طلسمات

خانه » همه » مذهبی » روح عرفانى روح الله ، شامل مواعظ امام خمینی(ره) محمد رضا رمزی اوحدی

روح عرفانى روح الله ، شامل مواعظ امام خمینی(ره) محمد رضا رمزی اوحدی


روح عرفانى روح الله ، شامل مواعظ امام خمینی(ره) محمد رضا رمزی اوحدی

۱۳۹۲/۰۳/۲۶


۳۸۲ بازدید


روح عرفانى روح الله ، شامل مواعظ امام خمینی(ره) محمد رضا رمزی اوحدی

پیشگفتار
فصل اول : مواعظ و دستورالعمل هاى عرفانى و معنوى
موعظه ۱ : تفکر
موعظه ۲: کسب اراده
موعظه ۳: تضرع
موعظه ۴: راه شناسى
موعظه ۵: لذات دنیایى
موعظه ۶: عذاب الهى
موعظه ۷: توجه به مفاد آیات الهى
موعظه ۸: غفلت کردن
موعظه ۹: اثبات جهنم
موعظه ۱۰: اصلاح نفس
موعظه ۱۱: متوجه خدا بودن
موعظه ۱۲: اخلاص ورزیدن
موعظه ۱۳: دقت در اعمال نفس
موعظه ۱۴: دقت در اعمال
موعظه ۱۵: محاسبه نفس
موعظه ۱۶: سرزنش نفس
موعظه ۱۷: موحد مخلص
موعظه ۱۸: دعا و التجا:
موعظه ۱۹: عجب
موعظه ۲۰: نفس پرستى


روح عرفانى روح الله ، شامل مواعظ امام خمینی(ره) محمد رضا رمزی اوحدی

پیشگفتار
فصل اول : مواعظ و دستورالعمل هاى عرفانى و معنوى
موعظه 1 : تفکر
موعظه 2: کسب اراده
موعظه 3: تضرع
موعظه 4: راه شناسى
موعظه 5: لذات دنیایى
موعظه 6: عذاب الهى
موعظه 7: توجه به مفاد آیات الهى
موعظه 8: غفلت کردن
موعظه 9: اثبات جهنم
موعظه 10: اصلاح نفس
موعظه 11: متوجه خدا بودن
موعظه 12: اخلاص ورزیدن
موعظه 13: دقت در اعمال نفس
موعظه 14: دقت در اعمال
موعظه 15: محاسبه نفس
موعظه 16: سرزنش نفس
موعظه 17: موحد مخلص
موعظه 18: دعا و التجا:
موعظه 19: عجب
موعظه 20: نفس پرستى
موعظه 21: عبودیت خالص
موعظه 22: محب خدا
موعظه 23: خداخواهى زبانى
موعظه 24: خودنمایى
موعظه 25: حالات نفس
موعظه 26: عالم بى عمل
موعظه 27: حجاب علم
موعظه 27: تنبیه عرفانى
موعظه 29: خیالهاى آدمى
موعظه 30: تفکر
موعظه 31: حقیقت انسان
موعظه 32: اصلاح تکبر ورزى
موعظه 33: سفر آخرت
موعظه 34: اغتنام عمر
موعظه 35: هوشیارى
موعظه 36: مراقبت از نفس
موعظه 37: بى توجهى به محبت دنیا:
موعظه 38: خلق عصبیت
موعظه 39: سرمایه عمر
موعظه 40: حیله هاى شیطان
موعظه 41: ترک دورویى
موعظه 43: نفاق درونى
موعظه 44: اخلاص ورزیدن
موعظه 45: تفکر در احوال خود
موعظه 46: تنبیه عرفانى
موعظه 47: توبیخ نفس
موعظه 48: افزون طلبى هاى نفس
موعظه 49: مسؤ ولیت شیعیان
موعظه 50: تفکر کردن
موعظه 51: توجه به موت
موعظه 52: عذابهاى قیامت
موعظه 53: حیوانیت نفس
موعظه 54: توجه به امراض نفس :
موعظه 55: دستورالعملى عرفانى براى سیر و سلوک
موعظه 56: توجه به اخلاص
موعظه 57: فرق رجاء و غرور داشتن
موعظه 58: حب دنیا
موعظه 59: اسیر شهوت
موعظه 60: از خدا خواستن
موعظه 61: مراقبت از نفس
موعظه 62: اثر تکرار هر کار در نفس انسان :
موعظه 63: تزکیه
موعظه 64: کسب تقوا:
موعظه 65: ناشکیبى کردن
موعظه 66: ملکه صبر
موعظه 67: توبه واقعى
موعظه 68: توبه به موقع
موعظه 69: ناسپاسى انسان
موعظه 70: جبران گذشته
موعظه 71: اصلاح تمام امور
موعظه 72: چگونگى جبران گذشته
موعظه 73: انسان در محضر خداوند متعال انسان
موعظه 74: تاءکید بر گرفتن ذکر
موعظه 75: چگونگى عادت دادن نفس به ذکر
موعظه 76: دوستى با بندگان خدا
موعظه 77: مکائد نفس
موعظه 78: کسب اخلاص
موعظه 79: فریب هاى شیطان
موعظه 80: سرزنش نفس
موعظه 81: عالم بى عمل
موعظه 82: اخلاص در عمل
موعظه 83: هوشیارى و بیدارى
موعظه 84: کسب حضور قلب
موعظه 85: چگونگى کسب حضور قلب
موعظه 86: شوق وصال
موعظه 87: چگونگى محاسبه از نفس
موعظه 88: مقام عارفین
موعظه 89: سکرات موت
موعظه 90: بزرگ شمردن اعمال
موعظه 91: مناجات مؤ لف قدس سره
موعظه 92: سستى در عبادت
موعظه 93: ایام جوانى و رفیق بد
موعظه 94: قرائت قلبى قرآن
موعظه 95: قوى ترین اسلحه شیطان
موعظه 96: تفکر براى تزکیه :
موعظه 97: محبت دروغین
موعظه 98: دقت در قرآن و روایات
موعظه 99: مخالفان عارفان به الله
موعظه 100: ابعاد معنوى حج
موعظه 101: چگونگى کسب باور قلبى
موعظه 102: خداشناسى
موعظه 103: قرآن باورى
موعظه 104: هجرت الى الله
موعظه 105: ریشه گمراهى انسان
موعظه 106: ظلمت خودبینى
موعظه 107: چگونگى توجه به مفاد قرآن
موعظه 108: علم نزد نااهلان
موعظه 109: قیام لله
موعظه 110: ترک علاقه به دنیا
موعظه 111: دعا روح عبودیت
موعظه 112: چگونه باور و ایمان قلبى کسب کنیم :
موعظه 113: انکار قلب
موعظه 114: درمان انکار قلبى
موعظه 115: فهم و دریافت زبان قرآن
موعظه 116: نصیحت به مربیان تربیتى
موعظه 117: مرزبندى جبهه الله و طاغوت
موعظه 118: جهاد اکبر
موعظه 119: موضوع و علت بعثت انبیاء
موعظه 120: آدابى از عبودیت
موعظه 121: چگونگى مبارزه با شیطان
موعظه 122: استفاده از جوانى
موعظه 123: مکارم اخلاقى
موعظه 124: تفکر واراده
موعظه 125: حضور قلب
موعظه 126: کسب حضور قلب
موعظه 127: مراقبت از نفس
موعظه 128: تحصیل حضور قلب
موعظه 129: التجاء به حق تعالى
موعظه 130: عمر زودگذر آدمى
موعظه 131: علم با عمل
موعظه 122: باطن اعمال
موعظه 133: عنایات خداوندى
موعظه 134: انقطاع الى الله
موعظه 135: ماه رمضان
موعظه 136: اثر معصیت بر روح و قلب
موعظه 137: ارایه اعمال آدمى به محضر مبارک رسول خدا صلى الله علیه وآله
موعظه 138: توجه به حضور خداوند
موعظه 139: ناظر بودن خداوند
موعظه 140:امراض بى درد روح
موعظه 141: نقشه هاى شیطان
موعظه 142: علت ناله هاى ائمه اطهار علیهم السلام
موعظه 143: جهد تام براى توبه
موعظه 144: اعضاء بدن امانت است
موعظه 145: بدى ثناگویى
موعظه 146: زهر ستایش
موعظه 147: احترام عرفاء بالله
موعظه 148: بلاى شهرت طلبى
موعظه 149: عالم حیرت
موعظه 150: حق الناس
موعظه 151: خودپسندى
موعظه 152: دنیاى زوال پذیر:
موعظه 153: توقف در حد حیوانى
موعظه 154: گوهر مخفى عمر
موعظه 155: عمر همه سرمایه انسان
موعظه 156: تاءمل در ادعیه :
موعظه 157: تهذیب در جوانى
موعظه 158: عبادت مخلصانه
موعظه 159: ترک تعلقات
موعظه 160: یقظه ، منزلاول
موعظه 161: در بیان مقایسه احوالات خود با على علیه السلام است :
موعظه 162: عرفان ناب
موعظه 163: ضیافت پروردگار
موعظه 164: توجه به مقام عرفاء
موعظه 165: مسؤ ولیت علماء
موعظه 166: بزرگترین حجاب
موعظه 167: تفکر در ادعیه
موعظه 168: وظیفه شناسى
موعظه 169: رمضان ضیافت ربانى
موعظه 170: ابعاد عرفانى حج است
موعظه 171: در محضر ربوبى
موعظه 172: منیت بت اکبر
موعظه 173: عشق به پروردگار
موعظه 174: ریشه اعمال
موعظه 175: خود خواهى
موعظه 176: رضاى حق تعالى
موعظه 177: ثبت اعمال
موعظه 178: فقر و نیاز
موعظه 179: جاه طلبى
موعظه 180: مناجات شعبانیه
موعظه 181: سرکشى نفس
موعظه 182: اغتنام از عمر و جوانى
موعظه 183: معاد مؤ من و کافر
موعظه 184: خودبینى
موعظه 185: کسب همت و اراده :
موعظه 186: دستورالعمل عرفانى
موعظه 187: دقت در اعمال
موعظه 188: صراط مستقیم
موعظه 189: وظایف سالک
موعظه 190: طلب رحمت
موعظه 191: پرهیز از خود اتکایى
موعظه 192: مواظبت از وقت نماز
موعظه 193: انصراف از غیر خدا
موعظه 194: تنبیه عرفانى
موعظه 195: موعظه اى حسنه
موعظه 196: در توحید افعالى
موعظه 197: تطبیق خود با قرآن
موعظه 198: مؤ انست با ذکر الله
موعظه 199: شناخت دشمن شناسى یا شیطان شناسى است .
موعظه 200: همت بلند و اراده قوى
موعظه 201: مقایسه خود با قرآن کریم
موعظه 202: التجاء به حق تعالى
موعظه 203: شناخت نفس
موعظه 204: خدمت به دین خدا
موعظه 205: ظهور باطنى اعمال
موعظه 206: در بیان قابلیت هاى انسان است
موعظه 207: وسوسه هاى شیطان
موعظه 208: حب نفس در انسان
موعظه 209: توجه به ذات ربوبى
موعظه 210: حب نفس و حب دنیا درآدمى
موعظه 211: صراط مستقیم
موعظه 212: اعراض از غیر
موعظه 213: عجز انسان در عبودیت خداوند
موعظه 214: جهاد باطنى
موعظه 215: ایمان حقیقى
موعظه 216: حضور در محضر حق
موعظه 218: نحوه خشکاندن ریشه گناهان
موعظه 219: هیجانات نفس
موعظه 220: نحوه انجام محاسبه نفس
موعظه 121: توجه داشتن به مرگ
موعظه 222: فهم مراقبت حق تعالى
موعظه 223: غفلت
موعظه 224: حیله هاى شیطان
موعظه 225: در بیان خدابینى است
موعظه 226: در بیان نعمات الهى است
موعظه 227: تاءثیر عظیم تلقین
موعظه 228: انسان شناسى
موعظه 229: منشاء گرفتارى ها
موعظه 230: عبودیت نفس
موعظه 231: محاسبه از نفس
موعظه 232: اسیران هواى نفس
موعظه 233: رهیدن از دام نفس
موعظه 234: گرفتار خود هستیم
موعظه 235: حب دنیا و آثار آن
موعظه 236: بى توجهى به دنیا
موعظه 237: در بیان عبودیت خداى متعال است
موعظه 238: ارایه طریق سعادت
موعظه 239: چگونگى کنترل نفس
موعظه 240: بیان حیله هاى گمراه کننده نفس آدمى
موعظه 241: محاسبه نفس
موعظه 242: غفلت آدمى :
موعظه 243: تاءثیر تلقین در نفس آدمى
موعظه 244: فهم عبودیت
موعظه 245: عجز انسان در عبودیت
موعظه 246: مرز بین مؤ من از غیر مؤ من
موعظه 247: ورود ایمان به قلب
موعظه 248: محاسبه از خویشتن
موعظه 249: سرمایه بى بازگشت
موعظه 250: فطرت الله
موعظه 252: تحقق عدالت
موعظه 253: محاسبه از نفس
موعظه 254: طبع آدمى
موعظه 255: راه صحیح و سعادت
موعظه 256: دین هدایت
موعظه 257: راه سعادتمندى
موعظه 258: اثر دعا در روح
موعظه 259: روزه دار واقعى
موعظه 260: تفکر رکن و پایه یک سیر و سلوک عرفانى است
موعظه 261: کسب معرفت الهى
موعظه 262: بیان مراحل و منازل اولیه سیر و سلوک
موعظه 263: توجه به الطاف الهى
موعظه 264: اغتنام وقت
موعظه 265: ناپایدارى دنیا
موعظه 266: مراقبه
موعظه 267: سرمایه هاى فطرى در انسان
موعظه 268: حسرتهاى انسان
موعظه 269: توبه و بازگشت
موعظه 270: ایمان ادعائى
موعظه 271: علت عدم تاءثیر قرآن بر نفس آدمى در چیست ؟
موعظه 272: علت تنفر از مرگ
موعظه 273: کسب ایمان واقعى
موعظه 274: غلبه و تسلط بر نفس
موعظه 275: بیان اذکارى که در ابتداء سیر و سلوک لازم است
موعظه 276: بیان چگونگى انجام محاسبه نفس و وقت آن
موعظه 277: بى توجهى به قیامت و آثار آن
موعظه 278: جایگاه تفکر و اثر آن در سیر وسلوک
موعظه 279: افزون طلبى هاى نفس
موعظه 280: سرزنش نفس
موعظه 281: تلاش براى اصلاح نفس
موعظه 282: توجه به حیله هاى ابلیس
موعظه 283: توبیخ نفس
موعظه 284: ادعاهایى بى جا
موعظه 285: کسب رضایت خداوند
موعظه 286: عمر سرمایه اى یکبار مصرف
موعظه 287: توجه به قدرت خداوند
موعظه 289: لذات جسمانى
موعظه 290: بدترین حالت نفس
موعظه 291: انکار کردن نفس
موعظه 292: انس گرفتن با ذکر الله
موعظه 293: بیان بعضى از اذکار سیر وسلوک
موعظه 294: بیان بزرگترین ذکر در سیر و سلوک عرفانى
موعظه 295: توکل
موعظه 296: اصلاح نفس
موعظه 297: راضى به حق تعالى
موعظه 298: رجوع به حق تعالى
موعظه 299: ترغیب به سلوک عرفانى
موعظه 300: استفاده از عمر باقى مانده
موعظه 301: بیان مثالى به جهت ایجاد روح باور در نفس آدمى
موعظه 302: تفکر در عاقبت خود کردن
موعظه 303: توبیخ نفس
موعظه 304: توبیخ نفس
موعظه 305: دقت در احوال خود
موعظه 306: عجب
موعظه 307: دواى مرض هاى روحى
موعظه 308: استفاده از لحظه ها
موعظه 309: غفلت از جهنم
موعظه 310: رابطه شناخت خود با خداوند
موعظه 311: سفر طولانى آخرت
موعظه 312: دانش واقعى
موعظه 313: دربیان توجه به دنیا و حب آن و راه علاج آن
فصل دوم : مناجات و نیایش
فصل سوم : حمد وستایش الهى
دربیان حب باریتعالى است
در بیان مدح رسول خدا صلى الله علیه و آله و عظمت کار آن حضرت است
در حمد و ستایش حق تعالى است
در مدح الهى است
در حمد حق تعالى و سپاس ایزد متعال است
در حمد و الهى است
در تمجید و تهلیل و مدح الهى و انبیاءمرسل است
پیشگفتار
بسم الله الرحمن الرحیم
در طول تاریخ ، بعد از چهارده معصوم کدام عرفانى را سراغ داریم ، تا از عزلت و خویش نشینى ، و خلوت گزینى دست شسته و یک تنه به جان جامعه دست یازیده باشد؟
در این میدان عظیم تاریخى ، روح خدا ظهور دیگرى کرد. او با روح عرفانیش ، عرفان نابى را چون داروى شفابخش به سینه و جان جامعه ریخت .و ملتى را با جان روحانى خویش ، جانى جاودانه بخشید.
جان جاودانه ما روح خدا، این پیر بیدارگر مشرق زمین در زیارتها و زمزمه هاى شبانه اش در نجف ، از روح مولاى عارفان على علیه السلام مدد یافت و انقلابى ، اسلامى را پى ریزى کرد.
او عرفانى را به صحنه آورد که قرنها پیش ظالمانه از خانه اهل بیت و عصمت و طهارت به سرقت رفته بود. مناجات این پیر عاشق بخش وسیعى از زندگى او را تشکیل داده است . ما در این مجموعه با استخراج مناجات ها و نصایح امام راحل از مجموعه کتب و سخنرانى هاى ایشان پرداختیم که بدون کوچکترین تغییر یا اضافه نمودن کلامى در سه فصل ، 313 موعظه و دستورالعمل عرفانى مناجات و نیایش ؛ حمد و ستایش الهى تنظیم شده است .
اینک با لسان و لهجه خود او مى گوییم :
(اکنون من با طلب از پروردگار مهربان و مددخواهى از روانهاى پاک و نفس هاى پاکیزه پیامبران بزرگ اولیاى بزرگوار به مقصودم آغاز مى کنم )(1)
قم – محمد رضا رمزى اوحدى
فصل اول : مواعظ و دستورالعمل هاى عرفانى و معنوى
موعظه 1 : تفکر
اى نفس شقى !
که سالهاى دراز درپى شهوات ، عمر خود را صرف کردى ، و چیزى جز حسرت نصیبت نشده ، خوب است قدرى به حال خود رحم کنى . از مالک الملوک حیا نکنى ، و قدرى در راه مقصود اصلى قدم زنى ، که آن موجب حیات همیشگى و سعادت دائمى است ، و سعادت همیشگى را مفروش به شهوات چند روزه فانى که آن هم به دست نمى آید حتى با زحمت هاى طاقت فرسا(2).
موعظه 2: کسب اراده
اى عزیز !
بکوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى ، که خداى نخواسته اگر بى عزم از این دنیا هجرت کنى ، انسان صورى بى مغزى هستى که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى ، زیرا که آن عالم محل کشف باطن و ظهور سریره است و جراءت بر معاصى کم کم انسان را بى عزم مى کند، و این جوهر شریف را از انسان مى رباید…
پس اى برادر !
از معاصى احتراز کن ، و عزم هجرت به سوى حق تعالى نما، و ظاهر را ظاهر انسان کن ، و خود را در سلک ارباب شرایع داخل کن ، و از خداوند تبارک و تعالى در خلوت بخواه که تو را در این مقصد همراهى فرماید، و رسول اکرم صلى الله علیه وآله اهل بیت او را شفیع قرار ده ، که خداوند به تو توفیق عنایت فرماید، و از تو دستگیرى نماید(3).
موعظه 3: تضرع
پس اى عزیز !
فکرى کن و چاره جویى نما و راه نجاتى و وسیله خلاصى از براى خود پیدا کن . و به خداى ارحم الراحمین پناه ببر، و در شب هاى تاریک با تضرع و زارى از آن ذات مقدس تمنا کن که تو را اعانت کند در این جهاد نفس ، تا ان شاءالله غالب شوى و مملکت وجودت را رحمانى گردانى ، و جنود شیطان را از آن بیرون کنى ، و خانه را به دست صاحبش دهى تا سعادت و بهجت ها و رحمت هایى ، خداوند به تو عطا فرماید (4).
موعظه 4: راه شناسى
هان اى عزیز!
گوش دل باز کن ، و دامن همت به کمر زن و به حال بدبختى خود رحم کن . شاید بتوانى خود را به صورت انسان گردانى ، و از این عالم به صورت آدمى بیرون روى ، که آن وقت از اهل نجات و سعادتى . مبادا گمان کنى اینها موعظه و خطابه است .این ها همه نتیجه برهان حکمى حکماى عظام ، و کشف اصحاب ریاضت واخبار صادقین و معصومین است (5).
موعظه 5: لذات دنیایى
و اى عزیز!
از خداى تبارک و تعالى در هر آن استعانت بجوى و استغاثه کن در درگاه معبود خود(6)
من عجالتا براى جناب عالى فرض مى کنم در حال خیال – که مایه ندارد – صد و پنجاه سال عمر، و فراهم بودن تمام بساط شهوت و غضب و شیطنت ، و فرض مى کنم که هیچ ناملایمى هم براى شما پیش آمد نکند، و هیچ چیز برخلاف مقصد شما نشود. آیا بعد از این مدت کم که مثل باد مى گذرد، عاقبت شما چیست ؟ آیا از این لذات چه ذخیره اى کردید براى زندگى همیشگى خود؟
براى روز بیچارگى و روز فقر و تنهایى خود، براى برزخ و قیامت خود، براى ملاقات ملائکه خدا و اولیاى خدا و انبیاى او، جز یک سلسله اعمال قبیحه منکره که صورت آن ها را در برزخ و قیامت به شما تحویل مى دهند، که صورت آنها را جز خداوند تبارک و تعالى ، کسى دیگر نمى داند چیست ؟
موعظه 6: عذاب الهى
اى عزیز!
در علوم عالیه ثابت شده است که (مراتب اشتداد (7) غیر متناهى است ) هر چه تو تصور کنى و تمام عقول تصور کنند شدت عذاب را، از آن شدیدتر هم ممکن است .اگر برهان حکما را ندیدى یا کشف اهل ریاضت را باور ندارى ، تو که – بحمدالله – مؤ منى . انبیاء علیهم السلام را صادق مى دانى ،تو اخبار وارده در کتب معتبره ما را که همه علماى امامیه قبول دارند، درست مى دانى .تو که مناجات مولاى متقیان ، امیرالمؤ منین علیه السلام را دیدى . تو که مناجات سیدالساجدین علیه السلام را در دعاى ابوحمزه دیدى . قدرى تاءمل کن در مضمون آنها. قدرى تفکر نما. در فقرات آن ها.لازم نیست یک دعاى طولانى را یک دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفکر در معانیش نکنى .بنده و شما حال سید سجاد علیه السلام را نداریم که آن دعاى مفصل را با حال بخوانیم .شبى یک ربع آن را، یک ثلث آن را با حال بخوان و تفکر کن در فقراتش ، شاید صاحب حال شوى ، از همه گذشته ، قدرى تفکر در قرآن کن ، ببین چه عذابى را وعده کرده که اهل جهنم از مالک مى خواهند که آن ها را بکشد. هیهات که مرگ در کار نیست (8).
موعظه 7: توجه به مفاد آیات الهى
درست تفکر کن عزیزم !
قرآن – نعوذبالله – کتاب قصه نیست ، شوخى با شما نمى کند. ببین چه مى فرماید؟… این چه عذابى است که عزیز ما را از یاد مى برد، حامله را بى بار مى کند. آیا چه عذابى است که خداوند بزرگ و تعالى با آن عظمت ، او را وصف مى کند به شدت ، و جاى دیگر به عظمت . چیزى را که خداى تبارک و تعالى ، که عظمت او حد و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهى ندارد، توصیف به شدت و عظمت کند، آیا چه خواهد بود؟ خدا مى داند عقل من و تو و فکر همه بشر از تصورش عاجز است (9).
موعظه 8: غفلت کردن
واى بر ما!
و بر غفلت ما! واى بر ما و بر شدت سکرات موت ما. اى واى بر ما در برزخ و سختى هاى آن .و در قیامت و ظلمت هاى آن . اى واى بر حال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن (10).
موعظه 9: اثبات جهنم
اى عزیز!…
وجود جهنم و عذاب الیم آن از ضروریات جمیع ادیان و واضحات برهان است ، و اصحاب مکاشفه و ارباب قلوب ، در همین عالم نمونه آن را دیده اند درست تصور و تدبر کن …
اگر احتمال صحت هم بدهى نباید مثل دیوانه ها سر به بیابان بگذارى ؟ چه شده که ما این قدر در خواب غفلت و جهالتیم ؟… امام على بن الحسین علیه السلام امام معصوم ، گریه ها و زارى هایش و مناجات و عجز و ناله هایش ، دل را پاره پاره مى کند. ما را چه شده که هیچ حیا نکرده ، در محضر ربوبیت ، این قدر هتک حرمات و نوامیس الهى را مى کنیم ؟(11)
موعظه 10: اصلاح نفس
هان اى عزیز !
از خواب بیدار شو. از غفلت تنبه پیدا کن ، و دامن همت به کمر زن ، و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار، و تا عمر باقى است و قواى تو در تحت تصرف تو است وجوانى برقرار است و خلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده ، چاره یى کن ، و دوایى براى رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن راهى براى اطفاء نائره شهوت و غضب پیدا نما(12)
موعظه 11: متوجه خدا بودن
پس اى عزیر !
براى یک خیال باطل ، یک محبوبیت جزئى بندگان ضعیف ، یک توجه قلبى مردم بیچاره ، خود را مورد سخط و غضب الهى قرار مده . و مفروش آن محبت هاى الهى و آن کرامت هاى غیر متناهى ، آن الطاف و مراحم ربوبیت را، به یک محبوبیت پیش خلق که مورد اثرى نیست ، و از او هیچ ثمرى نبرى جز ندامت و حسرت . وقتى دستت از این عالم کوتاه شد که عالم کسب است و عملت منقطع گردید، دیگر پشیمانى نتیجه ندارد و رجوع بى فایده است …اى بیچاره ! تو که عابد نفسى و متصرف در قلب تو شیطان و جهل است ، و دست تصرف حق را از قلب خود منقطع کردى ، چه ایمانى دارى که مورد تجلى حق و سلطنت مطلق گردى ؟ پس بدان تا بدین حال هستى و این رذیله خودنمایى در تو است ، تو کافر بالله هستى و در سلک منافقان محسوب مى شوى . گرچه به خیال خود مسلمى و مؤ من به خدایى (13).
موعظه 12: اخلاص ورزیدن
پس اى عزیز !
نام نیک را از خداوند بخواه . قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش کن با تو باشد. تو کار را براى خدا بکن ، خداوند علاوه بر کرامت هاى اخروى و نعمت هاى آن عالم ، در همین عالم هم به تو کرامت ها مى کند. تو را محبوب مى نماید. موقعیت تو را در قلوب زیاد مى کند. تو را در دو دنیا سربلند مى فرماید. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت ، قلب خود را از این حب هم بکلى خالص نما.باطن را صفا ده تا عمل از این جهت خالص شود، وقلب متوجه حق گردد. روح بى آلایش شود. کدورت نفس برطرف گردد. حب و بغض مردم ضعیف ، و شهرت و اسم نزد بندگان ناچیز چه فایده یى دارد.فرضا فایده داشته باشد، یک فایده ناچیز جزئى چند روزه است . ممکن است این حب ، عاقبت کار انسان را به ریا برساند و خداى نخواسته آدم (را) مشرک و منافق و کافر کند. اگر در این عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبى پیش بندگان صالح خدا و انبیاء عظام او و ملائکه مقربین رسوا شود، سرافکنده گردد، بیچاره شود.رسوایى آن روز را نمى داند چه رسوایى است . سرشکسته در آن محضر را خدا مى داند چه ظلمت ها دنبال دارد. آن روز است که به فرموده حق تعالى کافر مى گوید: اى کاش ‍ خاک بودم ، و دیگر فایده ندارد.
اى بیچاره ! تو به واسطه یک محبت جزئى ، یک شهرت بى فایده ، پیش ‍ بندگان ، از آن کرامت هاى گذشتى . رضاى خدا را از دست دادى .خود را مورد غضب خداى تعالى نمودى … (14)
موعظه 13: دقت در اعمال نفس
اى عزیز!
بیدار شو و غفلت و مستى را از خود دور کن ، و در میزان عقل ، بسنج اعمال خود را، قبل از آن که در آن عالم میزان کنند، و حساب خود را بکش قبل از آن که از و حساب کشند، و آینه دل را از شرک و نفاق و دورویى پاک کن ، و مگذار زنگار شرک و کفر او را طورى بگیرد که به آتش هاى آن عالم پاک نگردد. نگذار نور فطرت ، مبدل به ظلمت کفر شود. نگذار فطرت الله التى فطرالناس علیها (15) ضایع گردد. این قدر خیانت مکن بر این امانت الهى .پاک کن آینه قلب را، تا نور جمال حق در او جلوه کند، و تو را از عالم و هرچه در او است ، بى نیاز کند، و آتش محبت الهى در قلب افروخته شده ، تمام محبت ها را بسوزاند که همه عالم را به یک لحظه آن ندهى ، و چنان لذتى ببرى از یاد خدا و ذکر آن که تمام لذت حیوانى را بازیچه بدانى . اگر اهل این مقام هم نیستى ، و این معانى در نظرت عجیب مى آید، نعمت هاى الهى را در عالم دیگر که قرآن مجید و اخبار معصومین از آن ها اطلاع داده اند، از دست مده .به واسطه جلب قلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم ، آن همه ثواب ها را ضایع مکن .از آن همه کرامات خود را محروم مکن ، و سعادت ابدى را به شقاوت همیشگى مفروش (16)
موعظه 14: دقت در اعمال
اى عزیز !
بیدار شو، و پنبه غفلت را از گوش برون کن و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما، و بدان که تو را خداى تعالى براى خود آفریده است .چنانچه در حدیث قدسى مى فرماید: یابن آدم خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلى (17) یعنى : اى پسر آدم ! همه چیز را براى تو آفریدم و تو را براى خود آفریدم ، و قلب تو را منزلگاه خود قرار داده ، تو و قلب تو، یکى از نوامیس الهیه هستید. حق تعالى غیور است نسبت به ناموس خود. این قدر پرده بردرى مکن به ناموس حق تعالى ، دست درازى را روا مدار. بترس از غیرت حق تعالى که تو را در این عالم همچنان رسوا کند که هرچه خواهى اصلاح کنى ، نتوانى ، و اخلاق فاضله را که به واسطه آن ها، اولیاء تشبه به حق پیدا مى کنند، تسلیم غیر حق مى کنى و قلب خود را به دشمن حق مى دهى و شرک مى ورزى در باطن ملکوت خود. بترس از آن که حق تعالى علاوه بر آن که ناموس مملکت تو را پاره کند، و تو را پیش انبیاء عظام و ملائکه مقربین ، مفتضح و رسوا کند، در همین عالم تو را مفتضح کند، و مبتلا کند به فضیحتى که جبران پذیر نباشد و پاره شدن عصمتى که وصله بردار نباشد. حق تعالى (ستار) است ولى (غیور) هم هست . (ارحم الراحمین ) است ، ولى (اشد المعاقبین ) هم هست . ستر مى فرماید، تا وقتى از حد نگذرد. ممکن است خداى نخواسته این کار بزرگ و این رسوایى ناهنجار، غیرت را بر ستر غلبه دهد، چنانچه در حدیث شریف شنیدى . پس قدرى به خود آى ، و رجوع به خدا کن و بازگشت به سوى او نما که خداى تعالى رحیم است و پى بهانه مى گردد براى رحمت . اگر رجوع کردى ، به غفران خود ستر مى فرماید عیوب گذشته را، و نمى گذارد کسى بر آن مطلع شود، و تو را صاحب فضیلت مى کند، و اخلاق کریمه را در تو جلوه مى دهد، و تو را مرآت صفات خود مى فرماید، و اراده تو را در آن عالم کار کن ، مى فرماید، چنانچه اراده خود (و) در همه عوالم نافذ است ، چنانچه در حدیثى است منقول است که وقتى که اهل بهشت قرار گرفتند، نامه یى از جانب حق تعالى براى آن ها مى آید که مضمونش این است : از جانب زنده پاینده یى که نمى میرد به سوى زنده پاینده یى که نمى میرد. من هرچه را مى خواهم موجود شود به او مى گویم باش . پس موجود مى شود. تو را هم امروز قرار دادم که هرچه را مى خواهد بشود، امر کن ، مى شود. تو خودخواهى این قدر نداشته باش . تو اراده خود را تسلیم حق کن . ذات مقدس هم تو را مظهر اراده خود مى فرماید. تو را متصرف در امور قرار میدهد. مملکت ایجاد را در آخرت در تحت قدرت تو قرار میدهد، و این غیر توفیض باطل است ، چنانچه در محل خود معلوم است .
هان اى عزیز! تو خود مى دانى ، مى خواهى این را بپذیر یا آن را، که خداى تعالى بى نیاز است از ما و همه مخلوقات و اخلاص ما وهمه موجودات عالم (18)
موعظه 15: محاسبه نفس
پس اى عزیز!
در کارهاى خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بکش و او را در برابر هر امرى استنطاق کن که آیا اقدامش در خیرات و براى امور شریفه براى چیست ؟ دردش چیست که مى خواهد از مسائل نماز شب سوال کند؟ یا اذکار آن را تحویل دهد؟ مى خواهد براى خدا مساءله بفهمد یا بگوید؟ یا مى خواهد خود را از اهل آن قلمداد کند؟ چرا سفر زیارتى که رفته با هر وسیله است .به مردم مى فهماند؟ حتى عددش را. چرا صدقاتى را که در خفا مى دهد راضى نمى شود که کسى از او مطلع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن میان آورده به مردم ارائه مى دهد. اگر براى خدا مطلع است و مى خواهد که مردم دیگر به او تاءسى کنند، و مشمول الدال على الخیر کفاعله (19) گردد، اظهارش خوب است .شکر خدا کند به این ضمیر صاف و قلب پاک . ولى ملتفت باشد که در مناظره با نفس ، گول شیطنت او را نخورده باشد، و عمل ریایى را با صورت مقدسى به خودش ندهد و اگر براى خدا نیست و ترک آن اظهار کند که این (سمعه ) است ، و از شجره ملعونه ریا است و عمل او را خداوند منان ، قبول نمى فرماید و امر مى فرماید در سجین قرار دهند.باید به خداى تعالى از شر مکائد نفس پناه ببریم که مکائد آن خیلى دقیق است ولى اجمالا مى دانیم که اعمال ما خالص نیست (20)
موعظه 16: سرزنش نفس
واى به حال و اهل طاعت وعبادت و جمعه و علم و دیانت که وقتى چشم بگشایند و سلطان آخرت خیمه برپا کند، خود رااز اهل معاصى کبیره ، بکله از اهل کفر و شرک ، بدتر ببینند، و نامه اعمالشان سیاه تر باشد.
واى بر حال کسى که با نماز و طاعتش وارد جهنم شود، امان از کسى که صورت صدقه و زکات و صوم و صلاة او، صورتهایى باشد که زشت تر از آن ها تصور نشود. بیچاره و مشرکى .خداوند به فضل خود موحد اهل معصیت عصیان کار را مى آمرزد، ان شاء الله ولیکن فرموده است که شرک را نمى آمرزم ، اگر بى توبه از دنیابرود(21).
موعظه 17: موحد مخلص
حال اى عزیز:
فکرى کن و چاره یى براى خود پیدا کن و بدان که شهرت پیش این مردم ناچیز، چیزى نیست ، و قلوب این مردم که اگر گنجشکى بخورد سیر نمى شود، قدر و قابلیتى ندارد، و این مخلوق ضعیف را قدرتى نیست . قدرت فقط در دستگاه قدس ربوبیت پیدا مى شود و فاعل على الاطلاق و مسبب الاسباب آن ذات مقدس است . تمام مخلوقات ، اگر پشت به پشت هم دهند، که یک پشه خلق کنند، نتوانند و اگر پشه یى از آنها چیزى برباید، نتوانند پس بگیرند. قدرت پیش حق تعالى است . او است موثر در تمام موجودات . با هر زحمت و ریاضتى شده ، در قلب خود با قلم عقل نگارش ‍ ده که : لا مؤ ثر فى الوجود الا الله (نیست کارکنى در دار تحقق جز خدا) (22).
موعظه 18: دعا و التجا:
در هر حال از خداى مهربان ، در هر وقت خصوصا در خلوت با تضرع و استکانت و عجز و مذلت بخواه که تو را هدایت کند به نور توحید، و قلب تو را منور کند به بارقه غیبى یک بینى و یک پرستى ، تا از همه عالم وارهى و همه چیز را ناچیز دانى و با تضرع از آن ذات مقدس خواهش کن که اعمال تو را خالص گرداند و تو را هدایت فرماید به طریق خلوص و ارادت …
مدتى مواظبت کن از قلب خود، و اعمال و رفتار و حرکات و سکنات خود را تحت مداقه آورده ، خفایاى قلب را تفتیش کن و حساب شدید از او بکش ، مثل این که اهل دنیا از یک نفر شریک حساب مى کشند(23).
موعظه 19: عجب
اى بیچاره ممکن !(24)
بى خبر از خود و نسبت خود با خلق ! اى بدبخت ممکن غافل از وظیفه خود با مالک الملوک ! این جهل و نادانى است که اسباب این همه بدبختى ها شده و ما را به این همه ظلمت ها و کدورت ها مبتلا کرده . خرابى کار از سر منشاء است و آلودگى آب از سرچشمه . چشم معارف ما کور است و دل ما مرده است و این موجب همه مصیبت ها است و درصدد اصلاح هم نیستیم … خدا نکند که خداى تعالى با کسى با عدلش رفتار کند که اگر چنین ورقى پیش آید، احدى از اولین ، و آخرین راه نجاتى ندارند… ممکن از خود چه کمالى دارد تا کمال فروشى کند؟ چه قدرتى دارد تا عمل فروشى کند؟ ما بیچاره ها هستیم که حجاب جهل و نادانى و غفلت و خودپسندى و پرده معاصى قلب و قالب ، چنان چشم و گوش و عقل و هوش و سایر مدارکمان را گرفته است که در مقابل سلطنت قاهره حق عرض اندام مى کنیم و براى خود، استقلال و شیئیت قائلیم !(25)
موعظه 20: نفس پرستى
اى بیچاره !
بى خبر از معارف الهیه که جز اراده شهوت و غضب خود، چیز دیگر نمى فهمى . تو مقدس (مواظب ) به ذکر و ورد و مستحبات و واجبات و تارک مکروهات و محرمات و متخلق به اخلاق حسنه و متجنب از سیئات اخلاق در ترازوى انصاف بگذار، کارهایى را که مى کنى از براى رسیدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تخت هاى زمردین و هم آغوش شدن ، با لعبت هاى (26) شوخ و شنگ (27) بهشتى و پوشیدن لباسهاى حریر و استبرق (28) و سکنا کردن در قصرهاى نیکو منظر و رسیدن به آرزوهاى نفسانى . آیا باید اینها را که تمام براى خودخواهى و پرستش نفس است ، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست ؟ آیا شما با عمله یى که براى مزدکار مى کند، چه فرقى دارید، که اگر او بگوید من محض صاحب کار این عمل را کردم ، او را تکذیب مى کنند؟ آیا شما دروغگو نیستید که مى گویید نماز مى کنم براى تقرب به خدا؟! آیا این نماز شما براى نزدیکى به خدا است ، یا براى تقرب به زن هاى بهشت اس و رسیدن به شهوات است ؟! فاش بگویم ، پیش عرفاى بالله و اولیاى خدا، تمام این عبادات ما از گناهان کبیره است .بیچاره در حضور حضرت حق جل جلاله و در محضر تمام ملائکه مقربین او برخلاف رضاى حق رفتار میکنى ، و عبادتى که معراج قرب حق است براى نفس اماره و شیطان مى کنى . آن وقت حیا نکرده ، در عبادت ، چندین دروغ رد محضر ربوبیت و ملائکه مقربین مى گویى و چندین افترا مى زنى و منت گذارى همى مى کنى . و عجب و تدلل هم مى نمایى و خجالت هم نمى کشى …. پس از این نتیجه حاصل شد که تمام کارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره کردن بطن (29) و فرج است . ما شکم پرست و شهوت پرستیم . ترک لذت براى لذت بزرگ تر مى کنیم وجهه نظر و قبله آمال ما، راه انداختن بساط شهوات است . نماز که معرج قرب الهى است ، ما بجا مى آوریم براى قرب به زنهاى بهشت .ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نیست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است (30)
موعظه 21: عبودیت خالص
اى عزیز!
نمازى که براى خاطر خواهى زن باشد – چه زن دنیایى یا بهشتى – این نماز خدا نیست . نمازى که براى رسیدن به آمال دنیا باشد یا آمال آخرت ، به خدا ارتباط ندارد. پس چرا این قدر ناز و غمزه فروشى مى کنى ، و عشوه و غنج (31)و دلال (32) مى کنى ، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مى کنى ، خود را از خاصان درگاه حق محسوب مى دارى ؟ بیچاره تو با همین نماز، مستحق عذابى و مستوجب زنجیر هفتاد زراعى هستى . پس چرا خود را طلبکار مى دانى ، و براى خود در همین طلبکارى و تدلل و عجب ، عذابى دیگر تهیه مى کنى ؟ تو اعمالى را که ماءمورى ، بکن و متوجه باش که از براى خدا نیست . و بدان که خداى تعالى با تفضل و ترحم تو را به بهشت مى برد، و یک قسمت از شرک را خداى تعالى براى ضعف بندگانش به آن ها تخفیف مى دهد و به واسطه غفران و رحمتش ، پرده ستاریت به روى آن ها پوشیده است . بگذار این پرده دریده شود، و حجاب غفران حق به روى این سیئات که اسمش را عبادت گذاشتیم ، افتاده باشد، که خداى نخواسته اگر این ورق برگردد و ورق عدل پیش آید، گند عبادات ما کمتر از معصیت هاى موبقه (33) اهل معصیت نیست (34).
موعظه 22: محب خدا
اى بیچاره !
بى خبر از حال محبین .اى بدبخت بى اطلاع از دل محبین و آتش قلب آنها. اى بى نواى غافل از سوز مخلصین و نور اعمال آنها. تو گمان کردى آنها هم اعمالشان مثل من و تو است . تو خیال میکنى که امتیاز نماز حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام با ما این است که مد(ولاالضالین ) را طولانى تر مى کند؟یا قرائتش صحیح تر است ؟ یا طول سجود و رکوع و اذکار و اورادش ‍ بیشتر است ؟ و یا امتیاز آن بزرگوار به این است که شبى چند صد رکعت نماز مى خواند؟ یا مناجات سیدالساجدین علیه السلام هم مثل مناجات من و تو است ؟ او هم براى حورالعین و گلابى و انار این قدر ناله و سوز و گذار داشت ؟ به خودشان قسم است و انه لقسم عظیم (35) که اگر پشت به پشت یکدیگر دهند و بخواهند یک (لااله الاالله ) امیرالمؤ منین را بگویند ، نمى توانند. خاک بر فرق من با این معرفت به مقام ولایت على علیه السلام به مقام على بن ابیطالب قسم که اگر ملائکه مقربین و انبیاى مرسلین – غیر از رسول خاتم که مولاى على و غیر اوست بخواهند یک تکبیر او را بگویند، نتوانند. حال قلب آن ها را جز خود آنها نمى داند کسى (36).
موعظه 23: خداخواهى زبانى
اى عزیز!
این قدر لاف خدا مزن ، این قدر دعوى حب خدا مکن . اى عارف ، اى صوفى ، اى حکیم ، اى مجاهد، اى مرتاض ، اى فقیه ، اى مؤ من ، اى مقدس ، اى بیچاره هاى گرفتار، اى بدبخت هاى دچار مکائد نفس و هواى آن ، اى بیچاره هاى گرفتار آمال و امانى حب نفس ! همه بیچاره هستید. همه از خلوص و خداخواهى فرسنگ ها دورید. این قدر حسن ظن به خود نداشته باشید این قدر عشوه و تدلل (37) نکنید.از قلوب خود بپرسید ببینید که خدا را مى جوید یا خودخواه است ؟ این قدر به عمل بالیدن چه معنى دارد…؟ آیا شما مسلمید و از شرک خالصید؟ آیا نماز و عبادت و محیا و ممات شما براى خدا است ؟آیا خجالت ندارد در نماز مى گویى الحمدلله رب العالیمن ؟ آیا شما جمیع محامد(38) را از حق مى دانید، یا این که براى بندگان ، بلکه براى دشمان او محمده (39) ثابت مى کنید؟آیا دروغ نیست قول تو که مى گویى (رب العالمین ) با این که ربوبیت را در همین عالم براى غیر ثابت مى کنى ؟آیا توبه ندارد؟ خجلت ندارد(که مى گویى ) ایاک نعبد و ایاک نستعین ؟آیا تو عبادت خدا مى کنى یا عبادت بطن و فرج خود؟(40) آیا تو خداخواهى یا حورالعین خواه ؟ آیا تو استعانت از خدا فقط مى طلبى ، یا در کارها، چیزى که در نظر نیست ، خدا (است )؟… براى برادر در مکائد نفس و شیطان دقیق شو. بدان که نمى گذارند، وبیچاره یک عمل خالصى بکنى ، و همین اعمال غیر خالصانه را که خداوند به فضلش از تو قبول کرده ، نمى گذارند، به سرمنزل برسانى (41).
موعظه 24: خودنمایى
اى عزیز!
همان دماغى که تو دارى دیگران هم دارند. تو اگر فروتن شدى ، قهرا مردم تو را احترام کنند و بزرگ شمارند، و اگر تکبر کنى پیشرفت ندارد. اگر توانستند تو را خوار و ذلیل مى کنند و به تو اعتنا نمى کنند، و اگر نتوانستند در دل آنها خوارى ، و در چشم آن ها ذلیل و مکانت ندارى ، تو با تواضع دل مردم را فتح کن … و نمى دانم که اگر خداى تعالى کسى را ذلیل کند، چه خواهد کرد با او و به چه حالى مبتلا شود؟ زیرا که امور آخرت با دنیا فرق دارد. ذلت در آخرت ، غیر از ذلت در دنیا است . چنانچه نعمت ها و عذابهاى آنجا مناسبت با اینجا ندارد.نعمتش ، فوق تصور ما است . عذابش ‍ خارج از حوصله ما است . کرامتش بالاتر از آنچه هست که ما خیال مى کنیم . ذلت و خواریش غیر از ذلت و خوارى هایى است که ما گمان مى کنیم و عاقبت کار متکبر هم جهنم است (42).
موعظه 25: حالات نفس
اى عزیز!
عارفان بالله به قول تو قلب را محل تجلیات اسماء و صفات ، و جلوه ذات (43) و محل ورود سلطان حقیقى مى نماید که محو آثار مى نماید و تلوین (44) را مى برد (45) و تعینات را مى زداید. ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة (46) قلب را احدى احمدى مى کند.
پس چرا قلب تو را محو جمال خودت کرده ، تلوین را افزوده ، اضافات و تعینات را افزایش داده ، تو را از حق تعالى و تجلیات اسمائى (47) او غافل نموده ، قلب تو را منزلگاه شیطان نموده ، بندگان خدا و خاصان درگاه حق و جلوات جمال (48) محبوب را به نظر تحقیر و پستى نگاه مى کنى ! واى به حال تو عارف که حالت از همه کس بدتر است و حجت بر تو تمامتر است .تو تکبر به حق مى کنى . فرعونیت به حضرت اسماء (49) و صفات (50) و تجلیات ذات (51) مى نمایى ! (52).
موعظه 26: عالم بى عمل
اى طلبه مفاهیم !
اى گمراه حقایق ، قدرى تاءمل کن ، ببین چه دارى از معارف ؟ چه اثرى در خود از حق و صفاتش مى بینى ؟ علم موسیقى و ایقاع (53)، شاید از علم تو دقیق تر باشد هیئت و مکانیت و سایر علوم طبیعى و ریاضى در اصطلاحات و دقت با علم تو همدوش است .همانطور که آن ها عرفان بالله نمى آورد، عمل تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهیم و اعتبارات است ، نه از او کیفیتى حاصل شود و نه حال … معارفى که کدورت قلب را بیفزاید، معارف نیست (54).
موعظه 27: حجاب علم
واى بر معارفى !
که عاقبت امر صاحبش را وارث شیطان کند. کبر از اخلاق خاصه شیطان است .او به پدر تو آدم کبر کرد، مطرود درگاه شد. تو که به همه آدم و آدم زاده ها کبر مى کنى نیز مطرودى … تو که به واسطه چند مفهوم و پاره اى اصطلاحات به خود مى بالى و به مردم کبریا مى کنى معلوم شد از کم ظرفیتى و کوچکى حوصله است و کمى قابلیت است … ولى بیچاره این طالب مفاهیم و اصطلاحات ، گمان کرده حکمت این ها است (55).
موعظه 27: تنبیه عرفانى
اى طالب دنیا و اى دزد مفاهیم !
این کار تو هم این قدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگى حوصله و کوچکى کله گاهى خودش هم بازى خورده ، خود را داراى مقامى دانسته ، حب نفس ‍ و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده یک ولیده ناهنجارى پیدا شده ، و… خود را با این همه عیب ، مرشد خلایق و هادى نجات امت و داراى سر شریعت ، بلکه وقاحت را گاهى از حد گذرانیده ، داراى مقام ولایت کلیه دانسته ! این نیز از کمى استعداد و قابلیت و تنگى سینه و ضیق قلب است تو طلبه فقه و حدیث و سایر علوم شرعیه نیز در مقام علم بیش از یک دسته اصطلاحات که در اصول و حدیث بخرج رفته ندانى .اگر این علم که همه اش مربوط به عمل است در تو اضافه یى نکرده و تو را اصلاح ننموده ، بلکه مفاسد اخلاقیه و عمیله بار آورده ، کارت از علماء سایر علوم پست تر و ناچیزتر، بلکه از کار همه عوام پست تر است …
و تو بیچاره جز وزر(56) و وبال ، نتیجه یى نبرى و جز مفاسد اخلاقى و اعمال ناهنجار حاصلى برندارى . پس علم تو هم از نظر اعتبار علمى تکبر ندارد. منتها از بس افق عملت کوتاه است به مجرد آن که دو تا اصطلاح درهم و برهم کردى ، خود را عالم و سایر مردم را جاهل دانى و پر ملائکه مقربین را به زیر پاى خود پهن مى کنى و جایگاه را در مجالس ، و راه ها را در کوچه ها بر بندگان خدا تنگ مى نمایى (57).
موعظه 29: خیالهاى آدمى
از همه اینها پست تر !
و کوچک تر کسى است که به امور خارجیه از قبیل مال و منال و حشم (58) و طایفه تکبر کند. بیچاره از جمیع اخلاق آدمى و ادب انسانى دور است ، و دستش از تمام علوم و معارف تهى است ، ولى چون لباسش ، پشم گوسفند است وپدرش فلان و فلان است به مردم تکبر کند. چه فکر کوچک و قلب تنگ و تاریکى دارد، که قانع شده از تمام کمالات به لباس زیبا و از تمام زیبایى ها به کلاه و قبا. بیچاره به مقام حیوانى و حفوظ (59) حیوانیت ساخته ، و قناعت کرده از جمیع مقامات انسانیه به یک صورت خالى از مغزى و شکل تهى از حقیقتى و خود را با این وصف داراى مقام دانسته ، این قدر پست و نالایق است که اگر کسى از او یک رتبه دنیایى بالاتر باشد، چنان با او رفتار مى کند که گویى بنده با مولاى خود(60).
موعظه 30: تفکر
اى انسانى که اول امرت هیچ نبودى و در کتم (61) عدم دهرهاى غیر متناهیه بودى ! ناچیزتر از عدم و محو از صفحه وجود چیست ؟ پس از آن که اراده حق تعلق گرفت به پیدایش تو، از بس ناقص القابلیه و پست و ناچیز بودى و قابل قبول فیض نبودى ، تو را از هیولاى (62) عالم که جز قوه محض و ضعف صرف چیزى نبود، به صورت جسمیه و عنصریه که اخس (63) موجودات و پست ترین کائنات است ، درآورد، و از آنجا تو را به صورت نطفه – که اگر دستت به آن آلوده گردد، استقذار(64) کنى و او را با زحمت پاک کنى – درآورد، و در منزلى بس تنگ و پلید که آن انثیین پدر است ، جایگزین کرد، و از مجراى بول ، تو را در حالت زشت فجیعى ، به رحم مادر وارد کرد، و تو را در جایى منزل داد که از ذکر آن متنفر شوى ، و در آنجا تو را به شکل علقه (65) و مضغه (66) درآورد، و با غذایى تربیت داد که از شنیدنش وحشت مى کنى و باید خجلت کشى ولى چون همه مبتلاى به این بلیه ها هستند، خجلت زایل شود و البیة اذا عمت ، طابت (67) تو در تمام این تطوارت (68) ارذل (69) و اذل (70) و پست ترین موجودات بودى … تا آن که لایق شدى به آمدن به محیط دنیا از پست ترین مجراها در پست ترین حالات تو را وارد این فضا کرد… پس از آن که به قدرت کامله داراى قواى ظاهره و باطنه فرمود باز به قدرى ضعیف و ناچیزى که به هیچ یک از قواى خودت ، در تحت تصرف (تو) نیست . صحت خود را حفظ نتوانى کرد.قدرت و حیات خود را نگاهدارى نتوانى نمود. جوانى و جمال خود را محفوظ نتوانى کرد. اگر آفتى و مرضى به تو هجوم آورد به دفعش قادر نیستى . بالجمله هیچ یک از وجوه و شئون آن در تحت اختیارت نیست . اگر یک روز گرسنه بمانى ، به خوردن هر مردار گندیده یى حاضر شوى ، و اگر چیزها به تو غلبه کند، به هر آب گندیده پلیدى رضایت دهى ، و همین طور در تمام چیزها یک بنده ذلیل بیچاره هستى که به هیچ چیز قادر نیستى (71).
موعظه 31: حقیقت انسان
عزیزم ! جز خودت کسى را ندیدى ، و آنچه دیدى به نظر اعتبار و موازنه در نیاوردى . خودت را با هرچه دارى از شئون حیات و از زخارف دنیا قیاس ‍ کن به شهرت ، و شهرت را به مملکتت ، و آن را به سایر ممالک دنیا که از صد، یکى از آن ها را نشنیدى ، و تمام ممالک را به خود زمین ، و زمین را به منظومه شمسى و کرات وسیعه یى که ریزه خوار اشعه منیره شمس اند، و تمام منظومه شمسى را که از محیط فکر من و تو خارج است به منظومه هاى دیگر که شمس ما با همه سیاراتش ، یکى از سیارات یکى از آنهاست که هر یک آن ها طرف قیاس با شمس ما و سیارات آن نیست … اینها شئون حیات تو و حفوظ تو و من است از این عالم وجود، و پس از آن که اراده حق تعلق گرفت ، که تو را از این دنیا ببرد، امر کند به جمیع قوایت که رو به ضعف گذارند و فرمان دهد به تمام ادراکاتت که از کار بایستند. کارخانه وجودت را مختل فرماید. سمع و بصر و قوت قدرتت را بگیرد و تو یک جمادى شوى که پس از چند روز از گند و تعفنت ، مشام مردم متاءذى شود، و از صورت و هیئت آدم ها گریزان گردند، و تمام اجزاء و اعضایت پس از مدتى از هم بگسلد و پاشیده گردد. اینها به حال جسم تو، مال و منال و حشمت هم که حالش معلوم است . اما برزخ تو اگر اصلاح نشده ، خداى نخواسته بروى ، خدا مى داند در چه صورتى و در چه حالتى هستى . ادراکات اهل این عالم از دیدن و شنیدن و شم آن عاجز است .ظلمت و وحشت و فشار قبر را تو هر چه بشنوى به تاریکى ها و وحشت ها و فشارهاى این عالم قیاس مى کنى با آن که قیاس باطلى است .خداوند به فریاد ما برسد از آنچه براى خود، به اختیار خود تهیه کردیم . عذاب قبر که نمونه یى از عذاب آخرت است و از بعض روایات استفاده شود که دست ما از دامن شفعاء هم کوتاه است ، خدا مى داند چه عذابى است ؟حال نشاءه است آخرت ما از همه حالات سابقه بدتر و وحشتناک تر است .روز به روز حقایق است .روز کشف سرایر است . روز تجسم اعمال و اخلاق است .روز رسیدن به حساب است .روز ذلت در مواقف است .این هم حال قیامت .
و اما حال جهنم که بعد از قیامت است ، آن معلوم است .از جهنم ، خبرى مى شنوى ، عذاب جهنم ، فقط آتش نیست ، یک در هولناکى از آن به چشمت باز مى شود که اگر در این عالم باز شود، تمام اهل آن از وحشت هلاک شوند…
پس کسى که اول امرش عدمى است غیر متناهى ، و از وقتى که پا به عرصه وجود مى گذارد، جمیع تطوراتش زشت و نازیبا است و تمام حالاتى که بر او رخ مى دهد، خجالت آور است ، و دنیا و برزخ و آخرتش ، هر یک از دیگرى فجیع تر و مفتضح تر است آیا به چه چیز تکبر مى کند؟ با چه کمالى و جمالى ، افتخار مى نماید؟ پس معلوم شد که تکبر نیست مگر از غایت جهل و نادانى . هرکس عملش بیشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشح تر است ، متواضع تر است .
این ننگ جهل و عار پستى نظر را از خود دور کن ، و متصف به صفات انبیا شو و صفت شیطان را به یک سو انداز، و منازعه با خداى خود را رداى کبریاى او مکن ، که منازع با حق ، مهقور غضب او خواهد شد، و به رو در آتش خواهد افتاد(72).
موعظه 32: اصلاح تکبر ورزى
اگر در صدد اصلاح نفس برآمدى ، طریق عملى آن نیز با قدرى مواظبت ، سهل و آسان است . و در این طریق با همت مردانه و حریت فکر و بلندى نظر، به هیچ مخاطره ، تصادف نمى کنى . تنها راه غلبه به نفس اماره و شیطان و راه نجات برخلاف میل آنها رفتار کردن است .هیچ راهى بهتر براى سرکوبى نفس ، از اتصاف به صفت متواضعین ، و رفتار کردن مطابق رفتار و سیره آنها نیست . در هر مرتبه از تکبر که هستى و اهل هر رشته علمى و عملى و غیر آن که هستى برخلاف میل نفسانى چندى عمل کن ، با تنبهات عملى و تفکر در نتایج دنیایى و آخرتى ، امید است راه ، آسان و سهل شده ، نتیجه مطلوبه بگیرى . اگر نفس از تو تمنا کرد که صدر مجلس را اشغال کن و تقدم بر همقطار خود پیدا کن ، تو برخلاف میل آن رفتار کن . اگر تاءنف (73) مى کند از مجالست با فقرا و مساکین ، تو دماغ (او) را به خاک مالیده ، با فقرا مجالست کن ، هم غذا شو، همسفر شو، مزاح (کن ) ممکن است ، نفس از راه بحث با تو پیش آید و بگوید تو داراى مقامى ، باید مقام خود را براى ترویج شریعت حفظ کنى ، با فقرا نشستن ، وقع (74) تو را از قلوب مى برد. مزاح با زیردستان ، تو را کم وزن میکند. پایین نشستن در مجالس ، تو را از مقام تو کاسته میکند، آنوقت خوب نمى توانى ، به وظیفه شرعى خود اقدام کنى . بدان تمام اینها دام هاى شیطان و مکائد نفس است .رسول اکرم صلى الله علیه وآله موقعیتش در دنیا از حیث ریاست از تو بیشتر بود و سیره اش آن بود که دیدى … باید وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس ‍ اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانیه قابل اصلاح و آسان مى شود. عمده به فکر تصفیه و صلاح افتادن است و از خواب بیدار شدن است . منزل اول انسانیت (یقظه ) (75) است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر(76) طبیعت است ، و فهمیدن این که انسان است .مرکوب این سفر پرخوف و خطر، و این راه تاریک و باریک و صراط احد از سیف و ادق از اشعر (77) همت مردانه است …(78)
موعظه 33: سفر آخرت
اى عزیز!
همت کن و پرده جهل و نادانى را پاره کن ، و از این ورطه هولناک خود را نجات ده . حضرت مولاى متقیان و یگانه سالک راه و راهنماى حقیقى در مسجد فریاد مى زد به طورى که همسایه هاى مسجد مى شنیدند تجهزوا رحمکم الله فقد نودى فیکم بالرحیل (79) هیچ تجهیزى در سفر آخرت براى شما مفید نیفتد الا کمالات نفسانیه و تقواى قلب واعمال صالحه و صفاى باطن . بى عیب بودن و بى غش (80) بودن . فرضا که اهل ایمان ناقص صورى باشى ، باید از این غش ها خالص شوى تا در زمره سعدا و صالحین قرارگیرى . رفع غش با آتش توبه و ندامت ، و گذاشتن نفس را در کوره عتاب و ملام (81) و ذوب کردن آن را به آتش پشیمانى ، و برگشت به سوى خدا است . در این عالم خودت بکن والا در کوره عذاب الهى و نارالله الموقدة (82) قلبت را ذوب کنند و خدا مى داند چند قرن از قرن هاى آخرت ، این اصلاح طول مى کشد. پاک شدن در این عالم ، سهل و آسان است تغییرات و تبدیلات در این نشاه خیلى زود واقع مى شود و اما در آن عالم ، تغییر به طورى دیگرى است و زوال یک ملکه از ملکات نفس ‍ قرن ها طول دارد(83).
موعظه 34: اغتنام عمر
پس اى برادر !
تا عمر و جوانى و قوت و اختیار باقى است ، اصلاح نفس کن . اعتنا به این جاه و شرفها مکن . این اعتبارات را زیر پا بگذار. تو آدم زاده یى ، صفت شیطان را از خود دور کن . ممکن است شیطان به این رذیله از سایره رذایل بیشتر اهمیت دهد، و چون این صفت خود او است و موجب طرد او از درگاه خداى متعالى ، عارف و عامى و عالم و جاهل را بخواهد هم سلک خود کند، و در آن عالم که ملاقات کنى او را با این رذیله ، گرفتار ملامت او هم بشوى . بگوید اى آدم زاده ! مگر انبیا به تو خبر ندادند که (به علت ) تکبر به پدر تو من مطرود درگاه حق شدم . براى تحقیر مقام آدم ، و تعظیم مقام خود ملعون شدم . تو چرا خود را گرفتار این رذیله کردى ؟ در آن هنگام تو بیچاره علاوه بر عذاب ها وگرفتارى ها و حسرت و ندامت هایى که به شنیدن درست نیاید، گرفتار سرزنش اذل مخلوقات و پست ترین موجودات هم هستى .شیطان که تکبر به خدا نکرده بود تکبر به آدم که مخلوق است . (کرد و) گفت : خلقتنى من نار و خلقته من طین (84) خود را بزرگ شمرد و آدم را کوچک .تو آدم زاده ها را کوچک شمارى و خود را بزرگ . تو نیز از اوامر خدا سرپیچى کنى .فرموده فروتن باش ، تواضع کن ، با بندگان خدا. تکبر کنى ، سرافرازى نمایى . پس چرا فقط شیطان را لعن میکنى ؟ نفس ‍ خبث خودت هم را شریک کن در لعن . همان طور که شریک با او در این رذیله یى . تو از مظاهر شیطانى ، شیطان مجسمى شاید صورت برزخى و قیامتى تو، شیطان باشد. میزان در صور آخرت ، ملکات نفس است ، مانع ندارد صورت شیطان باشى ، صورت مورچه کوچک هم باشى ، موازین آخرت ، غیر از اینجا است (85).
موعظه 35: هوشیارى
واسواتا ! واحسرتا! بر آنچه خود ما بر سر خود آوردیم و هرچه انبیاء و اولیاء فریاد کردند و ما را از خواب خواستند بیدار کنند، برغفلت ما روزبه روز افزوده شد و شقاوت ما زیاد شد… پس اى عاقل چیزى را (که ) با یک ماه و یا یک سال زحمت جزئى دنیایى با اختیارخود ممکن است اصلاح کرد، و گرفتارى هاى دنیا و آخرت را به آخر رساند، نگذار بماند و تو را هلاک کند(86).
موعظه 36: مراقبت از نفس
اى عزیز!
اولا مگذار مفاسد اخلاقى یا عملى در مملکت ظاهر و باطنت وارد شود که این خیلى سهل تر است دفع آن تا بعد از وارد شدن و برج و بارو را گرفتن در صدد رفع و اخراج برآیى . و اگر وارد شد، هرچه دیرتر درصدد رفع برآیى ، زحمت زیاد مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد… گمان مکن که رذایل نفسانى و اخلاق مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد… گمان مکن که رذایل نفسانى و اخلاق روحى ممکن الزوال نیست اینها خیال خامى است که نفس اماره و شیطان القا مى کند و مى خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در این دار تغیر و نشاءه تبدل است ، ممکن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا کند، و هرچه ملکات محکم هم باشد تا در این عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفیه تفاوت مى کند(87).
موعظه 37: بى توجهى به محبت دنیا:
پس اى عزیز!
اکنون که مفاسد این علقه و محبت (به دنیا) را متذکر شدى و دانستى که انسان را این محبت به هلاکت دچار مى کند، و ایمان انسان را از دست او مى گیرد، و دنیا و آخرت انسان را در هم و آشفته مى کند، دامن همت به کمر زن و هر قدر توانى بستگى دل را از این دنیا کم کن ، و ریشه محبت را سست کن ، و این زندگى چند روزه را ناچیز شمار، و این نعمت هاى مشوب به نقمت و رنج و الم را حقیر دان ، و از خداى تعالى توفیق بخواه که تو را کمک کند و از این رنج و محبت خلاصى دهد، و دل تو را ماءنوس به دار کرامت خود کند (88).
موعظه 38: خلق عصبیت
پس اى عزیز!
بدان که این خبیث از شیطان است و اغلوطه (89) آن ملعون و قیاس باطل غلطش به واسطه این حجاب غلیظ بود.این حجاب کلیه حقایق را از نظر مى برد، بلکه تمام رذایل را محاسن جلوه میدهد، و تمام محاسن غیر را، رذیله نمایش دهد، و معلوم است کار انسانى که جمیع اشیاء را بر غیر واقعیت خود ببیند به کجا منتهى شود…
اگر خداى خواسته در دل او از این خلق به قدر خردلى هست ، خود را از آن پاک و پاکیزه کند که در وقت مهاجرت از این عالم ، و انتقال به عالم آخرت ، و رسیدن اجل مقدر پاک باشد، و با نفس صافى منتقل شود و باید بداند انسان ، که مجال بسیار کم است و وقت تنگ است زیرا که انسان نمى داند چه وقت روز ارتحال او است (90).
موعظه 39: سرمایه عمر
اى عزیز!
مطالعه کننده این اوراق ! عبرت کن از حال این نویسنده که اکنون در زیر خاک و در عالم دیگر گرفتار اعمال زشت و اخلاق ناهنجار خویش است و تا فرصت داشت به بطاعت و هوى و هوس ، عمر عزیز را گذراند، و آن سرمایه الهى را ضایع و باطل کرد. تو ملتفت خود باش که نیز روزى مثل مایى و خودت نمى دانى آن چه روز است ، شاید الان که مشغول قراءتى باشد.اگر تعللى کنى ، فرصت از دست مى رود… اى واى بر حال من و تو از این غفلت و کورى و کرى و جهالت ، اى نفس خبیث نویسنده ، شاید در همین حال که مشغول نوشتنى .اجل مقدر برسد و تو را با این همه رذایل اخلاقى منتقل کند به عالمى که بازگشت ندارد…(91).
موعظه 40: حیله هاى شیطان
اى برادر من !
این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنى نیست . چه قدر آدم هاى صحیح و سالم ، با موت ناگهانى از این دنیا رفتند و ندانیم عاقبت آنها چیست ؟ پس ‍ فرصت را از دست مده و یک دم را غنیمت شما که کار خیلى اهمیت دارد و سفر خیلى خطرناک است . دستت از این عالم که مزرعه آخرت است ، اگر کوتاه شد، دیگر کار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانى کرد جز حسرت و عذاب و مذلت نتیجه نبرى . اولیاى خدا آنى راحت نبودند، و از فکر این سفر پرخوف و خطر بیرون نمى رفتند. حالات على بن الحسین علیهماالسلام امام معصوم حیرت انگیز است .ناله هاى امیرالمؤ منین علیه السلام ولى مطلق ، بهت آور است .چه شده است که ما این طور غافلیم ؟ کى به ما اطمینان داده جز شیطان که کارهاى ما را با خلق امروز به فردا مى اندازد. مى خواهد اصحاب و انصار خود را زیاد کند و ما را با خلق خود و در زمره خود و اتباع خود محشور کند. همیشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان جلوه مى دهد و ما را با وعده رحمت خدا و شفاعت شافعین ، از یاد خدا و اطاعت او غافل کند. ولى افسوس که این اشتهاى کاذب است واز صحت و سلامت و حیات و امنیت و هدایت و عقل و فرصت و راهنمایى اصلاح نفس در هزاران رحمت گوناگون حق تعالى غوطه ورى و استفاده از آنها نمى کنى و اطاعت شیطان مى کنى . اگر از این رحمت ها در این عالم استفاده نکنى ، بدان که در آن عالم نیز بى بهره هستى از رحمت هاى بى تناهى حق و از شفاعت شفیعان ، نیز محروم مانى (92).
موعظه 41: ترک دورویى
اى عزیز مدعى اسلام !
در حدیث شریف کافى از حضرت رسول صلى الله علیه وآله منقول است : المسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده (93) مسلمان ، کسى است که مسلمانان سالم باشند از دست و زبان او. چه شده که من و تو به اندازه که قدرت داشته باشیم و دستمان برسد، آزار زیردستان را روا مى داریم ، و از ایذاء و ظلم به آن ها مضایقه نداریم ، و اگر با دست نتوانستیم آزارشان کنیم ، با تیغ زبان در حضور آنها وگرنه در غیاب ، اشتغال به کشف اسرار و هتک استار آن ها پیدا مى کنیم ، و به تهمت و غیبتشان مى پردازیم . پس ما که مسلمانان ، از دست و زبانمان سالم نیستند، دعوى اسلامیتمان مخالف با حقیقت ، و قلبمان مخالف با علنمان ، پس در زمره منافقان و دو رویانیم (94).
موعظه 43: نفاق درونى
اى مدعى ایمان و خضوع قلب !
در بارگاه ذوالجلال اگر تو به کلمه توحید ایمان دارى و قلبت یکى پرست و یکى طلب است و الوهیت را جز براى ذات خداى تعالى ثابت ندانى ، اگر قلبت موافق با ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است ، چه شده است که براى اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است ؟ چرا پرستش آنها را مى کنى ؟ جز این است که آن ها را مؤ ثر در این عالم مى دانى ، و اراده آن ها را نافذ و زر و زور را مؤ ثر مى دانى ؟ چیزى را که کار کن در این عالم نمى دانى ، اراده حق تعالى است . پیش تمام اسباب ظاهرى ، خاضعى و از مؤ ثر حقیقى و مسبب جمیع اسباب غافل .با همه حال دعوى ایمان به کلمه توحید مى کنى ! پس تو نیز از زمره مؤ منان خارج و در سالک منافقان و دو زبانان محشورى (95)
موعظه 44: اخلاص ورزیدن
و اى مدعى زهد و اخلاص ! اگر تو مخلص هستى و براى خدا و دار کرامت او، زهد از مشتهیات دنیا مى کنى ، چه شده است که از مدح و ثناى مردم که فلان اهل صلاح و سداد است ، این قدر خوشحال مى شوى و در دل غنج و دلال مى کنى ؟ و براى همنشینى با اهل دنیا و زخارف آن جان مى دهى ، و از فقراء و مساکین فرار مى کنى ؟ پس بدان که این زهد و اخلاص ، حقیقى نیست . زهد از دنیا براى دنیا است و قلبت خالص از براى حق نیست . و در دعواى خود کاذبى و از دورویان و منافقانى (96).
موعظه 45: تفکر در احوال خود
اى مدعى حکمت الهى و علم به حقایق و مبداء و معاد! اگر عالم به حقایق و ربط اسباب و مسبباتى ، و اگر راستى عالم به صور برزخیه و احوال بهشت و دوزخى ، باید آرام نداشته باشى ، و تمام اوقات خود را صرف تعمیر عالم باقى نمایى ، و از این عالم و مشتهیات (97) آن فرار کنى . تو میدانى که چه مصیبت ها در پیش است و چه ظلمت و عذاب هاى طاقت فرسایى در جلو است .پس چرا از حجاب الفاظ و مفاهیم قدمى بیرون گذاشتى و ادله و براهین حکمیه در دلت به قدر بال مگسى تاءثیر نکرده ؟ پس با این حال بدان که از زمره مؤ منین و حکماء خارج و در صف منافقان محشورى ، و واى به حال کسى که صرف عمر و همت در علوم مابعد الطبیعه کرده و سکر طبیعت نگذاشت لااقل یکى از حقایق در قلب او وارد شود(98).
موعظه 46: تنبیه عرفانى
اى مدعى معرفت و جذبه و سلوک و محبت و فنا! تو اگر براستى اهل الله و از اصحاب قلوب و اهل سابقه حسنائى ، هنیئا لک (99) ولى این قدر شطحیات (100) و تلوینات و دعوى هاى جزاف (101) که از حب نفس و وسوسه شیطان کشف مى کند، مخالف با محبت و جذبه است اولیائى تحت قبابى لایعرفهم غیرى تو اگر از اولیاى حق و محبین و مجذوبینى ، خداوند مى داند. به مردم این قدر اظهار مقام و مرتبت نکن و این قدر قلوب ضعیفه بندگان خدا را از خالق خود به مخلوق متوجه مکن و خانه خدا را غصب مکن .بدان که این بندگان خدا عزیزند و قلوب آنها پرقیمت است باید صرف محبت خدا شود. این قدر با خانه بازى مکن و به ناموس او دست درازى مکن .(فان للبیت ربا) پس اگر در دعوى خود صادق نیستى در زمره دو رویان و اهل نفاقى . بگذرم و بیش از این طول کلام سزاوار من روسیاه نیست (102).
موعظه 47: توبیخ نفس
نفس لئیم نویسنده ! که اظهار مى کنى باید فکرى براى روز سیاه کرد، و از این بدبختى باید خود را نجات داد، اگر راست مى گویى و قلبت با زبانت همراه است و سر و علنت موافق است ، چرا این قدر غافلى و قلبت سیاه و شهوات نفسانیه بر تو غالب است ، و هیچ در فکر سفر پرخطر مرگ نیستى . عمرت گذشت و دست از هوى و هوس بر نداشتى .عمرى را در شهوت و غفلت و شقاوت گذراندى .عن قریب اجل مى رسد و پاى بند و گرفتار اعمال و اخلاق زشت و ناهنجار خودى . تو خود واعظ غیر متعظى و در زمره منافقان و دورویانى ، و بیم آن است که اگر به این حال بگذرى با دو زبان از آتش و دو صورت از آتش محشور شوى (103).
موعظه 48: افزون طلبى هاى نفس
اى عزیز!
بدان که خواهش و تمناى نفس منتهى نشود به جایى ، و به آخر نرسد اشتهاى آن . اگر انسان یک قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد و اگر با یکى از هواهاى آن همراهى کند ناچار شود با چندین تمناى آن همراهى کند. اگر یک در به روى خواهش نفس باز کنى ، لابدى (104) که درهاى بسیارى به روى آن باز کنى .یک وقت به واسطه یک متابعت نفس ‍ به چندین مفاسد، و از آن هزاران مهالک مبتلا شوى . تا آن که خداى نخواسته در دم آخر جمیع راه حق را بر تو منسد(105) کند. چنانچه خداى تعالى در نص (106) کتاب کریم از آن خبر داده است (107).
موعظه 49: مسؤ ولیت شیعیان
پس اى برادر من !
اگر تو خود را از متابعان آن حضرت (رسول اکرم صلى الله علیه وآله ) مى دانى ، و مورد ماءموریت آن ذات مقدس ، بیا و نگذار آن بزرگوار در این ماءموریت ، خجل و شرمسار شود به واسطه کار زشت و عمل ناهنجار تو.تو خود ملاحظه کن اگر اولا یا سایر بستگان تو کارهاى زشت نامناسب کنند که با شؤ ون تو مخالف باشد، چه قدر پیش مردم خجل و سرشکسته مى شوى .
بدان که رسول اکرم صلى الله علیه وآله و صلى الله علیه وآله امیرالمؤ منین علیه السلام پدر حقیقى امت اند به نص خود آن بزرگوار که فرمود: انا و على ابوا هذه الامة (108) یعنى من و على دو پدر این امتیم ، و اگر ما را در محضر ربوبیت حاضر کنند و حساب کشند در مقابل روى آن بزرگواران و از ما جز زشتى و بدى در نامه عمل نباشد به آن بزرگوارها سخت مى گذرد. و آنها در محضر حق تعالى و ملائکه و انبیاء شرمسار شوند. پس ما چه ظلمى بزرگ کردیم که به آن ها و به چه مصیبتى مبتلا شدیم و خداى تعالى با ما چه معامله خواهد کرد؟(109).
موعظه 50: تفکر کردن
پس از انسان ظلوم و جهول !
که به خود ظلم کنى و به اولیاى نعم خود که جان و مال و راحت خود را در راه هدایت تو فدا کردند، و با اشد مصیبت ها و اتبلاء(ات ) کشته شدند، و زن و فرزند آنها اسیر و دستگیر شد همه در راه هدایت و نجات تو، در عوض آنکه تشکر از زحمات آنها کنى و پاس مراحم آن ها را نگاه دارى ، چنین ظلم فاحشى کنى و گمان کنى که فقط ظلم به نفس کردى .قدرى از خواب غفلت بیدار شو و پیش نفس خود خجلت بکش ، و بگذار آنها را با همان ظلم هایى که از اعداى دین دیدند.دیگر تو که دعوى دوستى مى کنى به آنها، ظلم مکن که از دوست و مدعى دوستى ناگوارتر است و زشت تر (110).
موعظه 51: توجه به موت
پس اى عزیز!
بدان که یک سفر پرخطر لازمى است در پیش است که عده و عده آن و زاد (و) راحله آن علم و عمل منافع است و وقت سفر، معلوم نیست چه وقت است . ممکن است وقت خیلى تنگ باشد و فرصت از دست برود. انسان نمى داند چه وقت کوس (111) رحیل مى زنند که باید ناچار کوچ کند. این طول امل (112) که من و تو داریم که از حب نفس و مکائد شیطان و شاهکارى آن ملعون است ، به طورى ما را از توجه به عالم آخرت باز داشته که در فکر هیچ کار نیفتیم … ناگاه اجل موعود در رسد و ما را بى زاد و راحله و بى تهیه سفر ببرد. نه عمل صالحى داریم و نه علم نافعى … چه شده است که علم و عمل چهل و پنجاه ساله ما در قلوب ما اثر ضد بخشیده و دلهاى ما را از سنگ خارا سخت تر کرده ؟ از نماز که معراج مؤ منان است ما را چه حاصل شده ؟کو آن خوف و خشیتى که لازم علم است ؟ اگر خداى نخواسته با این حالتى که هستیم ما را کوچ دهند، خسارت هاى بزرگى و حسرت هاى بسیارى در پیش داریم که زایل شدنى نیست ، پس نسیان آخرت از امورى است که اگر ولى الله اعظم امیرالمؤ منین علیه السلام بر ما بترسد از آن و از موجب آن که طول امل است حق است ، زیرا که او مى داند این چه سفر پرخطرى است (113).
موعظه 52: عذابهاى قیامت
اى عزیز!
ببین مولا در دعاى کمیل در مناجات با خداى تعالى چه عرض مى کند: انت تعلم ضعفى عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها تا آنکه مى گوید: و هذا ما لاتقوم له السموات و الارض (114) این چه عذابى است که آسمان ها و زمین طاقت آن را ندارند و براى تو تهیه شده و باز تنبه ندارى و روز به روز در نسیان و غفلت و خوابت افزوده مى شود.
هان اى دل غافل ! از خواب برخیز و مهیاى سفر آخرت شو فقو نودى فیکم بالرحیل (115) صداى رحیل و بانگ کوچ بلند است . عمال حضرت عزرائیل در کارند و تو را در هر آن به سوى عالم آخرت سوق مى دهند و باز غافل و نادانى … پس بدان که سفر خیلى پرخطر است و این نسیان و فراموشى که در ما است از مکائد نفس و شیطان است و این امیدها و آمال طولانى و دراز از دامهاى بزرگ ابلیس و از مکائد نفس است .پس از این خواب برخیز و تیقظ (116) و تنبه پیدا کن . بدان که مسافرى و داراى مقصدى .مقصد تو عالم دیگر است و تو را از این عالم خواهى نخواهى مى برند. اگر تهیه سفر و زاد و راحله آن را دیدى ، در این سفر درمانده نشوى و در این سیر بیچاره نشوى ، والا فقیر و بیچاره و بى نوا گردى و خواهى رفت به سوى شقاوتى که سعادت ندارد، ذلتى که عزت ندارد، فقرى که غنا دنبالش نیست ، عذابى که رحمت ندارد، آتشى که خاموشى پیدا نکند، فشارى که برطرف شدن ندارد حزن و اندوهى که خوشحالى درپى آن نیست ، حسرت واقعى و ندامتى که آخر ندارد(117).
موعظه 53: حیوانیت نفس
اى واى به حال ما اهل غفلت !
که تا آخر عمر از خواب برمى خیزیم ، و در سکر طبیعت باقى هستیم . بلکه در روز بر مستى و غفلت ما مى افزاید.جز مقام حیوانیت (118) و ماءکل (119) و مشرب (120) و منکح (121) آنها چیز دیگر نمى فهمیم ، و هرچه مى کنیم گرچه از سنخ عبادات هم باشد، باز براى اداره بطن و فرج مى کنیم . گمان کردى که نماز خلیل الرحمن ، مثل نماز ما بوده ؟ خلیل عرض حاجت به جبرئیل امین نفرمود و ما حاجات خود را از شیطان – اگر گمان کنیم حاجت روا کن است – مى طلبیم .ولى باز ناامید نباید باشد. ممکن است پس از مدتى بیدارى شب و انس و عادت به آن ، خداى تعالى کم کم دستگیرى فرماید، و با یک لطف خفى خلعت رحمت بر تو بپوشاند ولى از سر عبادت مجملا غافل مباش و همه را به تجوید و قرائت و تصحیح ظاهر فقط مپرداز(122)
موعظه 54: توجه به امراض نفس :
بدان اى عزیز!
که چنانچه از براى بدن ، صحت و مرضى است ، و علاج و معالجى براى نفس انسان و روح آدمیزاده نیز صحت و مرض و سقم و سلامتى و علاج و معالجى است . صحت و سلامت آن عبارت است از اعتدال در طریق انسانیت و مرض و سقم آن اعوجاج (123) از طریق و انحراف از جاده انسانیت است و اهمیت امراض نفسانیه ، هزاران درجه بیش تر از امراض جسمانیه است .زیرا که غایت (124) این امراض ، منتهى مى نماید انسان را به حلول (125) موت ، و همین که مرگ آمد و توجه نفس از بدن سلب شد، تمام امراض جسمانیه و خلل هاى مادیه از او مرتفع شود، و هیچیک از آلام و اسقام بدنیه ، براى او باقى نماند، ولیکن اگر خداى نخواسته داراى امراض روحیه و استقام نفسیه باشد، اول سلب توجه نفس از بدن و حصول توجه به ملکوت خویش را، اول پیدایش ، امراض و اسقام (126) آن است (127).
موعظه 55: دستورالعملى عرفانى براى سیر و سلوک
جناب عارف بزرگوار و شیخ عالى مقدار ما مى فرمودند: که مواظبت به آیات شریفه آخر سوره حشر یا ایهاالذین آمنوا اتقوالله ولتنظر نفس ‍ ماقدمت لغد تا آخر سوره مبارکه با تدبر در معنى آنها در تعقیب نمازها، و خصوصا در اواخبر شب که قلب فارغ البال است .خیلى مؤ ثر در اصلاح نفس است و نیز براى جلوگیرى از شر نفس و شیطان ، دوام بر وضو را سفارش مى فرمودند و مى گفتند: وضو به منزله لباس جندى (128) است و در هر حال از قادر ذوالجلال و خداوند متعال جل و جلاله با تضرع و زارى و التماس بخواه که تو را توفیق دهد در این مرحله و تو را یارى فرماید در حصول ملکه تقوى و بدان که اوایل امر، قدرى مطلب ، سخت و مشکل مى نماید، ولى پس از چندى مواظبت ، زحمت به راحت مبدل مى شود و مشقت به استراحت .
بلکه به یک لذت روحانى خالصى بدل مى شود که اهلش آن لذت را با جمیع لذات مقابل نکنند و ممکن است ان شاءالله پس از مواظبت شدید و تقواى کامل از این مقام به مقام تقواى خواص ترقى کنى که آن تقواى از مستلذات نفسانیه است . زیرا که لذت روحانى را که چشیدى ، از لذات جسمانیه کم کم منصرف شوى و از آن ها پرهیز کنى (129)
موعظه 56: توجه به اخلاص
پس اى انسان بیچاره !
که عبادت و مناسک (130) تو، بعد (131) از ساحت قدس آورد و مستحق عتاب و عقاب (132) کند، به چه اعتمادى دارى ؟ و چرا خوف از شدت باءس (133) حق تو را بى آرام نکرده و دل تو را خون ننموده ؟ آیا تکیه گاهى دارى ؟ آیا به اعمال خود، وثوق و اطمینان دارى ؟ اگر چنین است واى به حال تو و معرفتت به حال خود، و مالک الملوک و اگر اعتماد به فضل حق و رجاء به سعه رحمت و شمول عنایت ذات مقدس دارى ، بسیار بجا و به محل وثیقى اعتماد کردى و به پناهگاه محکمى پناه بردى (134).
موعظه 57: فرق رجاء و غرور داشتن
اى عزیز!
ملتفت باش که رجاء را از غرور تمیز دهى .ممکن است اهل غرور باشى و گمان کنى اهل رجا هستى و تمیز آن از مبادى آن سهل است .ببین این حالتى که در تو پیدا شده و بدان خود را راجى (135) مى دانى از تهاون (136) به اوامر حق و کوچک شمردن حق و اوامر او پیدا شده یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس ؟و اگر تمیز آن نیز مشکل است ، از آثار مى توان تمیز داد. اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مؤ من به احاطه رحمت و عطاى آن ذات مقدس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت مى کند.چون تعظیم و عبادت عظیم و منعم از فطریات است و تخلف ناپذیر است . پس اگر به قیام به وظایف عبودیت وجد و جهد در طاعت و عبادت ، اعتماد به اعمال خود نداشته باشى و آنها را به چیزى نشمردى ، وامید به رحمت حق و فضائل و عطاى او داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود، مستوجب هر ذم (137) و لوم (138) و سخط و غضب بدانى ، و تکیه گاه تو رحمت وجود على الاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى ، و شکر خداى تبارک و تعالى کن و از ذات مقدس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند، و مقام بالاتر از آن را به تو عنایت فرماید و اگر خداى نخواسته متهاون به اوامر حق بودى ، و بى اهمیت و ناچیز شمردى فرموده هاى ذات اقدس را، بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده از مکائد شیطان و نفس اماره تو. اگر ایمان به سعه رحمت و عظمت داشتى ، اثرى از آن نمایان بود در تو.مدعى که عملش مخالف با دعوایش باشد خود مکذب خود است (139).
موعظه 58: حب دنیا
پس استغراق (140) در بحر لذائذ و مشتهیات (141)، قهرا حب به دنیا مى آورد و حب به دنیا، تنفر از غیر آن آورد، و وجهه به ملک غفلت از ملکوت آورد، چنانچه به عکس اگر انسان از چیزى بدى دید، و ادراک ناملایمات کرد، صورت آن ادراک در نفس ، ایجاد تنفر نماید و هرچه آن صورت قوى تر باشد، آن تنفر باطنى قوى تر گردد. چنانچه اگر کسى در شهرى رود که در آنجا امراض و آلام بر او وارد شود و ناملایمات خارجى و داخلى بر او رو آورد، قهرا از آنجا متنفر و منصرف شود و هرچه ناملایمات بیشتر باشد، انصراف و تنفر افزون شود… و اگر به عالم دیگرى معتقد باشد و فضاى وسیع خاى از هر محنت و المى (142) سراغ داشته باشد، قهرا بدانجا سفر کند و اگر سفر جسمانى نتوان کرد، سفر روحانى کند و دلش را بدانجا فرستد و پر واضح است که تمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى از حب به دنیا و غفلت از حق تعالى و آخرت است و حب به دنیا منشاء هر خطیئه است ، چنانچه تمام اصلاحات نفسانى و اخلاقى و اعمالى از توجه به حق و دار کرمت آن و از بى علاقگى به دنیا و عدم رکون (143) و اعتماد به زخارف (144) آن است (145).
موعظه 59: اسیر شهوت
آنهایى که بنده دنیا و شهوت خویش اند، و طوق بندگى هواى نفس را در گردن نهادند، بندگى از هر کسى که دنیا را پیش او سراغ دارند یا احتمال مى دهند، مى کنند و خاضع او مى شوند و اگر در ظاهر زبان منیت و عفت نفس گشایند، تدلیس (146) محض است و اعمال آنها و اقوال آنها، این کلام را تکذیب کنند. و این اسارت و رقیت (147) از امورى است که انسان را همیشه در زحمت و ذلت و رنج و تعب دارد و انسان با شرف و عزت نفس ، باید با هر وسیله و جدیت خود را از آن پاک و پاکیزه کند و پاک شدن از این کثافت و رهایى از این قید خوارى و مذلت به معالجه اساس نفس است و آن با علم و عمل نافع صورت گیرد. اما عمل ، پس آن به ارتیاضات (148) شرعیه و مخالفت نفس است ، در مدتى (که ) آن را از محبت مفرط به دنیا و تبعیت شهوات و هواهاى نفسانیه منصرف کند. تا آنکه نفس عادت به خیرات و کمالات کند و اما علم ، به آن است که انسان به نفس ضعیف و محتاج و فقیر و بى نوا هستند و آنها نیز مثل خود من در تمام امور جزئیه و کلیه ، محتاج به غنى مطلق و قادر توانا هستند و آن ها قابل آن نیستند که حاجت کسى را برآورند و کوچکتر از آن هستند که نفس به آنها متوجه گردد و قلب خاضع آنها گردد و همان قادر توانایى که به آنها عزت و شرف و مال و منال داده ، قادر است به هر کسى بدهد. حقیقتا انسان را عار آید که به واسطه شکم خود یا راه انداختن شهوت خویش ، اینقدر ذلت و خوارى به خود راه دهد و از این مخلوق بى همه چیز و فقراى بى دست و پا و اوذلاء (149) بى دانش و بینش ‍ منت کشید. منت اگر مى کشى ، از غنى مطلق و خالق سماوات و ارض بکش (150).
موعظه 60: از خدا خواستن
اى عزیز!
تو اگر عار ندارى از طلب دنیا، لااقل از مخلوق ضعیف که مثل خود تو است ، طلب مکن . بفهم که مخلوق را قدرتى نیست براى تعمیر دنیاى تو.گیرم که که با هزار منت و ذلت ، اراده او را جلب کردى ، اراده او در ملک حق ، کارکن ، نیست و کسى را تصرفى موقته ، از خلق بى همه چیز تملق مگو و از خداى خود غافل مشو و حریت و آزادى خود را حفظ کن و قید و عبودیت و اسارت را از گردن خود بردار و در جمیع احوال آزاد شو(151).
موعظه 61: مراقبت از نفس
آنچه به ما مى رسد در آن عالم ، صورت اعمال خود ما است سلسله هاى پیچ در پیچ شهوات و هواها را پاره کن و کند قلب را بشکن و از اسارت بیرون بیا، و در این عالم آزاد زیست کن (152) تا در آن عالم آزاد باشى ، وگرنه صورت این اسارت را در آنجا حاضر خواهى دید و بدان که آن طاقت فرسا است . اولیاى خدا با آنکه از اسر (153) و رقیت بکلى خارج شده بودند و به حریت مطلقه نایل بودند، با این حال دلهاى آنها چنان لرزان بود و از عاقبت امر چنان ناله مى کردند و جزع مى نمودند که عقول متحیر از آن است (154).
موعظه 62: اثر تکرار هر کار در نفس انسان :
گرچه مطالبى که در این اوراق است از امور شایعه رایحه و از مکررات باید بشمار آورد، ولى باکى از این نیست . تذکر نفس و تکرار حق ، امر مطلوبى است و از این جهت در اذکار و اوراد و عبادات مناسک ، تکرار مطلوب است و نکته اصلى آن ، عادت دادن نفس و مرتاض نمودن آن است . پس از تکرار اى عزیز (ملول ) مشو، و بدان که تا انسان در قید اسارت نفس و شهوات آن است و سلسله هاى طولانى شهوت و غضب در گردن او است ، به هیچ یک از مقامات معنوى و روحانى نایل نمى شود و سلطنت باطنیه و اراده نافذ آن ، بروز و ظهور نمى کند و مقام استقلال و عزت نفس که از بزرگترین مقامات کمال روحانى است ، در انسان پیدا نمى شود.بلکه این اسارت و رقیت ، باعث مى شود که انسان ، سرپیچ از اطاعت نفس نباشد در هیچ حال ، و چون سلطنت نفس اماره و شیطان در باطن قوى شد و تمام قوا سر به رقیت و طاعت آنها گذاشتند و خضوع در پیشگاه آنها نمودند و تسلیم تام شدند، آن ها قانع به معاصى تنها نمى شوند و کم کم از معصیت هاى کوچک ، انسان را به معاصى بزرگ و از آنها به سستى عقاید و از آن به ظلمت افکار و از آن به تنگناى جحود (155) و از آن به بغض به هر وسیله اى شده ، خود را از این اسارت خارج کند و تا فرصت دارد و قواى او سالم است و حیات و صحت و جوانى برقرار است وقوا بکلى مسخر نشده ، در مقابل آن قیام کند و مدتى مواظبت اوقات خویش کند و مطالعه در حالات نفس کند و حالات گذشتگان و سوء عاقبت آنها را مداقه نماید و گذشتن این چند روزه را به باطن قلب خود بفهماند و قلب را بیدار کند(156).
موعظه 63: تزکیه
اى عزیز!
با آنکه این عالم دار جزا نیست و محل بروز سلطنت حق نیست و زندان مؤ من است ، اگر تو از اسارت نفس بیرون آیى و به عبودیت حق گردن نهى و دل را موحد کنى و زنگار دوبینى را از آیینه روح بزدایى و قلب را به نقطه مرکزیه کمال مطلق متوجه کنى ، در همین عالم ، آثار آن را به عیان مى یابى .
چنان وسعتى در قلبت حاصل شود که محل ظهور سلطنت تامه الیهه شود و از تمام عوالم ، فسحت (157) و سعه آن بیشتر گردد. لا یسعنى ارض و لا سمائى ولکن یسعنى قلب عبدى المؤ من (158).چنان غنا در آن ظاهر گردد که تمام ممالک باطن و ظاهر را به پشیزى نشمرى و چنان اراده ات قوى گردد که متعلق به ملک و ملکوت نگردد و هر دو عالم را لایق خود نداند.
طیران مرغ دیدى تو ز پاى بند شهوت
بدر آى تا ببینى طیران آدمیت (159).
موعظه 64: کسب تقوا:
هان اى نفس خسیس و اى دل غافل !
از خواب برخیز و در مقابل این دشمنى که سالها است تو را افسار کرده و در قید اسیرى درآورده و به هر طرف مى خواهد، مى کشاند و به هر عمل زشتى ، و خلق ناهنجارى دعوت مى کند و وادار مى نماید، قیام کن و این قیود را بشکن و زنجیرها را پاره کن و آزادى خواه باش و ذلت و خوارى را برکنار گذار و طوق عبودیت حق – جل جلاله – را به گردن نه ، که از هر بندگى و عبودیتى وارهى ، و به سلطنت مطلقه الهیه در دو عالم نایل شوى (160).
موعظه 65: ناشکیبى کردن
انسان غیر صابر و بى شکیبا زبانش به شکایت هر کس و ناکس باز شود و این علاوه بر رسوایى پیش مردم و معروفیت به سست عنصرى و کم ثباتى و افتادن از نظر خلق ، پیش ملائکة الله و در درگاه قدس ربوبیت از ارزش ‍ مى افتد. بنده اى که نتواند یک مصیبت که از حق و محبوب مطلق به او مى سرد، تحمل کند، و انسانى که از ولى نعمت خود که هزاران هزار نعمت دیده و همیشه مستغرق نعمت هاى او است ، یک بلیه دید زبان به شکایت پیش خلق گشود، چه ایمانى دارد؟ و چه تسلیمى در مقام مقدس حق دارد؟ پس درست است که گفته شود کسى که صبر ندارد، ایمان ندارد. اگر تو به جناب ربوبى ایمان داشته باشى و مجارى امور را به ید قدرت کامله او بدانى و کسى را متصرف در امور ندانى ، البته از پیش آمدهاى روزگار و از بلیات وارده ، شکایت پیش غیر حق تعالى نکنى . بلکه آنها را به جان و دل بخرى و شکر نعم حق کنى . پس آن اضطراب هاى باطنى و آن شکایت هاى زبانى و آن حرکات زشت غیر معتاد اعضاء، همه شهادت دهند که ما از اهل ایمان نیستیم . تا نعمت در کار است ، صورتا شکرى مى کنیم و آن نیز مغزى ندارد(161).
موعظه 66: ملکه صبر
اى عزیز!
مطلب بس مهم و راه خیلى خطرناک است از جان و دل بکوش در پیش ‍ آمدهاى دنیا، صبر و بردبارى را پیشه خود کن ، و در مقابل بلیات و مصیبات مردانه قیام (کن ) و به نفس بفهمان که جزع و بى تابى ، علاوه بر آنکه خود ننگى بزرگ است ، براى رفع بلیات و مصیبات فایده اى ندارد، و شکایت از قضاى الهى و اراده نافذ حق ، پیش مخلوق ضعیف بى قدرت و قوه ، مفید فایده نخواهد بود(162).
موعظه 67: توبه واقعى
اى عزیز!
از مکائد شیطان بترس و در حذر باش و با خداى خود مکر و حیله مکن که پنجاه سال یا بیشتر شهوت رانى مى کنم و دم مرگ با کلمه استغفار جبران گذشته مى کنم . اینها خیال خام است گمان نکن که پس از محکم شدن ریشه گناهان انسان بتواند توبه نماید یا آنکه به شرایط آن قیام نماید. پس بهار توبه ، ایام جوانى است که از بار گناهان کمتر و کدورت قلبى و ظلمت باطنى ناقص تر و شرایط توبه سهل تر و آسان تر است انسان در پیرى حرص و طمع و حب جاه و مال و طول املش (163) بیشتر است و این مجرب است و حدیث شریف نبوى شاهد بر آنست . گیرم که انسان بتواند در ایام پیرى قیام به این امر کند. از کجا به پیرى برسد و اجل موعود او را در سن جوانى و در حال اشتغال به نافرمانى نرباید و به او مهلت دهد؟ کمیاب بودن پیران ، دلیل است که مرگ به جوانان نزدیک تر است .در یک شهر پنجاه هزار نفرى ، پنجاه نفر پیر هشتاد ساله ، انسان نمى بیند (164).
موعظه 68: توبه به موقع
پس اى عزیز!
هر چه زودتر دامن به کمر بزن و عزم را محکم و اراده را قوى کن و از گناهان تا در سن جوانى هستى یا در حیات دنیایى مى باشى ، توبه کن و مگذار فرصت خداداد از دستت برود و به تسویلات (165) شیطانى و مکائد نفس اماره اعتنا مکن .
اى عزیز!
با بى اعتنایى و سرسرى از این مقام مگذر. تدبر و تفکر در حال خود و عاقبت امر خویشتن کن و به کتاب خدا و احادیث خاتم انبیاء و ائمه هدى – سلام الله علیهم اجمعین – و کلمات علماء امت و حکم عقل وجدانى رجوع نما، و این باب را که مفاتح ابواب است ، به روى خود بگشا و در این منزل که عمده منازل انسانیت است ، نسبت به حال ماها، وارد شو و اهمیت به آن بده و مواظبت از آن کن و از خداوند تبارک و تعالى توفیق حصول مطلوب بخواه و از روحانیت رسول اکرم و ائمه هدى – سلام الله علیهم – استعانت کن و به ولى امر و ناموس دهر حضرت امام عصر – عج الله فرجه – پناه ببر.البته آن بزرگوار دستگیرى ضعفا و بازماندگان را مى فرماید و بیچارگان را دادرسى مى نماید (166).
موعظه 69: ناسپاسى انسان
اى انسان !
چقدر ظلوم و جهولى !! و قدر نعم ولى النعم را نمى دانى . سالها در نافرمانى و ستیزه با چنین ولى نعمى که تمام وسایل آسایش و راحت تو را فراهم نموده بدون آنکه براى او – نعوذ بالله – باقده و عایده اى تصور شود، بسر بردى و هتک حرمت کردى و بى حیایى و سرخودى را به آخر رساندى . اکنون که نادم شدى و برگشت نمودى و توبه کردى ، حق تعالى تو را محبوب خود گرفت . این چه رحمت واسعه و نعم وافره اى است ؟(167).
موعظه 70: جبران گذشته
اى عزیز!
مبادا شیطان و نفس اماره وارد شوند بر تو و وسوسه نمایند و مطلب را بزرگ نمایش دهند و تو را از توبه منصرف کنند و کار تو را یکسره نمایند. بدان که در این امور هر قدر به مقدار کمى نیز باشد، اقدام بهتر است .اگر نمازهاى فوت شده و روزه ها و کفارات و حقوق خدایى بسیار است و حقوق مردم بى شمار است ، گناهان متراکم است و خطایا متزاحم ، از لطف خداوند ماءیوس مشو، او از رحمت حق نا امید مباش که حق تعالى اگر تو، به مقدار مقدور اقدام کنى راه را بر تو سهل مى کند و راه نجات را به تو نشان مى دهد(168).
موعظه 71: اصلاح تمام امور
اى عزیز!
راه حق سهل است و آسان ، ولى قدرى توجه مى خواهد. اقدام باید کرد. با تسویف (169) و تاءخیر امر را گذراندن و بار گناهان را هر روز زیاد کردن ، کار را سخت مى کند ولى اقدام در امر و عزم بر اصلاح امر و نفس ، راه را نزدیک و کار را سهل مى کند. تو تجربه کن و چندى اقدام کن . اگر نتیجه گرفتى ، صحت مطلب بر تو ثابت مى شود، و الا راه فساه باز است و دست گنهکار تو دراز(170).
موعظه 72: چگونگى جبران گذشته
پس بر سالک راه آخرت و تائب از معاصى لازم است که الم (171) ریاضت و عبادت را به ذائقه روح بچشاند و اگر شبى در معصیت و عشرت بسر برده ، تدارک آن شب را بکند به قیام به عبادت خدا و اگر روزى را به لذات طبیعیه ،نفس را مشغول کرده ، به صیام و مناسک مناسبه جبران کند تا نفس ‍ بکلى از آثار و تبعات آن که حصول تعلقات و رسوخ محبت به دنیا است پاک و پاکیزه شود. البته توبه در این صورت کامل تر مى شود و نورانیت فطریه نفس عود مى کند و پیوسته در خلال اشتغال به این امور تفکر و تدبر کند در نتایج معاصى و شدت باءس حق تعالى و دقت میزان اعمال و شدت عذاب عالم برزخ و قیامت و بفهمد و به نفس و قلب بفهماند که تمام اینها نتایج و صور این اعمال قبیحه و مخالفت هاى با مالک الملموک است . امید است که پس از این علم و تفکر، نفس از معاصى متنفر شود و انزجار تام و تمام برایش حاصل شود(172).
موعظه 73: انسان در محضر خداوند متعال انسان
اى عزیز!
که تذکر از محبوب و به یاد معبود بسر بردن ، نتیجه هاى بسیارى براى عموم طبقات دارد. اما براى کمل و اولیاء و عرفا که خود آن غایت آمال آنها است و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنیئا لهم و اما براى عامه و متوسطین بهترین مصلحات اخلاقى و اعمالى و باطنى است . انسان اگر در جمیع احوال و پیش آمدها به یاد حق تعالى باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند، البته از امورى که خلاف رضاى او است ، خوددارى کند و نفس را از سرکشى جلوگیرى کند.این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شیطان رجیم از غفلت از یاد حق و عقاب او است . غفلت از حق ، کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روزافزون کند و تذکر و یادآورى از حق ، دل را صفا دهد و قلب را صیقلى نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان را براند(173).
موعظه 74: تاءکید بر گرفتن ذکر
پس اى عزیز!
در راه ذکر و یاد محبوب ، تحمل مشاق (174) هر چه بکنى ، کم کرده اى .دل را عادت بده به یاد محبوب ، بلکه به خواست خدا، صورت قلب ، صورت ذکر حق شود و کلمه طیبه لااله الاالله صورت اخیره و کمال اقصاى (175) نفس ‍ گردد. که از این زادى بهتر براى سلوک الى الله یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستى و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر الى الله هستى ، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالى (176).
موعظه 75: چگونگى عادت دادن نفس به ذکر
شیخ عارف و کامل ما جناب شاه آبادى – روحى فداه – مى فرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى که به طفل کوچک ، که زبان باز نکرده ، مى خواهد تعلیم کلمه را کند تکرار مى کند تا اینکه او به زبان مى آید و کلمه را ادا مى کند. پس از آنکه او اداى کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت مى کند و خستگى آن تکرار برطرف مى شود و گویى از طفل به او مددى مى رسد همین طور کسى که ذکر مى گوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده ، تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود. اول زبان ذاکر بود، و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد و پس از گشوده شدن زبان قلب ، زبان از آن تبعیت کرده ، به مدد آن یا مدد غیبى متذکر مى شود(177).
موعظه 76: دوستى با بندگان خدا
عزیزم !با بندگان خدا که مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع (178) به خلعت (179) اسلام و ایمان اند، دوستى پیدا کن ، و محبت قلبى داشته باش . مبادا به محبوب حق دشمنى داشته باشى که حق تعالى دشمن دشمن محبوب خود است ، و تو را از ساحت رحمت خود طرد کند و بندگان خاص خدا در بین بندگان مخفى هستند و معلوم نیست این دشمنى تو و هتک ستر(180) و کشف عورت (181) این مؤ من ، برگشت به هتک ستر خدا نکند. مومنین ، اولیاى حقند. دوستى با آنها دوستى با حق است و دشمنى با آنها، دشمنى با حق است . بترس از غضب حق و برحذر باش از خصومت (182) شعفاء (183) و روز جزا… پس بفهم که با چه قادر جبارى در ستیزه هستى و از دشمنى او بترس (184).
موعظه 77: مکائد نفس
مکائد نفس ، بسیار دقیق است . ممکن است انسان را از راه شرع ، مموه (185)(نموده ) گول زند و وارد در مهالک کند. مثلا غیبت متهاجر به فسق گرچه جایز است ، بلکه در بعض موارد که موجب ردع (186) او شود واجب است و از مراتب نهى از منکر بشمار مى آید، ولى انسان باید ملاحظه کند که داعى نفسانى او در این غیبت آیا همین داعى شرعى الهى است یا داعى شیطانى و محرک نفسانى در آن مدخلیت دارد(187).
موعظه 78: کسب اخلاص
انسان تا آخر عمرش هیچگاه از شر شیطان و نفس ماءمون نیست گمان نکند که عملى را که بجا آورده براى خدا و رضاى مخلوق را در آن داخل نکرد، دیگر از شر نفس خبیث در آن محفوظ ماند. اگر مواظبت و مراقبت از آن ننماید، ممکن است نفس او را وادار کند به اظهار آن و گاه شود که اظهار آن را به کنایه و اشاره نماید. مثلا نماز شب خود را بخواهد به چشم خود (188) بکشد، با حقه و سالوس از هواى خوب یا بد سحر و مناجات یا اذان مردم ذکرى کند و با مکائد خفیه نفس ، عمل خود را ضایع و از درجه اعتبار ساقط کند. انسان باید مثل طبیب و پرستارى مهربان از حال خود مواظبت نماید و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت ، مهار را بگسلاند و انسان را به خاک مذلت و هلاکت کشاند و در حال به خداى تعالى پناه برد، از شر شیطان و نفس اماره (189).
موعظه 79: فریب هاى شیطان
بدان که شیطان ملعون و نفس خبیث اماره بالسوء، انسان را از طرق بسیارى مغرور مى کنند و به هلاکت ابدى همیشگى مى کشانند، و آخر تیرى که در کمان دارند مغرور کردن انسان است در اوایل امر به رحمت از مکائد شیطان و غرور آن است و شاهد و دلیل آن این است که ما در امور دنیایى به هیچ وجه اتکال به رحمت حق تعالى نداریم و یکسره اسباب طبیعى و ظاهرى را مستقل و کارکن مى دانیم به طورى که گویى در عالم ، مؤ ثرى جز اسباب ظاهرى نیست و در امور اخروى غالبا اتکال به رحمت حق در گمان خود مى کنیم و از دستورات خدا و رسول صلى الله علیه وآله غفلت مى نماییم ، گویى خداوند ما را قدرت عمل نداده و راه محبت و سقم نیاموخته …(190).
موعظه 80: سرزنش نفس
پس واى به حال ما اصحاب مراء و جدال و ارباب هواهاى نفسانیه و خصومات که چقدر ما مبتلا هستیم به دست این نفس خبیث بى عاطفه که دست از ما برنمى دارد و پنبه غفلت در گوش کرده و از خواب سنگین طبیعت برنخیزیم … تو اگر عاطفه با خود دارى باید از آن دستورات نگذرى درد خود را دوا نمایى و مرض خود را معالجه کنى . خدا مى داند که اگر با این حال که هستیم به آن عالم منتقل شویم ، به چه مصیبت ها و دردها و مرض ها گرفتار مى شویم … و ما با این همه بار گناهان و خطایا هیچگاه در فکر مرجع و معاد خود نیستیم . گویى براى ما برات آزادى از جهنم و امنیت از عذاب نازل شده این نیست جز آنکه حب دنیا پنبه در گوش ما کرده ، و کلمات اولیاء و انبیاء را اصغا (191) نمى کنیم (192)
موعظه 81: عالم بى عمل
هان اى طالبان علوم و کمالات و معارف !
از خواب برخیزید و بدانید که حجت خداوند بر شما تمامتر است و خداى تعالى از شما بیشتر بازخواست فرماید و میزان اعمال و علوم شما با میزان سایر بندگان خیل فرق دارد و صراط شما باریکتر و دقیق تر است و مناقشه در حساب شما بیشتر شود.
واى به حال طالب علمى که در علوم قلبى او کدورت و ظلمت آورد. چنانچه ما در خود مى بینیم که اگر چند مفهومى ناقص و پاره اى اصطلاحات بى حاصل تحصیل نمودیم از طریق حق باز ماندیم ، و شیطان و نفس بر ما مسلط شدند و ما را از طریق انسانیت و هدایت منصرف کردند و حجاب بزرگ ما همین مفاهیم بى سر و پا شده و چاره اى نیست جز پناه به ذات مقدس حق تعالى (193).
موعظه 82: اخلاص در عمل
اى عزیز!
علاج و کل العلاج در این است که انسان که مى خواهد عملش الهى باشد وارد هر عملى که شد مجاهده کند و با هر ریاضت و جدیتى شده قصد خود را تلخیص کند. سرمایه نجات و سرچشمه فیوضات ، تخلیص نیت و نیت خالصى است من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابع الحکمة من قلبه على لسانه (194) اخلاص چهل روزه این است آثار و فوایدش . پس ‍ شما که چهل سال یا بیشتر در جمیع (195) اصطلاحات و مفاهیم در هر عملى کوشیدید و خود را علامه در علوم مى دانید و از جندالله محسوب مى کنید و در قلب خود اثرى از حکمت و در لسان خود قطره اى از آن نمى بیند بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده ، بلکه براى شیطان و هواى نفس کوشش کردید. پس اکنون که دیدید از این علوم کیفیت و حالى (196) حاصل نشد، چیزى براى تجربه هم باشد به اخلاص نیت تصفیه قلب از کدورت و رذایل بپردازید(197)
موعظه 83: هوشیارى و بیدارى
اى عزیز!
