سازش در سیره سیاسی معصومین(ع)؟
۱۳۹۲/۰۴/۱۰
–
۲۲۱ بازدید
با سلام.دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز ، اهتمام شما نسبت به رفع شبهات حاکی از روحیه پاک و ایمانی شماست که به خاطر داشتن چنین روحیه ای به شما تبریک می گوییم .در پاسخ به مطالبی که فرموده اید باید اشاره نماییم که به نظر می رسید نویسنده متن مذکور ، از سویی گروه های اصلاح طلب را سازشکار و مخالف گفتمان مقاومت خوانده است و از سویی دیگر ظاهرا قصد داشته است تا به نوعی به جریان سازشکاری وجهه مذهبی و مقدس دهد و حال آنکه اولا جریان اصلاح طلب که یکی از جریان های فعال در
ثانیا مطالب و شواهدی که ذکر شده است هرگز به معنای سازشکار بودن معصومین ع نبوده است بلکه بخش عمده ای از آنها ناشی از مصلحت سنجی هایی بوده است که این حضرات داشته اند و به خاطر مصلحت عظیم تر ، مجبور به پذیرش برخی مسائل و تعامل با جریان های مخالف شده اند و نه اینکه به صورت دلخواه و بی قید و شرط در برابر دشمنان ، کوتاه آمده و با آنان از در سازش وارد شده باشند و تفاوت زیادی میان تعامل با سازش وجود دارد . به عنوان مثال راز سکوت حضرت علی ع در برابر غاصبان خلافت و حتی شهادت همسرش و نیز مشورت دادن به خلفای وقت ، این بود که اگر آن حضرت می خواستند اقدامی انجام دهند با توجه به نوپا بودن اسلام ، خطر رومی ها که گفته می شد قصد حمله به دولت تازه تاسیس شده اسلامی را داشتند ، جریان های ارتدادی در شبه جزیره عرب و نیز پیدایش پیامبران دروغینی همچون مسیلمه کذاب و … ، اصل اسلام به خطر می افتاد و آن حضرت با در نظر گرفتن این اصل مهم ، از حق مسلم خویش چشم پوشی کرده و حتی در مواقع مقتضی ، به منظور پیشرفت حکومت اسلام و پیدا شدن بستر های هدایت جوامع بشری ، به مشورت هایی نسبت به خلفای وقت می پرداختند و یا با تبیین دقیق برخی احکام و معارف دینی ، مانع از صدور برخی احکام غلط توسط خلفای تازه مسلمان وقت می شدند به طوری که این قبیل مشاوره های ایشان ، باعث شد تا بارها مسلمانان ، «لولا علی لهلک عمر» را از زبان خلیفه دوم بشنوند .
همچنین در سایر مواردی که ذکر شده است نیز مصلحت های عظیمی وجود داشت که مطالعه دقیق تاریخ ، حاکی از دقت نظر و در نظر گرفتن این مصلحت ها به منظور دست یابی به اهداف و مصلحت های عظیم تر می باشد و مطالعه تاریخ نشان می دهد که این مصلحت سنجی ها به اندازه ای زیرکانه بوده است که حتی خود طرف مقابل ، در نهایت اصرار بر لغو بندهای قرار دادی بنماید که ظاهرا بوی سازش دارد . به عنوان مثال در جریان صلح حدیبیه ، بند دومی که به امضای پیامبر و مشرکان رسید حاکی از این بود که «اگر یکى از افراد قریش بدون اذن بزرگتر خود از مکه فرار کند و اسلام آورد، و به مسلمانان بپیوندد، محمد باید او را به سوى قریش بازگرداند، ولى اگرفردى از مسلمانان به سوى قریش بگریزد، قریش موظف نیست آن را به مسلمانان تحویل بدهد. »
ظاهر این بند حاکی از نوعی سازش میان پیامبر با مشرکان بود و به همین دلیل با مطرح شدن این بند میان پیامبر با برخی یارانش ، نزاع در گرفت اما واقعیت این بودکه مصلحت امضای این بند ، بیش از عدم امضای آن بود و جریان تحولات تاریخ نیز به گونه ای شد که خود مشرکان ، از پیامبر تقاضا کردند که این بند را ملغی اعلام نماید . به عبارتی این پیمان و بندهای آن در مجموع به نفع اسلام و مسلمین بود و به همین خاطر وجود بندی که آن هم قطعا با هوشمندی پیامبر و اطلاع ایشان از تحولات آینده صورت گرفت نباید به معنای سازشکاری پیامبر تلقی شود . چرا که این پیمان نتایج مثبتی داشت که از این قرار بود :
«1 ـ نبردها و هجومهاى پى در پى قریش، و تحریکات داخلى و خارجى آنها فرصت نمى داد که پیامبر اسلام، به نشر و تبلیغ آئین اسلام در میان قبائل و نقاط خارج از عربستان بپردازد.از اینرو، اوقات گرانبهاى او بیشتر صرف دفاع و عقیم ساختن نقشه هاى خطرناک دشمن مى شد، ولى پس از پیمان، خاطر مسلمانان و قائد اعظم آنان از ناحیه جنوب آرام گشت، و زمینه براى تبلیغ اسلام در نقاط دیگر فراهم گردید.اثر این آرامش پس از دو سال آفتابى شد، زیرا در صلح حدیبیه هزار و چهارصد نفر در رکاب پیامبر اکرم بودند، ولى دو سال بعد که پیامبر به طور رسمى براى فتح مکه حرکت کرد، ده هزار نفر زیر پرچم اسلام همراه پیامبر حرکت نمودند و این تفاوت بارز، نتیجه مستقیم پیمان «حدیبیه» بود.
زیرا دسته اى از بیم قریش نمى توانستند به مسلمانان بپیوندند، ولى پس از آنکه قریش موجودیت اسلام را به رسمیت شناخته، و قبائل را در پیوستن به اسلام آزاد گذاردند، ترس و لرز از قبائل زیادى برداشته شد، و مسلمانان توانستند با فکر آزاد به تبلیغ اسلام بپردازند.
2 ـ دومین نتیجه اى که مسلمانان از این پیمان بردند، این بود که پرده آهنینى که مشرکان میان مردم و آئین اسلام پدید آورده بودند، از میان رفت.در نتیجه، رفت و آمد به مدینه آزاد گردید و آنان در مسافرتهاى خود به مدینه، با مسلمانان تماس بیشترى گرفته و از برنامه هاى سودمند و تعالیم عالى اسلام آگاه شدند.
نظم و انتظام مسلمانان، اخلاص و پیروى بى چون و چراى افراد باایمان از پیامبر، عقل و هوش مشرکان را مى ربود.وضوء و نظافت مسلمانان در اوقات نماز، و صفوف فشرده آنها و سخنرانیهاى گرم و شیرین پیامبر، آیات لذت بخش قرآن که در نهایت سلاست و فصاحت بود، آنان را به اسلام علاقمند مى کرد.از طرف دیگر، مسلمانان پس از این پیمان، به عناوین گوناگونى به مکه و نواحى آن مسافرت مى کردند و در تماسهاى مختلفى که با بستگان و دوستان دیرینه خود مى گرفتند، از اسلام تبلیغ مى نمودند و مزایاى اسلام و قوانین و آداب و حلال و حرام آن را به آنها گوشزد مى کردند.و این خود سبب مى شد که دسته زیادى از سران شرک، مانند خالد بن ولید و عمرو عاص پیش از فتح مکه به مسلمانان بپیوندند و این گونه آشنائى به حقیقت اسلام، مقدمات فتح مکه را پى ریزى کرد و موجب شد که پایگاه عظیم بت پرستى، بدون کوچکترین مقاومت، به تصرف مسلمانان درآید و مردم دسته دسته به آئین اسلام وارد شوند.این پیروزى بزرگ، نتیجه تماسهاى نزدیک، از بین رفتن ترس و وحشت، آزادى دعوت و تبلیغ اسلام مى باشد. ـ تماس نزدیک سران شرک به هنگام بستن پیمان با پیامبر، بسیارى از عقده هاى روحى آنان را گشود.زیرا اخلاق عظیم پیامبر و نرمش و تحمل او در برابر سخت گیرى طرف، و تلاشهاى صادقانه او براى حفظ صلح، ثابت کرد که او سرچشمه خلق عظیم انسانى است.
با اینکه او ضربه هاى سنگینى از قریش دیده بود، ولى قلب او پر از عواطف بشردوستى بود .بویژه، قریش با دیدگان خود دیدند که در بستن پیمان و مواد تحمیلى آن، با افکار دسته قابل ملاحظه اى از اصحاب خود مخالفت کرد و احترام حرم و خانه خدا و زادگاه (مکه) را بر تمایلات گروهى ترجیح داد.
این نوع رفتار، همه تبلیغات سوئى را که پیرامون روحیات پیامبر شده بود، خنثى کرد و ثابت نمود که او یک مرد انسان دوست و صلح جو است که حتى اگر روزى قدرتهاى عربستان را قبضه کند، با دشمنان خود از در کینه و عداوت وارد نخواهد شد.زیرا جاى گفتگو نیست که اگر پیامبر همان روز از در جنگ وارد مى شد، بر همه آنها پیروز مى گشت و به تعبیر قرآن همه آنها پا به فرار مى گذاشتند، چنانکه مى فرماید:
«اگر با افراد کافر نبرد مى کردید، آنها فرار مى کردند و یار و یاورى پیدا نمى نمودند» . (فتح/22)
با این حال، او با مسالمت و نرمش بى مانندش، مراتب عواطف و محبت خود را به جهان عرب ابراز نمود و تبلیغات سوء را بى اثر گذارد.
روى این دلائل، به عظمت گفتار امام صادق «ع» پیرامون این صلح پى مى برید که فرمود: «و ما کان قضیة اعظم برکة منها» یعنى: هیچ جریانى در تاریخ زندگانى پیامبر اسلام سودمندتر از پیمان صلح حدیبیه نبوده است.
حوادث آینده ثابت کرد که اعتراضات انگشت شمارى از یاران پیامبر ـ که در رأس آنها عمر بن خطاب بود ـ درباره این پیمان و مواد آن کاملا بى اساس بوده است.سیره نویسان، تمام خصوصیات سخنان معترضان را درج کرده اند، براى اطلاع به سیره ابن هشام بازگشت شود. («سیره ابن هشام» ، ج 2/ .316)
ارزیابى پیمان از اینجا معلوم مى گردد: هنوز پیامبر اکرم به مدینه نرسیده بود که سوره فتح که نوید پیروزى براى مسلمانان مى داد، نازل گردید، و این کار را مقدمه پیروزى دیگرى که همان فتح مکه است تلقى نمود.چنانکه مى فرماید: «إنا فتحنا لک فتحا مبینا»»(فروغ ابدیت ، جعفر سبحانی ، ص 183)
بند دوم این معاهده نیز موضوع چندان مهمی نبود و با مطالعه تاریخ در می یابیم که خود مشرکان ، به دلیل مسائلی که پیش آمده بود از مسلمانان درخواست لغو آن را کردند . (رک : همان)
بنابر این با مطالعه تحولات مربوط به صلح حدیبیه ، می توان به خوبی دریافت که آنچه پیامبر انجام داد ، نه جریان سازش و تسلیم در برابر مشرکان بلکه یک توافق به منظور دست یابی هوشمندانه به هدف مهمتر و در واقع اصلی یعنی گسترش دین اسلام بود که همین اتفاق نیز رخ داد و به همین دلیل در اثر همین صلح نامه و آثاری که به آن اشاره شد در واقع سنگ بنای فتح مکه در سال هشتم هجرت نهاده شد . این در حالی است که خط سازش و تسلیم با هیچ یک از این اهدافی که مسلمانان به آن نائل شدند سازگار نمی باشد .
در زمینه صلح امام حسن ع و قیام امام حسین ع نیز وجود مصلحت اهم کاملا به چشم می خورد ، یعنی شرایط دوران امام حسن ع به گونه ای بود که ایشان مجبور به پذیرش شرایط صلح شد و این شرایط تا ده سال پس از شهادت امام حسن ع نیز ادامه داشت اما به دنبال مرگ معاویه و به تخت رسیدن یزید ، شرایط به گونه ای تغییر یافت که هر گونه سکوتی باعث به خطر افتادن اصل اسلام می شد که امام حسین ع با اقدام شهادت طلبانه خویش ، این خطر بزرگ را به گوش همگان رساندند و برای همیشه تاریخ الگویی شدند که هر گاه سکوت مسلمانی باعث به خطر افتادن اصل اسلام شود باید جان و مال و همه هستی خویش را در راه اسلام فدا کند که برای بررسی بیشتر این موضوع لازم است مطالب زیر به دقت مورد مطالعه قرار گیرد :
شیعه از دیرباز با مسأله چگونگى توجیه تفاوت عملکرد امامان معصوم حسین بن على(ع) و حسن بن على(ع) روبرو بوده است بحارالانوار، ج 25، ص 36-1. در این موقعیت، اهل سنت و مستشرقان که به مبانى کلامى تشیع مانند عصمت و نور واحد بودن همه ائمه(ع) پایبند نیستند به راحتى دیدگاه خود را بیان کرده، گاه بر عملکرد یک یا هر دو امام(ع) خرده مى گیرند و با فرو افکندن شیعیان ساده دل در دام شبهات، زمینه انحراف آن ها را فراهم مى آورند. این مقاله مى کوشد، با مرورى اجمالى بر دیدگاه هاى گونه گون در این گستره، جوانب مختلف بحث را روشن تر سازد و سبب تفاوت عملکرد معصومان(ع) را دریابد.
1. دیدگاه هاى مختلف در گستره عملکرد امام حسن(ع) و امام حسین(ع)
در این عرصه، سه دیدگاه عمده وجود دارد که ضرورت توجه به آن ها انکارناپذیر مى نماید:
دیدگاه عصمت مدار
این دیدگاه محور بحث را عصمت هر دو امام(ع) قرار مى دهد و مى گوید: در علم کلام شیعه با دلیل هاى قطعى نقلى و عقلى عصمت امام(ع) از گناه، فراموشى و خطا ثابت شده است .افزون بر این روایات نشان مى دهد ائمه همگى نور واحدند1 ذات و جوهره عملکردشان تفاوت ندارد؛ هر چند در ظاهر متفاوت و حتى متناقض مى نماید. بنابراین، شیعه باید به دیدگاه هاى کلامى و روایى اش پایبند باشد و اگر در مواردى نتوانست عملکرد امامى(ع) را توجیه و یا درستى اش را، در مقایسه باعملکرد امام دیگر، اثبات کند علم آن را به خداوند واگذارد و از ورود در این ورطه هاى هولناک و کلام سوز بپرهیزد. این دیدگاه مسأله را از موضع برتر و به گونه تعبّدى حل مى کند؛ ولى اشکالش این است که: الف. پرسش ها و دغدغه هاى ذهنى شیعه را از میان نمى بَرَد؛ پرسش هایى که اگر جواب صحیح براى آن یافت نشود، ممکن است در سراسر وجود فرد ریشه دواند و سرانجام او را به انکار مبانى کلامى وادارد. ب. شیعه را در مقابل اشکالات مخالفانى که به این مبانى کلامى اعتقاد ندارند، خلع سلاح مى کند و احیاناً سبب پیشروى مخالفان و دست اندازى به سایر معتقدات شیعى مى شود. 2
. دیدگاه سطحى نگر
این دیدگاه که معمولاً از سوى غیر شیعیان و شیعیان ناآشنا به مبانى اعتقادى شیعه ابراز مى شود، چنین است: آنچه ما در ظاهر مى بینیم، تفا وت عملکرد دو امام(ع) است. یکى صلح را بر مى گزیند و دیگرى راه جنگ پیش مى گیرد. بنابراین یا باید روش هر دو را نادرست بدانیم و یا دست کم در درستى عملکرد یکى از آن دو تردید کنیم. در این موقعیت، آسان ترین راه توجیه تفاوت عملکرد امامان توجه به تفاوت شخصیت آنان است. امام حسن(ع) ذاتاً عنصرى صلح جو، آرام و احیاناً عافیت طلب به شمار مى آمد. برخلاف امام حسین(ع) که در نظر این گروه ذاتاً فردى حماسى، غیور و احیاناً جنگ طلب است. ناگفته پیدا است چنین دیدگاهى، با این تحلیل سطحى، نمى تواند از سوى افراد منصف و آگاه به تاریخ – حتى اگر به مبانى کلامى شیعه معتقد نباشند – پذیرفته شود.
3. دیدگاه تحلیل مدار
این دیدگاه جواب شبهه را در تحلیل دقیق حوادث تاریخى جست و جو مى کند؛ تحلیلى که بر شناخت عمیق بستر وقایع مبتنى است. طرفداران این دیدگاه، هر چند شیعه باشند، خود را در مبانى کلامى شیعى محصور نمى دانند؛ در جهت فهم درست حوادث و درک عمیق چرایى تفاوت عملکردها مى کوشند و تنها وقتى تحلیل تاریخى نتواند به پرسش هاشان پاسخ دهد متعبدانه به مبانى کلامى روى مى آورند. تحلیل مداران راه هاى مختلفى براى اثبات نظر خود پیموده اند؛ راه هایى که مى توان همه آن ها را در مقایسه اجمالى زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) جاى داد.
الف) شرایط و بستر زمانى امام حسن(ع)
تاریخ نشان مى دهد که امام حسن(ع) در دوره حکومت کوتاه خود(حدود شش ماه) بامشکلات فراوان روبه رو بود و گزینه اى جز صلح در برابرش وجود نداشت. بخشى از مشکلات امام حسن(ع) عبارت است از: 1- سپاه امام(ع) مهم ترین مشکل امام(ع) از ناهماهنگى و بى انگیزگى و احیاناً روحیه تمرّد سپاهش بود؛ در سپاه او عناصر مختلفى چون غنیمت طلبان، شکاکان، خوارج، و تعداد کمى از شیعیان خالص به چشم مى خورد.2 این سپاه همان مردمانى بودند که امام على(ع) در روزها و ماه هاى پایانى عمر خویش گاه برفراز منبر آن ها را «یا اشباه الرجال و لارجال»نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 27 (اى مردنمایان نامرد) مى خواند و گاه از خداوند مى خواست به جاى آن ها افرادى نیکوتر به وى عنایت فرماید و به جاى او، زمامدارى بر آن ها مسلط سازد.همان، خطبه 25 بررسى روان شناسى اجتماعى کوفه و شام در این دوره نیز نشان مى دهد که حکومت کردن بر کوفیان رهبرگریز از حکمرانى بر شامیان متمدن بسیار دشوارتر بود؛ زیرا شامیان قبل از پذیرش اسلام مردمى متمدن به شمار مى آمدند و زندگى در سایه حکومت مقتدر روم را تجربه کرده بودند. از سوى دیگر، رومیان به ساکنان شام ستم بسیار روا داشته، به بهانه هاى گوناگون آن ها را تحت فشارهاى مختلف فرهنگى، دینى و اقتصادى قرار مى دادند و مالیات هاى متنوع بر آن ها تحمیل مى کردند . ورود اسلام در این منطقه با نام افرادى از بنى امیه چون یزیدبن ابوسفیان و برادرش معاویه همراه بود. سپاه اسلام فشارهاى رومیان از مردم شام برداشت. کار به جایى رسید که آن ها بنى امیه را فرشته نجات خود مى دانستند و ضمن شناخت بسیار سطحى از اسلام، براى هر گونه فداکارى زیر پرچم آن ها آماده بودند. همین عامل توانست بنى امیه را در دو شاخه سفیانى و مروانى تا حدود یک قرن بر سراسر مملکت اسلامى مسلط سازد. گروهى معتقدند، حتى اگر امام على(ع) به شهادت نمى رسید، نمى توانست در برابر این سپاه کارى انجام دهد. در حالى که موقعیت امام حسن(ع) بسیار دشوارتر از پدرش بود. در دیدگاه مردم آن زمان، امام حسن(ع) از ویژگى هاى پدرش(نخستین مسلمان، فداکارترین یار پیامبر اکرم(ص) و شایسته ترین فرد براى فرمانروایى) بى بهره بود. از سوى دیگر، جوان تر بودن آن حضرت(ع) از معاویه، بهانه اى شده بود تا معاویه خود را داراى خبرگى و تجربه و امام(ع) را در امور کشوردارى خام و بى تجربه معرفى کند. صلح امام حسن(ع)، ص 121 با این همه، امام در جهت احقاق حق خود، سپاهى آراست و به مقابله با معاویه روى آورد. سپاه وى حدود یک پنجم سپاه شصت هزار نفرى معاویه بود همان، ص 155. و از نظر روحیه وضعیتى نامساعد داشت. خیانت فرماندهان، بى انگیزگى سربازان و هماهنگى آن ها سپاه را چنان سست و ناکارآمد ساخته بود که نیروهایش آماده بودند براى نجات خویش و عدم رویارویى با لشگر شام امام(ع) را دستگیر کنند و به معاویه تحویل دهند. الارشاد، ص 353 2- معاویه معاویه شخصیتى کم نظیر است و در تاریخ اسلام کم تر مى توان برایش همانندى یافت؛ به گونه اى که اعراب وى را یکى از چهار نابغه عرب معرفى مى کنند. او فرزند ابوسفیان است که در کنار پدرش تا واپسین لحظات در مقابل اسلام مقاومت کرد و حتى وقتى پدرش به ظاهر اسلام آورد، به سرزنش وى پرداخت. به زودى هوش سیاسى اش به یارى وى شتافت و دریافت تنها از راه اسلام آوردن مى تواند پیشرفت کند. پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، حکومت جدید براى استفاده از توانایى هاى خاندان بنى امیه و مصون ماندن از توطئه هاى آن ها، یزید و معاویه فرزندان ابوسفیان را در رأس سپاهى به شام فرستاد. در سال هیجدهم هجرى، معاویه پس از مرگ برادرش یزید حاکم دمشق شد و با روحیه جاه طلبى اش به سرعت به سمت تسلط بر جهان اسلام به حرکت در آمد. کشته شدن عثمان فرصتى طلایى بود تا معاویه بلندترین گام ها را به سوى اهدافش بردارد. بنابراین، با بهانه قرادادن وجود قاتلان عثمان در سپاه امام على(ع) و ادعاى خونخواهى عثمان، مشروعیت حکومت حضرت را با پرسش روبه رو ساخت؛ به عنوان امیر شام سپاهى در مقابل امام(ع) آراست و تا واپسین لحظات عمر امام(ع) مهم ترین مشکل و دغدغه وى به شمار مى آمد. خبر شهادت امام على(ع)، بهترین خبرى بود که معاویه مى توانست در همه عمرش شنیده باشد. با این رویداد مهم ترین مشکل وى در راه رسیدن به خلافت مسلمانان از میان رفت. معاویه که در این زمان، علاوه بر هوش فراوان از تجربه بیست ساله امارت بر شام و تجربه پنج ساله مقابله با بزرگ ترین شخصیت زمان خود بهره مى برد، به سرعت سپاهى شصت هزار نفرى گردآورد و در برابر امام حسن(ع) قرار داد. البته او این سپاه را براى اِعمال فشار بیش تر امام(ع) و کشاندن کوفیان به صلح سامان داده بود. از این رو، از همان آغاز نداى صلح طلبى سر داد.الارشاد، ص 354معاویه در پى پیروزى بود؛ ولى بیش تر به پیروزى صلح آمیز مى اندیشید؛ زیرا نبرد با امام حسن(ع) که سبط اکبر پیامبر اکرم(ص) به شمار مى آمد و پیروزى قهرآمیز بر وى حکومت را با بحران مشروعیت و معاویه را با نفرت مسلمانان روبه رو مى ساخت؛ به ویژه اگر امام(ع) در این جنگ به شهادت مى رسید. صلح امام حسن(ع)، ص 351-339بنابراین، تنها راه نجات معاویه پیروزى صلح آمیز بود. او براى رسیدن به این صلح انواع راه ها و نیرنگ ها را آزمود. تطمیع و خریدن فرماندهان سپاه امام(ع) و شایعه پراکنى در لشگر کوفه و تضعیف روحیه آن ها تنها بخشى از برنامه هاى معاویه در این مقطع زمانى به شمار مى آید. نقشه هاى حساب شده وى کار را به جایى رساند که بسیارى از نیروهاى امام على(ع) به معاویه نامه نوشتند و براى به شهادت رساندن یا دستگیر کردن حضرت داوطلب شدند. معاویه، به منظور تضعیف روحیه امام(ع) و سپاه کوفه، این نامه ها را نزد حضرت فرستاد. الارشاد، ص 353 در پى این دسیسه ها، معاویه برگه اى سفید امضا کرد و به عنوان صلحنامه نزد امام(ع) فرستاد تا امام(ع) خود هر شرطى صلاح مى داند، در آن بگنجاند. الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، تحقیق على شیرى، ج 2، ص 4465445 در این موقعیت، حضرت بین دو گزینه جنگ و صلح قرار گرفت. اگر گزینه جنگ را انتخاب مى کرد، احتمال پیروزى بر معاویه با این سپاه اندک، ناهماهنگ و بى روحیه و خائن در حد صفر بود و به اسارت یا شهادت امام(ع) مى انجامید. در صورت اسارت، معاویه بر امام(ع) منّت مى نهاد و او را در نظر مردم رهین منت خود مى ساخت. بى تردید این امر به خوارى امام(ع) مى انجامید؛ به ویژه اگر امام(ع) به وسیله سپاه خود اسیر مى گشت و به معاویه تحویل داده مى شد. چنانچه امام(ع) به شهادت مى رسید، معاویه به قلع و قمع شیعیان مى پرداخت. هسته هاى اولیه شیعه را در سراسر جهان اسلام نابود مى ساخت. در این موقعیت، انتخاب صلح عاقلانه ترین کار به شمار مى آمد. از سوى دیگر، عدم انتخاب صلح چهره اى جنگ طلب و خشن از امام(ع) ارائه مى داد؛ چهره اى که شکست وى هیچ دستاورد مثبتى به ارمغان نمى آورد و مردم ریخته شدن خونش را نتیجه طبیعى خشونتش مى دانستند. اهمیت این انتخاب را هنگامى بیش تر در مى یابیم که توجه کنیم امام(ع) مى توانست باگنجاندن شرایط اساسى اى چون لزوم حفظ جان خویش و شیعیان و موروثى نشدن حکومت در خاندان بنى امیه صلح امام حسن(ع)، ص 358-355 برگ برنده سیاسى را در اختیار گیرد. البته معاویه به این شرایط عمل نکرد؛ ولى امام(ع) بدین طریق پیروزى اى دیگر به دست آورد و توانست چهره به ظاهر صلح طلب و مسالمت جوى و متظاهر به اسلام معاویه را رسوا سازد.
ب) شرایط و بستر زمانى امام حسین(ع)
منظور از این شرایط، دوره حکومت یزید است نه مدت ده ساله امامت امام حسین(ع)(60-51ق) در دوره معاویه؛ زیرا در این دوره عللى که امام حسن(ع) را به صلح کشانید، موجود بود. به طور کلى، از نظر تاریخى، شرایطى که امام(ع) را به قیام علیه یزید واداشت، در دو بخش آمادگى مردم کوفه و شخصیت یزید قابل بررسى مى نماید. 1- آمادگى مردم کوفه: هنگام مرگ معاویه در نیمه رجب سال 60هجرى، کوفه دوره بیست ساله حکومت امویان را تجربه کرده بود؛ دوره اى که از سویى مرکزیت را از کوفه به شام منتقل کرده و روح متعصب کوفیان را آزرده بود. از سوى دیگر، فشار بى حد امویان و حاکمان منصوب از سوى آن ها کوفیان را در رنج افکنده بود. در این موقعیت، مردم از کوتاهى هاى خود در برابر حضرت على(ع) تأسف مى خوردند. منتظر جرقه اى بود تا در این جامعه سرکوب شده شرر افکند و آن ها را به انقلابى عظیم وادارد. این جرقه همان مرگ معاویه بود. پس از این رخداد، کوفیان، به ویژه نسل جوان آن ها که دوره حکومت حضرت على(ع) را تجربه نکرده و نیکویى هاى آن را از زبان پدران خود شنیده بودند، در صدد جبران گذشته ها برآمدند. اندکى پس از شنیدن خبر مرگ معاویه، کوفیان زمزمه قیام سردادند؛ اما شرط اصلى قیام داشتن رهبرى مقبول و مشروع بود. بر این اساس، به امام حسین(ع) روى آوردند موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 355، الارشاد، ص 379 و سیل نامه هاى خود را به سوى آن حضرت(ع) گسیل داشتند. امام(ع) در این زمینه براى فرار از بیعت با یزید، مدینه را ترک گفته به مکه پناه برده بود. آن بزرگوار، با دریافت نامه هاى کوفیان، در پى بررسى اوضاع برآمد و بدین منظور پسر عمویش مسلم بن عقیل را به آن سامان فرستاد. آنچه که باید بر آن تأکید ورزید، این واقعیت است که امام(ع) براى فرار از بیعت از مدینه خارج شد نه براى شروع قیام؛ زیرا در آن زمان هنوز نامه هاى کوفیان رإ؛ئئ و دریافت نکرده بود. با رسیدن خبر برآورد مثبت مسلم از آمادگى کوفیان، امام(ع) تصمیم گرفت به سوى آن سامان حرکت کند. آنچه سبب شد امام(ع) در عملى ساختن این تصمیم شتاب ورزد دریافت خبر حضور مأموران یزید در مکه بود؛ مأمورانى که لباس احرام به تن داشتند و در پى فرصتى مى گشتند تا حضرت را به شهادت رسانند. امام(ع) عمره خود را تبدیل به عمره مفرده کرد و قبل از فرارسیدن زمان اَعمال حج از مکه به سمت کوفه روان شد.الارشاد، ص 4155414 حضرت بر آن بود، به کمک کوفیانِ آماده، هسته قیام علیه حکومت مرکزى شام را بنیان نَهَد و پس از آن حکومتى فراگیر پدید آورد. آنچه این فرضیه را تأیید مى کند، سخنان امام(ع) در این مرحله است. آن حضرت امر به معروف و نهى از منکر عوامل اصلى حرکت خویش و رفتار کردن مانند سیره پیامبر اکرم(ص) و حضرت على(ع)موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 291،«انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى و ابى على بن ابى طالب(ع).» را هدف خود خواند؛ ناگفته پیدا است مرا از سیره پیامبر اکرم(ص) و حضرت على(ع)، سیره حکومتى آن بزرگواران است نه سیره فردى شان. اگر منظور سیره فردى بود، باید در کنار آن دو، به سیره برادرش امام حسن(ع) که به علت کوتاهى مدت حکومتش نتوانست سیره حکومتى ماندگارى داشته باشد، نیز اشاره مى کرد. همچنین پیوستن بسیارى از مردم مکه و آبادى هاى مسیر حرکت حضرت(ع) به کاروان امام(ع) نشان مى دهد آن ها حرکت امام(ع) را حرکتى براى تشکیل حکومت مى دانستند. اوضاع و شرایط زمانى خروج امام(ع) از مکه نیز تشکیل حکومت در پرتو آمادگى مردم را امرى ممکن مى نمایاند؛ زیرا: الف) به علت مرگ معاویه و جوانى و ناپختگى یزید حکومت شام در ضعف قرار داشت. ب) شخصیت امام حسین(ع) در تقابل با شخصیت یزید مى توانست نیروهاى بسیارى را به سوى حضرت جذب کند. ج) حکومت کوفه در این زمان به وسیله عنصرى ضعیف و آرامش طلب به نام نعمان بن بشیر اداره مى شد که غلبه بر او در صورت حضور امام(ع) در کوفه بسیار آسان مى نمود. د)مردم رنج کشیده و متعصب کوفه که علاوه بر از دست دادن مرکزیت ستم فراوان تحمل کرده بودند، باانگیزه نیرومند کنار امام(ع) قرار مى گرفتند و حاضر بودند براى پیروزى بر حکومت مرکزى شام فداکارى کنند. بنابراین، کافى بود امام(ع) به کوفه برسد و رهبرى این جمعیت پرشور را برعهده گیرد. در آن صورت، به راحتى بر نعمان و اطرافیانش چیره مى شد؛ زمام امور را در اختیار مى گرفت و مى توانست جبهه اى نیرومند علیه شام تشکیل دهد. بدیهى بود در این هنگام مردم حجاز و یمن و ایران، به مقایسه سطحى امام(ع) و یزید روى مى آوردند و اگر بى طرفى را بر نمى گزیدند، به یارى امام(ع) مى شتافتند. امام(ع) مى توانست به کمک این نیروهاى پرانگیزه سپاه متزلزل شام را به شکست کشاند و حکومت سراسر جهان اسلام را به دست آورد. بنابراین، حرکت امام(ع) از مکه به سمت کوفه با هدف قیام علیه یزید کاملاً معقول و با امکان پیروزى فراوان مى نماید. آنچه این تدابیر را ناکارآمد ساخت، استفاده از عامل کاملاً غیر منتظره اى به نام عبیدالله بن زیاد بود. در نظر نگرفتن این عامل از سوى امام(ع) نیز کاملاً طبیعى است؛ زیرا روابط عبیدالله و یزید در آن هنگام تیره مى نمود و بسیار بعید بود یزید عبیدالله را حاکم کوفه سازد. روابط آن ها چنان تیره بود که یزید قصد داشت عبیدالله را از حکومت بصره نیز عزل کند. سرجون مسیحى، مشاور یزید، با تیز بینى ویژه خویش قابلیت هاى عبیدالله را یاد آور شد و روابط آن ها را اصلاح کرد.الارشاد، ص 384. بى تردید در نظر نگرفتن عامل غیر منتظره اى که ممکن است در روند یک حرکت خلل پدید آورد، هرگز معقولیت آن حرکت را زیر سؤال نمى برد. شبهه اى که مخالفان را به غیر عقلانى پنداشتن حرکت امام(ع) واداشته عدم توجه حضرت(ع) به سابقه خیانت کوفیان با پدر و برادرش و نصیحت ناصحانى چون عبدالله بن عباس است که این پیشینه را یادآور شدند.موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 3045303؛ الکامل، ج 2، ص 5465545. در پاسخ بدین شبهه باید گفت روحیه نظام ناپذیرى، دنیاطلبى و تذبذب کوفیان در زمان امام على(ع) و امام حسن(ع) تا حدى در زمان امام حسین(ع) انکارناپذیر است؛ ولى باید توجه داشت این زمان باعصر دو امام پیشین متفاوت بود؛ زیرا: الف) نسل جدید، متعصب و غیرتمندى در کوفه وجود داشت که از عملکرد منفى پیشینیان خود به شدت انتقاد مى کرد و مشتاقانه به جبران اشتباه آن ها مى اندیشید. البته انگیزه این نسل به طور کامل مذهبى نبود و بیش تر در روح تعصب گراى آنان ریشه داشت؛ امام(ع) به هر حال مى توانست حضرت را در سرنگونى حکومت مرکزى یارى دهد. ب) این مردم دوره نکبت بار حکومت بنى امیه را پشت سرگذاشته بودند. این عامل مى توانست انگیزه آن ها را دو چندان سازد. ج) رهبرى کوفیان در دست شیعیانى چون سلیمان بن صرد ختراعى بود که در صورت پیروزى مى توانست تمام ارگان هاى حکومتى کوفه را زیر سلطه خویش در آورد. د) جامعه کوفه چنان بود که اگر تعدادى نیروى فعال جوّ آن را در دست مى گرفت، مى توانست نیروهاى کم انگیزه و حتى بى تفاوت را تحت تأثیر قرار دهد و جذب کند. بنابراین، امام(ع) مى توانست با ورود به کوفه رهبرى نیروهاى فعال و تأثیر گذار شیعه را به عهده گیرد؛ به یارى آن ها امور را سامان دهد و نیروهاى دیگر را به سوى خود جذب کند. نکته اى که نباید از نظر دور داشت آن است که با وجود تمام تطمیع ها و تهدیدهاى عبیدالله براى واداشتن مردم به جنگ با امام حسین(ع) تنها توانست سپاهى سى هزار نفرى تشکیل دهد.بحارالانوار، ج 45، ص 4. این سپاه نصف سپاهى بود که چند سال بعد از سوى همین مردم با هدفخونخواهى از قاتلان امام حسین(ع) گرد مختار حلقه زدند و در مقابل بنى امیه ایستادند. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 128 به بعد. 2- شخصیت یزید یزید، از نظر سیاسى و دینى و عملکرد، با پدرش معاویه قابل مقایسه نبود؛ زیرا در بعد سیاسى از تجربه گرانبهاى پدرش بى بهره بود و سراسر عمر کوتاهش در شکار و بزم سپرى شده بود. در بُعد دینى نیز او نمى توانست مانند پدرش خودرا از اصحاب پیامبر اکرم(ص) معرفى کرده، کاتب وحى «خال المؤمنین»(دایى مؤمنان)ام حبیبه(خواهر معاویه) همسر رسول خدا(ص) بود. از این رو، معاویه خود را دایى مؤمنان لقب داد.بخواند و بدین ترتیب، حرمتى معنوى براى خویش پدید آورد. افزون بر این، یزید از آغاز جوانى عنصرى هتاک، هرزه، سگ باز، باده گسار و فاسق شناخته شده بود. چنان که امام حسین(ع) در نامه اى به معاویه بعضى از این نکات را به وى گوشزد کرد و او را از تلاش در جهت ولایتعهدى یزید بازداشت. در ساحت عملکرد نیز یزید از آغاز نشان داد که نمى تواند در حد یک زمامدار کاردان ظاهر شود. با آن که پدرش در واپسین لحظات زندگى او را از درگیرى با شخصیتى مانند امام حسین(ع) برحذر داشته بود، او مغرورانه در پى گرفتن بیعت از آن حضرت(ع) برآمد و وى را به قتل تهدید کرد. بدیهى است، شخصیت بزرگوار و عزتمندى مانند امام حسین(ع) که حتى سکوت در برابر معاویه را جایز نمى دانست و از عدم قیام علیه او به خدا پناه مى بَرَد، نمى تواند در برابر این عنصر هتاک که دین جد بزرگوارش را بازیچه خویش قرار داده و به نام آن حضرت(ص) بر مردم حکم مى راند، ساکت نشیند. بنابراین، با شنیدن خبر به حکومت رسیدن یزید، سوگمندانه فرمود:«و على الاسلام و السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 285.وقتى امت حاکمى چون یزید یافته، باید با اسلام خدا حافظى کرد.» آرى، با توجه بدین حقایق، مى توان نتیجه گرفت حتى در صورت عدم فشار یزید براى بیعت و نیز عدم تهدید امام(ع) به قتل، امام(ع) از هر فرصت کوچکى براى قیام علیه این عنصر که کیان اسلام را با خطر روبه ور ساخته بود و مصلحتى فراتر از قیام علیه او تصوّر نمى شد، بهره مى گرفت.
در مورد سایر امامان معصوم ع نیز همین موضوع وجود داشته و سکوت آنان ناشی از سازش و تسلیم نبوده است و گرنه هرگز نباید آنها مورد تعرض حاکمان وقت قرار می گرفتد و حال آنکه همه امامان شیعه (حتی امام رضا) توسط حکام وقت به شهادت رسیده اند و برخی از آنها سال ها در زندان ها و شکنجه گاه ها و تبعیدگاه ها به سر برده اند که نشان از عدم تسلیم و سازش امامان معصوم داشته است . به همین دلیل راز عدم قیام امامان معصوم را باید در موضوع دیگری جستجو کرد . به عبارتی مجموعه رفتارهای امامان(ع) در برابر حاکمان و خلفا را می توان در دو کلید واژه خلاصه کرد: 1. صبر، 2. قیام؛ که هر دو با انگیزش و تلاش برای اصلاح امت انجام می گرفته است. با این تفاوت که اقدام برای قیام تنها در زمانی اتفاق می افتاد که احتمال پیروزی باشد و یا حداقل از نابودی اسم و رسم پیامبر(ص) جلوگیری شود.
اما با واقع بینی در تاریخ دوره امامان(ع) امکان پیروزی بر دشمنان بسیار دور از واقعیت بود چنان که قیام های متعدد علویان به شکست انجامید. بنابراین تنها در موردی که شدت دشمنی به اندازه ای بود که بیم محو حتی نام پیامبر(ص) بود قیام انجام می گرفت که حداقل اصل اسلام به نسل های بعد برسد. چنین واقعه ای تنها در زمان امام حسین(ع) اتفاق افتاد که یزید برای ریشه کنی اصل اسلام توطئه کرد و به طور آشکار اعلام کرد.
اما دیگر حاکمان بنی امیه و بنی عباس حداقل ظاهری را حفظ می کردند بنابراین امامان از روش صبر و اصلاح امت تلاش هایی داشتند که این مقدار تلاش نیز برای حاکمان بنی امیه و بنی عباس گران می آمد و از طریق مسمومیت، امامان(ع) را به شهادت می رساندند).جهت آگاهی بیشتر ر.ک: امامان شیعه و جنبش های مکتبی، محمد تقی مدرسی، ترجمه آژیر، ص 143 ، چاپ سوم، 1372، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی)
وجود مقدس امام زمان عج نیز به منظور بر حذر ماندن از خطرات نسبت به آن وجود شریف و نیز فراهم شدن شرایط قیام و ظهور ، فعلا در پس پرده غیبت ظاهری هستند و مطمئنا با فراهم شدن شرایط ، ایشان نیز قیام خواهند کرد و به همین دلیل هیچ سازشی میان ایشان و دشمنان وجود ندارد و اتفاقا یکی از راز های غیبت ایشان این است که بیعت هیچ حاکمی ( و لو بیعت ناشی از اجبار) بر گردن ایشان نباشد .