۱۳۹۸/۰۶/۱۲
–
۲۹۹۶ بازدید
سلام ایا رهبری واقعا همونطور که بیان میشه زندگی ساده ای دارند؟
و ایا اطاعت و فراتر محبت ایشون موجب قرب و نزدیکی به خداوند میشود؟
چگونه؟
مقام معظم رهبری در تمامی ابعاد زندگی خویش ، خانواده و اطرافیانشان همواره بر ساده زیستی تاکید دارند ؛ کسانى که از نزدیک با زندگى معظم له ارتباط و رفت و آمد دارند ساده زیستى ایشان را حتى در سطح پایین ترین اقشار جامعه تأیید مى نمایند به گونه اى که حتى در میان مخالفین منصف نظام هم هیچ گونه ابهام و شایعه خلافى در این زمینه وجود ندارد. مقام معظم رهبرى هم شدیداً خود به مسأله ساده زیستى پاى بندند و هم سایر مسئولین را به رعایت این امر مهم توجیه نموده ومى فرمایند: «مسئول در جمهورى اسلامى، یک معدود وظایفى را باید رعایت کند، زندگى، نوع غذا و مصرف او و اعضاى خانواده اش باید شبیه ضعفاى مردم باشد و در این صورت است که مردم او را از خود و خود را هم راه او مى دانند» (روزنامه ایران، ۲۶/۱۲/۱۳۷۵) و در جاى دیگر در دیدار مسئولان وکارگزاران نظام مى فرمایند: «برادران نمى شود ما در زندگى مادى مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند: مردمى که خیلیشان از اولیات زندگى محرومند… من و شما، همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم» اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگیریم؟ مثل خانه اشراف درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابان ها حرکت کنیم؟ اشراف مگر چه گونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولى ما ریشمان را گذاشته ایم، همین کافى است؟ نه، ما هم مترفین مى شویم. واله در جامعه اسلامى هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه شریفه «و اذا اردنا نهلک قریةً امر نام مترفیها ففسقوا فیها» ؛ (سوره اسراء آیه ۱۶)، بترسیم. (حدیث ولایت، ج ۷، ص ۵۲).
آیتالله خامنهای در تمام طول زندگی، مشی سادهزیستی و مردمی بودن را حفظ کرده و تمام اطرافیان و مسوولان کشور را نیز به این امر دعوت میکنند. رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطرههاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانوادهشان میگویند: «پدرم روحانى معروفى بود اما خیلى پارسا و گوشه گیر… زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شبهایى اتفاق میافتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیه میکرد و… آن شام هم نان و کشمش بود.»
اما خانهاى را که خانواده سید جواد در آن زندگى مىکردند، رهبر انقلاب چنین توصیف میکنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شدهام ـ تا چهارـ پنج سالگى من ـ یک خانه ۶۰ ـ ۷۰ مترى در محّله فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفهاى! هنگامى که براى پدرم میهمان مىآمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیرزمین مىرفتیم تا مهمان برود. بعد عدهاى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
کودکی ایشان در شرایطی سپری میشد که اغلب مادر بزرگوارشان از لباسهای کهنه پدر، برایشان لباس تهیه میکردند که غالبا دارای چند وصله بود.
رهبر انقلاب از دوران کودکى در خانوادهاى فقیر اما روحانى و روحانىپرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعلیم دیانتى» گذراندند.
ایشان در پیامی به مناسبت آغاز فعالیت مجلس هفتم توصیه میکنند: «پیوند حقیقی با مردم، مستلزم حضور در میان آنان و دور نشدن از سطح متوسط زندگی آنان است. سادهزیستی و پرهیز از اسراف و پرهیز از هزینه کردن بیتالمال در امور شخصی و غیر ضروری، شرط لازم برای حفظ این پیوند است. ترویج فرهنگ اشرافیگری و تجمل و سفرهای پرهزینه و بیهوده خرجی از کیسهی مردم، دور از شأن نمایندگی و عامل گسیخته شدن پیوند نماینده با مردم است.»
آیتالله خامنهای طی بیانات و سخنرانیهای خود همواره دیدگاهها و نظراتشان را مطرح و نسبت به خطراتی که جامعه و کشور را تهدید میکند، هشدار میدهند. ایشان بر لزوم وحدت حوزه و دانشگاه تاکید دارند و معتقدند:«وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف، و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو حرکت نمایند».
ایشان همچنین دربارهی فلسطین نیز اظهار داشتهاند: «تنها راه حل مسأله ى فلسطین این است که مردم واقعى فلسطین – نه مهاجران غاصب و اشغالگر – چه آنهایى که در داخل فلسطین ماندند، چه آنهایى که در بیرون فلسطین هستند، خود نظام حاکم بر کشورشان را تعیین کنند.»
رهبر انقلاب همچنین معتقدند: «اسلام، وحدت مسلمین و اتحاد نیروهاى مؤمن به خدا و موحد را یکى از فرایض قرار داده است. ما معتقدیم که یکى از بزرگترین اهداف حج خانه ى خدا این است که مسلمانان را به هم نزدیک کند. این که خدا فرموده است: «واذن فى الناس بالحج یأتوک رجالا و على کل ضامر یأتین من کل فج عمیق» و همه ى مردم مسلمان عالم را در روزهاى معین و در عرصه هاى محدودى مانند عرفات و مشعر و منا و مسجدالحرام جمع مى کند؛ چرا اینها این قدر از آشنایى مسلمین با هم مى ترسند؟! مسأله این است که وحدت اسلامى و وحدت بینش و نظر و سخن مسلمین، براى استکبار و در رأس آن، آمریکاى غدار و ابزارهاى او در دستگاه حاکمیت سلطه در عالم، خطرناک است. این، حقیقتى است که امام بزرگوار ما بارها آن را بیان کرد».
رهبری انقلاب برخلاف بسیاری از مقامات عالیرتبه کشورهای مختلف، همیشه در شرایطی کاملا عادی و ساده زندگی کردهاند و به گفتهی کسانی که با ایشان ارتباط بیشتری دارند، زندگی او در پایینترین سطح و با کمترین امکانات است و مانند معمولیترین افراد جامعه زندگی میکند.
حجتالاسلام سیدعلی اکبری در بیان خاطراتی در وبلاگ شخصی خود میگوید: «ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزلشان و وضیعت زندگیشان فیلمبرداری کنیم، تا مردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی میکنند. آقا فرمودند:«اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید میترسم خیلیها باور نکنند.»
سردار سرلشکر سیدرحیم صفوی نیز در بیان خاطرهای میگوید:روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظمله با مهربانی به من فرمودند:«آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید». بنده در عین حال که این را توفیقی میدانستم، خدمتشان عرض کردم: «اسباب زحمت می شود.» مقام معظم رهبری فرمودند:«نه، بمانید؛ هرچه هست با هم میخوریم.» وقتیکه سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست.
حجتالاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی نیز میگوید: با اینکه مقام معظم رهبری میتوانند از همهی امکانات مادی بهرهمند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی پایینتر است. معظملَه علاوه بر این که از یک زندگی معمولی سطح پایین بهره میبرند، دائماً به مسوولان سفارش می کنند: «مواظب زندگی خود باشید. اصراف نکنید.»
آیتالله خامنهای معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده زیستی دعوت نمود. خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبتهای خاصی که برنامه خواندن صیغهی عقد دارند، قبل از اجرای عقد، حدود یک ربع، عروس و داماد و خانوادههای آنها را به رعایت صرفهجویی دعوت مینمایند و میفرمایند: «خرجهای گزاف نداشته باشید؛ تشریفات و ریخت و پاش نداشته باشید.» خود آقا هم در زندگی خصوصیشان، دقیقاً همین طور عمل میکنند. معظمله نه حقوق از جایی دریافت میکنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان میآید، برای زندگی شخصی خود استفاده میکنند. زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقهمندان و ارادتمندان معظم لَه تقدیم میکنند. فرزندان آقا هم همین طور زندگی میکنند و همین سادگی و ساده زیستی را دارند.
دکتر غلامعلی حداد عادل در خاطراتش میگوید: در اوایل ریاست جمهوری آیتالله خامنه ای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید، معظم لَه فرمودند: «شام پیش ما بمان.» من از این دعوت خوشحال شدم؛ زیرا میتوانستم مدتی بیشتر در خدمت ایشان باشم. آقا فرمودند: «من نمیدانم شام چی داریم یا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم می خوریم.» از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: «خانم، شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفتهام که هر چه باشد با هم میخوریم.»
از جوابهای آیتالله خامنهای، احساس کردم که در منزل به اندازه یک نفر شام کنار گذاشتهاند. آقا فرمودند: «عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید، قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید.» پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج ساده با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند .قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آنها را نصف کردیم و با هم خوردیم. من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد. در دستگاه طاغوت – در قبل از انقلاب – چه جاه و جلال و تجمل و اصراف و تبذیری وجود داشت و امروز رییسجمهور چه ساده زندگی میکند.
