یکی از روشن ترین مواضع اسلام، جانب داری اصولی از علم آموزی، توسعه آموزشی و گسترش دانش افزایی در بین زنان است. با یک نگاه کلی به نظام معارف الهی اسلام، به خوبی در می یابیم که جانب داری ها و دفاعیات اسلام از تحصیلات و آموزش زنان در مقایسه با سایر مکاتب فکری، فلسفی و دینی جهان بی نظیر است. «در دین اسلام اگر چه تفاوتهایی بین حقوق و تکالیف زن و مرد دیده می شود، اما هرگز این تفاوتها، جایگاه انسانی زن را از مرد پایین تر نمی آورد و هرگز امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست. اسلام، مساوات انسانی را بین زن و مرد رعایت کرده است».
از آنجا که حق آموزش و تحصیل، از حقوق طبیعی و فطری انسانی محسوب شده و هیچ ارتباطی با زنانگی و مردانگی ندارد، اسلام نیز با نگرش متین و متقن برای حق تحصیل و آموزش زن و مرد ارزش بسیار ویژه ای قائل شده است.
البته مراد از حق یکسان در تعلیم و آموزش، این نیست که حتماً نوع تعلیم آموزش و اهداف آن نیز در همه موارد باید برای زن و مرد یکسان باشد.
اسلام در ارزش گذاری نامحدود برای تحصیل علم، شاخصه هایی را عنوان می نماید که نظیر آن در استحکام و ژرف نگری در هیچ مکتبی یافت نمی شود، زیرا قید زمان را با شعار «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» از تحصیل علم برداشته و محدودیت مکانی را با قید «ولو بالصین» مضمحل نموده است و محدودیت سرچشمه اخذ دانش را با روایت شریف«اطلبوا العم ولو عند مشرک» از بین برده و قید جنسیت را با تعبیر «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه» از میان برداشته است.
البته در بعضی از روایات، لفظ «مسلمه» نیست ولی قرائن لفظی و معنوی شهادت می دهند که مسلم، اسم جنس بوده و شامل مرد و زن می شود.
از طرف دیگر زندگی زنانی که هم چون ستاره در آسمان مکتب اسلام درخشیده و راه را نشان می دهند، گواه صادقی بر این معنی است که نه تنها نفس تحصیل علم و تعلم برای زنان، بلکه تعلیم و آموزش آنان از امور بسیار مؤکد و شریف محسوب می شده است.
در بعضی از روایات اسلامی نیز، برتری علمی بعضی از زنان نسبت به مردان خاطرنشان شده است: «… فرّب إمره أفقه من رجلٍ…» … چه بسا زنی که از مردی فقیه تر است….
حتی درباره دوران ظهور حضرت مهدی (ع) روایاتی است که از منتهای قدرت علمی، توانایی و غلبه عقلی زنان سخن گفته و به مبرز بودن زنان در عرصه فقاهت و دین شناسی در آن دوران شهادت می دهند.
بنابراین طبیعی است که باید به تعلیم و تربیت مربی اهتمام بیشتری ورزید، تا بنیاد تربیت آحاد جامعه راسخ تر گردد و اگر علم آموزی زنان در نظرگاه دین، با اهمیت تر از علم آموزی مردان نباشد، کمتر از آنها نیست. با یک نگاه کلی به مجموعه معارف اسلامی می توان دریافت که جانب داری های گسترده دین اسلام از علم آموزی زنان، حتی ماورای جانب داری های قانونی و حقوق اسلام از این امر است. زیر ا یکی از علائم و مشخصات اصلی مذهب تشیع، اکرام به زنان و نیک رفتاری با ایشان می باشد.
«من شرائط الإمامیه، الیقین و أداء الأمانه إلی البر و الفاجر و الإحسان إلی النساء…»
برای هر کس که رشحه ای از بحر تفقه در دین نصیب برده باشد، این مطلب عیان تر از آفتاب است که از مهمترین مصادیق إکرام و احسان به زن، این است که زمینه دریافت بزرگترین تحیت و کرامت یعنی علم را برایش فراهم نماید.
در چشم انداز پیامبر بزرگ اسلام (ص)، حقیقت دین با عقل متحد است: «الدّین هو العقل و من لا عقل له لا دین له» بنابراین دیانت یک زن به عنوان یک انسان، هم پایه رشد عقلی و میزان معقولات اوست و شکوفایی فطرت نیز به شهادت آیات قرآنی همان دین قیّم الهی است که مدیون عقل است. عقل نیز برای تعقل و تفکر محتاج مواد خامی است که همان معلومات و معارف الهی وانسانی هستند. با توجه به این حقایق، آیا می توان این گونه پنداشت که اسلام برای تحصیل و علم آموزی زنان، ارزش ویژه ای قائل نشده است و به تحصیل معلومات یعنی مواد خامی که می تواند در کارخانه تعقل زن وارد شده و برای او ثمره معرفت، ایمان، یقین و عمل صالح را به بار آورد. اهمیت چندانی نداده است؟
قابل ذکر می باشد که یکی از مصادیق وجوب تحصیل علم که در رساله ها نیز به آن اشاره شده این است: «مسائلی را که غالباً انسان به آنها برخورد می کند واجب است یاد بگیرد». این علم نیز شامل مواردی از علم فقه در باب عبادات، معاملات، عقود، ایقاعات، علم حرام و حلال الهی می شود (مسلماً زن و مرد در این تکلیف شرعی با یکدیگر مساوی اند و حتی زن به بهانة ممانعت شوهر خویش نمی تواند به این واجب لطمه بزند). غیر ازموارد مذکور مصادیق دیگری از علمی که در شرع مقدس، تحصیل آن بر زن و مرد واجب است را می توان بر شمرد ولی واجبات عینی و اولی، همین دو موردی است که به آن اشاره کردیم و در بقیه موارد حکم وجوب، به نحو کفایی یا در تحت عنوان ثانویه بر بعضی از مصادیق تحصیل علم مترتب می گردد.
به عنوان مثال ممکن است در یک جامعه اسلامی حفظ جان بعضی از زنان مسلمان متوقف بر این باشد که به پزشک مربوط به امور زنان مراجعه کرده و تحت معاینات خاص طبی قرار بگیرد. معایناتی که در طی آنها تماس با نامحرم و ارتباطهای مکرر و خلاف شأن زن پیش می آید. مسلماً برای رفع این توالی فاسد، رجوع به طبیب مجانس لازم است و شرعاً با امکان رجوع به طبیب مجانس، رجوع به غیر هم جنس برای مریض حرام شرعی است. در این صورت در جامعه اسلامی لازم است تعدادی از زنان علم و پزشکی را بیاموزند، تا این نیاز مبرم جامعه اسلامی را برطرف نمایند. گاهی این الزام در تحصیل و آموزش طب برای زنان تا حد واجب شرعی پیش می رود، ولی این وجوب شرعی عینی نیست و اگر به اصطلاح «من به الکفایه» آن را انجام دهند از دوش زنان دیگر ساقط می شود.مسلماً زن و مرد در مکلف شدن به این نوع از تکالیف شرعیه با یکدیگر هیچ فرقی ندارند. ( نگاه اسلام به آموزش و تحصیل زنان ؛ روی کردی تطبیقی به خاستگاه های فلسفی مسائل اجتماعی زنان در اسلام و فمینیسم / مستقیمی، مهدیه سادات پایگاه اطلاع رسانی حوزه)
از آنجا که حق آموزش و تحصیل، از حقوق طبیعی و فطری انسانی محسوب شده و هیچ ارتباطی با زنانگی و مردانگی ندارد، اسلام نیز با نگرش متین و متقن برای حق تحصیل و آموزش زن و مرد ارزش بسیار ویژه ای قائل شده است.
البته مراد از حق یکسان در تعلیم و آموزش، این نیست که حتماً نوع تعلیم آموزش و اهداف آن نیز در همه موارد باید برای زن و مرد یکسان باشد.
اسلام در ارزش گذاری نامحدود برای تحصیل علم، شاخصه هایی را عنوان می نماید که نظیر آن در استحکام و ژرف نگری در هیچ مکتبی یافت نمی شود، زیرا قید زمان را با شعار «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» از تحصیل علم برداشته و محدودیت مکانی را با قید «ولو بالصین» مضمحل نموده است و محدودیت سرچشمه اخذ دانش را با روایت شریف«اطلبوا العم ولو عند مشرک» از بین برده و قید جنسیت را با تعبیر «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه» از میان برداشته است.
البته در بعضی از روایات، لفظ «مسلمه» نیست ولی قرائن لفظی و معنوی شهادت می دهند که مسلم، اسم جنس بوده و شامل مرد و زن می شود.
از طرف دیگر زندگی زنانی که هم چون ستاره در آسمان مکتب اسلام درخشیده و راه را نشان می دهند، گواه صادقی بر این معنی است که نه تنها نفس تحصیل علم و تعلم برای زنان، بلکه تعلیم و آموزش آنان از امور بسیار مؤکد و شریف محسوب می شده است.
در بعضی از روایات اسلامی نیز، برتری علمی بعضی از زنان نسبت به مردان خاطرنشان شده است: «… فرّب إمره أفقه من رجلٍ…» … چه بسا زنی که از مردی فقیه تر است….
حتی درباره دوران ظهور حضرت مهدی (ع) روایاتی است که از منتهای قدرت علمی، توانایی و غلبه عقلی زنان سخن گفته و به مبرز بودن زنان در عرصه فقاهت و دین شناسی در آن دوران شهادت می دهند.
بنابراین طبیعی است که باید به تعلیم و تربیت مربی اهتمام بیشتری ورزید، تا بنیاد تربیت آحاد جامعه راسخ تر گردد و اگر علم آموزی زنان در نظرگاه دین، با اهمیت تر از علم آموزی مردان نباشد، کمتر از آنها نیست. با یک نگاه کلی به مجموعه معارف اسلامی می توان دریافت که جانب داری های گسترده دین اسلام از علم آموزی زنان، حتی ماورای جانب داری های قانونی و حقوق اسلام از این امر است. زیر ا یکی از علائم و مشخصات اصلی مذهب تشیع، اکرام به زنان و نیک رفتاری با ایشان می باشد.
«من شرائط الإمامیه، الیقین و أداء الأمانه إلی البر و الفاجر و الإحسان إلی النساء…»
برای هر کس که رشحه ای از بحر تفقه در دین نصیب برده باشد، این مطلب عیان تر از آفتاب است که از مهمترین مصادیق إکرام و احسان به زن، این است که زمینه دریافت بزرگترین تحیت و کرامت یعنی علم را برایش فراهم نماید.
در چشم انداز پیامبر بزرگ اسلام (ص)، حقیقت دین با عقل متحد است: «الدّین هو العقل و من لا عقل له لا دین له» بنابراین دیانت یک زن به عنوان یک انسان، هم پایه رشد عقلی و میزان معقولات اوست و شکوفایی فطرت نیز به شهادت آیات قرآنی همان دین قیّم الهی است که مدیون عقل است. عقل نیز برای تعقل و تفکر محتاج مواد خامی است که همان معلومات و معارف الهی وانسانی هستند. با توجه به این حقایق، آیا می توان این گونه پنداشت که اسلام برای تحصیل و علم آموزی زنان، ارزش ویژه ای قائل نشده است و به تحصیل معلومات یعنی مواد خامی که می تواند در کارخانه تعقل زن وارد شده و برای او ثمره معرفت، ایمان، یقین و عمل صالح را به بار آورد. اهمیت چندانی نداده است؟
قابل ذکر می باشد که یکی از مصادیق وجوب تحصیل علم که در رساله ها نیز به آن اشاره شده این است: «مسائلی را که غالباً انسان به آنها برخورد می کند واجب است یاد بگیرد». این علم نیز شامل مواردی از علم فقه در باب عبادات، معاملات، عقود، ایقاعات، علم حرام و حلال الهی می شود (مسلماً زن و مرد در این تکلیف شرعی با یکدیگر مساوی اند و حتی زن به بهانة ممانعت شوهر خویش نمی تواند به این واجب لطمه بزند). غیر ازموارد مذکور مصادیق دیگری از علمی که در شرع مقدس، تحصیل آن بر زن و مرد واجب است را می توان بر شمرد ولی واجبات عینی و اولی، همین دو موردی است که به آن اشاره کردیم و در بقیه موارد حکم وجوب، به نحو کفایی یا در تحت عنوان ثانویه بر بعضی از مصادیق تحصیل علم مترتب می گردد.
به عنوان مثال ممکن است در یک جامعه اسلامی حفظ جان بعضی از زنان مسلمان متوقف بر این باشد که به پزشک مربوط به امور زنان مراجعه کرده و تحت معاینات خاص طبی قرار بگیرد. معایناتی که در طی آنها تماس با نامحرم و ارتباطهای مکرر و خلاف شأن زن پیش می آید. مسلماً برای رفع این توالی فاسد، رجوع به طبیب مجانس لازم است و شرعاً با امکان رجوع به طبیب مجانس، رجوع به غیر هم جنس برای مریض حرام شرعی است. در این صورت در جامعه اسلامی لازم است تعدادی از زنان علم و پزشکی را بیاموزند، تا این نیاز مبرم جامعه اسلامی را برطرف نمایند. گاهی این الزام در تحصیل و آموزش طب برای زنان تا حد واجب شرعی پیش می رود، ولی این وجوب شرعی عینی نیست و اگر به اصطلاح «من به الکفایه» آن را انجام دهند از دوش زنان دیگر ساقط می شود.مسلماً زن و مرد در مکلف شدن به این نوع از تکالیف شرعیه با یکدیگر هیچ فرقی ندارند. ( نگاه اسلام به آموزش و تحصیل زنان ؛ روی کردی تطبیقی به خاستگاه های فلسفی مسائل اجتماعی زنان در اسلام و فمینیسم / مستقیمی، مهدیه سادات پایگاه اطلاع رسانی حوزه)