تو در عوالم برزخ و قبر و قیامت و درجات آن محتاجى به معارف حقه الهیه و علوم حقیقیه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه در هر درجه که هستى بکوش و اخلاص خود را زیادت کن و اوهام نفس و وساوس شیطان را از دل بیرون نما، البته نتیجه برایت حاصل مى شود و راهى به حقیقت پیدا مى کنى ، و طریق هدایت براى تو باز مى شود و خداوند تبارک و تعالى از تو دستگیرى مى فرماید. خدا و اخلاق ذمیمه منتقل به آن عوالم شویم چه ابتلاء و مصیباتى در دنبال داریم و چه عقبات و درکاتى در پى داریم و این علوم و اخلاق براى ما چه ظلمت ها و وحشت ها و آتش ها فراهم مى نماید(198).
موعظه 84: کسب حضور قلب
عزیزم !
تو مناجات با حق را مثل تکلم با یکنفر بندگان ناچیز حساب نکن . چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان ، سهل است با یک نفر از بیگانگان ، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام که با او مذاکره مى کنى ، از غیر غافلى و با تمام توجه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگار عالمیان بکلى از او منصرف و غافلى و به دیگر امور متوجهى !آیا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است ؟ یا تکلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بیشتر است ؟ آرى و (شما) مناجات با حق را نمى دانیم چیست . تکالیف الهیه را سربار امور مى دانیم . البته امرى که تحمیل بر شخص شد و سر بار زندگى گردید در نظر، اهمیت نخواهد داشت . باید سرچشمه را اصلاح کرد وایمان به خداوند و فرمایشات انبیاء پیدا کرد تا کار اصلاح شود همه بدبختى ها از ضعف ایمان و سستى یقین است (199).
موعظه 85: چگونگى کسب حضور قلب
عزیزم !
این مطلب از امور ممتعنه (200) نیست … وقتى که نفس توجه تام به یک امرى پیدا کرد از ملک بدن غافل مى شود… ولى افسوس که ما به هر امرى توجه تام داریم جز به عبادت پروردگار، و از این جهت استبعاد(201) مى کنیم . در هر صورت فراغت قلب از غیر حق از امور مهمه است که انسان باید با هر قیمت هست تحصیل آن را بکند و طریق تحصیل آن نیز ممکن و سهل است . با قدرى مواظبت و مراقبت تحصیل مى تواند کرد باید انسان مدتى اختیار طایر(202) خیال را بدست گیرد و هر وقت خواست از شاخه اى به شاخه اى پرواز کند آن را حفظ کند پس از مدتى مراقبت رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خیر عادت او گردد – والخیر عادة – و فارغ البال اشتغال به توجه به حق و عبادت او پیدا کند(203).
موعظه 86: شوق وصال
افسوس که ما بیچاره هاى محجوب از معرفت ، از توجه به حق تعالى بى بهره ایم و از دوستى ذات مقدس او اطلاعى نداریم ، و دوستى حق را قیاس مى کنیم به دوستى بندگان . اهل معرفت مى گویند حق تعالى براى محبوب خود رفع حجب (204) مى کند و خدا مى داند در این رفع حجب چه کرامت هایى است ! غایت آمال (205)اولیاء و نهایت مقصد آنها همین رفع حجب بوده (206).
موعظه 87: چگونگى محاسبه از نفس
اى عزیز!
قدرى از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفکر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن . بترس از آنکه اعمالى را که به خیال خودت عمل صالح است از قبیل نماز و روزه حج و غیره آن ، خود اینها اسباب گرفتارى و ذلت نشوند در آن عالم ، پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت دارى بکش و خودت میزان اعمالت را برپا کن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خود را نسج و صحت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت دارى و اگر در اینجا خود را محاسبه نکنى و حساب خودت را درست نکنى در آنجا که به حسابت رسیدگى مى شود و میزان اعمال برپا مى شود مبتلا به مصیبت هاى بزرگ شوى . بترس از میزان عدل الهى و به هیچ چیز مغرور مباش و جد و جهد را از دست مده (207).
موعظه 88: مقام عارفین
افسوس که ما بیچاره هاى گرفتار حجاب ظلمانى طبیعت و بسته هاى زنجیره اى آمال و امانى (208) جز مطعومات (209) و مشروبات و منکوحات و امثال اینها چیزى نمى فهمیم و اگر صاحب نظرى یا صاحبدلى بخواهد پرده از این حجب را بردارد جز حمل به غلط و خطا نکنیم و تا در چاه ظلمانى عالم ملک مسجونیم (210) از معارف و مشاهدات اصحاب آن چیزى ادراک ننماییم . ولى اى عزیز! اولیاء را به خود قیاس مکن و قلوب انبیاء و اهل معارف را گمان مکن مثل قلوب ما است .دلهاى ما غبار توجه به دنیا و متشهیات آن را دارد و آلودگى انغمار (211) در شهوات نمى گذارد مرآت (212) تجلیات حق شود و مورد جلوه محبوب گردد. البته با این خودبینى و خودخواهى و خودپرستى باید از تجلیات حق تعالى و جمال و جلال (213) او چیزى نفهمیم ، بلکه کلمات اولیاء و اهل معرفت را تکذیب کنیم و اگر در ظاهر نیز تکذیب نکنیم در قلوب تکذیب آنها نماییم (214).
موعظه 89: سکرات موت
ما گمان مى کنیم واقعه موت و سکرات (215) آن شبیه به اوضاع این عالم است .عزیزم ! تو با یک مرض جزئى تمام معلوماتت را فراموش مى کنى پس ‍ چه معلوم میشود با آن سختى ها و فشارها و مصیبت ها و وحشت ها!؟ اگر انسان دوستى کرد و به لوازم دوستى رفتار کرد و متذکر محبوب بود و از او تبعیت کرد، البته آن دوستى با ولى مطلق و محبوب مطلق حق ، مورد نظر حق و محبوب حق است .ولى اگر ادعا کرد و عمل نکرد بلکه مخالفت کرد ممکن است قبل از رفتن از این عالم و در این تغییرات و تبدیلات و جلوه هاى گوناگون این دنیا انسان از دوستى آن سرور منصرف شود، بلکه نعوذبالله دشمن شود با آن حضرت . اگر فرضا از این عالم هم با محبت (اهل بیت ) منتقل شد گرچه به حسب روایات شریفه و آیات مبارکه در قیامت از اهل نجات است و منتهى به سعادت شود، ولى در برزخ و اهوال (216) موت و قیامت انسان باز مبتلا است ، چنانچه در حدیث است که : (ما در قیامت از شما شفاعت مى کنیم ولى براى برزخ خود فکرى کنید) (217). پناه مى برم به خدا از عذاب و فشار قبر و زحمت و عذاب برزخ که در این عالم هیچ چیز به آن شباهت ندارد. آن درى که از جهنم به قبر باز مى شود اگر به این عالم باز شود تمام موجودات آن هلاک مى شود. نعوذبالله منه (218).
موعظه 90: بزرگ شمردن اعمال
اى عزیز!
تمام (عمر) ما که پنجاه شصت سال است ، فرض مى کنیم که در آن قیام کنیم به جمیع وظایف شرعیه ، و با ایمان صحیح و عمل صالح و توبه صحیحه از این دنیا برویم . آیا این مقدار اعمال و ایمان ما را چقدر جزا است ؟ با آنکه به حسب کتاب و سنت و اجماع جمیع و ملل چنین شخصى مورد رحمت حق است و به بهشت موعود مى رود، بهشتى که در آنجا مخلد در نعمت و راحت و مؤ بد در رحمت و روح و ریحان خواهد بود. آیا در اینجا مجال انکارى هست ؟ با اینکه اگر بناى جزاى عمل باشد – (به ) فرض باطل که عمل ما جزایى داشته – اینقدرى که عقل از تصورش کما و کیفا عاجز است نخواهد بود. پس معلوم شد که مطلب بر اساس دیگر مبتنى است و بر پایه دیگر چرخ مى زند(219).
موعظه 91: مناجات مؤ لف قدس سره
افسوس و هزاران افسوس که این نویسنده مستغرق (220) در بحار(221) هواى نفس و مخلد(222) بر ارض طبیعت و گرفتار شهوات و اسیر بطن و فرج و بى خبر از ملک هستى و مست خودى و خودپرستى در این عالم آمد و عن قریب خواهد رفت ، و از محبت اولیاء هیچ ادراک نکرد و از جذبات (223) و جذوات (224) و منازل و مغازلات (225) آنها هیچ نفهمید و وقوفش در این عالم وقوف حیوانى و حرکاتش حرکات حیوانى و شیطانى بوده اگر چنین باشد مردنش نیز مردن حیوان و شیطان است . اللهم المشتکى و علیک المعول (226).
موعظه 92: سستى در عبادت
پس اى عزیز!
ایاک ثم ایاک والله معینک فى اولیک و اخراک ! (227) مبادا در امرت دیانت و خصوصا این نمازهاى پنجگانه تهاون (228) کنى و آنها را سست شمارى ، خدا مى داند که انبیاء و اولیاء و ائمه هدى علیهم السلام از کمال شفقت بر بندگان خدا اینقدر ترغیب و تحذیر (229)نمودند والا ایمان ما نفعى به آنها نرساند و از اعمال ما سودى نبرد… این سستى ما در امور دینى معلوم مى شود براى چیست … براى آنست که ایمان به غیب نداریم و پایه یقین و اطمینان سست است و وعده خدا و انبیاء را به جان و دل قبول نکردیم . پس ‍ در نظر ما تمام اوضاع الهى و شرایع دینى پست و سست است و این سستى کم کم تغافل (230) آورد و یا در همین عالم غفلت بر ما غالب آید و ما را از دین صورى که داریم بکلى خارج کند یا در شدتها و سختیهاى موت غفلت کلى عارض شود(231).
موعظه 93: ایام جوانى و رفیق بد
تاءثر قلبى و تصور باطنى در ایام جوانى بهتر حاصل شود، زیرا که قلب جوان لطیف و ساده است و صفایش بیشتر است و واردات آن کمتر و تزاحمات و تراکمات در آن کمتر است . پس شدید الانفعال و کثیرالقبول است ، بلکه هر خلق زشت و زیبایى در قلب جوان بهتر داخل شود و شدیدتر و زودتر از آن متاءثر و منفعل (232) گردد و بسیار اتفاق افتد که حق یا باطل یا زشت یا زیبا را به مجرد معاشرت با اهل آن بدون دلیل و حجت قبول نماید، پس بر جوان ها لازم است که کیفیت معاشرت و مؤ انست (233) خود را ملتفت باشند و از معاشر بد اجتناب کنند، گرچه دل آنها محکم به ایمان باشد. بلکه معاشرت با تباهکاران و اهل خلق و عمل بد براى نوع طبقات ضرر دارد و هیچکس ‍ نباید از خود مطمئن باشد و به ایمان یا اخلاق و اعمال خود مغرور گردد، چنانچه در احادیث شریفه نهى از معاشرت با اهل معاصى شده (234).
موعظه 94: قرائت قلبى قرآن
انسان که مى خواهد کلام خدا را قرائت کند و به آیات الهیه ، قلب قاسى (235) خود را مداوا کند و با کلام جامع الهى شفاى امراض قلبیه را بگیرد و با نور هدایت این مصباح (236) منیر غیبى را دریابد باید اسباب ظاهریه و باطنیه آن را فراهم کند و آداب صوریه و معنویه آن را فراهم کند، نه مثل ما که اگر گاهگاهى هم تلاوت قرآن کنیم علاوه بر آنکه از معانى و مقاصد آن و اوامر و نواهى (237) و وعظ (238) و زجر آن بکلى غافلیم ، و گویى آیاتى که در آن ذکر اوصاف جهنم و عذاب الیم (239) آن یا بهشت و کیفیات نعیم آن گردیده به ما ربطى ندارد، نعوذبالله در خواندن کتاب قصه حضور قلب ما بیشتر و حواس ‍ ما جمع تر است از کتاب کریم خدایى ، از آداب ظاهریه آن نیز غفلت کنیم … ما هر وقت مى خواهیم صورت حسن و آواز نیکوى خود را به مردم ارائه دهیم ، قرآن یا اذان را وسیله قرار مى دهیم و مقصد ما تلاوت قرآن نیست ، و عمل به این استحباب نمى باشد.بالجمله مکائد(240) شیطان و نفس اماره بسیار است و غالبا حق را به باطل مشتبه (241) مى کند و زشت و زیبا را با هم ملتبس (242) مى نماید؛ باید از مکائد او به خداوند پناه برد(243).
موعظه 95: قوى ترین اسلحه شیطان
بالجمله آنچه در این مقام – که قلم بى اختیار است تنبه (244) به آن آنست که : بدترین خارهاى طریق کمال و وصل به مقامات معنویه که از شاهکارهاى بزرگ شیطان قطاع الطریق (245) است ، انکار مقامات و مدارج غیبیه است که این انکار و جحود (246)، سرمایه تمام ضلالت (247) و جهالات است و سبب وقوف و خمود است و روح شوق را که براق (248) وصول کمالات است مى میراند و آتش عشق را که رفرف معراج روحانى کمالى است خاموش ‍ مى کند، پس انسان را از طب باز مى دارد. به عکس اگر انسان به مقامات معنویه و معارج عرفانیه عقیدت خالص کند و ایمان آورد، چه بسا که این خود به آتش عشق فطرى که در زیر خاک و خاکستر هواهاى نفسانیه خمود شده کمک و مدد کند، و نور اشتیاق را در اعماق قلب روشن کند و کم کم به طلب برخیزد و به مجاهده قیام کند تا مشمول هدایت حق و دستگیرى آن ذات مقدس شود(249).
موعظه 96: تفکر براى تزکیه :
هان اى عزیز!
تو اگر با خبر و احادیث سر و کار دارى به کتب شریفه اخبار خصوصا کتاب شریف (کافى ) مراجعه کن ، و اگر با بیان عملى و اصطلاحات علماء سر و کار دارى به کتب اخلاقیه از قبیل (طهارة الاعراق ) و کتب مرحوم فیض و مجلسى و نراقیان (250) مراجعه کن و اگر خود را از استفاده مستغنى مى دانى یا اتصاف به اخلاق کریمه و احتزار از سیئات اخلاقیه را لازم نمى دانى ، جهل خود را که ام الامراض (251) است معالجه کن … انسان تا در این عالم است مى تواند، خود را از این ظلمت نجات دهد و به آن انوار برساند. آرى مى تواند، ولى نه به این حالت سردى و خمودى و سستى و فتور و سهل انگارى که انگار در ما است ، که همه مى بیند که با هر خلق زشت و اطوار ناپسندى که از اول طفولیت بزرگ شدیم ، و با معاشرت و مؤ انست هاى نامناسب تهیه کردیم تا آخر باقى مى مانیم سهل است ، روز بروز بر آن سربار مى کنیم و مى افزاییم . گویى گمان نداریم که عالم دیگرى هست و نشاءه (252) باقیه دیگرى خواهد آمد (واى اگر از پس امروز بود فردایى ) و گویى که دعوت انبیاء و اولیاء علیهم السلام به ما هیچ مربوط نیست و معلوم نیست ما با این اخلاق و اعمال به کجا مى رسیم و با چه صورتى محشور مى شویم . یک وقت تنبه پیدا مى کنیم که کار از دست ما خارج و حسرت و ندامت نصیب ماست و غیر از خود کسى را نتوانیم ملامت کنیم (253).
موعظه 97: محبت دروغین
پس اى عزیز!
شیطان تو را مغرور نکند و هواهاى نفسانیه تو را گول نزند. البته انسان تنبل مبتلا به شهوات و حب دنیا و جاه و مال ، مثل نویسنده همیشه دنبال بهانه است از براى تاءیید تنبلى خود و هرچه موافق با شهوات او باشد و مؤ ید هواهاى نفسانیه و خیالات شیطانیه او باشد اقبال به آن نماید، و چشم و گوش خود را به آن باز کند بدون آنکه فحص (254) از مغزاى (255) آن نماید یا به مقابلات و معارضات آن نظر نماید. بیچاره گمان مى کند به مجرد دعوى تشیع و حب اهل بیت طهارت و عصمت ، جواز ارتکاب هر محرمى را خداى نخواسته دارد و قلم تکلیف – نعوذبالله – از او برداشته شده . بدبخت نمى داند که شیطان بر او تعمیه کرده (256) و در آخر عمر بیم آنست که محبت بى مغز بى فایده نیز از دستش برود و با کف تهى در صف نواصب (257) اهل بیت محشور گردد. آخر دعوى محبت کسى (اگر) بینه نداشته باشد پذیرفته نیست . ممکن نیست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص ‍ داشته باشم و برخلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام کنم . درخت محبت ثمره و نتیجه اش عمل برطبق آنست و اگر این ثمره را نداشته باشد باید دانست که محبت نبوده ، خیال محبت بوده (258).
موعظه 98: دقت در قرآن و روایات
برادران ایمانى من ، خصوصا اهل علم ، قدرى به معارف اهل بیت علیهم السلام و قرآن توجه کنند و آنرا نسیان کنند که عمده بعثت رسول و انزال کتب براى مقصد شریف معرفة الله بوده که تمام سعادات دنیاویه و اخراویه در سایه آن حاصل آید، ولى افسوس که انسان تا در این عالم است در حجابهاى گوناگونى واقع است که نمى تواند طریق سعادت خود را تشخیص دهد و اولیاء و انبیاء و علماء نیز هرچه نصیحت مى کنند و دعوت مى نمایند انسان را خواب بیدار نمى شود و پنبه غفلت را از گوش بیرون نمى کند و آنگاه از نومه (259) غفلت متنبه (260) شود که سرمایه تحصیل سعادت از دستش رفته و جز حسرت و ندامت باقى نمانده است (261).
موعظه 99: مخالفان عارفان به الله
اى برادر عزیز!
سفارش میکنم که به این عارفان و حکیمان که از شیعیان خالص على بن ابى طالب و اولاد معصوم او علیهم السلام هستند و در راه آنان قدم برمى دارند و به ولایت با آنچه درباره آنان گفته شده گوش فرا دهى که مى افتى به آنجا که باید بیفتى و تنها مطالعه کتاب هاى آنها بدون آنکه به اهل اصلاح مراجعه شود کافى نیست که از مقاصد آنان اطلاع حاصل شود، زیرا هر قومى را زبانى مخصوص و هر طریقه اى را بیان ویژه اى است و اگر نبود اینکه مى ترسیم سخن به درازا بکشید و از منظور اصلى بیرون روم ، آنقدر از گفتار آنان براى تو مى گفتم که بر آنچه ادعا کردیم تعیین کرده و به آنچه بر تو خواندیم اطمینان حاصل کنى … (262).
موعظه 100: ابعاد معنوى حج
سفر حج … سفر تحصیل دنیا نیست ، سفر الى الله است .شما دارید به طرف خانه خدا مى روید. تمام امورى که دارید انجام مى دهید به طور الوهیت باید انجام بدهید. سفرتان از اینجا که شروع مى شود (وفد) الى الله است ، سفر به سوى خداى تبارک و تعالى است .باید همان طورى که مسافرین الى الله مثل انبیاء علیهم السلام و بزرگان دین ما مسافرتشان الى الله در تمام زمان حیاتشان بوده است و یک قدم تخلف نمى کردند از آن چیزى که برنامه وصول الى الله بوده است ، شما هم الان (وفود) الى الله دارید مى روید. شما در آنجا که مى روید، در میقات که مى روید لبیک به خدا مى گویید، یعنى تو دعوت کردى و ما اجابت . مبادا یک عملى انجام بدهید که خداى تبارک و تعالى بفرماید که خیر، شما را من قبول ندارم براى اینکه شما اسلامى نیستید… این سفر الهى را شما مى روید رجم شیطان مى کنید. اگر چنانچه خداى نخواسته خودتان از جنود شیطان باشید رجم خودتان را هم مى کنید. شما باید رحمان ، رحمان بشوید، تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شیطان باشد(263).
موعظه 101: چگونگى کسب باور قلبى
ما باید این را بفهمیم و بفهمانیم به قلبمان ، اگر این کلمه را قلبمان بفهمد نه (اینکه ) همان گفتار باشد، گفتنش آسان است ، به قلب رساندن و آن موجود قابل فهم را که ، فهماندن ، که قلب هم باورش بیاید، مشکل است یک وقت همین طورى آدمى مى گوید که جهنم هست و بهشتى هست ، گاهى اعتقاد هم دارد اما باور کردن هم غیر اعتقاد عملى است گرچه برهان هم قائم بر آن شده باشد، اما باور آمدن ، یک مساءله دیگرى است … اگر کسى باورش بیاید که غیبت (دام کلاب النار) است کسى که غیبت بکند کلب هاى آتش ‍ (جهنم ) او را مى بلعند، غیبت نمى کند… اینکه ما خداى نخواسته یک وقت غیبت مى کنیم ، براى این است که باورمان نیامده است آنجا(قیامت ) را، آدمى که باورش بیاید که تمام کارهایى که در اینجا انجام مى دهد یک صورتى در آن عالم دارد، اگر خوب است صورت خوب و اگر بد است صورت بد و (بداند که ) حساب در کار است و هر کارى حساب دارد… آن وقتى که باورش بیاید تبعیت مى کند… اگر انسان باورش آمد که یک مبداءیى براى این عالم هست و بازخواستى براى انسان در مرحله بعد هست . و (بعد از) مردن فنا نیست (بلکه ) مردن انتقال از نقص به کمال است . این (باور) انسان را از همه لغزشها نگه مى دارد، (ولى صحبت ) همه سر این است که این باور چگونه باید بیاید؟(264).
موعظه 102: خداشناسى
اگر آدم باورش بیاید که همه محامد(265) حال او است خودش را کنار مى گذارد اینکه مى بیند آدم اینقدر داد (لمن الملک )؟ مى زند، اینقدر غرور پیدا مى کند، براى این است که نمى شناسد خودش را من عرف نفس عرف ربه نمى داند که خودش هیچ است ، اگر باورش بیاید که هیچ است و هرچه هست او است (عرف ربه ) پروردگارش را هم مى شناسد، عمده این است که ما نه خودمان را مى شناسیم نه خدا را، نه ایمان به خودمان داریم نه ایمان به خدا داریم ، نه باورمان آمده است که خودمان هیچ هستیم نه باورمان آمده است که همه چیز اوست وقتى این باور در کار نبود هرچه هم برهان بر وجود خدا اقامه شود فایده ندارد، باز هم آن انانیت ، نفس در کار است که (من ) چه و (شما) که آن انانیت هست وقتى که آن انانیت باشد انسان خودش را مى بیند(266)
موعظه 103: قرآن باورى
ان شاء الله ما فقط قرآن نخوانیم و تفسیر نخوانیم (بلکه ) مسائل باورمان بیاید و هر کلمه اى که از قرآن مى خوانیم بطور باور (باشد) این کتابى است که مى خواهد آدم را درست کند و مى خواهد این وجود را بسازد، موجودى که خودش ایجاد کرده است و با اسم اعظم ایجاد کرده ، با (لله ) که همه چیز در آن هست … همه انبیاء آمده اند براى اینکه دست انسان را بگیرند و او را از این چاه عمیقى که در آن افتاده است چاهى که از همه عمیق تر است که چاه نفسانیت است بیرون بیاورند و جلوه حق را به او نشان بدهند تا اینکه همه چیز را نسیان بکند و خداوند ان شاء الله نصیب همه مان بکند(267).
موعظه 104: هجرت الى الله
یک اشخاصى هستند که از این چاه (نفس ) بیرون آمده اند، هجرت کرده اند، و من یخرج من بیته مهاجرا الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله (268)یک احتمالش این است که این هجرت یک هجرت از خود به خدا باشد، بیت ، نفس ، خود انسان باشد، یک طائفه اى هستند که خارج شده اند و هجرت کرده اند از این بیت ظلمانى ، از این نفسانیت مهاجرا الى الله و رسوله تا رسیده اند به آنجایى که (ادرکه الموت ) به مرتبه اى رسیده اند، که هیچ دیگر از خود چیزى ندارند، موت مطلق و اجرشان هم (على الله ) است ، دیگر بهشت مطرح نیست ، دیگر تنعمات مطرح نیست ، فقط الله است …، یک طایفه اى هم مثل ما هستند که اصلا هجرتى نیست در کارشان ، ما در همین ظلمت ها هستیم ، ما به دنیا و به طبیعت بالاتر از آن انانیت خودمان ، در این چاه محبوسیم ، ما در بیت هستیم ! یعنى در بیت نفسانیت (و هجرت نکرده ایم ) و نمى بینیم مگر خودمان را، هر چه مى خواهیم براى خودمان مى خواهیم ، خود است ، غیر از خود هیچ (مطرح ) نیست ما تا حالا به فکر این نیفتاده ایم که هجرتى بکنیم ، ما هر چه فکر کرده ایم صرف همین جا مى شود، ما به همین جا (یعنى دنیا) فکر مى کنیم ، تمام نیروهاى الهى که به ما امانت داده اند آنطورى که هست ردشان نمى کنیم (269).
موعظه 105: ریشه گمراهى انسان
ما هرچه داریم و هرچه بر ما مى گذرد از این حب نفس است و از این انانیت است . اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک یک چنین تعبیرى است ، از همه دشمن ها بدتر است ، از همه بتها بزرگتر است ، مادر بتها است . مادر بتها بت نفس شماست . از همه بتها بیشتر انسان به این (نفس ) عبادت مى کند، توجهش به این بیشتر است و تا این بت را نشکند نمى تواند الهى بشود، نمى شود هم بت باشد و هم خدا، این نمى شود هم انانیت باشد و هم الهیت باشد، تا از این بیت ، از این بتخانه از این رها نشویم و پشت نکنیم به این بت و رو نکنیم به خداى تبارک و تعالى و از این خانه خارج نشویم ، یک موجودى هستیم به حسب واقع بت پرست ولو به حسب ظاهر خداپرست باشیم . ما خدا را به لفظ مى گوییم و آنکه در دل ما است خود ما است ، خدا را هم براى خودمان مى خواهیم ، اگر خدا هم بخواهیم براى خودمان ، لفظا مى ایستیم و نماز مى خوانیم : ایاک نعبد و ایاک نستعین مى گوییم ولى واقعا عبادت ، عبادت نفس است وقتى که توجه به خود باشد، همه جهات خودم باشد، همه چیز را براى خودم بخواهم ، همه این گرفتارى هایى که براى بشر است از این نقطه شروع مى شود همه این گرفتاریها از انانیت انسان است ، تمام جنگ هاى عالم از این انانیت انسان پیدا مى شود(270).
موعظه 106: ظلمت خودبینى
ما الان در یک چاهى واقع شده ایم ، در یک ظلمتى واقع شده ایم ، که بالاترین ظلمت ها است و آن ظلمت انانیت است و اگر چنانچه از این ظلمت خارج نشویم از این چاه خارج نشویم و از انانیت بیرون نرویم از این توجه به خود و خودخواهى و اینکه دیگران را هیچ و خود را همه چیز بدانیم الهى نخواهیم شد هرچه طرح بشود آن هم تا به نفع خودش است واقعا قبول مى کند، اگر به نفع خودش نباشد حق هم باشد قبول نمى کند، یک چیزى براى این باشد فورا باورش مى آید اگر به ضدش باشد اصلا به این زودى ها باورش نمى آید. اینها همه انانیت است همه گرفتارى هاى ما و همه گرفتارى هاى شما و همه گرفتارى بشر از همین جاست ، نزاع سر خودخواهى است ، نزاع سر این است که من به طرف خودم مى کشم و شما هم به طرف خودتان ، مادامى که اینطور هست ، الهیت در کار نیست ، همان پرستش نفس است ، حالا که مى تواند از این خارج بشود؟… اول باید از این بیت خارج شد اول قدم این است که انسان قیام کند، قیام لله ، بیدار بشود، خواب نباشد مثل ما، ما الان خوابیم در صورت بیدار، بیدار حیوانى است و خواب انسانى ، ما خوابیم همه الان خوابیم وقتى که موت حاصل شد آن وقت تنبه پیدا مى شود که چه هیاهو بوده است ؟… خدا کند که موفق بشویم براى اینکه از این چاه بیرون برویم و تبعیت کنیم ، از اولیاى خدا براى اینکه آنها از این مهلکه نجات پیدا کرده اند و خارج شده ایم (271).
موعظه 107: چگونگى توجه به مفاد قرآن
قرآن همه چیز است … قرآن الفاظ نیست ، از مقوله چیزهاى سمعى و بصرى نیست ، از مقوله الفاظ نیست ، از مقوله اعراض نیست ، لیکن منزلش ‍ کرده اند.براى ماها که کور و کر هستیم ، تا آنجایى که بشود این کور و کرها همه از آن استفاده بکنند آنهایى که آن استفاده ها را مى کردند آنها وضع تربیتشان یک جور دیگرى بود، وضع تلقى شان از قرآن به یک نحو دیگرى بود، وضع توجهشان به مبدا قرآن از آن (مبداء) نازل شده است یک وضع دیگرى بود… به یک آدمى که کور است شما چطور مى توانید بفهمانید که نور چیست ؟ با چه زبانى با چه حرفى ؟ غیر از آنکه (بگویید) نور یک چیزى است (که فضا را) روشن مى کند، چطور آن کسى که نور را دیده مى تواند به آن آدمى که نور را ندیده افهام کند؟(272).
موعظه 108: علم نزد نااهلان
انسان خود خواه است مگر اینکه از این جلد بیرون برود و همه کمالات را منحصر به آن علمى را که یافته است و ادراک کرده است و خوانده است (مى داند) فقیه خیال مى کند غیر فقه چیز دیگرى نیست ، در عالم ، عارف هم خیال مى کند غیر از عرفان چیزى نیست ، فیلسوف هم خیال مى کند غیر از فلسفه چیزى نیست ، مهندس هم خیال مى کند غیر از هندسه چیزى نیست … آنچه باید با آن راه را پیدا کند، همان مانع میشود. آن علمى که باید انسان را هدایت کند مانع از هدایت مى شود، علم هاى رسمى همه همینطورند، انسان را از آنچه باید باشد محجوب مى کند. خودخواهى مى آورد، وقتى علم در قلب غیرمهذب وارد بشود انسان را به عقب مى برد و هرچه زیادتر انبار شود مصائبش زیادتر است … و من نمى دانم کى ماها باید خودمان را مهذب کنیم که لااقل این علوم رسمى از خدا مانعمان نشود؟ از ذکر (الله ) مانعمان نشود؟ این هم خودش یک مساءله اى است که اشتغال به علم اسباب این نشود که از خدا غافل شویم … ما از حجاب هاى ظلمانى بیرون نرفته ایم ، توى حجاب ها مى لولیم و تا آخر چه خواهد شد؟ علم در نفوس ما تاءثیر نکرده الا سوء علم ها، علوم شرعیه و علوم عقلیه که آن بیچاره ها اسمش را (ذهنیات ) مى گذارند آن محجوب ها، مى گویند (اینها) ذهنیات هستند یعنى عینیت ندارند. اینها وسیله براى رسیدن به مقصد هستند، هرکدام ما را از آن مقصد باز دارد، دیگر علم نیست ، حجاب ظلمانى است (273).
موعظه 109: قیام لله
قیام لله ، مقدمه سیر الى الله است اول مرتبه قیام است قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله اصحاب هم سیر این منزل را اول دانسته اند شاید هم مقدمه باشد و منزل باشد… یک موعظه به وسیله موجودى که خودش او را انتخاب کرده است .مى فرماید که به آن ها بگویید: (انما اعظکم بواحدة ) فقط یک موعظه ، اینکه قیام کنید، براى خدا، همه چیز و همه مسائل از اینجا شروع مى شود که (قیام لله ) باشد. انسان نهضت کند براى خدا، بایستد براى خدا و از خوب بیدار شود، کانه مى فرماید که به این خواب ها و به این بیهوش ها بگو که : من به شما یک موعظه دارم و آن این است که : براى خدا از جا برخیزید، قیام کنید، براى خدا راه بیفتید و ما همین یک موعظه را هم تا حالا گوش نکرده ایم و براى او راه نیفتاده ایم ، راهمان براى خودمان است (274).
موعظه 110: ترک علاقه به دنیا
علائق را باید کم بکنید، علاقه ها باید کم بشود، طبیعتا ماها از اینجا مى رویم ، على اى حال چه علاقه قلبى به چیزى داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقى به حال ما نمى کند. شما فرض کنید که علاقه داشته باشید به این کتابتان یا نداشته باشید، کتاب مال شما است از آن استفاده مى کنید، علاقه داشته باشید به این خانه یا نداشته باشید، این خانه مال شماست استفاده هم مى کنید، علاقه را کم کنید، علاقه را تا مى توانید از بین ببرید.آنچه انسان را گرفتار مى کند آن علاقه اى است که انسان دارد و آن هم مبداءش همان حب نفس است .حب مسند، حب ریاست دردى است که انسان را به هلاکت مى رساند… ما خودمان را خیلى مهذب و صحیح (مى دانیم ) و براى آن حب نفسى که داریم خودمان را یک آدم کامل مى دانیم و همه دیگران را معیوب مى دانیم و به عیبشان ایراد مى گیریم . در آن شعر است که شعرش را نمى خواهیم ، بخوانم ، که یک آقایى به یک کذایى اشکال کرد. او گفت : من همه اینها که مى گویى ، هستم اما تو آنطور که مى نمایى هستى !؟(275).
موعظه 111: دعا روح عبودیت
اینهایى که از کتب ادعیه انتقاد مى کنند براى این است که نمى دانند، جاهل اند، بیچاره اند، نمى داند که این کتب ادعیه چطور انسان را مى سازد، این دعاهایى که از ائمه ما وارد شده است مثل کمیل ، مناجات شعبانیه ، دعاى حضرت سیدالشهداء علیه السلام (سمات ) اینها چه جور انسان را درست مى کنند… این ادعیه انسان را از این ظلمت بیرون مى برد، وقتى که از این ظلمت بیرون رفت انسانى مى شود که کار مى کند اما براى خدا، شمشیر مى زند براى خدا، مقاتله مى کند براى خدا، قیامش براى خدا است … دور کردند مردم را از ادعیه و کتب دعا! یک وقت آتش مى زدند (کتب دعا را) آن مرد خبیث (کسروى ) یک روزى داشت که روز آتش ‍ سوزى بود! که کتابهاى عرفانى و کتاب هاى دعا را مى گفتند مى آوردند و آن را روز آتش مى زدند! اینها نمى فهمیدند (دعا) یعنى چه ؟ تاءثیر دعا را نمى دانند که در نفوس انسان ها چیست ؟… (خواندن ) همین دعاها بطور طوطى وار هم که هست در آنها تاءثیر کرده و بهترند از آنها که تارک آن (دعاها) هستند نماز خواندن ولو اینکه یک مرتبه نازله اى راهم داشته باشد از آن نمازنخوان بهتر است … آنکه مى گوید ما دعا نمى خواهیم و قرآن را هم نمى خواهیم ، یعنى قرآن را هم قبول ندارند. (در قرآن مى فرماید): ادعونى استجب لکم مرا بخوانید دعا کنید، ان شاءالله خداوند ما را از اهل دعا و اهل ذکر و اهل قرآن قرار دهد(276).
موعظه 112: چگونه باور و ایمان قلبى کسب کنیم :
قلب ادراک مى کند، قلب مثل طفل مى ماند که باید کلمه به کلمه یک چیزى را به دهانش گذاشت ، باید آن کسى که به برهان مسائل را ادراک عقلى کرده است ، بطور هجى کردن به قلبش برساند با تکرار، با مجاهده و امثال ذلک ، وقتى که به قلب رسید بطوریکه قلب این معنا را یافت که صرف الوجود کل الکمال این ایمان است … امیدواریم که باورمان بیاید که باید یک چنین مسائلى باشد بعضى از قلوب اصلا انکار مى کنند، این قلبى که بعضى از اشخاص اصلا انکار دارند، همه مسائل معارف را انکار دارند، آنى که در منزل حیوانیت است ، اصلا نمى تواند باور کند که ماوراى این مقام حیوانى چیزى دیگرى هست که باورش نمى آید، و ما باید این معنا باورمان بیاید(277).
موعظه 113: انکار قلب
ما که همین عالم طبیعت را نتوانستیم ادراک کنیم ، بشر نتوانسته ادراک کند، چرا انکار کند آن چیزى را که پیش اولیاء هست ؟ قلب انکارى قلبى است که دیگر از ورود حقایق و ورود انوار در آن بکلى محروم است و نمى داند مى گوید: نیست ، آنچه را اهل معرفت مى گویند، اصلا مى گوید اینها مى بافند… ظاهرا شیخ الرئیس است مى گوید: (آن کسى که بدون برهان چیزى را انکار کند، از فطرت انسان خارج است … این (انکار) یک مرتبه کفر است ، البته نه کفر شرعى ، یک مرتبه کفر این است که انسان چیزى را که پیشش مجهول است انکار کند، همه مصیبت هاى بشر هم همین است که یک واقعیات را نمى تواند ادارک کند حجود، مى کند نمى تواند ادراک کند جحود مى کند نمى تواند برسد به آنچه اولیاى خدا رسیده اند جحود مى کند این کفر جحودى بدترین اقسام کفر است (278).
موعظه 114: درمان انکار قلبى
باید اول قدم این باشد که این چیزى که واقع شده است و در کتاب و سنت هست اولیاء هم مى گویند، عرفا هم به اندازه ادراکشان مى گویند، فلاسفه هم به اندازه ادراکشان مى گویند، اول مرتبه این است که انسان جحود کند و ادراک نکرده نگوید خبرى نیست … اول مرتبه این است که ماها آن چیزى را که انبیاء اولیاء گفته اند ما انکارش نکنیم و اگر چنانچه انکار بکنیم دیگر نمى توانیم قدم دوم را برداریم ، همین انکار نمى گذارد آدمى که منکر است (بفهمد) که یک چیز دیگرى هم غیر از این (عالم ) هست ، اصلا دنبالش ‍ نمى رود. (اگر) بخواهد انسان راه بیفتد از این ظلمتکده ، اول این است که انسان احتمال این را بدهد که اینها صحیح است ، انکار نکند که پشت دیوار انکار تا آخر بماند، بخواهد از خدا که یک راهى برایش باز بکند، راهها را باید او باز کند، از خدا بخواهد که یک راهى به آنجا که باید برسد، یک راهى باز کند(279).
موعظه 115: فهم و دریافت زبان قرآن
من امیداورم که ما این حجاب جحود را از قلب هایمان برداریم و از خداى تبارک و تعالى بخواهیم که ما را آشنا کند به لسان قرآن . زبان قرآن یک زبان خاصى است ، ما آشنا بشویم به آن زبانى که با آن زبان ، قرآن وارد شده است ، قرآن مثل انسان مى ماند که یک موجودى است همه چیز دارد منتها مثل انسان بالفعل مى ماند، قرآن یک سفره اى است که خود پهن کرده است براى همه بشر، یک سفره پهنى است ، هر کس به اندازه اشتهایش از آن مى تواند استفاده کند، اگر مریض نباشد که بى اشتها بشود، امراض قلبیه آدم را بى اشتها مى کند، اگر مریض نباشد و اشتهاى قلبیش باشد از قرآن استفاده مى کند، یک سفره پهن است که همه از آن استفاده مى کنند… قرآن هم اینطورى است که سفره پهنى است براى همه ، هرکس به اندازه آن اشتهایى که دارد و آن راهى که پیدا مى کند به قرآن استفاده مى کند…(280) قرآن کتاب آدم سازى است براى آدم ساختن آمده اند، کتاب حیوان سازى نیست ، کتاب تعمیر مادیت نیست ، همه چیز است ، انسان را به تمام ابعاد تربیت مى کند، مادیات را قبول دارد، در پناه معنویات و مادیات را تبع معنویات قرار مى دهد(281).
موعظه 116: نصیحت به مربیان تربیتى
خانم هاى محترم !
خودتان را تهذیب کنید و کودکان خودتان را تهذیب کنید، کودکان خودتان را اسلامى بار بیاورید که در اسلام همه چیز است ، خودتان در پناه اسلام به اخلاق اسلامى متخلق بشوید که همه چیز در اسلام است ، آقایان محترم ، خانم هاى محترمات نداى اسلام را لبیک بگویند اسلام براى تاءمین علف نیامده ، اسلام براى تاءمین معنویات آمده است ، همه اش فریاد از مادیات نباشد، برخلاف مسلک اسلام است . معنویات اگر تحقق پیدا کرد، مادیات معنوى مى شود و به دنبالش هست ، اسلام مادیات را به تبع معنویات قبول دارد، مادیات را مستقلا قبول ندارد اساس معنویات است (282).
موعظه 117: مرزبندى جبهه الله و طاغوت
الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات این دو جنبه است ، این دو جبهه است ، جبهه طاغوت و جبهه الله . جبهه الله را که توجه به خدا دارند و ایمان به خدا دارند، خداى تبارک وتعالى آن ها را از همه ظلمت ها از تمام ظلمت ها اخراج مى کند و به نور مى رساند آن نور، نور خود حق است . اینکه نور است الله نور السموات و الارض از همه ظلمت ها که ما عداى الله است ، آن ها را خارج مى کند و به نور مى رساند و به الله مى رساند. طاغوت مردم را از نور خارج مى کند و به ظلمات مى رساند ظلمات بعضها فوق بعض این دو راه است ، راه انبیاء و راه طاغوت . راه انبیا راه خداست و خدا ولى است و خدا غافل است و به دست خدا انسان تربیت مى شود و راه طاغوت ، راه شیطان است که شیطان مربى انسان است .عزیزان من ! توجه داشته باشید که در جند الهى وارد باشید. درس خواندن تنها، انسان را در جندالهى وارد نمى کند، علم تنها، خصوصا علم هاى قانونى ، رسمى ، انسان را به مراتب انسانیت نمى رساند. (البته این علوم ) باید باشد، لکن در جنب ، او باید توجه به غیب باشد.درس را براى خدا بخوانید. از صفر شروع کردید و امیدواریم تا غیرمتناهى بروید و بروید تا برسید به آنجا که غیر از خدا کسى را نبیند.همه چیز را از او ببینید، همه کس را جلوه او بدانید. خداوند شما را از ظلمات بیرون کند و به نور برساند(283).
موعظه 118: جهاد اکبر
همه فضیلت ها دنبال آن جهاد است . جهاد اکبر است ، جهادى است که با نفس طاغوتى خودش انسان انجام مى دهد. شما جوان ها از حالا باید شروع کنید به این جهاد، نگذارید، که قواى جوانى از دستتان برود، هرچه قواى جوانى از دست برود ریشه هاى اخلاق فاسد در انسان زیادتر مى شود و جهاد مشکلتر. جوان زود مى تواند در این جهاد پیروز بشود، پیر به این زودى نمى تواند، نگذارید اصلاح حال خودتان را از زمان جوانى به زمان پیرى بیفتد، یکى از کیدهایى که نفس انسانى به انسان مى کند و شیطان به انسان پیشنهاد مى کند این است که بگذار براى آخر عمر خودت را اصلاح کن ، حالا از جوانى استفاده کن ، و بعد آخر عمر توبه کن . این یک طرح شیطنت آمیز است که نفس انسان میکند به تعلیم شیطان بزرگ . انسان تا قواى جوانیش هست و تا روح لطیف جوانى هست و تا ریشه هاى فساد در او کم است مى تواند اصلاح کند خودش را (284).
موعظه 119: موضوع و علت بعثت انبیاء
اگر براى هر علمى موضوعى است … علم همه انبیاء هم موضوعش انسان است … تمام انبیاء موضوع بحثشان ، موضوع تربیتشان ، موضوع علمشان انسان است ، آمده اند انسان را تربیت کنند، آمده اند این موجود طبیعى را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالى مافوق الطبیعه ، مافوق الجبروت برسانند. به خود رسول اکرم صلى الله علیه وآله خطاب است لکن خطابات قرآن آن هم به خود رسول اکرم صلى الله علیه وآله است غالبا عام است : (اقراء باسم ربک ) از اول که قرائت شروع مى شود تعیین مى فرماید که قرائت چه جور باید باشد به اسم رب باید باشد. تمام قرائت هایى که تمام کلماتى که از اسم رب جدا باشد، شیطانى است . دو جنبه است : یکى جنبه رحمانى ، و یک جنبه شیطانى .قرائت به اسم رب ، قرائت که شروع شد با اسم رب شروع شد، علم با اسم رب ، قرائت با اسم رب ، دیدن با اسم رب ، شنیدن با اسم رب ، گفتن با اسم رب ، درس خواندن با اسم رب ، همه چیز با اسم رب ، عالم با اسم رب شروع شده است … شما هم باید با اسم رب شروع کنید و با اسم رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست و باید ما استشعار کنیم . اسم خدا، همه عالم اسم خداست ، شماها همه اسم خدا هستید با اسم خدا همه چیز تحقق پیدا کرده است .
انا لله و انا الیه راجعون از او هستیم و به او، اوست همه چیز، دیگران نیستند هیچ اند، هرچه هست اوست . ما باید ادراک این معنا را بکنیم . انبیاء آمدند که ما را هشیار کنند، تربیت کنند… کتب انبیاء، کتب انسان سازى است … هرچه هست با انسان حرف است ، انسان منشاء همه خیرات است و اگر انسان نشود، منشاء همه ظلمات است در سر دو راهى واقع است این موجود، یک راه ، راه انسان ، یک راه راه منحرف از انسانیت تا از چه حیوانى سر بیرون بیاورد. تعلیم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحید، تنها فایده ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد(285).
موعظه 120: آدابى از عبودیت
از آداب عبودیت این است که جز قدرت حق ، قدرتى را نپذیرند، و جز ثناى حق و آنکه از اولیاء حق است ، ثناى کسى را نگویند. مابندگانى هستیم که هیچ نداریم و هیچ نیستیم و هر چه هست قدرت الهى است … همه چیز را از خدا بدانید ما بنده ضعیفى هستیم که هیچ نیستیم ، هرچه هست او هست و هرچه داریم از او داریم (286).(لذا) کسانى که با خدا باشند، توجه به خدا و ایمان به خدا داشته باشند، خداوند آنها را از تمام ظلمت ها، از تمام تاریکى ها خارج مى کند و به حقیقت نور مى رسند.ایمان به خدا نور است . ایمان به خدا باعث مى شود که تمام تاریکى ها از پیش پاى مؤ منین برداشته بشود، ایمان به خدا باعث مى شود که مؤ منین در نور خدا غرق شوند. ظلمت هاى استبداد، ظلمت هاى اختناق ، ظلمت هاى وابستگى به غیر، ظلمت هاى ظلم ، مؤ منین از این ظلمت ها نجات پیدا مى کنند. کسانى که به خدا توجه دارند و مقصد آن ها مقصدالهى است ، از تمام انواع ظلمات ، ظلمات مادى ، ظلمات معنوى نجات پیدا مى کنند و در دریاى نور غرق مى شوند(287).
موعظه 121: چگونگى مبارزه با شیطان
فرزندم !
از خودخواهى و خودبینى به درآى ، که این ارث شیطان است که به واسطه خودبینى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفى او جل و علا سرباز زد و بدان که تمام گرفتارى هاى بنى آدم ازاین ارث شیطانى است که اصل اصول فتنه است ، و شاید آیه شریفه و قاتلوهم حتى لاتکون فتنه و یکون الدین لله (288) در بعض مراحل آن ، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشه فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن که در تمام اعماق قلوب انسان ها شاخه و ریشه دارد، باشد و هر کسى براى رفع فتنه از درون و برون باید مجاهده نماید و این جهاد است که اگر به پیروزى رسید، همه چیز و همه کس اصلاح مى شود. پسرم ! سعى کن که به این پیروزى دست یابى ، یا دست به بعضى مراحل آن . همت کن و از هواهاى نفسانیه که حد و حصر ندارد، بکاه و از خداى متعال جل و علا استمداد کن ، که بى مدد او کس به جایى نرسد(289).
موعظه 122: استفاده از جوانى
عزیزم !
از جوانى به اندازه اى که باقى است استفاده کن که در پیرى همه چیز از دست مى رود، حتى توجه به آخرت و خداى تعالى . از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پیرى مى دهد، تا جوانى با غفلت از دست برود، و به پیران وعده طول عمر مى دهد و تا لحظه آخر با وعده هاى پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص ‍ براى او باز مى دارد تا مرگ برسد و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، مى گیرد. پس در جوانى که قدرت بیشتر دارى به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست جل و علا بگریز، و پیوند خود را هرچه بیشتر – اگر پیوندى دارى – محکمتر کن ، و اگر خداى نخواسته ندارى ، تحصیل کن و در تقویتش همت گمار، که هیچ موجودى جز او جل و علا سزاوار پیوند نیست و پیوند با اولیاى او اگر پیوند به او نباشد، حیله شیطانى است که از هر طریق سد راه حق کند. هیچگاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیاى خلص چنین بودند و خود را لاشى ء مى دیدند و گاهى حسنات خود را از سیئات مى شمردند.پسرم !هرچه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزى غیر او جل و علا بیشتر شود(290).
موعظه 123: مکارم اخلاقى
پسرم !
ما که عاجز از شکر او و نعمت هاى بى منتهاى اوییم ، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است چه که همه از اویند. هیچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق ، منت بر ما دارند که وسیله خدمت به او جل و علا هستند و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت محبوبیت مباش ، که این خود حیله شیطان است که ما را در کام خود فرو برد و در خدمت به بندگان خدا آنچه براى آنان پرنفع تر است انتخاب کن ، نه آنچه براى خود یا دوستان خود، که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او جل و علا است .پسر عزیزم ! خداوند حاضر است و عالم محضر اوست و صفحه نفس ماها یکى از نامه هاى اعمالمان ، سعى کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند انتخاب کن که آن رضاى او جل و علا است .در دل به من اشکال مکن که اگر صادقى ، چرا خود چنین نیستى که من خود مى دانم که به هیچ یک از صفات اهل دل موصوف نیستم و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس خبیث باشد و فردا از من مؤ اخذه شود، لکن اصل مطلب حق است اگر چه به قلم مثل منى که از خصلت هاى شیطانى دور نیستم و به خداى تعالى در این نفسهاى آخر پناه مى برم و از اولیاى او جل و علا امید دستگیرى و شفاعت دارم (291).
موعظه 124: تفکر واراده
اى عزیز!
قدرى تفکر در حالات خود بکن و مراجعه اى به اخبار اهل بیت عصمت علیهم السلام بنما و دامن همت به کمر زن و با تفکر و تدبر به نفس بفهمان که این مناسک و خصوصا نماز فرایض ، مایه سعادت و حیات عالم آخرت و سرچشمه کمالات و راءس المال زندگانى آن نشئه است (292).
موعظه 125: حضور قلب
مثل قلب مثل طایرى است که دائما از شاخه اى به شاخه اى پرواز مى کند. مادامى که درخت آرزوى دنیا و حب آن در قلب برپا است ، طائر قلب بر شاخه هاى آن متعلق است ، و اگر به ریاضات و مجاهدات و تفکر در عواقب و معایب آن و تدبر در آیات و اخبار و حالات اولیاى خدا قطع این درخت را نمود، قلب ساکن و مطمئن مى شود و موفق به کمالات نفسانیه که از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است ، ممکن است بشود والا به هر قدر که موفق شد در کم نمودن آن ، موفق به نتیجه مى شود. بالجمله ، آنچه خار طریق وصول به کمالات و شیطان قاطع الطریق مقام قرب و وصول است و انسان را از حق منصرف مى کند و از لذت مناجات با او محروم مى نماید و قلب را ظلمانى و کدر مى کند، حب به دنیا است که در احادیث شریفه آن را (راءس کل خطیئه ) و (مجتمع کل معاصى ) شمرده اند (293).
موعظه 126: کسب حضور قلب
انسان باید در موقع عبادات ، اشتغالات قلبیه و خواطر آن را کم کند و براى عبادت وقتى را اختصاص دهد که مشاغلش کمتر باشد و قلب در آن وقت مطمئن تر و ساکن تر باشد… و پس از آن که شواغل قلبیه را کم کرد، باید شواغل خارجیه را نیز به اندازه ممکن کم کند و بیشتر آداب شرعیه ، شاید براى این فایدات باشد، مثل نهى از التفات به اطراف و لعب و بادست و ریش و فرقعه الاصابع و مدافعه بول و غائط و ریح به مدافعه نوم و نظر کردن به نقش خاتم و مصحف و کتاب و گوش کردن به حرفهاى خارجى و حدیث و دیگر آداب مکروهه و مثل آداب مستحبه کثیره که براى حفظ حضرت بارى جلت عظمته است (294).
موعظه 127: مراقبت از نفس
اى عزیز!
شیطان تو را وسوسه نکند و به آنچه دارى قانع ننماید، قدرى حرکت کن و از صورت بى مغز و قشر بى لب تجاوز نما و ذمائم اخلاق خود را و حالات نفسانیه خویش را تحت مطالعه و مداقه قرار بده و با کلمات ائمه هدى علیهم السلام و کلمات بزرگان علماء انس بگیر که در آن برکاتى است .فرضا که از عرفا کسانى را به بزرگى نمى شناسى ، از علما بزرگ معرفت و اخلاق ، آنها را که پیش همه علما مسلمند، پیروى کن ، مثل … جناب عارف بالله و سالک الى الله شیخ جلیل بهائى قدس سره و… مطالعه نما، اگر نفهمیدى از اهلش سؤ ال کن که در آن کنزهایى از معرفت است و همین طور کتب شیخ جلیل القدر، عارف بالله ، حاج میرزا جواد تبریزى قدس سره را مطالعه کن ، شاید انشاءالله از این تاءبى و تعسف (295) خارج شوى و چون نویسنده خالى از همه مقامات معرفت و انسانیت عمر را به بطالت نگذرانى که خداى نخواسته اگر با این حال از این عالم منتقل شوى ، دنبال آن حسرت ها و پشیمانى هایى است جبران ناپذیر و ظلمت ها و کدورت هایى است بى منتها (296).
موعظه 128: تحصیل حضور قلب
از امورى که انسان را اعانت کامل کند بر تحصیل حضور قلب ، مراقبه از وقت است که عهد معهود و میعاد موعود حق است و شخص سالک الى الله و مجاهد فى سبیل الله اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد، لااقل این پنج وقت را که حق تعالى به او وقت داده و دعوت براى ملاقات فرموده ، باید مراقبت کند و از حق تعالى به جان و دل تشکر کند که او اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده . پس از آن غفلت نکند واز وعده گاه حق تخلف نورزد، شاید مواظبت بر اوقات و مراقبت از میعاد ملاقات که در اول امر بى مغز و صورى است ، به توفیق حق و دستگیرى آن ذات مقدس جل شاءنه حقیقت پیدا کند و با مغز شود(297).
موعظه 129: التجاء به حق تعالى
ما بیچارگان و متحیران وادى ضلالت و سرمستان از جام غفلت و خودپرستى از نماز اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب محرومیم ، خوب است حالت قصور و تقصیر خود و مذلت و خوارى خویش را در نظر داشته باشیم و به حال حرمان خود متاءسف و به کیفیت احتجاب خود متهلف باشیم و به حق تعالى از این خسران و تسلط نفس و شیطان پناه بریم ، شاید حالت اضطرارى دست دهد و آن ذات مقدس مضطرین را اجابت فرماید: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یشکف السوء پس به حال پریشان و اضطراب و قلب افسرده و پژمان سر به خاک مذلت که اصل خلقت ما است ، نهیم و یاد از نشئات ذل (298) و مسکنت خود کنیم و با لسان حال از حق تعالى که ولى نعم است ، جبران نقائص را طلب کنیم (299).
موعظه 130: عمر زودگذر آدمى
یکسال دیگر از عمر ما گذشت .شما جوانان ، رو به پیرى و ما پیران رو به مرگ پیش مى رویم .در این یک سال تحصیلى ، شما به حدود تحصیلات و اندوخته هاى علمى خود واقفید. مى دانید چه قدر تحصیل کرده و تا چه اندازه ، پایه هاى علمى خود را را بالا برده اید.لیکن راجع به تهذیب اخلاق ، تحصیل آداب شرعیه ، معارف الیه و تزکیه نفس چه کردید؟ و چه قدمى مثبتى برداشتید؟ هیچ به فکر تهذیب و اصلاح خود بودید؟ و در این زمینه برنامه اى داشتید؟(300).