زندگی آیتالله خامنه ای هنوز هم همین طور است. روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظم لَه مردم را به صرفه جویی دعوت می کنند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل می نمایند.
حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری نیز میگوید: «در زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای، ایشان ماجرایی را برای من تعریف کردند که بسیار شنیدنی و جالب است.
معظم لَه فرمودند روزی در دفتر کارم نشسته بودم، تلفن زنگ زد. مادرم پشت خط بود، گوشی را که برداشتم با صدای خنده ایشان روبه رو شدم. علت را پرسیدم؛ مادرم گفت: «چند روزی است در خانه هیچ نداریم، پدرت هم پولی ندارد». این داستان برای من بسیار مهم بود. پدر و مادر رییسجمهور کشور، پول و غذا ندارند. ماجرای مذکور نشان از ساده زیستی در خانه مقام ولایت دارد. ایشان در خانه بسیار ساده زندگی میکنند و هیچ فردی تا به حال نتوانسته از موقعیت معظم لَه سوءاستفاده کند. چه افتخاری برای ملت مهمتر از این که چنین شخصیت ارزشمندی رهبری آنان را بر عهده دارد؟!
آیتالله سیدمحمودهاشمی شاهرودی نیز در بیان خاطرهای میگوید: زندگی شخصی آقا از سادگی و سلامت خاصی برخوردار است. این سادگی به زندگی نزدیکان ایشان نیز سرایت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نیستند. همین اعتقاد آنان را از سوءاستفاده از مقام و موقعیت بازداشته است. من این سادگی را در منزل ایشان به تماشا نشستم. روزی معظم لَه مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من در آن جا یک میز ساده و قدیمی دیدم. در کنار میز نیز یک صندلی کهنه بود. آن میز و صندلی مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبری در کتابخانه ی ساده ی خود هنوز از همان میز و صندلی استفاده میکنند.
حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی«ره»نیز میگوید: بر خود واجب میدانم که شهادت دهم زندگی داخلی آیتالله خامنهای نه از باب این که رهبر عزیز انقلاب ما به این حرفها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود میدانم تا این مهم را به مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری در خانه، بیش از یک نوع غذا بر سفره ندارند. خانوادهی معظم لَه روی موکت زندگی میکنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موکت پناه بردم.
آیتالله مصباح یزدی نیز میگوید: مصرف گوشت خانهی آیتالله خامنهای در زمان ریاستجمهوری تنها از طریق کوپن بود.ایشان در آن زمان به من فرمودند: «من تاکنون غیر از همان گوشت کوپنی که به همه مردم داده میشود گوشت دیگری از بازار نخریدهام.» امروز هم زندگی ایشان مثل زندگی مردم محروم و مستضعف است.
سید علی اکبر طاهایی نیز در بیان خاطرهای میگوید:« من در آن زمان نمایندهی مجلس شورای اسلامی بودم. همسرم یکی از بچهها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، همسر مقام معظم رهبری را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آنجا آورده بودند. کسی نمیدانست که ایشان کیست!
چون نوبت به همسر آقا رسید؛ به اتاق پزشک مراجه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبری گفت: «برای مداوای فرزندتان روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید. همسر مقام معظم رهبری گفت: «ما چنین امکاناتی را نداریم» پزشک که ایشان را نمی شناخت عصبانی شد و گفت: «مگر امکان دارد درخانه ای برنج نباشد؟» همسر مقام معظم رهبری فرمود: «آقای ما اجازه نمیدهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمیدهد.»
حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی اصغر باقیزاده نیز در بیان خاطرهای میگوید: زمانی که مقام معظم رهبری در ایرانشهر تبعید بودند، در ساختمانی که یک اتاق و یک آشپزخانه داشت زندگی میکردند.
همین مکان کوچک هر روز پذیرای تعداد زیادی از مهمانانی بود که از راههای دور و نزدیک به آن جا میآمدند. من هم توفیق داشتم که در آن روزها به دیدن ایشان بروم. چون به ایرانشهر رفتم وآقا را زیارت کردم، دیدم که تک و تنهایند و کسی کمک کار ایشان نیست.
تصمیم گرفتم چند روز در آنجا بمانم و به معظملَه کمک کنم. در تمام روزهایی که من در محضر آقا بودم، غذای ایشان و مهمانها سیب زمینی، نیمرو وتخم مرغ آب پز بود.
زهرا رهنورد نیز تعریف میکند: « در زمان ریاست جمهوری آیتالله خامنه ای، روزی همسر ایشان به منزل ما آمدند و به من گفتند: «کوپن قند و شکر ما تمام شده است، اگر شما قند و شکر دارید مقداری به ما قرض بدهید».
سردار سرتیپ پاسدار شوشتری نیز در با اشاره به توجه رهبری به سادهزیستی و پرهیز از تجملگرایی میگوید:« مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آنها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آنها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم. وقتی زیلوها را عوض کردیم و فرشها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: «اینها دیگر چیست؟» گفتم:«زیلوها را عوض کردیم».فرمودند: «اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید». اصرار را بیفایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیدا کردم و توی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آنها نگاه میکردی، میدیدی که نخشان در آمده و ساییده شدهاند.
برخی نشریات کشورمان با انتشار خاطرهای به بیان مشی سادهزیستی رهبر معظم انقلاب پرداختهاند که عینا نقل میشود: آقای دکتر حداد عادل تعریف میکردند در سال ۷۷ یک خانمی زنگ زده بود منزل ما که میخواهیم برای خواستگاری بیاییم منزل شما. خانم ما گفته بود که بچه ما فعلا سال چهارم دبیرستانه و می خواهد کنکور بده. اون خانم گفته بود که حالا نمیشه ما بیاییم دختر را ببینیم. خانم ما گفته بودند نمیشه. خانم ما گفته بود اصلا شما خودتان را معرفی کنید من نمیدونم چه کسی میخواهد بیاید. اون خانم گفته بود من خانم مقام رهبری هستم. خانم ما از هولش دوباره سلام و علیک کرده بود و گفته بود ما تا حالا هر کسی آمده بود رد کردیم، صبر کنید با آقای دکتر صحبت میکنم بعد شما را خبر می کنم. بعدا تماس گرفتند که ما حرفی نداریم شاید اینها آمدند نپسندیدند و برای اینکه دختر هوایی نشود بهتر است هماهنگی کنیم بیایند در دبیرستان بچه را ببینند بچه هم متوجه نشود چه کسی آمده او را ببیند و قرار گذاشتیم در دفتر دبیرستان که خانم من هم مدیر دبیرستان هدایت(۱) هم بود، ساعتی را خانم هماهنگ کرد و خانم آقا تشریف آوردند و در دفتر نشسته بود و گفته بود که من با دخترم صحبت می کنم وقتی که صدایش کردند بعد شما او را ببینید، او را دیدند دختر هم رفت سر کلاس، خانم آقا هم رفتند. چند روز گذشت که من برای کاری خدمت آقا رفتم و گفتند خانم استخاره کردند خوب نیامده و بعدا گفتم که خدا را شکر که دختر ما نفهمید که به روحیهاش لطمه بخورد.
یک سال از این قضیه گذشت و دوباره خانواده آقا زنگ زدند که دوباره میخواهیم بیاییم. خانم ما گفته بود خانم چی شده دوباره میخواهید بیایید. آقا گفته بود که خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و خوب نیامده خانم آقا گفته بود چون دخترتان دختر خوبی است و نمیتوانستیم بگذریم و دختر محجبه و فرهیخته و خوبی است دوباره استخاره کردم و خوب آمد، اگر اجازه بدهید بیاییم. در آن موقع دخترمان دیپلم گرفته بود و کنکور شرکت کرده بود. آمدند و وقتی مقدمات کار فراهم شد، قرار گذاشتیم پسر آقا و مادرش بیایند منزل ما و با یک قواره پارچه به عنوان هدیه که عروس را ببینند و گفتوگو کنند، آمدند و نشستند صحبت کردند و وقتی آقا مجتبی رفتند از دخترم پرسیدم نظرتان چیست؟
ایشان موافق بودند به او گفتم خوب فکرهایت را بکن بعد از چند روز رفتم پیش آقا، آقا فرمودند داریم خویش و قوم میشویم، گفتم چطور! گفتند اینها آمدند و پسندیدند و در گفتوگو به نتیجه رسیدهاند، گفتند نظر شما چیست؟ گفتم آقا اختیار ما دست شماست آقا گفتند نه بالاخره شما دکتر و استاد دانشگاهید و خانمتان هم همینطور وضع زندگی شما وضع مناسبی است ولی ما اینجور نیست.
و اگر بخواهم تمام زندگیم را بار کنم غیر از کتابهایم، یک وانت بار میشود، اینجا هم دو تا اتاق اندرون داریم و یک اتاق بیرونی که آقایان و مسوولین میآیند و با من دیدار میکنند من پول ندارم که خانه بخرم یک خانه اجاره کردهایم که یک طبقه را مصطفی و یک طبقه را مجتبی زندگی میکند، شما با دخترت صحبت کن که خیال نکند میخواهد عروس رهبر شود یک چیزهایی در ذهنش نباشد. ما یک زندگی این جوری داریم شما این جوری زندگی نکردهاید، نسبتا زندگی خوبی دارید خونه دارید، زندگی دارید حالا بخواهد وارد یک زندگی این جوری شود مشکله. مجتبی معمم هم نیست می خواهد روحانی شود برود قم درس بخواند زندگی بکند همه را بگو تا بداند .من آمدم با دخترم صحبت کردم و ایشان هم قبول کرد. برگشتیم و وارد مراحل بعدی شدیم آقا یک خانهای قبل از ریاست جمهوریشان داشتند توی جنوب تهران ایشان آن را اجاره دادهاند و خرج زندگیشان را از آن در میآورند. ایشان حقوق بابت رهبری نمیگیرند و از وجوهات هم استفاده نمیکنند.
خلاصه برای مراسم عقد، مهریه و اینها گفتیم کجا برگزار کنیم آقا فرمودند اولا سر مهریه و هر چی اختیار دختر شما باشد همان را مهریه دختر بذارین ولی من چون برای مردم خطبه عقد می خوانم و این سنت من بوده که بیش از ۱۴ سکه عقد نمیخوانم تا حالا هم نخواندم اگه بخواهید می توانید بیشتر از ۱۴ سکه هم بذارین ولی من عقد را نمیتونم بخونم چون تا حالا برای مردم نخوندم برای عروسم هم نمیخونم برید یک آقای دیگر عقد را بخواند اشکالی هم ندارد از نظر من اشکالی نداره . ما گفتیم نه آقا این که نمیشه ولی باشه حالا من صحبت میکنم با مادرش فکر نمیکنم مخالفتی داشته باشد. گفتند میتونید مراسم عقد را در تالار بگیرید ولی من نمیتونم شرکت کنم گفتم آقا هر جور شما صلاح می دانید. فرمودند میخواهید این دو تا و یک اتاق بیرونی را با هم حساب کنید چند نفر زن و مرد میشوند نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما دعوت می کنیم ما نگاه کردیم کلا اینجا ۱۵۰ الی ۲۰۰ نفر بیشتر جا نمیگیرد ما حتی قوم و خویشهای درجه اولمان را نمیتوانستیم دعوت کنیم گفتیم باشد خلاصه تعدادی از اقوام نزدیک را دعوت کردیم و آقا هم همین طور از غیر فامیل نیز آقا، آقای خاتمی رییس جمهور و آقای هاشمی و آقای ناطق نوری و روسای سه قوه و دکتر حبیبی را دعوت فرمودند یک رقم غذا نیز درست کردیم. قبل از این قضیه صحبت بازار مطرح شد پسر آقا گفت که نه من انگشتر می خواهم نه ساعت می خواهم نه چیز دیگری، من هم گفتم حداقل یک حلقه که می گیرد. آقا گفتند چه کار کنم مجتبی گفت که نمیخواهم. بعد آقا یک انگشتر عقیق داشت گفتند این انگشتر را یکی برای من هدیه آورده اگر دخترتون قبول میکند من این رو هدیه میدهم به اون. اون به عنوان حلقه هدیه بده به مجتبی گفتیم باشد خلاصه آقا رفت انگشتر را آورد و گرفتیم و رفتیم و به دست مجتبی هم گشاد بود دادیم یک انگشترسازی و ۶۰۰ تومان هم دادیم تا انگشتر را کوچکش کند خلاصه خرج حلقه دامادمان شد ۶۰۰ تومان این شد حلقه داماد. به آقا گفتم تو همه این مسائل احتیاط کردیم دیگر لباس عروس را بسپار به دست ما آقا فرمودند دیگر آنرا طبق متعارف حساب کنیم ما داشتیم تو همان ایام عروسی می گرفتیم و یک لباس عروس داشتیم که برای عروسمان سفارش داده بودیم بدوزند خلاصه قبل از آنکه عروسمان استفاده کند همان شب دخترمان استفاده کرد آقا گفتند من یک فرش ماشینی می دهم شما هم یک فرش و مراسم برگزار شد.
برای عروسی هم دو تا پیکان از ما بود و دو تا پیکان هم از اقوام آقا مراسم در خانه ما طول کشید . تا آمدند عروس را ببرند خانواده آقا هم آمده بودند. فقط آقا نتوانسته بودند بیایند. مراسم تا حدود ساعت یک طول کشیده بود تا اینکه ما عروس را آوردیم خانه دیدیم آقا همینطور بیدار نشستهاند منتظرند که عروس را بیاورند گفتند من اخلاقا وظیفه خود می دانم برای اولین بار که عروسمان قدم میذاره تو خونه ما تو فامیل ما من هم بدرقهاش کنم هم به اصطلاح خوش آمد بگم اون نگه که برای من ارزشی قائل نبودند. ما تعجب کرده بودیم فکر نمی کردیم آقا تا اون موقع شب بیدار باشند به خاطر اینکه عروسش را می خواهند بیاورند. خانواده آقا چون اون شب سرشون شلوغ بود غذا هم به آقا نداده بودند. آقا گفتند که آقای دکتر امشب شام هم نداشتیم من یکی از این پاسدارها را صدا کردم گفتم شما خوردنی چیزی ندارید یکی از پاسدارها گفت غیر از یک کمی نون چیز دیگه نداریم آقا فرموده بودند بیاور حالا یک چیزی می خوریم بعد هم که دختر وارد شد آقا نشستند و چند دقیقهای برایشان در مورد تفاهم در زندگی و شرایط و اهمیت زندگی زناشویی صحبت کردند و تا پای در خونه عروس را بدرقه کردند خوش آمد گفتند بعد برگشتیم حالا رعایت اداب حتی تا چنین جایگاهی، اینها از برکت انقلاب اسلامی از برکت خون شهدا است. ایشان دستور دادند حتی از ریزترین وسایل دفتر چون مال بیتالمال است استفاده نشود. حتی وقتی مشکل وسیله نقلیه هم پیش آمد اجازه ندادند از وسایل دفتر استفاده شود.
رهبر معظم انقلاب همچنین به نظم و انضباط توجهی ویژه دارند، و در بیاناتی میفرمایند: «آن شخص نظامى که جلوى شما مى آید، چنانچه دیدید یقه اش باز است، یا دکمه اش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقه اش بسته بود و دکمه اش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست. یعنى اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتى پیش شما مى آید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین کنید که او در میدان جنگ آن کارى که شما مى خواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان – در همان زمانی که از او متوقع است – باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد. یک وقت یک افسر عالى رتبه حزب اللهىِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدس مآب بود، با دمپایى پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را این طورى دیدم، راهت نمى دهم؛ برو! ردش کردم؛ بعد دفعه دیگر که آمد، دیدم بله، پوتین مرتبى به پا کرده است! بعضیها حزب اللهى گرى را با شل و ول بودن و بى نظم و بى ترتیبى اشتباه مى گیرند؛ حزب اللهى گرى که این نیست. رییس حزب اللهى هاى همه تاریخ – یعنى امیرالمؤمنین (علیه السلام) – مى فرماید: «و نظم امرکم»؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینى است که از هرکسى خواسته اند. هرجا نظمى دارد؛ میدان جنگ هم نظمى دارد؛ نظامى هم نظم خاصى دارد؛ باید آن نظم را رعایت کند.
ایشان همچنین معتقدند که باید با اخلاق و «زبان خوش» به سراغ روح و دل جوانان رفت و میگویند: «مسجدى که بنده نماز مى خواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند؛ براى خاطر اینکه با جوان تماس می گرفتیم. در همان سالها پوستینهاى وارونه مد شده بود و جوانان خیلى اهل مد آن را مى پوشیدند. یک روز دیدم جوانى که از این پوستینهاى وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجاده من نشسته است؛ یک حاجى محترم بازارى هم که مرد خیلى فهمیدهاى بود و من خیلى خوشم مى آمد که او در صف اول مى نشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزى در گوشش گفت و این جوان یکباره مضطرب شد. برگشتم به آن حاجى محترم گفتم چه گفتى؟ به جای او جوان گفت چیزى نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همین جا بنشینید و تکان نخورید! گفتم حاجى! چرا مى گویى این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم مى تواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند. برادران! اگر پول و امکانات هنرى نداریم، اگر فعلاً ترجمه قرآن به زبان سعدى زمانه را نداریم، «اخلاق» که مى توانیم داشته باشیم؛ «فى صفة المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه». با اخلاق، سراغ این جوانان و دلها و روحها و وراى قالبهاشان بروید؛ آن وقت تبلیغ انجام خواهد شد.» (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: ۲/۱۰۰۱۲۱۶۷۴)
*ولایت پذیری:
انبوهی از معانی و معارف در ولایت مداری نهفته است. ابتدا به آیه ولایت اشاره میکنم و سپس ولایت مداری را معنا میکنم:إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (مائده 55) سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همانها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند. بر اساس این آیه شریفه ولی و سرپرست و صاحب اختیار مومنین، خدا و رسول و حضرت علی علیهماالسلام است ( که این آیه شریفه پس از خاتم بخشی حضرت علی علیه السلام در حالت رکوع نازل شد.)
در واقع ولایت مداری مفهومی است که ریشه قرآنی دارد و خدای متعال همه مومنین را به آن دستور میدهد. ما تنها به یک دسته از این آیات اشاره میکنیم. در قرآن کریم سه بار دستور ولایت مداری در قالب تعبیر «یُسَلِّمُوا تَسْلیما» (نساء 65 و احزاب 22و 56) بیان شده است.
اطاعت محض همراه با رضایت یا به تعبیر لطیف دیگر «رام» بودن در برابر ولایت، معنای «تسلیم» است که همه به آن امر شده اند.
این تعبیر قرآنی بسیار دقیق است و تمامی ابعاد زندگی و رفتارها و حتی افکار انسان را شامل میشود. مصداق کامل این تسلیم محض و رام ولایت بودن، خودِ وجود نازنین امیرالمونین علی علیهالسلام است که با تمام وجود تسلیمِ مولای خود حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است و در همه حال در خدمت ایشان بودند و انگار از خود ارادهای به جز آنچه مدّ نظر و مورد رضای ایشان بود نداشتند.
ما هم اگر میخواهیم ولایت مدار باشیم باید تمامی حرکات و سکنات خود را بر محور رضایت ولیّ الله الاعظم حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه قرار دهیم. خواست ایشان خواست ما و رضای ایشان رضای ما باشد.
ولیّ فقیه نیز به عنوان نایب امام زمان عج الله تعالی صاحب این ولایت در امر حکومت است و هرگونه تخطی از فرمان ایشان انسان را از مدار ولایت خارج میکند. این تعبیر که ولایت فقیه همان ولایت رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، از فرمایشات رهبر کبیر و معمار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی قدس سره است که وظیفه ما را در قبال ولیّ فقیه به خوبی روشن میسازد.
ولایت رهبری موضوع گسترده ای است مطابق احادیث متعدد نظیر مقبوله عمروبن حنظله: « فانی قد جعلته علیکم حاکما » یا مرقومه امام زمان (عج): « فانهم حجتی علیکم» فقهای واجد شرایط (یعنی جامع صلاحیت های علمی ،اخلاقی و مدیریتی) به صورت عام از طرف امامان معصوم(ع) به عنوان نائبان آنان جهت رهبری منصوب گردیده و همه دارای ولایت می باشند . اما از انجا که مدیریت جامعه نیازمند وحدت رهبری است، یکی از فقهای واجد الشرایط که از برتری بیشتری نسبت به سایر مجتهدان برخوردار باشد، زعامت جامعه اسلامی را به دست می گیرد. مجلس خبرگان شناسایی فقیه برتر رابرعهده دارد ر.کsiasi.porsemani.ir
جهت بررسی دقیق این مساله باید میان اعتقاد به ولی فقیه با اطاعت از وی تفکیک نمود؛ مسأله ولایت و اعتقاد به آن، داراى مراتب و انواعى است. اصل مسأله ولایت، به ولایت خدا و رسول و ائمه(ع) بازمى گردد و روشن است که هیچ مسلمانى نمى تواند بدون پذیرش این مسأله خود را مسلمان بداند « انما ولیکم اللّه ورسوله والمؤمنون» ، اما در مورد ولایت فقیه، گرچه این موضوع داراى جایگاه رفیعى در مجموعه معارف دینى و نظام اسلامی است، ولى عدم اعتقاد به آن در برخی شرایط ضررى به مسلمانى کسى نمى زند. گرچه التزام عملى به آن ضرورى است.توضیح آنکه : مخالفان ولایت فقیه چند دسته اند: 1. غیرمسلمانان و غیرشیعیانى که مبناى ولایت فقیه را نمى پذیرند. 2. شیعیانى که ولایت مطلقه فقیه را از روى اجتهاد یا تقلید نمى پذیرند. 3. کسانى که با پذیرش اصل ولایت مطلقه فقیه، شخص ولى فقیه را قبول ندارند. 4. کسانى که حتى با اعتقاد به صلاحیت شخص ولى فقیه، پاره اى از احکام حکومتى صادره از وى را نادرست مى انگارند. 5. کسانى که با علم و آگاهى به بودن ولایت فقیه در اسلام و وجود شرایط لازم شرعى در شخص ولى فقیه و علم و اعتقاد به درستى احکام صادره از سوى او، به مخالفت مى پردازند.
مخالفت در هر یک از صورت هاى یادشده، دو گونه متصور است:
یک. مخالفت اعتقادى (قلبى)؛ یعنى، در اعتقاد و بینش خود مسأله را نمى پذیرد و آن را انکار مى کند. چنین مخالفتى از دیدگاه اسلام موضوع حرمت نیست و از نظرگاه قانونى نیز جرم به شمار نمى آید؛ مگر در فرض پنجم که از نظرگاه شرعى در مرتبه رد بر ائمه اطهار(ع) است؛ زیرا براى کسى که ولایت فقیه، به وسیله برهان ثابت مى شود و ولى آن را آگاهانه انکار مى کند؛ در این صورت انکارش بازگشت به انکار خدا و رسول(ص) خواهد بود. نگا: جوادى آملى، آیت الله عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 352. در مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق(ع) آمده است: «من کان منکم قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانى قد جعلته حاکماً علیکم، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخف بحکمنا و علینا رد و الرادّ علینا کالراد على الله و هوى على حد الشرک بالله»؛ «آن کس از شما که روایتگر احادیث ما و جست و جوگر در حلال و حرام ما و آگاه به احکام ما است و [مردم ] به حَکَم بودن او رضایت دهند؛ همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم. پس اگر به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، همانا حکم ما نادیده گرفته شده و بر ما رد شده است و هر کس ما را رد کند، مانند کسى است که خدا را رد کند و در مرز شرک به خدا قرار دارد».اصول کافى، ج 1، ص 67؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 98.
دو. مخالفت عملى؛ این گونه مخالفت به طور حتمى حرام و جرم است. البته مخالفت عملى نیز اقسام و مراتبى دارد که حکم هر یک، جداگانه قابل بررسى است. روشن است که مخالفت عملى، مستلزم هرج و مرج است؛ در حالى که مسائل اجتماعى و حکومتى، نیازمند وحدت رویه است و هیچ قانون و نظام سیاسى -اعم از اسلام و غیر اسلام آشوب، قانون گریزى و دلخواه گزینى را برنمى تابد. در نظام جمهورى اسلامى ایران، زمینه قانونى و منطقى التزام شخصى افراد به حکم ولى فقیه وجود دارد؛ یعنى، چه اینکه شخصى معتقد بر مشروعیت الهى باشد و چه معتقد به مشروعیت مردمى از طریق تفویض امر و یا قرارداد اجتماعى. در هر صورت شرایط مقبول و پذیرفته شده براساس هر یک از مبانى یاد شده، به طور عینى در این نظام وجود دارد و بر پذیرندگان هر یک از آنها، به طور منطقى لزوم پیروى از فقیه حاکم را ثابت مى کند. اکنون که هم دستورات الزامى ولى فقیه و هم التزام شخصى افراد، داراى مبانى مشروع و قانونى است؛ مى توان گفت: اطاعت از ولى فقیه، واجب و مخالفت عملى با او حرام است. البته مخالفان دسته سوم، چنانچه دلیل خاصى بر نظر خود دارند، مى توانند آن را در اختیار خبرگان رهبرى قرار دهند و نیز گروه چهارم – که حکم ولى فقیه را صحیح نمى دانند باید ضمن التزام عملى، رأى خود را به عنوان مشاوره به ولى فقیه منتقل کنند. مطلب فوق شامل فقیهانى که ادعا مى گردد به ولایت فقیه معتقد نیستند و مقلدان آنان نیز مى شود؛ زیرا فقیهانى که در ولایت فقیه اختلاف نظر دارند، از نظر حسبه مى پذیرند که اگر مردم یک کشور حاضر شوند حکومت را بر اساس اسلام اداره کنند؛ این یک امر زمین مانده اى است که بر همگان -خصوصاً بر فقیهان واجب کفایى است تصدى آن را بر عهده بگیرند و اگر یک فقیه واجد شرایط رهبرى، تصدى آن را بر عهده گرفت و امت اسلامى نیز او را قبول کردند؛ در این حال مخالفت و تضعیف او، جایز نیست. بنابراین کسى نمى تواند بگوید چون من ولایت فقیه را قبول ندارم، مى توانم از قانون کشور اسلامى -که مورد قبول من نیست سرپیچى کنم و قوانین و مقرارت آن را رعایت نکنم. بله، اگر کسى از برخى مسائل و موضوعات و نحوه اجراى امور کشور ناراضى بود، حق انتقاد سازنده، نصیحت و تذکر دادن از باب «النصیحه لائمه المسلمین» را دارد.( براى آگاهى بیشتر ر.ک: الف. قاضى زاده، کاظم، اندیشه هاى فقهى سیاسى امام خمینى، ص 222. ب. حکیم، سیدمحمد سعید، منهاج الصالحین، ج 1، ص 11. پ. حائرى، سید کاظم، اساس الحکومه الاسلامیه، صص 180 – 185
آیتالله خامنهای در تمام طول زندگی، مشی سادهزیستی و مردمی بودن را حفظ کرده و تمام اطرافیان و مسوولان کشور را نیز به این امر دعوت میکنند. رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطرههاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانوادهشان میگویند: «پدرم روحانى معروفى بود اما خیلى پارسا و گوشه گیر… زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شبهایى اتفاق میافتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیه میکرد و… آن شام هم نان و کشمش بود.»
اما خانهاى را که خانواده سید جواد در آن زندگى مىکردند، رهبر انقلاب چنین توصیف میکنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شدهام ـ تا چهارـ پنج سالگى من ـ یک خانه ۶۰ ـ ۷۰ مترى در محّله فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفهاى! هنگامى که براى پدرم میهمان مىآمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیرزمین مىرفتیم تا مهمان برود. بعد عدهاى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
کودکی ایشان در شرایطی سپری میشد که اغلب مادر بزرگوارشان از لباسهای کهنه پدر، برایشان لباس تهیه میکردند که غالبا دارای چند وصله بود.
رهبر انقلاب از دوران کودکى در خانوادهاى فقیر اما روحانى و روحانىپرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعلیم دیانتى» گذراندند.
ایشان در پیامی به مناسبت آغاز فعالیت مجلس هفتم توصیه میکنند: «پیوند حقیقی با مردم، مستلزم حضور در میان آنان و دور نشدن از سطح متوسط زندگی آنان است. سادهزیستی و پرهیز از اسراف و پرهیز از هزینه کردن بیتالمال در امور شخصی و غیر ضروری، شرط لازم برای حفظ این پیوند است. ترویج فرهنگ اشرافیگری و تجمل و سفرهای پرهزینه و بیهوده خرجی از کیسهی مردم، دور از شأن نمایندگی و عامل گسیخته شدن پیوند نماینده با مردم است.»
آیتالله خامنهای طی بیانات و سخنرانیهای خود همواره دیدگاهها و نظراتشان را مطرح و نسبت به خطراتی که جامعه و کشور را تهدید میکند، هشدار میدهند. ایشان بر لزوم وحدت حوزه و دانشگاه تاکید دارند و معتقدند:«وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف، و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو حرکت نمایند».
ایشان همچنین دربارهی فلسطین نیز اظهار داشتهاند: «تنها راه حل مسأله ى فلسطین این است که مردم واقعى فلسطین – نه مهاجران غاصب و اشغالگر – چه آنهایى که در داخل فلسطین ماندند، چه آنهایى که در بیرون فلسطین هستند، خود نظام حاکم بر کشورشان را تعیین کنند.»
رهبر انقلاب همچنین معتقدند: «اسلام، وحدت مسلمین و اتحاد نیروهاى مؤمن به خدا و موحد را یکى از فرایض قرار داده است. ما معتقدیم که یکى از بزرگترین اهداف حج خانه ى خدا این است که مسلمانان را به هم نزدیک کند. این که خدا فرموده است: «واذن فى الناس بالحج یأتوک رجالا و على کل ضامر یأتین من کل فج عمیق» و همه ى مردم مسلمان عالم را در روزهاى معین و در عرصه هاى محدودى مانند عرفات و مشعر و منا و مسجدالحرام جمع مى کند؛ چرا اینها این قدر از آشنایى مسلمین با هم مى ترسند؟! مسأله این است که وحدت اسلامى و وحدت بینش و نظر و سخن مسلمین، براى استکبار و در رأس آن، آمریکاى غدار و ابزارهاى او در دستگاه حاکمیت سلطه در عالم، خطرناک است. این، حقیقتى است که امام بزرگوار ما بارها آن را بیان کرد».
رهبری انقلاب برخلاف بسیاری از مقامات عالیرتبه کشورهای مختلف، همیشه در شرایطی کاملا عادی و ساده زندگی کردهاند و به گفتهی کسانی که با ایشان ارتباط بیشتری دارند، زندگی او در پایینترین سطح و با کمترین امکانات است و مانند معمولیترین افراد جامعه زندگی میکند.
حجتالاسلام سیدعلی اکبری در بیان خاطراتی در وبلاگ شخصی خود میگوید: «ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزلشان و وضیعت زندگیشان فیلمبرداری کنیم، تا مردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی میکنند. آقا فرمودند:«اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید میترسم خیلیها باور نکنند.»
سردار سرلشکر سیدرحیم صفوی نیز در بیان خاطرهای میگوید:روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظمله با مهربانی به من فرمودند:«آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید». بنده در عین حال که این را توفیقی میدانستم، خدمتشان عرض کردم: «اسباب زحمت می شود.» مقام معظم رهبری فرمودند:«نه، بمانید؛ هرچه هست با هم میخوریم.» وقتیکه سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست.
حجتالاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی نیز میگوید: با اینکه مقام معظم رهبری میتوانند از همهی امکانات مادی بهرهمند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی پایینتر است. معظملَه علاوه بر این که از یک زندگی معمولی سطح پایین بهره میبرند، دائماً به مسوولان سفارش می کنند: «مواظب زندگی خود باشید. اصراف نکنید.»
آیتالله خامنهای معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده زیستی دعوت نمود. خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبتهای خاصی که برنامه خواندن صیغهی عقد دارند، قبل از اجرای عقد، حدود یک ربع، عروس و داماد و خانوادههای آنها را به رعایت صرفهجویی دعوت مینمایند و میفرمایند: «خرجهای گزاف نداشته باشید؛ تشریفات و ریخت و پاش نداشته باشید.» خود آقا هم در زندگی خصوصیشان، دقیقاً همین طور عمل میکنند. معظمله نه حقوق از جایی دریافت میکنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان میآید، برای زندگی شخصی خود استفاده میکنند. زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقهمندان و ارادتمندان معظم لَه تقدیم میکنند. فرزندان آقا هم همین طور زندگی میکنند و همین سادگی و ساده زیستی را دارند.
دکتر غلامعلی حداد عادل در خاطراتش میگوید: در اوایل ریاست جمهوری آیتالله خامنه ای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید، معظم لَه فرمودند: «شام پیش ما بمان.» من از این دعوت خوشحال شدم؛ زیرا میتوانستم مدتی بیشتر در خدمت ایشان باشم. آقا فرمودند: «من نمیدانم شام چی داریم یا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم می خوریم.» از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: «خانم، شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفتهام که هر چه باشد با هم میخوریم.»
از جوابهای آیتالله خامنهای، احساس کردم که در منزل به اندازه یک نفر شام کنار گذاشتهاند. آقا فرمودند: «عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید، قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید.» پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج ساده با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند .قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آنها را نصف کردیم و با هم خوردیم. من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد. در دستگاه طاغوت – در قبل از انقلاب – چه جاه و جلال و تجمل و اصراف و تبذیری وجود داشت و امروز رییسجمهور چه ساده زندگی میکند.
زندگی آیتالله خامنه ای هنوز هم همین طور است. روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظم لَه مردم را به صرفه جویی دعوت می کنند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل می نمایند.
حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری نیز میگوید: «در زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای، ایشان ماجرایی را برای من تعریف کردند که بسیار شنیدنی و جالب است.
معظم لَه فرمودند روزی در دفتر کارم نشسته بودم، تلفن زنگ زد. مادرم پشت خط بود، گوشی را که برداشتم با صدای خنده ایشان روبه رو شدم. علت را پرسیدم؛ مادرم گفت: «چند روزی است در خانه هیچ نداریم، پدرت هم پولی ندارد». این داستان برای من بسیار مهم بود. پدر و مادر رییسجمهور کشور، پول و غذا ندارند. ماجرای مذکور نشان از ساده زیستی در خانه مقام ولایت دارد. ایشان در خانه بسیار ساده زندگی میکنند و هیچ فردی تا به حال نتوانسته از موقعیت معظم لَه سوءاستفاده کند. چه افتخاری برای ملت مهمتر از این که چنین شخصیت ارزشمندی رهبری آنان را بر عهده دارد؟!
آیتالله سیدمحمودهاشمی شاهرودی نیز در بیان خاطرهای میگوید: زندگی شخصی آقا از سادگی و سلامت خاصی برخوردار است. این سادگی به زندگی نزدیکان ایشان نیز سرایت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نیستند. همین اعتقاد آنان را از سوءاستفاده از مقام و موقعیت بازداشته است. من این سادگی را در منزل ایشان به تماشا نشستم. روزی معظم لَه مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من در آن جا یک میز ساده و قدیمی دیدم. در کنار میز نیز یک صندلی کهنه بود. آن میز و صندلی مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبری در کتابخانه ی ساده ی خود هنوز از همان میز و صندلی استفاده میکنند.
حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی«ره»نیز میگوید: بر خود واجب میدانم که شهادت دهم زندگی داخلی آیتالله خامنهای نه از باب این که رهبر عزیز انقلاب ما به این حرفها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود میدانم تا این مهم را به مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری در خانه، بیش از یک نوع غذا بر سفره ندارند. خانوادهی معظم لَه روی موکت زندگی میکنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موکت پناه بردم.
آیتالله مصباح یزدی نیز میگوید: مصرف گوشت خانهی آیتالله خامنهای در زمان ریاستجمهوری تنها از طریق کوپن بود.ایشان در آن زمان به من فرمودند: «من تاکنون غیر از همان گوشت کوپنی که به همه مردم داده میشود گوشت دیگری از بازار نخریدهام.» امروز هم زندگی ایشان مثل زندگی مردم محروم و مستضعف است.
سید علی اکبر طاهایی نیز در بیان خاطرهای میگوید:« من در آن زمان نمایندهی مجلس شورای اسلامی بودم. همسرم یکی از بچهها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، همسر مقام معظم رهبری را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آنجا آورده بودند. کسی نمیدانست که ایشان کیست!
چون نوبت به همسر آقا رسید؛ به اتاق پزشک مراجه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبری گفت: «برای مداوای فرزندتان روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید. همسر مقام معظم رهبری گفت: «ما چنین امکاناتی را نداریم» پزشک که ایشان را نمی شناخت عصبانی شد و گفت: «مگر امکان دارد درخانه ای برنج نباشد؟» همسر مقام معظم رهبری فرمود: «آقای ما اجازه نمیدهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمیدهد.»
حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی اصغر باقیزاده نیز در بیان خاطرهای میگوید: زمانی که مقام معظم رهبری در ایرانشهر تبعید بودند، در ساختمانی که یک اتاق و یک آشپزخانه داشت زندگی میکردند.
همین مکان کوچک هر روز پذیرای تعداد زیادی از مهمانانی بود که از راههای دور و نزدیک به آن جا میآمدند. من هم توفیق داشتم که در آن روزها به دیدن ایشان بروم. چون به ایرانشهر رفتم وآقا را زیارت کردم، دیدم که تک و تنهایند و کسی کمک کار ایشان نیست.
تصمیم گرفتم چند روز در آنجا بمانم و به معظملَه کمک کنم. در تمام روزهایی که من در محضر آقا بودم، غذای ایشان و مهمانها سیب زمینی، نیمرو وتخم مرغ آب پز بود.
زهرا رهنورد نیز تعریف میکند: « در زمان ریاست جمهوری آیتالله خامنه ای، روزی همسر ایشان به منزل ما آمدند و به من گفتند: «کوپن قند و شکر ما تمام شده است، اگر شما قند و شکر دارید مقداری به ما قرض بدهید».
سردار سرتیپ پاسدار شوشتری نیز در با اشاره به توجه رهبری به سادهزیستی و پرهیز از تجملگرایی میگوید:« مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آنها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آنها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم. وقتی زیلوها را عوض کردیم و فرشها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: «اینها دیگر چیست؟» گفتم:«زیلوها را عوض کردیم».فرمودند: «اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید». اصرار را بیفایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیدا کردم و توی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آنها نگاه میکردی، میدیدی که نخشان در آمده و ساییده شدهاند.
برخی نشریات کشورمان با انتشار خاطرهای به بیان مشی سادهزیستی رهبر معظم انقلاب پرداختهاند که عینا نقل میشود: آقای دکتر حداد عادل تعریف میکردند در سال ۷۷ یک خانمی زنگ زده بود منزل ما که میخواهیم برای خواستگاری بیاییم منزل شما. خانم ما گفته بود که بچه ما فعلا سال چهارم دبیرستانه و می خواهد کنکور بده. اون خانم گفته بود که حالا نمیشه ما بیاییم دختر را ببینیم. خانم ما گفته بودند نمیشه. خانم ما گفته بود اصلا شما خودتان را معرفی کنید من نمیدونم چه کسی میخواهد بیاید. اون خانم گفته بود من خانم مقام رهبری هستم. خانم ما از هولش دوباره سلام و علیک کرده بود و گفته بود ما تا حالا هر کسی آمده بود رد کردیم، صبر کنید با آقای دکتر صحبت میکنم بعد شما را خبر می کنم. بعدا تماس گرفتند که ما حرفی نداریم شاید اینها آمدند نپسندیدند و برای اینکه دختر هوایی نشود بهتر است هماهنگی کنیم بیایند در دبیرستان بچه را ببینند بچه هم متوجه نشود چه کسی آمده او را ببیند و قرار گذاشتیم در دفتر دبیرستان که خانم من هم مدیر دبیرستان هدایت(۱) هم بود، ساعتی را خانم هماهنگ کرد و خانم آقا تشریف آوردند و در دفتر نشسته بود و گفته بود که من با دخترم صحبت می کنم وقتی که صدایش کردند بعد شما او را ببینید، او را دیدند دختر هم رفت سر کلاس، خانم آقا هم رفتند. چند روز گذشت که من برای کاری خدمت آقا رفتم و گفتند خانم استخاره کردند خوب نیامده و بعدا گفتم که خدا را شکر که دختر ما نفهمید که به روحیهاش لطمه بخورد.
یک سال از این قضیه گذشت و دوباره خانواده آقا زنگ زدند که دوباره میخواهیم بیاییم. خانم ما گفته بود خانم چی شده دوباره میخواهید بیایید. آقا گفته بود که خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و خوب نیامده خانم آقا گفته بود چون دخترتان دختر خوبی است و نمیتوانستیم بگذریم و دختر محجبه و فرهیخته و خوبی است دوباره استخاره کردم و خوب آمد، اگر اجازه بدهید بیاییم. در آن موقع دخترمان دیپلم گرفته بود و کنکور شرکت کرده بود. آمدند و وقتی مقدمات کار فراهم شد، قرار گذاشتیم پسر آقا و مادرش بیایند منزل ما و با یک قواره پارچه به عنوان هدیه که عروس را ببینند و گفتوگو کنند، آمدند و نشستند صحبت کردند و وقتی آقا مجتبی رفتند از دخترم پرسیدم نظرتان چیست؟
ایشان موافق بودند به او گفتم خوب فکرهایت را بکن بعد از چند روز رفتم پیش آقا، آقا فرمودند داریم خویش و قوم میشویم، گفتم چطور! گفتند اینها آمدند و پسندیدند و در گفتوگو به نتیجه رسیدهاند، گفتند نظر شما چیست؟ گفتم آقا اختیار ما دست شماست آقا گفتند نه بالاخره شما دکتر و استاد دانشگاهید و خانمتان هم همینطور وضع زندگی شما وضع مناسبی است ولی ما اینجور نیست.
و اگر بخواهم تمام زندگیم را بار کنم غیر از کتابهایم، یک وانت بار میشود، اینجا هم دو تا اتاق اندرون داریم و یک اتاق بیرونی که آقایان و مسوولین میآیند و با من دیدار میکنند من پول ندارم که خانه بخرم یک خانه اجاره کردهایم که یک طبقه را مصطفی و یک طبقه را مجتبی زندگی میکند، شما با دخترت صحبت کن که خیال نکند میخواهد عروس رهبر شود یک چیزهایی در ذهنش نباشد. ما یک زندگی این جوری داریم شما این جوری زندگی نکردهاید، نسبتا زندگی خوبی دارید خونه دارید، زندگی دارید حالا بخواهد وارد یک زندگی این جوری شود مشکله. مجتبی معمم هم نیست می خواهد روحانی شود برود قم درس بخواند زندگی بکند همه را بگو تا بداند .من آمدم با دخترم صحبت کردم و ایشان هم قبول کرد. برگشتیم و وارد مراحل بعدی شدیم آقا یک خانهای قبل از ریاست جمهوریشان داشتند توی جنوب تهران ایشان آن را اجاره دادهاند و خرج زندگیشان را از آن در میآورند. ایشان حقوق بابت رهبری نمیگیرند و از وجوهات هم استفاده نمیکنند.
خلاصه برای مراسم عقد، مهریه و اینها گفتیم کجا برگزار کنیم آقا فرمودند اولا سر مهریه و هر چی اختیار دختر شما باشد همان را مهریه دختر بذارین ولی من چون برای مردم خطبه عقد می خوانم و این سنت من بوده که بیش از ۱۴ سکه عقد نمیخوانم تا حالا هم نخواندم اگه بخواهید می توانید بیشتر از ۱۴ سکه هم بذارین ولی من عقد را نمیتونم بخونم چون تا حالا برای مردم نخوندم برای عروسم هم نمیخونم برید یک آقای دیگر عقد را بخواند اشکالی هم ندارد از نظر من اشکالی نداره . ما گفتیم نه آقا این که نمیشه ولی باشه حالا من صحبت میکنم با مادرش فکر نمیکنم مخالفتی داشته باشد. گفتند میتونید مراسم عقد را در تالار بگیرید ولی من نمیتونم شرکت کنم گفتم آقا هر جور شما صلاح می دانید. فرمودند میخواهید این دو تا و یک اتاق بیرونی را با هم حساب کنید چند نفر زن و مرد میشوند نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما دعوت می کنیم ما نگاه کردیم کلا اینجا ۱۵۰ الی ۲۰۰ نفر بیشتر جا نمیگیرد ما حتی قوم و خویشهای درجه اولمان را نمیتوانستیم دعوت کنیم گفتیم باشد خلاصه تعدادی از اقوام نزدیک را دعوت کردیم و آقا هم همین طور از غیر فامیل نیز آقا، آقای خاتمی رییس جمهور و آقای هاشمی و آقای ناطق نوری و روسای سه قوه و دکتر حبیبی را دعوت فرمودند یک رقم غذا نیز درست کردیم. قبل از این قضیه صحبت بازار مطرح شد پسر آقا گفت که نه من انگشتر می خواهم نه ساعت می خواهم نه چیز دیگری، من هم گفتم حداقل یک حلقه که می گیرد. آقا گفتند چه کار کنم مجتبی گفت که نمیخواهم. بعد آقا یک انگشتر عقیق داشت گفتند این انگشتر را یکی برای من هدیه آورده اگر دخترتون قبول میکند من این رو هدیه میدهم به اون. اون به عنوان حلقه هدیه بده به مجتبی گفتیم باشد خلاصه آقا رفت انگشتر را آورد و گرفتیم و رفتیم و به دست مجتبی هم گشاد بود دادیم یک انگشترسازی و ۶۰۰ تومان هم دادیم تا انگشتر را کوچکش کند خلاصه خرج حلقه دامادمان شد ۶۰۰ تومان این شد حلقه داماد. به آقا گفتم تو همه این مسائل احتیاط کردیم دیگر لباس عروس را بسپار به دست ما آقا فرمودند دیگر آنرا طبق متعارف حساب کنیم ما داشتیم تو همان ایام عروسی می گرفتیم و یک لباس عروس داشتیم که برای عروسمان سفارش داده بودیم بدوزند خلاصه قبل از آنکه عروسمان استفاده کند همان شب دخترمان استفاده کرد آقا گفتند من یک فرش ماشینی می دهم شما هم یک فرش و مراسم برگزار شد.
برای عروسی هم دو تا پیکان از ما بود و دو تا پیکان هم از اقوام آقا مراسم در خانه ما طول کشید . تا آمدند عروس را ببرند خانواده آقا هم آمده بودند. فقط آقا نتوانسته بودند بیایند. مراسم تا حدود ساعت یک طول کشیده بود تا اینکه ما عروس را آوردیم خانه دیدیم آقا همینطور بیدار نشستهاند منتظرند که عروس را بیاورند گفتند من اخلاقا وظیفه خود می دانم برای اولین بار که عروسمان قدم میذاره تو خونه ما تو فامیل ما من هم بدرقهاش کنم هم به اصطلاح خوش آمد بگم اون نگه که برای من ارزشی قائل نبودند. ما تعجب کرده بودیم فکر نمی کردیم آقا تا اون موقع شب بیدار باشند به خاطر اینکه عروسش را می خواهند بیاورند. خانواده آقا چون اون شب سرشون شلوغ بود غذا هم به آقا نداده بودند. آقا گفتند که آقای دکتر امشب شام هم نداشتیم من یکی از این پاسدارها را صدا کردم گفتم شما خوردنی چیزی ندارید یکی از پاسدارها گفت غیر از یک کمی نون چیز دیگه نداریم آقا فرموده بودند بیاور حالا یک چیزی می خوریم بعد هم که دختر وارد شد آقا نشستند و چند دقیقهای برایشان در مورد تفاهم در زندگی و شرایط و اهمیت زندگی زناشویی صحبت کردند و تا پای در خونه عروس را بدرقه کردند خوش آمد گفتند بعد برگشتیم حالا رعایت اداب حتی تا چنین جایگاهی، اینها از برکت انقلاب اسلامی از برکت خون شهدا است. ایشان دستور دادند حتی از ریزترین وسایل دفتر چون مال بیتالمال است استفاده نشود. حتی وقتی مشکل وسیله نقلیه هم پیش آمد اجازه ندادند از وسایل دفتر استفاده شود.
رهبر معظم انقلاب همچنین به نظم و انضباط توجهی ویژه دارند، و در بیاناتی میفرمایند: «آن شخص نظامى که جلوى شما مى آید، چنانچه دیدید یقه اش باز است، یا دکمه اش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقه اش بسته بود و دکمه اش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست. یعنى اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتى پیش شما مى آید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین کنید که او در میدان جنگ آن کارى که شما مى خواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان – در همان زمانی که از او متوقع است – باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد. یک وقت یک افسر عالى رتبه حزب اللهىِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدس مآب بود، با دمپایى پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را این طورى دیدم، راهت نمى دهم؛ برو! ردش کردم؛ بعد دفعه دیگر که آمد، دیدم بله، پوتین مرتبى به پا کرده است! بعضیها حزب اللهى گرى را با شل و ول بودن و بى نظم و بى ترتیبى اشتباه مى گیرند؛ حزب اللهى گرى که این نیست. رییس حزب اللهى هاى همه تاریخ – یعنى امیرالمؤمنین (علیه السلام) – مى فرماید: «و نظم امرکم»؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینى است که از هرکسى خواسته اند. هرجا نظمى دارد؛ میدان جنگ هم نظمى دارد؛ نظامى هم نظم خاصى دارد؛ باید آن نظم را رعایت کند.
ایشان همچنین معتقدند که باید با اخلاق و «زبان خوش» به سراغ روح و دل جوانان رفت و میگویند: «مسجدى که بنده نماز مى خواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند؛ براى خاطر اینکه با جوان تماس می گرفتیم. در همان سالها پوستینهاى وارونه مد شده بود و جوانان خیلى اهل مد آن را مى پوشیدند. یک روز دیدم جوانى که از این پوستینهاى وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجاده من نشسته است؛ یک حاجى محترم بازارى هم که مرد خیلى فهمیدهاى بود و من خیلى خوشم مى آمد که او در صف اول مى نشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزى در گوشش گفت و این جوان یکباره مضطرب شد. برگشتم به آن حاجى محترم گفتم چه گفتى؟ به جای او جوان گفت چیزى نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همین جا بنشینید و تکان نخورید! گفتم حاجى! چرا مى گویى این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم مى تواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند. برادران! اگر پول و امکانات هنرى نداریم، اگر فعلاً ترجمه قرآن به زبان سعدى زمانه را نداریم، «اخلاق» که مى توانیم داشته باشیم؛ «فى صفة المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه». با اخلاق، سراغ این جوانان و دلها و روحها و وراى قالبهاشان بروید؛ آن وقت تبلیغ انجام خواهد شد.» (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: ۲/۱۰۰۱۲۱۶۷۴)
*ولایت پذیری:
انبوهی از معانی و معارف در ولایت مداری نهفته است. ابتدا به آیه ولایت اشاره میکنم و سپس ولایت مداری را معنا میکنم:إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (مائده 55) سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همانها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند. بر اساس این آیه شریفه ولی و سرپرست و صاحب اختیار مومنین، خدا و رسول و حضرت علی علیهماالسلام است ( که این آیه شریفه پس از خاتم بخشی حضرت علی علیه السلام در حالت رکوع نازل شد.)
در واقع ولایت مداری مفهومی است که ریشه قرآنی دارد و خدای متعال همه مومنین را به آن دستور میدهد. ما تنها به یک دسته از این آیات اشاره میکنیم. در قرآن کریم سه بار دستور ولایت مداری در قالب تعبیر «یُسَلِّمُوا تَسْلیما» (نساء 65 و احزاب 22و 56) بیان شده است.
اطاعت محض همراه با رضایت یا به تعبیر لطیف دیگر «رام» بودن در برابر ولایت، معنای «تسلیم» است که همه به آن امر شده اند.
این تعبیر قرآنی بسیار دقیق است و تمامی ابعاد زندگی و رفتارها و حتی افکار انسان را شامل میشود. مصداق کامل این تسلیم محض و رام ولایت بودن، خودِ وجود نازنین امیرالمونین علی علیهالسلام است که با تمام وجود تسلیمِ مولای خود حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است و در همه حال در خدمت ایشان بودند و انگار از خود ارادهای به جز آنچه مدّ نظر و مورد رضای ایشان بود نداشتند.
ما هم اگر میخواهیم ولایت مدار باشیم باید تمامی حرکات و سکنات خود را بر محور رضایت ولیّ الله الاعظم حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه قرار دهیم. خواست ایشان خواست ما و رضای ایشان رضای ما باشد.
ولیّ فقیه نیز به عنوان نایب امام زمان عج الله تعالی صاحب این ولایت در امر حکومت است و هرگونه تخطی از فرمان ایشان انسان را از مدار ولایت خارج میکند. این تعبیر که ولایت فقیه همان ولایت رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، از فرمایشات رهبر کبیر و معمار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی قدس سره است که وظیفه ما را در قبال ولیّ فقیه به خوبی روشن میسازد.
ولایت رهبری موضوع گسترده ای است مطابق احادیث متعدد نظیر مقبوله عمروبن حنظله: « فانی قد جعلته علیکم حاکما » یا مرقومه امام زمان (عج): « فانهم حجتی علیکم» فقهای واجد شرایط (یعنی جامع صلاحیت های علمی ،اخلاقی و مدیریتی) به صورت عام از طرف امامان معصوم(ع) به عنوان نائبان آنان جهت رهبری منصوب گردیده و همه دارای ولایت می باشند . اما از انجا که مدیریت جامعه نیازمند وحدت رهبری است، یکی از فقهای واجد الشرایط که از برتری بیشتری نسبت به سایر مجتهدان برخوردار باشد، زعامت جامعه اسلامی را به دست می گیرد. مجلس خبرگان شناسایی فقیه برتر رابرعهده دارد ر.کsiasi.porsemani.ir
جهت بررسی دقیق این مساله باید میان اعتقاد به ولی فقیه با اطاعت از وی تفکیک نمود؛ مسأله ولایت و اعتقاد به آن، داراى مراتب و انواعى است. اصل مسأله ولایت، به ولایت خدا و رسول و ائمه(ع) بازمى گردد و روشن است که هیچ مسلمانى نمى تواند بدون پذیرش این مسأله خود را مسلمان بداند « انما ولیکم اللّه ورسوله والمؤمنون» ، اما در مورد ولایت فقیه، گرچه این موضوع داراى جایگاه رفیعى در مجموعه معارف دینى و نظام اسلامی است، ولى عدم اعتقاد به آن در برخی شرایط ضررى به مسلمانى کسى نمى زند. گرچه التزام عملى به آن ضرورى است.توضیح آنکه : مخالفان ولایت فقیه چند دسته اند: 1. غیرمسلمانان و غیرشیعیانى که مبناى ولایت فقیه را نمى پذیرند. 2. شیعیانى که ولایت مطلقه فقیه را از روى اجتهاد یا تقلید نمى پذیرند. 3. کسانى که با پذیرش اصل ولایت مطلقه فقیه، شخص ولى فقیه را قبول ندارند. 4. کسانى که حتى با اعتقاد به صلاحیت شخص ولى فقیه، پاره اى از احکام حکومتى صادره از وى را نادرست مى انگارند. 5. کسانى که با علم و آگاهى به بودن ولایت فقیه در اسلام و وجود شرایط لازم شرعى در شخص ولى فقیه و علم و اعتقاد به درستى احکام صادره از سوى او، به مخالفت مى پردازند.
مخالفت در هر یک از صورت هاى یادشده، دو گونه متصور است:
یک. مخالفت اعتقادى (قلبى)؛ یعنى، در اعتقاد و بینش خود مسأله را نمى پذیرد و آن را انکار مى کند. چنین مخالفتى از دیدگاه اسلام موضوع حرمت نیست و از نظرگاه قانونى نیز جرم به شمار نمى آید؛ مگر در فرض پنجم که از نظرگاه شرعى در مرتبه رد بر ائمه اطهار(ع) است؛ زیرا براى کسى که ولایت فقیه، به وسیله برهان ثابت مى شود و ولى آن را آگاهانه انکار مى کند؛ در این صورت انکارش بازگشت به انکار خدا و رسول(ص) خواهد بود. نگا: جوادى آملى، آیت الله عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 352. در مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق(ع) آمده است: «من کان منکم قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانى قد جعلته حاکماً علیکم، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخف بحکمنا و علینا رد و الرادّ علینا کالراد على الله و هوى على حد الشرک بالله»؛ «آن کس از شما که روایتگر احادیث ما و جست و جوگر در حلال و حرام ما و آگاه به احکام ما است و [مردم ] به حَکَم بودن او رضایت دهند؛ همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم. پس اگر به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، همانا حکم ما نادیده گرفته شده و بر ما رد شده است و هر کس ما را رد کند، مانند کسى است که خدا را رد کند و در مرز شرک به خدا قرار دارد».اصول کافى، ج 1، ص 67؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 98.
دو. مخالفت عملى؛ این گونه مخالفت به طور حتمى حرام و جرم است. البته مخالفت عملى نیز اقسام و مراتبى دارد که حکم هر یک، جداگانه قابل بررسى است. روشن است که مخالفت عملى، مستلزم هرج و مرج است؛ در حالى که مسائل اجتماعى و حکومتى، نیازمند وحدت رویه است و هیچ قانون و نظام سیاسى -اعم از اسلام و غیر اسلام آشوب، قانون گریزى و دلخواه گزینى را برنمى تابد. در نظام جمهورى اسلامى ایران، زمینه قانونى و منطقى التزام شخصى افراد به حکم ولى فقیه وجود دارد؛ یعنى، چه اینکه شخصى معتقد بر مشروعیت الهى باشد و چه معتقد به مشروعیت مردمى از طریق تفویض امر و یا قرارداد اجتماعى. در هر صورت شرایط مقبول و پذیرفته شده براساس هر یک از مبانى یاد شده، به طور عینى در این نظام وجود دارد و بر پذیرندگان هر یک از آنها، به طور منطقى لزوم پیروى از فقیه حاکم را ثابت مى کند. اکنون که هم دستورات الزامى ولى فقیه و هم التزام شخصى افراد، داراى مبانى مشروع و قانونى است؛ مى توان گفت: اطاعت از ولى فقیه، واجب و مخالفت عملى با او حرام است. البته مخالفان دسته سوم، چنانچه دلیل خاصى بر نظر خود دارند، مى توانند آن را در اختیار خبرگان رهبرى قرار دهند و نیز گروه چهارم – که حکم ولى فقیه را صحیح نمى دانند باید ضمن التزام عملى، رأى خود را به عنوان مشاوره به ولى فقیه منتقل کنند. مطلب فوق شامل فقیهانى که ادعا مى گردد به ولایت فقیه معتقد نیستند و مقلدان آنان نیز مى شود؛ زیرا فقیهانى که در ولایت فقیه اختلاف نظر دارند، از نظر حسبه مى پذیرند که اگر مردم یک کشور حاضر شوند حکومت را بر اساس اسلام اداره کنند؛ این یک امر زمین مانده اى است که بر همگان -خصوصاً بر فقیهان واجب کفایى است تصدى آن را بر عهده بگیرند و اگر یک فقیه واجد شرایط رهبرى، تصدى آن را بر عهده گرفت و امت اسلامى نیز او را قبول کردند؛ در این حال مخالفت و تضعیف او، جایز نیست. بنابراین کسى نمى تواند بگوید چون من ولایت فقیه را قبول ندارم، مى توانم از قانون کشور اسلامى -که مورد قبول من نیست سرپیچى کنم و قوانین و مقرارت آن را رعایت نکنم. بله، اگر کسى از برخى مسائل و موضوعات و نحوه اجراى امور کشور ناراضى بود، حق انتقاد سازنده، نصیحت و تذکر دادن از باب «النصیحه لائمه المسلمین» را دارد.( براى آگاهى بیشتر ر.ک: الف. قاضى زاده، کاظم، اندیشه هاى فقهى سیاسى امام خمینى، ص 222. ب. حکیم، سیدمحمد سعید، منهاج الصالحین، ج 1، ص 11. پ. حائرى، سید کاظم، اساس الحکومه الاسلامیه، صص 180 – 185