سادات ؛ لعن و نفرین؛ عصبانیت سادات
۱۳۹۲/۰۶/۲۳
–
۲۱۷۳۸ بازدید
لطفا در مورد منزلت سادات توضیح داده تکلیف اسلامی ما نسبت به ایشان را بیان بفرمایید. آیا دعا و نفرین آنها مثل دعاونفرین پیامبر(ص) و امامان هست؟ چرا به لحاظ روانشناسی بیشتر سادات محترم زودجوش هستند؟
پاسخ پرسش اول.
گفتنی است سرسلسله سادات از هاشم جد پیامبر(ص) شروع شد، لذا عبدالمطلب و پدران پیامبر و امام علی(ع) نیز سادات هستند و فرزندان امام علی(ع) نیز سید هستند. اما از آنجا که هر کدام از امامان(ع) نیز مقام رفیع و بلندی دارند وقتی نسل سادات به هر کدام از امامان که برسد آن امام به عنوان سرسلسله آنها معرفی می شود. مانند سادات علوی، حسنی، حسینی، موسوی و رضوی و…
لذا سیادت فرزندان حضرت فاطمه(س) از طرف امام علی(ع) نیز به آنان رسیده است.
برای توضیح بیشتر توجه شما به مطالب زیر جلب می کنیم.
کلمه ى «سید» در اصل به معناى کسى است که صاحب مجد و عظمت است. و به همین اعتبار، نسل پیامبر اسلام را سید مى گویند. از سخنان ابن شهر آشوب به دست مى آید که در قرن ششم هجرى قمرى کلمه ى سید رواج کامل داشت و اولاد پیامبر را سید مى گفتند. تحقیقات نشان مى دهد که در قرن چهارم و پنجم کلمه «سید» به همراه قرینه بر اولاد پیامبر اطلاق مى شد و در قرن ششم بدون قرینه استعمال مى گردید. در عصر حاضر، در ایران به بنى هاشم سید مى گویند و به غیر آن به کسى سید نمى گویند. در حجاز کسانى را که از طریق امام حسین به پیامبر مى رسند، سید مى گویند. در قسطنطنیه عموم مردم را سید مى گویند و در آنجا کلمه سید دلالت بر هاشمى بودن ندارد. در عهد صفوى به اولاد پیامبر کلمه ى میرزا را اطلاق مى کردند ولى در زمان ما میرزا دلالت بر هاشمى بودن ندارد، (جامع الأنساب، آیت الله روضاتى، ج 1، ص 32).
…. مامقانى مى نویسد: در غیر حجاز کلمه سید به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب اطلاق مى شود. در کشورهاى عربى شیعیان این کلمه را به اولاد هاشم و عبدالمطلب اطلاق مى کنند ولى عرب غیر شیعه آن را در معناى لغوى آن بکار مى برند، (علم النسب، ج 1، ص 144).
عبدالمطلب در میان مردم عرب با عنوان سَیِّدُ البطحاء و ابو السّادة العشرة معروف بود و چون داراى شرف و سیادت بود، او را «سَیِّد» مى نامیدند و در همان زمان تمام عرب، سیادت، سرورى و زعامت او را پذیرفتند. قبیله ى قریش زعامت و سیادت او را قبول کردند و عرب دیگر هم او را به عنوان زعیم و رئیس پذیرفتند، (بحارالانوار، ج 15، ص 123 و 127).
در کتاب «حذف من نسب قریش» که در قرن سوم نوشته شده این عبارت آمده است: «فکان عبدالمطلب سید قریش فى عصره لا ینازع السودد»، (ص 4). معناى این جمله به فارسى چنین است: پس عبدالمطلب در عصر خود سرور و زعیم بى رقیب قبیله ى قریش بود.
ابرهه براى تخریب کعبه با نیروهاى خود در نزدیکى مکه استقرار یافت. عبدالمطلب به نزد ابرهه رفت. ابرهه در ضمن سخنانش، به عبدالمطلب گفت: «یحقّ لک ان تکون سیِّد قومک ؛ تو را مى سزد که سیِّد و زعیم قوم خودت باشى»، (بحارالانوار، ج 15، ص 130، س 15).
به این ترتیب، در آن عصر، در میان مردم، تنها عبدالمطلب را سید مى گفتند و هر گاه این کلمه تنها و بدون قید یاد مى شد، عبدالمطلب را شامل مى گردید و عرب آن زمان به هر کسى سید نمى گفتند.
توجه داشته باشیم که اصل در سیادت و سید بودن، داراى مجد، شرف و عظمت بودن است و به نسل پیامبر اسلام، هم که اطلاق مى شود به خاطر همین اصل است و کلمه سید در لغت به معناى کسى است که بالاتر از او کسى نیست، (علم النسب، محمدرضا مامقانى، جزء اول، ص 144 و جزء دوم، ص 104).
فرزندان زن سیده نیز از نظر نسبی سید شمرده می شوند لذا در عرف به آنها میرزا می گویند، فقط از نظر فقهی خمس (در صورت فقیر بودن) به فرزندان کسی تعلق میگیرد که از پدر سید باشند در نتیجه بین کسانی که فقط مادرشان سید است با کسانی که پدر یا والدین آنها سیدند از نظر نسبی و سیادت فرقی نیست ولی از نظر پاره ای از احکام فقهی تفاوت دارند.
سیادت خودش تکلیف مضاعف می آورد؛ یعنی آنکه سیّد است تکلیفی افزونتر دارد. لذا اگر او به تکلیفش در باب سیادتش عمل نمود بهتر از دیگری است، در غیر این صورت، بدتر از او خواهد بود. چون اگر سیّدی گناه کند، دو برابر نوشته می شود. چرا که هم گناه کرده، هم موجب بدنامی اهل بیت(ع) شده است. و اگر ثواب کرد، باز دو برابر نوشته می شود. چون هم ثواب کرده ، هم موجب خوش نامی اهل بیت(ع) شده است. در دیگر انسانها نیز هر مزیّتی باشد، تکلیف دارد. مثلاً گناه علنی عالم دین، عقاب افزونتر دارد.
احترام به سادات به منزله بزرگداشت و احترام به پیامبر اکرم(ص) می باشد و از همین رو بسیار خوب و مطلوب است.
بحث سیادت به جد دوم پیامبر اکرم (ص ) بر می گردد، چنانچه مرحوم علامه مجلسی، (حیاه القلوب، علامه مجلسی، انتشارات سرور، ج 2، قم 1378 ه.ش ). و دیگر بزرگان بیان فرموده اند جد اعلای پیامبر اسلام , حضرت ابراهیم خلیل الرحمن می باشد یعنی از حضرت اسماعیل شروع و یکی بعد از دیگری تا عبد مناف می رسد که او دو فرزند پسر داشت به نامهای عبد شمس و هاشم و فرزند هاشم عبدالمطلب و فرزند او عبدالله ، پدر پیامبر گرامی می باشد، از هاشم فرزندی همچون (عبدالمطلب پاکدامن ) به وجود آمد. فرزندان او به بنی هاشم معروف هستند؛ و احترام و اکرام سادات از بنی هاشم مطابق آیات و روایات معتبر اسلامی بر هر مسلمانی واجب می باشد. با بررسی آیات قرآن تمامی پیامبران که در زمینه اجر و مزد رسالت و زحمات در این راه را سخن گفته اند این تعبیر را دارند که «ما از هیچ کس اجر و مزدی نمی طلبیم بلکه اجر ما تنها بر خداوند بزرگ است »، (سوره ی شعرائ, آیات : 109، 127، 145، 164 و 180 – سوره هود آیات 29 و 51 و سوره دیگر قرآن )، ولی درباره ی پیامبر اکرم سه تعبیر در قرآن آمده است 1. بگو ای رسول ما, هیچ اجری از شما نمی طلبیم بلکه اجر و مزد رسالت من بر خداست (سوره سبائ, آیه 47). 2. از شما مردم اجری نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش بیابد (فرقان , آیه 57). 3. بگو: از شما اجری نمی طلبیم مگر رعایت و محبت کردن شما نسبت به خویشان و اقربایم را. که پیامبر اکرم بدستور خود خداوند اجر و مزد رسالتش را دوستی و احترام و محبت به خویشان و ذریه اش قرار داده است . البته جمع این 3 آیه که در یکی مزد نطلبیده و در آیه ای دیگر طلبیده , چنین است که اگر پیامبر محبت ذریه اش را خواسته , سود اصلی اش به خود مسلمانان بر می گردد زیرا محبت و احترام عامل مؤثری است برای پیروی کردن , همانگونه که در سوره ی آل عمران، آیه 31 «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله …؛ اگر شما به خدا محبت دارید پس باید مرا اطاعت کنید که خدا شما را دوست می دارد…»، پیامبر اطاعت خود را از مردم می طلبد می فرماید چرا که من مبلغ فرمان او هستم، یعنی اگر ما مسلمانان به محبت سادات امر شده ایم این دستوری است از جانب خداوند و با محبت ، به خدا نزدیک تر شده ایم و سودش به جیب خودمان رفته است و اصولا پیوند محبت با کسی، انسان را به سوی محبوب و خواسته های او می کشاند و هر چه رشته ی محبت قوی تر باشد این جاذبه قوی تر است، مخصوصا محبتی که انگیزه ی آن کمال محبوب است، احساس این کمال سبب می شود که انسان سعی کند خود را به آن مبدئ کمال و اجرای خواسته های او نزدیک تر گرداند. چنانچه پیامبر اکرم در روایتی می فرماید: خوبان سادات را بخاطر خدا احترام کنید زیرا هر انسان خوبی باید مورد احترام قرار گیرد و سادات بد را بخاطر من یعنی منسوب به پیامبر هستند به خاطر پیامبر اکرم احترام کنید، (برای توضیح بیشتر به تفسیر نمونه ، ج 2، ذیل آیه 31 سوره آل عمران و یا تفسیر در المنثور سیوطی ، ج 6، ص 7 مراجعه کنید). و این اظهار محبت ها یک شعار الهی است که بگوییم ما مسلمانان برای خدمات پیغمبر و جبران ذره ای از زحماتش به او ارج نهاده و با این احترام همیشه به یاد او هستیم , و اگر سیدی بد بود کار بدش را دوست نمی داریم ولی خودشان را به خاطر انتسابشان به پیغمبر اکرم دوست می داریم.
فطرت هر انسان سلیم النفسی (عاقل و فهمیده ای) می گوید کسی که به تو کمک کرده و از گمراهی و جهالت به نور هدایت آشنا کرده است او را و نزدیکان و فرزندانش را و لو به خاطر او, دوست بدار و احترام نما, قضیه خویشان پیامبر هم چنین است هم او که ما را به نور قرآن و هدایت و کمال دلالت نمود, خدایش امر کرد که به مسلمانان بگو اجر رسالتم را محبت با خویشانم قرار دادم. یکی از همین دستورات موده و دوستی با ذوی القربای پیامبر است البته اگر کسی که منسوب به پیامبر است بد باشد به خود و جدش ظلم می کند ولی ما برخوردمان با او چنین باشد که او را به اشتباهش راهنمایی کنیم ولی از جهت نسبش او را احترام نماییم نه از جهت عملش. البته فرد سید نباید خیال کند به صرف اینکه فرزند پیامبر است برای او کافی است و علت تامه ی قبولی اعمالش باشد بلکه این امتیاز باید او را بیشتر به انجام دستورات جدش وادار نماید; و ما مسلمانان به سبب امر الهی و فرمایشات معصومین , سادات را محبت کرده و احترام می گذاریم آن هم به دو شق و دو جهت :
1. اگر از مؤمنین هستند: الف . مؤمن محترم است به دستور قرآن و روایات ب . از ذریه است و قابل احترام.
2. اگر از مؤمنین نیست و بد کرده , فقط به جهت منسوبیت او به پیامبر نه از جهت عمل و کردارش «ثم جعلت اجر محمد صلواتک علیه و آله مودتهم فی کتابک فقلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی »، (دعای ندبه مفاتیح الجنان ).
پس با توجه به آیات و روایات ما سادات را احترام می کنیم و اگر از ایشان کسی به خطاکاری و بیراهه رفته ضمن کراهت داشتن عملش او را متذکر شده و نهی از منکر می نماییم و در عین حال طوری برخورد نمی کنیم که جسارت به نسبش باشد و فقط به سبب فرمایش معصومین (ع ) به او احترام و اکرام می نماییم.
برای استفاده و توضیح بیشتر به این کتاب ها مراجعه فرمائید:
– تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 9، آیه 41، انفال.
– تفسیر نمونه ، آیت الله مکارم شیرازی، ج 2، آیه 31 آل عمران.
– فضایل السادات، سید محمد اشرف (فرزند مرحوم محقق داماد)، انتشارات شرکه المعارف و الاثار 1339 ه. ش قم .
پاسخ پرسش دوم.
1- به طور کلی نفرین نمودن نسبت به دوستان و اطرافیان کار پسندیده ای نیست. انبیا و اولیا الهی جز در موارد نادری که مجبور می شدند، قوم خویش را نفرین نمی نمودند. ایشان در اغلب موارد حتی نسبت به کسانی که به ایشان ستم روا می داشتند و از پذیرش هدایت روی بر می تافتند، دعا می نمودند و از خدای متعال برای آنها هدایت و مغفرت می خواستند.
2- نفرین در حقیقت نوعی انتقام گیری از کسی است که ستمی از او به ما رسیده است. در فرهنگ اسلام عفو و بخشش و رحمت بر خشم و غصب و انتقام خصوصا نسبت به مؤمنین و نزدیکان ترجیح داده شده است و گفته شده است: در عفو لذتی است که در انتقام نیست. همان گونه که رحمت الهی برغضبش سبقت دارد (سبقت رحمته غضبه). مسلما هیچ یک از مؤمنان سزاوار نفرین و بدخواهی برادر مؤمن خویش نیست، بنابراین می توان با دعای خیر در حق کسی که نفرین شده، عمل خویش را جبران نمود «ان الحسنات یذهبن السیئات؛ به درستی که خوبی ها بدی ها را خواهد پوشانید» و به هیچ وجه لازم نیست که او را در جریان نفرین خود قرار دهید.
3- نفرین نوعی دعا است ولی دعا برای دور شدن کسی از خیر و رحمت و سعادت است و اگر شرایط دعا در آن جمع باشد و نفرین به جا و به مورد باشد این دعا نیز با خواست خداوند اجابت می گردد.
در قرآن کریم نیز نمونه هایی از نفرین انبیا(ع) وجود دارد که مورد اجابت خداوند قرار گرفته است مثل نفرین حضرت نوح(ع) در مورد کفار و مشرکان: «و قال نوح رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا، انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولا یلدوا الا فاجرا کفارا؛ پروردگارا! بر روی زمین هیچ کافری باقی مگذار چون اگر آنها در زمین باقی بمانند بندگانت را گمراه می سازند واز آنها تنها فرزندانی گنهکار و کافر به وجود می آید» (نوح، آیه 26 و 27).
البته این در هنگامی بود که نوح(ع) حجت را کاملا بر آنها تمام کرده بود و آن کافران با گستاخی و لجاجت در برابر حق ایستادگی می کردند و باعث گمراهی دیگران می شدند. اگر قدرت روحی و ظرفیت انسان زیاد باشد و با چشم مهربانی و دلسوزی و شفقت به انسان ها نگاه کند معمولا کمتر دیگران را نفرین می کند.
مطالعه زندگی پیامبران و امامان معصوم(ع) و پیروان واقعی آنها که با وجود تحمل اذیت و ظلم و آزار از دیگران، برای آنها دل می سوزاندند و طلب هدایت می کردند و بدی آنها را با خوبی پاسخ می دادند، می تواند ظرفیت و تحمل انسان را در برابر آزار و ظلم دیگران بیشتر نماید چون آنها الگوها و رهبران ما هستند و ما باید در همه امور البته به اندازه ظرفیت و گنجایش درونی خود از آنها تبعیت و پیروی نماییم.
4-از روایات فهمیده مى شود که لعنت و نفرین بر چهار قسم است؛ لعنت حرام، مکروه، جایز و مستحب.
الف- لعن حرام: لعنت مؤمن و کسى که مستحق لعنت نیست حرام مى باشد. رسول خدا(ص) فرمودند: «هرگاه لعنت از دهان لعنت گر خارج شود نگاه مى کند، اگر راهى به سوى آن چیزى که متوجه آن شده است یافت به طرفش مى رود وگرنه به طرف کسى که از دهانش خارج شده است برمى گردد».
امام باقر(ع) فرمودند:« از لعنت کردن مؤمن بپرهیزید که به خودتان برمى گردد». حتى شخصى کسى را که پیامبر او حد مى زد لعنت کرد حضرت فرمودند لعنتش مکن او خدا و رسولش را دوست دارد (گرچه گنهکار است).
ب- لعن مکروه: لعنت حیوانات است که انسان حیوانى را لعن کند.
ج- لعن جایز: لعنت کافرین (احزاب، آیه 64) ، لعنت ظالمین و کسانى که به خداوند دروغ مى بندند (هود، آیه 18) ، لعنت مردان زن نما و زنان مردنما، بدعت آورندگان در دین، قصاص کسى که جرم مرتکب نشده است، کسى که پدر و مادر خویش را لعن کند، رشوه دهنده و رشوه ستان و واسطه میان آن دو، کسى که بین مرد و زنى سعایت کند تامیان آنها جدایى افکند، کسى که میان مؤمنان سخن چینى کند، کسى که تقدیر خدا را دروغ بداند، رباخوار و ربادهنده و گواهان بر ربا، کسى که احترام مسجد را نگه ندارد، زن آوازه خوان و….، (ترجمه میزان الحکمه، ج 11، ص 5324) .
د- لعن مستحب: لعنت به کسانى که خدا و رسولش را اذیت کنند (احزاب، آیه 57) ، کسانى که به زنان پاک دامن و مؤمن تهمت زنا مى زنند (نور، آیه 23 – هود، آیه 60 و 99 – قصص، آیه 42)، کسانى که دشمن دین و اهل بیت پیامبر هستند که در این مسأله دو روایت در وسائل الشیعه، ج 4، کتاب الصلاة، ابواب التعقیب ذکر گشته است.
4- بنابراین می توان گفت: به طور کلی نفرین نمودن نسبت به دوستان و اطرافیان کار پسندیده ای نیست. انبیا و اولیا الهی تنها در موارد نادری که مجبور می شدند، قوم خویش را نفرین نمی نمودند. ایشان در اغلب موارد حتی نسبت به کسانی که به ایشان ستم روا می داشتند و از پذیرش هدایت روی بر می تافتند، دعا می نمودند و از خدای متعال برای آنها هدایت و مغفرت می خواستند.
مطالعه زندگی پیامبران و امامان معصوم(ع) و پیروان واقعی آنها که با وجود تحمل اذیت و ظلم و آزار از دیگران، برای آنها دل می سوزاندند و طلب هدایت می کردند و بدی آنها را با خوبی پاسخ می دادند، می تواند ظرفیت و تحمل انسان را در برابر آزار و ظلم دیگران بیشتر نماید چون آنها الگوها و رهبران ما هستند و ما باید در همه امور البته به اندازه ظرفیت و گنجایش درونی خود از آنها تبعیت و پیروی نماییم.
5- اگر لعن به جا و به مورد و از موار جواز لعن باشد اثری منفی برای شخص ندارد و ضرری برای او در پی ندارد اما در هر صورت عفو و گذشت موجب تعالی روحی و ار تقای معنوی شخص می گردد و بیانگر روح بزرگ و عظیم او است و موجب رضای الهی و اولیای او است .
پاسخ پرسش سوم.
1. چنین مطلبی به هیچ وجه صحت ندارد و مستند به دلیل و مدرکی نمی باشد و صرفاً امری نادرست بر سر زبان ها است. 2. انسان ـ چه سید و چه غیر سید ـ حالات و رفتارهای متفاوتی دارد که معلول عوامل بسیاری است و از این نظر میان سید و غیر سید تفاوتی وجود ندارد. سادات نیز مانند دیگر افراد جامعه می باشند و از نظر صفات انسانی (خشم و غضب و شهوت و …) فرقی با دیگر افراد ندارند مگر اینکه به واسطة نسبت با پیامبر اعظم صل الله علیه و آله بر طبق آیات و روایات معتبر اسلامی، مورد احترام و تکریم مسلمانان می باشند. 3. یکی از یاران امام صادق می گوید: با جمعى از صحابه خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودیم و در بین سخن، اسم یکى از اصحاب برده شد و گفتیم خون گرم است و در او حدّت و تندمزاجی و غضب (و غیرت) وجود دارد. آن حضرت فرمود: یکى از علامات مؤمن، حدّت و غضب (و غیرت) است (که هر گاه دید کسى مرتکب گناه مى شود ناراحت می گردد و غضب می نماید.) عرض کردیم: در تمام ما (اصحاب خاص شما،) غضب و حدّت هست. حضرتش فرمود: (علتش آن است که) خداى تعالى، در عالم ذر، به «أصحاب یمین» ـ که شما نیز در میان ایشان بودید ـ امر فرمود: بروید در آتش (که براى اتمام حجت و امتحان شما مشتعل فرموده بود) و همه داخل شدید و از حرارت آتش، اضطرابى در شما پیدا گردید، و تندى مزاج و غضب (از روی غیرت دینی) شماها بواسطة حرارت آن آتش است. و امر نمود به مخالفین (خود و انبیاء و أئمة معصومین علیهم السّلام) که «أصحاب شِمال» باشند اینکه داخل همان آتش بشوند، ولی آنان سرپیچى نمودند و اطاعت نکردند و داخل نشدند، از این جهت، خون سرد هستند و از اینکه خود، گناه کنند و یا دیگرى را در حال گناه و معصیت ببینند باکى ندارند.(علل الشرائع، ترجمه مسترحمى، ص 193).
از این روایت معلوم می گردد که غضب و تندی مزاجی که نشانة غیرت دینی و دغدغه و دل مشغولی دینی است در میان تمام دلباختگان و شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت وجود دارد و بسیار ارزشمند است و البته اختصاصی به سادات هم ندارد. گرچه اهل بیت، در غیرت دینی نیز سرآمد همه اهل ایمانند و ممکن است این غیرت ارزشمند، از طریق وراثت به سادات نیز منتقل شده باشد اما عصبانیت و تندی بی مورد و مذمومی که خود اهل بیت نیز در سخنان مختلف، آن را سرزنش نموده اند قطعاً از دامان پاک خاندان پیامبر به دور است و اگر سیدی از اولاد پیامبر(ص)، چنین رفتار ناشایستی از او سر می زند مطمئناً دلیلش، وراثت از طریق اجداد طاهرینش نیست و باید علت را در جای دیگر و به خصوص، در شیوه تربیتی او جستجو کرد.
گفتنی است سرسلسله سادات از هاشم جد پیامبر(ص) شروع شد، لذا عبدالمطلب و پدران پیامبر و امام علی(ع) نیز سادات هستند و فرزندان امام علی(ع) نیز سید هستند. اما از آنجا که هر کدام از امامان(ع) نیز مقام رفیع و بلندی دارند وقتی نسل سادات به هر کدام از امامان که برسد آن امام به عنوان سرسلسله آنها معرفی می شود. مانند سادات علوی، حسنی، حسینی، موسوی و رضوی و…
لذا سیادت فرزندان حضرت فاطمه(س) از طرف امام علی(ع) نیز به آنان رسیده است.
برای توضیح بیشتر توجه شما به مطالب زیر جلب می کنیم.
کلمه ى «سید» در اصل به معناى کسى است که صاحب مجد و عظمت است. و به همین اعتبار، نسل پیامبر اسلام را سید مى گویند. از سخنان ابن شهر آشوب به دست مى آید که در قرن ششم هجرى قمرى کلمه ى سید رواج کامل داشت و اولاد پیامبر را سید مى گفتند. تحقیقات نشان مى دهد که در قرن چهارم و پنجم کلمه «سید» به همراه قرینه بر اولاد پیامبر اطلاق مى شد و در قرن ششم بدون قرینه استعمال مى گردید. در عصر حاضر، در ایران به بنى هاشم سید مى گویند و به غیر آن به کسى سید نمى گویند. در حجاز کسانى را که از طریق امام حسین به پیامبر مى رسند، سید مى گویند. در قسطنطنیه عموم مردم را سید مى گویند و در آنجا کلمه سید دلالت بر هاشمى بودن ندارد. در عهد صفوى به اولاد پیامبر کلمه ى میرزا را اطلاق مى کردند ولى در زمان ما میرزا دلالت بر هاشمى بودن ندارد، (جامع الأنساب، آیت الله روضاتى، ج 1، ص 32).
…. مامقانى مى نویسد: در غیر حجاز کلمه سید به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب اطلاق مى شود. در کشورهاى عربى شیعیان این کلمه را به اولاد هاشم و عبدالمطلب اطلاق مى کنند ولى عرب غیر شیعه آن را در معناى لغوى آن بکار مى برند، (علم النسب، ج 1، ص 144).
عبدالمطلب در میان مردم عرب با عنوان سَیِّدُ البطحاء و ابو السّادة العشرة معروف بود و چون داراى شرف و سیادت بود، او را «سَیِّد» مى نامیدند و در همان زمان تمام عرب، سیادت، سرورى و زعامت او را پذیرفتند. قبیله ى قریش زعامت و سیادت او را قبول کردند و عرب دیگر هم او را به عنوان زعیم و رئیس پذیرفتند، (بحارالانوار، ج 15، ص 123 و 127).
در کتاب «حذف من نسب قریش» که در قرن سوم نوشته شده این عبارت آمده است: «فکان عبدالمطلب سید قریش فى عصره لا ینازع السودد»، (ص 4). معناى این جمله به فارسى چنین است: پس عبدالمطلب در عصر خود سرور و زعیم بى رقیب قبیله ى قریش بود.
ابرهه براى تخریب کعبه با نیروهاى خود در نزدیکى مکه استقرار یافت. عبدالمطلب به نزد ابرهه رفت. ابرهه در ضمن سخنانش، به عبدالمطلب گفت: «یحقّ لک ان تکون سیِّد قومک ؛ تو را مى سزد که سیِّد و زعیم قوم خودت باشى»، (بحارالانوار، ج 15، ص 130، س 15).
به این ترتیب، در آن عصر، در میان مردم، تنها عبدالمطلب را سید مى گفتند و هر گاه این کلمه تنها و بدون قید یاد مى شد، عبدالمطلب را شامل مى گردید و عرب آن زمان به هر کسى سید نمى گفتند.
توجه داشته باشیم که اصل در سیادت و سید بودن، داراى مجد، شرف و عظمت بودن است و به نسل پیامبر اسلام، هم که اطلاق مى شود به خاطر همین اصل است و کلمه سید در لغت به معناى کسى است که بالاتر از او کسى نیست، (علم النسب، محمدرضا مامقانى، جزء اول، ص 144 و جزء دوم، ص 104).
فرزندان زن سیده نیز از نظر نسبی سید شمرده می شوند لذا در عرف به آنها میرزا می گویند، فقط از نظر فقهی خمس (در صورت فقیر بودن) به فرزندان کسی تعلق میگیرد که از پدر سید باشند در نتیجه بین کسانی که فقط مادرشان سید است با کسانی که پدر یا والدین آنها سیدند از نظر نسبی و سیادت فرقی نیست ولی از نظر پاره ای از احکام فقهی تفاوت دارند.
سیادت خودش تکلیف مضاعف می آورد؛ یعنی آنکه سیّد است تکلیفی افزونتر دارد. لذا اگر او به تکلیفش در باب سیادتش عمل نمود بهتر از دیگری است، در غیر این صورت، بدتر از او خواهد بود. چون اگر سیّدی گناه کند، دو برابر نوشته می شود. چرا که هم گناه کرده، هم موجب بدنامی اهل بیت(ع) شده است. و اگر ثواب کرد، باز دو برابر نوشته می شود. چون هم ثواب کرده ، هم موجب خوش نامی اهل بیت(ع) شده است. در دیگر انسانها نیز هر مزیّتی باشد، تکلیف دارد. مثلاً گناه علنی عالم دین، عقاب افزونتر دارد.
احترام به سادات به منزله بزرگداشت و احترام به پیامبر اکرم(ص) می باشد و از همین رو بسیار خوب و مطلوب است.
بحث سیادت به جد دوم پیامبر اکرم (ص ) بر می گردد، چنانچه مرحوم علامه مجلسی، (حیاه القلوب، علامه مجلسی، انتشارات سرور، ج 2، قم 1378 ه.ش ). و دیگر بزرگان بیان فرموده اند جد اعلای پیامبر اسلام , حضرت ابراهیم خلیل الرحمن می باشد یعنی از حضرت اسماعیل شروع و یکی بعد از دیگری تا عبد مناف می رسد که او دو فرزند پسر داشت به نامهای عبد شمس و هاشم و فرزند هاشم عبدالمطلب و فرزند او عبدالله ، پدر پیامبر گرامی می باشد، از هاشم فرزندی همچون (عبدالمطلب پاکدامن ) به وجود آمد. فرزندان او به بنی هاشم معروف هستند؛ و احترام و اکرام سادات از بنی هاشم مطابق آیات و روایات معتبر اسلامی بر هر مسلمانی واجب می باشد. با بررسی آیات قرآن تمامی پیامبران که در زمینه اجر و مزد رسالت و زحمات در این راه را سخن گفته اند این تعبیر را دارند که «ما از هیچ کس اجر و مزدی نمی طلبیم بلکه اجر ما تنها بر خداوند بزرگ است »، (سوره ی شعرائ, آیات : 109، 127، 145، 164 و 180 – سوره هود آیات 29 و 51 و سوره دیگر قرآن )، ولی درباره ی پیامبر اکرم سه تعبیر در قرآن آمده است 1. بگو ای رسول ما, هیچ اجری از شما نمی طلبیم بلکه اجر و مزد رسالت من بر خداست (سوره سبائ, آیه 47). 2. از شما مردم اجری نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش بیابد (فرقان , آیه 57). 3. بگو: از شما اجری نمی طلبیم مگر رعایت و محبت کردن شما نسبت به خویشان و اقربایم را. که پیامبر اکرم بدستور خود خداوند اجر و مزد رسالتش را دوستی و احترام و محبت به خویشان و ذریه اش قرار داده است . البته جمع این 3 آیه که در یکی مزد نطلبیده و در آیه ای دیگر طلبیده , چنین است که اگر پیامبر محبت ذریه اش را خواسته , سود اصلی اش به خود مسلمانان بر می گردد زیرا محبت و احترام عامل مؤثری است برای پیروی کردن , همانگونه که در سوره ی آل عمران، آیه 31 «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله …؛ اگر شما به خدا محبت دارید پس باید مرا اطاعت کنید که خدا شما را دوست می دارد…»، پیامبر اطاعت خود را از مردم می طلبد می فرماید چرا که من مبلغ فرمان او هستم، یعنی اگر ما مسلمانان به محبت سادات امر شده ایم این دستوری است از جانب خداوند و با محبت ، به خدا نزدیک تر شده ایم و سودش به جیب خودمان رفته است و اصولا پیوند محبت با کسی، انسان را به سوی محبوب و خواسته های او می کشاند و هر چه رشته ی محبت قوی تر باشد این جاذبه قوی تر است، مخصوصا محبتی که انگیزه ی آن کمال محبوب است، احساس این کمال سبب می شود که انسان سعی کند خود را به آن مبدئ کمال و اجرای خواسته های او نزدیک تر گرداند. چنانچه پیامبر اکرم در روایتی می فرماید: خوبان سادات را بخاطر خدا احترام کنید زیرا هر انسان خوبی باید مورد احترام قرار گیرد و سادات بد را بخاطر من یعنی منسوب به پیامبر هستند به خاطر پیامبر اکرم احترام کنید، (برای توضیح بیشتر به تفسیر نمونه ، ج 2، ذیل آیه 31 سوره آل عمران و یا تفسیر در المنثور سیوطی ، ج 6، ص 7 مراجعه کنید). و این اظهار محبت ها یک شعار الهی است که بگوییم ما مسلمانان برای خدمات پیغمبر و جبران ذره ای از زحماتش به او ارج نهاده و با این احترام همیشه به یاد او هستیم , و اگر سیدی بد بود کار بدش را دوست نمی داریم ولی خودشان را به خاطر انتسابشان به پیغمبر اکرم دوست می داریم.
فطرت هر انسان سلیم النفسی (عاقل و فهمیده ای) می گوید کسی که به تو کمک کرده و از گمراهی و جهالت به نور هدایت آشنا کرده است او را و نزدیکان و فرزندانش را و لو به خاطر او, دوست بدار و احترام نما, قضیه خویشان پیامبر هم چنین است هم او که ما را به نور قرآن و هدایت و کمال دلالت نمود, خدایش امر کرد که به مسلمانان بگو اجر رسالتم را محبت با خویشانم قرار دادم. یکی از همین دستورات موده و دوستی با ذوی القربای پیامبر است البته اگر کسی که منسوب به پیامبر است بد باشد به خود و جدش ظلم می کند ولی ما برخوردمان با او چنین باشد که او را به اشتباهش راهنمایی کنیم ولی از جهت نسبش او را احترام نماییم نه از جهت عملش. البته فرد سید نباید خیال کند به صرف اینکه فرزند پیامبر است برای او کافی است و علت تامه ی قبولی اعمالش باشد بلکه این امتیاز باید او را بیشتر به انجام دستورات جدش وادار نماید; و ما مسلمانان به سبب امر الهی و فرمایشات معصومین , سادات را محبت کرده و احترام می گذاریم آن هم به دو شق و دو جهت :
1. اگر از مؤمنین هستند: الف . مؤمن محترم است به دستور قرآن و روایات ب . از ذریه است و قابل احترام.
2. اگر از مؤمنین نیست و بد کرده , فقط به جهت منسوبیت او به پیامبر نه از جهت عمل و کردارش «ثم جعلت اجر محمد صلواتک علیه و آله مودتهم فی کتابک فقلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی »، (دعای ندبه مفاتیح الجنان ).
پس با توجه به آیات و روایات ما سادات را احترام می کنیم و اگر از ایشان کسی به خطاکاری و بیراهه رفته ضمن کراهت داشتن عملش او را متذکر شده و نهی از منکر می نماییم و در عین حال طوری برخورد نمی کنیم که جسارت به نسبش باشد و فقط به سبب فرمایش معصومین (ع ) به او احترام و اکرام می نماییم.
برای استفاده و توضیح بیشتر به این کتاب ها مراجعه فرمائید:
– تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 9، آیه 41، انفال.
– تفسیر نمونه ، آیت الله مکارم شیرازی، ج 2، آیه 31 آل عمران.
– فضایل السادات، سید محمد اشرف (فرزند مرحوم محقق داماد)، انتشارات شرکه المعارف و الاثار 1339 ه. ش قم .
پاسخ پرسش دوم.
1- به طور کلی نفرین نمودن نسبت به دوستان و اطرافیان کار پسندیده ای نیست. انبیا و اولیا الهی جز در موارد نادری که مجبور می شدند، قوم خویش را نفرین نمی نمودند. ایشان در اغلب موارد حتی نسبت به کسانی که به ایشان ستم روا می داشتند و از پذیرش هدایت روی بر می تافتند، دعا می نمودند و از خدای متعال برای آنها هدایت و مغفرت می خواستند.
2- نفرین در حقیقت نوعی انتقام گیری از کسی است که ستمی از او به ما رسیده است. در فرهنگ اسلام عفو و بخشش و رحمت بر خشم و غصب و انتقام خصوصا نسبت به مؤمنین و نزدیکان ترجیح داده شده است و گفته شده است: در عفو لذتی است که در انتقام نیست. همان گونه که رحمت الهی برغضبش سبقت دارد (سبقت رحمته غضبه). مسلما هیچ یک از مؤمنان سزاوار نفرین و بدخواهی برادر مؤمن خویش نیست، بنابراین می توان با دعای خیر در حق کسی که نفرین شده، عمل خویش را جبران نمود «ان الحسنات یذهبن السیئات؛ به درستی که خوبی ها بدی ها را خواهد پوشانید» و به هیچ وجه لازم نیست که او را در جریان نفرین خود قرار دهید.
3- نفرین نوعی دعا است ولی دعا برای دور شدن کسی از خیر و رحمت و سعادت است و اگر شرایط دعا در آن جمع باشد و نفرین به جا و به مورد باشد این دعا نیز با خواست خداوند اجابت می گردد.
در قرآن کریم نیز نمونه هایی از نفرین انبیا(ع) وجود دارد که مورد اجابت خداوند قرار گرفته است مثل نفرین حضرت نوح(ع) در مورد کفار و مشرکان: «و قال نوح رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا، انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولا یلدوا الا فاجرا کفارا؛ پروردگارا! بر روی زمین هیچ کافری باقی مگذار چون اگر آنها در زمین باقی بمانند بندگانت را گمراه می سازند واز آنها تنها فرزندانی گنهکار و کافر به وجود می آید» (نوح، آیه 26 و 27).
البته این در هنگامی بود که نوح(ع) حجت را کاملا بر آنها تمام کرده بود و آن کافران با گستاخی و لجاجت در برابر حق ایستادگی می کردند و باعث گمراهی دیگران می شدند. اگر قدرت روحی و ظرفیت انسان زیاد باشد و با چشم مهربانی و دلسوزی و شفقت به انسان ها نگاه کند معمولا کمتر دیگران را نفرین می کند.
مطالعه زندگی پیامبران و امامان معصوم(ع) و پیروان واقعی آنها که با وجود تحمل اذیت و ظلم و آزار از دیگران، برای آنها دل می سوزاندند و طلب هدایت می کردند و بدی آنها را با خوبی پاسخ می دادند، می تواند ظرفیت و تحمل انسان را در برابر آزار و ظلم دیگران بیشتر نماید چون آنها الگوها و رهبران ما هستند و ما باید در همه امور البته به اندازه ظرفیت و گنجایش درونی خود از آنها تبعیت و پیروی نماییم.
4-از روایات فهمیده مى شود که لعنت و نفرین بر چهار قسم است؛ لعنت حرام، مکروه، جایز و مستحب.
الف- لعن حرام: لعنت مؤمن و کسى که مستحق لعنت نیست حرام مى باشد. رسول خدا(ص) فرمودند: «هرگاه لعنت از دهان لعنت گر خارج شود نگاه مى کند، اگر راهى به سوى آن چیزى که متوجه آن شده است یافت به طرفش مى رود وگرنه به طرف کسى که از دهانش خارج شده است برمى گردد».
امام باقر(ع) فرمودند:« از لعنت کردن مؤمن بپرهیزید که به خودتان برمى گردد». حتى شخصى کسى را که پیامبر او حد مى زد لعنت کرد حضرت فرمودند لعنتش مکن او خدا و رسولش را دوست دارد (گرچه گنهکار است).
ب- لعن مکروه: لعنت حیوانات است که انسان حیوانى را لعن کند.
ج- لعن جایز: لعنت کافرین (احزاب، آیه 64) ، لعنت ظالمین و کسانى که به خداوند دروغ مى بندند (هود، آیه 18) ، لعنت مردان زن نما و زنان مردنما، بدعت آورندگان در دین، قصاص کسى که جرم مرتکب نشده است، کسى که پدر و مادر خویش را لعن کند، رشوه دهنده و رشوه ستان و واسطه میان آن دو، کسى که بین مرد و زنى سعایت کند تامیان آنها جدایى افکند، کسى که میان مؤمنان سخن چینى کند، کسى که تقدیر خدا را دروغ بداند، رباخوار و ربادهنده و گواهان بر ربا، کسى که احترام مسجد را نگه ندارد، زن آوازه خوان و….، (ترجمه میزان الحکمه، ج 11، ص 5324) .
د- لعن مستحب: لعنت به کسانى که خدا و رسولش را اذیت کنند (احزاب، آیه 57) ، کسانى که به زنان پاک دامن و مؤمن تهمت زنا مى زنند (نور، آیه 23 – هود، آیه 60 و 99 – قصص، آیه 42)، کسانى که دشمن دین و اهل بیت پیامبر هستند که در این مسأله دو روایت در وسائل الشیعه، ج 4، کتاب الصلاة، ابواب التعقیب ذکر گشته است.
4- بنابراین می توان گفت: به طور کلی نفرین نمودن نسبت به دوستان و اطرافیان کار پسندیده ای نیست. انبیا و اولیا الهی تنها در موارد نادری که مجبور می شدند، قوم خویش را نفرین نمی نمودند. ایشان در اغلب موارد حتی نسبت به کسانی که به ایشان ستم روا می داشتند و از پذیرش هدایت روی بر می تافتند، دعا می نمودند و از خدای متعال برای آنها هدایت و مغفرت می خواستند.
مطالعه زندگی پیامبران و امامان معصوم(ع) و پیروان واقعی آنها که با وجود تحمل اذیت و ظلم و آزار از دیگران، برای آنها دل می سوزاندند و طلب هدایت می کردند و بدی آنها را با خوبی پاسخ می دادند، می تواند ظرفیت و تحمل انسان را در برابر آزار و ظلم دیگران بیشتر نماید چون آنها الگوها و رهبران ما هستند و ما باید در همه امور البته به اندازه ظرفیت و گنجایش درونی خود از آنها تبعیت و پیروی نماییم.
5- اگر لعن به جا و به مورد و از موار جواز لعن باشد اثری منفی برای شخص ندارد و ضرری برای او در پی ندارد اما در هر صورت عفو و گذشت موجب تعالی روحی و ار تقای معنوی شخص می گردد و بیانگر روح بزرگ و عظیم او است و موجب رضای الهی و اولیای او است .
پاسخ پرسش سوم.
1. چنین مطلبی به هیچ وجه صحت ندارد و مستند به دلیل و مدرکی نمی باشد و صرفاً امری نادرست بر سر زبان ها است. 2. انسان ـ چه سید و چه غیر سید ـ حالات و رفتارهای متفاوتی دارد که معلول عوامل بسیاری است و از این نظر میان سید و غیر سید تفاوتی وجود ندارد. سادات نیز مانند دیگر افراد جامعه می باشند و از نظر صفات انسانی (خشم و غضب و شهوت و …) فرقی با دیگر افراد ندارند مگر اینکه به واسطة نسبت با پیامبر اعظم صل الله علیه و آله بر طبق آیات و روایات معتبر اسلامی، مورد احترام و تکریم مسلمانان می باشند. 3. یکی از یاران امام صادق می گوید: با جمعى از صحابه خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودیم و در بین سخن، اسم یکى از اصحاب برده شد و گفتیم خون گرم است و در او حدّت و تندمزاجی و غضب (و غیرت) وجود دارد. آن حضرت فرمود: یکى از علامات مؤمن، حدّت و غضب (و غیرت) است (که هر گاه دید کسى مرتکب گناه مى شود ناراحت می گردد و غضب می نماید.) عرض کردیم: در تمام ما (اصحاب خاص شما،) غضب و حدّت هست. حضرتش فرمود: (علتش آن است که) خداى تعالى، در عالم ذر، به «أصحاب یمین» ـ که شما نیز در میان ایشان بودید ـ امر فرمود: بروید در آتش (که براى اتمام حجت و امتحان شما مشتعل فرموده بود) و همه داخل شدید و از حرارت آتش، اضطرابى در شما پیدا گردید، و تندى مزاج و غضب (از روی غیرت دینی) شماها بواسطة حرارت آن آتش است. و امر نمود به مخالفین (خود و انبیاء و أئمة معصومین علیهم السّلام) که «أصحاب شِمال» باشند اینکه داخل همان آتش بشوند، ولی آنان سرپیچى نمودند و اطاعت نکردند و داخل نشدند، از این جهت، خون سرد هستند و از اینکه خود، گناه کنند و یا دیگرى را در حال گناه و معصیت ببینند باکى ندارند.(علل الشرائع، ترجمه مسترحمى، ص 193).
از این روایت معلوم می گردد که غضب و تندی مزاجی که نشانة غیرت دینی و دغدغه و دل مشغولی دینی است در میان تمام دلباختگان و شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت وجود دارد و بسیار ارزشمند است و البته اختصاصی به سادات هم ندارد. گرچه اهل بیت، در غیرت دینی نیز سرآمد همه اهل ایمانند و ممکن است این غیرت ارزشمند، از طریق وراثت به سادات نیز منتقل شده باشد اما عصبانیت و تندی بی مورد و مذمومی که خود اهل بیت نیز در سخنان مختلف، آن را سرزنش نموده اند قطعاً از دامان پاک خاندان پیامبر به دور است و اگر سیدی از اولاد پیامبر(ص)، چنین رفتار ناشایستی از او سر می زند مطمئناً دلیلش، وراثت از طریق اجداد طاهرینش نیست و باید علت را در جای دیگر و به خصوص، در شیوه تربیتی او جستجو کرد.