عصراسلام: امروز کروسان خوردن، در ذهن یک شهروند اروپایی، به همان اندازه یک کنش «نژادپرستانه» و مسلمانانستیزانه محسوب میشود که تماشای نمایش حاجى فيروز در مراسم نوروزی در ذهن یک شهروند ایرانی نماد بردهداری و نژادپرستی علیه سیاهپوستان است.
در اصل هیچ اهمیتی ندارد که تاریخچه کروسان واقعاً مربوط به جنگ میان مسلمانان عثمانی با مسیحیان اروپا در قرن ۱۷ است یا نه. و یا اینکه شخصیت «حاجی فیروز» مربوط به دورهای از بردهداری – در هر مقیاسی – در ایران قدیم بوده یا نبوده. آنچه که مهم است درکی است که آن شهروند در آن جامعه، در همان لحظه، از خوردن یک کروسان یا تماشای نمایش حاجی فیروز دارد.
البته بیشک اگر از فردا در اروپا کمپینهای اجتماعی علیه «کروسان» راه بیافتد و تولیدکنندگان کروسان را به «مسلمانستیزی» و مصرفکنندگان آن را به حمایت از نفرتپراکنی و نژادپرستی علیه مسلمانان متهم کند، به زودی همین شیرینی ساده به یک ابزار واقعی خشم و تفرقه در جامعه تبدیل میشود. چه بسا بتوان تصور کرد که در آن شرایط، احزاب راستگرای افراطی اروپا به منظور تحریک و جریحهدار کردن احساسات اقلیتهای مسلمان، در اماکن عمومی مراسم «کروسان خوری» برگزار کنند، چنانچه که سالها پیش حزب جبهه ملی فرانسه FN کمپین توزیع کاسههای رایگان «سوپ هویتی» (soupe identitaire) با گوشت خوک و ساندویچ ژامبون در خیابانهای شهر راه اندازی کرده بود تا «گوشت خوک» را به یک نماد هویتی «فرانسوی» علیه مسلمانان مقیم این کشور تبدیل کند.
واقعیت این است که ایجاد «حساسیت» نژادی/قومی در جامعه یا کپیبرداری از حساسیتهای سایر جوامع، لزوماً و همیشه در جهت «مبارزه» با نژادپرستی و کاهش مصدایق آن نیست. بلکه در بسیاری از مواقع عین زمینهسازی برای تولید یا ظهور و بروز آن است. قطعاً همگی یاد داریم زمانی را که جکهای رشتی، اصفهانی، ترکی، آبادانی، یزدی، شیرازی و… جک «قومیتی» نام نداشت و هرگز حتی به ذهن کسی هم خطور نمیکرد که گوینده یا شنوندگان این جکها خود متعلق به کدام قوم و دیاری هستند و یا نیتی جز خندیدن در کنار جمع داشته باشند. چه بسا بهترین گویندگان این جکها متعلق به همان شهرها بودند که میتوانستند با لهجه مخصوص خودشان بر چاشنی طنز بیافزایند.
امروز اما پس از سالها «کار فرهنگی» و و ایجاد «آگاهی» و کپیبرداری کور از «حساسیت»های نژادی جوامع غربی، فضایی ایجاد کردهایم که عدهای میتوانند «شمالی» خواندن غذاهای شمال کشور را «تحقیر» مردم گیلان و مازندران یا مراسم نوروز را «تحمیل» قوم «فارس» بر سایر اقوام تلقی کنند. جا دارد که از خودمان، به عنوان یک جامعه مستقل، بپرسیم که در سالهای اخیر با استفاده از این روش، چقدر در ایجاد اتحاد ملی و کاهش تنش و تفرقه میان اقوممان، نسبت به گذشته خودمان (و نه پیادهسازی آخرین مد روز جوامع غربی در مبارزه با معضل نژادپرستی خودشان)، موفق بودیم؟
و جا دارد که به این نکته نیز توجه کنیم که مسائل اجتماعی و فرهنگی – یا هر مقولهای که با روابط و عواطف «انسان»ها ارتباط دارد – مانند علوم ریاضی نیست که با «فرمول»های ثابت و مشخص یا کپیبرداری از راهکارهای جوامع «پیشرفته» نتایج مورد نظرمان حاصل شود. بلکه اتکا به تجربه «خودمان» و بازنگری در مسیری که خود پیمودهایم و ترسیم راهی که خود برای آینده کشورمان سازگارتر و مفیدتر تشخیص میدهیم، به مراتب کاراتر و ثمربخشتر است.
علی نصری