۱۳۹۸/۰۶/۰۴
–
۱۱۴۶۲ بازدید
سلام
روزبه کازرونی کیست؟ دلیل اختلافش با خسرو پرویز چه بود و چرا از ایران رفت؟
چگونه با پیامبر اسلام اشنا شد؟
لطفا کامل توضیح دهید…
در پاسخ به سوال شما مطالبی را خدمتتان ارائه می کنیم:
نام اصلیاش را روزبه و نام پدرش را خشفودان و بنا بر نقلی بوذخشان[۱] ذکر کردهاند. بنابر روایات نام سلمان را پیامبر بعد از مسلمانی بر او گذارد. کنیه سلمان ابو عبدالله بود. مکان تولدش روستای جی در اصفهان[۲] و بنابر روایاتی رامهرمز[۳] بوده است.پدر سلمان از دهقانان ایرانی بود. در روزگار ساسانیان به طبقه مالک و زمیندار روستایی و شهری دهقان میگفتند.[۴] روایاتی که درباره دوران پیش از اسلام سلمان در دست است، با داستانگویی آمیخته است. آنچه در همه این روایات تاکید شده، روحیه جستجوگر سلمان است که باعث شد در جستجوی دین بهتر دست به سفرهای طولانی بزند. بر اساس این روایات وی در کودکی زردشتی بود. اﻭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﺎیﺪ ﺩیﻦ ﻣیﺘﺮﺍیی کﻪ دیﻦﺍیﺮﺍﻧیﺎﻥ ﭘیﺶ ﺍﺯ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮔﺮﻭیﺪﻩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩیﻦ زﺭﺗﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺒﻌیﺖ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﺬیﺮﻓﺖ. ﺳﭙﺲ ﺩیﻦ ﻣﺎﻧﻮی ( ﻣﺎﻧی ﭘیﺎﻣﺒﺮ ) ﺭﺍ ﭘﺬیﺮﻓﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﻮی ﺷﺪﻥ منفور ﻮ ﻣﻐﻀﻮﺏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﺣکﻮﻣﺖ ﺳﺎﺳﺎﻧی ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ به ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺍیﺮﺍﻥ ﮔﺸﺖ …ﺳﻠﻤﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧکﻪ دﺭیﺎﻓﺖ کﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ ﺣﺒﺲ ﺑﺎ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺷﺎﻗﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧی کﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻤکﺎﺭی ﻋﻤﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺩیﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﺮیﺨﺖ ﻭ ﺭﺍﻫی ﺑیﺎﺑﺎﻥ ﺷﺪ تا اینکه با دین مسیحیان آشنا شد و بدان گروید و از شهر خود به سوی شام سفر کرد تا به شاگردی روحانیون طراز اول این آیین درآید. بنابر روایت پدر سلمان به واسطه علاقهای که به وی داشت او را در خانه نگاه میداشت و سفر او به شام نوعی فرار تلقی میشد. او در شام در خدمت کلیسا به سر برد و برای استفاده از محضر مسیحیان پارسا به شهرهای موصل و نصیبین و عموریه سفر کرد.[۵]سلمان از عموریه قصد سفر به حجاز کرد و این بدان خاطر بود که از طریق استادان مسیحیاش با پیشگویی ظهور پیامبری در این سرزمین آشنا شده بود. او که در این سفر با کاروانی از قبیله بنی کلب همراه بود، به دست آنان اسیر شد و در حجاز به بردگی فروخته شد و به خدمت مردی از یهودیان بنی قریظه درآمد و به مدینه برده شد.[۶]رهایی از بردگی و اسلام آوردن
او در سال اول هجرت و در ماه جمادی الأول اسلام آورد. بنابر روایات سلمان شنیده بود که پیامبری ظهور خواهد کرد که صدقه نمیخورد اما هدیه را میپذیرد و بین دو کتفش مُهر نبوّت حک شده، از این رو هنگامی که در قباء با پیامبر اکرم(ص) برخورد کرد، خرمایی به رسم صدقه به آن حضرت داد. پیامبر(ص) از آن خرما به یاران داد اما خودش از آن نخورد. سلمان این جریان را یکی از آن نشانههای سه گانه به حساب آورد. بار دیگر در مدینه، پیامبر(ص) را دید. خرمایی به عنوان هدیه به آن حضرت داد و ملاحظه کرد که این بار خود حضرت از آن خرما خورد. برای بار سوم، حضرت را در تشییع جنازه یکی از یاراناش دید. به او سلام کرد و پشت سر او به راه افتاد تا نشانه سوم را نیز مشاهده کند. پیامبر(ص) که دریافت سلمان درصدد چیست،لباسش را طوری کنار زد که سلمان مُهر نبوت را در بین دو کتف ایشان ببیند. در این وقت سلمان خود را به دامان پیامبر انداخت و بدنش را بوسه باران کرد و اسلام آورد.[۷]سلمان در سال اول هجرت از صاحبش خریداری و آزاد شد[۸] بهای آزادی او غرس ۳۰۰ یا ۴۰۰ درخت خرما و ۴۰ اوقیه طلا بود که از سوی رسول خدا(ص) و با کمک صحابه پرداخت شد.[۹] خود سلمان به این نکته اشاره دارد که رسول خدا او را آزاد کرده و سلمان نام نهاد.[۱۰]پیمان برادری
بعضی قائل به انعقاد پیمان برادری بین سلمان و ابودرداء شدهاند، بعضی برادر سلمان را حذیفة بن یمان دانستهاند و بعضی دیگر سخن از برادری او و مقداد به میان آوردهاند[۱۱] اما مضامین روایی شیعه، برقراری پیمان برادری بین سلمان و ابوذر را تأیید میکنند[۱۲] و در برخی روایات از اشتراط پیروی ابوذر از سلمان سخن به میان آمده است.[۱۳]اقدامات مهم
طرح کندن خندق و راهنمایی مسلمانان در فتح ایران
او در جنگهای صدر اسلام شرکت داشته و پس از غزوه خندق هیچ جنگی از او فوت نشد.[۱۴] طرحِ کندن خندق دور شهر مدینه در غزوه خندق از او بود.[۱۵] در این جنگ، به دستور پیامبر(ص) هر ده نفر مأمور کندن چهل زراع از خندق شدند. بهخاطر توان جسمی بالای سلمان، بین مهاجرین و انصار اختلاف افتاد و هرکدام سلمان را از خود میدانستند؛ مهاجرین معتقد بودند چون سلمان از جای دیگر (ایران) هجرت کرده از آنان محسوب میشود و انصار میگفتند چون او در زمان ورود پیامبر به یثرب در آن جا بوده از انصار است.[۱۶] به گزارش برخی از منابع در نبرد طائف نیز سلمان طرح استفاده از منجنیق را مطرح کرد و پیامبر(ص) دستور داد این وسیله استفاده شود.
در فتح ایران، عُمَر او و حذیفه را پیشگام و راهنمای سپاه اسلام قرار داد.[۱۷] در فتح مداین سلمان نقش مذاکره کننده از سوی لشکر مسلمانان با سران نیروهای ایرانی را بر عهده داشت.
مخالفت با سقیفه
سلمان، از مخالفان جریان سقیفه بود. مقداد و سلمان و ابوذر و عبادة بن صامت و ابوهیثم التیهان و حذیفه و عمار پس از این که از واقعه سقیفه خبردار شدند، در شب دور هم جمع شدند تا مجددا امر خلافت را در شورایی متشکل از مهاجرین بررسی کنند[۱۸] سلمان و اُبَی بن کَعب احتجاجات فراوانی در مخالفت با این واقعه دارند[۱۹]. معروف است که او در سرزنش بیعت برخی از صحابه با ابوبکر گفت «کردید و نکردید».[۲۰] معنی این جمله این است که خلیفهای را انتخاب کردید اما فرمان رسول خدا را اجرا نکردید. او در آن روز میگفت: مرد سالمند را برگزیدید و خاندان پیغمبر خود را رها کردید، اگر خلافت را در خاندان پیامبر میگذاشتید حتی دو نفر باهم اختلاف پیدا نمیکردند و از میوه این درخت هرچه گواراتر و زیادتر سود میبردید[۲۱]استانداری مدائن
سلمان فارسی، در زمان عمر بن خطاب از جانب خلیفه استاندار مدائن شد. سلمان برای قبول این کار از امیرالمومنین(ع) اجازه گرفت و سپس آن را قبول کرد. او تا لحظه مرگ والی آن شهر بود.[۲۲] سهم سلمان از بیت المال در سِمَت استانداری مدائن، پنج هزار درهم بوده است که آن را صدقه میداده[۲۳] و با زنبیل بافی از دسترنج خودش ارتزاق میکرده است.
همسر، فرزندان و نوادگان
دو اقدام اولیه سلمان برای ازدواج، ناموفق بودهاند؛ اولیناش خواستگاری دختر عمر _خواهر حفصه، همسر پیامبر(ص)_ بوده که در ابتدا با مخالفت عمر مواجه شده و پس از بیان جایگاه سلمان در گفتار رسول خدا او به این امر رضایت داده ولی سلمان از آن منصرف شده است. در دومین مورد سلمان ابودرداء را به خواستگاری زنی فرستاده که خانوادهاش با ازدواج او با سلمان مخالفت کرده ولی با ازدواجاش با خود ابودرداء موافق بودهاند و ابودرداء آن زن را به همسری خودش درآورده.
بُقیره، همسر سلمان، از بنی کنده بوده. پسران سلمان عبدالله و محمد نام داشتهاند. عبدالله حدیث تحفه بهشتی برای فاطمه(س) را از پدرش سلمان روایت کرده است. سلمان دختری در اصفهان و دو دختر در مصر داشته.
از قول محدث نوری استفاده میشود که نوادههای سلمان تا حدود پانصد سال در ری بودهاند. بدرالدین حسن بن علی بن سلمان از شخصیتهای حدیثی است که نسباش با نُه واسطه به سلمان میرسد. ضیاء الدین فارسی (متوفی، ۶۲۲ ه)، از علما و شاعران خُجند، پیشوای امور شرعی در بخارا و صاحب شرح بر کتاب «محصول» رازی، از نوادگان سلمان است. محدث نوری، شمس الدین سوزنی(متوفی ۵۶۲ یا ۵۶۹ ه) ملقب به تاج الشعرا را از نوادههای سلمان دانسته است. عبدالفتاح، که مدتی متولی بقعه سلمان بوده، ابوکثیر بن عبدالرحمن، نبیره سلمان که نامه رسول خدا به «أشهل یهودی قریظی» در آزادی سلمان را روایت کرده، ابراهیم بن شهریار(متوفی ۴۲۶ ه)، از عرفای قرن پنجم هجری و معروف به ابواسحاق کازرونی و حسن بن حسن که سلسله نسباش به محمد بن سلمان میرسد و واعظ بوده، از دیگر نوادگان سلمان فارسی هستند.[۲۴]سلمان در کلام پیامبر(ص) و امامان(ع)
مشهورترین روایتی که از پیامبر(ص) درباره سلمان نقل شده و نشان دهنده علاقه آن حضرت به اوست روایت «سلمان منا اهل البیت» است. بر اساس روایات روزی سلمان وارد مسجد شد و حاضرین به احتراماش او را در صدر مجلس جای دادند ولی برخی به بهانه عجمیتِ (عرب نبودن) او بر این کار حاضرین خرده گرفتند. پیامبر(ص) با دیدن این صحنه بر منبر رفت و خطبهای خواند و ضمن اشاره به اینکه انسانها از نظر نژاد و رنگ پوست بر هم برتری ندارند فرمودند: «سلمان از ما اهل بیت است».
همین گفتار پیامبر(ص) در روایت دیگری نیز نقل شده است. بر اساس این روایت در روزهایی که اهل مدینه در حال کندن خندق برای مقابله با سپاه احزاب بودند، سلمان فارسی که مردی تنومند بود سهم زیادی در پیشبرد کار داشت و هر یک از گروه مهاجران و انصار او را از خود میخواندند و پیامبر(ص) فرمودند سلمان از ما اهل بیت است.[۲۵]سخنان دیگری از پیامبر اسلام در فضیلت سلمان نقل شده است.[۲۶] از جمله سخنانی که پیامبر بهشت را مشتاق علی، عمار و سلمان دانسته و یا حدیثی که بر اساس آن خداوند پیامبر(ص) را مکلف به دوست داشتن علی و سلمان و مقداد و ابوذر کرده است.[۲۷]در منابع شیعی روایاتی در ستایش سلمان از زبان امامان شیعه(ع) نیز نقل شده است. وی در کلام ائمه معمولا در زمره شیعیان نخستین و استواران در دین شناخته شده است. از جمله این روایات سخنی از امام علی(ع) است که سلمان فارسی و برخی از یاران از جمله ابوذر و عمار و مقداد را از افرادی دانسته است که خداوند به برکت وجود آنان به مردم روزی میدهد.[۲۸] آن حضرت همچنین سلمان را دارای علم اول و آخر دانسته است.[۲۹] در روایتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده که یک بار در مجلسی در حضور امام(ع) از سلمان فارسی سخن به میان آمد و امام فرمودند نگویید سلمان فارسی بگویید سلمان محمدی چرا که وی یکی از خاندان ما اهل بیت است.[۳۰]وفات
سلمان در سال ۳۶ق. درگذشت. برخی روایات درگذشت وی را در زمان خلافت عثمان و برخی از روایات آن را در ماههای بعد از خلافت عثمان دانستهاند.[۳۱]بنابر روایات سلمان فارسی عمری طولانی داشت و برخی عمر وی را تا ۳۵۰ سال دانستهاند.[۳۲]در برخی از روایات تاریخی چنین آمده است که پس از وفات سلمان، امام علی(ع) از مدینه به مدائن آمد او را غسل و کفن کرد و بر او نماز خواند و دفن کرد.[۳۳]سلمان، روی کفن خود این شعر را نوشته بود؛[۳۴]وفدت علی الکریم بغیر زادمن الحسنات و القلب السلیم
و بیهیچ توشهای از نیکیها و قلب سلیمبر [خداوند] کریم درآمدم
و حمل الزاد اقبح کل شیءاذا کان الوفود علی الکریم
و توشهآوردن زشتترین کار است هنگامی که بر [شخص] کریم وارد شوی.
معرفی کتاب
• سلمان فارسی، جعفر مرتضی عاملی
•سلمان الفارسی عرض و تحلیل، محمدجواد آلالفقیه
•نفس الرحمان فی فضائل سلمان (رض)، المیرزا حسین النوری الطبرسی
•سلمان فارسی، عباس ملکی
•سلمان فارسی استاندار مداین، احمد صادقی اردستانی
•امیر مدائن: زندگینامه سلمان فارسی، حسن باقیزاده (صادقی)
پی نوشت ها:
1.تاریخ طبری، ج۳، ص۱۷۱
2.الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۵
3.تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۷۱؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶
4.دهخدا
5.ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۲۱۴-۲۱۸؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۵۷-۵۸
6.سیره النبویه، ج۱، ص۲۱۸؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۵۸-۵۹
7.ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۲۱۹
8.عاملی، سلمان فارسی، ص۴۰
9.ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۱۸۹
10.نک: نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان (رض)، ص۶
11.برای اطلاع از منابع این اقوال نک: عاملی، سلمان فارسی، ص۸۶-۸۷
12.نک:کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۸۴
13.نک: مجلسی، بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۴۵
14.عاملی، سلمان فارسی، ص۳۲
15.بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳
16.ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۲
17.طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۱
18.نک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰
19.عاملی، سلمان فارسی، ص۳۵
20.نک: نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، ص۱۴۸
21.عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱، ص۱۴۵
22.مدنی، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، ص۲۱۵
23.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۵
24.درباره همسر و فرزندان سلمان نک: صادقی اردستانی، سلمان فارسی استاندار مداین، صص ۳۷۷-۳۹۰
25.ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۶۲
26.مجموعهای از این روایات را بنگرید در: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۱، ص۴۰۸-۴۲۴
27.بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۲۳؛ ذهبی، سر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ص۴۰۹-۴۱۱
28.صدوق، الخصال، ص۳۶۱
29.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۱، ص۴۲۱
30.طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۱، ص۵۴؛ طوسی، الامالی، ص۱۳۳
31.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۱، ص۴۵۸-۴۵۹
32.خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۷۶
33.نک: مجلسی، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۸۰.
34.نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان (رض)، ص۱۳۹
نام اصلیاش را روزبه و نام پدرش را خشفودان و بنا بر نقلی بوذخشان[۱] ذکر کردهاند. بنابر روایات نام سلمان را پیامبر بعد از مسلمانی بر او گذارد. کنیه سلمان ابو عبدالله بود. مکان تولدش روستای جی در اصفهان[۲] و بنابر روایاتی رامهرمز[۳] بوده است.پدر سلمان از دهقانان ایرانی بود. در روزگار ساسانیان به طبقه مالک و زمیندار روستایی و شهری دهقان میگفتند.[۴] روایاتی که درباره دوران پیش از اسلام سلمان در دست است، با داستانگویی آمیخته است. آنچه در همه این روایات تاکید شده، روحیه جستجوگر سلمان است که باعث شد در جستجوی دین بهتر دست به سفرهای طولانی بزند. بر اساس این روایات وی در کودکی زردشتی بود. اﻭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﺎیﺪ ﺩیﻦ ﻣیﺘﺮﺍیی کﻪ دیﻦﺍیﺮﺍﻧیﺎﻥ ﭘیﺶ ﺍﺯ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮔﺮﻭیﺪﻩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩیﻦ زﺭﺗﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺒﻌیﺖ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﺬیﺮﻓﺖ. ﺳﭙﺲ ﺩیﻦ ﻣﺎﻧﻮی ( ﻣﺎﻧی ﭘیﺎﻣﺒﺮ ) ﺭﺍ ﭘﺬیﺮﻓﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﻮی ﺷﺪﻥ منفور ﻮ ﻣﻐﻀﻮﺏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﺣکﻮﻣﺖ ﺳﺎﺳﺎﻧی ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ به ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺍیﺮﺍﻥ ﮔﺸﺖ …ﺳﻠﻤﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧکﻪ دﺭیﺎﻓﺖ کﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ ﺣﺒﺲ ﺑﺎ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺷﺎﻗﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧی کﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻤکﺎﺭی ﻋﻤﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺩیﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﺮیﺨﺖ ﻭ ﺭﺍﻫی ﺑیﺎﺑﺎﻥ ﺷﺪ تا اینکه با دین مسیحیان آشنا شد و بدان گروید و از شهر خود به سوی شام سفر کرد تا به شاگردی روحانیون طراز اول این آیین درآید. بنابر روایت پدر سلمان به واسطه علاقهای که به وی داشت او را در خانه نگاه میداشت و سفر او به شام نوعی فرار تلقی میشد. او در شام در خدمت کلیسا به سر برد و برای استفاده از محضر مسیحیان پارسا به شهرهای موصل و نصیبین و عموریه سفر کرد.[۵]سلمان از عموریه قصد سفر به حجاز کرد و این بدان خاطر بود که از طریق استادان مسیحیاش با پیشگویی ظهور پیامبری در این سرزمین آشنا شده بود. او که در این سفر با کاروانی از قبیله بنی کلب همراه بود، به دست آنان اسیر شد و در حجاز به بردگی فروخته شد و به خدمت مردی از یهودیان بنی قریظه درآمد و به مدینه برده شد.[۶]رهایی از بردگی و اسلام آوردن
او در سال اول هجرت و در ماه جمادی الأول اسلام آورد. بنابر روایات سلمان شنیده بود که پیامبری ظهور خواهد کرد که صدقه نمیخورد اما هدیه را میپذیرد و بین دو کتفش مُهر نبوّت حک شده، از این رو هنگامی که در قباء با پیامبر اکرم(ص) برخورد کرد، خرمایی به رسم صدقه به آن حضرت داد. پیامبر(ص) از آن خرما به یاران داد اما خودش از آن نخورد. سلمان این جریان را یکی از آن نشانههای سه گانه به حساب آورد. بار دیگر در مدینه، پیامبر(ص) را دید. خرمایی به عنوان هدیه به آن حضرت داد و ملاحظه کرد که این بار خود حضرت از آن خرما خورد. برای بار سوم، حضرت را در تشییع جنازه یکی از یاراناش دید. به او سلام کرد و پشت سر او به راه افتاد تا نشانه سوم را نیز مشاهده کند. پیامبر(ص) که دریافت سلمان درصدد چیست،لباسش را طوری کنار زد که سلمان مُهر نبوت را در بین دو کتف ایشان ببیند. در این وقت سلمان خود را به دامان پیامبر انداخت و بدنش را بوسه باران کرد و اسلام آورد.[۷]سلمان در سال اول هجرت از صاحبش خریداری و آزاد شد[۸] بهای آزادی او غرس ۳۰۰ یا ۴۰۰ درخت خرما و ۴۰ اوقیه طلا بود که از سوی رسول خدا(ص) و با کمک صحابه پرداخت شد.[۹] خود سلمان به این نکته اشاره دارد که رسول خدا او را آزاد کرده و سلمان نام نهاد.[۱۰]پیمان برادری
بعضی قائل به انعقاد پیمان برادری بین سلمان و ابودرداء شدهاند، بعضی برادر سلمان را حذیفة بن یمان دانستهاند و بعضی دیگر سخن از برادری او و مقداد به میان آوردهاند[۱۱] اما مضامین روایی شیعه، برقراری پیمان برادری بین سلمان و ابوذر را تأیید میکنند[۱۲] و در برخی روایات از اشتراط پیروی ابوذر از سلمان سخن به میان آمده است.[۱۳]اقدامات مهم
طرح کندن خندق و راهنمایی مسلمانان در فتح ایران
او در جنگهای صدر اسلام شرکت داشته و پس از غزوه خندق هیچ جنگی از او فوت نشد.[۱۴] طرحِ کندن خندق دور شهر مدینه در غزوه خندق از او بود.[۱۵] در این جنگ، به دستور پیامبر(ص) هر ده نفر مأمور کندن چهل زراع از خندق شدند. بهخاطر توان جسمی بالای سلمان، بین مهاجرین و انصار اختلاف افتاد و هرکدام سلمان را از خود میدانستند؛ مهاجرین معتقد بودند چون سلمان از جای دیگر (ایران) هجرت کرده از آنان محسوب میشود و انصار میگفتند چون او در زمان ورود پیامبر به یثرب در آن جا بوده از انصار است.[۱۶] به گزارش برخی از منابع در نبرد طائف نیز سلمان طرح استفاده از منجنیق را مطرح کرد و پیامبر(ص) دستور داد این وسیله استفاده شود.
در فتح ایران، عُمَر او و حذیفه را پیشگام و راهنمای سپاه اسلام قرار داد.[۱۷] در فتح مداین سلمان نقش مذاکره کننده از سوی لشکر مسلمانان با سران نیروهای ایرانی را بر عهده داشت.
مخالفت با سقیفه
سلمان، از مخالفان جریان سقیفه بود. مقداد و سلمان و ابوذر و عبادة بن صامت و ابوهیثم التیهان و حذیفه و عمار پس از این که از واقعه سقیفه خبردار شدند، در شب دور هم جمع شدند تا مجددا امر خلافت را در شورایی متشکل از مهاجرین بررسی کنند[۱۸] سلمان و اُبَی بن کَعب احتجاجات فراوانی در مخالفت با این واقعه دارند[۱۹]. معروف است که او در سرزنش بیعت برخی از صحابه با ابوبکر گفت «کردید و نکردید».[۲۰] معنی این جمله این است که خلیفهای را انتخاب کردید اما فرمان رسول خدا را اجرا نکردید. او در آن روز میگفت: مرد سالمند را برگزیدید و خاندان پیغمبر خود را رها کردید، اگر خلافت را در خاندان پیامبر میگذاشتید حتی دو نفر باهم اختلاف پیدا نمیکردند و از میوه این درخت هرچه گواراتر و زیادتر سود میبردید[۲۱]استانداری مدائن
سلمان فارسی، در زمان عمر بن خطاب از جانب خلیفه استاندار مدائن شد. سلمان برای قبول این کار از امیرالمومنین(ع) اجازه گرفت و سپس آن را قبول کرد. او تا لحظه مرگ والی آن شهر بود.[۲۲] سهم سلمان از بیت المال در سِمَت استانداری مدائن، پنج هزار درهم بوده است که آن را صدقه میداده[۲۳] و با زنبیل بافی از دسترنج خودش ارتزاق میکرده است.
همسر، فرزندان و نوادگان
دو اقدام اولیه سلمان برای ازدواج، ناموفق بودهاند؛ اولیناش خواستگاری دختر عمر _خواهر حفصه، همسر پیامبر(ص)_ بوده که در ابتدا با مخالفت عمر مواجه شده و پس از بیان جایگاه سلمان در گفتار رسول خدا او به این امر رضایت داده ولی سلمان از آن منصرف شده است. در دومین مورد سلمان ابودرداء را به خواستگاری زنی فرستاده که خانوادهاش با ازدواج او با سلمان مخالفت کرده ولی با ازدواجاش با خود ابودرداء موافق بودهاند و ابودرداء آن زن را به همسری خودش درآورده.
بُقیره، همسر سلمان، از بنی کنده بوده. پسران سلمان عبدالله و محمد نام داشتهاند. عبدالله حدیث تحفه بهشتی برای فاطمه(س) را از پدرش سلمان روایت کرده است. سلمان دختری در اصفهان و دو دختر در مصر داشته.
از قول محدث نوری استفاده میشود که نوادههای سلمان تا حدود پانصد سال در ری بودهاند. بدرالدین حسن بن علی بن سلمان از شخصیتهای حدیثی است که نسباش با نُه واسطه به سلمان میرسد. ضیاء الدین فارسی (متوفی، ۶۲۲ ه)، از علما و شاعران خُجند، پیشوای امور شرعی در بخارا و صاحب شرح بر کتاب «محصول» رازی، از نوادگان سلمان است. محدث نوری، شمس الدین سوزنی(متوفی ۵۶۲ یا ۵۶۹ ه) ملقب به تاج الشعرا را از نوادههای سلمان دانسته است. عبدالفتاح، که مدتی متولی بقعه سلمان بوده، ابوکثیر بن عبدالرحمن، نبیره سلمان که نامه رسول خدا به «أشهل یهودی قریظی» در آزادی سلمان را روایت کرده، ابراهیم بن شهریار(متوفی ۴۲۶ ه)، از عرفای قرن پنجم هجری و معروف به ابواسحاق کازرونی و حسن بن حسن که سلسله نسباش به محمد بن سلمان میرسد و واعظ بوده، از دیگر نوادگان سلمان فارسی هستند.[۲۴]سلمان در کلام پیامبر(ص) و امامان(ع)
مشهورترین روایتی که از پیامبر(ص) درباره سلمان نقل شده و نشان دهنده علاقه آن حضرت به اوست روایت «سلمان منا اهل البیت» است. بر اساس روایات روزی سلمان وارد مسجد شد و حاضرین به احتراماش او را در صدر مجلس جای دادند ولی برخی به بهانه عجمیتِ (عرب نبودن) او بر این کار حاضرین خرده گرفتند. پیامبر(ص) با دیدن این صحنه بر منبر رفت و خطبهای خواند و ضمن اشاره به اینکه انسانها از نظر نژاد و رنگ پوست بر هم برتری ندارند فرمودند: «سلمان از ما اهل بیت است».
همین گفتار پیامبر(ص) در روایت دیگری نیز نقل شده است. بر اساس این روایت در روزهایی که اهل مدینه در حال کندن خندق برای مقابله با سپاه احزاب بودند، سلمان فارسی که مردی تنومند بود سهم زیادی در پیشبرد کار داشت و هر یک از گروه مهاجران و انصار او را از خود میخواندند و پیامبر(ص) فرمودند سلمان از ما اهل بیت است.[۲۵]سخنان دیگری از پیامبر اسلام در فضیلت سلمان نقل شده است.[۲۶] از جمله سخنانی که پیامبر بهشت را مشتاق علی، عمار و سلمان دانسته و یا حدیثی که بر اساس آن خداوند پیامبر(ص) را مکلف به دوست داشتن علی و سلمان و مقداد و ابوذر کرده است.[۲۷]در منابع شیعی روایاتی در ستایش سلمان از زبان امامان شیعه(ع) نیز نقل شده است. وی در کلام ائمه معمولا در زمره شیعیان نخستین و استواران در دین شناخته شده است. از جمله این روایات سخنی از امام علی(ع) است که سلمان فارسی و برخی از یاران از جمله ابوذر و عمار و مقداد را از افرادی دانسته است که خداوند به برکت وجود آنان به مردم روزی میدهد.[۲۸] آن حضرت همچنین سلمان را دارای علم اول و آخر دانسته است.[۲۹] در روایتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده که یک بار در مجلسی در حضور امام(ع) از سلمان فارسی سخن به میان آمد و امام فرمودند نگویید سلمان فارسی بگویید سلمان محمدی چرا که وی یکی از خاندان ما اهل بیت است.[۳۰]وفات
سلمان در سال ۳۶ق. درگذشت. برخی روایات درگذشت وی را در زمان خلافت عثمان و برخی از روایات آن را در ماههای بعد از خلافت عثمان دانستهاند.[۳۱]بنابر روایات سلمان فارسی عمری طولانی داشت و برخی عمر وی را تا ۳۵۰ سال دانستهاند.[۳۲]در برخی از روایات تاریخی چنین آمده است که پس از وفات سلمان، امام علی(ع) از مدینه به مدائن آمد او را غسل و کفن کرد و بر او نماز خواند و دفن کرد.[۳۳]سلمان، روی کفن خود این شعر را نوشته بود؛[۳۴]وفدت علی الکریم بغیر زادمن الحسنات و القلب السلیم
و بیهیچ توشهای از نیکیها و قلب سلیمبر [خداوند] کریم درآمدم
و حمل الزاد اقبح کل شیءاذا کان الوفود علی الکریم
و توشهآوردن زشتترین کار است هنگامی که بر [شخص] کریم وارد شوی.
معرفی کتاب
• سلمان فارسی، جعفر مرتضی عاملی
•سلمان الفارسی عرض و تحلیل، محمدجواد آلالفقیه
•نفس الرحمان فی فضائل سلمان (رض)، المیرزا حسین النوری الطبرسی
•سلمان فارسی، عباس ملکی
•سلمان فارسی استاندار مداین، احمد صادقی اردستانی
•امیر مدائن: زندگینامه سلمان فارسی، حسن باقیزاده (صادقی)
پی نوشت ها:
1.تاریخ طبری، ج۳، ص۱۷۱
2.الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۵
3.تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۷۱؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶
4.دهخدا
5.ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۲۱۴-۲۱۸؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۵۷-۵۸
6.سیره النبویه، ج۱، ص۲۱۸؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۵۸-۵۹
7.ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۲۱۹
8.عاملی، سلمان فارسی، ص۴۰
9.ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۱۸۹
10.نک: نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان (رض)، ص۶
11.برای اطلاع از منابع این اقوال نک: عاملی، سلمان فارسی، ص۸۶-۸۷
12.نک:کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۸۴
13.نک: مجلسی، بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۴۵
14.عاملی، سلمان فارسی، ص۳۲
15.بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳
16.ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۲
17.طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۱
18.نک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰
19.عاملی، سلمان فارسی، ص۳۵
20.نک: نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، ص۱۴۸
21.عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱، ص۱۴۵
22.مدنی، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، ص۲۱۵
23.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۵
24.درباره همسر و فرزندان سلمان نک: صادقی اردستانی، سلمان فارسی استاندار مداین، صص ۳۷۷-۳۹۰
25.ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۶۲
26.مجموعهای از این روایات را بنگرید در: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۱، ص۴۰۸-۴۲۴
27.بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۲۳؛ ذهبی، سر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ص۴۰۹-۴۱۱
28.صدوق، الخصال، ص۳۶۱
29.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۱، ص۴۲۱
30.طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۱، ص۵۴؛ طوسی، الامالی، ص۱۳۳
31.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۱، ص۴۵۸-۴۵۹
32.خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۷۶
33.نک: مجلسی، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۸۰.
34.نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان (رض)، ص۱۳۹