موعظه 131: علم با عمل
اگر انسان ، خبائث را از نهادش بیرون نکند، هرچه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایده اى بر آن مترتب نمى شود بلکه ضررها دارد. علم ، وقتى در این مرکز خبیث وارد شد شاخ و برگ خبیث به بار مى آورد، شجره خبیثه مى شود.هر چه این مفاهیم ، در قلب سیاه و غیر مهذب انباشته گردد، حجاب زیادتر مى شود، در نفسى که مهذب نشده ، علم حجاب ظلمانى است العلم هو الحجاب الاکبر لذا شر عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتر است . علم ، نور است ولى در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهى را گسترده تر میسازد، علمى که انسان را به خدا نزدیک مى کند در نفس دنیا طلب ، باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد… اگر شما درس بخوانید، زحمت بکشید، ممکن است عالم شوید ولى بدانید که میان عالم و مهذب خیلى فاصله است .مرحوم شیخ ، استاد ما قدس سره مى فرمود: این که مى گویند (ملات شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل ) صحیح نیست . باید گفت : (ملاشدن چه مشکل ، آدم شدن محال است ) چه بسا افرادى که عالم به علم توحید بودند و طوایفى را منحرف کردند.این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوى و تهذیب نفس باشد هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد کبر ونخوت در دائره نفس بیشتر توسعه مى یابد… به اخلاق حسنه آراسته شوید، رذایل خلاقى را از خود دور کنید در درس بحث و اخلاص داشته باشید تا شما را به خدا نزدیک سازد. اگر در کارها نیت خالص نباشد انسان را از درگاه ربوبى دور مى کند. طورى نباشد که پس از هفتاد سال وقتى نامه عمل شما را باز کنند ببینند (العیاذبالله ) هفتاد سال از خداوند عزوجل دور شده اید.مواظب باشید مبادا پنجاه سال ، بیشتر یا کمتر، در حوزه ها با کدیمین و عرق جبین جهنم کسب نمایید(301).
موعظه 122: باطن اعمال
شما با دست خویش آتش روشن نکنید، آتش جهنم را شعله ور نسازید، جهنم با اعمال و کردار زشت انسان روشن مى گردد. این اعمال بشر چموش ‍ است که آتش افروزى مى کند. فرمود: جزنا و هى خامده از جهنم گذشتیم و در حالیکه خاموش بود. اگر بشر با اعمال و کردار خویش ‍ آتش نیفروزد، جهنم خاموش است ، باطن این طبیعت ، اقبال به طبیعت ، اقبال به جهنم است وقتى انسان از این جهان به جهان دیگر رخت بربندد و پرده ها پس برود، مى فهمد که ذلک بما قدمت ایدیکم (302) و وجدوا بما عملوا حاضرا (303) تمامى اعمالى که در این دنیا از انسان سر مى زند در آن جهان دیده مى شود، در برابر وى مجسم مى گردد کمى فکر کنید، دوراندیش باشید، عواقب امور را بسنجید، عقبه هاى خطرناکى که دارید به یاد آورید. از فشار قبر، عالم برزخ مشکلات و شدایدى که بدنبال آن است غفلت نکنید. اقلا جهنم را باور داشته باشید شما الان یک سنگ گرم را نمى دانید دقیقه اى میان کهف دست نگهدارید.از آتش جهنم بپرهیزید(304).
موعظه 133: عنایات خداوندى
خداوند تبارک و تعالى چون به بندگانش عنایت داشته به آنان عقل داده ، نیروى تهذیب و تزکیه عنایت فرموده ، انبیاء و اولیاء فرستاده تا هدایت شوند و خود را اصلاح نمایند و دچار عذاب الیم جهنم نگردند و اگر این پیشگیریها مایه تنبه و تهذیب انسان نگردد خداى مهربان از راههاى دیگر او را متنبه مى سازد، یا گرفتاریهاى گوناگون ، ابتلائات ، فقر، مرض و… آنان را متوجه مى نماید، مانند یک طبیب حاذق ، یک پرستار ماهر و مهربان مى کوشد که این بشر مریض را از بیماریهاى خطرناک روحى علاج بخشد. اگر بنده مورد عنایت حق باشد، این ابتلائات برایش پیش مى آید تا بر اثر آن به حق تعالى توجه پیدا کند و مهذب گردد اگر از این راه هم نتیجه اى بدست نیامد و بشر گمراه ، معالجه نشده و استحقاق نعمتهاى بهشتى را نیافت در موقع (نزع ) و جان دادن فشارهایى بر او وارد مى کند، بلکه برگردد و متوجه شود باز هم اگر اثر نبخشید در قبر و عالم برزخ و در عقبات هولناک بعد از آن فشارها و عذابهایى وارد مى آورد تا پاک و منزه گردد و به جهنم نرود. تمام اینها عنایاتى است از جانب تعالى که از جهنمى شدن انسان جلوگیرى نماید. اگر با تمام این عنایات و توجهات حقه باریتعالى معالجه نشد چطور؟ ناچار نوبت آخرین علاج ، که همانا داغ کردن است مى رسد چه بسا که انسان ، مهذب و اصلاح نشود، و این معالجات مؤ ثر واقع نگردد و محتاج باشد که خداوند کریم مهربان ، بنده خود را به آتش ، اصلاح کند همانند طلایى که باید در آتش خالص و پاک گردد این تازه مربوط به آن دسته از بندگانى است که دامنه گیاه و معصیت آنان تا آن درجه گسترده نشده باشد که رحمت و عنایت حق تعالى از آنان بکلى سلب گردد و هنوز لیاقت ذاتى براى بهشت رفتن داشته باشند.خدا نکند که انسان بر اثر کثرت معاصى از درگاه حضرت باریتعالى رانده و مردود گردد و از رحمت الهى محروم شود که جز رحمت و عنایت الهى محروم گردید و مورد خشم و غضب و عذاب او واقع شوید. مبادا اعمال شما، کردار و گفتار شما طورى باشد که توفیقات را از شما سلب کند و جز خلود در نار براى شما راهى نباشد (305).
موعظه 134: انقطاع الى الله
ائمه طاهرین علیهم السلام بسیارى از مسائل را با لسان ادعیه بیان فرموده اند لسان ادعیه با لسانهاى عادى که آن بزرگواران داشتند و احکام را بیان مى فرمودند خیلى فرق دارد.اکثرا مسائل روحانى ، مسائل ماوراء طبیعت ، مسائل دقیق الهى و آنچه را مربوط به معرفة الله است بالسان ادعیه بیان فرموده اند ولى ما ادعیه را تا آخر مى خوانیم و متاءسفانه به این معانى توجه نداریم و اصولا نمى فهمیم چه مى خواهند بفرمایند در این مناجات مى خوانیم : اللهم هب لى کمال الانقطاع الیک … کمال انقطاع به این سادگى حاصل نمى شود، احتیاج فوق العاده به تمرین ، زحمت ، ریاضت ، استقامت و ممارست دارد تا بتواند با تمام قوا از (ما سوى الله ) منقطع گردد و به غیر خداوند توجهى نداشته باشد. تمام صفات وارسته انسانى در انقطاع کامل الى الله نهفته است و اگر کسى بدان دست یافت به سعادت بزرگى نایل شده است لیکن با کوچکترین توجه به دنیا محال است (انقطاع الى الله ) تحقق یابد(306).
موعظه 135: ماه رمضان
شما در این چند روزى که به ماه مبارک رمضان مانده به فکر باشید، خود را اصلاح کرده توجه به حق تعالى پیدا کنید، از کردار و رفتار ناشایسته خود استغفار کنید، اگر خداى نخواسته گناهى مرتکب شده اید، قبل از ورود به ماه مبارک رمضان توبه کنید، زبان را به مناجات حق تعالى عادت دهید، مبادا در ماه مبارک رمضان از شما غیبتى ، تهمتى و خلاصه گناهى سربزند و در محضر ربوبى با نعم الى و در مهمانسراى باریتعالى آلوده به معاصى باشید. شما اقلا به آداب اولیه عمل نمایید و همانطور که شکم را از خوردن و آشامیدن نگه مى دارید چشم و گوش و زبان را هم از معاصى باز دارید، از هم اکنون بنا بگذارید که زبان را از غیبت ، تهمت ، بدگویى و دروغ نگهداشته کینه ، حسد و دیگر صفات زشت شیطانى را از دل بیرون کنید. اگر با پایان یافتن ماه مبارک رمضان ، در اعمال و کردار شما هیچگونه تغییرى پدید نیامد و راه و روش شما با قبل از ماه صیام فرقى نکرد، معلوم مى شود روزه اى که از شما خواسته اند محقق نشده است .آنچه انجام داده اید روزه عامه و حیوانى بوده است . اگر دیدید کسى مى خواهد غیبت کند، جلوگیرى کنید و به او بگویید: ما متعهد شده ایم که در این سى روز ماه مبارک رمضان از امور محرمه خوددارى ورزیم و اگر نمى توانید او را از غیبت باز دارید از آن مجلس خارج شوید، ننشینید و گوش کنید، باز تکرار مى کنم تصمیم بگیرید در این سى روز ماه مبارک رمضان مراقب زبان ، چشم و گوش و همه اعضا و جوارح خود باشید(307).
موعظه 136: اثر معصیت بر روح و قلب
اگر شما نتوانید خود را اصلاح و مهذب نمایید، نفس اماره را تحت مراقبت و کنترل خود درآورید، هواهاى نفسانیه را زیر پا گذاشته علاقه و ارتباط خویش را با دنیا و مادیت قطع کنید، بعد از پایان یافتن شهر صیام مشکل است بتوانید این مسائل را به مرحله عمل درآورید. بنابراین از فرصت استفاده کنید و پیش از آنکه این فیض عظمى سپرى گردد.در مقام اصلاح ، تزکیه ، و تصفیه امور خود برآیید، خود را براى انجام وظایف ماه صیام آماده و مهیا سازید، طورى نباشد که پیش از فرا رسیدن شهر رمضان همانند ساعت ، بدست شیطان کوک شده ، در این یک ماه که شیاطین در زنجیرند شما بطور خودکار به معاصى و اعمال خلاف دستورات اسلام مشغول گردید، گاهى انسان عاصى و گناهکار بر اثر دورى از حق و کثرت معصیت آنچنان در تاریکى و نادانى فرو مى رود که دیگر نیازى به وسوسه شیطان ندارد، خود به رنگ شیطان در مى آید.(صبغة الله ) مقابل صبغه شیطان است و کسى که دنبال هواى نفس رفت واز شیطان متابعت کرد بتدریج به صبغه او درمى آید این امور بتدریج واقع مى شود. امروز یک نظر غیر صحیح ، فردا یک کلمه غیبت و روز دیگر اهانتى به مسلمان و… کم کم این معاصى در قلب انباشته مى گردد و قلب را سیاه کرده ، انسان را از (معرفة الله ) باز مى دارد تا به آنجا مى رسد که همه چیز را انکار کرده حقایق را تکذیب مى نماید(308).
موعظه 137: ارایه اعمال آدمى به محضر مبارکرسول خدا صلى الله علیه وآله
طبق بعضى آیات (309)، به تفسیر برخى از روایات (310)، اعمال انسان به رسول خدا صلى الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیهم السلام عرضه مى شود و از نظر مبارک آنان مى گذرد.وقتى که آن حضرت به اعمال شما نظر کنند و ببینند که از خطا و گناه انباشته است چقدر ناراحت و متاءثر مى گردند؟نخواهید که رسول خدا ناراحت و متاءثر شوند، راضى نشوید که قلب مبارک آن حضرت شکسته و محزون گردد، وقتى آن حضرت مشاهده کند که صفحه اعمال شما مملو از غیبت و تهمت و بدگویى نسبت به مسلمانان مى باشد و تمام توجه شما هم به دنیا و مادیت است و قلوب شما از بغض ، حسد، کینه و بدبینى به یکدیگر، لبریز شده ، ممکن است در حضور خداى تبارک و تعالى و ملائکة الله افسار خجل گردد که امت و پیروان او نسبت به نعم الهى ناسپاس بوده و اینگونه افسار گسیخته و بى پروا به امانت خداوند تبارک و تعالى خیانت مى کنند. فردى که به انسان مربوط است (اگر چه نوکر انسان باشد) اگر خلافى مرتکب شد مایه خجلت انسان مى گردد، شما مربوط به رسول الله صلى الله علیه وآله هستید. اگر عمل زشتى مرتکب شدید به آن حضرت برمى خورد، بر ایشان گران مى آید ممکن است خداى نخواسته شما را نفرین کند. راضى نشوید که رسول خدا صلى الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام نگران و محزون گردند(311).
موعظه 138: توجه به حضور خداوند
توجه به غیر خدا انسان را به حجاب هاى ظلمانى و نوارنى محجوب مى نماید کلیه امور دنیوى اگر موجب توجه انسان به دنیا و غفلت از خداوند متعال شود باعث حجب ظلمانى مى شود، تمام عوالم اجسام حجابهاى ظلمانى مى باشد و اگر دنیا وسیله توجه به حق و رسیدن به دار آخرت (که دارالتشریف است ) باشد حجابهاى ظلمانى به حجب نورانى مبدل مى گردد… ولى کسى که هنوز حجابهاى ظلمانى را پاره نکرده ، کسى که تمام توجه او به عالم طبیعت است و (العیاذبالله ) منحرف عن الله مى باشد و اصولا از ماوراء دنیا وعالم روحانیت بى خبر بوده منکوس (312) الى الطبیعه است و هیچگاه در مقام برنیامده که خود را تهذیب کند، حرکت و نیروى روحانى و معنوى ، در خویشتن ایجاد نماید و پرده هاى سیاهى را که روى قلب او سایه افکنده کنار زند، در اسفل سافلین که آخرین ظلمانیست قرار دارد(313).
موعظه 139: ناظر بودن خداوند
اگر انسان یقین کند و ایمان بیاورد که تمام عوالم ظاهر و باطن محضر ربوبى است و حق تعالى در همه جا حاضر و ناظر است با حضور حق ، و نعمت حق ، امکان ندارد مرتکب گناه شود. تا کى مى خواهید در خواب غفلت بسر برید؟از خدا بترسید، از عواقب امور بپرهیزید، از خواب غفلت بیدار شوید، شما هنوز بیدار نشده اید، هنوز قدم اول را برنداشته اید قدم اول در سلوک یقظه است ولى شما در خواب بسر مى برید، چشمها باز و دلها در خواب فرو رفته است .اگر دلها خواب آلوده و قلبها بر اثر گناه سیاه و زنگ زده نمى بود، اینطور آسوده خاطر و بى تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمى دادید اگر قدرى به امور اخروى و عقبات هولناک آن فکر مى کردید به تکالیف و مسؤ لیتهاى سنگینى که بر دوش شماست ، بیشتر اهمیت مى دادید. شما عالم دیگرى هم دارید، معاد و قیامتى نیز براى شما هست (مثل سایر موجودات که عود و رجعت ندارند نمى باشید) چرا عبرت نمى گیرید؟ چرا بیدار و هوشیار نمى شوید؟ چرا اینقدر با خاطر آسوده به غیبت و بدگویى نسبت به برادران مسلمان خود مى پردازید و یا استماع مى کنید(314).
موعظه 140:امراض بى درد روح
خدا نکند انسان به امراض بى درد مبتلا گردد، مرضهایى که درد دارد انسان را وادار مى کند که در مقام علاج برآید، به دکتر و بیمارستان مراجعه کند، لیکن مرضى که بى درد است و احساس نمى شود بسیار خطرناک مى باشد وقتى انسان خبردار مى گردد که کار از کارگذشته است . مرضهاى روانى اگر درد داشت باز جاى شکر بود بالاخره انسان را به معالجه و درمان وا مى داشت ولى چه توان کرد که این امراض خطرناک ، درد ندارد، مرض ‍ غرور و خودخواهى بى درد است ، معاصى دیگر بدون ایجاد درد، قلب و روح را فاسد مى سازد. این مرضها نه تنها درد ندارد بلکه ظاهر لذتبخشى نیز دارد، مجالس و محافلى که به غیبت مى گذرد خیلى گرم و شیرین است حب نفس و حب دنیا که ریشه همه گناهان است لذتبخش مى باشد و قهرا انسان اگر از مرضى لذت برد و درد هم نداشت دنبال معالجه نخواهد رفت . و هرچه به او اعلام خطر کنند که این مرض کشنده است باور نخواهد کرد.اگر انسان به مرض دنیا پرستى و هواخواهى مبتلا شد، محبت دنیا قلب او را را فرا گرفت از غیر دنیا و مافیها بیزار شود (العیاذبالله ) نسبت به خدا و بندگان خدا و پیامبران و اولیاء الهى و ملائکة الله دشمنى مى ورزد و احساس حقد و کینه مى کند و آنگاه که فرشتگان به امر خداى سبحان براى گرفتن آن او مى آیند سخت احساس تنفر و انزجار مى کند زیرا مى بیند که خداوند و ملائکة الله مى خواهند او را از محبوبش (دنیا و امور دنیوى ) جدا سازند (315).
موعظه 141: نقشه هاى شیطان
بپرهیز از اینکه خداى نخواسته حب دنیا و حب نفس بتدریج در شما رو به فزونى نهد و کار به آنجا رسد که شیطان بتواند ایمان شما را بگیرد گفته مى شود تمام کوشش شیطان براى ربودن ایمان است ، تمام وسایل و جدیتهاى شبانه روزى او براى این است که ایمان انسان را برباید، کسى سند نداده که ایمان ثابت بماند، شاید ایمان مستودع (316) باشد و آخر کار شیطان از شما بگیرد و با عداوت خداوند تبارک و تعالى و اولیاء او از دنیا بروید، یک عمر از نعمتهاى الهى استفاده کرده ، سر سفره امام زمان علیه السلام نشسته و آخر کار خداى نخواسته بى ایمان و با دشمنى ولى نعمت خود جان بسپرید. بکوشید اگر علقه ، ارتباط و محبتى به دنیا دارید قطع نمایید… شما از دنیا چه دارید که به آن دل ببندید؟(317).
موعظه 142: علت ناله هاى ائمه اطهار علیهم السلام
شما خیال مى کنید گریه هاى ائمه طاهرین و ناله هاى حضرت سجاد علیه السلام براى تعلیم بوده و مى خواسته اند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخى که داشتند از خوف خدا مى گریستند و مى دانستند راهى که در پیش دارند و پیمودنش چقدر مشکل و خطرناک است ، از مشکلات ، سختى ها، ناهمواریهاى عبور از صراط (که یک طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت مى باشد و از میان جهنم مى گذرد) خبر داشتند. از عوالم قبر، برزخ ، قیامت و عقبات هولناک آن آگاه بودند، از این روى هیچگاه آرام نداشته همواره از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه مى بردند. شما براى این عقبات هولناک و عقوبات توانفرسا چه فکرى کرده و چه راه نجاتى یافته اید؟ چه وقت مى خواهید در مقام اصلاح و تهذیب خود برآیید(318).
موعظه 143: جهد تام براى توبه
شما که اکنون جوانید، نیروى جوانى دارید، بر قواى خود مسلط مى باشید و هنوز ضعف جسمى بر شما چیره نشده است ، اگر به فکر تزکیه و ساختن خویش نباشید هنگام پیرى که ضعف ، سستى ، رخوت و سردى بر جسم و جان شما چیره شد و نیروى اراده ، تصمیم و مقاومت را از دست خود دادید و بار گناه و معصیت ، قلب را سیاهتر ساخت ، چگونه مى توانید خود را بسازید، و مهذب کنید؟ به سن پیرى که رسیدید، دیگر مشکل است موفق به تهذیب نفس و کسب فضیلت و تقوى شوید پشیمانى و عزم بر ترک گناه براى کسانى که پنجاه سال یا هفتاد سال غیبت و دروغ مرتکب شده ، ریش ‍ خود را گناه و معصیت سفید کرده اند حاصل نمى شود چنین کسانى تا پایان عمر مبتلایند، جوانان ننشیند که گرد پیرى ، سر و روى آنان را سفید کند قلب جوان لطیف و ملکوتى است و انگیزه هاى فساد در آن ضعیف مى باشد و لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قویتر و محکمتر مى گردد تا جایى که کندن آن از دل ممکن نیست (319).
موعظه 144: اعضاء بدن امانت است
شما اگر خداى نخواسته خود را اصلاح نکردید و با قلبهاى سیاه ، چشمها، گوشها، و زبانهاى آلوده ، به گناه از دنیا رفتید، خدا را چگونه ملاقات خواهید کرد؟ این امانات الهى را که با کمال طهارت و پاکى به شما سپرده شده ، چگونه با آلودگى و رذالت مسترد خواهید داشت ؟ این چشم و گوشى که در اختیار شما است ، این دست و زبانى که تحت فرمان شماست . این اعضاء و جوارحى که با آن زیست مى کنید، همه امانات خداوند متعال مى باشد که با کمال پاکى و درستى به شما داده شده است . اگر ابتلاء به معاصى پیدا کرد آلوده مى گردد و آنگاه که بخواهید این امانات را مسترد دارید، ممکن است از شما بپرسند که راه و رسم امانتدارى اینگونه است ؟ ما این امانات را اینطور در اختیار شما گذاشتیم ؟قلبى که به شما دادیم چنین بود؟ چشمى که به شما سپردیم اینگونه بود؟ در مقابل این سؤ الها چه جواب خواهید داد؟ خداى ، خود را با این خیانتهایى که به امانات او کرده اید چگونه ملاقات خواهید کرد؟(320).
موعظه 145: بدى ثناگویى
پسرم !
براى ماها که از قافله ابرار عقب هستیم یک نکته دلپذیر است و آن چیزى است که به نظر من شاید در ساختن انسان ، که در صدد خود ساختن است دخیل است باید توجه کنیم که منشاء خوش آمد ما از مدح و ثناها و بدآمدنمان از انتقادها و شایعه افکنى ها حب نفس است که بزرگترین دام ابلیس لعین است . ماها میل داریم که دیگران ثناگوى ما باشند گرچه براى ما افعال ناشایسته و خوبیهاى خیالى را صد چندان جلوه دهند و درهاى انتقاد – گرچه به حق – براى ما بسته باشد یا به صورت ثناگویى درآید از عیب جویى ها نه براى آنکه به ناحق است افسرده مى شویم و از مدحت و ثناها، نه براى آنکه به حق است فرحناک مى گردیم بلکه براى آنکه عیب من است و مدح من نیست (321).
موعظه 146: زهر ستایش
پسرم !
چه خوب است به خود تلقین کنى و به باور خود بیاورى یک واقعیت را، که مدح مداحان و ثناى ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند واز تهذیب دور و دورتر سازد. تاءثیر سوء ثناى جمیل در نفس آلوده ما مایه بدبختى ها و دورافتادگى ها از پیشگاه مقدس حق جل و علا براى ما ضعفاء النفوس خواهد بود و شاید عیب جویى ها، و شایعه پراکنى ها براى علاج معایب نفسانى ما سودمند باشد…(322).
موعظه 147: احترام عرفاء بالله
پسرم !
سعى کن اگر از اهل مقامات معنوى نیستى انکار مقامات روحانى و عرفانى را نکنى که از بزرگترین حیله هاى شیطان و نفس اماره که انسان را از تمام مدارج انسانى و مقامات روحانى باز میدارد، وادارى اوست به انکار، و احیانا به استهزاء سلوک الى الله که منجر به خصومت و ضدیت با آن شود و آنچه تمام انبیاء عظام صلوات الله علیهم و اولیاء کرام علیهم السلام ، و کتب آسمانى خصوصا قرآن کریم کتاب جاوید انسان ساز براى آن به وجود آمده اند در نطفه خفه شود(323).
موعظه 148: بلاى شهرت طلبى
اى فرزند عزیزم !
که خداوند تو را با ذکر خود مطمئن القلب فرماید نصیحت و وصیت پدر سرگشته و حیرت زده ات را بشنو و به این در و آن در براى رسیدن به مقام و شهرت و آنچه مورد شهوات نفسانیه است مزن که به هرچه برسى از نرسیدن به مافوق او متاءثر مى شوى و حسرت بالاتر را مى برى و ناراحتى روحیت افزون مى شود…(324).
موعظه 149: عالم حیرت
عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جمیل اویند، اى کاش که ما از خواب برخیزیم و در اول منزل که یقظه است وارد شویم ، و اى کاش که او – جل و علا – با عنایات خفیه خود از ما دستگیرى فرماید و به خود و جمال جمیلش رهنمود فرماید و اى کاش که این اسب سرکش چموش نفس آرام شود و از کرسى انکار فرود آید و اى کاش این محموله سنگین را زمین مى گذاشتیم و سبک بارتر روبه سوى او مى کردیم واى کاش که چون پروانه در شمع جمال او مى سوختیم و دم در نمى آوردیم و اى کاش که یک گام به قدم فطرت برمى داشتیم و اینقدر پاى به فرق فطرت نمى گذاشتیم و اى کاش هاى بسیار دیگر که من در پیرى و در آستان مرگ از آنها یاد مى کنم و دسترسى به جایى ندارم (325).
موعظه 150: حق الناس
پسرم !
سعى کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندى که کار بسیار مشکل مى شود. سر و کار انسان با خداى تعالى که ارحمن الراحمین است بسیار سهل تر است ، تا سرو کار با انسانها،به خداوند تعالى پناه مى برم از گرفتارى خود و تو و مؤ منین در حقوق مردم و سروکار با انسانهاى گرفتار…(326).
موعظه 151: خودپسندى
دخترم !
عجب و خودپسندى از غایت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است اگر اندکى به عظمت خلقت به اندازه اى که تاکنون بشر با همه پیشرفت علم به شمه اى از آن آگاه شده است تفکر شود حقارت خود و همه منظومه هاى شمسى و کهکشان ها را ادراک مى کند و عظمت خالق آنها را اندکى مى فهمد و از عجب و خودبینى و خودپسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مى نماید(327).
موعظه 152: دنیاى زوال پذیر:
ما فرض مى کنیم یک زندگى مثل هارون الرشید، این طور فرض مى کنیم که یک زندگى اى شما بعد از صد و بیست سال عمر مى کنید و یک زندگى اى پیدا مى کنید مثل هارون الرشید.صد وبیست سال در مقابل غیرمتناهى چه نسبتى دارد؟ بعدش غیرمتناهى معذبید… خداى تبارک و تعالى عنایت دارد به بندگان خودش ، عقل داده به اینها- عرض میکنم که – قوه اینکه بتوانند خودشان را تهذیب کنند داده است اکتفا به این نکرده ، انبیا فرستاده است ، کتاب فرستاده اولیاء فرستاده است اگر اینها تاءثیر نکرد، باز فشارهایى در دنیا به آنها وارد مى کند،اینها عنایاتى است که از طرف حق تعالى است که فشار بر آنها وارد مى کند(328).
موعظه 153: توقف در حد حیوانى
پس اى نفس !
قانع نشو به وصول لذت هاى بهیمى (329) و شهوت هاى حیوانى و برترهاى دنیایى ظاهرى ، و به عبادات و طاعات ، خود را راضى مگردان به حسن صورت و نیکویى خلقت بسنده مکن و به حکمت رسمى و شبهات کلامى ، خود را خرسند مساز و به نیکویى و آراستگى گفتار ارباب تصوف و عرفان خشنود مشو و قناعت مکن و به دعوى و علمدارى اهل فقه راه مپوى ، چه صرف همت در اینها که یاد کردیم و ماندن بر آن به تحقیق که هلاکت است و زیان و (گفته اند) علم حجاب است ، بزرگترین ، آن بل سزاوار است که در سکون و جنبش و اندیشه و آمال و پرستش و طاعتت ، وجهه هم و همت تو خداى یگانه باشد که اوست آفریدگار و آورنده و بازگرداننده تو (330).
موعظه 154: گوهر مخفى عمر
و تو اى دختر عزیزم !
که غوره نشده حلوا شدى بدان که یک روزى خواهى بر جوانى که به همین سرگرمى ها یا بالاتر از آن از دستت رفت همچون من عقب مانده از قافله عشاق دوست ، خداى نخواست بار سنگین تاءسف را بدوش مى کشى ، پس ‍ از این پیر بى نوا بشنو که از این بار را بدوش دارد و زیر آن خم شده است به این اصطلاحات که دام بزرگ ابلیس است بسنده مکن و در جستجوى او جل و علا باش جوانیها و عیش و نوش هاى آن بسیار زودگذر است که من خود همه مراحلش را طى کردم واکنون با عذاب جهنمى آن دست بگریبانم … این دخترم ! مغرور به رحمت مباش که غفلت از دوست کنى و ماءیوس مباش که خسرالدنیا و الاخره شوى (331).
موعظه 155: عمر همه سرمایه انسان
پسرم !
تا نعمت جوانى را از دست ندادى فکر اصلاح خود باش که در پیرى همه چیز را از دست مى دهى … در عهد جوانى شیطان باطن که بزرگترین دشمنان اوست او را از فکر اصلاح خود باز میدارد و امید مى دهد که وقت زیاد است اکنون فصل برخوردارى از جوانى است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان میگذرد درجه درجه او را با وعده هاى پوچ از این فکر باز مى دارد تا ایام جوانى را از او بگیرد و آنگاه که جوانى رو به اتمام است او را به امید اصلاح در پیرى سرخوش مى کند و در ایام پیرى نیز این وسوسه شیطانى از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر مى دهد…(332).
موعظه 156: تاءمل در ادعیه :
عزیزم !
ادعیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات مى دانند و خود را مستحق عذاب الهى مى دانند و بجز رحمت حق به چیزى نمى اندیشند و اهل دنیا و آخوندهاى شکم پرور این ادعیه را تاءویل مى کنند چون حق جل و علا را نشناخته اند. پسرم ! مسئله بزرگتر از آن است که ما تصور مى کنیم . آنانکه در پیشگاه عظمت حق تعالى از خود فانى شده اند و جز او چیزى نمى بینند در آن حال کلام و ذکر و فکرى نیست و خودى نیست … (333).
موعظه 157: تهذیب در جوانى
جوانى تان را دارید تلف مى کنید اگر چنانچه این جوانى را در راه خدا بدهید و در راه خدا تلف کنید، تلف نشده ، براى شما باقى است .اگر چنانچه خداى نخواسته شما هم مثل سایر اهل دنیا باشید(334) جوانى از دست تان برود، آن ها دنیا را دارند، شما جوانى را دارید، دنیا را هم ندارید، خسرالدنیا و الاخره خوب آنها دنیا را لااقل دارند اگر بنا شد که حب دنیا و حب نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقایق را ببینیم نگذارد واقعیات را ملاحظه کنیم ، سد راه هدایت ما بشود کم کم زیاد بشود این معنا، تا آنجایى که گفته مى شود که شیطان ایمان را مى خواهد، همه وسایل براى این است که ایمان را از انسان بگیرد، این آخر امر ایمان را از دست ما بگیرد کسى سند ندارد که من ایمانم همین طور صاف ، زیرا شاید مستودع باشد من باید جدیت کنم ، شما باید جدیت کنید، مهذب کنید خودتان را (335).
موعظه 158: عبادت مخلصانه
پس مرگ بر بنده اى که ادعاى بندگى کند، آنگاه آقا و مولاى خود را به اسماء و صفاتى بخواند که آسمان هاى ارواح و زمین اشباح (336) با آن اسماء و صفات استوار است ولى خواسته اش شهوت هاى نفسانى و رذایل حیوانى باشد و تاریکى هایى را بخواهد که روى هم انباشته شده است و ریاست هاى باطل و دست درازى برشهرها و مسلط شدن بر بندگان خدا خواسته او باشد.
تو را ز کنگره عرش مى زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است ؟
و اى خوشا به حال بنده اى که پروردگارش را به خاطر خود او عبادت کند و خالص براى او شده باشد و به جز او منظورش نباشد و شهوتهاى دنیوى و مقامات اخروى را خریدار نباشد.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است (337).
موعظه 159: ترک تعلقات
اى حبیب من !
سعى و کوشش کن تا به مقام شهود برسى که شهید، سعید است و سعادت با شهادت تواءم است و کوشش کن تا عاشق روى دلدار شوى که هر کس ‍ کشته عشق شد شهید کشته شده است .
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کانکه شد کشته او، نیک سرانجام افتاد .
مگر ممکن است که بدون کندن نعلین شهوت و غضب از پاى نفس و بدون ترک هوى و یکباره دل به حضرت مولا بستن به طور قرب رسید؟…(338).
پس اى دوست از خواب بیدار شو و با دیده حقیقت و بصیرت به پروردگار خویش بنگر و مباد که از زمره نادانان باشى (339).
پس از خواب غفلت بیدار شو و در زمره مؤ منان و یکتا پرستان باش (340).
موعظه 160: یقظه ، منزلاول
پس اى عزیز!
از این ستم آباد تاریک و خانه وحشتناک وحشت زا و نشاءه تنگ و تاریک بدر آى و بخوان و پرواز کن .
تو را ز کنگره عرش مى زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است ؟
و حجاب (341) طبع و طبیعت را پاره کند که تو از جهان قدس و طهارتى و از جایگاه نور و کرامت ، چنانچه عراف شیرازى قدس سره مى گوید:
چاک خواهم زدن این دلق ریایى چکنم
روح را صحبت ناجنس عذابى است الیم
اى برادر راه حقیقت ، از خواب غفلت بیدار شو و چشم دل و دیده قلب را باز کن و کتاب نفس خود را قرائت نما که از براى گواهى ، کافى خواهد بود… (342).
موعظه 161: در بیان مقایسه احوالات خود با على علیه السلام است :
دیگران در جوار حضرت امیر نیستند(343) خوب ، ما باید یک قدرى مطالعه کنیم در وضع زندگى این مرد بزرگ . ما ادعا مى کنیم شیعه هستیم ، چه شیعه اى ؟ خوب آن زهد دارد، من که ندارم ، باز شیعه ام ؟! او تقوا دارد، ما نداریم ، باز شیعه هستیم ؟!او وضع زندگى اش چطور است ، ما نداریم ، باز هم شیعه هستیم ؟!……(344) آخر شیعه باید یک مشایعتى از او کرده باشد، یک تبعیتى از او کرده باشد تا شیعه باشد من مى ترسم که وقتى رسید به اینجایى که موت به آمد براى ما، ما از این مذهب شیعه و از این اسلام و از (این ) اینها اصلا خارج بشویم و خداى نخواسته از این دنیا برویم . اگر بنا باشد که اعمال ما اینطور باشد که وضع زندگى ما، وضع اعمال ما این نحو باشد که انسان ملاحظه مى کند، بترسد از اینکه خداى نخواسته در آخر عمر وقتى که پیر شد، در یک روایتى هست که وقتى که نفس به اینجا رسید یا نفس به اینجا رسید – و اشاره به حلقوم کرد) عالم دیگر برایش توبه نیست براى اینکه در آیه شریفه فرموده است که آنهایى که عمل مى کنند به جهالتین ، آنها برایشان توبه است …(345).
موعظه 162: عرفان ناب
خیال کردند یک دسته زیادى که معناى عرفان عبارت از این است که انسان یک محلى پیدا بشود و یک ذکرى بگوید و یک سرى حرکت بدهد و یک رقصى بکند و اینها، این معنى عرفان است . مرتبه اعلاى عرفان را امام على علیه السلام داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار.خیال مى کردند که کسى که عارف است باید دیگر بکلى کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدرى ذکر بگوید و یک قدرى تغنى بشود و یک قدرى چه بکند و دکاندارى . امیرالمؤ منین در عین حالى که اعراف خلق الله بعد از رسول الله در این امت ، اعرف خلق الله به حق تعالى بود معذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کارى به هیچى نداشته باشد، هیچ وقت هم حلقه ذکر نداشت ، مشغول بود به کارهایش ، ولى آن هم بود یا خیال مى شود که کسى که اهل سلوک است ، اهل سلوک باید به مردم دیگر کار نداشته باشد، در شهر هرچه مى خواهد بگذرد، من اهل سلوکم ، برو و یک گوشه اى بنشینم و ورد بگویم و سلوک به قول خودش پیدا کند این سلوک در انبیاء زیادتر از دیگران بوده است در اولیاء زیادتر از دیگران بوده است لکن نرفتند در خانه شان بنشینند و بگویند ما اهل سلوکیم (346).
موعظه 163: ضیافت پروردگار
من فکر مى کردم که این ضیافتى که شما مؤ منین دعوت برش شدید که ضیافت الله است این چى است . دعوت شدیم به ضیافت الله و ضیافت الله در عالم ماده عبارت از این است که ما را پرهیز بدهد از تمام شهوات دنیوى ، این مرتبه مادى ضیافت الله است که همه کسانى که دعوت شدند به این ضیافت بدانند که ضیافت خدا در این نشاءه ، چشم پوشى از شهوات است و ترک آن چیزى که قلب انسان ، یعنى روح طبیعى انسان بهش مایل است ، آن ها را باید ترک کند، این ضیافت خداست و این ضیافت سایه ضیافتهایى است که در طول عالم وجود تحقق دارد، منتها در عالم ماده به این صورت است که ترک شهوات طبیعى است ، شهوات جسمانى است و در عالم مثال (347) ترک شهوات خیالى (348) است و در عالم بعد از مثال ، ترک شهوات عقلانى است ، روحانى است ، شهوت در هر جا به یک صورت تحقق دارد، در این عالم به همین طورى که مى دانید و در عالم بعد از این عالم ، عالم مثال شهواتى که انسان در عالم مثال دارد بالاتر از شهواتى است که در عالم طبیعت دارد و جلوگیرى از آن هم مشکل تر است و ضیافت الله در آنجا این است که از آن شهوات انسان منصرف بشود، از شهوات نفسانى ، اى که الان عالم گرفتارش هست ، شهوات عقلانى هم که بالاتر از این شهوات است ضیافت الله در آنجا باز این است که از آن شهوات عقلانى هم باید دست برداشت و (آنها هم ) در همه این مراتب هم شیطان وارد است که نگذارد شما در این ضیافت الله استفاده کنید، در عالم طبیعت نگذارد، در عالم خیال نگذارد، در عالم عقل (349) هم نگذارد و دست برداشتن از آن آمال عقلانى نیز مشکل تر از دست برداشتن از این آمال دیگر است . آمال نفسانى که پایین تر از آمال عقلانى است عالم را به آتش کشیده … تمام اینها از همین سرکشى نفس است (350).
و ضیافت الله در آنجا که ما دعوت بر آن هم شدیم ، این است که وارد بشویم در آنجا و ترک کنیم آن شهوات نفسانیه را و این بسیار مشکل است ، شهوات جسمانى آسانتر است ترکش ، تا شهوات بالاتر تا برسد به شهوات نفسانى ، تا آن آخر انسان مبتلا به این شهوات نفسانى و ضیافت الله هم در آن این است که ما دعوت شدیم که دعوت بشویم که ترک کنیم اینها را، این جا ظل آنجاست و آنجا روح اینجاست و شهوات عقلانى هم که در بسیارى در تمام عالم پرتو انداخته است این بالاتر از شهوات روحانى و نفسانى و جسمانى است و ضیافت الله هم در آنجاست که آن هم ترک بشود، ضیافت الله به ترک این چیزهاست … آیا در محضر حق تعالى که دعوت کرده است ما را، ما رفته ایم در این محضر. وارد شده ایم در این محضر تا استفاده بکنیم و یا وارد نشده ایم ؟ در مسائل بالاتر از اینجا هم هست اینها مراتبى است از آن ضیافت فوق ، این ضیافات که آن ضیافت اهل معرفت است . خدا همه را دعوت کرده است به این ضیافت و اهل معرفت و کمال از اولیاء در آن ضیافت وارد مى شوند و مى توانند، البته نادرى مى تواند از عهده برآید، و فوق این همه مقامات ، آنجایى است که دیگر ضیافتى در کار نیست ، مضیقى و میهمانى و مهماندارى و ضیافتى در کار نیست ، آنچه در وهم تو ناید آن است که اصل مساءله دیگر مى رسد به جایى که ضیافتى در کار نیست (351).
موعظه 164: توجه به مقام عرفاء
خداوند به ما نصیب کند که ما انکار نکنیم این مسائل را، از جمله چیزهایى که سد راه خود انسانیت است ، انکار مقامات است ، محصور کردن همه چیز را در این چیزهایى که خود ما مى فهمیم ، اگر یک کسى یک قدم بالاتر بگذارد ولو لفظا، این از دیانت به نظر آنها خارج شده است ، این سد راه است .قدم اول یقظه (352) است انسان باید بیدار بشود. ما الان در خوابیم (الناس نیام ) (وقتى ) اگر موت حاصل بشود براى انسان ، آن وقت انتباه (353) است ولى کو که حاصل بشود(354).
موعظه 165: مسؤ ولیت علماء
اینکه در روایات ما هست که اهل جهم متاءذى مى شوند از بوى عالمى که به علمش عمل نکند، این براى چیست که عالم وضعش این طور است ؟ این براى این است که فرق است ما بین عالم و غیر عالم ، از جهاتى فرق است . عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد یک امت را ممکن است منحرف کند… یک گوشه مى بیند که یک آدم منحرف آنجا معمم است یا امام جماعت شده است .یک طایفه اى را منحرف کرده است . این گندش چقدر است ؟ همان گند است که آنجا به مشام مى رسد یک گندى است که ما در دنیا تهیه مى کنیم ، نه یکى ، یک گندى را به ما اضافه بکنند، این گند خود ماست . هرچه در عالم آخرت واقع مى شود، یک چیزى است که از اینجا ما تهیه کرده ایم و وارد مى کنیم در عالم آخرت (355).
موعظه 166: بزرگترین حجاب
ما خداى تبارک و تعالى را شکر مى کنیم که با این همه مشکلاتى که براى جمهورى اسلامى پیش آوردند و پیش خواهند آورد، جز ذات مقدس او پناهى نداریم ، هرچه هست از اوست و هرچه خواهد شد هم از اوست و ما جز یک خدمتگزارى که باز هم توفیقش از اوست ، چیزى نیستیم (هم ) باید همه ما توجه داشته باشیم به این که ما خودمان نیستیم ، هرچه هست اوست ، اگر عنایات او نبود ما هیچ بودیم ، چنانچه از ازل هم پیچ بودیم و بعدها هم از حیث حیثیت خودمان هیچیم ، منتها ما هیچ اشتباه داریم خیال مى کنیم ما هم یک چیزى هستیم و این یک حجابى است بین ما، که امیدواریم خداى تبارک و تعالى این حجاب را بردارد و ما بفهمیم کى هستیم ، اللهم ارنى الاشیاء کما هو ، ارى الاشیاء کما هو یعنى به حسب احتمال قوى این که ، آن هستند که صرف تعلق به او هستند، او را نشان بدهد، که اگر او را نشان بدهد معرفت خدا حاصل مى شود و اگر آن چیزى که ما همه در حجاب هستیم ، آن حجاب (356) برداشته بشود، معلوم مى شود که غیر از او کسى نیست و چیزى نیست و همه اشکالات در حجابى است که ما داریم ، گمان مى کنیم چیزى هستیم و من امیدوارم که خداى تبارک و تعالى به همه ما توفیق معرفت عنایت کند(357).
موعظه 167: تفکر در ادعیه
من واقعا نمى دانم راجع به حضرت امیر از کجا شروع کنم ، مساءله بغرنجى است مساءله اى نیست که انسان بتواند بفهمد این همه ناله هایى که ایشان مى زده است سر در چاه مى کرده ، ناله مى کرده ، هرجایى مى رسیده ناله مى کرده ، این دعاهایى که از ایشان وارد شده است که در آن ، آن همه ناله است ، اینها چى است ؟ آیا حضرت امیر علیه السلام براى خاطر این که توجه به این دنیا دارد و از مرتبه وحدت (358) به سوى کثرت (359) آمده است اینقدر فریاد مى زد؟ آیا توجه به کثرت موجب این همه فریاد ایشان هست ؟ آیا در آن ناله هاى شب و در آن چاه ها که ایشان ناله مى زده است و در آن مواردى که ایشان با خداى تبارک و تعالى مناجات مى کرده است ، راجع به این معنا بوده است ؟ راجع به این بوده است که خدایا! مرا از جوار خودت برگرداندى به عالم کثرت و همان حرفى که رسول اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند از ایشان نقل شده است که : یغان على قلبى و انى لاستغفر الله فى کل یوم سبعین مره این (یغان على قلبى ) یعنى (من ) همینطورى یک کدورت حاصل مى شده یا همین رجوع به کثرت کدورت بوده ؟ توجه به این عالم طبیعت با این که در نظر آنها جلوه خداست ، معذلک از آن جلوه باطنى و از آن مرتبه غیر حضرت الوهیت آنها را واداشته است ، از این جهت ناله مى زدند، این مساءله اى است که ما نمى توانیم ادراکش را بکنیم … هیچ دردى بالاتر از این نبوده است که از آن مرتبه غیب ، از آنجایى که لقاء خداست بدون این که کسى در کار باشد، بدون این که خودشان هم در کار باشند از آنجا وقتى برگشت مى کنند به این عالم ، خوب این خیلى سخت است برایشان . این مساءله در همه اولیاء خدا بوده است از حضرت آدم تا رسول خدا و این یک مطلبى است که ماها نمى توانیم ادراک کنیم … البته وقتى رجوع به کثرت هم مى کردند، مصیبتهایى که برایشان و بر مسلمین وارد مى شده است آن هم کمرشکن بوده ، آنها هم مصائب را داشته اند، منتها مصائب معنویشان غلبه داشته است بر همه چیزها، رجوعشان از عالم صعق (360)، صحو(361) از عالم محو به عالم صحو(362) این ، رجوع برایشان مشکل بوده است ، دردناک بوده اما وقتى رجوع کردند، آنها چون مظهر رحمت خدا هستند مى خواهند همه مردم سعادتمند باشند، وقتى مى بینند که مردم اینطور هستند، مردم دارند دسته دسته به جهنم مى روند دسته به دسته براى خودشان جهنم تهیه مى کنند، آنها از این رنج مى بردند حتى …#(مفهوم شده ) براى این که کفار هم به جهنم مى روند آنها رنج ببرند آنها رحمت هستند… (363).
موعظه 168: وظیفه شناسى
آنچه مهم است آن است که انسان با هر منطقى که بتواند خدمت کند و اداى وظیفه نماید؛که پیش وجدان خود شرمنده نباشد، وصول به مقاصد و عدم آن ؛بسته به اراده الهیه و بهما تکلیفى نیست و آنچه مسلم است این جوله ها پایان دارد(364) لکن مهم امتحان بارى تعالى است . والله لتغربن غربلة (365) ماها را در این دیگ بزرگ طبیعت که باطنش جهنم است ریخته و زیر و بالا مى کنند و به غلیان مى آورند تا جهنمى ها ممتاز شوند، متوجه باشید خداى نخواسته از جهنمى ها نشوید(366).
موعظه 169: رمضان ضیافت ربانى
امیدواریم که با عنایت خودش با ما رفتار کند.ما مهمان هاى خوبى نبودیم براى خداى تبارک و تعالى .ما را دعوت کرد به ضیافت ، او میزبان بزرگ و ما میهمانان هیچ .چه بگوییم در مقابل این نعمت بزرگ الهى که ملت ها را دعوت کرده است به ضیافت الله ، ضیافت الله با همه اسماء و ما چگونه شکر این نعمت را بجا بیاوریم ، ما که خودمان را مى شناسیم که هیچ نیستیم و هرچه هست ، اوست .لکن او عنایت خاصه خودش را مبذول مى کند و ما را میهمان و خودش را میزبان ما قرار مى دهد. یا ما را بالا برده است تا آن حدى که این لیاقت را داشته باشیم با عنایت او؛ یا عنایت خویش را متنزل کرده است … لکن آنى که ما از خودمان اطلاع داریم ما مهمان هاى خوبى نیستیم براى خدا، اگر میهمان هاى خدا از قبیل رسول خدا و ائمه هدى هستند، ما چه بگوییم و آن میزبانى اى که از آنها مى کند، دست ما از آن کوتاه است .لکن ما متکى هستیم به لطف او و ما متکى هستیم به عنایات او و ما در ماه رمضان هرچه قصور کرده باشیم ، تقصیر کرده باشیم در این روز مبارک از او عیدى مى خواهیم ، او به فضل خودش با ما رفتار کند، نه به عدالتش (367).
موعظه 170: ابعاد عرفانى حج است
لبیک هاى مکرر از کسانى حقیقت دارد که نداى حق را به گوش جان شنیده و به دعوت الله تعالى به اسم جامع جواب مى دهند. مساءله ، مساءله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب . گویى گوینده از خود در این محضر بیخود شده و جواب دعوت را تکرار مى کند و دنباله آن سلب شریک به معناى مطلق آن مى نماید که اهل الله مى دانند نه شریک در الوهیت فقط گرچه سلب شریک در آن نیز شامل همه مراتب تا فناى عالم در نظر اهل معرفت است و حاوى جمیع فقرات احتیاطى و استحبابى است مثل الحمد لک و النعمة لک و حمد را اختصاص مى دهد به ذات مقدس ، همچنین نعمت را، و نفى شریک مى کند و این نزد اهل معرفت غایت توحید است و به این معناست که هر حمدى و هر نعمتى که در جهان هستى تحقق یابد حمد خدا و نعمت خداست بدون شریک و در هر موقف و مشعرى و وقوف و حرکتى و سکون و عملى این مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن ، شرک به معناى اعم است که همه ما کوردلان ، به آن مبتلا هستیم … لبیک هاى شما جواب دعوت حق تعالى باشد و خود را محرم براى وصول به آستانه محضر حق تعالى نمایید و لبیک گویان براى حق ، نفى شریک به همه مراتب کنید و از (خود) که منشاء بزرگ شرک است به سوى او جل و اعلى هجرت نمایید و امید است براى جویندگان ، آن موتى که دنبال هجرت است حاصل آید و اجرى را که على الله است دریافت نمایند و اگر جهات معنوى به فراموشى سپرده شود گمان نکنید که بتوان از چنگال نفس رهایى یابید و تا دربند خویشتن خویش و هواهاى نفسانى خود باشید نمى توانید جهاد فى سبیل الله و دفاع از حریم الله نمایید(368).
موعظه 171: در محضر ربوبى
ما باید واقعا متوجه به خدا باشیم ما باید خودمان را در محضر خدا ببینیم در همه وقت . و خداى تبارک و تعالى حاضر و ناظر است بر اقوال ما.بر قلوب ما، بر همه چیز حاضر است و در محضر او واقع مى شود(369)… آن چیزى که اساس است سیر الى الله است توجه به خداست همه عبادات براى اوست همه زحمات انبیا از آدم تا خاتم براى این معنا هست که سیر الى الله باشد شکستن بت نفس که بالاترین بت هاست و – شکستن – دنبال او شکستن بت هاى دیگر(370).
موعظه 172: منیت بت اکبر
مساءله قربانى فرزند یک باب است که به حسب البته دید نوع بشر مساءله مهمى است لکن آن چیزى که مبداء این عمل مى شود آن چیزى که مقابله ما بین پدر و پسر را در آن جا متحقق مى کند، این یک مساءله قلبى و روحى و معنوى است فوق این مسائلى که ماها مى فهمیم ما همه مى گوییم که ایثار کرد قربانى کرد و واقعا این طور بوده است خوب مهم هم هست لکن آیا در نظر ابراهیم علیه السلام هم ایثار بوده است ؟ابراهیم هم در نظرش این بوده است که حالا یک چیزى ، تحفه اى مى برد پیش خدا؟ اسماعیل علیه السلام هم در نظرش بوده که یک جانفشانى دارد مى کند براى خدا؟ یا مساءله این نیست این مساءله اى است که تا نفسانیت انسان هست ، خودیت انسان هست ، ایثار اسمش هست ، من ایثار مى کنم در راه خدا فرزندم را، من ایثار مى کنم در راه خدا جان خودم را، این براى ما مهم است و زیاد مهم است براى ابراهیم نیست ، مساءله این ، ایثار نیست . ابراهیم خودى نمى بیند تا ایثارى کرده باشد اسماعیل خودى نمى بیند تا ایثار کرده باشد ایثار این که من هستم و تو هستى و عمل من و براى تو ایثار.این در نظر بزرگان اهل معرفت اولیاى خدا شرک است در عین حالى که در نظر ما کمال بزرگى است ، ایثار بزرگى است (371).
موعظه 173: عشق به پروردگار
بعضى کمالات حضرت که شاید یک قدرى مخفى مانده باشد از ادعیه حضرت معلوم مى شود دعاى کمیل یک دعاى عجیبى است بسیار عجیب . بعضى فقرات دعاى کمیل از بشر دعاى نمى تواند صادر بشود. الهى و سیدى و مولاى و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک (372).کى مى تواند این طور بگوید؟ کى این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمى ترسد، لکن مى ترسد که وقتى که در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه اى برسد که محروم بشود از عشق او؟از فراق حضرت حق تعالى ناله مى زند. این عشقى است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه و تمام اعمالى که از او صادر مى شود از این عشق صادر مى شود. از این عشق به خدا صادر مى شود ارزش اعمال روى این عشق و محبتى است که به حق تعالى هست ، روى این فنا و توحیدى است که در انسان هست و این سبب شده است که : ضربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین فرضا که این ضربت را کس دیگر از دفاع اسلام زده بود اما از روى عشق نبود کارش هم اسباب این شده بود که اسلام ترویج پیدا کند، لکن چون مبداء عشقى نبود افضل من عبادة ثقلین نخواهد شد. انگیزه اعمال ، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او.شمشیر زدن ، یک دست پایین آوردن است و یک کافر را کشتن ،این است پایین آوردن و کافر را کشتن از خیلى اشخاص ممکن است صادر بشود لکن گاهى اصلا اجر ندارد و اصلا فضیلت ندارد… (373).
موعظه 174: ریشه اعمال
اساس عذاب الهى بر اعمال ماست .هر عملى که از ما صادر مى شود در آن عالم یک صورت دارد، رد بر انسان مى شود. این طور نیست که عذاب آخرت شبیه عذاب هاى دنیایى باشد که ماءمورین بیایند، بکشندش و ببرندش و از باطن خود – ذات انسان – آتش طلوع مى کند.
اساس جهنم ، انسان است و هر عملى که از انسان صادر مى شود، بر شدت و مدت عمل بر شدت و مدت عذاب مى افزاید اگر چنانچه یک کافرى را سر خود بگذارند تا آخر عمر فساد بکند آن شدت آن عذابى که براى او پیدا مى کند، بسیار بالاتر است از آن کسى که جلویش را بگیرند و همین حالا بکشندش .اگر یک نفر فاسد مشغول فساد است بگیرند و بشکند، به صلاح خودش است براى این که این اگر زنده بماند فساد زیادتر مى کند و فساد که زیادتر کرد، عمل چون ریشه عذاب است ، عذابش در آنجا زیادتر مى شود… آنهایى که ریشه عذاب را میدانند، آنهایى که معرفت دارند که مسائل عذاب آخرت وضعش چى است آنها مى دانند که حتى براى این آدم که دستش را مى برند براى این کارى که کرده است این یک رحمتى است رحمتش در آن طرف ظاهر مى شود(374).
موعظه 175: خود خواهى
قبل از این که آدم را خلق کند به ملایکه مى فرماید که مى خواهم یک همچو کارى بکنم . ملائکه جنبه تقدس خودشان را نظر مى کنند و جنبه فساد آدم را.از این جهت مى گویند که شما چرا خلق مى کنى یک جمعیتى را که در زمین فساد کنند و سفک دماء کنند؟ ما تقدیس تو را مى کنیم .خودشان را مى بینند در صورت تقدس و آدم را مى بینند در صورت فساد. جنبه خوبى خودشان را و جنبه بدى آدم را ملاحظه مى کنند. خداى تبارک و تعالى هم بهشان مى فرماید که : شما نمى دانید شما همان خودتان را مى بینید، خودبین هستید و از آدم ، کمالات را نمى دانید – و بعد هم قصه را تمام مى کند که به آدم (اسماء)(375) را که واقعش (اسماءالله ) است – همه چیز اسماءالله است – تعلیم مى کند و بعد مى گوید: عرضه کنید! بعد از این که خلق مى کند آدم را، امر مى کند که سجده کنند، (ملائکة الله ) همه سجده مى کنند، لکن ابلیس نمیکند. نکته اى که ابلیس نمى کند این است که خودبین است .مى گوید: خلقتنى من ناز و خلقته من طین من از آتش خلق شدم ، او از خاک خلق شده است .او پست تر از من است من بالاتر از او هستم این هم جنبه خودبینى دارد و روى این زمینه سجده نمى کند… ما از اینجا مى فهمیم که قضیه خودبینى ، ارث شیطان است .از صدر عالم این قضیه بوده است … بدانیم که ارث شیطان خودبینى است تمام فسادهاى که در عالم واقع مى شود، چه فسادها از افراد و چه فسادها از حکومت ها و چه در اجتماع ، تمام فسادها زیر سر همین ارث شیطان است و تمام مفسده هایى که در عالم پیدا مى شود از این بیمارى خودبینى است .چه در کنج خانه کسى نشسته باشد… دردها دوا نمى شود، الا با اینکه این خصیصه را از بین ببرد، باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند نگوید من عالمم . نگوید من زاهدم نگوید من عارفم ، نگوید من موحدم . در هر یک از اینها ولو این علم اعلایى که علم فلسفه یا عرفان است ، اگر این خصیصه شیطانى باشد، حجاب است . العلم حجاب الاکبر و اگر کسى بخواهد معالجه کند خودش را باید این خصیصه را به آن توجه کند و بسیار مشکل است معارضه با این خصیصه (376).
