خانه » همه » مذهبی » زندگینامه ملک حسین؛ پادشاه اسبق اردن

زندگینامه ملک حسین؛ پادشاه اسبق اردن

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - زندگینامه ملک حسین؛ پادشاه اسبق اردندر اردن، ملك عبدالله اول به عنوان اولين پادشاه از خاندان هاشمي زمام امور را به دست گرفت. ريشه‌ي خاندان هاشمي به حجاز باز مي‌گردد و هيچ‌گونه نسبي در اردن نداشته‌اند و در واقع حمايت‌هاي انگليس بود كه خاندان هاشمي را به حكومت بر اردن گمارد. 
در ۲۰ ژوييه ۱۹۵۱، ملك عبدالله اول كه از ۱۹۲۱ پادشاه اردن هاشمي شده بود، براي اداي فريضه‌ي نماز جمعه به همراه نوه پسري‌اش، شاهزاده حسين به بيت‌المقدس رفت. وي توسط مرد مسلحي در نماز جمعه ترور شد. پسر بزرگ ملك‌ عبدالله اول، ملك طلال، پس از مرگ پدرش به پادشاهي اردن رسيد اما پس از يك سال به دليل اختلالات ذهني و رواني مجبور به استعفا شد. 
ملك حسين در ۱۱ اوت ۱۹۵۲ به عنوان عضو خاندان هاشمي پادشاه اردن شد و در ۲ مه‌ي ۱۹۵۳ تاج‌گذاري كرد. وي تا ۷ فوريه ۱۹۹۹ پادشاه اردن بود و پيش از مرگش تنها زمامداري در جهان بود كه ۴۷ سال بر مسند قدرت قرار داشت. ملك حسين‌ بن طلال، در ۱۴ نوامبر ۱۹۳۵ در امان پايتخت اردن متولد شد. وي دو برادر و يك خواهر داشت. ملك حسين پس از پايان يافتن دوره آموزش ابتدايي در امان، در كالج ويكتوريا در اسكندريه مصر و مدرسه ”هارو” در انگلستان ادامه تحصيل داد. پس از آن وي به آكادمي ارتش سلطنتي ”سندهورست” انگلستان ملحق شد و دوره آموزش‌هاي نظامي را گذراند. 
ملك حسين در طول ۴۷ سال سلطنت خود ( از ۱۱ اوت ۱۹۵۲ تا ۷ فوريه ۱۹۹۹) از سوء قصدهاي متعددي كه به وي شد، جان سالم به در برد. وي كه سال‌هاي زيادي از سرطان رنج مي‌برند، بالاخره در سن ۶۴ سالگي درگذشت. پيش از مرگش، وي خواست و اعلام پيشين خود را در خصوص وليعهدي برادرش، ملك حسن تغيير داد و درعوض پسرش ملك عبدالله دوم را به عنوان جانشين خود معرفي كرد. 
ملك حسين درطول سلطنت خود پيشرفت‌هايي نه چندان چشم‌گير در اوضاع اردن حاصل كرد. درطول دهه ۱۹۶۰ صنايع معدني اصلي اردن كه شامل فسفات، پتاس و سيمان است، توسعه يافت و شبكه مواصلاتي بزرگراه‌ها گسترش يافتند. از بعد توسعه انساني در حالي كه در ۱۹۵۰ ميزان دسترسي به آب بهداشتي و سالم، بهداشت و درمان مناسب و برق فقط شامل ۱۰ درصد از مردم مي‌شد در اواخر دهه ۱۹۹۰ به ۹۹ درصد ارتقاء يافت. در دهه ۱۹۶۰ فقط ۳۳ درصد مردم اردن باسواد بودند در حالي كه در ۱۹۹۶ اين ميزان به ۸۵/۵ درصد رسيد. 
آمارهاي يونيسف نشان مي‌دهند كه بين سال‌هاي ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۱ اردن به نسبت زيادي از ميزان مرگ و مير كودكان كاسته بود. در حالي كه در سال ۱۹۸۱ از هر۱۰۰۰ نوزاد ۷۰ نوزاد جان خود را از دست مي‌داد، اما در سال ۱۹۹۱ اين تعداد به ۳۷ در هزار تقليل يافت. با وجود همه‌ي اين‌ها نمي‌توان گفت پيشرفت‌هاي اردن هاشمي چشمگير بوده‌اند. مهم‌ترين مساله‌يي كه اردن را در افكار عمومي جهان و در سياست بين‌الملل مطرح كرده است، موضوع صلح خاورميانه مي‌باشد. 
ملك حسين نقش فعالي در مناقشه خاورميانه ايفا مي‌كرد. پس از جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائيل، وي عامل اصلي اجراي مفاد قطعنامه ۲۴۲ شوراي امنيت سازمان ملل شد. اين قطعنامه از اسرائيل مي‌خواست كه در قبال صلح، از سرزمين‌هاي تحت اشتغال خود كه در ۱۹۶۷ تصاحب كرده بود، عقب بنشيند. در واقع، اين قطعنامه طرح زمين در برابر صلح را براي اولين بارمطرح كرد و بنياني براي مذاكرات صلح بعدي خاورميانه شد. 
در سال ۱۹۹۱، ملك حسين نقش محوري در كنفرانس صلح مادريد ايفا كرد و به عنوان چتر حمايتي براي تشكيلات خودگردان عمل كرد تا بتواند درباره‌ي آينده سرزمين‌هاي فلسطيني وارد مذاكره با اسرائيل شود. معاهده صلح ۱۹۹۴ بين اردن و اسرائيل مهم‌ترين اقدام در جهت مشروع‌سازي وجود رژيم صهيونيستي در منطقه پس از معاهده صلح كمپ ديويد بين اين رژيم با مصر بود. در راستاي صلح اعراب و اسرائيل، ملك حسين سعي داشت منازعات ميان اسرائيل با ديگر كشورهاي عربي را حل و فصل كند. 
ملك حسين در عرصه سياست داخلي طي دهه ۱۹۹۰ اقدامات و اصلاحاتي در خصوص ايجاد نمادهاي عيني دموكراتيك به عمل آورد. در سال ۱۹۹۰، وي يك كميسيون سلطنتي ايجاد كرد كه اعضاي آن طيف كاملي از سياستمداران اردني همسو با خانواده سلطنتي را شامل مي‌شد. اين كميسيون وظيفه داشت منشور ملي اردن را تهيه و تدوين كند. منشور ملي اردن در كنار قانون اساسي اين كشور در حال حاضر به عنوان مبناي نهادينه سازي دموكراسي و رواج كثرت‌گرايي سياسي مطرح مي‌شوند. 
در اين كشور طي دوران پادشاهي ملك حسين در سال‌هاي ۱۹۹۷، ۱۹۹۳، ۱۹۹۸ انتخابات پارلماني برگزار شد. ملك حسين در طول زندگي ۶۴ ساله خود ۴ بار ازدواج كرد. وي از اين چهار ازدواج صاحب ۱۲ فرزند شد. ملك عبدالله دوم كه در ۱۹۶۲ متولد شده است، فرزند ملك حسين از همسر دومش مي‌باشد. 
همسر دوم ملك حسين آنتونيت آوريل گاردينر نام داشت كه متولد سال ۱۹۴۱ در چلمونديستون انگليس بود. وي پس از اين كه در ۳۰ ژانويه ۱۹۶۲ به دين اسلام گرويد، ملقب به ملكه مونا‌الحسين شد. زندگي مشترك ملك حسين با موناالحسين ۱۱ سال طول كشيد و در سال ۱۹۷۲ بالاخره متاركه كردند. ایسنا

***
نامه به اعلیحضرت ملک حسین بن طلال الهاشمی
در حمایت از خوزستان همیشه ایرانی


کاخ سلطنتی
امان-اردن٬۶ ژوئیه ۱۹۸۴
به کوشش مرکز مطالعات خلیج فارس

اعلیحضرتا نخست اجازه میخواهم احترامات ژرف و قلبی خود را تقدیم دارم. پس آنگاه٬ به اطلاع برسانم که در مراسم افتتاح دومین کنفرانس بین المللی مطالعه سیستم های سیاسی تاریخی (شنبه ۱۹ می ۱۹۸۴) که در تورنتو کانادا تشکیل شد٬ شرکت کنندگان نسبت به پیام قرائت شده از سوی آن اعلیحضرت ابراز احساسات کردند. ما ایرانیان شرکت کننده در آن کنفرانس احساساتمان را با گرمی بیشتری ابراز کردیم. چراکه نام ملک حسین برای ما یادآور دورانی است که همه ساله آن اعلیحضرت دست کم روزهایی چند را به عنوان میهمان ملت ما٬ در کشور ما میگذارند. افتخار پذیرایی سالانه از آن اعلیحضرت ما را بر این باور داشته است که آن اعلیحضرت دوست کشور و ملت ما شده اند.

چند روز بیشتر از آن جریان نگذشته بود که مصاحبه ای را در یکی از روزنامه های اروپایی (لوفیگارو ۲۲ ماه می) دیدیم که در خلال آن٬ اعلیحضرت شما از استان خوزستان که بخشی جدا نشدنی از کشور ما ایران است به نامی یاد کردید که از نظر جغرافیایی و تاریخی شناخته شده نیست و آن سرزمین را سرزمین عربی خواندید! اعلیحضرتا این گفته شما خاطر ما را آزرده است. خوزستان به هیچ فرد یا سیاستمداری خاص تعلق ندارد که سبب بیان مطالبی از سوی شما شود٬ برای نشان دادن مخالفت با آن شخص یا آن سیاستمدار.

جنگی خونین در منطقه ما در جریان است که دامنگیر مردم ایران و عراق شده است. یکی از عوامل بروز این جنگ حرکت توسعه طلبانه ای در منطقه است علیه یکپارچگی سرزمینی کشور ما ایران که مشخصا خوزستان را هدف دارد. ما مردم ایران با این جنگ تحمیل شده و شرم آور مخالف هستیم٬ ولی بدان معنی نیست که ما نسبت با یکپارچگی سرزمینی کشورمان بی تفاوت هستیم. در چنین شرایطی هر سخن حساب نشده از سوی رهبران سیاسی در منطقه٬ سبب تقویت توسعه طلبی یاد شده (بعثی ها) خواهد بود. توسعه طلبی که عامل بروز این جنگ بوده است و چنین اقدامی به تلاش برای صلح و امنیت منطقه کمکی نخواهد کرد.

و اما درباره خوزستان٬ مایل هستم اشاره کنم در پیامی که به کنفرانس یاد شده ارسال شد٬ آن اعلیحضرت احترام ویژه ای به تاریخ و حقوق تاریخی نشان دادند. به همان قیاس٬ انتظار ما بر این بوده است که سخنان آن اعلیحضرت در تعریف خوزستان به عنوان سرزمینی عربی! با استناداتی تاریخی توام باشد.

از هنگامیکه تاریخ نوشته شده ایران و منطقه آغاز گردید٬ خوزستان پیوسته بخشی از کشور ما بوده و به هیچ نامی جز خوزستان نامیده نشده است. این نام یک پدیده جغرافیایی است که در درازای تاریخ از سوی همه جغرافیا و تاریخ نویسان و دیگر اندیشمندان ایرانی و عرب تایید شده است٬ چنانچه نقشه های تاریخی این حقیقت را آشکار میکند.

خوزستان پیوسته بخشی پرجمعیت و آباد از ایران بوده است و مشهور به کشت و صنعت نیشکر در تاریخ. در حقیقت شکر توسط ایرانیان خوزستانی اکتشاف و چنین نامگذاری شده است. واژه خوزستان از به هم پیوستن دو پیکر به وجود می آید: از یک پیشوند به گونه خوز+ یک پسوند به گونه ستان. خوز یا هوز در پارسی کهن و میانه که زبانی هند و اروپایی است٬ به معنی محل یا منطقه است. برابر این واژه در زبان انگلیسی٬ یکی دیگر از زبانهای هند و اروپایی به گونه House است که همچنان مورد استفاده روزمره قرار دارد.

واژه اهواز که شهری مرکزی در خوزستان می باشد بدان نامیده شده و با واژه خوز یا هوز از یک ریشه است. اصل پارسی این واژه به گونه اهوز بوده است که با گذشت زمان ((ا)) از آغاز آن افتاده است. اصل پارسی هوز با اصل پارسی خوز و واژه انگلیسی House تلفظی همسان دارد. برخلاف تلفظ و شکل ظاهری کنونی نام این شهر به گونه اهواز که شبیه یک جمع مکثر عربی است٬ اهواز یک واژه اصیل پارسی است که در اصل اهوز یا هاوز تلفظ میشد. از همین ریشه واژه ای به زبان عربی راه یافته است به گونه حوش که اطراف یا محل و مکان معنی می دهد. نتیجه اشتباه ناشدنی که از این مطالعه اصل و ریشه واژه حاصل میشود٬ این است که پیشوند خوز در ترکیب با پسوند ستان در این نام٬ اشاره به ساکنان این منطقه از استان خوزستان دارد. ساکنان شهر شوش یا سوزا یا سوزیانا در آن استان ایرانی. جغرافیا و تاریخ نویسان عرب پیوسته با این حقیقت آشنایی داشته اند٬ چنان که بشاربن برد در اشعار خود گفته است:

ایلتمس المعروف من اهل واسط و واسط ماوی کل علج و ساقط
علوج و انباط و خوز تجمعت شرار عباداله من کل غائط

در میان دیگر اندیشمندان عربی قرون نخستین اسلامی٬ ابودولف (۳۴۱ هجری) همانند همتایان همدوران خود این استان ایرانی را خوزستان نامیده است. مقدسی٬ معروف به البشاری٬ در کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقلیم خوزستان را چنین بیان میکند:
اقلیم خوزستان٬ هذالاقلیم ارضه نخاس و نباتها الذهب. کثیر ثمار و الارزاز و القصب و فیه النجاص و حبوب و الرطب والاترنج الفائق و الرمان و النعب نذیذ طیب انهاره عجیب بره الدیباج… الخ (۱)
یعنی
سرزمین خوزستان ٬ خاک این سرزمین مس است و گیاهش طلا. میوه و برنج و نیشکر فراوان دارد. در آن گلابی باشد و حبوبات و خرما. پرتقال و انگور و انارش نیکو باشد. سرزمینی دلربا است و پاکیزه با جویبارانی زیبا. زمینش همچو دیبا است و …الخ
یکی دیگر از جغرافیدانان مشهور عرب در قرون نخستین اسلامی٬ ابوالقاسم بن محمدبن حوقل النصیبی البغدادی است که فصل کاملی از کتاب خود صورت الارض را به خوزستان اختصاص داده است. وی این فصل را با این جمله آغاز میکند:
و اما حدود خوزستان و محل ها مما یجاوزها من البقاع المضافه الیها و المصاقبه لنواحیها…
یعنی
و اما حدود خوزستان و موقعیت آن میان سرزمینهایی که بر گردش آمده اند و بدان پیوسته هستند و بخشی از آن شناخته می شوند به شرح زیر است…

وی آنگاه در این اثر جغرافیایی به شرح موقعیت و احوال مناطق و شهرهای خوزستان میپردازد. خوزستان از هنگام فرا آمدن قدرت امپراتوری هخامنشیان (۵۵۹ تا ۳۳۰ پیش از میلاد) آبادانی و رونق خود را آغاز کرد. هخامنشیان٬ شوش را پایتخت زمستانی مشترک المنافع پهناور ملتهای نیمه مستقلی که ساختند قرار دادند. آنان جاده معروف شاهنشاهی را که نخستین پدیده از سیستم راه و ارتباطات در تاریخ بشر شمرده می شود را میان شوش در خوزستان و کنار خلیج فارس و سارد در کنار دریای اژه ساختند٬ با شعباتی به مراکز مهم و سرزمینهای متندن همانند تخت جمشید (پارسه) در فارس.

در سرآغاز دوران تاریخ میلادی مشترک المنافع ساسانی ملتهای نیمه مستقل (۲۲۴ تا ۶۵۰ میلادی) توجه ویژه ای به خوزستان داشت. به هنگام پادشاهی خسروانوشیروان دادگر (انوشه روان= روان جاودانه) بود که نخستین دانشگاه در تاریخ بشر در گندی شاپور خوزستان تاسیس شد با هیاتی علمی متشکل از دانشمندان ایرانی و دانشمندانی از امپراتوری روم که آنجا را ترک کرده و به ایران پناهنده شده بودند. ساسانیان همه نیروی خود را برای آبادانی خوزستان به کار گرفتند. سدهای پراهمیتی روی رودخانه بسته شد که از آن میان سدهای گرگر٬ شتیته٬ شادروان٬ آبریز و شوشتر از دیگر سدها مهم تر بوده اند. در مجموع کارهای آبادانی که هخامنشیان و ساسانیان در خوزستان انجام دادند با آبادانی پیشرفته ترین ملتها برابری داشته است. از آن میان میتوان موارد زیرین را فهرست وار اشاره کرد:

۱- شهرها و کاخهای بزرگ هخامنشی روی تپه های آپادانا٬ شوش و تخت جمشید.
۲- شهر مسجد سلیمان و محل های تاریخی مشهور و آتشکده بردنشانده.
۳- پل تاریخی دزفول روی رود دز که نام شهر دزفول یا دزپیل (پیل در پارسی کهن به معنی پل بوده است) از نام این رود می آید.
۴- پل شوشتر که به پل شادروان یا بند قیصر نیز معروف است. سدی که به همین نام (بند قیصر) شناخته می شود. به سزار دربند آمده روم و سربازانش ارتباط داده میشود و مشهور است که ایرانیان آزادی وی و همراهانش را به ساختن این سد برای ملت ایران مشروط کرده بودند.
۵- مرکز دانشگاهی گندی شاپور (جندی شاپور)
۶- بنای مشهور پای پل.
۷- کانال ها و تونل های آب رسانی که آب کارون و دز را به دشت های خوزستان منحرف کردند.
۸- سد اهواز که روی رود کارون بسته شد.
۹- بنای ایوان کرخه
۱۰- جاده شاهنشاهی با شهرت جهانی اش.

اشغال ایران از سوی مهاجمین عرب در میانه قرن هفتم میلادی منجر به ویرانی گسترده ای در خوزستان شد. درست است که ایرانیان اسلام آوردند ولی هجوم عرب اوضاع دلخراشی در ایران پدید آورد. سدها در خوزستان شکسته شدند و زمینها بی آب ماندند. کشتزارها از میان رفته و باغها آشیانه درندگان شد. صنایع نیشکر به وضع دلخراشی در آمده و شهرهای باشکوه هخامنشیان و ساسانیان در خوزستان ویرانه شدند. کانالها و تونلهای آبرسانی تخریب و دانشگاه گندی شاپور پس از اندکی بسته شد. این شرایط دلخراش همین گونه برجای ماند تا هنگامیکه ایرانیان دستگاه دولتی خلافت عباسی را در بغداد سازمان دادند و این تجدید بنای سازمان اداری آغاز تازه ای بود برای جبران ویرانی ها در خوزستان.

همزمان با آغاز ایستادگی ایرانیان در برابر خلافت بغداد که از قرن سوم هجری آغاز شد٬ خوزستان تبدیل به یکی از مهم ترین مراکز مقاومت دربرابر حکومت بیگانه بر ایران و برای تجدید هویت ایرانی و استقلال ایران تبدیل شد.هنگامیکه صفویان تولد دوباره نظام حکومتی ایرانی مستقل را به گونه مشترک المنافع ملتهای نیمه مستقل٬ در ایران واقعیت بخشیدند٬ خوزستان آبادانی را یک باردیگر تجربه کرد. در دوران حکومت قاجار (۱۷۴۷ تا ۱۹۲۶ میلادی) که با چیرگی استعماری امپراتوری بریتانیا بر سرزمینهای عرب آن سوی خلیج فارس هم زمان بود٬ خوزستان فصل تازه ای را در زندگی خود آغاز کرد. منابع گسترده انرژی که به تازگی در منطقه کشف شده و در آغاز تقریبا به گونه ای انحصاری از سوی استعمار بریتانیا مورد بهره برداری بود٬ حساسیت استراتژیک تازه ای را برای خوزستان در دیده بریتانیا به وجود آورد و آنان تصمیم گرفتند که از خواسته های جدایی طلبانه یک شیخ عرب محلی به نام شیخ خزعل پشتیبانی کنند. در این هنگام بود که برای نخستین بار و بدون هیچ پیشینه تاریخی ولی به یاری بریتانیا واژه مجهول عربستان برای نامیدن خوزستان به کارگرفته شد!

در سرآغاز قرن بیستم بود که امپراتوری بریتانیا تصمیم گرفت از حرکتهای تجزیه طلبانه شیخ خزعل٬ رئیس قبیله عرب زبان “بنی کعب” در خوزستان پشتیبانی کند. برخلاف این حقیقت که وی و قبیله اش اتباع مسلم دولت ایران بودند. خزعل فرمانی از مظفرالدین شاه قاجار در دست داشت که به وی حقوق خودمختارانه نسبت به دارایی و ابواب جمعی خود میداد. سرپرسی کاکس نماینده سیاسی بریتانیا در خلیج فارس در تاریخ ۲۱ نوامبر ۱۹۱۴ در نامه ای به شیخ خزعل جدایی خواهی های او را اینگونه تشویق کرد:

اکنون اختیار دارم به جنابعالی تضمین بدهم… که دولت پادشاهی بریتانیا آمادگی دارد… تا در صورت بروز هرگونه تغییر در شکل کشور ایران… و نیز در صورتیکه دولت ایران قصد دست اندازی و تجاوز به حاکمیت و حقوق مشروع(!) و یا اموال و دارایی شما در ایران داشته باشد٬ هرنوع حمایتی را که برای یافتن راه حل مورد رضایت شما و ما ضروری باشد٬ عرضه نماید… این تضمین ادامه خواهد داشت تا زمانی که شما در برابر دولت ایران٬ به صلاحدید و مشورت دولت پادشاهی بریتانیا گوش فرادهید… ما در حفظ موقعیت و اقتدار محلی جنابعالی به بهترین وجه اقدام خواهیم کرد.(۲)

با چنین تمهیداتی٬ بریتانیا آشکارا امید بر آن داشت که خوزستان را به یک شیخ نشین عربی! به ریاست شیخ خزعل که وابسته خودش بود تبدیل کرده و آنرا به جمع مناطق تحت الحمایگی عربی خود در جنوب خلیج فارس بیافزاید. بهانه برای دگرگون کردن نام این استان ایرانی.ظاهرا حضور شماری از قبیله های عرب زبان ولی از تبار ایرانی و بین النهرینی بود که یکی دو قرن جلوتر از بین النهرین به خوزستان مهاجرت کرده بودند. حقیقتی که شیخ خزعل و بریتانیا نادیده انگاشتند٬ این بود که این قبیله های عرب زبان در آن هنگام و حتی امروز در خوزستان در اقلیت کامل بوده و هستند. اینکه آنان از تبار درهم آمیخته ایرانی و بین النهرینی هستند٬ این که آنان در ابتدا چند قرن جلوتر از ایران به بین النهرین مهاجرت کرده و پس از زمان نادرشاه افشار به خانه خود بازگشته اند. راستی را که این قبیله های عرب زبان از تبار ایرانی دور نیستند و احساسات ملی آنان یکسره به ایران تعلق دارد٬ چنانچه این واقعیت در جریان حمله عراق به خوزستان در سال ۱۹۸۰ با برخورداری از پشتیبانی بسیاری از کشورهای جهان به نمایش درآمده ودر عمل ثابت شد. درک این حقیقت که قبیله های عرب زبان خوزستان در آن ماجرا تصمیم گرفتند از میهن ایرانی خود دفاع کنند٬ رهبران بعثی عراق را غافلگیر و شگفت زده کرد. گویی که رهبران عراق می بایستی خود کشف نمایند که در عربی پنداشتن سرزمین خوزستان تا چه اندازه راه را خطا رفته اند.

اعلیحضرتا٬ امیدوارم از این که احساس میکنم همه حقایق مربوط به موضوع مورد بحث را باید بدون پرده پوشی بیان کنم٬ مورد عفو قرارم دهید. حقیقت در زبان عامیانه فارسی این است که پسوند ستان چنانکه جلوتر توضیح داده شد٬ به معنی محل یا مکان است و گاه به گونه کنایه و برای نشان دادن نخوت نسبت به محلها یا مکان هایی به کار گرفته میشود که به گونه ای چشمگیر به اختیار گروه ویژه ای از مردمان قرار گرفته باشد. حتی در گفتگوهای روزمره٬ گاه پیش می آید که مردم ما٬ در حالتی نخوت آلوده٬ رستورانی را که برای مثال٬ تصادفا در آن واحد از شمار زیادی عرب پذیرایی کند٬ عربستان میخوانند. شاهان واپسین قاجار که به کبر و نخوت شهره بودند٬ تنها به این دلیل عربستان خواندن خوزستان را آغاز کردند که آن استان از کشور را٬ به خاطر حضور جمعیت عرب زبانش٬ سرکوفت داده باشند. با توجه به این واقعیت٬ اعلیحضرتا به گمان من استفاده از واژه یا اصطلاحی سخیف که تنها برای سرکوفت دادن برادران عرب ساخته شده است٬ به عنوان پیشینه توجیه کننده ای برای دگرگون کردن نام خوزستان به عربستان یا سرزمینی عربی پنداشتن خوزستان دور از شایستگی های ضروری است.

فراتر٬ کاملا آشکار است که قدرتهای استعماری پیوسته از اجرای سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن بهره فراوانی گرفته اند و برای این منظور پیوسته توسعه طلبی های سرزمینی را در جهان سوم تشویق کرده اند. در دنیا این حقیقت هشدار دهنده٬ تنها مشت اندکی در میان ملتها پیدا میشوند که ممکن است خود را با طرح های توسعه طلبی علیه کشور خود متحد سازند. ولی ناظران هوشیار رفتار چنین مشتی کوچک از افراد در ملتی بزرگ را به حساب درک و خواسته عمومی آن ملت نمیگذارند. هیزم کشیدن به آتش جنگی که گمراهان حاکم بر بغداد افروخته اند٬ از ملتهای صلح جو انتظار نمی رودو آنچه از رهبران خردمند در شرایطی چنین پیچیده انتظار میرود دوراندیشی است و پشتیبانی دادن به تلاشهایی که برای بازگشت صلح و ثبات به منطقه صورت میگیرد.

اجازه میخواهم از این فرصت استفاده کرده و یک باردیگر والاترین کرنش و بهترین آرزوها و احتراماتم را تقدیم آن اعلیحضرت نمایم.
پرفسور پیروز مجتهدزاده

پیوست ۱- خوزستان در نقشه خلافت عباسی از کتاب تاریخ العرب تالیف دکتر فلیپ حتی- دکتر ادوارد جرجی و دکتر جبور چاپ بیروت
پیوست ۲- خوزستان در نقشه خوزستان از کتاب صورت الارض تالیف ابوالقاسم محمدبن حوقل بغدادی٬ چاپ لندن ۱۹۳۸
پیوست ۳- خوزستان در نقشه خالد در عراق٬ از کتاب جنگهای خالدبن ولید تالیف یاسین سوید٬ چاپ بیروت
پیوست ۴- خوزستان در نقشه بخشی از الجزیره از کتاب تاریخ العرب تالیف دکتر فلیپ حتی٬ چاپ آمریکا ۱۹۷۲
پیوست ۵- خوزستان در نقشه آسیای غربی از کتاب نخبت الازهریه تالیف اسماعیل علی٬ چاپ قاهره ۱۹۳۳
پیوست ۶- خوزستان در نقشه بخشی از جزیره العرب از کتاب تاریخ العرب تالیف دکتر فیلیپ حتی٬ چاپ آمریکا ۱۹۷۲

پی نوشت ها:
۱- شمس الدین ابوعبدالله محمدبن احمدبن ابوبکرالشامی مقدسی معروف به البشاری٬ احسن التفاسیح فی معرفه الاقلیم٬ چاپ دوم٬ لندن ۱۹۰۶
۲- Annual Confidential Report of British Legation in Tehran for the year ۱۹۲۶-Para ۷۴- p.۲۹-F۰۴۱۶/۱۱۲-۱۷۰
مرکز مطالعات خلیج فارس

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد