البته پاسخ به چیستی و چرائی شرور در بهترین حالت، تنها ذهن را آرام و روان را نوازش می دهد، اما مهم تر، چگونگی مواجهه با این واقعیتها و موقعیتها و شیوه زیستن در دنیای رنج و رو به نیستی است. نظریهها و رهیافتها اگر نتواند انسان را در این رویاروئی، به آرامش و رهایش برساند و او را در معنابخشی به زندگی و هویتیابی در اندرون خویش کمک کند، نه تنها راه به جائی نمی برد بلکه نشان از کاستی و نارسائی در آن دیدگاهها و رویکردها دارد.
از میان مصیبتها و رنجها، شاید سختتر و جانکاهتر از همه، رویاروئی با مرگ و نیستی است. آدمیان، بسیاری از سختیها را برای نجات از مرگ و ماندن در صحنه زندگی تحمل می کنند و اما در هنگامی که بالهای مرگ سایه می اندازد و همه پنجرههای امید را بر انسان می بندد، درد و رنج با سختترین چهرهاش بر آدمی رخ می نماید.
تجربه مرگ و زیستن با آن، مهمترین تجربه انسان در زندگی و آوردگاه حقیقت انسان در سختترین جدال با سرنوشت است. زندگی با ضربانهای مرگ، لایههائی از حیات و سطحی از جهان را بر انسان آشکار می کند که در بیرون از این دائره هرگز بر او نمایان نیست. از این روست که «مرگ اندیشی» به عنوان یک اصل عملی در سنتهای فلسفی و عرفانی کهن و جدید طرفدارانی داشته و بازسازی صحنه رویاروئی با مرگ را بستری برای بازیابی و بازسازی هویت معنوی تلقی کرده اند.
تجربه مرگزیستی آزمایشی بزرگ برای آحاد انسانها بودهاست، اما آزمونی سخت برای مکاتب و اندیشههای گوناگون نیز می باشد تا نشان دهد که کدام یک از عهده یک رویاروئی پویا و سازنده برای انسان در زندگی با مرگ برمیآید.
در خصوص نظریههای فلسفی و کلامی در باره شرور، بحث ها و مجادلات فراوان صورت پذیرفته است و در روائی یا ناروائی این پاسخها، کتابها و مقالات گوناگون به تحریر درآمده است اما به گمان ما مهمترین راه برای آزمونمند کردن این نظریهها، تجربه زیسته در لحظههای پایان زندگی و دیدار چهره به چهره با ضربانهای مرگ است.
در این گفتار با مروری بر پاسخهای فیلسوفان، عارفان و متکلمان مسلمان و با نگاهی به منطق قرآن در مواجهه با مساله مرگ، به ارزیابی کارکردی نظریههای شرور میپردازیم و نشان میدهیم که هر یک چه رویکرد و رهاوردی را برای انسان رقم میزند.
… به نظر می رسد که نگاه فلسفی به مساله شرور با محورهای سهگانهاش(عدمی انگاری شر، قابلیت ذاتی ماهیات و نظام احسن)، تصویری ذهنی و انتزاعی از شرور و سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر را به میان می کشد و در تجربه زندگی با مرگ، تسلیم و همروی با نظام جاری را القاء می کند. عارفان اما در کنار سرنوشت گرائی و تسلیم و رضا (که ریشه در تحلیل آنها از اعیان ثابته، تجلی اسمائی و سرّ قدر دارد)، شور انگیزی و عشق به دیدار و لقای حق را پیش می نهند و مرگ را در نظر انسان حقیر و کوچک جلوه می دهند. اشاعره در این میان راه فیلسوفان و عارفان را توامان دنبال می کنند، هر چند در پارهای از اصول با آنان ناهمگن و ناهماهنگ هستند.
اما متکلمان امامیه و معتزله، با پیش انداختن نقش اختیار و آزادی در سرنوشت و معرفی اصل عدالت الهی، برخوردی فعالتر و مسئولانهتر را پیشنهاد می دهند. اعتقاد به ابتلاء و آزمایش الهی و امید به ثواب او در برابر صبرپیشگی، به همراه اعتقاد به جهان جاوید، مهمترین رکن مقاومت انسان در برابر رنج درد و نیستی است.
به نظر می رسد که فضای قرآنی به نظریه متکلمان عدلیه بسی نزدیکتر از سایر اندیشمندان اسلامی است. در عین حال، کششها و کوششهای انسان در حالات مرگ، در تصویر قرآن از حیات بسیار دلانگیزتر و درنگآمیزتر است. انسان قرآنی همچون یک بنده کوچک، همه سرمایههای وجودی خویش را به مصاف مرگ می آورد و در یک معامله بزرگ با پروردگار خویش قرار می گیرد. مواجهه با مرگ در منظر قرآن، صورت دیگری از رویکرد او به حیات و زندگی است.
آدمی در میان خوف و رجا، به رحمت بیکران او چشم می دوزد و این لحظههای پایان را یک فرصت برای جبران گذشته و وصول به حسن عاقبت می بیند. چشم دوختن به قدرت بیپایان او و نیاز به گذشت دیگران و دعای خیر خویشان و دوستان، انسان را در میانه بازگشت به دنیا یا وداع و گذشت از آن قرار می دهد.
جذابترین و در عین حال دلهرهترین حالت وجودی انسان، روبرو شدن با صحنه شگفتانگیز دنیای دیگر است؛ تجربه مرگ در منظر قرآن، سرکشیدن به جهانی است که جلوه مهر و قرب آفریدگار و رفاقت با بهترین بندگان و سرخوشی از زیباترین نعمتهای پروردگار است.
این مواجهه قرآنی و کلامی نه تنها بهترین گزینه برای مرگزیستی را پیش روی می نهد بلکه بیانگر فطرت آدمی و واقعیت رویاروئی انسانها در لحظههای فرجامین زندگانی است.
نویسنده: دکتر محمد تقی سبحانی