موعظه 176: رضاى حق تعالى
آن همه مشقت هایى که ایشان دیدند (منظور پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله است ) از قریب و از غیر قریب دیدند و بعد از آن هم همین طور، مسلمین دیده اند، ائمه ما دیده اند امیرالمؤ منین دیده است .خوب ! آنها براى اسلام چون بوده ، به ذائقه شان شیرین بوده .ما باید کوشش کنیم که ذائقه مان را یک همچو ذائقه اى قرار بدهیم که براى ما هر چیز شیرین باشد. رضاى به قضاى خدا، معنایش همین است که یک وقت تسلیم است ، آدم تسلیم مى شود، خوب ما تسلیمیم . یک وقت رضاست به آنچه او مى کند این دیگر فرق نمى کند بین این که آن کسى که راضى است ، فرق نمى کند بین این که از او بلا برسد یا این که از او نعمت برسد، همه را نعمت مى داند. مى گوید از آن است ، از محبوب من است (377).
موعظه 177: ثبت اعمال
تمام این پیروزى ها و عدم پیروزى ها و سلطنت ها و ابرقدرت ها و همه گذراست .ما اینجا نشستیم بلا اشکال در صد سال دیگر از ما خبرى نیست . گذشته است ، رفته است ، پیروز بشویم رفته است ، شکست بخوریم رفته است ، قدرت داشته باشیم ، رفته است ، نداشته باشیم گذشته است ، آن که باقى است آن است که در پیش خودمان است . آنچه باقى مى ماند ما و چیزهایى که حمل مى کنیم به عالم دیگر است ما باید فکر این معنا باشیم که خدمت بکنیم (به ) خدمتى که براى ما سرمایه باشد براى آن جهان . زدن و پیروز شدن و فتح کردن و همه اینها اگر آن بعد معنوى اش نباشد، همه اش ‍ شکست است .بلکه آنهایى که بیشتر در نظر مردم پیروزند، شکسته ترند.این قدرت هاى بزرگى که در عالم بوده است و هست و خواهد بود، اینها اگر آن بعدى که آنها را به سعادت مى رساند نداشته باشند تمامش شکست است . چند روز خورد و خواب و جنایت و خیانت و بعدش تمام (در این جا) اینجا بسته مى شود و در آن عالم باز مى شود، صحیفه ما باز مى شود. همه این عالم شهادت مى دهند براى ما ، همه حاضرند (378)… این است که یک انسانى بداند که چى هست و کجا هست و کجا مى رود همه این بساط برچیده مى شود لکن صحف ما برچیده نمى شود، هست ، آن طرف است .پرده را الان هم اگر بردارند، ما خودمان مى بینیم که چه کردیم ، چى هست ، دیگران هم مى بینند، اگر ستاریت خدا نباشد(379).
موعظه 178: فقر و نیاز
ما مقاتله مى کنیم ، اطاعت است .یعنى سربسته و دربسته در اختیار او باید باشیم . اطاعت کنیم ، دنبال هر چه مى رویم اطاعت بکنیم . اگر موعظه مى کنیم براى اطاعت خدا باشد و اگر موعظه میشنویم هم براى اطاعت خدا باشد… هرجا فرموده آن کار را بکنید، آن کار را مى کنیم ….اگر این طور شدیم که از خودمان مایه بگذاریم ، خیال مى کنیم چیزى داریم ، هرچه هست از اوست . هرچى ما خیال مى کنیم داریم ، نه !از اوست پیش ما، امانت است .این امانت هم یک وقتى رد مى شود به خودش . اگر هم داشته باشیم به خیال خودمان ، از ما نیست .اشتباه مى کنیم . همه عذابهایى که در آن عالم هست براى نفهمى آدمى است . خیال مى کند خودش چیزى است چون خیال مى کند خودش چیزى است ، مى خواهد به همه تفوق پیدا کند. چون براى خودش هست ، مى خواهد همه چیز را براى خودش تحصیل کند و این است که انسان را به شقاوت مى رساند و سعید این است که همه چیز را براى (او) بخواهد و براى او خواستن ، یعنى براى بندگان خدا، براى احکام خدا…(380) آن قدرتى هم که انبیا داشتند از انبیا نبود. بشر از اول تا آخرش هیچ است آنچه هست قدرت خداست هر حرکتى که شما مى کنید به قدرت خدا مى کنید هر تفنگى که مى اندازید با قدرت خداست که مى رود و کارها را انجام مى دهد و کارهاى نظامى و غیر نظامى را، قدرت مال اوست و همه باید از او باشیم (انالله ) همه چیز از او (الحمدلله ) هر حمدى مال اوست (381).
موعظه 179: جاه طلبى
اگر وضع این باشد که قدرت طلبى در کار بیاید و کار این که : من اینطور باید بشوم ، بشود، بداند که این از شیطان است ، شیطان این تزریق را از ابتدا کرده است ، و ما را هم از این راه ، بیشتر از جاهاى دیگر مى تواند بازى بدهد، که تو فلانى هستى ! تو چه هستى ! دیگران چى اند! از این معانى هیچ فرقى مابین آن آدمى که به حسب ظاهر قدرتمند دنیاست و دارد باز هم دنبال قدرت مى گردد، با آن آدم زاهدى که توى یک صومعه نشسته است ، در این جهت فرق نیست ، که اگر هر دوشان بگویند: من این طور! این زاهد بگوید: من این زاهد هستم !من چه ! یا آن بگوید: من قدرتمند هستم ! هر دویش ‍ اسباب این است که انسان را به فسادش بیشتر از آن است ، خودخواهى همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد. تمام فسادهایى که در عالم پیدا مى شود، از خودخواهى پیدا مى شود از حب جاه ، از حب قدرت ، از حب مال ، از امثال اینهاست .و همه اش برمیگردد به حب نفس و این (بت ) از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکل تر است .تعقیب کنید که اگر نمى توانید به تمام معنا بشکنید- که مى توانید انشاءالله – مشغول باشید به شکستن دست و پاى یک همچو بتى . اگر رهایش کنید شما را به هلاکت مى کشاند. این طور نیست که ما را رها کند. ما یک معصیتى بکنیم ما را رها کند، یک کار دیگرى بکنیم زیادتر ما را رها کند. درجه به درجه پیش مى برد تا آنجایى که این انسان را از دست انسان مى گیرد این یک مساءله طبیعى است شغل شیطان هم همین است (382).
موعظه 180: مناجات شعبانیه
مناجات شعبانیه از مناجات هایى هست که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایى مى رساند. آن کسى که این مناجات را گفته و همه ائمه هم به حسب روایت مى خواندند، اینها، آنهایى بودند که وارسته از همه چیز بودند، مع ذلک آن طور مناجات مى کردند، براى اینکه خودبین نبودند.هرچه بودند این طور نبوده که خودش را ببیند، که حالا من امام صادق ام دیگر نه ! امام صادق علیه السلام مثل یک آدمى که در معصیت غرق است مناجات مى کند براى این که مى بیند خودش هیچ نیست و هرچه هست نقص است و هرچه هست از اوست ، هرچه کمال است از اوست .خودش چیزى ندارد.هیچ کس چیزى ندارد. انبیاء هم هیچى نداشتند، همه هیچ اند و اوست فقط، همه هم بدنبال او هستند، همه فطرت ها دنبال او هستند منتها چون ما محجوبیم ، نمى فهمیم که ما دنبال او هستیم ، آنهایى که مى فهمند، آن ها وارسته مى شوند و مى روند سراغ همان معنا، این کمال انقطاعى که خواستند، این کمال انقطاع همین است که از همه این چیزهایى که هستش ، اصلش به کنار باشند(383).
موعظه 181: سرکشى نفس
شما هم اگر بخواهید انسان باشید، ارزش انسانى داشته باشید، براى شکم نباشد، براى شرف باشد کارهایتان ، براى انسانیت باشد، براى خدا باشد، اگر بخواهید که کارهایتان که براى خدا باشد به نتیجه برسد، باید دست از هواهاى نفسانى بردارید. شیطان از انسان دست بردار نیست .قسم خورده است براى خدا، من در ذهنم این است که به خدا تشر رفته است ، که قسم خورده است که نمى گذارم اینها چیزى بشوند الا عبادک منهم المخلصین شما با یک همچو دشمن قسم خورده اى مواجه هستید، به جنگ او بروید (384). آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را، از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند.نفس انسان سرکش است یک آن از آن غافل شویم (نعوذبالله ) انسان را به کفر مى کشد اگر غافل بشود انسان .شیطان راضى نست به فکر ما، او کفر ما را مى خواهد، او مى خواهد همه را منتهى کند به کفر، منتها از معاصى کوچک مى گیرد و کم کم وارد مى کند در بزرگتر و کم کم در بزرگتر و کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خدا نخواسته انسان را منحرف کند اصلا از اسلام باید مراقبت کنید آقا از خودتان باید از اول صبح که از خواب پا مى شوید یا اول اذان یا عشا یا قبل از اذان که پا مى شوید از خواب طویل ، باید مراقب خودتان باشید(385).
موعظه 182: اغتنام از عمر و جوانى
هر قدر در جوانى انسان مهذب شد، شد اگر در جوانى خداى نخواسته مهذب نشد بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیرى که اراده ضعیف است و دشمن قوى ، اراده انسان ضعیف مى شود و جنود ابلیس در باطن انسان قوى ، ممکن نیست دیگر آنوقت ، اگر هم ممکن باشد بسیار مشکل است . از حالا به فکر باشید، از جوانى به فکر باشید. الان هر قدمى که شما برمیدارید رو به قبر است . هیچ ، هیچ مطلبى ندارد، هیچ اشکالى ندارد و هر دقیقه اى که از عمر شریف شما مى گذرد یک مقدارى به قبر و آن جایى که از شما سؤ الات خواهند کرد و همه مسؤ ول خواهیم بود دارید نزدیک مى شوید. فکر این مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن به مرگ است و هیچ کس هم سند به شما نداده است که 120 سال عمر بکنید، 120 ساله نداریم . ممکن است 25 ساله انسان بمیرد، ممکن است 50 ساله بمیرد یا 60 ساله بمیرد، هیچ سندى ندارد، ممکن است همین حالا خداى نخواسته ، سندى نیست ، باید فکر کنید، باید در این مطلب تاءمل کنید، مراقبه کنید،. اخلاق خودتان را مهذب کنید مهذب تر کنید. ان شاءالله (386).
موعظه 183: معاد مؤ من و کافر
ان الذین کفروا یتمتعون و یاءکلون کما تاءمل الانعام و النار مثوى لهم (387) این میزان است ، هر کس که ملاحظه کرد که در تمتعاتش ، در اکل و استفاده ها و لذائذش به افق حیوانى نزدیک است یعنى مى خورد و لذت مى برد بدون اینکه تفکر کند که از چه راهى باید باشد، حیوان دیگر فکر این نیست که حلال است یا حرام است ، فکر این نیست که امت در گرفتارى هستند یا نیستند، آنهایى که بدون این تفکر، بدون یک قانونى بدون قانون اسلامى تمتع مى کنند و مى خورند، اینها اکلشان ، اکل حیوانى است و النار مثوى لهم در روایتى است که از براى کافر هفت تا معاء است و از براى مؤ من معاء (388) واحد است . مؤ من یک معاء بیشتر ندارد و آن معاء قانون است . شکمش را، سایر لذائذش را تطبیق مى کند با قانون اسلام ، تخلف از قانون اسلام نمى کند اما آن کسى که مؤ من نیست ، از راه شهوت مى خورد بدون اینکه تطبیق با قانون بکند این یک معاء، از راه غضب مى خورد، این هم یک معاء، مزدوج است بین هواى نفس و لذت و شهوت ، بین هواى نفس و غضب ، بین غضب و هواى نفس ، این هم سه تا، این 6 مزدوج است از هر سه هواى نفس و غضب شهوت ، مزدوج شد و از راه اینها اکل کرد، این هفت تاء هفت معاء دارد. مؤ من بیش از یک معاء ندارد و آن معاءش از راه قانون است . اسلام هرچه فرموده است همان یک راه است ، این جور نیست که به غضب خودش ، به شهوت . همه اینها به دست مؤ من ایمان آوردند، همه قوا تابع قوه عقل شدند و عقل هم تابع شرع است (389).
موعظه 184: خودبینى
پسرم !
خودبینى را که به فطرت الله تخمیر شده اى دریاب و از گرداب ضلالت امواج سهمگین خودبینى و خودخواهى نجات ده و به سفینه نوح که پرتو ولایت الله است رکوب کن که من رکبها نجى و من تخلف عنها هلک (390).فرزندم !کوشش کن که در صراط مستقیم ، که صراط الله است ، ولو لنگان لنگان حرکت کنى ، و حرکات و سکنات قلبى و قالبى را رنگ معنویت و الوهیت دهى (391).
موعظه 185: کسب همت و اراده :
عزیزم !
تحصیل کمال و زاد آخرت ، طلب وجدیت مى خواهد و هرچه مطلوب ، بزرگتر باشد جدیت در راه آن سزاوارتر است ، البته معرج قلب الهى و مقام تقرب جوار رب العزه با این حال سستى و فتور و سهل انگارى دست ندهد، مردانه باید قیام کرد تابه مطلوب رسید(392). اکنون این سردى و سستى که در ما است از سردى فروغ ایمان و سستى بنیاد آن است والا اگر اینهمه اخبار انبیاء و اولیاء علیهم السلام و برهان حکما و بزرگان قدس سره در ما ایجاد احتمال کرده بود، باید بهتر از این قیام به امر و کوشش در تحصیل کنیم (393).
موعظه 186: دستورالعمل عرفانى
پس ، برسالک طریق آخرت لازم و حتم است که با هر جدیتى هست معارف و مناسک خود را از تصرف شیطان و نفس اماره تخلیص کند و با کمال دقت و تفتیش در حرکات و سکنات و طلب و مطلوب خود غور کند و غایت سیر و تحصیل و مبادى حرکات باطنیه و تغذیات (394) روحیه را به دست آورد و از حیله هاى نفس و شیطان غفلت نکند و از دامهاى نفس اماره و ابلیس ‍ غافل نشود، و در جمیع حرکات و افعال سوءظن کامل به خود داشته باشد و هیچ گاه آن را سر خود و رها نکند، چه بسا باشد که با اندک مسامحه اى انسان را مغلوب کند و به زمین زند، سوق به هلاکت و فنا دهد… پس سالک طریق آخرت در هر رشته از رشته هاى دینى و طریقه اى از طریقه هاى الهى هست ، اولا باید با کمال مواظبت و دقت ، چون طبیبى ، با محبت و پرستارى پرشفقت ، از حال خود مواظبت نماید و عیوب سیر و سلوک خود را تفتیش ‍ و مداقه کند و ثانیا در خلال آن از پناه بردن به ذات مقدس حق جل و علا در خلوات و تضرع و زارى به درگاه اقدس ذوالجلال غفلت نورزد(395).
موعظه 187: دقت در اعمال
اى عزیز!
امروز روز مهلت و عمل است ، انبیاء آمدند، و کتابها آوردند و دعوتها نمودند با این همه تشریفات و این همه تحمل رنج و تعب که ما را از خواب غفلت بیدار و از سکر طبیعت هشیار کنند و ما را به عالم نور و نشئه بهجت و سرور رسانند… تو به حال خود رحمى کن و از عمر خود نتیجه اى حاصل کن ، دقت در حال انبیاء و اولیاء کمل کن و اشتهاى کاذب و وعده هاى شیطان را پشت پازن ، مغرور گول شیطان مباش و فریب نفس اماره مخور که تدلیس بسیار دقیق است و هر امر باطلى را به صورت حق به انسان تعمیه مى کنند و انسان را فریب مى دهند…بالجمله این نیز از غرور شیطان است که دست انسان را با طمع رحمت از رحمت کوتاه کند(396).
موعظه 188: صراط مستقیم
الحال ، قدرى با ناظر اعتبار اندیشه کن ، و اهمیت مقام و بزرگى موقف را با دیده بصیرت بنگر و با جدیت تمام قیام به امر کن ، کلید در سعادت و درهاى بهشت و کلید در شقاوت و درهاى جهنم در این دنیا در جیب خود تو است مى توانى درهاى بهشت و سعادت را به روى خود مفتوح کنى و مى توانى بخلاف آن باشى . زمام امر در دست تو است ، خداى تبارک و تعالى حجت را تمام و راههاى سعادت و شقاوت را نموده و توفیقات ظاهرى و باطنى را عطا فرموده ، آنچه از جانب او و اولیاء او است تمام است ، اکنون نوبت اقدام ما است ، آنها راهنمایند و ما راهرو.آنها عمل خود را انجام دادند و به وجه احسن و عذرى باقى نگذاشتند و لمحه اى (397) کوتاهى نکردند، تو نیز از خواب غفلت برخیز و راه سعادت خود را طى کن و از عمر و توانایى خود استفاده نما که اگر وقت بگذرد و این نقد عمر و جوانى و گنج قوت و توانایى از دستت برود جبران ندارد(398).
موعظه 189: وظایف سالک
از وظایف بزرگ و سالک الى الله و مجاهد فى سبیل الله آن است که در خلال مجاهده و سلوک از اعتماد به نفس بکلى دست کشد و جبلتا (399) متوجه به مسبب الاسباب و فطرتا متعلق به مبداء المبادى گردد و از آن وجود مقدس ، عصمت و حفظ طلب کند و به دست گیرى آن ذات اقدس ‍ اعتماد کند و در خلوات تضرع به حضرتش ببرد و اصلاح حالش را با کمال جدیت در طلب بخواهد که جز ذات مقدس او پناهى نیست (400).
موعظه 190: طلب رحمت
از جاى برخیز و از این بیت مظلمه طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسله هاى زمان را بگسلان و از این زندان ، خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده .
تو را ز کنگره عرش مى زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است (401).
پس ، (عزم ) خود را قوى کن و اراده خویش را محکم نما که اول شرط سلوک عزم است و بدون آن راهى را نتوان پیمود و به کمالى نتوان رسید و شیخ بزرگوار شاه آبادى (402) روحى فداه آن را مغز انسانیت تعبیر مى کردند… بزرگتر رحمت هاى الهى قرآن است ، تو اگر به رحمت ارحم الراحمین طمع دارى و آرزوى رحمت واسعه دارى ، از این رحمت واسعه استفاده کن طریق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده تو خود به پاى خود در چاه مى افتى و از راه معوج مى شوى ، رحمت را چه نقصانى است ؟اگر ممکن بود طریق خیر و سعادت را به مردم به طور دیگر نشان بدهند، مى دادند (403).
موعظه 191: پرهیز از خود اتکایى
پس بهتر آن است که سالک الى الله پاى سلوک خود را بشکند و از اعتماد به خود و ارتیاض و عمل خود یکسره برائت جوید و از خود و قدرت و قوت خود فانى شود و فنا و اضطرار خود را همیشه در نظر گیرد تا مورد عنایت شود و راه صدساله را با جذبه ربوبیت یک شبه طى نماید و لسان باطن و حالش در محضر قدس ربوبیت با عجز و نیاز عرض کند: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء (404).
موعظه 192: مواظبت از وقت نماز
اى عزیز!
تو نیز به قدر و میسور و مقدار مقدور این وقت مناجات را غنیمت شما و به آداب قلبیه آن قیام کن و به قلب خود بفهمان که مایه حیات ادبى اخروى و سرچشمه فضائل نفسانیه و راءس المال کرامات غیر متناهیه به مراودات و مؤ انست با حق است و مناجات با او، خصوصا نماز که معجون روحانى ساخته شده با دست جمال و جلال حق است و از جمیع عبادات جامعتر و کامل تر است .پس از اوقات آن حتى الامکان محافظت کن ، و اوقات آن را انتخاب کن که در آن نورانیتى است که در دیگر اوقات نیست و اشتغالات قلبیه خود را در آن اوقات کم کن بلکه قطع کن ، و این حاصل شود، به اینکه اوقات خود را موظف و معین کنى و براى نماز که متکفل حیات ابدى تو است ، وقتى خاص تعیین کنى که در آن وقت کارهاى دیگرى نداشته باشى و قلب را تعلقات نباشد و نماز را با امور دیگر مزاحم قرار مده تا بتوانى قلب را راحت و حاضر کنى (405).
موعظه 193: انصراف از غیر خدا
اى عزیز!
این که قلوب بیچاره ما از حلاوت ذکر حق تعالى محروم است و لذت مناجات آن ذات مقدس در ذائقه روح ما وارده نشده و از وصول به قرب درگاه ، محتجب و از تجلیات جمال و جلال محرومیم ، براى آن است که قلوب ما معلل و مریض است و توجه به دنیا و اخلاد به ارض و احتجاب به حجب مظلمه طبیعت ، ما را از معرفت کبریاى حق و انوار جمال و جلال محجوب نموده تا نظر ما به موجودات نظر ابلیسى استقلالى است ، از شراب وصل نخواهیم چشید و به لذت مناجات نایل نخواهیم شد تا در عالم وجود، عزت و کبریا و عظمت و جلال براى کسى مى بینیم و در حجاب بتهاى تعنیات خلیفه هستیم ، سلطان کبریاى حق جل جلاله در قلب ما تجلى نکند(406).
موعظه 194: تنبیه عرفانى
افسوس ! که ما اهل غفلت و سکر طبیعت و مغروران بى مایه در تمام امور دست نشانده شیطان پلید هستیم ، و هیچگاه از خواب گران و نسیان بى پایان بیرون نمى آییم ، و استفادت ما از مقامات و معارف ائمه هدى علیهم السلام به قدرى کم و ناچیز است که به حساب درست نیاید و از تاریخ حیات آنها به قشر و صورت اکتفا کردیم … پس ، با هر ریاضتى است به الوهیت را به قلب برساند و از کعبه دل بتهاى بزرگ و کوچک را که به دست تصرف شیطان و نفس اماره تراشیده شده در هم شکند و فرو ریزد تا لایق حضور حضرت قدس گردد و تا بتهاى حب دنیا و شئون دنیویه در کعبه دل است ، سالک را راه به مقصد نیست (407).
موعظه 195: موعظه اى حسنه
اى عزیز!
اکنون که فرصت است و سرمایه عمر عزیز در دست است و طریق سلوک الى الله مفتوح است و درهاى رحمت حق باز است ، و سلامتى و قوت اعضاء قوا برقرار است و دارالزرع عالم ملک برپا است همتى کن و قدر این نعم الهیه را بفهم و از آنها استفاده نما و کمالات روحانیه و سعادات ازلیه و ابدیه را تحصیل کن و از این همه معارف که قرآن شریف آسمانى و اهل بیت عصمت علیهم السلام در بسیط ارض طبیعت مظلمه بسط دارند و عالم را به انوار ساطعه الهیه روشن فرمودند تو نیز بهره اى بردار، و ارض طبیعت مظلمه خود را به نور الهى روشن کن و چشم و گوش و لسان دیگر قواى ظاهره و باطنه خود را به نور حق تعالى منور کن و تبدیل این ارض ظلمانى را به ارض نورانى ، بلکه آسمان عقلانى کن . یوم تبدل الارض غیر الارض (408) و اشرقت الارض بنور ربها (409) .
موعظه 196: در توحید افعالى
عزیزا!
جمیع علوم ، عملى است . حتى علم التوحید را نیز اعمالى است قلبیه و قالبیه .توحید تفعیل است و آن کثرت را به وحدت برگرداندن است و این از اعمال روحیه و قلبیه است تا در کثرات افعالیه واقعى و سبب حقیقى را نشناختى و دیده حق بین پیدا نکردى و خدا را در طبیعت ندیدى و جهات کثرات طبیعیه و غیر طبیعیه را فانى در حق و افعال او نکردى و سلطان وحدت فاعلیت حق در قلبت علم نیفراشته ، از خلوص و اخلاص و صفا و تصفیه بکلى دور و از توحید مهجورى . تمام ریاهاى افعالیه و اکثر ریاهاى قلبیه از نقصان توحید افعالى است (410).
موعظه 197: تطبیق خود با قرآن
یکى از آداب مهمه قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار مهم و استفادات بى شمار نائل کند (تطبیق ) است و آن چنان است که در هر آیه از آیات شریفه تفکر مى کند، مفاد آن را با حال خود منطبق کند و نقصان خود را به وسیله آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا بدهد. مثلا در قصه شریفه آدم علیه السلام ببیند سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس با آن همه سجده ها و عبادت هاى طولانى چه بوده ، خود را از آن تطهیر کند، زیرا مقام قرب الهى جاى پاکان است (411).
موعظه 198: مؤ انست با ذکر الله
اى عزیز!
قلب را به آداب عبودیت ماءنوس کن و به ذائقه روح حلاوت ذکر خدا را بچشان و این لطیفه الیه در ابتداء امر به شدت تذکر و انس با ذکر حق حاصل شود، ولى در ذکر، قلب مرده ، نباشد و غفلت بر آن مستولى نشود و چون با تذکر، قلب را ماءنوس نمودى ، کم کم عنایات ازلیه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملکوت بر قلبت گردد (412).
موعظه 199: شناخت دشمن شناسى یا شیطان شناسى است .
بالجمله ، آنچه تو را از حق باز دارد و از اجمال جمیل محبوب جل جلاله محجوب کند شیطان تو است ، چه در صورت انسان باشد یا جن و آنچه که به آن وسیله تو را از این مقصد و مقصود بازدارند دامهاى شیطانى است ، چه از سنخ مقامات و مدارج باشد یا علوم و کمالات یا حرف و صنایع یا عیش ‍ و راحت یا رنج و ذلت یا غیر اینها و ینها عبارت از دنیاى مذمومه است و به عبارت دیگر، تعلق قلب ، به غیر حق ، دنیاى او است و آن مذموم و دام شیطان است و استعاذه از آن باید کرد(413).
موعظه 200: همت بلند و اراده قوى
و بدان که سالک الى الله و مجاهد فى سبیل الله نباید به حد علمى این معارف قناعت کند و تمام عمر را صرف استدلال که حجاب بلکه اعظم است کند، چون که طى این مرحله با پاى چوبین (414) بلکه با مرغ سلیمان (415) نیز نتوان کرد، این وادى وادى مقدسین است و این مرحله مرحله وارستگان . تا خلع نعلین حب جاه و شرف و زن و فرزند نشود و القاء عصاى اعتماد و توجه به غیر از یمن نگردد، به وادى مقدس که جایگاه مخلصان و منزلگاه مقدسان است قدم نتوان گذاشت (416).
موعظه 201: مقایسه خود با قرآن کریم
پس ، وظیفه سالک الى الله آن است که خود را به قرآن شریف عرضه دارد و چنانچه میزان در تشخیص صحت و عدم صحت و اعتبار ولااعتبار حدیث آن است که آن را به کتاب خدا عرضه دارند و آن چه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، میزان در استقامت و اعوعاج و شقاوت و سعادت آن است که در میزان کتاب الله درست و مستقیم درآید و چنانچه خلق رسول الله قرآن است ، خلق خود را با قرآن باید متوافق کند تا باخلق ولى کامل نیز مطابق گردد و خلقى که مخالف کتاب الله است ، زخرف و باطل است و همچنین جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را باید با کتاب خدا تطبیق کند و عرضه دارد تا به حقیقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنى او گردد(417).
موعظه 202: التجاء به حق تعالى
اى عزیز!
قنوت ، دست شستن از غیر حق و اقبال تام به عز ربوبیت پیدا کردن است و کف خالى و سؤ ال به جانب غنى مطلق دراز نمودن است و در این حال انقطاع ، از بطن و فرج سخن راندن و از دنیا یاد کردن ، کمال نقصان و تمام خسران است .
جانا! اکنون که از وطن خود دور افتادى و از مجاورت احرار محجور شدى و گرفتار این ظلمتکده پررنج و محنت گردیدى ، خود چون کرم ابریشم بر خود متن .
عزیرا! خداى رحمن فطرت تو را نور معرفت و نار عشق تخمیر نموده و به انوارى چون انبیاء و عشاقى مانند اولیاء مؤ ید فرموده ، این نار را به خاک و خاکستر دنیاى دنى مکدر ننما، باشد که اگر توجهى به وطن اصلى کنى و انقطاع به حق را از جانب حق طلب کنى و حالت هجران و حرمان خود را با دلى دردناک به عرضش برسانى و احوال بیچارگى و بینوایى و گرفتارى خویش را اظهار کنى مددى غیبى رسد و دستگیرى باطنى شود و جبران نقایص گردد. اذ من عادته الاحسان و من شیمته التفضل (418)
موعظه 203: شناخت نفس
نردبان همه حقایق از براى عارف سالک همانا معرفت نفس است پس بر تو باد که این معرفت را بدست آورى که شناخت نفس کلید همه کلیدها و چراغ ها است و هر کس که خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است (419).
موعظه 204: خدمت به دین خدا
و با مجاهده و تحکیم مبانى تقوا، حب دنیا و نفس را که راءس تمام خطیئات است از قلب خود خارج نمایند تا مشکلات زندگى بر آنها آسان شود و شداید در راه خدمت به حق تعالى و احکام مقدسه اسلام در ذایقه آنها شیرین گردد(420).
این دنیا چه خوش و چه خاموش خواهد گذشت و همه به سوى او دار جزا خواهیم رفت ، چه بهتر که عمر کوتاه در راه خدمت به اسلام و مسلمین مصرف کنیم تا در پیشگاه مقدس حق تبارک و تعالى سرافراز و در سلک خدمتگزاران درآییم (421).
این دنیا با همه فریبندگى بر ما و شما خواهد گذشت ، چه بهتر که این عمرهاى کوتاه و وقت هاى کم ، صرف در خدمت به اسلام و مسلمین و استخلاص ممالک اسلامى تحت فشار ظلم و استعمار و استبداد گردد(422).
اگر انسان به وظیفه الهیه موفق شود نتیجه حاصل است ، چه به نتیجه منظوره برسد یا نه … چه بسیار شود که خداوند تعالى به واسطه عنایاتى خاصه که دارد، انسان را مبتلا مى کند به امورى که قهرا توجه او را به ذات اقدس خود جلب کند و چه بسا که رحمت ها به صورت قهر و غضب جارى مى گردد(423).
موعظه 205: ظهور باطنى اعمال
باید شما حساب آن جا را بکنید. اگر چنانچه مانفوسمان اینقدر به دنیا متوجه است و منکوس هستیم و استقامت نداریم ، اگر چنانچه ما اینطور باشیم و خودمان دنبال اصلاحش نباشیم ، این اخلاد الى الارض و توجه به ارض و رو کردن به مرتبه پایین و پشت کردن به معانى و معنویات اثرش این است که انسان در آن عالم ، یک حیوان آنطور منکوس ، همانطورى که اینجا کرده است نقشه اش آنجاست . تمام چیزهایى که در اینجا واقع مى شود یک صورتى در آنجا دارد. انسان مستقیم القامه اگر تمام توجهش به طبیعت شد، این استقامت قامتش را در آن طرف از دست مى دهد مى شود مثل حیواناتى که سرشان روبه زمین است و تمام عذاب هایى که در آن عالم است از خود ماست . خداوند تبارک و تعالى مهیا نکرده یک چیزى را که ماوراى خود ما به ما بدهند، همه اینها آنى است که ما خودمان به دست خودمان تهیه مى کنیم و به آن مى رسیم ، اعمال ماست رد به ما مى شود(424).
موعظه 206: در بیان قابلیت هاى انسان است
آنچه که به سر انسان مى آید از خیر وشر، از خود آدم است ، آنچه که انسان را به مراتب عالى انسانت مى رساند کوشش خود انسان و آنچه که انسان را به تباهى در دنیا و آخرت مى کشد، خود انسان و اعمال خود انسان است . این انسان است که خداى تبارک و تعالى به طورى خلق فرموده است که راه راست و کج را مى تواند انتخاب کند و تمام انبیا از صدر عالم تا آخر، براى این آمده اند که این آدم را از آن را کج و راه هاى باطل هدایت کنند به صراط مستقیم انسانیت که یک سرش اینجاست و سر دیگرش عندالله است . ما خودمان را اگر توانستیم اصلاح کنیم ، کنترل کنیم و تربیت کنیم خودمان را، مراقبت کنیم از خودمان ، در همه امور موفق خواهیم شد(425).
موعظه 207: وسوسه هاى شیطان
ما هم باید به مسائل ، یعنى به آن شیطنت هایى که نفس اماره انسان مى کند، توجه کنیم .آن ریزه کاریهایى که در انسان ایجاد مى کند چه بسا یک نفر آدم زاهد متقى در طول عمرش به زهد و تقوا و اینها و اینها – باشد – معروف باشد و شیطان یک گوشه اى از دل او را ربوده باشد که همه اعمال و این زهد و تقوا، همه و همه فاسد بشوند، و چه بسا باشند… باید خودتان مراقبت خودتان را بکنید و وادار کنید کسانى از شما مراقبت کنند..و باید همیشه انسان مراقب خودش باشد مى خواهد نماز بخواند، مراقبت کند از نمازش که مبادا دست او در این کار باشد، دست نفس اماره در کار باشد(426).
موعظه 208: حب نفس در انسان
اساس این گرفتارى هایى که بشر به آن مبتلا هست ، از زمان آدمى صفى الله تا امروز و از امروز تا روز محشر، آنکه بشر به آن مبتلا هست و اساس تمام فساد و جنگ ها و ظلم ها و تعدى ها و تجاوزها بر آن محور است ، اساسش ‍ حب نفس است که شعبه هایى از این حب نفس و مظاهرى دارد که اگر ملاحظه بفرمایید، این مظاهر که پایه اش حب نفس است ، بشر را به تباهى کشیده و مى کشد… یک شعبه از این و یک مظهرى از این حب نفس ، حب ریاست ، است حب جاه است ، حب غلبه است (427).تمام وابستگى ها، وابستگى اى است که انسان به خودش دارد تمام وابستگى ها از خود آدم پیدا مى شود وقتى انسان وابسته است نفسش وابسته است به جهاتى که مال خودش است ، به نفسیت خودش به وضعیت خودش (428).
موعظه 209: توجه به ذات ربوبى
با میل خودتان یک قدرى مبازره کنید. این مبارزه باطنى است که لازم است انسان داشته باشد همیشه و همیشه مواظب باشد شیطان خرده کارى خیلى دارد چیزهاى مخفى ، چیزهایى که انسان نمى تواند ادراک کند و بعد ادارک مى کند زیاد دارد و وسوسه هاى زیاد دارد باید در مقابلش ایستاد در مقابلش از هواهاى نفسانى جلوگیرى کرد(429)… تمام جمال و جلال و خوبى ها از اوست و به ید قدرت او و شکست وغرور وسرکشى از شیطان نفس است که باید به خداوند متعال از آن پناه برد(430) همیشه توجه داشته باشید که کارهایتان در محضر خداست . همه کارها، چشم هایى که به هم مى خورد در محضر خداست ، زبان هایى که گفتگو میکند در محضر خداست و دست هایى که عمل مى کند در محضر خداست و فردا ما جواب باید بدهیم اگر ما جواب را براى آن طرف تهیه کردیم ، هیچ باکى از هیچ چیز نداریم …. مایى که از خدا هستیم ، براى خدا باید صرف کنیم وقت خودمان را، براى خدا باید قواى خودمان را صرف کنیم (431).
موعظه 210: حب نفس و حب دنیا درآدمى
اینکه در روایات ما هست که حب الدنیا راءس کل خطیئة این یک واقعیتى است و اساس حب دنیا هم ، ریشه حب دنیا هم حب نفس است که آن هم حب دنیاست . تمام فسادهایى که در بشریت پیدا شده است از اولى که بشریت تحقق پیدا کرده است تا کنون و تا آخر، منشاءش ، همین حب نفس است . از حب نفس است که حب به جاه ، حب به سلطنت ، حب به مقام ، حب به مال و حب به همه انگیزه هاى شهوانى پیدا مى شود و انبیا اساس کارشان این بوده است که این حب نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند و نفس ها را مهار کنند(432).
موعظه 211: صراط مستقیم
اگر شما در این راه مستقیم که راه اسلام است و روزى چند مرتبه هم در نماز از خدا مى خواهید که اهدنا الصراط المستقیم یعنى ما را به صراط مستقیم هدایت کن . وارد بشوید، مسلم به آخر هم خواهید رسید عمده این است که انسان در آن راهى که باید سیر بکند وارد بشود که پیدا کردن راه ، مشکل ولى بعد از پیدا کردن پیمودن آن آسان است .همانند کسى در بیابان گم شده ، و مرتب به این طرف و آن طرف مى زند و با این وضع شاید هیچگاه به مقصد نرسد اما وقتى که در راه مستقیم قرار گرفت به مقصد هم مى رسد چه سیرهاى معنوى باشد چه سیرهاى مادى (433).
موعظه 212: اعراض از غیر
آن چیزى که انسان را به ضیافتگاه خدا راه مى دهد این است که غیر خدا را کنار بگذار و این براى هر کس میسور نیست ، براى افراد انگشت شمارى که در راءس آنها رسول الله است میسور بوده .آن توجه قلبى به مبداء نور و اعراض از ماوراى او، او را لایق کرد به ضیافت الله و لایق کرد براى اینکه قرآن یک مرتبه به طور بسیط در قلب او وارد بشود… مهم ادراک این معناست که مراتب کمالات انسان براى ورود در ضیافت خدا زیاد است و باید از مقدمات شروع بشود. مقدمات هم همانى است که توجه به غیر نداشتن و غیرى را ندیدن و جز خدا ندیدن و توجه به هیچ چیز غیر از او نداشتن … بخواهید دعوت خدا را به ضیافت . اجابت کنید و وارد بشوید در ضیافت الله بدون اینکه قلب هاى خودتان را از دنیا منسلخ کنید امکان ندارد، اولیاء خدا آن چیزى که پیش شان مهم بود تهذیب نفس بود و دل کندن از غیر خدا و توجه به خدا. تمام مفاسدى که در عالم واقع مى شود از این درجه به خود است در مقابل توجه به خدا. تمام کمالاتى که براى اولیاء خدا و انبیاء خدا حاصل شده است از این دل کندن از غیر و بستن به اوست و علامات این مسائل در اعمال ماها ظاهر مى شود(434).
موعظه 213: عجز انسان در عبودیت خداوند
اگر نبود امر خداى تبارک و تعالى نمى دانم که چطور به خودمان جراءت مى دادیم که مدح کنیم خدا را، ستایش کنیم . شما ملاحظه بفرمایید که نماز که در راءس همه عبادات واقع است ، وضع نماز چطور است ، با تکبیر شروع مى شود و بعد هم با سه دفعه تکبیر به آخر مى رسد و محتواى نماز هم تکبیر است و تسبیح است و تحمید. این براى این است که شاید به ما بفهماند، به همه بشر بفهماند که در همان اولى که مى خواهید در بزرگترین عبادات خدا واقع شوید، وارد بشوید، توجه کنید که خداى تبارک و تعالى اکبر از این است که شما عبادتش بکنید در هر بندى از بندهاى یا تسبیح شده یا تکبیر.
تسبیح براى این است که خدا منزه تر است از اینکه شما او را عبادت کنید، در عین حالى که تحمید مى کنید و اجازه تحمید داده است معذلک تسبیح مى کند او را و تکبیر مى کند اورا. وارد نماز مى شوید تکبیر مى گویید، وارد حمد مى شوید، حمد را مختص به خدا مى دانید و ادراک این مطلب و ذوق این مطلب که حمد مختص به خداست ، گمان نکنم براى کسى جز اینکه خدا مقرر فرموده است ، واضح شده ، است که اصل تحمید براى غیر خدا واقع نمى شود… انسان چیزى نیست حتى انبیا. غایت کمال انسان ها بر این بوده است که بفهمند عاجزند، ادراک کنند که عاجزند که عبادت خدا بکنند…. و اگر اجازه نبود که انسان وارد بشود بر عبادات ، همه عبادات ، انسان خجالت مى کشید که بایستد در مقابل خدا و بخواهد در مقابل خدا اورا تمجید کند، انسان کوچکتر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را تحمید کند، تمجید کند(435).
موعظه 214: جهاد باطنى
با شیطان باطنى جهاد کنند که این جهاد منشاء همه جهادهایى است که بعد واقع مى شود. انسان تاخودش را نسازد نمى تواند دیگران را بسازد… جهادنفس ، جهاد اکبر است براى اینکه همه جهادها اگر بخواهد نتیجه داشته باشد و بخواهند انسان در جهادها پیروز بشود موکول به این است که در جهاد نفس پیروز باشد. اگر انسان ها توجه به خودشان داشته باشند، جهاد نکرده باشند با شیطان خودشان ، اینها واحد واحدهایى هستند که علاوه بر اینکه نمى توانند اصلاح جامه را بکنند، فساد هم در جامعه مى کنند، همه فسادهایى که در عالم واقع مى شود، براى اینکه آن جهاد واقع نشده آن جهاد اکبر واقع نشده ، تمام این گرفتارى هایى که بشر دارد از دست خود بشر دارد… سایر موجودات ، سایر موجودات ، سایر حیوانات ولو سبع هم باشند، آن قدرى که بشر جنایت مى کند آن ها نمى کنند این بشر است که چون اصلاح نشده است هیچ سبعى مثل انسان نیست و هیچ حیوان دیگرى هم به پاى این حیوان نمى رسد آنقدر که این انسان ، این حیوان دو پا در عالم فتنه و فساد مى کند هیچ موجود دیگرى نمى کند و آنقدرى که این حیوان دوپا محتاج به تربیت است هیچ حیوانى محتاج نیست . تمام انبیا از اول تا حالا، تا خاتم ، از آدم تا رسول اکرم براى یک مقصد آمدند و آن مقصد این است که حیوانات را انسان کنند مقصد این است . همین یک مقصد را دارد که این انسان هایى که در این ظلمات واقع شده اند، غرق شده اند، در دنیا، همه توجه شان به خودشان است ، هرچه مى خواهند براى خودشان مى خواهند، اصلا پیش شان مطرح نیست یک چیز دیگرى غیر از خودشان ، آنها مى خواهند اینها را از این ظلمت ها نجات بدهند، به عالم نور برسانند(436).
تاریکى هایى که بشر به آن مبتلاست ، چه تاریکى هایى که در نفس خودش ‍ هست و در باطن خودش هست و چه تاریکى هایى که در جامعه هست ، اینها زیاد هستند، از اینها وقتى انسان تخلص پیدا کرد نور یک امر واحد است ، همه به یک مبداء واحد به یک مبداء نور باید برگردند. انبیا آمدند که اینهایى که در ظلمت ها واقعند، اینهایى که هیچ نمى بینند الا خودشان ، و هیچ نمى خواهند الا براى خودشان ، براى هیچ کس دیگر ارزش قائل نیستند هرچه هست براى خودشان مى خواهند اینها را از این خودخواهى که منشاء همه ظلمت هاست ، نجات بدهند، و برسانند به خداخواهى که نور است آنهایى که رسیده اند به این مقام خداخواهى که این مرتبه ازکمالات است آن ها اینطور نیستند دیگر که مثل ماها فکر کنند، آنها فکر دیگران هستند قبل از اینکه فکر خودشان باشند(437).
موعظه 215: ایمان حقیقى
ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایى هست و پیغمبرى هست و چه ، نه ایمان یک مساءله اى بالاتر از این است این معانى را که انسان ادراک کرده به عقلش ، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را. خیلى چیزهاست که انسان به برهان مى داند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طور نیست ، لکن چون ایما نیامده است ، تاءثیر نمى کند مثلا نوع مردم اینطور هستند که در یک شب تاریکى اگر یک مرده اى در محلى باشد پیش او مى ترسند بخوابندو همه عقیده شان هم این است که مرده هیچ اثرى ندارد، هیچ کارى از او نمى آید. عقلشان مى گوید که این مرده است ،… لیکن این مطلب به قلب نرسیده مرده شورها به واسطه تکرارى که کرده اند، عمل تکرار شده را به واسطه تکرار آنها پیش مرده مى خوابند هیچ برایشان چیزى نیست ، این فرق مابین ادراک عقلى و ایمان است ،.ادراک عقلى آدم مى کند تاءثیر در آدم ندارد تا ایمان نباشد، مساءله عقلى را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد، آن مساءله عقلى تاءثیرش ‍ کم است . ایمان عبارت از این است که آن مسائلى را که شما با عقلتان ادراک کرده اید آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش بیاید، این محتاج به یک مجاهده اى است تا به قلب شما، بفهمید(438).
موعظه 216: حضور در محضر حق
اگر قلب ما این معنا را ادراک بکند ما الان در محضر خدا هستیم ، همین مجلس محضر خداست ، این را اگر ایمان انسان در آن راه پیدا نیست ، مؤ من بشود انسان به آن ، قلب انسان بیابد این مطلب را، از معصیت کنار مى رود. تمام معصیت ها براى این است که انسان نیافته این مسائل را، برهان هم بر آن دارد، برهان عقلى هم قائم است به اینکه خداى تبارک و تعالى همه جا حاضر است ، هم برهان است و هم همه انبیا گفته اند و هو معکم اینما کنتم (439) قرآن است ، آن با شماست ، هرجا هستید آن با شماست ، ما آن را از قرآن شنیده ایم ، به برهان هم ثابت هست لکن به قلب ما نرسیده است .ما مثل مرده شور شده ایم تا حالا در این باب ، ما مثل مردم عادى هستیم که مطلب نرسیده به قلبمان ، تا اگر بخواهیم یک غیبت بکنیم ، یک تهمت بزنیم یک کار زشت بکنیم ببینیم محضر خداست ، در محضر خدا که محضر احترام دارد، انسان در محضر یک بزرگى که در نظر خودش بزرگ است ، احترام مى کند از آن محضر. اگر یک نفر وقتى که در نظرتان بزرگ است پیش شما باشد، در محضر او کار خلاف نمى کنید چه رسد به اینکه در محضر او به او خلاف بکنید، کار خلاف مطلقا آدم نمى کند در محضر یک کسى که ادراک کرده است که این بزرگ است ، محترم است ، چه رسد به این که در محضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بکند، محضر، محضر خداى تبارک و تعالى است عالم محضر است ، تمام عالم محضر است ، معصیت مخالفت با خود اوست ، با آن کسى است که در محضرش ‍ هستیم (440).
موعظه 218: نحوه خشکاندن ریشه گناهان
انسان هر عملى بکند یک ریشه اى در نفس پیدا مى شود، اولش آسان است ، یک معصیتى کرد، مى تواند زودى برگردد، یک قدرى که اضافه شد مشکل تر مى شود. هرچه برود طرف پیرى این قویتر مى شود و انسان ضعیف تر مى شود.اراده انسان ضعیف تر مى شود لکن ، این معانى که انسان گرفتارش بوده زیادتر مى شود، نگذارید براى زمان پیرى توبه را، نگویید که ما وقتى که حالا رسیدیم ، به بالاتر آنوقت ، آنوقت دیگر نمى شود همین طور وسوسه مى کند شیطان تا آخر که نگذارد ما با ایمان وارد بشویم به آن عالم ، تمام وسوسه هاى مقابل دعوت هاى انبیا همین است که نمى خواهند ما برسیم به آن نور. شیطان ها نمى خواهند… باید شیطان را بشناسید تا نشناسید نمى توانید دفاع کنید از خودتان ، شیطان خودتان را بشناسید، شیطان باطن خودتان را بشناسید، شیطاه هاى خارجى را هم بشناسید تا بتوانید با آنها جهاد کنید، شیطان باطنى انسان خودم آدم است ، خود انسان ، آن نفسیت انسان ، آن هواهاى انسان (441).
موعظه 219: هیجانات نفس
انسان اولش یک حیوانیست ، بدتر از حیوانات ، اگر سر خود باشد انسان ، همین طور بار بیاید، هیچ حیوانى مثل انسان نیست در اینکه در شهوت ، در درندگى ، در شیطنت ، حیوانات دیگر، – محدود از – حدود شیطنت شان محدود است ، حدود شهواتشان محدود است ، حدود آن سبعیتشان . انسان چون یک موجودى است که به حسب خلقت از همه موجودات بالاتر هست – در طرف – آن طرف ، شهوت و غضب و طرف شیطنت و اینها مى تواند تا تقریبا لامتناهى برود، حد ندارد، شما مى بینید که اگر چنانچه انسان ، یک ، فرض ، کنید که خانه اى پیدا کند، دنبال این است که یکى دیگر هم پیدا کند، اگر یک کشورى هم پیدا بکند دنبال این است که یکى دیگر هم پیدا کند، اگر همه دنیا هم تحت سیطره اش باشد به فکر این است که در کره قمر هم شاید باشد، برود آنجا، در مریخ هم باشد، برود آنجا، محدود نیست ، نه شهواتش محدود است که با یک حد خاصى بسازد، یکى ، دو تا، ده تا، صد تا و نه طمعش محدود است که به یک کشور، دو کشور، ده کشور اکتفا کند، انبیا آمدند محدودش کنند یعنى مهارش کنند این حیوان افسار گسیخته که به هیچ حدى از حدود محدود نیست (442).
موعظه 220: نحوه انجام محاسبه نفس
باید محاسبه بکنند خودشان را.یکى از چیزهایى که در منازل سیر است ، محاسبه است که انسان آن وقتى که محاسبه شده است بین خودش و خدا، خودش را به حساب بکشد، محاسبه کند خود را من در این راهى که دارم مى روم چه کردم امروز، من چه کردم ؟ محاسبه کنید خودتان را، هم محاسبه کنیم ، همه خودمان را و همه ملت … از خدا بخواهید که ماها از لغزش دور باشیم (443).
موعظه 121: توجه داشتن به مرگ
ما رفتنى هستیم ، آقا این یک مساءله واضحى است ، همه مان خواهیم رفت ، همه مان در رحیل هستیم ، توى راهیم همه . از من نزدیک است شما جوانید یک قدرى عقب تر، آن هم معلوم نیست که براى پیر و جوان فرقى بگذارد، یک آمد معینى است ، همه رفتنى هستیم ، کوشش کنید که آن وقت که ملک موت مى آید و مشاهده مى کنید او را آن با شما به یک صورت رحمانیت عمل کند، شما را که مى برد به یک صورت خوب ببرد. کوشش کنید که آن جا که باب رحمت است بسته نشود و باب غضب باز نشود، از خدا بخواهید که بشود اینطور (444).
موعظه 222: فهم مراقبت حق تعالى
خدا هست ، غفلت نکنید از او، خدا حاضر است ، همه ما تحت مراقبت هستیم والله من ورائکم محیط مراقب است . آن خطرات قلب شما را در مراقبت حق تعالى است ، آن لحظات چشم شما در مراقبت حق تعالى است ، آن حرکات زبان شما در محضر حق و در مراقبت است .توجه داشته باشید که این دنیا رفتنى است و حساب شما با کسى است که همه چیزشان تحت مراقبت بوده است (445).
موعظه 223: غفلت
همه خطاهایى که از انسان صادر مى شود در اثر همین خود خواهى و غفلت از خداست . انسان باید کوشش کند که این حب نفس را اگر نمى تواند تمام کند، کم کند، البته مساءله بسیار مشکلى است و محتاج به ریاضت است لکن مساءله نشدنى نیست ، مشکل است ، لکن نشدنى نیست ، اگر انسان در هر امرى که وارد مى شود در آن امر خودخواهى را کنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بکند و خدا را ملاحظه بکند، هم موفق مى شود و هم از خطراتى که بر این خودخواهى است در امان مى ماند… و از آن چیزهایى که دام شیطان است که بزرگترین دام همان خودخواهى انسان است ، از این دام رهایى پیدا بکنیم و به صراط مستقیم الهى راه برویم (446).
موعظه 224: حیله هاى شیطان
همان شیطانى که اغوا مى کند آدم را، اکثر اغوائاتش این است که انسان را بازى مى دهد، وسوسه مى کند در انسان ، وسوسه هاى دامنه دار از همه طرف وسوسه مى کند که تو حالا صاحب قدرت هستى ، تو حالا صاحب کذا هستى ، دیگران چکاره اند؟… اینها همه از حیله هاى شیطان است که شیطان ، بزرگتر از همه است … هیچ شکى در این نکنید که هر که گفت من ، این من ، شیطان است . هرکه گفت که باید به من اطاعت کنید، این شیطان است . ما بنشینیم سر این معنا که شما بگویید که من ، آن هم بگوید من ، آن هم بگوید من ، این سر سفره شیطان بنشینیم و با هم تسابق بکنیم به اینکه آن طعمه شیطان را که خودخواهى است هى تقویت کنیم (447).
موعظه 225: در بیان خدابینى است
ما از خداییم ، ما کارى انجام نمى دهیم ، ما همان چیزهایى که خدا به ما داده است در راه خودش ، اگر چنانچه مثل انبیا هم فرض کنید یا در طریق انبیا هم باشیم ، این کوردلى است که انسان خیال کند من یک کارى کردم ، تو غرق نعمت هاى خدا هستى ، چشمت از خداست ، گوشت از خداست ، قدرتت از خداست ، دستت از خداست ، پایت از خداست ، همه از اوست . من نمى توانم اسمش را هم امانت بگذارم ، باز یک نفسانیتى هست در کار، وقتى همه از او هست ، در راه او اگر دادى کارى نیست این ، چیزى که از خود اوست در راه خود او (448).
موعظه 226: در بیان نعمات الهى است
من خوف این را دارم که مانعمت خدا که به ما داده است و همه آنها از جانب خداى تبارک وتعالى بوده است ما کفران این نعمت را بکنیم و عنایات خدا از ما منحرف بشود، ما خودمان اسباب این بشویم و ما بدتر از آنکه بودیم بشویم (449) غفلت نکنید از خدا، غفلت نکنید از آن روزى که همه محتاج هستید(450).
موعظه 227: تاءثیر عظیم تلقین
یکى از چیزهایى که براى ساختن انسان مفید است تلقین است .انسان خودش هم اگر بخواهد ساخته بشود، باید آن مسائلى که مربوط به ساختن خودش است تلقین کند به خودش ، تکرار کند. یک مطلبى که تاءثیر در نفس ‍ انسان باید بکند، با تلقینات و تکرارها بیشتر در نفس انسان نقش پیدا مى کند. نکته تکرار ادعیه و تکرار نماز در هر روز چندین دفعه و همیشه این است که انسان با گفتن و شنیدن ، خود انسان قرائت مى کند و مى شود این آیاتى که سازنده است مثل سوره مبارکه حمد که یک درس سازنده است ، انسان باید اینها را تکرار کند و تلقین کند و نفس را حاضر کند براى شنیدن (451).
موعظه 228: انسان شناسى
شاید این کلمه اى که وارد شده است که من عرف نفسه فقد عرف ربه تعلیق به یک امر محالى باشد براى نوع بشر.شناخت انسان خودش ‍ را، و شناخت اوصافى که در انسان هست و غرایزى که در انسان هست این از امورى است که یا محال است یا نظیر محال ، الا هر کسى که عصمة الله تعالى .انسان خودش از باب اینکه حب نفس دارد هرچه را مى خواهد، براى خودش مى خواهد براى خاطر اینکه حب نفس شدید از بسیارى از امور غافل است یعنى با این حب نفس نمى تواند خودش را آزاد بشناسد(452).
موعظه 229: منشاء گرفتارى ها
سه نظر در عالم هست . یک نظرى که از روى حب مطالعه مى کند موجودات را یا بعض موجودات را، و یک نظرى که از راه بغض نظر مى کند به همه چیز و یک نظر ثالثى که حب و بغض در آن نیست ، و آزاد است . آن دو نظر، نظر اشخاصى است که آزاد نیستند. بزرگترین گرفتارى بشر و ماها این گرفتارى است که خودمان داریم و از ناحیه خود ما هست . کسى که از روى حب نفس به مردم و اشیاء نظر مى کند و به اشیایى که نظر مى کند از راه دشمنى و بغض نظر مى کند این نمى تواند آزاد باشد، در نظر دادن گرفتار است و کسى که از راه دشمنى و بغض نظر مى کند، به موجودات یا به اشخاص یا به گروه ها این آزاد نیست ، نمى تواند احکام صحیح بکند. انسان گمان مى کند که من خودم هرچه مى گویم از روى آزادى است و بى نظرى ، لکن اگر کسى یک همچو ادعایى کرد این را نپذیرید. نمى تواند این انسان موجود آزاد از هواهاى نفسانى و از حب نفس ، که منشاء همه گرفتارى هاست آزاد بشود، مدعى آزادى از این طور امور زیاد است لکن واقعت کم است (453).
موعظه 230: عبودیت نفس
ممکن است که بسیارى از اشخاص خودشان حتى هم توجه نداشته باشند به اینکه بنده خودشان هستند، نه بنده خدا.خودشان هم خودشان را مبرا و منزه مى دانند و این براى همان حب نفسى است که انسان دارد این حب نفس تمام عیوب انسان را به خود انسان مى پوشاند هر عیبى که داشته باشد براى خاطر این حب نفس آن عیب را نمى بیند و گاى هم آن عیب را حسن مى داند و تا انسان با مجاهدت ها و تبعیت از تعلیمات انبیا از این گرفتارى ها و عبودیت نفس خارج نشود، نه خودش اصلاح مى شود و نه مى تواند احکامى که مى کند و راءى هایى که مى دهد صحیح باشد، مطابق واقع باشد(454).
موعظه 231: محاسبه از نفس
اگر انسان بخواهد خودش را تجربه کند،یک وقت که خلوت مى شود خودش بنشیند پیش خودش ، دو نفر را که یکى شان از رفقاى اوست ، از اقرباى اوست ، بسته به اوست و یکى شان با او مخالفند و با او دشمنند مثلا این بنشیند و فکر کند که این عملى که از این دشمن من و دوست من صادر شده است چه شده است که من این عمل خصوصى را وقتى که نسبتش ‍ مى دهم به دوستم ، شروع مى کنم از آن تعریف کردن ، یا لااقل عیب پوشى کردن به حیل ، و آن عمل اگر چنانچه از دشمن من صادر بشود یکى را چند مى کنم و هیاهو مى کنم . اگر انسان بنشیند و واقعا بخواهد بفهمد که خودش ‍ چکاره است ، باید این موازین را ملاحظه کند… ابتلاى انسان به خودش از همه ابتلاها بالاتر است (455).
موعظه 232: اسیران هواى نفس
همه اینها زیر سر خود من است به خارج هیچ مربوط نیست ، دنیا من هستم ، این عالم ملک ، این عالم طبیعت یکى از مخلوقات خداست و این عالم طبیعت هم جلوه اى از جلوه هاى خداست تعلق به این عالم طبیعت ، تعلق به این دنیا این اسباب این مى شود که انسان را منحط مى کند. ممکن است یک کسى به یک تسبیحى آنقدر تعلق داشته باشد که یک کس دیگرى به یک سلطنت این تعلق را نداشته باشد، این اولى بیشتر به دنیا چسبیده است و آن دومى کمتر. سلیمان بن داود هم سلطان بود، سلطانى که بر همه چیز حکم مى کرد، لکن آن سلطنت یک سلطنت نبود که دل سلطان را، دل سلیمان بن داود را به خودش جذب کند(456).
موعظه 233: رهیدن از دام نفس
یک مثل معروفى بود که میگفتند ملا شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل . شیخ ما رحمة الله مى فرمود که : ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است انسان اگر بخواهد حکم بکند به یک مطلبى ، تصدیق کند در باطن یک مطلبى را، اول برود، سراغ خودش ، خودش چکاره است ، انسان آن کنار بنشیند، و نظرش را به عیوب مردم بیندازد یا محسنات دیگران را عیبجویى بکند یا بدى هاى دیگران را تحسین بکند، خوب این یک امرى آسان است … اما اگر انسان اول نشست و پیش دل خودش نشست ، پیش افکار خودش ‍ نشست ، ببیند خودش چکاره هست امتحان کند خودش را… بالاترین آزادها این آزادى از خود است ، از حب و بغض است و بالاترین گرفتارى ما همین گرفتارى حب نفس است ، گرفتارى حب جاه ، گرفتارى حب شهرت است … (457).
موعظه 234: گرفتار خود هستیم
اگر موفق بشوند که این اسارت را، این اسارتى که من در خودم دارم ، و هواهاى نفس بر من مسلطند، اگر این را از بین ببرند موفق شده اند… این نفسانیت اینطور است و از چیزهایى که براى انسان به واسطه این نفسیت پیش مى آید، اگر انسان علائقش شدید باشد به دنیا و علائقش شدید باشد به زن و فرزند و مال و حیثیت و ریاست و امثال ذلک ، از مصیبت هایى که هست در اینکه احتمالش هم انسان را ناراحت مى کند و کمر انسان را مى شکند این است که در آن نزدیکى که مى خواهند او را منتقلش کنند به یک عالم دیگرى ، برایش کشف مى شود که این به دست خداى تبارک و تعالى است و این آدم براى اینکه خدا او را از این چیزهایى که حب به او دارد، دارد جدا مى کند دشمن خدا مى شود(458).
موعظه 235: حب دنیا و آثار آن
یکى از محترمین قزوین ، ملاهاى خیلى عابد قزوین – خداوند رحمتش کند – ظاهرا گفت : که ما رفتیم عیادت یک نفر آدم که نزدیک هاى فوتش بود، این آدم گفت : که ظلمى را (نعوذبالله ) آن ظلمى را که خدا به من کرده است به هیچ کس نکرده من این بچه هایم را چطور تربیت کردم چطور حالا مى خواهد مرا ببرد.مساءله این است که آن به کمر انسان را مى شکند این است که حب انسان به خودش و حب انسان به ریاستش و حب انسان به همه چیزهایى که موجب حب است ، انسان را برساند به آن جایى که اگر نبى اکرم هم از او بگیرند، دشمن او مى شود و آنوقت هم که مى فهمد خدا داد مى گیرد، دشمن او مى شود(459).
موعظه 236: بى توجهى به دنیا
باید شما اینها را از آن طبیعت منحطى که انسان را به انحطاط مى کشد، آن حب جاه و حب مال و حب منصب احتزار بدهید، اینها را از آن چیزهایى که خار راه انسان هستند، مانع ترقى انسان هستند احتزار بدهید، به آن ها بفمهانید که انسان تا سرش توى این آخور طبیعت است نیست . اینهایى که همه توجهشان به این است که چیزى به دست بیاوریم و یک زندگى رفاه درست کنیم ، اینها توى آخور طبیعت سرشان هست و در آخر هم مثل یک حیوانى که در آخورسرش هست محسوب مى شود(460).
موعظه 237: در بیان عبودیت خداى متعال است
انسان اگر عبودیت خدا را فقط، بندگى خدا را فقط بپذیرد و از عبودیت سایر چیزها یا سایر اشخاص احتراز کند از کانال عبودیت خدا در دنیا وارد بشود، در طبیعت وارد بشود، از کانال عبودیت خدا مدرسه برود در وزارتخانه وارد بشود، در جامعه وارد بشود، هر کارى که انجام بدهد عبادت است ، براى اینکه مبداء عبودیت خداست . شما ملاحظه کردید که در قرآن شریف و همین طور در نماز وقتى که مى خوانید نماز را، نسبت به رسول اکرم (عبده و رسوله ) عبد را بر رسالت مقدم داشتند، و ممکن است که اصل این اشاره به این باشد که از کانال عبودیت به رسالت رسیده است ، از همه چیز آزاد شده است و عبد شده است عبد خدا نه عبد چیزهاى دیگر، دو را که بیشتر نیست یا عبودیت خدا یا عبودیت نفس اماره ، این دو راه است (461).
موعظه 238: ارایه طریق سعادت
این بچه هاى کوچک که در دست معلمین درجه پایین به اصطلاح در درجه اى که از حیث کلاس جلوتر است … اگر چنانچه مقامات دنیا را، هى انسان به رخ اینها بکشد و هى از مقامات و از درجات و از شغل ها دل این کودک را انباشته کند، این همین طورى بار مى آید، غیر از آن چیزى که در آن مرتبه یاد گرفته است و در قلبش واقع شده است و چون قلب ، قلب صاف نورانى است زود قبول کرده است در مرتبه بعد هم که برود، دنبال این مى رود که یک سندى به دست بیاورد که یا به طور مشروع – فرض کنید – حقوق بگیر بشود یا چپاولگر بشود. مرتبه تان چه مى شود مرتبه تان چه مى شود به باغ مى رسید، به دنیا مى رسید، اینها همه توجهشان به همان مى شود کانه چیز دیگرى غیر از این نیست و اگر چنانچه به آنها این معنا را تزریق کنید که ما با شرافت انسانیت باید در این کشور زندگى کنیم ، همان معنایى که حاصل مى شود از براى این هم اگر چنانچه براى خدا کار کند آن مطلب حاصل مى شد لکن ، بین دو تایش فرق است . او از کانال خیانت رسیده است به یک خانه و این از کانال عبودیت خدا رسیده است به آن خانه ، این اعتنا به آن خانه نداشته است لکن احتیاج طبیعى بوده است .رسیده به آن ، آن توجهش رسیدن به این است .دیگر کارى به چیز دیگرى ندارد(462).
موعظه 239: چگونگى کنترل نفس
انسان یک موجود عجیب و غریبى است که تا آخر عمر خودش نمى تواند خودش را بشناسد… شما گمان نکنید که تصفیه شدن و انسان شدن یک امرى است آسان . اگر آنطورى که شیخ ما مى فرمود: که محال است ، که محال ، و اگر به آن شدت هم نباشد مشکل است و از بزرگترین مشکل هاست براى انسان . چه بسا انسان که خیال مى کند که دارد کار خوب مى کند و کار بد مى کند… انسان نمى تواند به این زودى از شر خودش که از شر شیطان بالاتر است فارغ بشود… توجه کنند که شیطان باطنى انسان ، تا آخر عمر هم همراه هست و گاهى این شیطان ، کارى مى کند که انسان خودش را به هلاکت برساند… انسان یک موجود است که اگر چنانچه مهار نشود، و سر خود بار بیاورد و یک علف هرزه اى باشد و تحت تربیت واقع نشود. هرچه بزرگتر بشود به حسب سال و بلند پایه تر بشود به حسب مقام ، آن جهات روحى تنزل مى کند و آن معنویات تحت سلطه شیطان ، شیطان بزرگ که همان شیطان نفس است واقع مى شود… آنقدر که انسان غیر تربیت شده مضر است به جوامع ، هیچ شیطانى و هیچ حیوانى و هیچ موجودى آنقدر مضر نیست و آنقدر که انسان تربیت شده مفید است براى جوامع ، هیچ ملائکه اى و هیچ موجودى آنقدر مفید نیست (463).
موعظه 240: بیان حیله هاى گمراه کننده نفس آدمى
شیطان باطنى انسان بسیار استاد است و او – این – همچو نیست که ابتدا انسان را به فساد بکشد، ابتدا قدم کوچکى را وا مى دارد که انسان بردارد، این قدم که برداشت فردایش یک قدم یک قدرى بلندترى ، انسان را یواش ‍ یواش به جهنم مى فرستد، یواش یواش به فساد مى کشد… شیطانى که در باطن انسان است با کمال استادى انسان را به تباهى مى کشد. اگر از اول بگوید که تو بیا برو یک آدمى را بکش ، هرگز نخواهد رفت . این از اول انسان را وادار مى کند که این آدم چطور است ، یک غیضى به او بکن ، بعد یک قدرى زیادتر،تا کم کم مهیا مى کند انسان را از براى اینکه آدم هم مى کشد. همه اینهایى که فاسد هستند به تدریج فاسد شدند. هیچ کس فاسد نشده است و هیچ کس یک از ماها هم باید تصور نکنیم که ماءمون از این هستیم که فاسد بشویم . همه در معرض فساد هستیم ، همه ما دست به گریبان شیطان ، شیطان است و خصوصا شیطان نفس ، همه گریبانمان به دست اوست ، هیچ کس هم از ابتدا فاسد نبوده است و هیچ کس هم ماءمون نیست از اینکه – از – به فساد و به دام شیطان نیفتد… انسان تا آخر عمرش ، تا آنوقتى که از این دنیا خارج میشود گرفتار یک مسائلى در باطن خودش هست که خودش هم نمى تواند بفهمد و باید عرضه کند خودش را انسان به کسانى که بى نظیر هستند(464).
موعظه 241: محاسبه نفس
اگر کسى مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانى داشته باشد، با مراقبت و با اینکه خودش را محاسبه کند اگر در – فرض کنید – مجلس یا در جاى دیگر یک روزى گذشته است که در آن جا مسائلى پیش آمده است شب برود حساب کند ببیند که واقعا اینکه من امروز گفتم مبداء این چى بود، یک مبداء شیطانى داشت یا مبداء الهى داشت ، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش و خودش را محاسبه قرار بدهد که امروز تو این نصیحت را کردى ، این مبداء مبداء شیطانى است بوده است نه مبداء انسانى و الهى ، ممکن است کم کم دنبال این برود که اصلاح کند و اگر این کار را نکند و همان رویه را تعقیب بکند، هیچ بعید ندانید که یک نفر زاهد، عابد، مسلمان همه چیز یک انسان فاسد شقى اى از کار درآید ماءمون نیست هیچ کس (465).
موعظه 242: غفلت آدمى :
انسان از خودش همیشه غافل است ، نمى تواند ادراک کند که چکاره است .ممکن است چهل پنجاه سال یکى فکر کند که براى خدا کار مى کند و آن که به او القاء مى کند شیطان باشد… اینها تلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است و این تلبیسات ابلیسى را اگر چنانچه مسامحه کنید شما را به جهنم مى فرستد، در همین دنیا هم به تباهى مى کشد. در همین دنیا ایستاده است ، این تلبیس نفسانى و این شیطان نفس است ایستاده است ، تا آن جایى که همه چیز دنیا را به باد فنا بدهد هیتلر حاضر بود تمام بشر، از بین برود و خودش در آن قدرت بین همان آلمان باقى باشد… انگیزه بعثت این است که ما را از این طغیان نجات دهد و ما تزکیه کنیم خودمان را، نفوس ‍ خودمان را مصفا کنیم ، و نفوس خودمان را از این طریق ظلمات نجات بدهیم (466).
موعظه 243: تاءثیر تلقین در نفس آدمى
یکى از امورى که حتى در امراض مؤ ثر است تلقین است که مریض به خودش و یا دیگرى به او تلقین مى کند که خوب مى شوى ، این وقتى مکرر شد در نفس انسان اثر مى گذارد. در موعظه هم همین طور است ، انسان باید هم خودش را موعظه کند و هم در معرض موعظه واقع بشود هیچ انسانى نیست که محتاج به موعظه نباشد نتها انسان هاى بالا واعظشان خداست و انسان هاى بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر، تا برسد به ما، ما خودمان احتیاج به موعظه داریم و موعظه چندین ساله در خود من باز تاءثیر بسزا نکرده است .. این براى این است که در باطن انسان ، شیطان بزرگى است که ایستاده است تا انسان را به هلاکت برساند، تمام همش این است که خدا انسان را بدون ایمان از اینجا بیرون کند و ما از گرفتارى به این عواقب سوء به خدا پناه مى بریم (467)
موعظه 244: فهم عبودیت
ما اگر نبود امر خداى تبارک وتعالى نمى دانم که چطور به خودمان جراءت میدادیم که مدح خدا را، ستایش کنیم ، شما ملاحظه بفرمایید که نماز که در راءس همه عبادات واقع است ، وضع نماز چطور است ، با تکبیر شروع مى شود و بعد هم با سه دفعه تکبیر به آخر مى رسد و محتواى نماز هم تکبیر است و تسبیح است و تحمید.
این براى این است که شاید به ما بفماند، به همه بشر بفماند که در همان اول مى خواهید در بزرگترین عبادات خدا واقع بشوید، وارد بشوید. توجه کنید که خداى تبارک و تعالى ، اکبر از این است که شما عبادتش بکنید، در هر بندى از بندها یا تسبیح شده یا تکبیر.
تسبیح براى این است که خدا منزه تر است از اینکه شما او را عبادت کنید، در عین حالى که تحمید مى کنید و اجازه تمحید داده است ، معذلک تسبیح مى کند او را و تکبیر مى کند او را.وارد نماز مى شوید تکبیر مى گویید، وارد حمد مى شوید، حمد را مختص به خدا مى داندى و ادارک این مطلب و ذوق این مطلب که حمد مختص به خداست ، گمان نکنم براى کسى جز اینکه مخدا مقرر فرموده است ، واضح شده باشد که اصل تحمید براى غیر خدا واقع نمى شود… انسان چیزى نیست حتى انبیا. غایت کمال انسان ها بر این بوده است که بفهمند عاجزند، ادراک کنند که عاجزند که عبادت خدا بکنند(468).
موعظه 245: عجز انسان در عبودیت
اگر اجازه نبود که انسان وارد بشود، اگر اجازه نبود که انسان وارد بشود بر عبادت ، همه عبادات ، انسان خجالت مى کشید که بایستد در مقابل خدا و بخواهد در مقابل خدا او را تمجید کند انسان کوچکتر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را تحمید کند، تمجید کند.این ادعاست . تحمید و تمجید، ادعاى این است که است شناختم و انسان عاجز است از اینکه بشناسد، لکن چاره نیست چون خود گفته است ، خود او امر فرموده است و چون او امر فرموده است ، همه باید اطاعت کنند ولو اینکه قاصر هستند از اینکه تحمید کنند، خدا را، تنزیه کنند خدا را.هر جا تکبیر آمد، دنبالش تنزیه هم ، در نماز اینطور است .سبحان الله مى گوید بعد الله اکبر .اول تنزیه مى کند خدا را بعد، تحمید مى کند، بعد تکبیر مى کند که حمد خدا در بین یک تنزیه و یک تکبیر واقع مى شود. مى خواهید رکوع بروید تکبیر مى کنید، تکبیر مى گویید. از رکوع برمى خیزید تکبیر مى گویید. در رکوع تنزیه مى کنید، وقتى وارد به سجود مى خواهید بشوید باز تکبیر مى گویید، در سجود تنزیه مى کنید، بعد از سجود تکبیر مى گویید، باز تکبیر مى گویید و وارد مسجد مى شوید و تنزیه مى کنید. همه اش براى این است که بفهماند که مساءله بالاتر از این تکبیر بگویید برایش . تنزیه مى کنید، تکبیر مى کند او را که تنزیه اش کنید. نماز وضعش اینطورى است و عبادات دیگر و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، باید بگویم انسان آن که حظ ضعیفى از معرفت داد جراءت به اینکه بایستد و عبادت کند خدا را نداشت (469).
موعظه 246: مرز بین مؤ من از غیر مؤ من
خداى تبارک و تعالى یک میزانى در قرآن کریم قرار داده است که با آن میزان ما باید خودمان را و دیگران را بشناسیم .مى فرماید که : الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات میزان در مؤ من وغیر مؤ من ، مؤ من واقعى و غیره مؤ من این است که کتاب خدا مى فرماید که اگر چنانچه مؤ من است ، خداى تبارک و تعالى ولى اوست ، و مؤ منین را خداى تبارک و تعالى از همه ظلمت ها، از همه تاریکها، از همه چیزهایى که انسان را محجوب مى کند از حق تعالى ، از همه اینها اخراج مى کند و در نور وارد میکند(470).
موعظه 247: ورود ایمان به قلب
ما اگر بخواهیم خودمان را بسنجیم و کسانى که مدعى هستند بسنجیم ، باید ببینیم که این میزان ، این دو تا میزانى که خداى تبارک و تعالى براى معرفى مؤ من ها و غیر مؤ من ها فرموده است ، در خودمان هست یا نیست . به مجرد این که من یا شما ادعا کنیم که ما مؤ من بالله هستیم ، تا آن محکى که خداى تبارک وتعالى قرار داده است در ما نباشد یک ادعاى پوچى است .ببینیم که ما از اولیاى خدا هستیم و خدا ولى ماست یا از اولیاى طاغوت هستیم ولى ماست . اگر چنانچه از این گرفتارى هاى عالم طبیعت ، از این ظلمت هاى عالم طبیعت شما دیدیدکه خارج شدید، علاقه هایى که انسان به این عالم طبیعت دارد، این علاقه ها برداشته شده است یا کم شده ، اگر شما خودتان را یافتید که هر کارى مى خواهید بکنید براى خدا مى خواهید بکنید، حکومت الله در شما و در قواى شما سلطه دارد، شما همه چیزتان تام اعضا و قوایتان فرمانبردار حکم خداست . چشم شما احتزار کند از آن چیزهایى که موجب ظلمت قلب مى شود، الله ولى است . محک بزرگى است که هر کس خودش را مى تواند بشناسد مى تواند بفهمد که این ایمانى که ادعا مى کند، همان ادعاست یا خیر، نور ایمان در قلب او وارد شده است و ظلمت ها همه بر کنار شده است (471).
موعظه 248: محاسبه از خویشتن
ما خودمان پیش خودمان وقتى که – آن – در شب خلوت هست و شما فارغ هستید، فکر کنید که آیا قلب شما یک قلب نورانى متوجه به نوراست یا یک قلب ظلمانى متوجه به آمال شیطانى ، یا الله است یا طاغوت ، این از این دو حال خارج نیست … اگر چنانچه ما توجه مان به این دنیا و به این مسائلى که بر ما عرضه مى شود در دنیا، توجه مان به عالم طبیعت است ، هر چه مى خواهیم براى خودمان مى خواهیم ، هر کارى مى کنیم خدا در کار نیست ، ما از طاغوتیان و اولیاء ما هم طاغوت است واگر چنانچه خودمان را تهذیب کنیم ، خودمان را تربیت کنیم ، و از این غلاف هایى که هست خارج کنیم ، و به مبداء برسیم وقلب ما متوجه به حق تعالى باشد، به نور مطلق باشد، خدمتگذار حق باشیم ، هر چه نعمت خدا به ما داده است در خدمت او صرف کنیم ، این علامت این است که ما از ظلمت ها یا از بعضى ها خارج شدیم و به نور و بعض مراتب نور وارد شدیم (472).
موعظه 249: سرمایه بى بازگشت
مبادا یک وقت تمام عمر انسان در خدمت طاغوت بوده و خودش ‍ نمى فهمیده . این از امورى است که اینقدر دقیق است که خود انسان هم ، خودش را نمى تواند بفهمد. گاهى انسان ازاول عمرش تا آخر عمرش دارد روبه جهنم مى رود و نمى فهمد. از اول عمر تا آخر عمر دارد روى اغراض ‍ نفسانیه عمل مى کند… ما باید خودمان را امتحان کنیم …بفهمیم ولى ما خداست یا ولى ما طاغوت است ، ما داریم خدمت به شیطان مى کنیم یا خدمت با خدا مى کنیم . ما که داریم درس مى خوانیم ، براى خدا درس ‍ مى خوانیم یا براى هواهاى نفسانیه که همان شیطان است .ما که داریم ، فتوا مى دهیم ، براى خدا فتوا مى دهیم یا براى هواهاى نفسانى که همان شیطان است (473).
موعظه 250: فطرت الله
فطرت همه بر نورانیت است .فطرت شما فطرت نورانى است .فطرت توحید است ، به دست خود ما این فطرت به جهالت ها، به ظلمات کشیده مى شود و ما باید خودمان را مواظبت کنیم ، باید مجاهده بکنیم خودمان را باید حساب خودمان را خودمان بکشیم قبل از اینکه آنجا حساب از ما بشکند.خودتان حسابتان را بکشید قبل از اینکه حسابگرها حساب شما را بشکند. همه لحظات چشمى شما، همه خاطرات ذهن شما، تمام تفکرات باطن شما در حضور خداست و در نامه هاست هم در پرونده ها ثبت است هر لحظه اى که در لحظات چشم شما برخلاف آن چیزى که دستور است وقاع بشود، در حضور خداست و ثبت است و در روایات هم هست که اینها هفته اى دو مرتبه اعمال عرضه مى شود بر ولى امر، بر امام زمان علیه السلام توجه داشته باشید، که در کارهایتان جورى نباشید که وقتى عرضه شد بر امام زمان علیه السلام خداى نخواسته آزرده بشود و پیش ملائکة الله یک قدرى سرافکنده بشود که اینها شیعه هاى من هستند، اینها دوستان من هستند و برخلاف مقاصد خداعمل کردند. رئیس یک قوم اگر قومش ‍ خلاف بکند. آن رئیس منفعل مى شود(474).
موعظه 252: تحقق عدالت
انسان اگر هر انحرافى پیدا کند، انحراف عملى ، انحراف روحى ، انحراف عقلى برگرداندن این انحرافات را به معناى خودش ، این ایجاد عدالت است در انسان ، اگر اخلاقش اخلاق منحرفى باشد، از این انحراف وقتى به اعتدال برگردد، این عدالت در او تححق پیدا کرده است . اگر در عقاید یک انحرافاتى و کجى هایى باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح و صراط مستقیم ، این ایجاد عدالت است در عقل انسان .(475)
موعظه 253: محاسبه از نفس
توجه به خودتان باید داشته باشید. هر شخصى باید خودش را محاسبه کند. یکى مناطق سیر، محاسبه آدم است ، نوع انسان ، مراقبت از خودش ‍ بکند در روز، که مشغول عمل است ، که خلاف نکند، شب هم ، که آخر شب هم ، که مى رود منزل از خودش محاسبه کند، مثل کى کسى از او استنطاق مى خواهد بکند، بازرسى مى کند، خودش بازرسى کند ببیند که امروز چه کرده است .شما از خودتان هر شب بازرسى کنید(476).
هان اى متصدیان و دولتمردان ! از رده به اصطلاح تا پین ! بهوش باشید، که در دوراهى سعادت و شقاوت قرار دارید، طریق اعوجاجى ، شیطان است و طریق مستقیم ، الله تبارک و تعالى .توجه کنید و بسیار توجه که همه به همه در محضر مبارک حق هستید و اعمال قلبیه و قالبیه (477) و خاطرات روحیه و لغزش هاى عملیه همه در حضور اوست (478).
موعظه 254: طبع آدمى
حیوان درنده هم طعمه مى خواهد. آن طعمه که دستش آمد و شکمش سیر شد دیگر نمى خواهد یک عده ، از حیوانات را استثمار کند وتحت سلطه درآورد.این انسان است کهم سیر نمى شود، این انسان است که هواهاى نفسانیه اش آخر ندارد. اگر چنانچه یک مملکت را به او بدهند، دنبال یک مملکت دیگر است . آن مملکت را هم که گرفت دنبال یکى دیگر است اینطور نیست که حدود داشته باشد آمال انسانى ، هر چه که یافت دنبال این است که آن چه را که نیافته او را هم بیابد، انسان اگر به حال خودش باشد در شهوت غیرمتناهى است آمالش ، و در غضب هم غیرمتناهى است و در حس سلطه جویى هم غیر متناهى است … اینطورى انسان خلق شده است ، غیرمتناهى در غضب ، غیرمتناهى در شهوت ، غیر متناهى ، در خودهواهى . هیچ چیز انسان را سیر نمى کند مگر اینکه تربیت بشود که با این تربیت به منتهاى سیرى که در این سیر آن منتها تمام چیزهایى است که انسان مى خواهد و آن رسیدن به کمال مطلق ، به کمال مطلق اگر رسید این طماءنینه برایش حاصل مى شود، اطمینان قلوب به رسیدن به خداست ، به غیر او هیچ آرام نیست قلوب (479).
موعظه 255: راه صحیح و سعادت
اسلام آمده است که قلوب یک انسان را، قلب هاى انسان را که سرگردان هستند و کمال مطلق دنبالش هستند و نمى دانند کجاست ، این سرگردان ها را مى خواهد هدایت کند، راهنمایى کند به آن راهى که به آنجا مى رسند.در قرآن و در نماز مى خوانید: اهداناالصراط المستقیم یک راه مستقیمى هست که این راهى است که انسان را به کمال مطلق مى رساند و آن سرگردانى که از براى انسان از بین مى رود و بشر این راه مستقیم را اگر خودش مى خواهد طى کند نمى تواند، اطلاع در آن ندارد. خداست که اطلاع دارد بر این راه مستقیم ، یعنى آن راهى که انسان را از این آشفتگى ها و از این حیرت ها بیرون مى آورد. مى فرستد او را طرف یک راهى که منتهى الیه اش خداست .ما از خدا در نمازهایمان مى خواهیم که خدا هدایت کند ما را به راه مستقیم ، نه راه کج و نه راه از این طرف کج ، راست و چپ . غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین اینها راه هایشان علیحده است و هرچه جلو بروند دور مى شوند از آن مقصد (480).
موعظه 256: دین هدایت
پیغمبرها براى همین آمده بودند که مردم را هدایت کنند به آن راهى که مى رسند به آن کمال مطلق و از این حیرت ها و از این سرگشتگى ها نجات پیدا مى کنند، براى نجات انسان است از این ظلمت طبیعت به نور، بلکه از حجاب هاى نور و ظلمت براى ماوراى اینها. در دعاى شعبانیه مى خوانید: الهى هب لى کمال الانقطاع الیک وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور ما را هدایت کن به آنجایى که دیدگان قلوب ما، چشم هاى قلب ما، حجاب هاى نورانى از هم بین بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است که انسان را از این ضلالتى که دارد، از این حجاب هایى که دارد، حجاب هایى که بالاتر از همه ، حجاب خودبینى است .خودگنده بینى ، تا انسان یک چیزى دستش مى آید یک غرورى در او پیدا مى شود و خودش را بزرگ مى بیند، اسلام آمده است که سرکوب کند این غرور را، مادامى که انسان خودش را مى بیند نمى تواند به آن راهى که راه هدایت است دست پیدا بکند، باید پا بگذارد روى این ، اول امر این است که پا بگذارد روى این شهواتى که دارد، هواهاى نفسانیه اى که دارد(481).
موعظه 257: راه سعادتمندى
دیگر آن راهها که مى روید رها کنید، راه همین است اهدنا الصراط المستقیم ، ان ربى على صراط المستقیم آن طرف ، طرف ندارد، دنیاست و ماوراى آن آنچه که مربوط به نفسانیت انسان است ، شهوات انسان است ، آمال و آرزوهاى انسان است ، این دنیاست ، آن دنیایى که تکذیب شده است .این عالم طبیعت ، این عالم طبیعت نور است ، دلبستگى هاى به این عالم انسان را بیچاره مى کند، ظلمت ما از این دلبستگى هایى است که ما داریم به این دنیا، به این مقام به این سنتد، به این اوهام ، به این خرافات ، همه انبیا آمدند براى اینکه دست شما را بگیرند از این علائقى که همه اش برضد آنى است که طبیعت و فطرت شما اقتضا مى کند، شما را دستتان را بگیرند واز این علائق نجاتتان بدهند و واردتان کنند به عالم نور (482).
موعظه 258: اثر دعا در روح
آن که سبکبار کند انسان را، و از این ظلمتکده مى کشد او را بیرون ، و نفس را از آن گرفتارى ها و سرگشتگى هایى که دارد خارج مى کند این ادعیه اى است که از ائمه ما وارد شده اند… این ادعیه مهیا مى کنند این نفوس را براى اینکه این علائقى که انسان دارد و بیچاره کرده انسان را این علائق ، این گرفتاریهایى که انسان را در این عالم طبیعت دارد و انسان را سرگشته کرده است ، متحیر کرده است نجاتش بدهند و آن راهى که راه انسان است ببرند، راه هاى دیگر راه انسان نیست ، صراط مستقیم راه انسانیت است (483).
موعظه 259: روزه دار واقعى
همین ادعیه بودند که اشخاص وقتى که ادعیه را مى خواندند قوت روحى پیدا مى کردند و سبکبار مى شدند و شهادت براى آنها هین و آسان مى شد. این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصا در ماه مبارک شعبان انیها مقدمه و آرایشى است که انسان به حسب قلب خودش مى کند براى اینکه مهیا بشود برود میهمانى ، میهمانى خدا، مهمانى اى که در آنجا سفره اى که پهن کرده است قرآن مجید است و محلى که در آن جا ضیافت مى کند مهمش (لیلة القدر) است و ضیافتى که مى کند ضیافت تنزیهى و ضیافت اثباتى و تعلیمى . نفوس را از روز اول ماه مبارک رمضان به روزه ، به مجاهده ، به ادعیه مهیا مى کند تا برسند به آن سفره اى که از آن باید استفاده کنند، و آن (لیلة القدر) است که قرآن در آن نازل شده است . این ضیافت الهى انسان را منقلب باید بکند از این جهت حیوانى به آن جهت آن واقعى انسانى ، از آن ظلمت هایى که اطلاع به آن داریم منقلب کنند انسان را، به آن نورها و نور مطلق هایى که همه عالم تبع اوست (484).
موعظه 260: تفکر رکن و پایه یک سیر و سلوک عرفانى است
هر عملى اولش فکر است . هر کارى اولش تفکر و تاءمل در اطراف کار است . اگر ما در روحمان ضعف باشد، نمى توانیم کارى بکنیم ، روح را قوى کنید، قلب خودتان را قوى کنید، به خدا منقطع بشوید.، اینهمه ادعیه اى را که وارد شده است ، و همه را دعوت کرده است به اینکه … به خدا بکنید براى اینکه او مرکز قدرت است . اینهمه دعوت شده است که به کس دیگرى غیر خدا متشبث نشوید، براى اینکه به شما تزریق کنند قوت را، که شما یک پشتوانه عظیم دارید و او خداست . کسى که خدا را دارد، از چه باید بترسد؟… از کسى نترسید از غیر خداى تبارک و تعالى و کسى را ذوقدرت ندانید، همه قدرت از اوست و همه چیز از اوست و ماهیچ و همه هیچ هستیم (485).
موعظه 261: کسب معرفت الهى
اى عزیز!
جمیع علوم شرعیه مقدمه معرفت الله و حصول حقیقت توحید است در قلب – که آن صبغة الله است -: و من احسن من الله صبغة (486) غایت امر آن که بعضى مقدمة قریبه و بعضى بعیده و بعضى بلاواسطه و بعضى مع الواسطه است (487)
موعظه 262: بیان مراحل و منازل اولیه سیر و سلوک
پس انسان سالک پس از آن که ، متسنن به سنن الهیه و متنبس به لباس ‍ شریعت شد و اشتغال به تهذیب باطن و تصقیل سر و تطهیر روح و تنزیه قلب پیدا کرد، کم کم از انوار غیبیه الهیه در مرآت قلبش تجلیاتى حاصل شود و باجذبه هاى باطنیه و عشق فطرى جبلى ، مجذوب عالم غیب گردد و پس از طى این مراحل ، سلوک الى الله با دستگیرى باطنى غیبى شروع شود و قلب حق طلب و حق جو شود و وجهه قلب از طبیعت منسلخ و به حقیقت منسلک گردد و با جذوه نار محبت و نور هدایت که یکى رفرف عشق و یکى براق سیر است ، به سوى کوى محبوب و جمال جمیل ازل رهسپار شود و دست و رو از آلودگى توجه به غیر، شستشو دهد و با قلب پاک از آلودگى به رجز شیطان که حقیقت سوائیت و اصل اصول شجره منحوسه خبیثه غیریت و کثرت است متوجه به قصد و مقصود گردد و مترنم به وجهت وجهى للذى فطرالسموات و الارض … الى آخره (488). گردد و خلیل آسا، تنفز از آفلین ، که مقار نقص و رجز است ، پیدا کند، و توجه به کمال مطلق نقشه قلب او گردد (489).
موعظه 263: توجه به الطاف الهى
پس هیچ گاه از خود نباید غفلت کند وبه کمال خود نباید مغرور شود و از خود و احوال نفس خود و مراعات آن نباید نسیان کند و در جمیع احوال از تمسک به عنایات خفیه حق تعالى غفلت نکند و به خود و سلوک و ریاضت و علم تقواى خود به هیچ وجه اعتماد نکند، که از بزرگترین مهالک انسانیت و وساوس شیطانیت است که سالک را از یاد خود نیر مى برد، چنانچه حق تعالى فرماید: ولا تکونوا کالذین نسواالله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون (490) و اگر حسن آن نمود که جنود جهل و حزب شیطان در باطن ذات و مملکت روح او غالب است با هر جدیت و ریاضتى شده مملکت باطن خود را از جنود شیطانى خالى و دست تصرف دیو پلید را از آن کوتاه کند(491).
موعظه 264: اغتنام وقت
اى عزیز!
تا این نعمت بزرگ الهى و این نقد عمر خداداد، موجود است ، براى روزهاى گرفتارى و بیچارگى همتى کن و خود را از آن سختى ها و بدبختى ها که در پیش رو دارى نجات ده که در دار تغیر و تبدل و دارالزرعى ، این نتیجه را خوب مى توانى حاصل کنى .اگر خداى نخواسته حزب شیطانى در تو غالب باشد و با همین حال ، روزگارت سرآید و دستت از این عالم کوتاه شود، دیگر جبران شدنى نیست ، آن روز حسرت ها و ندامت ها فایده ندارد(492).
موعظه 265: ناپایدارى دنیا
بدان که از براى قلب که مرکز حقیقت فطرت است ، دو وجهه است : یکى وجهه به عالم غیب و روحانیت و دیگر وجهه به عالم شهادت و طبیعت و چون انسان ولیده عالم طبیعت و فرزند نشئه دنیاست – چنانچه آیه شریفه : (اما هاویه ) (493) نیز شاید اشاره به آن باشد – از بدو خلقت در غلاف طبیعت تربیت شود و روحانیت و فطرت در این حجاب وارد شود و کم کم احکام طبیعت رشد و نماى طبیعى کند احکام بر آن بیشتر چیره و غالب شود و چون به مرتبه طفولیت رسد با سه قوت ، هم آغوش باشد که این سه قوه شیطنت – که ولیده واهمه است – و قوه غضب و شهوت مى باشد و هرچه رشد حیوانى کند این سه قوه در او کامل شود و رشد نماید و احکام طبیعت و حیوانیت بر آن غالب شود و شاید کریمه شریفه : لقد خلقنا الانسان فى احسن تقومى # ثم رددناه اسفل سافلین (494) اشاره باشد به نور اصلى فطرت که تخمیر به ید قدرت حق تعالى شده و آن (احسن تقویم ) است زیرا که بر نقشه کمال مطلق و جمال تمام است و رد به (اسفل سافلین ) اشاره به این احتجاب به طبیعت – که اسفل سافلین است – باشد و چون این احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غالب و چیره است و کم اتفاق افتد که کسى به خودى خود بتواند از این حجب بیرون آید و بافطرت اصلیه سیر به عالم اصلى خود بنماید و به کمال مطلق و نور جمال و جلال مطلق برسد، حق ، – تبارک و تعالى – به عنایت ازلى و رحمت واسعه انبیاء عظام علیهم السلام را براى تربیت بشر فرستاد و کتب آسمانى را فرو فرستاد تا آنها از خارج ، کمک به فطرت داخلیه کنند و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند (495).
موعظه 266: مراقبه
باید دانست !
که اگر انسان از خود غفلت کند و در صدد اصلاح نفس و تزکیه آن برنیاید و نفس را سرخود بار آورد، هر روز، بلکه هر ساعت بر حجاب هاى آن افزوده شود و از پس هر حجابى ، حجابى بلکه براى او پیدا شود تا آن جا که نور فطرت بکلى خاموش و منطفى شود و از محبت الهیه در آن اثرى و خبرى باقى نماند، بلکه از حق تعالى و آنچه به او مربوط است از قرآن شریف و ملائکة الله و انبیاء عظام و اولیاء کرام علیهم السلام و دین حق وجمله فضائل متنفر گردد و ریشه عداوت حق – جل و علا – و مقربان درگاه مقدس او در قلبش محکم و مستحکم گردد تا آنجا که بکلى درهاى سعادت بر او بسته شود و راه آشتى با حق تعالى و شفعاء علیهم السلام منسد گردد و مخلد در ارض طبیعت گردد که باطن آن در عالم دیگر جلوه کند و آن مخلود در عذاب جهنم است (496).
موعظه 267: سرمایه هاى فطرى در انسان
و خسران و حسرت بلکه تعجب و حیرت در آن است که همان فطرتى که براق سیر اولیاء است به معراج قرب حضرت بارى – جل و علا – و سرمایه وصول آنها است به کمال مطلق ، همان انسان سرخود را به نهایت شقاوت و بعد از ساحت قدس کبریا رساند و این بالاترین خسرانها است ، چنانچه حق تعالى فرماید: والعصر # ان الانسان لفى خسر (497) چه خسرانى بالاتر از این که انسان سرمایه سعادت ابدى را خرج در راه تحصیل شقاوت ابدى کند و آنچه را که حق تعالى به او داده که او را به حق اوج کمال رساند، همان او را به حضیض نقص کشاند؟!(498).
موعظه 268: حسرتهاى انسان
اى انسان بیچاره !
چه حسرتى خواهى داشت آن روزى که پرده طبیعت از چشم برداشته شود و معاینه کنى که آنچه در عالم قدم زدى و کوشش کردى در راه بیچارگى و شقاوت و بدبختى خودت بوده و راه چاره طریق جبران نیز مسدود شده است و دستت از همه جا کوتاه ! راه فرار از سلطنت قاهر الهیه یا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا (499) و نه راه جبران نقایص گذشته و عذرخواهى از معاصى الهیه الان و قد عصیت قبل (500).
موعظه 269: توبه و بازگشت
اى عزیز!
اکنون تا حجابهاى غلیظ طبیعت نور فطرت را بکلى زائل نکرده و کدورت هى معاصى ، صفاى باطنى قلب را بکلى نبرده و دستت از دار دنیا – که مزرعه آخرت است (501) و انسان در آن مى تواند جبران هر نقصى و غفران هر ذنبى کند – کوتاه نشده ، دامن همتى به کمر زن و درى از سعادت به روى خود باز کن وبدان که اگر قدمى راه سعادت زدى و اقدامى نمودى و با حق تعالى مجده – از سر آشتى بیرون آمدى و عذر ماسبق خواستى ، درهایى از سعادت به رویت باز شود و از عالم غیب از تو دستگیرى ها شود و حجاب هاى طبیعت ، یک یک باز شود و از عالم غیب از تو دستگیرى ها شود و حجاب هاى طبیعت یک یک پاره شود و نور فطرت بر ظلمت هاى مکتسبه غلبه کند و صفاى قلب و جلاى باطن بروز کند و درهاى رحمت حق تعالى به رویت باز شود و جاذبه الهیه تو را به عالم روحانیت جذب کند و کم کم محبت حق در قلب جلوه کند و محبت هاى دیگر را بسوزاند و اگر خداى تبارک و تعالى در تو اخلاص و صدق دید، تو را به سلوک حقیقى راهنمایى کند و کم کم چشمت را از عالم کور کند و به خود روشن فرماید و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند (502).
موعظه 270: ایمان ادعائى
ما همه داد از توحید مى زنیم و حق تعالى را مقلب القلوب و الابصار مى خوانیم ؛ و الخیر کله بیده و الشر لیس الیه (503) مى سراییم ولى باز درصدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم و دائما خیرات را از دست دیگران تمنا داریم . اینها نیست جز اینکه با حقایق عقیله اى است که قلب از آن بى خبر است و یا لقلقه هاى لسانى است که به مرتبه ذکر حقیقى نرسیده . ما همه قرآن شریف را مى دانیم (که ) از معدن وحى الهى براى تکمیل بشر و تخلیص انسان از محبس ظلمانى طبیعت و دنیا نازل شده است و وعد (و) وعید آن همه حق صراح حقیقت ثابته است و در تمام مندرجات آن شائبه خلاف واقع نیست ، با این وصف این کتاب بزرگ الهى در دل سخت ما به اندازه یک کتاب قصه تاءثیر ندارد نه دلبستگى به وعده هاى آن داریم تا دل را از این دنیاى دنى و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشئه باقیه ببندیم و نه خوفى از وعید آن در قلب ما حاصل آید تا از معاصى الهیه و مخالفت با ولى نعمت احتزار کنیم . این نیست جز آن که حقیقت و حقیقت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده و ادراک عقلى بسیار کم اثر است و با این و محروم ماندن از همه معارف و سرائر براى همین نکته است (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ) (504).
موعظه 271: علت عدم تاءثیر قرآن بر نفس آدمى در چیست ؟
اکنون درست تفکر کن ! ببین صدر یا ذیل این آیه شریفه که آیه چهل و (چهارم ) (505) از سوره مبارکه فصلت است با ما تطبیق مى کند؟
مى فرماید: قل هو للذین آمنوا هداى وشفا و الذین لایؤ منون فى اذانهم و قرو و هو علیهم عمى اولئک ینادون من مکان بعید) (506) کجاست آن هدایت و شفاى امراض باطنى که براى مؤ منین از قرآن شریف حاصل مى شود؟ چه شده است که در گوش ما این آیات شریفه فرو نمى رود و براى ما خود، حجاب فوق مى شود؟! این نیست جز آن که نور ایمان در قلب ما نازل نشده است و علوم ما به همان حد علمى باقى مانده و به لوح قلب وارد نگردیده و در این باب ، در قرآن شریف آیات بسیارى است (507) که با مقایسه حال خود با آن آیات و تطبیق آن آیات با صفات خود، به خوبى حال ما معلوم خواهد شد(508).
موعظه 272: علت تنفر از مرگ
و عمده تنفر از موت از باب این است که در قلب محجوبین ، ایمان به عوالم بعد الموت و حیات و بقاى ابدى وارد نشده و موت را فنا گمان مى کنند و چون فطرت از فنا منزجر و متنفر است و به بقا عاشق است ، تنفر از موت در محجبان پیدا شده .
با آن که فطرت اصلیه که عاشق بقاى ابدى است ، همین عشق پیوستگى به معاد و عالم ما بعد الموت است ، زیرا که حیات دنیاوى ممکن نیست ابدى باشد و چون زایل است فطرت از آن متنفر است و نشئه ثانیه غیبیه که نشئه باقیه است ، معشوق فطرت است . پس ایمان به یوم الاخره یعنى نشئه ما بعد الدنیا از فطریات است (509).
موعظه 273: کسب ایمان واقعى
پس انسان باید در همین عالم ، این چند صباح را مغتنم شمارد و ایمان را با هر قیمتى هست ، تحصیل کند و دل را با آن آشنا کند و این در اول سلوک انسانى صورت نگیرد مگر آن که اولا نیت را در تحصیل معارف و حقایق ایمانیه خالص کند و قلب را با تکرار و تذکر به اخلاص و ارادت آشنا کند تا اخلاص در قلب جایگزین شود، چه که اگر اخلاص در کار نباشد ناچار دست تصرف ابلیس به کار خواهد بود و با تصرف ابلیس و نفس – که قدم خودخواهى و خودبینى است – هیچ معرفتى حاصل نشود، بلکه خود علم التوحید بى اخلاص ، انسان را از حقیقت توحید و معرفت دور مى کند و از ساحت قرب الهى تبعید مى نماید. ملاحظه حال ابلیس کن که چون خودخواهى و خودبینى و خودپسندى در او بود، علمش به هیچ وجه عملى نشد و راه سعادت را به او نشان نداد(510).
موعظه 274: غلبه و تسلط بر نفس
عزیزا !
ممکن است در اول امر، انس با این معانى (511) براى نفس مشکل باشد و شیطان و وساوس نفسانیه نیز به اشکال آن بیفزاید و انسان را تحصیل این احوال ماءیوس کند و به انسان ، سلوک راه آخرت و سلوک الى الله را بزرگ و مشکل نمایش دهد و بگوید: این معانى مال بزرگان است و به ما ربطى ندارد، بلکه گاهى شود که اگر بتواند انسان را از آن متنفر کند و با هر اسمى که شده از آن منصرف کند ولى انسان حق طلب ،
باید استعاده حقیقیه از مکاید آن پلید کند و به وسواس آن اعتنا نکند وگمان نکند که راه حق و تحصیل آن امرى است مشکل . بلى ، اول مشکل نما است ولى اگر انسان وارد شود در آن ، خداى تعالى طرق سعادت را آسان و نزدیک کند(512).
موعظه 275: بیان اذکارى که در ابتداء سیر و سلوک لازم
است
پس از آنکه دل را براى ذکر خدا و قرآن شریف مهیا نمود(513) آیات توحید و اذکار شریفه توحید و تنزیه را با حضور قلب و حال طهارت ، تلقین قلب کند… اگر آیات شریفه سوره حشر را از قول خداى تعالى یا ایهاالذین آمنوا اتقوا الله (514) که آیه 18 است تا آخر سوره که مشتمل بر تذکر و محاسبه نفس و محتوى بر مراتب توحید و اسماء و صفات است ، در یک وقت فراغت از نفس از واردات دنیایى ، مثل آخر شب یا بین الطلوعین با حضور قلب بخواند و در آنها تفکر کند، امید است – ان شاءالله – نتایج حسن ببرد و همین طور در اذکار شریفه با حضور قلب ذکر شریف : (لااله الاالله ) که افضل و اجمع اذکار است (515) – این عمل را بکند، امید هست خداوند از او دستگیرى کند والبته در هر حال ، از نقص و عجز خود و از رحمت و قدرت حق غافل نباشد و دست حاجت پیش ذات مقدس او دراز کند و از آن ذات مقدس دستگیرى طلب کند، امید است که اگر مدتى اشتغال به این عمل پیدا کند، نفس به توحید عادت کند و نور توحید در قلب جلوه کند و البته از شرایط عامه ذکر، نباید غفلت شود و ما بیشتر شرایط قرائت قرآن – که شرایط ذکر نیز هست – در کتاب (آداب الصلوة ) (516) مذکور داشتیم (517).
موعظه 276: بیان چگونگى انجام محاسبه نفس و وقت آن
اگر در شب و روز چند دقیقه اى به حسب اقبال قلب و توجه آن – یعنى به مقدارى که قلب حاضر است . نفس را محاسبه کنید در تحصیل نور ایمان و از آن مطالبه نور ایمان کند و آثار ایمان را از آن جستجو کند، خیلى زودتر به نتیجه مى رسد، ان شاءالله (518).
موعظه 277: بى توجهى به قیامت و آثار آن
بیچاره انسان غافل !
در امور زایله دنیا – که خود مى داند و هر روز مى بیند که اهل آن ، آن را مى گذارند و مى روند و حسرت ها را مى برند – این قدر اهمیت مى دهد و با کمال جد و جهد در جمع و تحصیل آن مى کوشد و خود را با هر ذلت و زحمت و هر محنت و تعبى رو به رو مى کند و از هیچ عار و ننگى پرهیز نمى کند. ولى براى تحصیل ایمان – که کفیل سعادت ابدى اوست – اینقدر سست و افسرده است که با اینهمه مواعظ انبیاء و اولیاء و اینهمه کتابهاى آسمانى باز از سستى و سهل انگارى دست نکشیده و به فکر روزگار مصیبت وذلت و زحمت خود نیفتاده ، موعظت هاى قرآنى و وعد وعید آن – که سنگ خارا را نرم مى کند و کوههاى عالم را خاشع مى کند – در دل سخت این انسان اثر نکند! آرى خداى تعالى فرماید: لو انزلنا هذا القرآن على جبل لراءیته خاشعا متصدعا من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس ‍ لعلهم یتفکرون (519)
موعظه 278: جایگاه تفکر و اثر آن در سیر وسلوک
اى انسان سخت دل !
تفکر کن ، ببین مرض قلبى تو چیست که دل تو را از سنگ خارا سخت تر کرده و قرآن خدا را، که براى نجات تو از عذابها و ظلمت ها آمده نمى پذیرد؟! آرى دام هاى شیطان که به صورت دنیا و زرد و سرخ در نظرت جلوه نموده راه گوش و چشمت را بسته وقلبت را منکوس نموده . اکنون تفکر کن در آیه شریفه که فرماید: و لقد ذراءنا لجهنم و لهم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم اذان لایسمعون بها و اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون (520). ببین علامت کسانى که براى جهنم خلق شده اند و نشانه جهنمیان در تو هست ؟قلبى که از تو تدبر و تفقه و برگرداندن ظاهر دنیا را به باطن آن محروم باشد با گوشت پاره که دل حیوانى را تشکیل مى دهد فرقى ندارد. چشمى که جز صورت این عالم را نبیند و از نظر عبرت و حکمت کور باشد و گوشى که جز اصوات این عالم را نشنود و از مواعظ الهیه منعزل باشد و حکم و نصایح را نپذیرد، با چشم و گوش حیوانات ممتاز نیست (521).
موعظه 279: افزون طلبى هاى نفس
گاهى شود که بر اثر غضب یا حب ریاست یک نفر، صدها هزار خانواده ، بنیان کن شود و اساس رشته یک جمعیت گسسته گردد. هیچ یک از حیوانات آتش غضبشان به این سوزندگى و تنور شهوتشان به این گرمى نیست . انسان است که براى غضب و شهوتش پایان نیست . و حرص و طمع راهیچ چیز فرو ننشاند. انسان است که با اغلوطه و شیطنت و مکر و خدعه خانمان هایى را به قبرستان نیستى فرستد و عائله هایى را به باد هلاکت دهد. عالم به همه آسمان و زمینش ، اگر طعمه این جانور(انسان ) شود آتش ‍ حرص و طمعش فرو ننشیند و ممالک عالم اگر مسخر او گردد، از خواهش هاى نفسانى او نکاهد. دیگر حیوانات چون به طعمه خود رسیدند آتش شهوت آنها فرو ننشیند(522).
موعظه 280: سرزنش نفس
آرى ، ما کوران و کران و محجوبانیم که از همه مقامات به شهوتهاى حیوانى دل خوش کردیم و از جمله سعادات به یک مشت مفاهیم بى مقدار دلبستگى داریم و خود را قانع کردیم ، مگر آن که لطف و رحمت دوست دستگیرى فرموده و از این حجابهاى غلیظ و ظلمت هاى متراکم ما را خارج کند ودل ما را به محبت خود زندگى بخشد و از دیگران منقطع و به خود وصل فرماید (523).
موعظه 281: تلاش براى اصلاح نفس
اکنون عزیز!
مطالعه احوال نفس خود کن و از مبادى و ثمرات احوال نفس ، خود را تمییز ده ، ببین ما جزء کدام طایفه هستیم ؟ آیا بزرگى خدا و عظمت رحمت و سعه مغفرت و بسط عفو و غفران ، ما را به آن ذات مقدس امیدوار نموده یا به غرور شیطانى گرفتار شدیم و از حق و صفات جمال و جلال او غافلیم و سهل انگارى در امور آخرت ما را مبتلا نموده است ؟
هان اى عزیز!
از خواب گران برخیز! و از این غرور شیطانى بپرهیز که این غرور انسان را به هلاکت ابد رساند و از قافله سالکان باز دارد و از کسب معارف الیه – که قرة العین اهل الله است – محروم کند و بدان که با غرور، مواعظ الهیه و دعوتهاى انبیاء و موعظت هاى اولیاء اثر نکند، زیرا که غرور ریشه همه را بنیان کند و این از دام هاى بزرگ و نقشه هاى دقیق ابلیس و نفس است که انسان را از فکر خود و فکر مرض هاى خود ببرد و موجب نسیان و غفلت شود و اطباى نفوس از علاج او عاجز شوند و یک وقت به خود آید که کار از اصلاح گذشته و راه چاره بکلى مسدود شده است (524).
موعظه 282: توجه به حیله هاى ابلیس
و از دام هاى بزرگ ابلیس ، آن است که در ابتدا بنده را به غرور کشاند و او را به این وسیله افسار گسیخته کند و ازمعاصى کوچک و از آن به کبائر و موبقات کشد و چون مدتى بدین منوال با او بازى کرد و او را به خیال رجاء به رحمت ، به وادى غرور کشاند. در آخر کار، اگر در او نورانیت دید که احتمال توبه و رجوع داد، او را به یاءس از رحمت و قنوط کشاند و به او گوید: (از تو گذشته وکار تو اصلاح نشدنى نیست ) و این دام بزرگى است که بنده را از در خانه خدا روگردان کند و دست او را از دامن رحمت الهى کوتاه نماید (525)
موعظه 283: توبیخ نفس
اى بیچاره انسان !
جهنم و عذابهاى گوناگون عالم ملکوت و قیامت صورتهاى عمل و اخلاق خود تست . تو به دست خود، خویشتن را دچار ذلت و زحمت کردى و مى کنى تو با پاى خود به جهنم مى روى و به عمل خود، جهنم درست مى کنى . جهنم نیست جز باطن عمل هاى ناهنجار تو. ظلمت ها و وحشت هاى برزخ و قبر و قیامت نیست جز ظل ظلمانى اخلاق فاسده و عقاید باطله بنى الانسان : فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره # و من یعمل مثقال ذرة شرا یره (526)
امیرالؤ منین علیه السلام فرماید: (این آیه شریفه ، محکمترین آیات است ) (527) وظاهر این آیه شریفه آن است که خود عمل خوب و بد را مى بینیم (528).
موعظه 284: ادعاهایى بى جا
عزیزا!
دعوى مقامات و مدارج کردن سهل است چه بسا که به خود انسان نیز مطلب مشتبه شود و خودش نیز نداند که مرد میدان این دعوى نیست ولى اتصاف به حقایق و وصول به مقامات با این دعویها نشود، خصوصا مقام رضا که از اشق مقامات است (529).
موعظه 285: کسب رضایت خداوند
عزیزا!
خداى تعالى قضاى خود را اجرا خواهد فرمود، چه ما سخطناک باشیم به آن ، یا خوش بین و خشنود، تقدیرات الهیه بسته به خشنودى و سخط ما نیست . آنچه براى ما مى ماند از سخطناکى و غضب ، نقص مقام و سلب درجات و سقراط از نظر اولیاء و ملکوتیین و سلب ایمان از قلوب است ، چنانچه در روایات است از حضرت صادق (530) که : چگونه مؤ من ، مؤ من ، مى باشد در صورتى که سخطناک است از قسمتش و تحقیر مى کند منزلت خویش را با آن که خداوند حاکم بر او است (531).
موعظه 286: عمر سرمایه اى یکبار مصرف
و ما بیچاره ها چون کرم ابریشم از تار و پود آمال و آرزو و حرص و طمع و محبت دنیا و زخارف آن دائما برخود مى تنیم و خود را در این محفظه به هلاکت مى رسانیم . بارالها! مگر فیض تو از ما دستگیرى فرماید و رحمت واسعه ذات مقدست شامل حال ما افتادگان شود و به هدایت و توفیق تو راه هدایت و رستگارى از براى ما باز شود(532).
موعظه 287: توجه به قدرت خداوند
اى انسان محجوب !
که در نعمت هاى بى سابقه الهى غرقى و در رحمت هاى رحمانى و رحیمى فرو رفتى و ولى نعمت خود را گم کردى ، اکنون که به حد رشد و تمیز رسیدى ، به هر حشیشى متشبث و به هر پایه سستى معتمد شوى ؟! امروز که باید با تفکر در نعمت ها و رحمت هاى الهیه دست طلب را از مخلوق ضعیف کوتاه کنى و با نظر به الطاف عامه و خاصه حق ، – جل و علا – پاى کوشش را از در خانه غیر حق ببرى و اعتماد جز به رکن رکین (533) رحمت الهى نکنى ، چه شده است که از ولى نعم خود غفلت کرده و به خود و عمل خود و مخلوق و عمل آن ها اعتمادى کردى و مرتکب چنین شرکى خفى یاجلى شدى ؟ آیا در مملکت حق تعالى ، متصرفى جز خود ذات مقدس یافتى یا قاضى الحاجات دیگرى سراغ گرفتى ، یا دست رحمت حق را کوتاه و مغلول (534)مى دانى یا نطاق (535) رحمت او را از خود کوتاه مى بینى یا او را از خود و احتیاج خود غافل مى پندارى ، یا قدرت و سلطنت او را محدود مى بینى یا او را به بخل و غل (536) و شح (537) نسبت مى دهى ؟ (538).
موعظه 289: لذات جسمانى
یکى از لذات جسمانى که نفس به آن متوجه است و از طرق استراحت مى داند، ذلت ذائقه است – که لذت ذائقه اءکل باشد – که ما اهل دنیا و محجوبان آن را اهمیت مى دهیم اکنون اگر از روى دقت حساب شود، براى تحصیل مقدمات یک غذاى لذیذ در دنیا، چه تعب هایى اهل دنیا به خود راه مى دهند؟! از مقدمات بعیده ، اگر حساب شود، مصیبت عظیم رخ مى دهد تا وقتى که آن را تحصیل کرد، با آن همه مزاحمات و معارضات بیشمار، در طبخ و اصلاح آن ، محتاج به تعب هاى بسیار است . حتى در وقت اءکل نیز مقدماتى دارد که خالى از زحمت و تعب نیست . منتهى آن که انسان ، چون ماءنوس است به نظرش نمى آید و پس از خوردن اول تعب هاى هضم و دفع که هر یک مصیبتى است که اگر عالم البلوى (539) نبود و انس نبود هیچ وقت انسان حاضر براى تحمل هیچ یک نبود. این حال لذات این عالم است (540).
موعظه 290: بدترین حالت نفس
بدان که انسان تا در این عالم طبیعت – که عالم ماده و تغیر است – واقع است ، مى تواند حالت جحود و انکار را – که از بدترین احوال نفس است و موجب خذلان نفس و خسران ابدى است – تغییر دهد و از تحت تصرف جند جهل و شیطان بیرون آید و در تحت تصرف عقل و رحمان وارد شود و آن به علم نافع و عمل صالح انجام پذیرد. اما علم نافع ، تفکر در لطایف مصنوعات و دقایق اسرار وجود است و این تفکر از براى متوسطین ابوابى از معرفت باز کند، گرچه براى کاملین حجاب است و این حسنه قلبیه ابرار، سیئه مقربان درگاه است . طریق تفکر در لطایف صفت بى شمار است ولى از همه چیز نزدیک تر به ما،خود ما است و معرفت نفس ، بلکه ساختمان بدن ، بلکه افعال بدن ، طریق معرفت الله است (541) من عرف نفسه فقد عرف ربه (542).
موعظه 291: انکار کردن نفس
و اما عمل صالح که براى تبدیل احوال نفس و حالت ظلمت و جحود آن به نورانیت و تصدیق فایده دارد، بر دو نوع است : یکى اعمال قلبیه و دیگر اعمال قالبیه است و مراد از اعمال قلبیه در این مقام ، اعمالى است که فطرت را به حالت اولیه خود برگرداند و استرجاع روحانیت فطریه کند و عمده آن توبه است به شرایط باطنیه و ظاهریه (543) و پس از آن اشتغال به تزکیه و تطهیر قلب و تصفیه و تلخیص آن از غواشى طبیعیه – که عمده آن حب دنیا و خودخواهى و خودبینى و خود راءیى است – پیدا کند که از مهمات باب سلوک الى الله است که اهل مجاهده و سلوک به آن از هر چیز بیشتر اهمیت دهند. و اما عمل قالبى در این مقام ، اعمالى است که نفس را متذکر احوال خود کند و از خواب گران و سکر طبیعت برانگیزد و آن اشتغال به اذکار وارده از اهل بیت وحى و طهارت است با شرایط آن – که عمده ، حضور قلب ، است – به مقصد تذکر نفس و بیدار نمودن آن در اوقاتى که اشتغال نفس به کثرت و دنیا کمتر باشد، مثل اواخر شب و بین الطلوعین (544).
موعظه 292: انس گرفتن با ذکر الله
آرى ، با ذکر حقیقى ، حجاب هاى بین عبد و حق خرق (545) شود و موانع حضور مرتفع گردد و قسوت و غفلت قلب برداشته شود و درهاى ملکوت اعلى به روى سالک باز شود وابواب لطف و رحمت حق به روى او گشوده گردد ولى عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و مرده نباشد و با مردگان انس نگیرد و آنچه غیر حق و وجه مقدس اوست از مردگان است ، و دل با انس با آن مردگى و مردارخورى نزدیک شود: کل شى ء هالک الا وجهه (546) رسول خدا فرمود: راست ترین شعرى که عرب گفته شعر لبید است که گفته : الا کل شى ء ما خلاالله باطل (547) دل به دیگر موجودات بستن ، – هر موجودى باشد – از خدا غافل شدن است (548).
موعظه 293: بیان بعضى از اذکار سیر وسلوک
بالجملة ما براى زنده نمودن دل ، ذکر(549) خدا و خصوص اسم مبارک یا حى یا قیوم با حضور قلب مناسب است … و از بعض اهل ذکر و معرفت (550) منقول است که در هر شب و روزى ، یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن لااله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین (551) براى ترقیات روحى خوب است و از بعضى سالکان (552) راه آخرت نقل فرموده که چون ازحضرت استاد خود فایده این عمل را شنید، در هر شبى و روزى یک مرتبه سجده مى رفت و هزار مرتبه این ذکر شریف را مى گفت و از بعضى دیگر نقل فرموده که سه هزار مرتبه مى گفت (553) و از حضرت زین العابدین و سید الساجدین على بن الحسین علیهماالسلام منقول است که سنگ خشن زبرى را ملاحظه فرمود، سر مبارک را بر آن نهاد و سجده نمود و گریه کرد و هزار مرتبه گفت : (554) لااله الاالله حقا حقا، لااله الاالله تعبدا و رقا، لااله الاالله ایمانا و تصدیقا (555).
موعظه 294: بیان بزرگترین ذکر در سیر و سلوک عرفانى
مثلا ذکر شریف (لااله الاالله ) را -که بزرگترین اذکار و شریفترین اوراد است (556) – در این وقت فراغت قلب با اقبال تام به قلب بخواند به قصد آنکه قلب را تعلیم کند و تکرار کند این ذکر شریف را، و به قلب به طور طماءنینه و تفکر بخواند و قلب را با این ذکر شریف بیدار کند تا آنجا که قلب را حالت تذکر و رقت پیدا شود. پس بواسطه مدد غیبى ، قلب به ذکر شریف غیبى گویا شود و زبان تابع قلب شود (557).
موعظه 295: توکل
باید دانست که پس از آن که عقل به طور علم برهانى ، ارکان باب توکل را مثلا دریافت ، سالک باید همت بگمارد که آن حقایقى را که عقل ادراک نموده ، به قلب برساند و آن حاصل نشود مگر آن که انتخاب کند شخص ‍ مجاهد از براى خود در هر شب و روزى ، یک ساعتى را که نفس اشتغالیش ، به عالم طبیعت و کثرت کم است و قلب فارغ البال است ، پس در آن ساعت فراغت نفس ، مشغول ذکر حق شود با حضور قلب و تفکر در اذکار و اوراد وارده (558).
موعظه 296: اصلاح نفس
پس بر جوان ها حتم و لازم است که تا فرصت جوانى و صفاى باطنى و فطرت اصلى باقى و دست نخورده است ، فطرت اصلى باقى و دست نخورده است ، درصدد تصفیه و تزکیه برآیند و ریشه هاى اخلاق فاسده و اوصاف ظلمانیه را از قلوب خود برکنند که با بودن یکى از اخلاق زشت ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظیم است و نیز در ایام جوانى و اراده و تصمیم انسان ، جوان است و محکم . از این جهت نیز، اصلاح براى انسان آسان تر است ولى در پیرى اراده سست و تصمیم پیر است ، چیره شدن برقوا مشکل تر است (559).
موعظه 297: راضى به حق تعالى
آرى ، اولیاى حق ، بلیات را تحفه هاى آسمانى مى دانند و شدت مضیقه را عنایات ربانى مى بینند. آنها به حق خوشند، جز حق نخواهند و به ذات مقدس متوجهند، و غیر از او نبینند. اگر دار کرامت حق را بخواهند، از آن جهت خواهند که از حق است نه از جهت حظوظ نفسانیه خواهند. آن ها راضى به قضاءالله هستند از آن جهت که مربوط به حق است . محبت الهیه منشاء محبت به اسماءو صفات آثار و افعال او شده (560).
موعظه 298: رجوع به حق تعالى
باید دانست که نفس انسانى چون آینه اى است که در اول فطرت ، مصفى و خالى از هر گونه کدورت و ظلمت است . پس اگر این آینه مصفاى نورانى با عالم انوار و اسرار مواجه شد – که مناسب با جوهر ذات اوست – کم کم از مقام نقص نورانیت به کمال روحانیت ترقى کند تا آن جا که از تمام انواع کدورات و ظلمات رهایى یابد و ازقریه مظلمه طبیعت و بیت مظلم نفسیت خلاصى یابد و هجرت کند، پس نصیب او مشاهده جمال جمیل گردد واجر او بر خدا واقع شود… و اگر مرآت مصفاى نفس را مواجه باعالم کدورت و ظلمت و دار طبیعت که اسفل سافلین است کند به واسطه مخالف بودن آن با جوهر ذات که او از عالم نور است ، کم کم کدورت طبیعت در او اثر کند و او را ظلمانى و کدر کند و غبار و زنگار طبیعت وجه مرآت ذات او را فراگیرد. پس ، از فهم روحانیت کور شود و از ادراک معارف الهیه و فهم ربانیه محروم و محجوب شود و کم کم این احتجاب و حمق روزافزون گردد تا آنکه نفس ، سجین ، و از جنس سجینى گردد(561).
موعظه 299: ترغیب به سلوک عرفانى
حبیبا!
لختى از خواب گران برخیز و راه و رسم عاشقان درگاه را برگیر و دست و رویى از این عالم ظلمت و کدور و شیطانیت شستشو کن و پابه کوى دوستانه بلکه به سوى کوى دوست حرکتى کن (562).
موعظه 300: استفاده از عمر باقى مانده
عزیزا!
این چند روز مهلت الهى عن قریب به سر آید و ما را – خواهى نخواهى – خواهند از این دنیا برد، پس اگر با اختیار بروى ، روح و ریحان است و کرامات خدا، و اگر با زور و سختى ببرند، نزع است و صعق است و فشار است و ظلمت و کدورت (563).
موعظه 301: بیان مثالى به جهت ایجاد روح باور در نفس آدمى
عزیزا!
اگر به هر یک از ما یک طفل ده ساله اطلاع دهد که خانه ات آتش گرفت یا پسرت در آب افتاد و الان غرق مى شود، آیا اگر اشتغال به هر کار مهمى داشته باشیم ، دست از آن برداشته در تعقیب این اخبار هولناک سراسیمه مى رویم یا آنه با اطمینان نفس نشسته ، اعتنا نمى کنیم ؟ اکنون چه شده است تمام آیات و اخبار و برهان و عیان به قدر خبر یک بچه ده ساله در ما تاءثیر نکرده ، اگر تاءثیر کرده بود، راحتى را از ما سلب نموده بود، آیا این کورى باطن و عماى قلب راباید به چه نحو معالجه کرد؟ آیا این مرض قلبى محتاج به علاج و طبیب هست ؟(564).
موعظه 302: تفکر در عاقبت خود کردن
عزیزا!
این آیات الهیه و تعالى ربانیه براى بیدار کردن ما بیچاره هاى خواب ، و هشیار نمودن ما سرمستان غافل آمده . این قصص قرانیه که حاصل معارف تمام انبیاء، و خلاصیه سیر و رشد همه اولیاء در بیان درد و درمان هر عیب و مرض نفسانى و نور هدایت الهى و انسانى است ، براى قصه گفتن و تاریخ عالم نیامده . مقصود از آنها با آن همه تشریفات در تنزیل و نزول ، بیان تاریخ گذشتگان نیست براى صفر اطلاع و تاریخ دانى . مقصود خدا را، از مقصود مسعودى (565) و طبرى (566) و امثال آن ها تمیز بده و به نظر تاریخ و ادب و فصاحت و بلاغت به قرآن شریف نظر مکن که این صورت خود حجابى است بس ضخیم (567).
موعظه 303: توبیخ نفس
بیچاره !
تو گمان مى کنى که اهل الله و اهل معارفى ؟ این نیز از تلبیسات نفس و شیطان است که تو را سرگرم به خود کرده ، و از خدا غافل کرده و به مشتى مفاهیم و الفاظ سر و صورت دار دلخوش کرده در مقام علم ،
دم از تجلیات ذاتى و اسمائى و افعالى مى زنى و عالم را از حق مى خوانى و همه موجودات از جلوات حق مى گویى و در مقام عمل با شیطان شرکت مى کنى و به آدمزادگان سرکشى و تکبر مى کنى . پیش اهل معرفت ، این تکبر به حق تعالى است . آن علم معارفى که درانسان به جاى فروتنى و خاکسارى ، سرکشى و تدلل ایجاد کند،آن پس مانده ابلیس است این اصطلاحات اگر این نتیجه را در انسانى حاصل کند، از تمام علوم پست تر است (568).
موعظه 304: توبیخ نفس
پس واى به حال تو اى بیچاره گرفتار مشتى مفاهیم و سرگرم به پاره (اى ) اصطلاحات که عمر عزیز خود را در فرو رفتن به چاه طبیعت گذراندى ، و از حق به واسطه علوم و معارف حقه دور شدى ؟ تو به معارف خیانت کردى ، تو حق و علم حقانى را وسیله عمل شیطانى کردى . قدرى از خواب غفلت برخیز و به این مفاهیم دل خوش مکن و گول ابلیس لعین را مخور که تو را به هلاکت کشاند و از سرمنزل انسانیت و قرب حق تعالى دور کند(569).
موعظه 305: دقت در احوال خود
از حیله هاى نفسانى غال مشو که نفس و شیطان در کمین هستند و در پى فرصت مى گردند که انسان را از راه حق برگردانند. هیچگاه به کمالات خود مغرور مشو که غرور از شیطان است . همیشه به خود بدبین باش و از سوء عاقبت در ترس و هراس باش و اگر دیدى در تو این علوم اعجاب و خودبینى و خودپسندى حاصل شده است ، بدان که طعمه ابلیس شدى و از راه سعادت دور افتادى و آنگاه نظر کن ببین جز پاره (اى ) اصطلاحات بى مغز، چه در دست دارى ؟ آیا مى توان با این اصطلاحات ، ملائکة الله غلاظ و شداد را جواب داد؟ آیا مى شود با هیولى وصورت و معانى حرفیه و مانند اینها، خداى عالم را بازى داد؟ گیرم در این عالم که کشف سرایر نمى شود، بتوان به بندگان خدا تدلل و تکبر کرد و با آنها تحقیر و توهین رفتار کرد، آیا مى توان در قبر و قیامت هم باز با همین پاى چوبین رفت و از صراط هم مى توان با این پاى چوبین (570) گذشت ؟ علم قرآن و حدیث ، باید اصلاح حال تو را کند و اخلاق دوستان خدا را در تو ایجاد کند، نه پس از پنجاه سال تحصیل علوم دینى ، به صفات شیطانى تو را متصف کند(571).
موعظه 306: عجب
به جان دوست قسم :
که اگر علوم الهى و دینى ، ما را هدایت به راه راستى و درستى نکند و تهذیب باطن وظاهر ما را نکند، پست ترین شغل ها را از آن بهتر است ، چه که شغل هاى دنیوى نتیجه هاى عاجلى دارند و مفاسد آن ها کمتر است ، ولى علوم دینى اگر سرمایه تعمیر دنیا باشد، دین فروشى است و وزر و وبالش از همه چیز بالاتر است . حقیقتا چقدر کم ظرفیتى مى خواهد که به واسطه دو سه تا اصطلاح بى سر و بى پا که ثمرات شیطانى نیز دارد انسان به خود ببالد و عجب کند و خود را از بندگان خدا بالاتر و بهتر بداند(572).
موعظه 307: دواى مرض هاى روحى
عزیزا!
از خواب گران برخیز و این امراض گوناگون را با قرآن و حدیث علاج : و دست تمسک به حبل الله متین الهى و دامن اولیا خدا زن ! پیغمبر خدا این دو نعمت بزرگ را براى ما گذاشت (573)که به واسطه تمسک به آنهااز این گودال ظلمانى طبیعت ، خود را نجات دهیم و از این زنجیرها و غلها خلاصى پیدا کنیم و به سیره انبیاء و اولیاء متصف شویم (574).
موعظه 308: استفاده از لحظه ها
آیا نیامده وقت آن که در صدد اصلاح نفس برآئیم و براى علاج امراض آن قدمى برداریم ؟ سرمایه جوانى را به رایگان از دست دادیم و با غرور نفس و شیطان جوانى راکه باید با آن سعادت هاى دو جهان را تهیه کنیم از کف نهادیم اکنون نیز در صدد اصلاح برنمى آئیم تا سرمایه حیات هم از دست برود و با خسران تام وشقاوت کامل از این دنیا منتقل شویم … چه خسرانى بالاتر از آن که سرمایه سعادت ابدى را در شقاوت ابدى خرج کند و مایه حیات و نجات در هلاکت و فناى خود به کار اندازد و تا آخر عمر از غفلت و مستى به خود نیاید(575).
موعظه 309: غفلت از جهنم
در کافى شریف از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که : (در جهنم وادى (اى ) است از براى متکبران که آن را سقر گویند. به خداى تعالى شکایت کرد از شدت حرارت خود و خواهش کرد که اذن دهد که تنفس ‍ کند. پس نفس کشید و جهنم از آن محترق شد) (576).
عزیزا! انسان اگر احتمال صدق این طور احادیث را بدهد، باید بیشتر از ما در صدد علاج نفس برآید. جایى که چیزى خود محل عذاب و آتش است ، ازشدت حرارت به ناله در آید و از نفس آن جهنم محترق شود، آیا ما با این عذاب باید چطور به سر بریم ؟ آیا براى این چند روزه سرکشى و بزرگى فروشى به بندگان خدا، یا تکبر به عبادت و اطاعت خدا،چطور خود را حاضر کنیم از براى چنین عذابى که جهنم را به فریاد درآورد؟ واى به حال غفلت و سرمستى ما. امان از این بى هوشى و خواب سنگین ما. (577).
موعظه 310: رابطه شناخت خود با خداوند
ما اسیران نفس و شهوت ، خدا براى خرما مى خواهیم و دوست مطلق را فداى لذت نفسانیه مى کنیم و این از بزرگترین خطاها است که اگر دل ما حظى از معرفت داشت و جلوه (ى ) از محبت در آن حاصل بود، باید از خجلت بمیریم و سر شرمسارى را تا قیامت به زیر افکنیم آنان اگر چیزى بخواهند، چون کرامت دوست است ، مى خواهند… (578) معرفت خدا، حب خدا آورد و این حب چون کامل شد، انسان را از خود منقطع کند و چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود و چشم طمع به خود و دیگران نبندد و از رجز شیطان و رجس طبیعت پاکیزه شود و نور ازل در باطن قلب او طلوع کند و از باطن به ظاهر سرایت کند و فعل و قول او نورانى شود و تمام قوا و اعضاء او الهى و نورانى شود(579).
موعظه 311: سفر طولانى آخرت
به خدا قسم که انسان خسارتش به قدرى است که اگر اطلاع بر آن حقیقتا پیدا کند، آرام و قرار نخواهد گرفت ، تمام سرمایه هاى سعادت خود را از دست داده ، سهل است ، در راه تحصیل شقاوت خرج نموده و با عرق جبین و کد یمین براى خود، جهنم و آتش تهیه کرده . براى احتیاج چند ساله به زندگانى دنیا، تمام اوقات خود را که باید صرف تحصیل زندگانى ابدى کند، از دست داده و دلبستگى به جایى پیدا کرده که پس از چند روزى دست خواهد داد و به جز حسرت و ندامت چیزى عایدش نشود.
خلیل آسا در علم الیقین زن
نداى لا احب الافلین زن
انسان اگر قدرى در حال اولیاء علیهم السلام که معلمین عملى بشر هستند دقت کند، در مى یابد خسران خود را (580).
موعظه 312: دانش واقعى
بدان که هر علم و عملى که انسان را از هواهاى نفسانى و صفات ابلیس دور کند و از سرکشى هاى نفس بکاهد، آن عمل نافع الهى و عمل صالح مطلوب است و به عکس ، هر علم و عملى که در انسان عجب و سرکشى ایجاد کند یا دست کم از صفات نفسانیه و رذائیل شیطانیه انسان را مبرا نکند، آن علم و عمل از روى تصرف شیطان و نفس اماره است … و میزان در سیر و سلوک حق و باطل ، قدم نفس و حق است و علامت آن را از ثمراتش باید دریافت (581).
موعظه 313: دربیان توجه به دنیا و حب آن و راه علاج آن
مثل ما در این دنیا مثل درختى است که ریشه به زمین بند نموده ، هر چه نورس باشد، زودتر و سهل تر ریشه آن بیرون مى آید و فى المثل اگر درخت احساس درد و سختى مى کرد، هرچه ریشه آن کمتر و سست تر بود، درد و سختى کمتر بود. نونهالى را که تازه پنجه به زمین بند کرده ، با زور کمى ، تمام ریشه اش بى زحمت و فشار بیرون مى آید، ولى چون سالها بر آن گذشت و ریشه هاى آن در اعماق زمین فرو رفت و ریشه هاى اصلى و فرعى آن در باطن ارض پنجه افکند و محکم شد، در بیرون آوردن آن محتاج به تیشه و تبر شوند تا ریشه هاى او را قطع کنند و در هم شکنند…
ریشه حب دنیا و نفس که – که به منزله ریشه اصلى است – و فروع آنها از حرص و طمع و حب زن و فرزند و مال و جاه و امثال آن تا در نفس ، نورس و نونهال است ، اگر انسان را بخواهند از آنها جدا کنند و ببرند، زحمتى ندارند، نه فشار عمال موت و ملائکة الله را لازم دارد و نه فشار بر روح و روان انسان واقع شود…
درخت هر چه بزرگ شود، چند مترى بیشتر از زمین را فرا نگیرد و ریشه ندواند، ولى درخت حب دنیا به تمام پهنا در عالم طبیعت – در ظاهر و باطن – ریشه افکند… و لهذا از بن کندن این درخت را به سلامت ممکن نیست . انسان با این محبت در خطرى عظیم است (582)
چون انسان این مطلب را دریافت و با عین انصاف و چشم بصیرت به اول و آخر امر خود نظر کرد، بر خود حتم و لازم شمارد که حتى الامکان این خار طریق (را) که اسم آن محبت و رغبت به دنیا و مال و منال آن است از سر راه سلوک خود بردارد. و این خطیئه مهلکه را که راءس همه خطیئه است (583) و ام هر مرض است از خانه قلب خود دور کند و این خانه راکه منزلگاه محبوب و محل تجلى مطلوب است از قذارت پاک و از جنود ابلیس و شرک شیطان تطهیر کند و دست غاصبانه دیو پلید را از خانه خدا کوتاه و بت ها را از طارق و رواق آن فرو ریزد تا صاحب خانه به منزل خود عنایت پیدا کند و از جلوه هاى خود آن را روشنى دهد(584).
فصل دوم : مناجات و نیایش
خداوندا! آینه دل را به نور اخلاص روشنى بخش و زنگار شرک و دوبینى را از لوح دل پاک گردان و شاه راه سعادت و نجات را به این بیچارگان بیابان حیرت و ضلالت بنما و ما را به اخلاق کریمانه متخلق فرما و از نفحات و جلوه هاى خاص خود که مختص اولیاء درگاه است ما را نصیبى ده و لشکر شیطان ، و جهل را از مملکت قلوب ما خارج فرما و جنود علم و حکمت و رحمان را به جاى آنها جایگزین کن و ما را با حب خود و خاصان درگاهت از این سراى درگذران و در وقت مرگ وبعد از آن با ما با رحمت خود رفتار فرما و عاقبت کار ما را با سعادت قرین کن . بحق محمد و آله الطاهرین . صلوات الله علیهم اجمعین – (585).
بارالها! شیطان دشمن بزرگى است که طمع بر انبیاء و اولیاى بزرگ تو داشته و دارد. تو خودت با این بنده ضعیف گرفتار اءمانى و اوهام باطله و خیالات و خرافات عاطله ، همراهى کن که بتواند از عهده این دشمن قوى برآید و در این میدان جنگ با این دشمن قوى که سعادت و انسانیت مرا تهدید مى کند، تو خودت با من همراهى فرما که بتوانم جنود او را از مملکت خاص تو خارج نم و دست این غاصب را از خانه مختص به تو کوتاه کنم (586).
خداوندا! دل ما را از کدورت شرک و نفاق پاک فرما و آیینه قلب ما را از زنگار حب دنیا که منشاء این همه امور است صافى فرما و با ما همراهى فرما و از ما بیچاره هاى هواى نفس و حب جاه وشرف ، دستگیر کن ، در این سفر پرخطر و این راه پرپیچ و خم و تنگ و تاریک . تویى قادر و تواناى همه چیز (587).
خداوندا! تو به ما توفیق عنایت کن . تو ما را به وظایف خود آشنا کن . تو از انوار معارفخود که قلوب عرفا و اولیاء را لبریز کردى ، یک نصیبى به ما عنایت فرما. تو احاطهقدرت وسلطنت خود را به ما نشان ده و نواقص ما را به ما بنما. تو معنى (الحمدلله ربالعالمین ) را به ما بیچاره هاى غافل که همه محامد را به خلق نسبت مى دهیم = بفهمان .تو قلوب ما را آشناکن به این که هیچ محمدى از مخلوق نیست ، تو حقیقت مااصابک منحسنة فمن الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک (588) را به ما بنما. تو کلمهمبارکه توحید را به قلوب قاسیه مکدره ما وارد کن . مااهل حجاب و ظلمتیم و اهل شرک و نفاق ، ما خودخواه و خودپسندیم . تو حب نفس و حب دنیا را ازدل ما بیرون کن . تو ما را از خدا خواه و خداپرست کن . انک علىکل شى ء قدیر (589).
خداوندا! به تو پناه مى بریم ما بیچاره ها از شر شیطان و نفس اماره . تو خودت ما را از مکائد آن هاحفظ فرما بحق محمد و آله صلى الله علیه و آله (590).
خداوندا! این نوارنیت بصیرت قلوب که اولیاء از تو خواستند و خواهش ‍ نمودند به نورانیت آن واصل به تو شدند چه بصیرتى است ؟
بارالها! این حجب نور(591) که در لسان ائمه معصومین ما متداول است چیست ؟
این معدن عظمت و جلال و عز قدسى و کمال چه چیزى است که غایت مقصد آن بزرگواران است و ما تا آخر از فهم علمى آن هم محرومیم تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن ؟.
خداوندا! ما که بندگان سیه روى سیه روزگاریم جز خود و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم ، تو خود نظر لطفى به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستى هوشیار فرما.
پناه مى برم به خداى تعالى از شر نفس سرکش که اگر عنانش لحظه اى گسیخته شود، انسان را به خاک مذلت مى نشاند و به هلاکت ابد مى کشاند… (592)
خداوندا! ما را از این خواب طولانى بیدار کن و از مستى و بى خودى هشیار فرما و دل ما را به نور ایمان صفا بده و به حال ما ترحم فرما. ما مرد این میدان نیستیم . تو خود ما را دستگیرى نما و از چنگال شیطان و هواى نفس ‍ نجات بده . بحق اولیائک محمد و آله الطاهرین – صلوات الله علیهم اجمعین – (593).
خداوندا! ما عاجزیم از شکر نعم تو. لسان ما و همه موجودات الکن است از حمد و ثناى تو جز آنکه سر خجلت به پیش افکنیم و از بى حیایى هاى خویش عذر بخواهیم ، چاره نداریم ، ما چه هستیم که لایق رحمت هاى تو باشیم ؟ ولى سعه رحمت وعموم نعمت تو بیش از آن است که در حوصله تقریر آید انت کما اتنیت على نفسک (594).
خداوندا! سینه سوزناکى به ما عنایت فرما و از آتش ندامت ، جذوه ندامت در قلب ما بیفکن و آن را به این آتش دنیایى بسوزان و کدورت قلبیه ما را برطرف فرما. و ما را از این عالم ، بى تعبات معاصى ببر(595).
بارالها! ما معترف به تقصیر و مقر به گناهیم . نه یک قدمى در راه رضاى تو برداشتیم و نه یک عباداتى و اطاعتى از روى اخلاص بجا آوردیم . تو خود با لطف عمیم و رحمت واسعه با ما رفتار فرما و چنانچه در این دنیا ستر عیوب ما فرمودى در آن عالم نیز بفرما که در آن جا نیازمندیم به ستر و غفران .
بارالها! ما را لباس هستى پوشاندى و تمام وسایل حیات و راحت ما را فوق ادراک مدرکین فراهم فرمودى و تمام طرق هدایت را به ما نمودى ، تمام این عنایات براى اصلاح خود ما و بسط رحمت و نعمت بود، اکنون ما در دار کرامت تو و در پیشگاه عز و سلطنت تو آمدیم ، با ذوب ثقلین ،، در صورتى که ذنوب مذنبین در دستگاه تو نقصانى وارد نکرده و بر مملکت تو خللى وارد نیاورده با یک مشت خاک که در پیشگاه تو به چیزى و موجودى حساب نشود، چه مى کنى جز رحمت و عنایت ؟ آیا از درگاه تو جز امید رحمت ، چیز دیگر متوقع است ؟ (596).
خداوندا! بارالها! مادستمان از همه چیز کوتاه و خود مى دانیم که ناقص و ناچیزیم و لایق درگاه تو و فراخور بارگاه قدس تو چیزى نداریم . سرتا پا نقص و عیب و ظاهر و باطن ما به لوث معاصى و مهلکات و موبقات آغشته است . ما چه هستیم که اظهار ثناى تو کنیم ؟ جایى که اولیاى تو گویند: افبلسانى هذا الکال اشکرک ؟ (597) و عجز و ضعف و قصور خود را اعلان کنند، ما اهل معصیت و محجوبین از ساحت کبریا چه بگوییم ؟ جز اینکه با لقلقه لسان عرض کنیم رجاء مابه مراحم تو است و امید و ثقه ما به فضل و مغفرت تو است و به وجود و کرم آن ذات مقدس است . چنان چه در لسان اولیاى تو وارد است (598).
خداوندا! تو مصلح عباد و داراى قلوب هستى ، وجود جمیع موجودات در ید قدرت توست و قلوب بندگان در تحت نفوذ اراده تامه تو. ما مالک خود و نفع و ضرر و موت و حیات خویشتن نیستیم ، تو قلوب مظلمه و دلهاى با کدورت ما را به نور افاضه خود روشن فرما و مفاسد ما رابه فضل و عنایت خود اصلاح فرما و دستگیرى از این ضعفاى بیچاره بنما(599).
بارالها! تو از سریره بندگان آگاهى و قصور و تقصیر ما را مطلعى و ضعف و ناتوانى ما را مى دانى ، تو ما را به رحمت خود غرق کردى پیش از آنکه از تو سؤ الى کنیم ، نعمت هاى تو ابتدایى و تفضلهاى تو بى سابقه سؤ ال و استمداد است ، ما اکنون معترف به تقصیر خود هستیم ، کفران نعم غیر متناهیه تو کردیم و خود را مستحق عذاب الیم و دخول جحیم مى دانیم و پیش خود چیزى سراغ نداریم و وسیله اى در دست نداریم جز آنکه تو خود را معرفى کردى به لسان انبیاء به تفضل و ترحم و سعه جود و رحمت و ما تو را بدین صفت شناختیم بقدر استعداد خود، تو با مشتى خاک چه مى کنى جز رحمت و تفضل ؟ این رحمتک الواسعه ؟ این یادیک الشاملة ؟ این فضلک العمیم ؟ این کرمک یا کریم ؟ (600).
خداوندا! تو خود ما را به نور هدایتت دستگیرى فرما و از این خواب سنگین بیدار فرما و به عالم غیب و نور و دار بهجت و سرور و خلوت انس و محفل خاص دعوت کن .
(الهى ) ما سرگشتگان دیار جهالت و متحرین در تیه ضلالت و سرگرم هاى به خودى و خودپرستى که در این ظلمتکده ملک و طبیعت آمدیم و چشم بصیرت نگشودیم و جمال زیباى تو را در مرائى خرد و کلان ندیدیدم و ظهور نور تو را در اقطار سماوات و ارضین ، خفاش صفت مشاهده ننمودیم و با چشم کور وقلب مهجور روزگار بسر بردیم و عمرى را به نادانى وغفلت نفس شمردیم ، اگر لطف بى پایان و رحمت نامتناهى سرشار تو مددى نکند و سوزى در قلب و جذوه اى در دل نیفکند و جذبه روحیه حاصل نیاید، در این تحیر تا ابد بمانیم و ره به جایى نرسانیم . ولى ما هکذا الظن بک ، نعم تو ابتدایى و رحمت تو بى سابقه است .
بارالها! تفضلى فرما و دستگیرى نما و ما را به انوار اجمال و جلال خود هدایت فرما و قلوب ما را به ضیاء اسماء و صفاتت روشن و منور فرما(601).
بار خدایا! که قلوب اولیاء را به نور محبت منور فرمودى و لسان عشاق جمال را از ما و من فرو بستى و دست فرومایگان خودخواه را از دامن کبریایى کوتاه کردى ، ما را از این مستى غرور دنیا هشیار فرما و از خواب سنگین طبیعت بیدار و حجاب هاى غلیظ و پرده هاى ضخیم خودپسندى و خود پرستى را به اشارتى پاره کن و ما رابه محفل پاکان درگاه و مجلس قدس ‍ مخلصان خداخواه بار ده ، و این دیوسیرتى و زشت خویى و درشت گویى و خود آرایى و کج نمایى رااز ما کنار فرما و حرکات و سکنات و افعال و اعمال اول و آخر و باطن و ظاهر ما رابه اخلاص و ارادت مقرون فرما.(602)
بارالها! نعم تو ابتدایى است (داد حق را قابلیت شرط نیست ) و نوال تو غیر متناهى ، باب رحمت و عنایت مفتوح است و خوان نعمت بى پایانت ، مبسوط، دلى شوریده و حالى آشفته ، قلبى داغدار و چشمى اشکبار، سرى سودایى بى قرار و سینه اى شرحه شرحه آتش بار مرحمت فرما و خاتمه ما را به اخلاص به خودت و ارادت به خاصان درگاهت یعنى دیباچه دفتر وجود و خاتمه طومار غیب و شهود محمد و آل و اهل بیت مطهرش – صلوات الله علیه و علیهم اجمعین – به انجام برسان (603).
بارالها! من ماءموریت خود را که نصیحت به ملت است به قدر توان ضعیف خود انجام دادم و تو اى خداى بزرگ لایزال خود قلب ملت ما را پیوند برادرانه عطا نما… خداوندا! ما را از شر کسانى که برخلاف مسیر اسلام دارند سیر مى کنند نجات بدهد. خداوند ملت ما را از اشخاصى که برخلاف مسیر ملت دارند حرکت مى کنند نجات بدهد(604)… و از خداى تبارک و تعالى مى خواهم که ما را از شر دوست هاى جاهل و دشمن هاى شیطان نجات بدهد… (605) و از خداى تبارک و تعالى مى خواهم که همه ما را بیدار کند و همه ما را خدمتگزار این ملت و همه ما را به سعادت و سلامت ، این راه را، که راه آلى آخرت و الى الله است ، با سلامت طى بکنیم که در وقتى که در معرض حساب واقع مى شویم حسابمان سالم باشد و آبروى ما در پیشگاه خدا و اولیاى خدا نریزد(606).
خداوند ما را از خواب غفلت بیدار کند. خداوند اسلام و مسلمین را تقویت کند دست اجانب را از ممالک ما کوتاه کند این ریشه هاى گندیده را که مى خواهند توطئه کنند خدایا قطع کن این ریشه ها را (607).
دعا کنید که ما غفلت نکنیم از خداى تبارک وتعالى غفلت نکنیم از اسلام خداوند ان شاء الله این امان را هیچ وقت از ما به خوف مبدل نفرماید خداوند ان شاءالله ما را اهل عبادت و اهل اینکه کسى را شریک خدا در هیچ چیز ندانیم قرار بدهد(608).
خداوند مارا از شر شیاطین نجات بدهد، خداوند جوانان ما را از شر این شیاطین انسى نجات دهد(609) (و) خداوند به ما قدرت تفکر بدهد (610) (و) خداوند همه ما را، همه ما را به راه راست هدایت کند(611).
خدایا!اگر ما خطارکار هستیم ، اگر این آزادى را ما وسیله قرار دهیم ، از براى تعدى به مظلومان ولو یک نفر باشد، تعدى به زیردستان ولو یک نفر باشد، خدایا! ما را در همین عالم عذاب کن ، نگذار برسد به عالم دیگر(612).
بارالها! تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیرى کن و عاقبت ما را ختم به خیر فرما و با رحمت واسعه خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهى ده (613).
خداوندا! ما را به صراط مستقیم انسانیت هدایت فرما، و از جهل و خودپسندى و ضلالت خودبینى مبرا کن و به محفل انس ارباب عروج روحانى و مقام قدس اصحاب قلوب عرفانى بار ده وحجابهاى انانیت ظلمانى و انیت نورانى را از چشم بصیرت ما برافکن تا به معراج حقیقى نماز اهل نیاز واصل گردیم و به جهات اربع ملک و ملکوت چار تکبیر زنیم و فتح باب اسرار غیبیه برما فرما و کشف استار احدیت بر ضمایر ما نما تا به مناجات اهل ولایت نایل شویم و به حلاوت ذکر ارباب هدایت فایز آییم ، و تعلقات قلبیه ما را از غیر صرف و به خود مصروف دار و چشم ما را از اغیار که شیاطین راه سلوکند بپوش و به جمال جمیل خود روشنى بخش (614).
بارخدایا! ما را از این خواب گران برانگیز و از این خودخواهى و خودبینى که منشاء همه مفاسد است ، نجات ده و به صراط مستقیم انسانیت هدایت فرما(615).
بارالها! ما در حجاب هاى ظلمانى عالم طبیعت و شرکهاى بزرگ هواپرستى و خودخواهى واقعین و شیطان در رگ و پوست و خون ما تصرف دارد و سرتاپاى ما در تحت سلطنت شیطان است و ما از دست این دشمن قوى جز به پناه ذات مقدس تو چاره اى نداریم ، تو خود از ما دستگیرى کن و قلوب ما را به خود متوجه فرما(616).
خداوندا! توجه ما به غیر از تو از روى استهزاء نیست ، ما چه هستیم و که هستیم که در محضر قدس ملک الملوک على الاطلاق استکبار و استهزاء کنیم ولى قصور ذاتى و نقص ما قلوب محجوب ما را از تو مصروف داشته و اگر عصمت و پناه تو نباشد، ما در شقاوت خود تا ازل باقى هستیم و راه نجاتى نداریم .
بارالها! ما چه هستیم ، داوود نبى علیه السلام عرض کرد اگر عصمت تو نباشد، عصیان تو را خواهم کرد (617)!
بارالها! پایان کار ما را به سعادت مقرون فرما و سرانجام رشته معرفت و خداخواهى را به دست ما بده و دست تطاوال دیو رجیم و شیطان را از قلب ما کوتاه فرما و جذوه اى از آتش محبت خود در دل ما افکن تا جذبه اى حاصل آید و خرمن خودى و خودپرستى ما را به نور نار عشقت بسوزان تا جز تو نبینیم و نخواهیم و جز سکوى تو بار قلوب را نیندازیم (618).
محبوبا! اکنون که از تو دوریم و از جمال جمیلت مهجور، مگر آنکه دست کریمانه ات تصریفى کند و حجاب هاى ضخیم را از میان بردارد تا در بقیه عمر جبران ماسبق گردد(619).
پروردگارا! ماسرگشتگان دیار جهالت و متحیرین در تیه ضلالت و سرگرمهاى به خودى و خودپرستى که در این ظلمت کده ملک و طبیعت آمدیم و چشم بصیرت نگشودیم و جمال زیباى تو را در مرائى خرد و کلان ندیدیم و ظهور نور تو در اقطار سماوات و ارضین ، خفاش صفت مشاهده ننمودیم و با چشم کور وقلب مهجور روزگار بسر بردیم و عمرى را به نادانى و غفلت نفس شمردیم اگر لطف بى پایان و رحمت نامتناهى سرشار تو مددى نکند و سوزى در قلب و جذوه اى در دل نیفکند و جذبه روحیه حاصل نیاید، در این تحیر تا ابد بمانیم و ره به جایى نرسانیم . ولى (ما هکذاالظن بک ) (620) نعم تو ابتدایى و رحمت تو بى سابقه است .
بارالها! تفضلى فرما و دستگیرى نما و ما را به انوارجمال و جلال خود هدایت فرما و قلوب ما را به ضیاء اسماء و صفاتت روشن و منور فرما (621).
از خداوند تعالى توفیق و تاءیید همه راخواستار و امید است که خداوند تعالى همه را از شرور، خصوصا در آلودگى به دنیا و زخارف آن محفوظ نگهدارد(622).
خداوندا! بر ما بندگان ناچیز سرتاپا گناه ببخشا و رحمت واسعه خود را از ما دریغ نفرما هرچند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم (623).
خداوندا! زبان ما را از بیهوده گفتن و جدال و لغو و دروغ حفظ فرما. خداوندا! قلوب ما را به نور اسلام و روحانیت روشن فرما. خداوندا، گوش ‍ شنوا عنایت فرما به سلاطین دول اسلام به رؤ ساى جمهور دول اسلامى به نمایندگان مجلسین دول اسلامى به نخست وزیران و وزراء دول اسلامى به رؤ ساى دانشگاه هاى دول اسلامى به کارفرمایان و کارمندان دول اسلامى ، خداوند آنها را قرار بده من الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه … (624).
خداوندا! عظمت اسلام و مسلمین و علماى اسلام را روزافزون فرما…(625) از خداوند تعالى عظمت اسلام و قرآن و استقلال ممالک اسلامى و شوکت و بزرگى پیروان قرآن کریم را خواستارم …(626) خداوند تعالى اسلام و مسلمین را در پناه خود و قرآن حفظ فرماید (627).
از خداى تبارک و تعالى درخواست دارم خداوند تمام مراجع اسلام را در ضل حمایت خودش حفظ کند، سایه تمام مراجع اسلام را بر سر مسلمین و بر سر همه ما مستدام بدارد، دیانت اسلام را تقویت کند، دست اشخاصى که به استقلال مملکت ما به اقتصاد مملت ما خیانت مى کنند، قطع کند(628).
خداوندا! بیدار کن اینها را، خداوندا دشمنان اسلام را ذلیل کن ، خداوندا سران ممالک اسلامى را به وظایف خودشان آشنا کن ، خداوندا، دست استعمار را قطع کن ، خداوندا دست کسانى که از طرق استعمار مى خواهند این مملکت را ببرند، قطع کن (629).
خداوندا! امور مسلمین را اصلاح کن ، خداوندا دیانت مقدسه اسلام را عظمت به آن عنایت فرما، خدایا اشخاصى که خیانت مى کنند به این آب و مملکت خیانت مى کنند به اسلام خیانت مى کنند به قرآن آنها را نابود کن (630).
از خداوند متعال قطع ایادى اجانب و عمال آن ها و توفیق تاءیید کسانى که که درراه اهداف عالیه قرآن کریم و اسلام عزیز همت گماشته و مردانه قیام کرده اند خواستارم (631)… و از خداوند تعالى مساءلت مى نماید که موجب تنبه و بیدارى مسلمین را فراهم فرماید و دفع شر اعداء اسلام را از بلاد مسلمین بفرماید (632).
خداوندا! ما را از غیر خودت منصرف فرما، حب دنیا را از قلب ما بیرون کن ، اخلاق نیک ما را در ما پابرجا کن ، ما را در پناه امیرالمؤ منین علیه السلام از هر بدى نگه دار، ما را نسبت به اسلام و مسلمین خدمتگزار قرار بده ، ما را نسبت به علماى اسلام قدردان قرار بده ، علماى اسلام را در هر جا هستند حفظ بفرما، اسلام را سرمشق و مقدم بر همه کلمات قرار بده اللهم اعظم کلمة الاسلام (633).
خدایا!ترا به اولیائت ، اسلام را عظیم کن ، عظمت بده ، ما را ازخواب غفلت بیدار کن همه جناح هاى ما را به هم متصل کن ، اتفاق کلمه به ما عنایت کن …(634) از خداوند متعال استمداد کنید (انه ولى التوفیق ) (635) از خداوند اصلاح حال مسلمین و خصوص حوزه هاى دینیه و بیدارى آنها را خواهانم (636)… از خداوند تعالى اصلاح حال مسلمین و نجات کشورهاى اسلامى را از دست اجانب چپ و راست مساءلت مى نمایم (637)… از خداوند متعال حضرت مسلمین و خذلان اسرائیل و عمال سیاه آن را خواستارم (638).
از خداوند متعال عظمت اسلام را که کفیل وحید عدالت و استقلال و مدافع حقیقى مظلومان است خواستارم و ملت ایران خصوصا جوانان متدین برومندش را به خداى متعال مى سپارم (639). خداوند تبارک وتعالى این قضیه را (قیام مردمى علیه شاه ) به صلاح مسلمین و به صلاح مذهب ختم بفرماید(640).
خداوند! همه شما را با عزت و سلامت و سعادت ، با ایمان کامل ، با تربیت وفرهنگ صحیح قرین کند(641) خداوند تعالى به ملت ما شجاعت عنایت کند(642) (و) خداى تبارک و تعالى به ما توفیق دهد و عنایت کند که ما بتوانیم به وظایف دینیه خودمان به وظایف انسانیه خودمان عمل بکنیم (643).
بارالها! احمد را نزد خود محمود و فاطى را مفطوم و حسن را احسن فرما و یاسر را به یسر برسان و این خانواده منتسب به اهل بیت عصمت علیهم السلام را با عنایات خاصه خود تربیت کن و از شر شیاطین درونى و برونى حفظ فرما و سعادت دارین را به آنان عطا فرما(644).
بارالها! ما را و این خانمان را و خانواده هاى مربوط به مارا از آفات شیطانى نجات مرحمت فرما و ما را از کسانى که آزار مسلمانان به زبان و عمل خود نموده اند، قرار مده (645).
خداوند متعال ! اسلام ومسلمین و کشورهاى اسلامى را از شر اجانب حفظ فرماید، دست استعمار و خائنین به اسلام را از بلاد اسلامى و حوزه هاى علمیه کوتاه کند، علماء اسلام و مراجع عظام را در دفاع از قوانین مقدسه قرآن کریم و پیشبرد آرمان هاى اسلامى موفق و مؤ ید بدارد، روحانیون اسلام را به وظایف سنگین و مسؤ ولیت هاى خطیر آنان در عصر کنونى آگاه و آشنا سازد، حوزه هاى علمیه و مراکز روحانیت را از دستبرد و نفوذ دشمنان اسلام و ایادى استعمار مصون و حفظ بدارد، به نسل جوان جوان روحانى و دانشگاهى و به عموم مسلمانان توفیق خودسازى ، تهذیب و تزکیه نفس عنایت فرماید. ملت اسلام را از خواب غفلت ، سستى و رخوت و جمود فکرى برهاند تا با الهام از تعالیم نورانى و انقلابى قرآن به خود آیند، بپاخیزند و در سایه اتحاد و یگانگى دست استعمار دشمنان دیرینه اسلام را از کشورهاى اسلامى قطع نمایند و به آزادى ، استقلال و مجد و عظمت از دسته رفته خود نایل گردند. ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الکافرین . ربنا و تقبل دعاء … (646).
بارالها! دست ستمگران را از بلاد مسلمین کوتاه کن ، خیانتکاران به اسلام و ممالک اسلامى را ریشه کن فرما. سران دولت هاى اسلام را از این خواب گران بیدار کن تا در مصالح ملت ها کوشش کنند و از تفرقه ها و سودجویى هاى شخصى دست بردارند، نسل جوان و دانشجویان دینى و دانشگاهى را توفیق عنایت فرما تا در راه اهداف مقدسه اسلام بپاخیزند، و با صف واحد در راه خلاص از چنگال استعمار و عمال خبیث آن و دفاع از کشورهاى اسلامى اشتراک مساعى کنند. فقها و دانشمندان را موفق کن که در هدایت و روشن کردن افکار جامعه کوشا باشند و اهداف مقدسه اسلام را به مسلمین خصوصا به نسل جوان برسانند و در برقرارى حکومت اسلامى مجاهدت کنند(647).
بارالها! ترا به پنج زبان حمد و سپاس مى گوییم و در عین جمع وجود براى آن بخشش ها و دهش ها که نمودار گشته در غیب و شهود از تو یارى مى جوییم و به تو پناهنده مى شویم . از بدى وسوسه کننده دیو مردم که رهزن طریق مردمى است و رهبر یاران خویش به سوى ژرفچاه مغاک عالم طبع تیره وعدنى پس ، بارالها ما را به صراط مستقیم راهبر باش ، بدان صراطى که برزخیت کبرا و مقام احدیت جمع اسماى حسناتست و درود فرست برآنکه خاستگاه پیدایش و نمایانى است و نقطه غایت و پایانى ، صورت و مایه هستى و بقاست ، و مادیت نخستین و برزخیت کبراست ، آنکه نزدیک گردید، و از تعنیات یکسره وارهید، پس فروتر آمد چنانکه خود را نزدیک نمود به قرب قاب دو قوس وجود و تمام دایره غیب و شهود بل باز هم نزدیکتر که آن عین حضرت عماست بلکه چون نیک بنگرى حضرتى نه آنجاست : (عنقا شکار کس نشود دام باز گیر) (648).
بارالها! (در دنیا و آخرت نیکویى نصیب ما بگردان و از عذاب آتش نگاهمان دار) و ما را با نیکان برانگیزان و از آمیزش با اشرار محفوظ بدار به حق محمد و پیروان و نزدیکان او…(649).
خداوندا! بحق اصحاب پنج گانه کساء احمد و فاطى و حسن و رضا (یاسر) و على را که از دودمان رسول گرامى و وصى اویند و به این افتخار مى کنم و مى کنند، از شرور شیطانى و هواهاى نفسانى مصون دار (650).
خداوندا! بر ما بندگان ناچیز سرتا پا گناه ببخشا و رحمت واسعه خود را از ما دریغ فرما هرچند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم (651).
خداوندا! همه چیز تویى و غیر از تو همه هیچ
خداوندا! تو عزیزى وغیر از تو همه ذلیل
خداوندا! تو غنى اى و غیر از تو همه فقیر (652).
خداوند! همه را از شر نفس اماره و شر دشمنان محافظت فرماید و به همه شرح صدر و تدبیر در امور و اخلاص درعمل و ایثار در خدمت به خلق مرحمت کند(653).
خداوندا! ارزش خدمتگزارى به دین خود و به مردم را در دل و دیدگان ما افزون و جاودان نما انک ولى النعم (654).
خداوند، همه ما را از شر شیطان نگه دارد و خداوند همه ما را قدرت این بدهد که با خودمان جنگ کنیم و با باطن خودمان ستیزه کنیم و اصلاح کنیم خودمان را (655).
بارالها! تو واقفى بر اسرار و غیر تو تو چه تواند و چه سان از عهده شکر نعمت هایى که به ملت عزیز ما عطا فرموده اى بدر آید… پس تو که شکور و غفورى به همه آنان ، از الطاف خفیه خود مرحمتى فرما و درى از معارف الهیه بر روى همگان بگشا(656)… من دعا مى کنم از خداى متعال مى خواهم که خداوند ما رابیدار کند… و ما را آشنا کند به وظایف همین عالم و به وظایف عالم هاى دیگر و ما را از این ضیافت ، یک حظى به قدرت خودش عنایت کند(657).
خداوندا! بر ما منت بنه و انقلاب اسلامى ما را مقدمه فرو ریختن کاخ ‌هاى ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان (658).
خداوندا! این نعمت هاى بزرگ را از ما و ملت ما نگیر. خداوندا! ما را به ارزش برکات خود بیشتر آشنا فرما. خداوندا! بر بندگى ما و خلوص ما و اظهار عجز و ذلت ما در برابر خودت بیفزا. خداوندا! به ما توکل و صبر و مقاومت و رضا و توفیق جلب عنایت خود کرامت فرما و در مسیر خدمت به بندگانت ما را تا مرز قربانى خود و فرزندان و هستى مان همراهى و مدد نما(659).
خداوندا! باطن دلهاى معتقدان به دین رسول اکرم صلى الله علیه و آله را تنها از رضایت خود لبریز گردان انک مجید الدعوات .
خداوندا! اگر هیچ کس نداند تو خود مى دانى که ما براى برپایى دین تو قیام کرده ایم و براى برپایى عدل وداد در پیروى از رسول تو در مقابل شرق و غرب ایستاده ایم و در پیمودن این راه لحظه اى درنگ نمى کنیم .
خداوندا! تو مى دانى که فرزندان این سرزمین در کنار پدران و مادران خود براى عزت دین تو به شهادت مى رسند و با لبى خندان و دلى پر از شوق و امید به جوار رحمت بى انتهاى تو بال و پر مى کشند.
خداوندا! تو مى دانى که امت رسول تو در این مملکت مواجه باهمه توطئه هاست و ایادى شیطان در داخل و خارج او را آرام نمى گذارند و تلاش ها هر روز براى در تنگنا و مضیقه قرار دادن این ملت در امور اقتصاد فزون تر مى شود.
خداوندا! تو میدانى مردم ما مشکلات را به جان و دل خریده اند و از هیچ کس غیر تو ترس و بیم ندارند و تمام زجرها و دردها را تحمل مى کنند. همه پیروزى ها را از آن تو و به عنایت تو مى دانند.پس ما را به عنایت دوباره خود همراهى نما و دل هاى ملت ما را به نصر و پیروزى خود امیدوارتر ساز و رزمندگان جبهه ما را به مدد غیبى و جنود مخفى خود غالب و پیروز گردان و توان و صبر و استقامت ما را در تحمل سختى ها و مشکلات افزون نما و نعمت رضایت در شکست و پیروزى را به ما ارزانى فرما و دل مردم ما را که براى دین تو شهید، مفقود و مجروح واسیر داده اند و سختى هجران عزیزان را به عشق لقاء و رضاى تو تحمل کرده اند، شادمان فرما و همه ما را در مسیر بندگى خود عاشق و دردآشنا فرما و شهیدان ما را از کوثر زلال ولایت خود و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام سیراب نما و انقلاب اسلامى ما را به انقلاب مصلح کل متصل فرماو انک ولى النعم (660).
بارالها! این وصف مجاهدان فى سبیل الله و اجر عظیم آنان است که در صحنه هاى کارزار با دشمنان تو و دشمنان رسول معظم تو و دشمنان قرآن کریم تو، به شهادت رسیده اند یا در این راه پیروز گردیده اند و تو خود شاهدى که در این سال ما جانبازان و مهاجران و مجاهدانى داشتیم که به سوى تو و به سوى خانه امن تو که از صدر خلقت تا کنون ماءمن هر موجودى بوده است هجرت کردند(661).
خداوندا! امروز تمام قدرت ها و ابرقدرتها مصمم شده اند تا ریشه اسلام ناب رسول گرامى مان صلى الله علیه و آله را قطع کنند.
بارالها! امروز صدامیان با کینه اى که از دین تو دارند، دست در دست تمامى شیاطین جهان داده اند تا صداى اسلام محمدى را خاموش سازند. از تو مى خواهم تا ما را در راهت صبورتر و شکیبایى خانواده هاى عزیز و بزرگوار شهدا، جانبازان مفقودین و اسرامان را بیشتر گردانى .
پروردگارا! شهداى ما را به سیدالشهدا علیه السلام محشور فرما و جانبازان عزیز و مقتدر انقلاب اسلامى خودت را شفا عنایت فرما. اسرا و مفقودین ما را هرچه زودتر به اوطانشان بازگردان .
خداوندا! به تمام ملت هاى اسلامى خصوصا ملت شجاع و حماسه ساز ایران تحمل بیشتر فشارهاى نظامى استکبار از زمین و دریا و هوا و فشارهاى اقتصادى و سیاسى روزافزون کانون هاى فساد را عنایت فرما(662).
خداوندا! ماگرفتار هستیم ، گرفتار در دست خودمان هستیم ، گرفتار به نفوس ‍ خودمان هستیم و گرفتار به نفوس خبیثه اى که بر ضد اسلام و مسلمین عمل مى کند، ما را و همه ما را از این گرفتارى نجات بده .
خداوندا! تو فرمودى که ما دعا کنیم و تو استجابت کنى ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الاخرة حسنة و… و امیدواریم خداوند رحمتش را بر ما نازل کند و ما را از جمله رحمت شدگان حساب کند و ما را هدایت کند، به صراط مستقیم آن طورى که فرموده است و ما را از ضالین و مغضوبین قرار ندهد. ان شاءالله (663).
خداوندا! اینها بندگان تو هستند، اینهادر حضور تو هستند، اینها براى اسلام تو خدمت مى کنند، اینها برا شکستن کفار جانفشانى مى کنند.
خداوندا! تو تاءییدشان کن ، حفظشان کن ، سلامتشان بدار، عاقبت همه را ختم به خیر کن (664).
خداوندا! این دفتر وکتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم کن .
خداوندا! کشور ما را و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش .
خداوندا! تو مى دانى که ما سرسازش با کفر را نداریم .
خداوندا! تو مى دانى که استکبار و آمریکاى جهانخوار گل هاى باغ رسالت تو را پرپر نمودند.
خداوندا! در جهان ظلم و ستم بیداد همه تکیه گاه ما تویى و ما تنهاى تنهاییم و غیر از تو کسى را نمى شناسیم و غیر از تو نخواسته ایم که کسى را بشناسیم ، ما را یارى کن که تو بهترین یارى کنندگانى .
خداوندا! تلخى این روزها را به شیرینى فرج حضرت بقیة الله -ارواحنا لتراب مقده الفداء – و رسیدن به خودت جبران فرما.
خداوندا! از تو مى خواهیم آنچه مصلحت اسلام و مسلمین است را براى ما مقدر فرمایى . انک قریب مجید (665).
از خداوند متعال در این ماه پربرکت شعبان المعظم که شاهد ولادت با سعادت منجى بشر و عدالت گستر شرق وغرب و فریادرس مظلومان و مستضعفان جهان حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء بوده است عاجزانه خواستارم که نمایندگان و قاطبه ملت مظلوم ایران در مسؤ ولیت هایى که در این عصر پرآشوب و فتنه زا که مى توان گفت حکومت جنگل بر آن غلبه دارد به دوش گرفته اند، به طور شایسته از عهده برآیند و در این جهاد بزرگ موفق شوند و با افتخار و سرافرازى به محضر مبارک حق تعالى وارد شوند…(666).
بارالها! ما گرچه محجوبیم و در سلاسل جهنم نفس مقید، تو به وسیله اولیائت دست ما گیر و ما را از خود و شر خود برهان تا جز تو نبینیم و جز از تو خوف نداشته باشیم و امید به کس نبندیم (667).
خدایا! ما بندگان ضعیف هستیم ، ما بندگانى هستیم که هیچ نداریم ، ما هیچیم و هر چه هست تویى . ما اگر چنانچه خلاف مى کنیم نادانیم . تو بر ما ببخش . تو ما رابه این ماه مبارک رمضان وارد کن به طورى که که با رضایت تو وارد بشویم دراو.
خدایا! تو ما را لیاقت بده که در این مهمانى که از ما کردى اسلام ، این ایران راتو تقویت کن (668).
و از خدا مى خواهیم که با ما با لطف و عنایات خودش رفتار کند، به ما رحم کند و ما را از این گردابى که در آن مبتلا هستیم و آن گرداب خودمان هست ، اعمال خودمان هست ، ما را نجات بدهد(669).
خداوند همه ما را بیدار کند… و دین و دنیاى همه ما را حفظ کند(670).
خداوندا! ما هیچیم ، هیچ ، و هرچه هست از تو و به سوى توست ، ما به قدرت مطلق تو امیداوریم و از تو استمداد مى کنیم اگر تو با مایى شکست و پیروزى را به پشیزى نمى شناسیم . تو خود یار این ملت و این جوانان مخلص باش و رحمت خود را بر این شهیدان جاوید نثار فرما.
و جانبازان این شهیدان زنده را شفا و اخلاص و اجر عنایت فرما.
و به بازماندگان آنان و خاندان و پرستاران اینان صبر و جزاى خیر مرحمت فرما.
و اسرا و مفقودین ما را صحت و استقامت ونجات بده .
و رزمندگان عظیم الشاءن این ، پشتوانه هاى جمهورى اسلامى را پیروزى و قدرت و شجاعت بیشتر لطف فرما.
و به ملت شریف ایران هرچه بیشتر استقامت ومقامت و صبر و بردبارى در راه پیشبرد مقاصد اسلام عنایت فرما.
و بین ملت هاى اسلامى توحید کلمه ایجاد فرما.
و دولت هاى اسلامى را از خواب گران بیدار نما.
و عظمت اسلام را به اوج خود برسان .
و دست ستمکاران و مفسدان و ماجراجویان را از اسلام وجمهورى اسلامى ایران قطع فرما.
وطمع طمعکاران را به ناکامى برسان و کید آنان را به خودشان برگردان ، و صلوات بى پایان خود را به انبیاء معظم بویژه اشرف و خاتم آنان صلى الله علیه و آله نثار فرما، و درود بى پایان به ائمه معصومین سیما خاتمهم و غائبهم بقیة الله علیه السلام بفرست ، و ما را از شر شیطان و نفس اماره نجات مرحمت فرما(671).
بارالها! از الطاف بیکران تو شکرگزاریم ، گرچه شکر ما و همه موجودات در مقابل نعمت هاى بى انتهاى تو ناچیز است .
خداوندا! اگر عنایات تو نبود، ما قدمى به سوى پیروزى نمى توانستیم برداریم ، هرچه هست از توست و همه قدرتها شیران علم (672) هستند(673) ما کوردلان را از خودخواهى و خودبینى حفظ و اسلام عزیز را تو خود قوت وعظمت بده .
خداوند همه این دردها را شفا بدهد و امیدوارم که همه موفق بشویم به علم کردن به رضاى خدا وخداوند این اسلام را، جمهورى اسلامى را نگه دارد و ما را موفق کند به لقاى جمال مبارک امام زمان علیه السلام موفق بشویم (674).
امیدوارم که خداوند ما را موفق فرماید که تابع دستورات او باشیم (675) و خداوند همه ما را تابع احکام اسلام قرار بدهد(676).
بارالها! بنده ناچیز تو از کشورى مظلوم با جمعیت ناچیز حیث عدد و همه چیز و زنده به عنایات تو، ناله مظلومانه خود را – به مقدار ناچیز خود – به ملت هاى مسلمان و مظلومان جهان رساندم و فریاد (یا للمسلمین ! به داد اسلام برسید) را ابلاغ نمودم و تا الطاف و عنایات تو نباشد، هیچ گره اى باز نشود و هیچ دردى دوا نشود.
تو خود با رحمت واسعه خود به مسلمین نظر فرما.
و همه ما را از قید خود و خودیت وعبودیت بت ها، خصوصا بت نفس ‍ نجات بده !
و شر ستمکاران را از سر مظلوما جهان بویژه مسلمان برکن !
و مسلمانان را به خود آور!
و دولتهاى کشورهاى اسلامى را جراءت و شجاعت عنایت فرما! که با داشتن آن مقدار عده و عده در دست داشتن شریان حیاتى غرب وشرق ، تن به ذلت و اسارت اجانب ندهد و با ملت هاى خود هم صدا شوند، به امید پیروزى رزمندگان و مبارزان اسلام در سراسر گیتى بر کفر جهانى (677).
خداوند مه ملت هاى اسلامى را حفظ کند و به وظایف خودشان آشنا کند و ما را هم به وظایف خودمان آشنا کند که در این چند روزى که داریم آن طرف مى رویم لااقل توجه به آنجا باشد اخلاد الى الارض نباشد(678).
خداوند همه ما را به طریق انسانیت هدایت فرماید… از خداوند متعال مدد مى خواهیم که همه ما را حفظ نماید، خصوصا از شیطان نفس که مادر (بت )هاست (679).
خداوند به همه توفیق بدهد که راه مستقیم الهى را به پذیرش بگیرند و به این راه مستقیم پیش برویم (680).
و امیدواریم که اسلام ما را قبول کند به این که مسلمان هستیم و پیغمبر اکرم در این روز، روز مبارک ما را بپذیرد و حضرت صادق علیه السلام ما را قبول کند(681).
بارالها! این کشور، وابسته به رسول اکرم صلى الله علیه و آله و اهل بیت گرامى او است و کشور حضت بقیة الله ارواحنالمقدمه الفداء است . به حرمت آنان در بارگاه قدس تو، عنایات خود را مستمدم بدار… و اخلاص و عز بندگى خود را به ما عنایت فرما! و صلوات بى پایان بر انبیاى عظام ، خصوصا سید آنان و به اولیاى معظم بویژه خاتم آنان روحى فداه نثار فرما! و ما را از شر شیطان و نفس اماره نجات بده . انک ولى النعم (682).
خدایا! ما را در این سال نو از این حالیکه داریم عوض کن ، ما گرفتار هواهاى نفسانى هستیم و تو مى دانى و تو مى توانى ما را نجات بدهى .
خداوندا! این پیروزى هاى چشمگیرى که براى ما و ملت ما و براى اسلام حاصل شده است طورى کن که در قلوب ما تاءثیر سوء نگذارد و ما را مغرور نکند، ما را از آن راهى که انبیاء علیهم السلام داشتند، منحرف نکند(683).
خداوندا! اینها را پیروز کن ! ما را در جهاد نفس پیروز کن ! همه ما را در جهاد نفس پیروز کن ! ما را به تکالیف خودمان آشنا کن ! ما را به وظایف که با این ملت داریم آشنا کن ! خدمت ما را پیش خودت به اینها، خدمت به تو است ، این را بپذیر! دین و دنیاى ما را حفظ کن !…
خدایا! دل هاى اینهایى که مخالف با این جمهورى اسلامى هستند، این دلهاى اینها را برگردان ! تو مقلب القلوب هستى ، اینها را برگردان که آدم بشوند، توجه داشته باشند، (اینهایى که کنار نشستند و جوان ها این طور پرپر مى شوند و آنها یا شادى مى کنند یا بى تفاوت هستند) دلهاى اینها را برگردان به یک دلهاى سالمى و این حجاب ها را از پیش چشم همه ما بردار،
و ما را موفق که در تعقیب مسائل الهى کندى نکنیم ،
قلب ما به نور معرفت تو روشن بشود قلب همه ملت ما به نور معرفت تو روشن بشود.
خدایا! این الاشیاء کما هى (684).
خداوندا! ملت عزیز ما را به شرف استقامت ، پیروزى ظاهر و باطن نایل فرما…
و سلام و صلوات خود را بر صاحب امر و وارث ارض حضرت بقیة الله الاعظم روحى فداه نثار فرما! (685).
خداوندا! به همه ما توفیق خدمت و اخلاص عنایت فرماید و این گوهرهاى گرانبها را از کید و وسوسه هاى شیطان محافظت کند ان ربى قریب مجیب (686)
بارالها! من تکلیف فعلى خودم را ادا کردم اللهم قد بلغت و اگر زنده ماندم تکلیف بعدى خود را به خواست خداوند ادا خواهم کرد. خداوندا! قرآن کریم و ناموس مسلمین را از شر اجانب نجات بده (687).
بارالها! احمد و تبارش و متعلقاتش ، که از بندگان تو و تبار رسول اکرمند، اینان را در دنیا و آخرت سعادتمند فرما و دست شیطان رجیم را از آسیب به آنها کوتاه فرما.
خداوندا! ما ضعیف و ناتوانیم وعقب افتاده از قافله سالکان ، تو خود از ما دستگیرى فرما(688).
بارالها! ما را مهاجر الى الله ورسوله قرار ده و به فنا برسان و فاطى و احمد را توفیق خدمت عنایت کن و به سعادت برسان
خداوندا! قدم سیر ما از وصول به بارگاه قدس تو کوتاه است و دست مطلب ما از دامن انس تو قاصر، حجاب هاى شهوت و غفلت بصیرت ما را از جمال جمیل تو محجوب کرده ، و پرده هاى غلیظ حب دنیا و شیطنت ، قلوب ما را از توجه به عز جلال تو مهجور نموده ، راه آخرت باریک و طریق انسانیت حدید و ما بیچاره ها چون عنکبوتان در فکر قدید، متحیرانى هستیم که چون کرم ابریشم از سلسله هاى شهوات و آمال برخود تنیده و یکسره از عالم غیب و محفل انس چشم بریده ، جز آنکه از بارقه الهیه چشم ما را روشنى بخشى و از جذوه غیبیه ما را از خود بى خود فرمایى (689).
خداوند ما را از اهل دعا و اهل ذکر و اهل قرآن قرار دهد(690).
خداوندا! تو خود حال ضعیف و بیچارگى ما را آگاهى ، مى دانى که ما بى دستگیرى ذات مقدس تو، از دست دشمنى به این قوت و قدرت که طمع به انبیاء عظام و کمل اولیاء والا مقام ، بسته ، راه گریزى نداریم و اگر بارقه لطف و رحمت تو نباشد، ما را این دشمن قوى پنجه به خاک هلاکت افکند و به تیه ، (691)ظلمت و شقاوت گرفتار کند، تو را به ضلالت و افتادگان بیابان غوایت (692)دستگیرى و قلوب ما را از غل و غش و شرک و شک پاک فرما، انک ولى الهدایة (693).
خدایا! این چه بیتوته است (694) که در دارالخلوت انس محمد صلى الله علیه و آله را با تو بوده و این چه طعام و شراب است که با دست خود این موجود شریف را چشاندى و از همه عوالم وارهاندى . آن سرور را رسد که فرماید: لى مع الله وقت لایسعه ملک مقرب ولا نبى مرسل (695). آیا این وقت از اوقات عالم دنیا و آخرت است ؟ یا وقت خلوتگاه (قاب قوسین ) و طرح الکونین است ؟ چهل روز موسى کلیم صوم موسوى گرفت و به میقات حق نایل شدو خدا فرمود: تم میقات ربه اربعین لیلة (696) با این وصف به میقات محمدى نرسید و با وقت احمدى تناسب پیدا نکرد. به موسى علیه السلام در میعادگاه (فاخلع نعلیک ) (697)خطاب رسید و آن را به (محبت اهل ) تفسیر کرد و به رسول ختمى امر به حب على شد در قلب از این سر جذوه اى است که دم از او نزم ، تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل (698).
بارالها! از لذت مناجات و حلاوت مخاطبان خود ما را نصیبى عنایت فرما و ما را در زمره ذاکران و جرگه منقطعان به عز قدس خود قرار ده و دل مرده ما را حیاتى جاویدان بخش و از دیگران منقطع و به خود متوجه فرما. انک ولى الفضل و الانعام (699).
بارالها! ما از مقامات اولیاءو مدارج اصفیاء و کمال مخلصین و سلوک سالکین ، حظى جز الفاظى چند نداریم و از جمع مقامات به قیل و قال قناعت نمودیم که نه از آن کیفیتى حاصل شود نه حال (700).
بار خدایا! حب دنیا و تعلقات آن ما را از بارگاه قدس و محفل انس تو محجوب نموده ، مگر تو با لطف خفى خود از ما افتادگان دستگیرى فرمایى و جبران ماسبق را فرمایى تا بلکه از خواب غفلت انگیخته شده راهى به محضر قدس پیدا کنیم (701).
بار خداوندا! که ما بندگان ضعیف را بى سابقه خدمت و طاعتى ، یا احتیاج به بندگى و عبادتى با تفضل و عنایت و محض رحمت و کرامت لباس ‍ هستى پوشانیدى و به انواع نعمت هاى روحانى و جسمانى و اصناف رحمت هاى باطنى وظاهرى مفتخر فرمودى ، بى آنکه از نبود ما خللى در قدرت و قوت تو راه یابد یا از بود ما به عظمت و حشمت تو چیزى افزاید، اکنون که سرچشمه رحمانیت تو جوشید و چشم خورشید جمال جمیل تو درخشید و ما را به بحار رحمت مستغرق و به انوار جمال منور فرمود، نقایص و خیطئات و گناهان و تقصیرات ما را نیز به نور توفیق باطنى و دستگیرى و هدایت سرى جبران فرما و دل سرتاپا تعلق ما را از تعلقات دنیاویه برهان و به تعلق به عز قدس خود آراسته نما(702).
بارالها! از طاعت ما ناچیزان بسطى در ملک تو حاصل نشود و از سرپیچى ما نقصى در مملکتت راه نیابد و از عذاب و شکنجه گناهکاران نفعى به تو عاید نگردد و از بخشش و رحمت افتادگان نقصانى در قدرت تو حاصل نشود عین ثابت خطاکاران طالب رحمت است و فطرت ناقصان طلبکار تمامیتت تو خود با لطف عمیم با ما رفتار فرما و به سوء استعداد ما نظر نفرما(703).
اى خدایى که مردگان را از گورها برانگیزى ، و اى آن که به روز رستاخیر، برخاستن مردمان به فرمان تو است ! دلهاى ما را از این کهنه قبرستان برانگیزان و بار ما را از این کوره ده ، سرزمین ستم بربند، تا در نشئه قلبى ، انوار معرفت را مشاهده کنیم و گوش دل ما سروش هاى پیامبرت را در آن نشئه بشنود، باشد که بهره ما از نبوت آن نباشد که با گفتن شهادت به زبان ، خون و مال خود را محفوظ داشته و از عمل کردن به احکام او مقصود ما فقط اکتفا کردن در رابطه با قواعد فقهى و موافقت داشتن برحسب صورت باشد و از خواندن قرآن کریم هدف ما زیبا خواندن و فراگرفتن احکام تجوید و مخارج حروف باشد تا در نتیجه این کوتاه نظرى از آنان باشیم که خداى تعالى درباره شان فرموده است : (بر گوش و چشم هایشان پرده کشیده شده است ) و نیز فرموده است : (دلهاى آنان گرفتار بیمارى است ) (704).
خداوند همه ما را از این قیدهاى شیطانى رها فرماید تا بتوانیم این امانت الهى را به سرمنزل مقصود برسانیم و به صاحب امانت ، حضرت مهدى موعود ارواحنا لمقدمه الفداه رد کنیم (705).
خداوند تعالى شمه اى از این سیر معنوى و هجرت الهى را نصیب همه ما فرماید (706) خداوند به همه توفیق سلامت در رفتار و گفتار بدهد(707). از خداوند تعالى مساءلت مى نمایم که همه ما را به تکالیف الهیه و وظایف انسانیه آشنا فرماید(708).
خداوندا! ملت عزیز ما را به شرف استقامت ، پیروزى ظاهر و باطن نایل فرما(709).
خداى تعالى تو را و ما را از امت رسول مختار و از راهروان راه شیعیان نیکوکار قرار دهد(710).
خداى تعالى ما را از شر شیطان که دزد بکمین نشسته بر سر راه خداى رحمان است در پناه خویش نگهدارد(711)
خدایا! من گفتم ، من آن چیزى را که مى فهمم گفتم به آقایان ، گفتم به جامعه ایران و من تقصیر ندارم . مطلب یک مطلب شوخى نیست . مطلب این است که یک ملتى در طول تاریخ زیر سلطه سلاطین جور بوده اند (712).
من از خداى تبارک و تعالى بیدارى همه را مى خواهم ، خداوند همه ما را هدایت کند، خداوند ما را به طریق مستقیم الهیت راهنمایى فرماید، خدا همه شما را سالم بدارد (713).
از خداوند تعالى خواستارم که با مرحمت واسعه خود ملت ما را از شر اشرار داخلى و خارجى نجات دهد(714).
خداوند ان شاءالله همه ما را اصلاح کند، هواهاى نفسانیه ما را سرکوب کند(715)
خداوند ان شاءالله همه شما را و همه ما را و همه ملت را و همه روحانیت را به راه مستقیم برساند و به لقاء خودش مشرف کند(716). خداوند ما را در برابر امتحانات مکرر پیروز گرداند(717).
من از خداى تبارک و تعالى خواهانم که ما را به راه راست و به صراط مستقیم هدایت بفرماید (718).
خداوند شما را پیروز کند بر شیطان باطنى و شما را بر نفس خودتان پیروز کند تا ان شاء الله وقتى که به محضر خدا رفتید با نشانه هاى افتخارآمیز در خدمت او بروید(719).
بارالها! جوانان رزمنده ایران فتح را از تو مى دانند و به قدرت خویش مغرور نیستند و اگر غرور و سرافرازى هست براى آن است که مورد عنایت و حمایت ذات مقدس تو باشند. تو طماءنینه و سکینه را در دل آنان نازل فرمودى و رعب و وحشت را در قلوب دشمنان آنان که دشمنان اسلامند انداختى .
خداوندا! هرچه هست از توست و امید آن داریم که این عنایت و حمایت را ادامه دهى تا پیروزى نهایى و پس از آن نیز تا آنگاه که دشمنان تو و اسلام در نبرد با جنودالله و حزب الله هستند و تا استقرار حکومت الله . از خداوند متعال ، تعالى اسلام و هواداران آن را خواستار و سرنگونى پرچم هاى شیطانى را امیداورم (720).
خداوند ما را در اخلاق خوش ، در رفتار خوش ، در کردار خوش یارى کند وهواهاى نفسانى ما را ان شاء الله با عنایت خودش و قدرت خودش ‍ سرکوب کند(721).
خداوندا! از این سستى ها و بى تفاوتى ها و جاه طلبى ها و خودباختگى ها در سراسر جهان به تو پناه مى برم (722).
از خداوند تعالى عاجزانه تقاضا مى کنم که ما را از شر شیطان نفس اماره و شیطان درونى بکنیم ؟ چه جواب بدهیم به این ملت ها؟
خداوندا! ما با این دولت هایى که به اسم اسلام اینقدر تحقیر مى شوند و نفس درنمى آورند، ما چه بکنیم با اینها؟ (723)
بارالها! ملت مجاهد ما در این برهه زمان با چه حوادثى و با چه چهرهایى مواجه است ، عصرى که حکومت هاى مسلمین آنچنانند و رسانه هاى گروهى آنچنان و ابرقدرت ها اینچنین ، عصرى که باطل را به صورت حق به خورد مردم مى دهند… و با اسلام عزیز به اسم اسلام مى جنگند.
بارالها! ملت مجاهد ایران در این عصر جاهلیت و تاریک ، مظلومند و به جز اتکال به درگاه تو و اعتماد به عنایات تو پناهى ندارند و از پیشگاه مبارک تو استمداد مى کنند و در راه حق به راه خود ادامه مى دهند و از این وحشى گرى هراسى به خود راه نمى دهند و عزتى که براى تو و رسول تو و مؤ منین است براى زندگى عاریت چند روزه از دست نمى دهند(724).
از خداوند کریم خواهانم که همه ما را از لغزش ها و خطاها حفظ فرماید و جمهورى اسلامى را تاءیید فرموده و آن را به حکومت عالمى قائم آل محمد صلى الله علیه و آله متصل فرماید انه قریب مجیب (725).
بارالها! این چه سعات عظیمى است کهم نصیب بندگان خاص خود فرموده اى (726) که ما از آن محرومیم (727).
بارالها! عنایت خود را از ما دریغ مدار و ناموس دهر و ولى عصر ارواحنا فداه را از ما راضى فرما و ما را از نور هدایت خود همیشه بهره مند نما انک مجیب قریب (728).
خداوند ان شاءالله شما را سعادتمند کند…و ما را براى مشکلات بیشتر مهیا کند و از عنایات خودش براى ما بهره زیادتر بفرستد(729).
بارالها! ما تو را به این نعمت ها که نصیب ما فرمودى و ما را از کید و خیانت بدخواهان به وسیله جوانان عاشق خود حفظ فرمودى شکر مى کنیم و از عهده آن برنمى آییم (730).
خداوند تعالى از نور معرفت خودش که به وسیله قرآن القا شده است به ما هم بهره اى عنایت فرماید (731) و خداى تبارک و تعالى از نور هدایت خودش ‍ نصیب همه ما بفرماید(732).
خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنابود به هر دو جریان (733) بگویم گفتم ، حال خود دانند. البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد – که همه باید از شر آن به خدا پناه ببریم – که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمى شناسد (734).
خداوند بزرگ به همه مسؤ ولین و دولت خدمتگزار و مردم شریف ایران ، توفیق صبر وایثار در راه اسلام را عنایت فرماید(735).
خداوندا! حوزه هاى علمیه این سنگرهاى پاسدارى از فقاهت و اسلام ناب را تا ابد پا برجا بدار.
خداوندا! ارزش خدمت و خدمتگزارى به دین خود و به مردم را در دل و دیدگان ما افزون و جاودانه نما. انک ولى النعم (736).
از خداوند متعال توفیق سروران و سربازان علوم اسلامى را خواستارم (737).
از خداوند عز و جل عاجزانه خواهانم که لحظه اى ما و ملت ما را به خود واگذار نکند و از عنایات غیبى خود به این فرزندان اسلام و رزمندگان عزیز لحظه اى دریغ نفرماید(738).
خداوندا! ما آنچه امر فرمودى به مراعات حق اخوت و نصیحت به برادران اسلامى عمل کردیم و آنان را به صلح و صفا دعوت نمودیم و از تفرقه و نزاع تحذیر کردیم ، تو خود آنان را از خواب غفلت بیدار فرما که آنان در لب پرتگاه و حفیر جهنم واقع شده اند و مقدرات اسلام را تقدیم دشمنان خداوند مى نمایند و از عاقبت شوم آن بى خبرند(739)
خداوند به همه شما توفیق عنایت کند و همه ما به خواست هاى خدا تبارک و تعالى خاضع باشیم و عمل به دستوراتشان بکنیم (740).
بارالها! ما را از پیروى شیطان و نفس اماره حفظ فرما.
مارا از جاه و مقام و دنیا و نفس خویش بازدار… و ما را به آنچه رضاى تو است هدایت نما(741).
بارالها! ماضعیف و ناتوانیم ، تو به فضل خود ما را از شرک جلى و خفى حفظ فرما و از تبعیت هواهاى نفسانى که خود شرک است نجات مرحمت فرما و به حقیقت توحید و یکتاپرستى و یکتاخواهى هدایت فرما(742).
خداوند همه ما را هدایت کند و همه ما را از این ظلمت هایى که در اطرافمان ، در قلوبمان در همه اعضا و جوارحمان فرا گرفته ، این ظلمت ها را به نور هدایت کند(743).
خداوندا! تو میدانى که من در چه سالى هستم که این منظره را مى بینم من چطور این منظره هایى که برادرهاى ما، خواهرهاى ما، بچه هاى ما، براى اسلام اعضاى خودشان را از دست داده اند، سلامت خودشان را از دست داده اند، چطور این منظره ها را من تحمل کنم ؟ من چطور این بچه را که اینجا ایستاده و معلول است ، در اول بچگى معلول شده است ، ما چطور تحمل کنیم ؟ خدایا آنها که براى ما این مصیبت ها را بار آوردند به جزاى خودشان برسان (744).
انسان خیلى گرفتار است – انسان – خداوند ما را از این گرفتاریها نجات بدهد و خداوند ما را از شر خودمان نجات بدهد(745).
من از خداى متعال خواستارم که توفیق به همه شما خواهران و برادران بدهد و همه شما را در راه هدف ، که همان اسلام است در راه هدف اعلى که الله است قدم بردارید و دیگران را به همان راه هدایت کنید که این راه مستقیم انسانیت است و خداى تبارک و تعالى ما را هدایت کند به این صراط مستقیم (746).
خداوند دست ما را بگیرد و ما را به وظایف خودمان آشنا کند وعیوب انسانى ما را به ما بفهماند و راه نجات از آن نفسانیت را به ما هدایت کند(747).
خداوندا! این عزیزان از خود گذشته را در جوار رحمت خود بپذیر و ما را از قیدها و بندهاى خودبینى و خودخواهى نجات مرحمت فرما(748).
خدایا! من ادا کردم وظیفه که به عهده من است در این حالى که ضعف و نقاهت دارم و تو را شاهد مى گیرم که من براى اداى وظیفه این مسائل را مى گویم (749).
من از خداى تبارک و تعالى امید این را دارم که به ما عنایت بفرماید و ما را هدایت کند به یک راهى که مرضى اوست و قلم هاى مارا هدایت کند به یک نوشته هایى که مورد رضاى اوست و زبان هاى مارا جارى کند بر یک چیزهایى که مورد رضاى اوست (750)
خداوند ان شاء الله شما را تاءیید کند موفق کند و شما را غلبه بدهد هم بر شیاطین باطنى و هم برشیاطین ظاهر(751).
خداوند ان شاءالله همه شما را تاءیید کند و همه مارا و همه مسلمین را تاءیید کند و همه را از شر شیطان بزرگ و آنهایى که دنباله او هستند حفظ کند و ما را از شر نفس اماره بالسوء حفظ کند(752).
خداوندا! ملت مارا، ملت مظلوم ما را از همه گرفتارى ها نجات بده .
خدایا! به این اشخاصى که با قلم خودشان ، با قدم خودشان و با نطق هاى خودشان کارشکنى براى نهضت اسلامى مى کنند، هدایت کن آنهارا به آغوش ملت برگردان ، عطوفت به آنها عنایت کن که بفهمند در مقابل این همه مصائب چه دارند مى کنند. خداوند شمارا و همه ملت ایران را در محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه آبرومند کند(753).
بارالها! از عنایات بى پایان و مراحم بى نهایت خاضعانه تشکر مى کنیم که مارا در آغاز هشتمین سال پیروزى با سرفرازى قرین فرمودى (754).
خداوند همه ما را توفیق شناخت وظیفه عنایت فرماید(755).
دست گناهکاران را به سوى خداوند بخشنده بلند مى کنیم و از درگاه مقدسش عاجزانه استدعا مى کنیم که ما را لحظه اى به خود وامگذارد و سایه عنایت خود را بر سر مسلمین جهان بویژه ملت ایران مستدام بدارد. ما مى دانیم کهم بى نظر رحمت آن وجود مقدس ، ما را توان مقاومت به تبهکارانى که عالم را تحت سلطه شیاطینى خود قرار داده اند نیست واین حفظ توست که این کشور را با آنهمه فشارهاى سیاسى و نظامى و اقتصادى و تبلیغاتى حفظ کرده است تو خود، ما را توفیق عنایت فرما که به راه تو، براى تو و بندگان مظلوم ادامه مى دهیم و تو خود، ما را از لغزش ها حفظ فرما.
بارالها! شهیدان مارا که دلباخته تو بوده اند به جوار خود بپذیر و در صف اولیاى خود قرار ده … و به همه مقاصد خالص لطف کن و از شر شیطان و نفس اماره نجات ده (756).
الهى ! جنود عقل و رحمان را در باطن قلب ما بر جنود جهل و شیطان غلبه داده خرگاه معرفت خود را در بسیط روح ما بپذیر و چشم امید را از غیر خود کور فرما و به معارف خویش روشنى بخش و دست تصرف شیطان و جنود او را از مملکت باطن ما قطع کن و آن را به تصرف خود آور و ما را به عنایات خاصه و معارف مخصوصه خود مزید اختصاص ده و دست وسیله ما را از دامن پر شرف و فضیلت محمد صلى الله علیه و آله و اهل بیت او کوتاه نفرما و نور مقدس آنان را با ما مشفوع و شفاعت آنها را مرزوق فرما، انک ذو فضل عظیم (757).
بار خدایا! آیا شود که این دل محجوب و این قلب منکوس را به خود آرى و این غافل فرورفته در ظلمات را به عالم نور کشانى و بت هاى دل را به دست قدرت خود درهم شکنى و غبار تن را از تن پیش چشم فرو ریزى ؟
بارالها!ما به امانت تو خیانت کردیم و فطرت الله را به تصرف شیطان پلید دادیم و از فطرت الهیه محجوب شدیم و ترسم که کم کم با این سیر طبیعى و سلوک شیطانى ، از فطرت الهى یکسره بیرون آییم و خانه را یکجا به تصرف شیطان و جنود آن و جهل و جنود آن بدهیم .
پروردگارا! تو خود از ما دستگیرى کن !ما طاقت مقاومت نداریم ، مگر لطف تو دستى گیرد.
انک ذوالفضل العظیم (758).
بارالها! مگر فیض تو از مادستگیرى فرماید ورحمت واسعه ذات مقدست شامل حال ما افتادگان شود و به هدایت و توفیق تو راه هدایت و رستگارى از براى ما باز شود انک رؤ وف رحیم (759).
بار خداوندا! قوت و عزت ، خاص تو است و قدرت و سلطنت منحصر به ذات مقدس تو. ما بیچارگان ضعیف از فرط دلباختگى به دنیا، دست و پاى خود را گم کردیم و از نور فطرت محجوب ومهجور شدیم و فطریات خویش ‍ را فراموش کردیم و به مخلوقى ضعیف و بینوا – که اگر ذبابى طعمه آنها را برباید قدرت بر استرداد آن ندارند و اگر همه به هم پشت به پشت دهند، تصرف در موردى نتوانند – دل دادیم و اعتماد کردیم و از ساحت قدس تو و توکل به ذات مقدس تو دور افتادیم .
بارالها! این دل هر جایى ما را یکجایى کن و این چشم دوبین را یک بین فرما. و جلوه توحید و تفرید و تجرید را در طور قلب ما متجلى کن و جبل انانیت و انیت ما را مندک و فانى فرما و ما را به حد فنا رسان تا از رویت توکل نیز فارغ شویم . انک الولى المفضال (760).
بار خدایا! ما در دامهاى پرپیچ و خم نفس و شیطان مبتلاییم و از این دشمن قوى پنجه ، راه گریزى نداریم و تاب مقاومت و جدال با او را نداریم از هر دامى گریزان شویم به دامهاى دقیق تر ومحکم تر دچار شویم ، مگر لطف بى منتهاى تو از ما دستگیرى کند و به سعادت و خیر مطلق و رساند و از این چاه ظلمانى طبیعت و هوى برهاند(761) یا سیدى ! ارحم من راءس اله الرجاء و سلاحه البکاء (762).
خداوندا! ما بندگان ضعیف و بیچاره را که دستمان از همه چیز خالى است و به غیر از درگاه تو پناهى نداریم ، با این آتش مى خواهى عذاب کنى ؟ !
بارالها! تو ضعف و بیچارگى ما را خود میدانى ، تو نازکى پوست و گوشت و ما را مى بینى مارا با آن عذاب چه چاره است ؟
خدایا! بندگان تو از تو هستند و به تو متعلقند، همه بندگانند و تو خداى آنانى ، با خدایى خود با آنان رفتار فرما، نه با بدى آنان . تو ما را خلق فرمودى و نعمت هاى غیر متناهیه مرحمت کردى بدون آنکه خدمتى کرده باشیم ، نعمت هاى تو همه ابتدایى است نه استحقاقى .
بارالها! تو خود را به رحمت و رحمانیت به ما معرفى فرمودى و ما تو را به فضل و رحمت شناختیم . تو فرمودى در کتاب بزرگ خود: ان الله یغفر الذنوب جمیعا (763) چشم داشت ما به رحمت هاى تو است و از خود و کرده هاى خود ماءیوسیم ما چه هستیم که با عمل به درگاه تو بیاییم .
و حمل الزاد اقبح کل شى ء
اذا کان الوفود على الکریم (764).
عذاب عقاب ما بر بزرگى و عظمت تو افزایشى نمى دهد و رحمت و راءفت به بندگان در سعه رحمت تو نقصى وارد نمى کند. شیوه احسان است و عادت تو کرم است . گو که ما از شدت جهل و بى حیایى ، به ستیزه برخاستیم و نافرمانى چنین خداى رؤ وفى کردیم ، لکن رحمت تو، بسته به معصیت و اطاعت مخلوق نیست .
خدایا! با فضل و رحمتت با ما رفتار فرما و ما را به سیئات اعمال و رذایل اخلاق ما، مگیر، انک انت ارحم الراحمین (765).
بارالها!ما را از این غفلت و خودخواهى نجات ده و دل ما را از این اسارت به شهوات و انغمار در لذات بیرون آور.
پروردگارا! حجاب خودخواهى و خودبینى ما را از وصول به بارگاه تو بازداشته و دل ما را از محبوب مطلق منصرف نموده ، تو خود این حجاب را به دست قدرت خود بردار(766).
بینى و بینک اینى ینازعنى
فارفع بلطفک اینى من البین (767).
خدایا! ما در خوابیم و عمر خود را از دست ، در راههاى بیهوده دادیم . تو خود، ما را از این خواب گران برانگیز و چشم ما را به راه راست بینا کمن و دل ما را از این دارالغرور منسله کن وما را از غیر خودت کور کن و به جمال جمیل خود دل ما را روشنى ده ، انک ذوفضل عظیم (768).
اى قرآن عزیز، اى تحفه آسمانى ، اى قانون بزرگ خدایى ، اى راهنماى سعادت بشر، اى خورشید تابان از افق غیب ، اى مایه سربلندى ملت اسلام ، اى درهم شکن اساس نادرستى ها! تو ملت ما را بیدار کن ، تو جوانان وطن مارا هشیار کن ، تو روح وحدت و برادرى به آنان بده ، تو قوه سلحشورى و حس فداکارى را در آنها زنده کن ، تو پشت و پناه جوانان ما باش (769).
خداوندا! بر بندگى ما و خلوص ما و اظهار عجز و ذلت ما در برابر خودت بیافزاى .
خداوندا! به ما توکل و صبر و مقاومت و رضا و توفیق جلب عنایت خود کرامت فرما و در مسیر خدمت به بندگان ما را تا مرز قربانى خود وفرزندان و هستى مان همراهى و مدد بنما(770).
خداوند تعالى دلهاى مرده ما را به فیض رحمت خود و رحمت برگزیده خود که رحمة للعالمین است حیات بخشد… خداوند منان ما را از شر خودمان حفظ فرماید.
و از خداوند منان عاجزانه مى خواهم که بستگان مرا در راه ، سعادت و استقامت توفیق مرحمت فرماید و آنان را به رحمت واسعه خود غریق نماید و اسلام و مسلمین را قدرت بخشد و دست مستکبران و ابرقدرتان ظالم را از ستمکارى قطع فرماید (771).
از خداوند متعال اجل اسمه مساءلت مى کنم که چشم دل تو (احمد خمینى ) را به جمال جمیل خود روشن فرماید و حجاب ها را از پیش چمشت بردارد و از قیود شیطانى و انسانى نجاتت دهد(772).
و اى کاش که ما از خواب برخیزیم و در اول منزل که یقظه است وارد بشویم ، و اى کاش که او (جل و علا) با عنایات خفیه خود از ما دستگیرى فرماید و به خود و جمال جمیلش رهنمود فرماید.
و اى کاش که این اسب سرکش چموش نفس آرام شود و از کرسى انکار فرود آید.
و اى کاش این محموله سنگین را زمین مى گذاشتیم وسبک بارتر رو به سوى او مى کردیم .
و اى کاش که چون پروانه در شمع جمال او مى سوختیم و دم در نمى آوردیم .
و اى کاش که یک گام به قدم فطرت بر میداشتیم و اینقدر پاى بر فرق فطرت نمى گذاشتیم .
و اى کاشهاى بسیار دیگر که من در پیرى و در آستان مرگ از آن ها یاد مى کنم و دسترسى به جایى ندارم (773).
بارالها! عاقبت ما را اصلاح فرما و ریشه درخت ظلمت و تاریکى را از دل ما برکن (774).
از خداوند تعالى بخواهید که ما را در راه وصول به مطلب الهیه ، ثابت نگه دارد، و از گرفتارى ها که در راه هدف است قلوب ما را محکمتر فرماید و از رحمت هاى خاصه خود ما را بى بهره نفرماید طوبى للمسجونین و المحرومین والعاقبة للمتقین فاصبر کما اولوالعزم (775).
بارالها! ما را به خدمتگزارى در راه آنان و براى هدف بزرگشان توفیق ده و شهداء عزیزمان را در خوان ضیافت معنوى خو از جلوه هاى خاص خویش ‍ ارزانى بخش (776).
فصل سوم : حمد وستایش الهى
دربیان حب باریتعالى است
و من یقاتل فى سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نؤ تیه اجرا عظیما این اجر عظیم که به قلم با عظمت ، عظیم مطلق وعده داده شده است ، چگونه آن را با فکر ناچیز بشر مى توان تحلیل کرد گویى این اجر عظیم همان حب خداوند تعالى است که در سوره مبارکه صف آمده است :
ان الله یحب الذین یقاتلون فى سبیله صفا کاءنهم بنیان مرصوص محبوبیت نزد بارگاه احدى را کدام فیلسوف توانا یا عارف علمى بزرگ دانا، مى تواند درک کند تا از آن سخن گوید و یا به سخن قلم درآورد؟ آیا این حب ، نافله است که در نتیجه قرب به آن بنده خاکى ، پابر سر ملک و ملکوت اعلا نهد وحق جل و علا با جاذبه غیبى خویش سمع وبصر و قلب او شود و آنچه بشنود یا ببیند یا ذوق عرفانى کند با سمع و بصر و قلب حق جل و علا باشد و نبیند جز به بصر حق و نشنود جز به سمع حق و نداند جز به علم حق و حجاب ها مرتفع شود و جهان را آنچه که هست مشاهده کند که : اللهم ارنى الاشیاء کما هى یا قرب فریضه است که در آن شخص و شخصیت محو شد و صعق رخ دهد وخود و خودى از میان برود و کثرت به تمام معنى رخت بربندد و نه چشمى باشد و نه گوشى و نه باطنى و نه ظاهرى هو الاول و الاخر و الباطن دیگر سبیل در کار نیست و اسم و رسمى بجا نمى ماند، اینان از خانه خارج شدند و موت آنان را ادراک نمود و قدم ها و قلم ها شکسته شده است (777).
در بیان مدح رسول خدا صلى الله علیه و آله و عظمت کار آن حضرت است
صلوات و سلام خداوند بر رسول خدا، پیامبر عظیم الشاءن که یک تنه قیام فرمود در مقابل بت پرستان و مستکبرین و پرچم توحید را به نفع مستضعفین به اهتزاز درآورد و از قلت عده و عدد نهراسید و با عده قلیل بدون ساز و برگ جنگى کافى و با نیروى ایمان و قدرت تصمیم بر سرکشان و ستمکاران تاخت ونداى توحید را در کمتر از نیم قرن بر بزگترین معموره جهان به گوش جهانیان رسانید. قابل انکار و محتاج تذکر نیست که اسلام بزرگ ، دین توحید و شکننده شرک و کفر و بت پرستى هاست ، دین فطرت و رهایى بخش از قید و بندهاى طبیعت و وسواس شیاطین جن و انس در نهان و ظاهر است و دین سیاست ، مدن وراهنماى صراط مستقیم لاشرقیه و لاغربیه است … گردش به دور خانه خدا نشان دهنده است که به غیر از خدا، گرد دیگرى نگردید و رجم و عقبات ، رجم شیاطین انس و جن است (778).
در حمد و ستایش حق تعالى است
حمد وسپاس آن پروردگارى را سزاست که از ممکن غیب هویت بر حضرت اسمایى تجلى فرمود و اسماى ذاتى او به حقیقت او به حقیقت عمایى در حضرت واحدیت پیدایى نمود و جمله نعوت و صفاتیش ‍ دراحدیت غیبش صورت یکتایى گزید و نعماى وى به وجهه باطنیش ‍ کسوت یگانگى پوشید و ذات پاکى که در تسبیه تعالى فرمود و همانند گشت و در تنزیه نزدیک آمد و تجلى فرمود.
و او راست کلیدهاى گنجینه هاى غیب اسماء و مخاتیم و مهرکرده هاى حقایق نعمتها، پس منزهى تو، پروردگارا که منتهى آرزوى عارفان از ذروه کمال حضرت احدیتت کوتاه گردید و پندارهاى وصف کنندگان از نیل به هویت کبریایت بى بهره باز گردید… و درود بر تو باد بر پیروان و اهل بیت ، او که مفاتیح ظهورند و چراغهاى نورند، بل نور بر سر نورند، (و هر که را خدا نورى به وى نداد (تا هدایتش کند به سوى ایشان ) او را نورى نباشد) (779). بویژه بر آنکه ولایت محمدى به نام او ختم کرده شد و دهش هاى احمدى را او گیرنده شد، آنکه به ربوبیت ظهور کرد پس از آنکه پدران او به عبودیت ظاهر گردیدند که عبودیت گوهرى است که باطن آن ربوبیت است ، آنکه خلیفه حق در ملک و ملکوت و وجودش گنجینه نام هاى خداوند پایدار لایموت گشت ، امام غایب از دیده پنهان ، منتظر (محبان و امیدواران ثمره و ولیده حق دوستان و حق پرستان ، خدایا جانهاى ما فداى او بگردان (780).
در مدح الهى است
سپاس و ثنا مخصوص خدایى است که در حجاب غیب ذات که مقام عما است جایگزین و در غیبت صفات و اسماء پرده نشین است ، خدایى که باطن است و ظاهر، باطن است و با عزت جلالش در کمال خفا، ظاهر است و در پرتو نور جمالش در احتجاب ، خدایى که از چشم دل اولیائش به واسطه قهاریت که یا پنهان است و در آئینه وجود خلفایش با انعکاس نورش ‍ ظاهر.
و درود و سلام براصل نوار و رازدار سر اسرار و کسى که در اقیانوس غیب هویت غوطه ور و تعین هاى دوئیت و جدایى او از حق تعالى (هم چون قطره اى در دریا) محو و نابود شده است . اصل اصول حقیقت خلافت است و سرشته دو دست جلال و جمال ، بازگشاى هر آنچه رمز احدیت است و جلوه گاه هر آنچه حقیقت الهیت ، آئینه تمام نما و سراپا مجد و بزرگوارى ، سرور ما ابوالقاسم محمد که درودهاى خداوندى بر او و بر فرزندانش باد که همچون آفتاب درخشان از فلک خلافت احمدیه سربرآورده و ماه تابان افق ولایت علویه مى باشند. مخصوصا جانشین آن حضرت که در ملک و ملکوت قائم مقام او است و در حضرت جبروت و لاهوت با حقیقت او متحد است .او ریشه درخت طوبى و حقیقت سدرة المنتهى است و در مقام او ادنى برترین رفیق آن حضرت است . روحانیون را آموزگار و انبیاء و مرسلین را یار و مددکار، امیرالمؤ منین على که درودهاى خدا و فرشتگان و پیامبران بر او باد(781).
در حمد حق تعالى و سپاس ایزد متعال است
سپاس خداى را که جلوه جمالش بر ساکنان ملک و ملکوت گسترش یافته وشعاع حسنش بر اهالى عوالم جبروت و لاهوت درخشیدن گرفته است . از غیب هویت با جمالى هر چه زیباتر جلوه گرى کرد و به جز حجاب جلال برقعى نداشت وبا ظهور هرچه ظاهرتر که او راست در پس پرده غیب پنهان گردید و ظهور هرچیزى نمایش از جمال او است . در جلوه گاه هاى صفاتش ‍ از عین جمع ذاتش جلوه گرى کرد و در لباس آیات و نشانه هایش از مقام گنج پنهانى صفاتش ظهور کرد وکلید درهاى بسته غیب ارواح وشهود اشباح فقط نزد او است . پس منزه است خدایى که به بلند آسمان صعود کرد و به زمین پست هبوط نمود و او است که هم در آسمان خدا است و همه در زمین (و به مضمون روایت ) اگر به پست ترین زمین فرود آید، هرآینه بر خدا فرود خواهید آمد و درود و سلام بر آن کس که کلید باب وجود و روابط در میان شاهد ومشهود است و غیب هویت را باب الابواب رادى عمایت بردوش و حضرت خمصه الهیه را حافظ است . همان کسى که در مقام قرب به فقر ذاتى خود رسید و در مقام امتثال امر او پایدارى کرد. دایره وجود را سرآغاز بود و سرانجام و سلسله کمال را حقله آفرین بود وسرسلسله یعنى محمد که درود خدا بر او باد و بر فرزندان او که از جانب خدا برگزیده شده اند آنان که خداوند به وسیله ایشان درهاى خیرات را گشود و با شناخت آنان خداى تعالى شناخته شد. آنانند اسباب پیوند آسمان الوهیت به زمینهاى مخلوقیت و ظاهرشان آراسته به ولایت و باطنشان منور به نور نبوت و رسالت ، راهنمایانى که با هدایت تکونیه در نهان و با هدایت تشریعیه در آشکار و عیان راهنمایى مى کنند آنانند نشانه هاى کامل و انوار فروزان حق و لعنت و نفرین بر دشمنانشان باد که نمودار شیطانند و چهارپایانى هستند به هیکل انسان مخصوصا بر اصل و ریشه درخت ناپاک نفرین بر آنان تا روزى که محشور شوند به صورتهایى که میمون ها در سیما از آنان زیباتر باشند تا به سزاى کارهایى که انجام داده اند برسند….
منزه است خداوندى که از تحدید اسمى منزه و از تعین رسمى مقدس است و عالم همگى خیال اندر خیال است و ذات مقدسش حقیقتى است قائم به ذات خویش و چنین حقیقتى با خیال ، امکان انکشاف ندارد(782).
در حمد و الهى است
قلم ها و زبان ها و گفتارها و نوشتارها عاجز است از شکر نعمت هاى بى پایانى که نصیب عالمیان شده و مى شود، خالقى که با جلوه سراسر نوارنى خود، عوالم غیب و شهادت و سر و علن را به نعمت وجود آراسته و به برکت برگزیدگانش به ما رسانده که الله نورالسموات و الارض و با ظهور جمیلش پرده برافکنده که هوالاول و الاخر و االظاهر و الباطن و به کتب مقدس آسمانیش که از حضرت غیب بر انبیائش از صفى الله تا خلیل الله و از خلیل الله تا حبیب الله صلوات الله و سلامه علیهم و سلم نازل فرموده ، راه وصول به کمالات و فناى در کمال مطلق را تعلیم فرموده و سلوک الى الله را گوشزد کرده چون کریمه و من یخرج من بیته مهاجرا الى الله و طریق برخورد با مؤ منین و دوستان خود و ملحدین و مستکبرین و دشمنان خویش را آموخته : محمد رسول الله والذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم و هزاران شکر که ما را از امت خاتم النبیین محمد مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم قرار داد، افضل و اشرف موجودات و از پیروان قرآن مجید، اعظم و اشرف کتب مقدسه وصورت کتبیه حضرت غیب مستجمع کمالات به صورت وحدت جمیعه وضمانت حفظ و صیانت آن را از دستبرد شیاطین انس و جن فرمود: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون قرآنى که نه یک حرف بر آن افزوده شده و نه یک حرف کاسته . کتاب کریمى که ما را از برخورد انبیاء معظم الهى با مستکبرین جهان و جهانخواران طول تاریخ آگاه نموده و از طریقه حضرت خاتم الرسل صلى الله علیه و آله با مشرکان و زورگویان و کفار و در راءس آنان منافقان مطلع کرده و این برخورد جاویدان و براى هر عصرى و هر مصرى است (783).
در تمجید و تهلیل و مدح الهى و انبیاءمرسل است
ستایش و نیایش مخصوص ذات مقدسى است که با عنایات خاص خود و فرو فرستادن وحى بر انبیاى عظام – از آدم صفى الله تا محمد حبیب الله علیهم صلوات الله و سلم – راه و روش چگونه زیستن و براى چه آفریده شده ، و مقصد آفرینش را بر جامعه بشرى آموخت و درود بى پایان بر پیامبران اولوالعزم چون ابراهیم بت شکن و موساى طاغوت برانداز و عیساى مسیح که اگر فرصت یافته بود همانند آنان بود و محمد شکننده تمامى بت ها و برائت جوینده از تمامى مشرکان و ستمکاران غاصب حقوق الله و حقوق الناس و کج فهمان داغ بر پیشانى و سلام بر آن ابراهیم خلیل الله که یک تنه بت ها و بت پرست ها یورش برد و از تنهایى و آتش نهراسید و آن موساى کلیم الله که با عصاى چوپانى برفرعونیان خروش کشد و از بى کسى باک نداشت و سلام و درود بر محمد حبیب الله که به تنهایى قیام کرد تا آخرین ساعات زندگانى با کفار ظلم پیشه به جنگ برخاست و از کمى عده و عده ننالید و سلام بر مسلمانان صدر اسلام که با اندک تدارکات جنگى به سلاطین جور روم وایران تاختند و از کمى یاران به خود ترس راه ندادند و درود بى پایان برعلى بن ابیطالب که با دژخیمان بصورت مسلمان و مقدس نماهاى بدتراز کفار جنگید و از هیچ قدرتى نهراسید و سلام بر حسین بن على که با یاران معدود خویش براى برچیدن بساط ظلم غاصبان بپاخاست و از ناچیز بودن عده و عده به خود خیال سازش با ستمگر را راه نداد و کربلا را قتلگاه خود و فرزندان و اصحاب معدودش قرار داد و فریاد هیهات من الذلة را به گوش حق طلبان رساند…(784).

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد