طلسمات

خانه » همه » مذهبی » روایت مردان از خانه‌داری و بچه‌داری در دوران قرنطینه

روایت مردان از خانه‌داری و بچه‌داری در دوران قرنطینه

اما خانه‌نشینی و دورکاری برای برخی مشاغل و افراد به خصوص برخی پدرها کمی سخت و دور از ذهن بود. پدرهای زیادی در سال گذشته دورکار شدند و حالا مستقیم شاهد زحمت‌ها و سختی‌های خانه‌داری و بچه‌داری بودند. آنها در مدت دورکاری مسائلی را حس کردند و گاهی مجبور به انجام کارهایی شدند که شاید در زمان عادی اصلا متوجه آن نمی‌شدند. برای همین است که در بسیاری از رسانه‌های سبک زندگی در جهان آمده ‌است که کرونا باعث شد نگاه برخی مردان نسبت به بچه‌داری و خانه‌داری و کارهایی که زنان اغلب بدون دستمزد انجام می‌دهند و حتی توقع و چمداشتی برایش ندارند حسابی تغییر کند. چون در ایام قرنطینه خانگی از نزدیک شاهد لحظه‌لحظه‌اش بودند و گاهی هم مجبور شدند خودشان بخشی از آن را به عهده بگیرند. مثلا آشپزی همراه با بچه‌داری را تجربه کنند. خانه‌ای را که بهم ریختند مرتب کنند و هنگام کار کردن در خانه به نیازهای جسمی و عاطفی فرزندشان پاسخ بدهند.

به همین بهانه سراغ چند پدر دورکار رفتیم تا از آنها بپرسیم دورکاری در کرونا چه اتفاقاتی را برایشان پیش آورد و چه خاطراتی را در خانه برایشان ساخت؟ آیا آنها هم ذهنیتشان از خانه‌داری تغییر کرد؟

عقیل مقدسی/ کارمند؛ اگر قرنطینه نبود زحمت‌های همسرم را متوجه نمی‌شدم!

وقتی کرونا و قرنطینه خانگی شروع شد و بسیاری از مردها مجبور به دورکاری شدند؛ کلیپ‌های شوخی زیادی بیرون آمد که مردها در خانه بی‌اعصاب می‌شوند، حوصله‌شان سر می‌رود و دعواهای زن و شوهری زیاد می‌شود. جالب اینجاست که در خانه ما خداروشکر این موارد کاملا برعکس بود. یعنی وقتی به ما اعلام کردند دورکار هستید و می‌توانید کارهایتان را از طریق اینترنت و در خانه انجام دهید، یک فرصت یکماهه برای من پیش آمد که در خانه باشم. فرصتی که اگر کرونا نبود هیچ‌گاه برای من پیش نمی‌آمد.

در برهه‌ای که خانه بودم در آشپزی، ظرف شستن و تمیز کردن خانه کمک کردم. حتی دیوارهای خانه را رنگ کردیم. شما فکر کنید از سقف شروع کردیم تا اینکه همه دیوارها را رنگ کردیم. کم‌کم حرفه‌ای تر شدم و دیدم برخی دیوارها ترک دارد. رفتم بتونه آماده خریدم و درست‌شان کردم. همسرم هم بسیار مشتاق بود. وقتی پسرم شب‌ها می‌خوابید باهم می‌گفتیم حالا بلند شویم فلان چیز خانواده را درست کنیم. طوری خانه را جمع کرده بودیم که حتی جایی برای پهن کردن سفره نداشتیم و هربار به اندازه یک سفره جا باز می‌کردیم. حسابی مشغول شده بودیم. دیوارها را سمباته می‌کشیدیم و حسابی گردو‌خاک کرده بودیم. آنقدر مشتاق بودیم که همه چیز را درست کنیم که من دیدم یک جای دیوار خانه گچش پوک است. خودم همه را کندم و بعد گچ و سیمان سفید خریدم و درستش کردم. دوست داشتیم همه مشکلات خانه را برطرف کنیم.

یک زمانی هم مد شد که همه در خانه نان می‌پختند، ما هم کلی آرد خریده بودیم. همسرم در انواع مختلف نان می‌پخت و هرروز تمرین می‌کردیم چه کار کنیم نان بهتری درست کنیم. برایمان اینطور کارها شیرین بود. یک روز خواستم همسرم را غافگیر کنم برایش قابلمه سفالی شمالی که به آن گمج می‌گویند همراه با ظرفی که با آن نان می‌پختند خریدم که حسابی خوشحال شد.

یک راهروی سه در سه داشتیم که آن را شش بار رنگ کردیم. رنگ‌های مختلف را امتحان می‌کردیم تا ببینیم از کدام خوشمان می‌آید. به اتاق پسرم که رسیدیم کاغذ دیواری سفارش دادیم. از این برش لیزری‌ها و شابلون‌های طرح ماه و ستاره و آبی طلایی. آنجا را هم نو‌نوار کردیم.

در کل دوران خیلی جالبی شد. من آشپزی می‌کردم همسرم دیوارها را سمباته می‌کشید. من ظرف می‌شستم همسرم دیوارها را رنگ می‌کرد، من با بچه بازی می‌کردم و او برخی کارهایی که معمولا مردها در خانه انجام می‌‌دهند را انجام می‌داد و همکاری خوبی باهم داشتیم. فرصت داشتم با پسرم پرهام بازی کنم. فرصتی که پیش از آن فقط پایان هفته‌ها داشتم. یکماه با بچه بودن خیلی متفاوت است تا پاره‌وقت با او باشی. اخلاقی که از او می‌بینی، تندهایی و شیطنت‌هایی که از او سر می‌زند و یا صبر و تحملی که باید در مواجهه با آن داشته باشی خیلی متفاوت از زمانی ست که فقط روزی دو سه ساعت با بچه هستی. برای همین می‌گویم در خانه ماندن تجربه بسیار متفاوتی بود. خیلی چیزها دستگیرم شد که اگر این قرنطینه خانگی نبود شاید هیچ‌وقت تجربه‌اش نمی‌کردم.

عباس ارشادی/کارمند؛ حاضرم سه شیفت بیرون کار کنم ولی کار منزل انجام ندهم خیلی سخت است!

در اسفند ۹۸ و فروردین ۹۹ و به طور کلی روزهای شروع بیماری کرونا همه ما اضطراب و استرسی زیادی بابت ناشناخته بودن این بیماری پیدا کرده بودیم. در خانواده ما این اضطراب با بارداری همسرم هم همراه شد. دقیقا در این دوران همسرم به علت همان حالات تهوع ابتدای بارداری اصلا شرایط خوبی نداشت و من هم نگران همسرم بودم و هم پسر ۱۰ ساله‌ای که داریم چون پسرم خیلی نگران حال مادرش بود. همسرم در منزل خیلی فعال و پویا بود و به همین خاطر بعد از بارداری خلاء بزرگی برای به خصوص پسرم ایجاد شده بود و من همه سعی خودم را می‌کردم برای پسرم هم مادر باشم و هم پدر. همسرم هفته‌ای یک عدد میوه‌ هم نمی‌توانست بخورد. بوی غذا بسیار حالش را بد می‌کرد. برای همین من روی پشت‌بام پیک‌نیک گذاشته بودم و هر نوع غذایی را که می‌توانستم می‌پختم. بیشتر سعی می‌کردم کباب درست کنم. غافل از اینکه بوی کباب سمت خانه خودمان می‌رفت و همسرم هم آزار می‌دید! اصلا هم متوجه این موضوع نبودم و بنده خدا اذیت می‌شد.

حسابی زمان کم می‌آوردم. نان بخرم، خرید کنم، ضمن اینکه اصلا مایحتاج خانه را هم دقیق نمی‌دانستم. چون نمی‌دانستم چطور باید مدیریت کنم هزینه غذا درست کردنم هم بالا رفته بود. برای اینکه همسرم نقش مهمی در مدیرین این جریان داشت. البته چون می‌دانستم در انتهای این سختی‌ها و بهم‌ریختگی‌ها قرار است خدا یک دختر زیبا و یک رحمت الهی نصیبمان کند برایم شیرین بود.

این دوران را طوری سپری کردیم که یک جاهایی غذا سوزاندم. یک جاهایی نگران بودم برنجم شفته شود. یک جاهایی مواظب بودیم که شرابط کرونایی را رعایت کنیم و نیاز به تغذیه خوب داشتیم تا مقاومت بدنمان کم نشود. بالاخره آن را با مشقت‌های زیبایی که داشت سپری کردیم و به دورانی رسیدیم که دخترمان به دنیا آمد.

من درس هم می‌خواندم و سعی می‌کردم دختر گلم را روی پایم بگذارم و بخوابانم و در کلاس‌های آنلاین شرکت کنم. خیلی جاها کنفرانس بهم می‌ریخت. دخترم صدایش بلند می‌شد و صدایش می‌پیچید و بقیه از من جریان را می‌پرسیدند. گاهی اوقات پسرم می آمد شیطنت می‌کرد و شرایط به هم می‌ریخت. من همین الان هم که دارم این ماجرا را برای شما تعریف می‌کنم. دخترم در حال اعتراض است!

باید بگویم من از همسرم خیلی سپاسگزارم. او واقعا برای ما زحمت می‌کشد. در روزها و ماه‌هایی که گذشت نبودش کاملا حس می‌شد. بماند که برای تمیز کردن خانه دچار مشکل می‌شدیم. کثیف شدن لباس‌ها، اتو‌کشی، نظافت خانه، ظرفهای کثیف! من فهمیدن که چقدر در خانه ما لیوان کثیف می‌شود و باید دائما لیوان شست. همسر من در خانه‌داری بسیار نمونه است. واقعا ما را حمایت می‌کند. هنر آشپزی و شیرینی پزی هم دارند و حسابی ما را تن‌پرور بار آورده‌اند. نبودش باعث شد متوجه شوم چقدر کار منزل سخت است. متوجه شدم این جمله که برخی به خانم‌ها می‌گویند کار خانه که کاری ندارد و شما در خانه بیرون نشسته‌اید و از بیرون خبر ندارید غلط است. کار خانه واقعا جزییاتی دارد که من توانمندی‌اش را ندارم. حاضرم سه شیفت بیرون از خانه کار کنم ولی کار منزل انجام ندهم از بس که سخت است!
صدیق عبدی/مهندس برق؛ چطور ممکن است خودت خسته باشی ولی با بچه سروکله بزنی؟

من پیش از این  ۵ سال قبل از ازدواجم در شهر غریب مجردی زندگی و کار می‌کردم. برای همین آشپزی کردن و خانه تمیز کردن و شست‌وشو خانه‌داری برایم چیز عجیب و دور از ذهنی نبود. خودم هم کار می‌کردم و هم این کارها را انجام می‌دادم و به چشم یک تنوع نگاه می‌کردم. برای همین همیشه می‌گفتم زن‌ها نمی‌توانند همزمان هم کار خانه انجام بدهند هم کار بیرون. اصلا از لحاظ جسمی نمی‌رسند. بعد از ازدواج و دو سه هفته‌ای که در خانه بودم فهمیدم با وجود وسیله‌های جدید مثل ماشین‌لباسشویی و ظرف‌شویی و خیلی ابزارهای دیگر وقت زیادی برای خانم‌ها ایجاد می‌شود و دیگر مثل گذشته نیست که همه وقت‌شان را بگیرد و انرژی‌شان را بگیرد.

اما وقتی بچه‌دار شدیم به نظرم این کار خیلی سخت‌تر از هرچیزی آمد. به نظرم برای خودم غیرممکن است که مثلا بخواهم دو هفته به تنهایی صبح تا شب بچه‌داری کنم. انرژی بسیار زیادی از آدم می‌گیرد. باید حرف بزنی، سرش را گرم کنی، بازی کنی و حتی در بازی کردن تنوع ایجاد کنی. خسته می‌شود، مریض می‌شود. جایش را کثیف می‌کند و همیشه به تو چسبیده ‌است و حتی امکان فکر کردن به آدم نمی‌دهد. از طرفی مثل خانه‌داری هم نیست که یک وسیله یا یک فرد دیگر بتواند انجامش دهد. چون در بچه‌داری هیچ چیزی نمی‌تواند جای پدر و مادر را بگیرد. مخصوصا برای بچه هیچ‌کس جای مادرش را نمی‌گیرد. من خودم نمی‌توانم تحمل کنم یک بچه 24 ساعت با من باشد و به نظرم سه چهارنفر را می‌طلبد. راستش بچه‌داری برای من بسیار خسته‌کننده بود. بچه دائما چیزهای تازه طلب می‌کند. بازی می‌‌خواهد، بازی می‌کنی، شیر می‌خواهد، شیر می‌دهی، عوض کردن پوشک می‌خواهد، عوض می‌کنی باید بخوابانی در صورتی که خودت حسابی خسته‌ای! چطور ممکن است؟

محمدسعید الوندی/ کارمند؛ هیچ نظمی در خانه اتفاقی نیست!

همان اول که قرار بود با یک پزشک ازدواج کنم، می‌دانستم باید بیش از حد معمول مردها در کارهای خانه به همسرم کمک کنم. پس با فضای خانه و کارکردن در خانه غریبه نبودم. خصوصا اینکه قبل از ازدواج مدتی هم مجردی زندگی کرده بودم.

وقتی کرونا فراگیر شدن و قرار به قرنطینه خانگی شد به طبع حضور من هم در خانه بیشتر شد و این حضور بیشتر باعث شد حتی برای من که در کار خانه به همسرم کمک می‌کردم نکاتی به چشمم بیاید که قبلا اصلا حواسم به آن نبود. مثلا وقتی بعد از ظهر یک آقا از سر کار می‌آید  و یک خانه تمیز و مرتب می‌بیند و متوجه بوی غذایی می‌شود که خانه را پر کرده اتفاقی نیست! حتی اینکه همسرش با سر و وضع مرتب شده به استقبالش می‌آید هم اصلا اتفاقی نیست!

یعنی آنقدر این موضوع تکرار شده که دیگر به چشم نمی‌آید و ما فکر می‌کنیم یک چیز روتین است. اما واقعا نیست. کرونا به ما یادآوری کرد که خیلی از این موارد اتفاقی نیست. باید مادرهایی را ببینی که صبح‌ها یواشکی بیدار می‌شوند و در اتاق بچه‌هایشان را آرام می‌بندند تا در سکوت بتوانند کارهایشان را انجام دهند. غذایشان را درست کنند و دستی به سر و روی خانه بکشند و برای همه این‌ها حتی منتظر یک تشکر خشک و خالی هم نباشند!

شما زمانی به عنوان یک مرد قدر همسر و مادرت را می‌فهمی که  24ساعت بدون او در خانه باشی. معمولا می‌شنویم که خانم‌ها وقتی به خانه برمی‌گردند این جمله به زبان‌شان می‌آید:«اینجا بمب منفجر شده؟»

دنیای بعد از کرونا جایی‌ست که مردها احتمالا می‌فهمند که همسر و مادرشان در خانه اگر بیشتر از صبح تا بعد از ظهر آن‌ها کار کرده و زحمت و چالش داشته، کمتر نداشته است. پس برای همین باید بگویم کرونا همه چیزش بد نبود.

محمدحسن دهنوی/ استاد دانشگاه؛ اگر شبانه‌روز کار کنم به اندازه دوساعت خانه‌‌داری و بچه‌داری خسته نمی‌شوم!

دورکاری من فقط مربوط به کرونا نبوده‌ نیست. حتی در روزهایی هم که کرونا نبود من به خاطر کاری که همسرم دارد دو روز در هفته را در خانه بودم و از بچه‌ها نگهداری می‌کردم و ساعت‌های بیشتری با آنها وقت می‌گذراندم. این اتفاق از دو جهت خوب است. اول اینکه تجربه جالبی درون خودش دارد و باعث می‌شود من این زمانی که با بچه‌ها صرف می‌کنم باعث پر شدن خلاء عاطفی که در ایام هفته برایشان پیش می‌آید شود. این خلاء بابت این است که مرا کمتر می‌بیند چون درگیر تدریس، تحصیل و دانشگاه ما می‌شود.

همین خانه ماندن و با بچه‌ها سروکله زدن باعث شد برای خود من برخی تصوراتم نسبت به کارهایی که خانم‌ها در منزل انجام می‌دهند تغییر کند. واقعا کاری که خانم‌ها در منزل انجام می‌دهند فوق العاده سخت است. گرچه خانم‌ها معمولا روحیه انجام این کارها را بیشتر از آقایون دارند ولی همین سروکله زدن با بچه‌ها در خانه باعث شد این موضوع را بیشتر از گذشته درک کنم. به خصوص در ایام کرونا که بیشتر متوجه این موضوع شدم و حتی نگاهم نسبت به همسرم و کاری که انجام می‌دهد خیلی تغییر داشت. بارها به همسرم گفتم که من اگر شبانه‌روز هم کار کنم شاید به اندازه دو ساعتی که شما با بچه‌ها سروکله می‌زنید و برای تربیت‌شان تلاش می‌کنید خسته نشوم. با اینکه کار من هم واقعا سخت و طاقت فرساست.

طنز تلخ این موضوع این است که وقتی ما مردها مشغول دورکاری هستیم برخلاف تصوری که برخی دارند نه تنها کمک‌دست همسرمان نیستیم بلکه تبدیل به یکی از همان بچه‌های خانه می‌شویم و نیاز به رسیدگی پیدا می‌کنیم که باز هم سنگینی مسوولیت و زحمت خانم‌ها را بیشتر می‌کنیم. البته شخص من تلاش کردم که اینطور نباشم.
عطیه همتی
خبرگزاری‌فارس‌

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد