چكيده
قرآن كريم كتاب هدايت است و براي تربيت انسان نازل شده و بر اين اساس، مهمترين وظيفه پيامبر تعليم و تربيت بوده است. از اينرو، زبان قرآن، زبان آموزش و پرورش و زبان هدايت است. قرآن شيوههاي متفاوتي را به كار گرفته است تا انسان را به كمال روحي و معنوياش برساند.
اين نوشتار به تبيين گونههاي زبان قرآن و ارتباط آن با تعليم و تربيت پرداخته، مفاهيم كليدي تعليم و تربيت از قبيل مبادي، مباني، اصول، روشها و ابعاد تعليم و تربيت را از قرآن كريم استنباط و ارائه كرده است. نيمنگاهي هم به انديشه شهيد مطهّري در اين باب شده است. هدف از اين مقاله استخراج مباني و اصول محوري تعليم و تربيت از زبان قرآن است. روش پژوهشي نيز روش توصيفي، اسنادي و كتابخانهاي است.
مقدّمه
زبان قرآن يكي از مباحث مهم علوم قرآني است كه نظريات گوناگوني درباره آن ارائه شده است. به نظر ميرسد مهمتر از همه، ارتباط زبان قرآن با حوزه تعليم و تربيت است كه در اين زمينه از آن كمتر سخن به ميان آمده است. به دليل آنكه قرآن كريم منبع اصلي نظام اسلامي در همه شئون آن به شمار ميرود و همه مسلمانان با ديد مثبت به آن مينگرند و به تمامي گزارههاي قرآني باور دارند، بررسي جنبههاي گوناگون آن در رشتههاي مختلف علوم بشري لازم و ضروري مينمايد. هرچند برخي از ابعاد زبان قرآن و رابطه آن با دانشهاي ذيربط تا حدّي تبيين شده، ولي بسياري از انديشههاي قرآني هنوز آنگونه كه شايسته است، مورد بررسي قرار نگرفته است. به ويژه در باب تعليم و تربيت، با آنكه قرآن براي پرورش و هدايت انسان نازل شده و مهمترين وظيفه پيامبر هم تعليم و تربيت است، كاري اساسي صورت نگرفته و لازم است مورد توجه كارشناسان مربوطه قرار گيرد.
اين نوشتار به نوبه خود، درصدد است تا ضمن اشاره به گونههاي زبان قرآن، به تبيين رابطه آن با حوزه تعليم و تربيت بپردازد و بعضي از جنبههاي پنهان آن را آشكار سازد. بر اين اساس، مفهومشناسي زبان، زبان قرآن، جنبههاي گوناگون زبان قرآن، ارتباط زبان قرآن با تعليم و تربيت و استنباط مفاهيم كليدي تعليم و تربيت از قرآن مورد بحث قرار ميگيرد. به دليل پرهيز از اطاله سخن در هر مورد، فقط به يك نمونه بسنده شده است. اين نوشتار بيشتر بر انديشه قرآني شهيد مطهّري در باب زبان قرآن و ارتباط آن با تعليم و تربيت تكيه دارد.
گونه هاي زبان قرآن
در حوزه بيان قرآن، نميتوان از يك نوع زبان سخن گفت، بلكه به جاي آن، بايد زبان تركيبي در گفتار قرآن را مطرح كرد و آن را با عنايت به شيوههاي خاص بيان قرآني تبيين نمود. در اينجا، لازم است به مهمترين جنبههاي زبان، كه در آيات قرآن تجلّي يافته است، اشاره شود:
1. ظاهر و باطن: زبان قرآن داراي جنبه ظاهر و باطن است؛ ظاهرش براي بيشتر مخاطبان قابل درك است و الفاظ موجود در قرآن عهدهدار بيان آن هستند. اما باطن قرآن فراتر از الفاظ و كلمات، نياز به دقت و تأمّل بيشتري دارد و هر كس نميتواند بدان راه يابد، عده خاصي ميتوانند به تأويلهاي قرآن دست يابند كه در قرآن از آنان به «راسخان در علم» تعبير شده است.2 پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهدر توصيف قرآن ميفرمايد: «و له ظهر و بطن؛ فظاهره حكمة و باطنه علم، ظاهره انيق و باطنه عميق»؛3 براي قرآن ظاهري و باطني است؛ ظاهرش حكمت و باطنش علم است، ظاهرش زيبا و باطنش ژرف و ناپيداست.
2. منطق و استدلال: قرآن در بسياري از موارد، با زبان استدلال با مخاطبان سخن ميگويد و مطالبش را از راه برهان و منطق ارائه ميدهد؛ چنانكه در باب توحيد ميفرمايد: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا.»4 به فرموده شهيد مطهّري در اينجا قرآن يك قضيه شرطيه تشكيل داده كه عبارت است از: مقدّم (وجود آلهه در زمين و آسمان) و تالي (فساد زمين و آسمان).5 اما نتيجه را به فكر و انديشه مخاطب واگذار نموده كه اگر به عقلش مراجعه كند و درباره آن تأمّل و تدبّر نمايد، به يقين، به وحدانيت خداي متعال پي خواهد برد.
3. حقيقت و مجاز: اصل در كلام هر گويندهاي، به ويژه خداي متعال، حمل بر حقيقت است؛ ولي در برخي موارد، به دليل وجود قراين عقلي يا نقلي، اراده معناي مجازي نيز جايز است. در قرآن كريم نيز اراده معناي غيرحقيقي وجود دارد كه با نظر به قراين، ميتوان آن را فهميد؛ مانند «وَيَبْقَي وَجْهُ رَبِّكَ»6 به دليل آنكه اطلاق كلمه «وجه» به معناي حقيقي آن، يعني «صورت»، بر خداي متعال جايز نيست، از اينرو، با استفاده از قرينه عقلي، بايد واژه «وجه» را به «ذات» معنا كرد و گفت: ذات پروردگار باقي است. سيوطي بر اين اساس، آورده است: كلمه «وجه» در خداي متعال، به معناي حقيقي به كار نرفته، بلكه معناي مجازي آن مراد است كه ذات پروردگار باشد؛ يعني ذات حق تعالي باقي است.7
4. تشبيه و استعاره: استفاده از تشبيه و استعاره يكي از جنبههاي مهم زبان قرآن است كه در بسياري از موارد، مشاهده ميشود. اين كار از محاسن گفتار و يكي از اسباب فصاحت و بلاغت در زبان قرآن به شمار ميآيد. قرآن كريم براي تعليم مخاطب، در مواردي از اين روش گفتاري بهره برده است؛ همچون تشبيه عالمي كه به علمش عمل نميكند، به حمار: «كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارا»8 (داستان كساني كه حامل تورات بودند و آن را به كار نبستند.)9
همچنين استعاره، يعني ارائه مطلبي از زاويه ديد شيئي ديگر،10 در زبان قرآن وجود دارد؛ مانند: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ.»11 به گفته سيوطي واژه «صدع» در لغت، به معناي شكستن شيشه است كه در اين آيه از باب استعاره، به معناي تبليغ به كار رفته است. به قرينه آنكه تبليغ و شكستن شيشه هر دو تأثيرگذارند، ولي تأثير اولي بيشتر از دومي است، از اينرو، در مقام تبليغ، از كلمه «صدع» استفاده كرده است.12
5. احساسات و عواطف: قرآن در بيان مطالب خود، زبان ديگري به نام زبان احساس و عاطفه نيز دارد و مخاطب اين زبان دل انسان است كه با تلاوت و شنيدن آيات قرآن متأثر ميگردد؛13 زيرا گزارههاي ديني و قرآني افزون بر ارائه معارف، احساسات خاصي در انسانهاي متديّن پديد ميآورند كه از هيچ واقعيت عيني و واقعي و نفسالامري حكايت نميكنند، جز احساسات دروني.14 نمونههاي فراواني از تحريك احساسات در افراد مشاهده ميشود كه در اثر قرائت و استماع آيات قرآن، در آنها پديد آمده و موجب تحوّل دروني آنان شده است.
موسوي همداني مترجم تفسير الميزان مينويسد: وقتي در تفسير قرآن به آيات رحمت يا غضب و يا توبه برميخورديم، ايشان (علّامه طباطبائي) دگرگون ميشد و در مواقعي، سرشك از ديدگانش جاري ميگرديد. در يكي از روزهاي زمستاني كه زير كرسي نشسته بوديم، من تفسير فارسي را ميخواندم و ايشان عربي را. بحث در باب «توبه» و رحمت پروردگار بود. تأثّر ايشان در اين موقع، به حدي بود كه نتوانست به گريستن بيصدا اكتفا كند و با صداي بلند شروع كرد به گريه كردن و اشك ريختن و سرش را پشت كرسي كرد و بهگريهادامه داد.15
6. قصه و تمثيل: بيان مطالب عميق ديني و عقلي يا علمي در قالب مثلهاي معروف و قابل فهم براي مخاطبان از ديگر جنبههاي زبان قرآن است كه به وفور در آن به كار رفته.16 خداوند خطاب به پيامبر ميفرمايد: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛17 اين داستانها را براي آنان بازگو كن، شايد بينديشند و بيدار شوند. در باب تمثيل هم ميفرمايد: «وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ»؛18 ما براي مردم در اين قرآن از هرگونه مثال و مطلبي بيان كرديم.
5. رمز و اشاره: بيان محتواي عميق ديني به شيوه رمز و اشاره در قالب سلسله الفاظي كه حاكي از معاني ديگري هستند و بايد از آن كلمات و رموز عبور كرد و به معناهاي محكي و واقعي دست يافت.19 طرفداران رمزي بودن زبان قرآن با نگرشهاي گوناگوني در اين زمينه، بر اين امر اتفاقنظر دارند كه معناي ظاهري آيات قرآن مراد جدّي خداوند نيست و آن الفاظ و عبارات رموزي حاكي از معاني ديگري هستند. از اينرو، آنان به تغيير و تأويل معناهاي ظاهري قرآن دست ميزنند.20
7. عرف خاص: هرچند قرآن به زباني قابل فهم براي همه مردم سخن ميگويد، ولي در تبيين مفاهيم و ارائه مطالب، زبان خاص خود را دارد كه داراي اصطلاحات و روشي ويژه در فهم و تفسير آيات است.21 به نظر علّامه طباطبائي زبان قرآن زبان عرف خاص است كه عبارت از روش قرآن به قرآن و شيوه فهم و تفسير آيات با استفاده از آيات ديگر است؛ چراكه قرآن بيانگر همه چيز است.22 پس چگونه بيانكننده خود نباشد؟!23
8. جدل: «جدل» به معناي بحث و گفتوگو به منظور غلبه بر طرف مقابل،24 و در اصطلاح، سخن گفتن با مسلّمات عند الخصم، در قرآن به كار رفته است. داستان حضرت ابراهيم عليهالسلام و گفتوگوي او با بتپرستان25 و شيوه بيان ايشان نمونهاي از جدال احسن است كه در قرآن كريم آمده و خداوند به استفاده از آن دستور داده است.26 بر اين اساس، يكي از جنبههاي زبان قرآن شيوه جدال و گفتوگو به نوعي است كه بتوان با استفاده از مقبولات خصم، بر او غلبه يافت و وي را قانع و تسليم حق كرد.
9. تعليم: زبان قرآن زبان تعليم و آموزش معارف الهي به انسان است. از اينرو، به نخستين انسان، يعني حضرت آدم عليهالسلامعلم اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات را آموخت.27 تكرار فراوان مشتقّات واژه «علم» در آيات متعدد قرآن، گواه بر آن است كه مهمترين جنبه زبان قرآن زبان تعليم و ياد دادن و ياد گرفتن است. وظيفه مهم پيامبر تلاوت آيات و تعليم كتاب خدا به مردم و وظيفه مردم نيز فراگرفتن معارف قرآن از آن حضرت بوده است.28
10. تربيت: پرورش انسان مهمترين جنبه زباني قرآن است كه به شيوههاي گوناگون به اجراي آن پرداخته و در حقيقت، ميتوان گفت: هدف اصلي قرآن تربيت افراد بشر بوده است. هرچند قرآن كريم در زمينههاي گوناگون علوم انساني سخن گفته است، ولي نميتوان پذيرفت كه زبان قرآن زبان اقتصاد، روانشناسي، حقوق يا جامعهشناسي است؛ اما ميتوان به اين امر اذعان كرد كه زبان قرآن زبان تربيت است و قرآن براي پرورش انسانها نازل شده؛ زيرا همه آيات قرآن داراي پيام تربيتي است.
زبان قرآن در انديشه شهيد مطهّري
شهيد مطهّري در جلد اول كتاب آشنايي با قرآن، بحثي را با عنوان «شناخت زبان قرآن» مطرح كرده و به تفصيل درباره آن سخن گفته است. به نظر ايشان، قرآن با زبانهاي گوناگون سخن ميگويد؛ چراكه مخاطب قرآن بشر است و او جنبههاي گوناگون دارد و در جهت تربيت او، بايد متناسب با ويژگيهاي وي سخن گفت.29
به فرموده شهيد مطهّري، گاه مخاطب قرآن عقل انسان است و اينجا با زبان منطق و استدلال سخن ميگويد؛30 چنانكه بسياري از آيات قرآن مكرّر به تفكر، تعقّل، تدبّر، تأمّل و امثال آن دعوت ميكنند و و اين دسته از آيات ناظر به رشد فكر و انديشه انسان هستند. دعوت به تفكر در خلقت زمين و آسمان در همين زمينه قابل تفسير است: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ»؛31 مسلّما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانههاي روشني براي خردمندان است.
همچنين دعوت به تدبّر در خود قرآن و درك انسجام آن عامل رشد عقل و زمينه پيدايش ايمان به قرآن و اسلام است: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفا كَثِيرا»؛32 آيا درباره قرآن نميانديشند، و اگر از سوي غيرخدا بود، اختلاف فراواني در آن مييافتند؟ درك اين مطلب كه عدم اختلاف در قرآن دليل وحياني بودن آن است، با تدبّر و تعقّل قابل حصول است، نه با حس و تجربه و يا هر دليل ديگر.
گاه مخاطب قرآن دل انسان است و ميخواهد با قلب او سخن بگويد و دل وي را متحوّل سازد. شهيد مطهّري در اين زمينه مينويسد: قرآن بجز زبان استدلال، زبان ديگري نيز دارد كه مخاطب آن عقل نيست، بلكه دل انسان است و اين زبان دوم «زبان احساس» نام دارد.33 منظور از «دل»، احساس بسيار عظيم و عميقي است كه در درون انسان وجود دارد و آن، ارتباط فرد با هستي مطلق است. به فرموده ايشان، زبان دل، يعني زبان فطرت كه يكي از متعاليترين احساسات هر انساني حس مذهبي و فطرت خداجويي اوست. سروكار قرآن با اين حس شريف است و ميخواهد آن را تسخير كند. اگر دل انسان تسخير شد، آنگاه نه تنها فكر و مغز او، بلكه سراسر وجودش تحت تأثير قرار ميگيرد.34
بنابراين، در باب تبيين زبان قرآن، نميتوان از زبان واحد سخن گفت، بلكه قرآن داراي زباني است با گونههاي متفاوت كه دو نوع آن در كلام شهيد مطهّري مورد تأكيد قرار گرفته. بر اين اساس، ميتوان گفت: به نظر شهيد مطهّري، قرآن داراي زبان تركيبي است با جنبههاي گوناگون كه به فراخور استعداد مخاطبان سخن ميگويد تا هيچيك از آنان، اعم از عالم، فيلسوف، متوسط و سطح پايين، از قرآن احساس بينيازي نكنند.35 اين زبان اختصاص به نوع خاصي ندارد، بلكه زباني است با ابعاد گوناگون بياني كه به برخي آنها اشاره شد. تدبّر در آيات و روايات و تفاسير قديم و جديد نيز اين مطلب را نشان ميدهد كه قرآن در بيان مطالب خود، داراي ابعاد متعدد است و در تبيين معارف الهي از زبانها و شيوههاي گوناگون بهره برده.
زبان قرآن و تعليم و تربيت
آيا زبان قرآن ارتباطي با تعليم و تربيت دارد؟ اگر ارتباط دارد، رابطه آن دو چگونه است؟ آيا ميتوان مباحث كليدي، مانند مباني، اصول، اهداف و روشهاي تعليم و تربيت را از قرآن استخراج كرد؟ آيا قرآن در زمينه ابعاد و مراحل تعليم و تربيت سخني دارد؟
ناگفته پيداست كه بررسي همهجانبه اين موضوع و پاسخ تفصيلي به سؤالهاي يادشده فراتر از ظرفيت اين نوشتار است و به فرصتي ديگر موكول ميگردد، ولي به طور گذرا ميتوان به مسائل مطرح شده اشاره كرد:
الف. ارتباط زبان قرآن با تعليم و تربيت
قرآن رابطه عميقي با دو حوزه تعليم و تربيت دارد، به گونهاي كه ميتوان گفت: زبان قرآن، زبان آموختن، ياد گرفتن و پرورش انسانهاست. شهيد مطهّري ميفرمايد: قرآن را بايد به قصد آموختن و تعليم يافتن مطالعه كرد؛ چراكه يكي از وظايف مهم پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهو زبان قرآن ياد دادن و تعليم دادن انسانهاست و وظيفه اسلامي نيز اقتضا دارد كه مردم معارف بلند قرآن را بياموزند.36 بر اين اساس، نخستين آياتي كه بر پيامبر نازل شد، ايشان را به خواندن دستور داد و از «قلم» نام برد كه نماد سواد و نوشتن است.37 قرآن كريم به شيوههاي گوناگون به امر تعليم پرداخته و درباره آن سخن گفته است؛ گاه از راه بيان ارزش علم و حكمت38 و گاه از طريق بيان برتري صاحبان علم.39
قرآن بر تربيت نيز تأكيد فراوان دارد و از منظر تربيتي ميتوان گفت: قرآن براي پرورش افراد بشر فرود آمده است؛ زيرا همه آيات قرآن داراي پيام تربيتي هستند و آيهاي در قرآن وجود ندارد كه ناظر به تربيت انسان نباشد. آيات احكام، آيات مربوط به مبدأ و معاد، خانواده و اجتماع، قصه و سرگذشت امّتهاي پيشين، همه داراي جنبه تربيتي هستند و به بعدي از ابعاد تربيت اشاره دارند. از اينجاست كه خداوند درباره قرآن ميفرمايد: «هُدي لِلنَّاسِ»؛40 قرآن براي هدايت و تربيت مردم نازل شده است.
هرچند واژه «تربيت» در قرآن به كار نرفته، و از ريشه آن فقط دو بار به معناي تربيت انسان در تمام قرآن آمده است (يكي به شكل فعل ماضي،41 و ديگري در قالب فعل جحد)،42 ولي واژههايي همچون «هدايت»،43 «تزكيه» و «تطهير»44 فراوان در قرآن به كار رفتهاند كه بيانگر كاربست قرآن در عرصه تربيت انسانياند. شهيد مطهّري بر اين باور است كه قرآن غذاي روح است و بر اين اساس، دل انسان را مورد خطاب قرار ميدهد و ميخواهد آن را با آيات خود صيقل بزند و تصفيه كند و به هيجان درآورد؛ چنانكه داستان زندگي پيامبر گواه اين امر است؛ زيرا آن حضرت تنها با سلاح قرآن قيام كرد و همين قرآن براي او همه چيز بود و توانست در اندك زماني، تحوّل عظيمي در جهان ايجاد كند.45
به نظر ميرسد قرآن با حوزه تعليم و تربيت بيش از ديگر رشتههاي علمي (علوم انساني) ارتباط دارد. گرچه قرآن كريم در موضوعات متعدد علمي سخن گفته و حتي مسائل عقلي صرف، در آن آمده است، ولي نميتوان قرآن را به نام يكي از دانشها تعبير كرد و گفت ـ مثلاً ـ كتاب اقتصاد يا حقوق؛ چراكه شأن قرآن و فلسفه نزول آن اقتضاي بيان تفصيلي دانشهاي علمي را ندارد تا پذيراي چنين تعبيراتي باشد. اما تعليم و تربيت انسان چيزي است كه با شأن قرآن همخواني دارد و شايد بتوان مدعي شد كه مهمترين فلسفه نزول قرآن پرورش روحي و معنوي افراد بشر است؛ زيرا فلسفه نزول قرآن نميتواند جدايي از فلسفه بعثت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله باشد. خداوند در آيات متعدد قرآن، هدف و فلسفه رسالت پيامبر را تعليم و تربيت معرفي كرده است.46 بنابراين، ارتباط زبان قرآن با تعليم و تربيت روشن است و ميتوان ادعا كرد كه تمام احكام و دستورات اسلام، مربوط به تعليم و تربيت انسان است و هدف از تشريع آن پرورش افراد بشر و سوق دادن آنها به كمالات روحي و معنوي، كه پيامبر به عنوان مجري اين برنامه فرستاده شدهاند.
ب. چگونگي ارتباط زبان قرآن با تعليم و تربيت
پس از تبيين رابطه زبان قرآن با تعليم و تربيت، لازم است چگونگي ارتباط آن دو روشن شود و معلوم گردد كه چه نوع رابطهاي ميان آن دو برقرار است. پيش از پرداختن به موضوع، توجه به اين نكته ضروري مينمايد كه وقتي در باب ارتباط زبان قرآن با تعليم و تربيت بحث ميشود، منظور تعليم و تربيت اسلامي است كه بيشتر به پرورش جنبه معنوي انسان توجه دارد، نه دانش آموزش و پرورش رايج در دانشگاهها؛ زيرا دانش تعليم و تربيت، يعني علوم تربيتي ـ با رشتههاي گوناگوني كه دارد ـ بسيار وسيع است و تعليم و تربيت اسلامي ميتواند يكي از گرايشهاي آن باشد. از اينرو، در اين نوشتار، درصدد تعيين نوع رابطه زبان قرآن با تعليم و تربيت اسلامي هستيم.
در زمينه چگونگي ارتباط زبان قرآن با تعليم و تربيت و اينكه چه نوع رابطهاي ميان آن دو وجود دارد، از چند جهت ميتوان سخن گفت: تعامل زبان قرآن با تعليم و تربيت در جهت پرورش استعدادهاي نهفته در درون انسان؛ هماهنگي آن دو در رشد روحي و معنوي انسان؛ مساعدت قرآن به تعليم و تربيت در استنباط عناصر اصلي آن مانند مبادي عام، مباني، اهداف، اصول و شيوههاي آموزش و پرورش؛ تأثير برجسته زبان قرآن در فرايند تعليم و تربيت در گذشته و حال و آينده؛ برنامهريزي تعليم و تربيت بر اساس محوريت قرآن براي آينده نظام آموزشي و تربيتي جامعه؛ جهتدهي قرآن به تعليم و تربيت به لحاظ محتوا و غنابخشي آن؛ توجه قرآن به ابعاد تعليم و تربيت همچون بعد ديني، اخلاقي، عبادي، عاطفي، اجتماعي و امثال آن، و سرانجام، قرآن به عنوان پشتوانه فكري و منبع اصلي استخراج مفاهيم كليدي تعليم و تربيت اسلامي.
آنچه مسلّم است اينكه قرآن كريم يكي از منابع مهم و اصلي در حوزه تعليم و تربيت اسلامي به شمار ميآيد و همه فرقههاي مسلمان بر صحّت، سلامت و حجّيت آن اتفاقنظر دارند. دقت در سورهها و آيات قرآن به خوبي روشن ميسازد كه زبان قرآن، زبان آموختن و پرورش انسان است. از اينرو، قرآن درباره علم و تعليم و عالمان و نيز تزكيه نفوس، تقوا، عبادت و دعا، تشويق و تنبيه و مطالبي از اين قبيل، فراوان سخن گفته و همگان را به فراگيري و تحصيل آن دعوت كرده است. روشن است كه تعليم و تربيت اسلامي جز تبيين مفاهيم در اين زمينه و ارائه راهكارهايي براي تحصيل ارزشهاي ديني در قالب اين مفاهيم، چيز ديگري نميتواند باشد.
ج. استنباط مفاهيم كليدي تعليم و تربيت از قرآن
نظر به ارتباط عميق زبان قرآن با تعليم و تربيت اسلامي، ميتوان گفت: قرآن كريم مهمترين منبع استنباط عناصر اصلي نظام آموزش و پرورش است و مفاهيم كليدي حوزه تعليم و تربيت را بايد از آن استخراج كرد. البته اين كار نيازمند مطالعات دقيق و كارشناسانه در حوزه علوم قرآن و رشته تعليم و تربيت است تا بتوان گامهاي مؤثرتري در اين زمينه برداشت. در ادامه، برخي مفاهيم اساسي تعليم و تربيت اسلامي ارائه ميشوند:
1. مبادي عام تعليم و تربيت: منظور از «مبادي عام» در باب تعليم و تربيت، مفاهيم كلي در باب هستيشناسي و يا انسانشناسي است كه فراتر از حوزه آموزش و پرورش، ديگر رشتههاي علمي را نيز شامل ميشود. اين مبادي زمينه استنباط مباني و اصول دانش خاص علمي را فراهم ميسازند. براي نمونه، در اينجا به يكي از مبادي تعليم و تربيت، كه مربوط به انسانشناختي است و قرآن نيز بدان تأكيد ورزيده است، اشاره ميشود:
فطرت انساني: يكي از مبادي عام تعليم و تربيت اسلامي، كه هم جنبه انسانشناختي دارد و هم در متون ديني فراوان بر آن تأكيد شده، فطرت انساني است. واژه «فطرت» بر وزن «فِعلَه» در لغت، از «فَطَرَ» به معناي خلق و ابداع و اختراع بدون سابقه آمده و با اين هيأت، فقط يك بار در قرآن در خصوص انسان به كار رفته است. چون شكل «فعله» بر نوع خاصي از فعل دلالت دارد، «فطرت» هم بر گونه مخصوصي از خلقت انسان دلالت ميكند؛ يعني انسان به نوع ويژهاي آفريده شده است.47 بنابراين، انسان آفرينش خاصي دارد كه آفرينش وي بر «فطرت اللّه» است. فطرت اللّه يك اصطلاح قرآني است، به معناي قدرت فطري و ذاتي انسان بر شناخت و ايماني كه با آب و گل خميره وجودش سرشته شده و نيازي به آموختن و يادگيري ندارد.48
بر اين اساس، فطرت انساني، كه در نوع بشر وجود دارد، از مبادي تعليم و تربيت انسان است و از ميان ويژگيهاي فطري او، ميتوان برخي را مبناي آموزش و پرورش وي قرار داد و اصولي را از آن انتزاع كرد. همچنين فرايند تعليم و تربيت را بايد به گونهاي برنامهريزي نمود كه در جهت پرورش همان ويژگي اجرا گردد.
2. مباني تعليم و تربيت: واژه «مبنا» در لغت، به معاني بنياد، شالوده، محلّ بناي چيزي و امثال آن آمده است49 كه پايه و اساس چيز ديگري قرار ميگيرد. در باب انديشه و نظر، كه مهمتر از امور مادي و فيزيكي است، محورهاي بنيادين و اساسي كه نظريات فرعي بر آن مبتني است، مباني نظري و فكري محسوب ميشود. «مبنا» در حقيقت عبارت از همان هستها و واقعيتهايي است كه در حوزه هستيشناسي و انسانشناسي بررسي ميشود و زيربناي نظريات علمي قرار ميگيرد و بر اساس آن، اصول و قواعد فرعي استنباط ميگردند. براي نمونه، حجّيت خبر واحد در بحث اصول، اگر مبناي كسي باشد، در مسائل فقهي بر اساس آن فتوا خواهد داد.
در حوزه تعليم و تربيت نيز همين مفهوم از «مبنا» موردنظر است و بر اين اساس، انديشههاي بنيادين، كلي و ثابت انسان در حوزه تعليم و تربيت، كه برخاسته از ديدگاههاي هستيشناسي و انسانشناختي او هستند، مباني آموزشي و تربيتي وي را تشكيل ميدهند. به عبارت ديگر، مبناي تعليم و تربيت، مفهوم توصيفي از هستها و واقعيتهايي است كه منشأ انتزاع اصول تعليم و تربيت قرار ميگيرد. از اينرو، مباني تعليم و تربيت با نظر به انديشهها و حوزه مطالعاتي انسان نسبت به مبادي عام آموزش و پرورش، متعدد است. اگر نظريهپرداز در باب تعليم و تربيت، فطرت الهي براي انسان قايل باشد، مباني، اصول و روشهايي ارائه خواهد داد كه با خواست فطري فراگير و متربّي متناسب باشد.
بنابراين، نميتوان در باب تعليم و تربيت، از مبنايي واحد سخن گفت، بلكه تعليم و تربيت داراي مباني متعددي خواهد بود كه ميتوان آنها را به مباني فلسفي، علمي، انسانشناسي، روانشناختي، جامعهشناختي، دينشناختي و امثال آن تقسيم كرد و هر كدام را در حوزه مطالعاتي خاص خود مورد بررسي قرار داد.50 در اينجا، بر اساس فطرت الهي داشتن انسان، كه از مبادي عام تعليم و تربيت در نظر گرفته شد، به مبناي متناسب با آن اشاره ميشود:
حقيقت جويي: شهيد مطهّري «حقيقتجويي» را از مهمترين فطريات انسان دانسته، آن را جزو نخستين گرايشهاي مقدّس آدمي به شمار ميآورد. به نظر ايشان، حقيقتجويي از مقوله دانايي به معناي دريافت واقعيت هستي است، آنگونه كه هست. گرايش به كشف واقعيتهاي هستي و درك حقايق اشيا آنچنانكه هستند، در نوع بشر وجود دارد.51 انگيزه حقيقتطلبي در نفس انسان به صورت يك نيروي فطري در باطن فرد قرار دارد و وي را به جستوجو و كشف حقايق واميدارد.52 اين عطش دروني موجب ميشود انسان براي كسب علم و دانش، رنجها، خطرها و دوريها را تحمّل نمايد، به كشورهاي گوناگون سفر كند و مدارج بالاي علمي را به دست آورد.
توجه به اين نكته لازم است كه حقيقتجويي جزئي از مجموعه عظيمي از فطريات انسان است كه ميتوان آن را به عنوان پايه و اساس تعليم و تربيت وي برگزيد و بر مبناي آن، برنامهريزي كرد. طبيعي است كه اجراي فرايند تعليم و تربيت بر اساس اين مبنا، متفاوت از اجراي آن بر پايه عدم پذيرش فطرت حقيقتجويي انسان است. بر اين مبنا، وظيفه تعليم و تربيت شكوفاسازي و هدايت اين گرايش ذاتي به شيوه درست و مناسب است؛ زيرا بيشتر مردم در اثر انحراف از مسير فطرت، نتوانستهاند حق را تشخيص داده، به آن عمل نمايند.
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله ميفرمايند: «كُلُّ مَولُودٍ يُولَدُ علَي الفِطرة و ابَواهُ يُهَوِّدَانَهُ و يُنَصِّرانَهُ و يُمَجِّسَانَهُ»؛53 هر نوزادي با فطرت خدايي به دنيا ميآيد، ولي پدر و مادر هستند كه او را به كيش يهوديت، نصرانيت و مجوسيت ميكشانند. تعليم و تربيت نادرست فطرت انساني را مكدّر ميسازد و جلوي رشد و ترقّي آن را ميگيرد و متربّي را به مسيري سوق ميدهد كه خود براي او تعيين كرده است. اهميت و نقش تربيت در جهتدهي نيروي حقيقتجوي انسان از اين روايت نبوي به خوبي استفاده ميشود. بنابراين، يكي از مباني تعليم و تربيت اسلامي فطرت حقيقتجوي انسان است كه بر اساس آن بايد فرايند آموزش و پرورش طراحي و اجرا گردد.
3. اصول تعليم و تربيت: «اصل» در لغت، به معناي ريشه، بُن، منبع، منشأ، بنيان و امثال آن آمده است.54 راغب اصفهاني در مفردات الفاظ قرآن مينويسد: اصل هر چيز ريشه و پايه آن است.55 در قرآن نيز «اصل» به همين معنا به كار رفته است: «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاء»؛56 ريشه آن (درخت) ثابت (در زمين) و شاخه آن در آسمان است.
«اصل» در اصطلاح نيز قريب به همين معنا به كار ميرود كه عبارت است از: قواعد و معيارهاي كلي به دست آمده از مباني هر علم كه راه و روش اجراي تحقيق و ترويج آن علم را تعيين ميكند؛ بدين معنا كه اصول موردنظر در تمام مراحل تصميمگيري، برنامهريزي، انتقال و هرگونه فعاليت علمي ـ كاربردي مربوط به حوزه خاص علمي مورد توجه قرار گيرد و از آن عدول نشود.
در حوزه تعليم و تربيت نيز منظور از «اصل» يك سلسله بايدها و نبايدهاي كلي و حاكم بر روند آموزش و پرورش است كه نحوه اجراي فعاليتهاي آموزشي و تربيتي را معيّن ميكند. اين قواعد بر اساس مباني و متناسب با ظرفيتهاي وجودي انسان، انتخاب و براي دستيابي به اهداف موردنظر، به كار گرفته ميشوند كه مهمترين كاركرد آن، تعيين روشهاي تربيتي است.57 بنابراين، اصول تعليم و تربيت از ويژگيهاي چندي برخوردارند: اولاً، اصل يك امر انتزاعي است، نه عيني و با توجه به مباني تعليم و تربيت انتزاع ميشود. ثانيا، اصل ماهيت هنجاري دارد؛ بدين معنا كه اصول تربيت متضمّن ارزشگذاري متناسب با مبناي پذيرفته شده در تعليم و تربيت و هدفهاي موردنظر است. ثالثا، اصل بر تعيين روشها حاكم است و به انتخاب شيوهاي متناسب با اهداف و مباني تربيتي كمك ميكند.58 در اينجا به مهمترين اصل برآمده از مبناي يادشده اشاره ميشود:
اصل «هماهنگي تربيت با فطرت حقيقت جويي انسان»: با توجه به مباني تعليماتي كه پيش از گفته شد، اولين اصلي كه به نظر ميرسد رعايت آن در حوزه تعليم و تربيت مهم است، هماهنگ بودن فرايند تربيت با فطرت انساني است. مربّي بايد تدبيري بينديشد كه تمام فعاليتهاي آموزشي و تربيتي وي با فطرت فراگير و متربّي و خواستهاي ذاتي او مطابقت داشته باشد؛ زيرا تربيت در انديشه شهيد مطهّري يعني رشد استعدادهاي واقعي و دروني فرد كه يكي از تواناييهاي او حسّ حقيقتطلبي است و آن را بايد به وسيله آموزش و پرورش صحيح تقويت كرد، نه اينكه آن را سركوب نمود و از بين برد.59 بر اين اساس، تعليم و تربيت بايد هماهنگ و همسو با ويژگي حقيقتخواهي شاگردان باشد و حقايق نظام هستي را آنگونه كه هستند به آنها ارائه دهد و زمينه عمل به آنچه را از آفريدگار جهان به عنوان حلال و حرام صادر شده است در آنان فراهم آورد.
پيامبران الهي عليهمالسلام در اصل، براي شكوفاسازي و پرورش دادن همان فطريات بشر در دو بخش شناختها و گرايشها آمدهاند و هر كدام براي تحقق آن، تلاشهاي فراواني انجام دادهاند. حضرت علي عليهالسلام در اين زمينه ميفرمايند: خداوند پيامبران خود را مبعوث نمود و هرچندگاه متناسب با خواستههاي انسانها، رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان بازجويند.60 مهمترين فلسفه بعثت انبيا در طول تاريخ تعليم و تربيت انسانها اين بوده است كه مردم را به سويي هدايت كنند كه به خواستهاي فطري خود پاسخ گويند. به فرموده شهيد مطهّري، دين خواست فطري آدمي است و چيزي در دين اسلام وجود ندارد كه بر خلاف اقتضاي فطري انسان باشد.61 خواستهات و آنچه را فطرت الهي بدان ميخواند، مورد توجه قرار داده، به آن عمل كنند؛ زيرا كمالي را كه نبوّت براي انسان جلب ميكند، از فطرت بيگانه نبوده و حقيقت نبوّت چيزي خارج از انسانيت و كمال او نيست، بلكه در راستاي كمال انساني حركت ميكند. از اينرو، اثري كه از نبوّت براي انسان حاصل ميشود كمال فطري اوست كه در نهاد وي ذخيره شده.62 بنابراين، هماهنگي تربيت با فطرت حقيقتجويي انسان از اصول مهم تعليم و تربيت اسلامي است و بايد روشهايي برگزيد كه متناسب با اين اصل باشند.
4. روشهاي تعليم و تربيت: واژه «روش» در منابع واژهشناسي به معناي راه، طرز، طريقه، سبك و امثال آن آمده63 و در اصطلاح نيز به معاني گوناگوني به كار رفته است. «روش» در لسان كارشناسان امور تربيتي عبارت است از: دستورالعملهاي جزئي و شيوههاي رفتاري مبتني بر مباني و اصول تربيتي كه نحوه رفتار معلم و مربّي را در اجراي فرايند تربيت معيّن ميكند.64 در اين نوشتار، منظور از «روش» نوعي رفتار و عملكرد نظاميافته و هدفمند است كه آموزگار و مربّي در اجراي فرايند تعليم و تربيت در پيش ميگيرد و بر اساس آن فعاليتهاي تربيتي خود را در جهت نيل به هدفي مشخص دنبال ميكند. به عبارت ديگر، «روش» در باب تربيت، طريقه و شيوهاي است كه ميان اصل و هدف امتداد دارد و مربّي بر محور آن، رفتارش را تنظيم ميكند و فرايند تربيت را به سامان ميرساند. البته روشهاي تعليم و تربيت قابل تغيير و تحوّل هستند و مربّي ميتواند از ميان روشهاي متعدد، بهترين شيوه را انتخاب كند. «روش» امتدادي است ميان اصول و اهداف كه ياددهنده و تربيتكننده را در رسيدن به هدف موردنظر ياري ميرساند.
زبان قرآن حاوي روشهاي گوناگوني در باب تعليم و تربيت است كه در جهت شكوفايي و رشد فطرت آدمي به كار رفته است؛ چراكه به نظر شهيد مطهّري، زبان قرآن زبان فطرت است و با دل انسان سخن ميگويد و ميخواهد او را از درون متحوّل سازد. بدين منظور، از روشهاي متعددي استفاده كرده است كه ميتوان آنها را به روشهاي شناختي، عاطفي و رفتاري تقسيم كرد. اين روشها از آيات قرآن قابل استنباط هستند و پيامبران عليهمالسلامدر تعليم و تربيت امّتها از آنها استفاده كردهاند. روش انذار و تبشير، پند و اندرز، احترام و تكريم، تشويق و تنبيه، منطق و استدلال، مجادله و گفتوگو، قصه و داستان و نظاير آن شيوههايي هستند كه در قرآن كريم به كار رفتهاند. از جمله روشهاي متناسب براي بيدارسازي فطرت انسان، روش «موعظه» است كه همه انبيا از آن استفاده برده و به پند و اندرز مردم پرداختهاند:
روش موعظه: «موعظه» به معناي بازداشتن همراه با ترساندن است؛ چنانكه راغب اصفهاني مينويسد: «الموعظة هو زجرٌ مقترنٌ بالتخويف»؛65 موعظه منع همراه با ترسانيدن است. علّامه طباطبائي ميفرمايد: موعظه بياني است كه نفس شنونده را نرم و قلب او را به رقّت درميآورد.66 بر اين اساس، موعظه با دل انسان سروكار دارد و مربّي با اين روش ميتواند دل متربّي را بيدار سازد و فطرت وي را شكوفا سازد. حضرت علي عليهالسلام در نامه معروف خود به امام حسن مجتبي عليهالسلامميفرمايند: «احي قلبك بالموعظه»؛67 دلت را با موعظه زنده كن.
روش موعظه از شيوههايي است كه به صراحت در قرآن مجيد به عنوان يكي از روشهاي دعوت به حق و از شيوههاي تعليمي و تربيتي همه انبيا و به ويژه رسول خدا صلياللهعليهوآله ذكر شده است. قرآن كريم ميفرمايد: «ادْعُ إِلِي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»؛68 با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشي كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن. در جاي ديگر، خداوند به پيامبر خود دستور ميدهد كه درتعليموتربيتمردم، از شيوه «موعظه» استفاده كند: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَي وَ فُرَادَي»؛69 بگو: شما را تنها به يك چيز اندرز ميدهم و آن اينكه دونفردونفر يا يكنفر يكنفر براي خدا قيام كنيد.
به هر صورت، روش موعظه ياپند و اندرز از روشهاي قرآني در تعليم و تربيت انسان است كه در تعاليم انبيا وجود داشته و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نيز از آن استفاده كردهاند. اين روش در رشد و شكوفاسازي فطرت انساني نقش اساسي دارد. يك موعظه تأثيرگذار ميتواند دلي را بيدار و غافلي را هدايت كند. نمونههاي فراواني از اينگونه موارد در سيره معصومان عليهمالسلام و ديگر رهبران ديني وجود دارند كه افراد آلوده به گناه در اثر سخنان اين بزرگواران، بلافاصله متحوّل گشته و هدايت يافتهاند.
5. ابعاد تعليم و تربيت: منظور از ابعاد «تعليم و تربيت»، جنبههاي گوناگون آن نسبت به متعلّم و متربّي است كه اگر بخواهيم هر يك از جنبههاي جسماني و روحاني او را پرورش دهيم ـ چنانكه مفهوم تعليم و تربيت نيز از آن اقتضا ميكند ـ ابعاد گوناگوني نظير بعد ديني، اخلاقي، عاطفي، عقلاني و امثال آن پديد ميآيند كه توجه به همه آنها لازم است. به دليل آنكه پرورش انسان در دو بعد مادي و معنوي، هم نيازمند برنامهريزي دقيق و علمي است و هم محتواي متناسب با ابعاد تعليم و تربيت را ميطلبد، از اينرو، بايد در اين دو زمينه تلاش كرد تا به اهداف مطلوب آموزشي و تربيتي نايل آمد. برنامهريزي وظيفه كارشناسان تعليم و تربيت است و محتواي آموزشي و تربيتي لازم در قرآن كريم وجود دارد كه بايد مورد استفاده كارشناسان قرار گيرد.
قرآن در زمينه تعليم و تربيت و در مورد همه ابعاد آن سخن فراواني براي گفتن دارد كه شرح و بيان آن در اين گفتار نميگنجد و تنها به يك بعد، كه به نظر ميرسد از همه ابعاد مهمتر است، اشاره ميگردد؛ تعليم و تربيت عبادي كه به فرموده قرآن، تمام پيامبران در حقيقت، براي اجراي آن آمدهاند: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ»؛70 ما در هر امّتي رسولي برانگيختيم كه خداي يكتا را بپرستيد.
تعليم و تربيت عبادي: آموزش و پرورش فرايند عامي است كه يك شاخه آن ميتواند به تقويت جنبه عبادت و پرستش فراگيران بپردازد. شهيد مطهّري پرستش را با عشق واقعي همراه و از آن جداييناپذير ميداند؛ چراكه اين هر دو ريشه در فطرت انسان دارند.71 عشق چيزي مافوق محبت است كه انسان را از حال عادي خارج ميكند، خواب و خوراك را از او ميگيرد و توجه او را به چيزي متمركز ميكند و آن معشوق است تا آنجا كه خودش را فاني در او ميبيند و همه را فداي معشوق ميكند. عشق پرستش در برابر معشوق را آسان مينمايد و اينجاست كه عاشق عبادت و كرنش در مقابل او را افتخار خودميشماردوسعيميكندرضايتويرابهدستآورد.72
وظيفه تعليم و تربيت آن است كه گرايش فطري انسان به عبادت را در او تقويت نمايد و آن را در مسير صحيح، كه همان پرستش خداي متعال است، هدايت كند. مجريان تعليم و تربيت بايد به گونهاي برنامهريزي كنند كه در بخش آموزش، مفاهيم مربوط به عبادت خدا و صفات معبود و شرايط عبادت را براي دانشپژوهان تبيين، و در بخش تربيت، انگيزه عبادت را در آنها ايجاد و تقويت نمايند تا با عشق و رغبت قلبي به عبادت بپردازند؛ چراكه به فرموده رسول خدا صلياللهعليهوآله بهترين انسانها كساني هستند كه عاشقانه عبادت ميكنند.73 زبان قرآن زبان عبادت و پرستش است و انسان را به نماز، روزه، خمس، زكات، حج، جهاد، امر به معروف، و نهي از منكر دعوت ميكند. از منظر قرآن، آفرينش انسان براي عبادت است؛ در اين زمينه ميفرمايد: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛74 جن و انس را نيافريدم، مگر براي اينكه عبادتم كنند. عبادت اجزا و شرايطي دارد كه بايد از طريق تعليم و تربيت به فراگيران آموزش داده شود و در عمل نيز به اجرا درآيند.
حاصل سخن
با توجه به آنچه ذكر شد، ميتوان گفت: زبان قرآن بيشترين پيوند را با تعليم و تربيت دارد و در سراسر فرايند آموزش و پرورش، امكان بهرهگيري از معارف قرآن وجود دارد. انجام اين امر به همّت كارشناسان تعليم و تربيت بستگي دارد كه تا چه حد بتوانند در اين حوزه به فعاليت بپردازند. عملياتي كردن مفاهيم قرآن در عرصه تعليم و تربيت نيازمند تلاش كارشناسانه در دو قلمرو نظريه و عمل است؛ يعني هم در بخش نظريه، بايد نظريهپردازي شود و مفاهيم اساسي تعليم و تربيت ـ كه به نمونهاي از آنها در اين نوشتار اشاره شد ـ از قرآن كريم استخراج گردند و هم در زمينه كاربرد و استفاده عملي از معارف قرآن، در نظام آموزش و پرورش روشهاي مفيد و مؤثري ارائه گردد.
قرآن كريم در زمينههاي گوناگون تعليم و تربيت كاربرد دارد و ميتوان مفاهيم كليدي رايج در اين دانش را به خوبي از آيات قرآن استنباط كرد. مباني، اهداف، اصول و روشها، كه عمده عناصر فني در باب آموزش و پرورش به عنوان يك رشته علمي، به ويژه در قلمرو اسلام به شمار ميآيند، به آساني از قرآن و روايات اسلامي به دست ميآيند. از اينرو، به همه كارشناسان تعليم و تربيت و انديشمندان علوم قرآني پيشنهاد ميشود در اين وادي گام بردارند و با توجه به نياز جامعه به تربيت قرآني، پژوهشهاي ماندگار و سودمندي ارائه دهند.
نویسنده: محمّد احساني
پى نوشت ها
1 دانشآموخته حوزه علميه و دانشجوى دكترى قرآن و علوم.
2ـ «و ما يعلم تأويله ألا اللّه و الراسخون فى العلم» آلعمران: 7؛ تفسير آنها (آيات متشابه) را جز خدا و راسخان در علم نمىدانند.
3ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، بىتا، ج 1، ص 12.
4ـ انبياء: 22.
5ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، 1372، ج 1، ص 50.
6ـ الرحمن: 27.
7ـ جلالالدين سيوطى، الاتقان فى علومالقرآن، 1363، ج 2، ص 123.
8ـ جمعه: 5.
9ـ همان، ج 2، ص 141.
10ـ دان آرا استيور، فلسفه زبان دينى، 1384، ص 232.
11ـ حجر: 94.
12ـ جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 18.
13ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با زبان قرآن، ج 1، ص 35.
14ـ همان، ج 1، ص 161.
15ـ غلامرضا گلىزواره، جرعههاى جانبخش، 1380، ص 226ـ227، به نقل از: وقف ميراث جاويدان1، ص 25.
16ـ ابوالفضل ساجدى، زبان دين و قرآن، 1383، ص 227.
17ـ اعراف: 176.
18ـ زمر: 27.
19ـ همان، ص 471.
20ـ همان، ص 359.
21ـ محمّدعلى رضايى، كلاس درس.
22ـ نحل: 89.
23ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 1، ص 11.
24ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظالقرآن، 1426، واژه «جدل»، ص 189.
25ـ انعام: 77.
26ـ نحل: 125.
27ـ بقره: 21.
28ـ جمعه: 2.
29ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ص 23.
30ـ همان، ج 1، ص 35.
31ـ آلعمران: 190.
32ـ نساء: 82.
33ـ همان.
34ـ همان، ج 1، ص 36.
35ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسير تسنيم، 1378، ج 1، ص 32.
36ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 1، ص 35.
37ـ علق: 1 و 4.
38ـ بقره: 273.
39ـ مجادله: 11.
40ـ بقره: 185.
41ـ «ربّ إرحَمهُما كما ربَّيانى صغيرا» اسراء: 24؛ پروردگارا! همانگونه كه آنها (پدر و مادر) مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان گردان.
42ـ «ألم نُرَبِّك فِينا وَلِيدا» شعراء: 18؛ آيا ما تو را (اى موسى) در كودكى در ميان خودمان پرورش نداديم؟
43ـ اسراء: 9.
44ـ توبه: 103.
45ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ص 40ـ41.
46ـ جمعه: 2.
47ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، 1370، ج 3، ص 455.
48ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 7، ص 267.
49ـ نك. علىاكبر دهخدا، لغتنامه، 1338، ج 12، واژه «مبنى» / سيد مصطفى حسينى، معارف معاريف، 1376، ج 9، ص 69.
50ـ شهابالدين مشايخى، «اصول تربيت از ديدگاه اسلام»، حوزه و دانشگاه 32، ص 51ـ53.
51ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 492.
52ـ محمّدتقى مصباح، مجموعه آثار، 1384، ص 50.
53ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، 1413، ج 2، ص 16 / احمدبن حسين بيهقى، سنن بيهقى، بىتا، ج 6، ص 202.
54ـ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى، 1381، واژه «اصل»، ص 12.
55ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، واژه «اصل»، ص 78.
56ـ ابراهيم: 24.
57ـ شهابالدين مشايخى، «اصول تربيت از ديدگاه اسلام»، حوزه و دانشگاه 32، ص 52.
58ـ همان، ص 53.
59ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 454ـ455.
60ـ نهجالبلاغه، خ 1، ص 35.
61ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 468.
62ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 2، ص 227.
63ـ علىاكبر دهخدا، لغتنامه، واژه «روش».
64ـ خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، 1380، ج 3، ص 64.
65ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ذيل واژه «وعظ».
66ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 12، ص 372.
67ـ نهجالبلاغه، ن 33.
68ـ نحل: 125.
69ـ سباء: 46.
70ـ نحل: 36.
71ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 501.
72ـ همان، ص 507.
73ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ب «العبادة»، ص 88.
74ـ ذاريات: 56.
نشریه معرفت شماره 130