۱۳۹۳/۰۶/۳۰
–
۱۴۰۰ بازدید
روح القدسى که در قرآن آمده با روح القدسى که در انجیل آمده چه تفاوتى دارد؟
روح القدس در قرآن با روح القدس در انجیل هیچ تفاوتی ندارد، از این رو مطالب مهمی در رابطه با روح خدمتتات ارائه می کنیم:
ـ آیا خدا روح دارد؟ خدا قطعاً روح دارد، همان گونه که خدا جبرئیل دارد، میکائیل دارد، عزرائیل دارد، لذا فرمود: « تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ــــ فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى هر امرى نازل مى شوند.» (القدر:4) این روح، غیر از روح بشر است. این روح، همان روح القدس یا روح الله است، که مخلوقی است برتر از تمام ملائک. این همان روحی است که اگر کسی آن را دارا شود، حجّت خدا و خلیفة الله می شود. لذا آدم علیه السلام وقتی دارای این روح شد، خلیفة الله شد، و بعد از دارا شدن این روح بود که ملائک بر او سجده کردند. قبل از تعلّق این روح به وجود آدم علیه السلام، آدم علیه السلام بشری عادی بود مثل من و شما. فرمود: « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ » (1الحجر:29) و فرمود: « إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ … » (الأحزاب:56) این دو آیه را دقیق با یکدیگر مقایسه بفرمایید! در «روحی» ضمیر «یاء» به خدا بر می گردد؛ در «ملائکته» نیز ضمیر «ها» به خدا باز می گردد. لذا این دو تعبیر، مثل هم هستند. همان گونه که خدا ملائکه دارد، روح هم دارد. یعنی همان گونه که ملائکه مال خدا و مخلوق اویند، روح القدس هم مال خدا و مخلوق اوست. توضیح بیشتر: فرمود: « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین ـــــــ هنگامى که او (آدم) را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم، براى او به سجده افتید!» (ص:72) توجّه شود که این نفخ روح، در آدم علیه السلام بوده که خلیفة الله است نه در تک تک افراد بشر. چون افراد عادی بشر، خلیفة الله بالفعل نیستند بلکه خلیفة الله بالقوّه هستند؛ یعنی هنوز دارای روح القدس نیستند ولی قابلیّت آن را دارند که با عمل به دین خدا، به روح القدس متّصل گشته و خلیفة الله شوند. پس انسان معصوم، خلیفة الله بالفعل است نه هر انسانی. به قول معروف: « گیرم پدر تو بود فاضل ـ از فضل پدر، تو را چه حاصل؟» پس منظور از روح در این آیه، روح عادی بشر نیست؛ بلکه منظور «روح الله» است که موجودی است فوق تمام ملائک. این همان روحی است که در سوره ی قدر از آن یاد شد و خداوند متعال فرمود: « تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ » درباره ی این روح، آیات دیگری نیز نازل گشته که با نظر به این آیات معلوم می شود که مراد از آن ، روح افراد بشر نیست ؛ بلکه حقیقتی است واحد و فوق ملائک. « رَفیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاق ــــ اوست بالا برنده ی درجات ، صاحب عرش ؛ که روح را از امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القاء مى کند تا از روز ملاقات بیم دهد.» (غافر:15) روشن است که این روح نمی تواند روح افراد بشر باشد ؛ چون طبق این آیه، این روح تنها بر حجج الهی القاء شده تا مردم را انذار دهند ؛ حال آنکه روح بشری بر همه القاء شده ؛ و خاصیّت انذار دهندگی نیز ندارد. در این آیه، به جای نفخ (دمیدن) از واژه ی یلقی( القاء می کند) استفاده نمود. پس مراد از دمیدن، دمیدن متعارف نیست، بلکه مراد، همان القاء کردن است. « یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً ــــ روزى که«روح» و «ملائکه» در یک صف مى ایستند و هیچ یک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمى گویند، و(آن گاه که مى گویند) درست مى گویند.» (النبأ:38) در این آیه سخن از روح واحد است که همراه ملائک در عالم آخرت ظهور خواهد داشت. اینکه گفته می شود معصومین، حقیقت واحده دارند، برای همین است که همگی به یک روح القدس متّصلند. البته درجه ی اتّصال، فرق می کند؛ بالاترین حدّ اتّصال به روح القدس را اهل چهارده معصوم دارند و دیگر معصومین نیز در مراتب پایینتری به آن متّصلند. « تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ ـــــ فرشتگان و روح بسوى او عروج مى کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.» (المعارج:4) ـ این روح در روایات درباره ی این روح، روایات فراوانی موجود است که به سه مورد آن اشاره می کنیم. « عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ کُنْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَذَکَرَ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ الْإِمَامِ إِذَا وُلِدَ قَالَ وَ اسْتَوْجَبَ زِیَارَةَ الرُّوحِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ الرُّوحُ جَبْرَئِیلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحُ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ ــــــ ابو بصیر گفت در خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم صحبت از امام شد و از هنگام تولدش و اینکه در شب قدر روح بر او نازل مى شود ؛ عرض کردم: فدایت شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟ فرمودند: جبرئیل از ملائکه است و روح موجودى بزرگتر از ملائکه است ؛ مگر خداوند در این آیه نمى فرماید تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ. » پس روح، برتر از ملائک است. لذاست که ملائک در برابرش سجده کردند. امام صادق علیه السلام فرمودند: « فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِیمَانِ وَ فِی الْمُؤْمِنِینَ أَرْبَعَةُ أَرْوَاحٍ أَفْقَدَهَا رُوحَ الْقُدُسِ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِیمَانِ وَ فِی الْکُفَّارِ ثَلَاثَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ ثُمَّ قَالَ رُوحُ الْإِیمَانِ یُلَازِمُ الْجَسَدَ مَا لَمْ یَعْمَلْ بِکَبِیرَةٍ فَإِذَا عَمِلَ بِکَبِیرَةٍ فَارَقَهُ الرُّوحُ وَ رُوحُ الْقُدُسِ مَنْ سَکَنَ فِیهِ فَإِنَّهُ لَا یَعْمَلُ بِکَبِیرَةٍ أَبَداً ـــــ در انبیاء و اوصیاء پنج روح است: روح بدن و روح القدس و روح القوة و روح الشهوة و روح الایمان. و در مؤمنین چهار روح است که روح القدس را ندارند ولى داراى روح بدن و روح قوت و روح شهوت و روح ایمانند و در کفار سه روح است روح بدن و روح قوت و روح شهوت. سپس فرمودند: روح ایمان با بدن هست تا وقتى که شخص مرتکب گناه کبیره اى نشده وقتى کبیره اى انجام داد روح از او جدا مى شود ولى روح القدس در هر کس بود هرگز گناه کبیره انجام نمی دهد »(بحار الأنوار ، ج 25 ،ص55 ) پس آنچه آدم(ع) را شایسته ی مسجود واقع شدن کرد، همین روح القدس بود. لذا ملائک، بر آدم علیه السلام سجده کردند نه جنان حوّا علیها السلام. چون حوّا علیها السلام چهار مرتبه ی روح را داشت و متّصل به روح القدس نبود تا مسجود ملائک شود. دقّت فرمایید! خدا ملائک را امر به سجده بر آدم علیه السلام که خلیفة الله بود کرد نه بر انسان. برخی انسانها، « کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً» هستند؛ چطور ممکن است خداوند متعال، ملائک را امر کند به سجده بر اینها. تازه خیلی از علمای دین، در حکم حیوان هستند کجا رسد جهّال فاسق. فرمود: « مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً » این آیه اختصاص به علمای یهود ندارد، بلکه از باب نمونه آنها را ذکر نموده است. هر عالمی که عامل به علمش نباشد، مثل خری است که کتاب بارش کرده اند. این حقیر روسیاه با کمال شرمندگی معترفم که یک هزارم دانسته هایم را هم عامل نیستم. لذا قطعاً مشمول حکم این آیه ام. دیگر سر خودمان هم که نمی توانیم کلاه بگذاریم. اگر منصف باشیم، اغلب مردم چنین هستند؛ یعنی عامل به دانسته های خود نیستند. لذا هر گاه از آیة الله بهجت ـ قدّس الله روحه القدّوسی ـ موعظه می خواستند می فرمودند: « به دانسته های خود عمل کنید.» یا می فرمودند: « دانسته های خود را زیر پا نگذارید.» ملائک برای کسی مثل آیة الله بهجت سجده می کنند که عامل به علمش بود نه برای بنده ی روسیاهی مثل من که چه بسا خر هم از اینکه مرا به او تشبیه کنند ناراحت شود. « عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْحَیَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْوَاحَ یُصِیبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا أَنَّ رُوحَ الْقُدُسِ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَبُ ــــــ جابر از حضرت باقر علیه السلام نقل کرد که فرمودند: در انبیاء و اوصیاء پنج روح است روح القدس و روح الایمان و روح الحیاة و روح القوة و روح الشهوة ؛ بوسیله روح القدس می دانند آنچه زیر عرش تا زیر زمین است . سپس فرمودند: ای جابر! این ارواح دستخوش تغییر قرار می گیرند ولى روح القدس اهل لهو و لعب نیست.» (بحار الأنوار ،ج 25 ،55) این روح القدس همان روحی است که خداوند متعال آن را به خود نسبت داد ؛ چرا که این روح ابداً از خدا غفلت ندارد. و آن را تنها در انبیاء و اوصیا و ملحقین به ایشان مثل « سلمان منّا اهل البیت» قرار داده است ؛ لذا اینان معصومند و گناه نمی کنند. آنگاه که حضرت آدم علیه السلام خلقت یافت مثل افراد عادی، روح داشت امّا نه روح القدس ؛ لذا آدم بود ولی هنوز ولیّ خدا و خلیفة الله نبود. پس خدا او را مفتخر به روح القدس نمود تا خلیفة الله شده افضل از ملائک شود. آنگاه بود که ملائک امر شدند در برابرش سجده کرده اظهار کوچکی نمایند. شاهد این معنا آن است که خداوند متعال فرمود: « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ ــــ هنگامى که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم، براى او به سجده افتید » (ص:72) تسویه به معنی خلقت کامل است. پس آدم علیه السلام آنگاه که نفخ روح شد خلقت کامل داشته است ؛ لذاست که خداوند نفرمود: وقتی در آن مجسمه دمیدم ، بلکه فرمود وقتی در او (آدم) دمیدم؛ یعنی وقتی روح القدس به وجود آدم علیه السلام تعلّق گرفت، او چهار روح معمولی را داشت و فقط روح پنجم را نداشت که در او نفخ شد. امّا شاهد اینکه تسویه به معنی خلقت کامل است. فرمود: « قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً ــــ دوست(با ایمان) وى ـ در حالى که با او گفتگو مى کرد ـ گفت: « آیا به خدایى که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملى قرار داد، کافر شدى؟! » (الکهف:37) در این آیه ی شریفه ، واژه « سَوَّاکَ رَجُلاً » وقتی به کار رفته که شخص مراحل جمادی (مادّه ی غذایی ) و نطفگی را پشت سر گذاشته و مردی کامل شده است. فرمود: « الَّذی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ ـــ همان خدایى که تو را آفرید و سامان داد و منظّم ساخت.» (الانفطار:7) در این آیه نیز مرحله ی تسویه بعد از اصل خلقت انسان به کار رفته است. « ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ـــ سپس بصورت خون بسته در آمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت » (القیامة:38) « الَّذی خَلَقَ فَسَوَّى ـــ همان خداوندى که آفرید و منظم کرد » (الأعلى:2) در این آیات نیز مرحله تسویه بعد از مرحله خلق اوّلیّه است. پس حضرت آدم علیه السلام زمانی نفخ روح شده که مرحله ی تسویه را پشت سر گذاشته است و خلقتی تمام داشته است. امّا جناب حوّا علیه السلام نفخ روح به این معنا نشد و مسجود ملائک نیز واقع نگشت. البته راه خلیفة الله شدن برای او و برای هر کسی باز است. پس توجّه شود که مراد از «روحی» روح القدس است، که به خاطر مقرّب درگاه خدا بودن، آن را «روح الله» هم می گویند، همانگونه که جبرئیل را «امین الله» و رسول خدا(ص) را «عبد الله» و کعبه را «بیت الله» و قرآن را «کتاب الله» و شتر صالحعلیه السلام را «ناقة الله» و خون امام حسین علیه السلام را «ثار الله» می گویند. در ادبیّات عرب، از این گونه اضافه، تعبیر می شود به اضافه ی تشریفی، یعنی چیزی را به یک مضاف الیه شریف اضافه می کنند تا مضاف به سبب مضاف الیه، شرافت پیدا کند. لذا وقتی روح القدس را اضافه می کنند به لفظ الله، شرافتش فهمیده می شود. مثل آن است که ما برای تکریم و بیان بزرگی کسی بگوییم: «ای فرزند پیامبر!» ما اگر اسم خود شخص را می بردیم، تکریمی در پی نداشت، ولی وقتی او را منتسب کنیم به پیامبر، دلالت بر احترام می کند. اگر به زنی بگویید کنیز، دلالت بر تحقیر دارد، امّا اگر بگویید: « امة الله» یا «کنیز خدا»، دلالت بر احترام دارد. تمام خانه ها مِلک خدا و مال خدا هستند، بخصوص مساجد، امّا در بین تمام خانه ها و مساجد، کعبه از احترام خاصّی برخوردار است، لذا آن را «بیت الله» می گویند. تمام شترها، مخلوق خدا هستند؛ امّا شتر صالح علیه السلام به خاطر آنکه معجزه ی خدا بود، «ناقة الله» خوانده شد. تمام خونها برای خداست بخصوص خون شهدا، امّا از بین آنها خون امام حسین علیه السلام را «ثار الله» می گویند به خاطر شرافت خاصّی که دارد. به همین نحو، واژه ی روح، به خودی خود قداستی ندارد؛ چون کفّار هم روح دارند، حتّی حیوانات هم روح دارند، امّا اگر آن را به خدا نسبت داده بگوییم « روح الله» بیان قداست می کند. خداوند متعال نیز با نسبت دادن روح القدس به خودش، قداست و تقرّب آن روح را نمایان ساخت؛ و فهماند که این روح، غیر از روحهای عادی است.
ـ آیا خدا روح دارد؟ خدا قطعاً روح دارد، همان گونه که خدا جبرئیل دارد، میکائیل دارد، عزرائیل دارد، لذا فرمود: « تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ــــ فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى هر امرى نازل مى شوند.» (القدر:4) این روح، غیر از روح بشر است. این روح، همان روح القدس یا روح الله است، که مخلوقی است برتر از تمام ملائک. این همان روحی است که اگر کسی آن را دارا شود، حجّت خدا و خلیفة الله می شود. لذا آدم علیه السلام وقتی دارای این روح شد، خلیفة الله شد، و بعد از دارا شدن این روح بود که ملائک بر او سجده کردند. قبل از تعلّق این روح به وجود آدم علیه السلام، آدم علیه السلام بشری عادی بود مثل من و شما. فرمود: « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ » (1الحجر:29) و فرمود: « إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ … » (الأحزاب:56) این دو آیه را دقیق با یکدیگر مقایسه بفرمایید! در «روحی» ضمیر «یاء» به خدا بر می گردد؛ در «ملائکته» نیز ضمیر «ها» به خدا باز می گردد. لذا این دو تعبیر، مثل هم هستند. همان گونه که خدا ملائکه دارد، روح هم دارد. یعنی همان گونه که ملائکه مال خدا و مخلوق اویند، روح القدس هم مال خدا و مخلوق اوست. توضیح بیشتر: فرمود: « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین ـــــــ هنگامى که او (آدم) را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم، براى او به سجده افتید!» (ص:72) توجّه شود که این نفخ روح، در آدم علیه السلام بوده که خلیفة الله است نه در تک تک افراد بشر. چون افراد عادی بشر، خلیفة الله بالفعل نیستند بلکه خلیفة الله بالقوّه هستند؛ یعنی هنوز دارای روح القدس نیستند ولی قابلیّت آن را دارند که با عمل به دین خدا، به روح القدس متّصل گشته و خلیفة الله شوند. پس انسان معصوم، خلیفة الله بالفعل است نه هر انسانی. به قول معروف: « گیرم پدر تو بود فاضل ـ از فضل پدر، تو را چه حاصل؟» پس منظور از روح در این آیه، روح عادی بشر نیست؛ بلکه منظور «روح الله» است که موجودی است فوق تمام ملائک. این همان روحی است که در سوره ی قدر از آن یاد شد و خداوند متعال فرمود: « تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ » درباره ی این روح، آیات دیگری نیز نازل گشته که با نظر به این آیات معلوم می شود که مراد از آن ، روح افراد بشر نیست ؛ بلکه حقیقتی است واحد و فوق ملائک. « رَفیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاق ــــ اوست بالا برنده ی درجات ، صاحب عرش ؛ که روح را از امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القاء مى کند تا از روز ملاقات بیم دهد.» (غافر:15) روشن است که این روح نمی تواند روح افراد بشر باشد ؛ چون طبق این آیه، این روح تنها بر حجج الهی القاء شده تا مردم را انذار دهند ؛ حال آنکه روح بشری بر همه القاء شده ؛ و خاصیّت انذار دهندگی نیز ندارد. در این آیه، به جای نفخ (دمیدن) از واژه ی یلقی( القاء می کند) استفاده نمود. پس مراد از دمیدن، دمیدن متعارف نیست، بلکه مراد، همان القاء کردن است. « یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً ــــ روزى که«روح» و «ملائکه» در یک صف مى ایستند و هیچ یک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمى گویند، و(آن گاه که مى گویند) درست مى گویند.» (النبأ:38) در این آیه سخن از روح واحد است که همراه ملائک در عالم آخرت ظهور خواهد داشت. اینکه گفته می شود معصومین، حقیقت واحده دارند، برای همین است که همگی به یک روح القدس متّصلند. البته درجه ی اتّصال، فرق می کند؛ بالاترین حدّ اتّصال به روح القدس را اهل چهارده معصوم دارند و دیگر معصومین نیز در مراتب پایینتری به آن متّصلند. « تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ ـــــ فرشتگان و روح بسوى او عروج مى کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.» (المعارج:4) ـ این روح در روایات درباره ی این روح، روایات فراوانی موجود است که به سه مورد آن اشاره می کنیم. « عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ کُنْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَذَکَرَ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ الْإِمَامِ إِذَا وُلِدَ قَالَ وَ اسْتَوْجَبَ زِیَارَةَ الرُّوحِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ الرُّوحُ جَبْرَئِیلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحُ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ ــــــ ابو بصیر گفت در خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم صحبت از امام شد و از هنگام تولدش و اینکه در شب قدر روح بر او نازل مى شود ؛ عرض کردم: فدایت شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟ فرمودند: جبرئیل از ملائکه است و روح موجودى بزرگتر از ملائکه است ؛ مگر خداوند در این آیه نمى فرماید تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ. » پس روح، برتر از ملائک است. لذاست که ملائک در برابرش سجده کردند. امام صادق علیه السلام فرمودند: « فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِیمَانِ وَ فِی الْمُؤْمِنِینَ أَرْبَعَةُ أَرْوَاحٍ أَفْقَدَهَا رُوحَ الْقُدُسِ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِیمَانِ وَ فِی الْکُفَّارِ ثَلَاثَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ ثُمَّ قَالَ رُوحُ الْإِیمَانِ یُلَازِمُ الْجَسَدَ مَا لَمْ یَعْمَلْ بِکَبِیرَةٍ فَإِذَا عَمِلَ بِکَبِیرَةٍ فَارَقَهُ الرُّوحُ وَ رُوحُ الْقُدُسِ مَنْ سَکَنَ فِیهِ فَإِنَّهُ لَا یَعْمَلُ بِکَبِیرَةٍ أَبَداً ـــــ در انبیاء و اوصیاء پنج روح است: روح بدن و روح القدس و روح القوة و روح الشهوة و روح الایمان. و در مؤمنین چهار روح است که روح القدس را ندارند ولى داراى روح بدن و روح قوت و روح شهوت و روح ایمانند و در کفار سه روح است روح بدن و روح قوت و روح شهوت. سپس فرمودند: روح ایمان با بدن هست تا وقتى که شخص مرتکب گناه کبیره اى نشده وقتى کبیره اى انجام داد روح از او جدا مى شود ولى روح القدس در هر کس بود هرگز گناه کبیره انجام نمی دهد »(بحار الأنوار ، ج 25 ،ص55 ) پس آنچه آدم(ع) را شایسته ی مسجود واقع شدن کرد، همین روح القدس بود. لذا ملائک، بر آدم علیه السلام سجده کردند نه جنان حوّا علیها السلام. چون حوّا علیها السلام چهار مرتبه ی روح را داشت و متّصل به روح القدس نبود تا مسجود ملائک شود. دقّت فرمایید! خدا ملائک را امر به سجده بر آدم علیه السلام که خلیفة الله بود کرد نه بر انسان. برخی انسانها، « کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً» هستند؛ چطور ممکن است خداوند متعال، ملائک را امر کند به سجده بر اینها. تازه خیلی از علمای دین، در حکم حیوان هستند کجا رسد جهّال فاسق. فرمود: « مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً » این آیه اختصاص به علمای یهود ندارد، بلکه از باب نمونه آنها را ذکر نموده است. هر عالمی که عامل به علمش نباشد، مثل خری است که کتاب بارش کرده اند. این حقیر روسیاه با کمال شرمندگی معترفم که یک هزارم دانسته هایم را هم عامل نیستم. لذا قطعاً مشمول حکم این آیه ام. دیگر سر خودمان هم که نمی توانیم کلاه بگذاریم. اگر منصف باشیم، اغلب مردم چنین هستند؛ یعنی عامل به دانسته های خود نیستند. لذا هر گاه از آیة الله بهجت ـ قدّس الله روحه القدّوسی ـ موعظه می خواستند می فرمودند: « به دانسته های خود عمل کنید.» یا می فرمودند: « دانسته های خود را زیر پا نگذارید.» ملائک برای کسی مثل آیة الله بهجت سجده می کنند که عامل به علمش بود نه برای بنده ی روسیاهی مثل من که چه بسا خر هم از اینکه مرا به او تشبیه کنند ناراحت شود. « عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْحَیَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْوَاحَ یُصِیبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا أَنَّ رُوحَ الْقُدُسِ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَبُ ــــــ جابر از حضرت باقر علیه السلام نقل کرد که فرمودند: در انبیاء و اوصیاء پنج روح است روح القدس و روح الایمان و روح الحیاة و روح القوة و روح الشهوة ؛ بوسیله روح القدس می دانند آنچه زیر عرش تا زیر زمین است . سپس فرمودند: ای جابر! این ارواح دستخوش تغییر قرار می گیرند ولى روح القدس اهل لهو و لعب نیست.» (بحار الأنوار ،ج 25 ،55) این روح القدس همان روحی است که خداوند متعال آن را به خود نسبت داد ؛ چرا که این روح ابداً از خدا غفلت ندارد. و آن را تنها در انبیاء و اوصیا و ملحقین به ایشان مثل « سلمان منّا اهل البیت» قرار داده است ؛ لذا اینان معصومند و گناه نمی کنند. آنگاه که حضرت آدم علیه السلام خلقت یافت مثل افراد عادی، روح داشت امّا نه روح القدس ؛ لذا آدم بود ولی هنوز ولیّ خدا و خلیفة الله نبود. پس خدا او را مفتخر به روح القدس نمود تا خلیفة الله شده افضل از ملائک شود. آنگاه بود که ملائک امر شدند در برابرش سجده کرده اظهار کوچکی نمایند. شاهد این معنا آن است که خداوند متعال فرمود: « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ ــــ هنگامى که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم، براى او به سجده افتید » (ص:72) تسویه به معنی خلقت کامل است. پس آدم علیه السلام آنگاه که نفخ روح شد خلقت کامل داشته است ؛ لذاست که خداوند نفرمود: وقتی در آن مجسمه دمیدم ، بلکه فرمود وقتی در او (آدم) دمیدم؛ یعنی وقتی روح القدس به وجود آدم علیه السلام تعلّق گرفت، او چهار روح معمولی را داشت و فقط روح پنجم را نداشت که در او نفخ شد. امّا شاهد اینکه تسویه به معنی خلقت کامل است. فرمود: « قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً ــــ دوست(با ایمان) وى ـ در حالى که با او گفتگو مى کرد ـ گفت: « آیا به خدایى که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملى قرار داد، کافر شدى؟! » (الکهف:37) در این آیه ی شریفه ، واژه « سَوَّاکَ رَجُلاً » وقتی به کار رفته که شخص مراحل جمادی (مادّه ی غذایی ) و نطفگی را پشت سر گذاشته و مردی کامل شده است. فرمود: « الَّذی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ ـــ همان خدایى که تو را آفرید و سامان داد و منظّم ساخت.» (الانفطار:7) در این آیه نیز مرحله ی تسویه بعد از اصل خلقت انسان به کار رفته است. « ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ـــ سپس بصورت خون بسته در آمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت » (القیامة:38) « الَّذی خَلَقَ فَسَوَّى ـــ همان خداوندى که آفرید و منظم کرد » (الأعلى:2) در این آیات نیز مرحله تسویه بعد از مرحله خلق اوّلیّه است. پس حضرت آدم علیه السلام زمانی نفخ روح شده که مرحله ی تسویه را پشت سر گذاشته است و خلقتی تمام داشته است. امّا جناب حوّا علیه السلام نفخ روح به این معنا نشد و مسجود ملائک نیز واقع نگشت. البته راه خلیفة الله شدن برای او و برای هر کسی باز است. پس توجّه شود که مراد از «روحی» روح القدس است، که به خاطر مقرّب درگاه خدا بودن، آن را «روح الله» هم می گویند، همانگونه که جبرئیل را «امین الله» و رسول خدا(ص) را «عبد الله» و کعبه را «بیت الله» و قرآن را «کتاب الله» و شتر صالحعلیه السلام را «ناقة الله» و خون امام حسین علیه السلام را «ثار الله» می گویند. در ادبیّات عرب، از این گونه اضافه، تعبیر می شود به اضافه ی تشریفی، یعنی چیزی را به یک مضاف الیه شریف اضافه می کنند تا مضاف به سبب مضاف الیه، شرافت پیدا کند. لذا وقتی روح القدس را اضافه می کنند به لفظ الله، شرافتش فهمیده می شود. مثل آن است که ما برای تکریم و بیان بزرگی کسی بگوییم: «ای فرزند پیامبر!» ما اگر اسم خود شخص را می بردیم، تکریمی در پی نداشت، ولی وقتی او را منتسب کنیم به پیامبر، دلالت بر احترام می کند. اگر به زنی بگویید کنیز، دلالت بر تحقیر دارد، امّا اگر بگویید: « امة الله» یا «کنیز خدا»، دلالت بر احترام دارد. تمام خانه ها مِلک خدا و مال خدا هستند، بخصوص مساجد، امّا در بین تمام خانه ها و مساجد، کعبه از احترام خاصّی برخوردار است، لذا آن را «بیت الله» می گویند. تمام شترها، مخلوق خدا هستند؛ امّا شتر صالح علیه السلام به خاطر آنکه معجزه ی خدا بود، «ناقة الله» خوانده شد. تمام خونها برای خداست بخصوص خون شهدا، امّا از بین آنها خون امام حسین علیه السلام را «ثار الله» می گویند به خاطر شرافت خاصّی که دارد. به همین نحو، واژه ی روح، به خودی خود قداستی ندارد؛ چون کفّار هم روح دارند، حتّی حیوانات هم روح دارند، امّا اگر آن را به خدا نسبت داده بگوییم « روح الله» بیان قداست می کند. خداوند متعال نیز با نسبت دادن روح القدس به خودش، قداست و تقرّب آن روح را نمایان ساخت؛ و فهماند که این روح، غیر از روحهای عادی است.