خانه » همه » مذهبی » سبک زندگی اسلامی

سبک زندگی اسلامی


سبک زندگی اسلامی

۱۳۹۳/۰۴/۱۶


۲۱۶ بازدید

بنام خداسلام نگاه سیستمی قرآن و اسلام به سبک زندگی انسان چگونه است صلوات

در پاسخ به مقاله زیر توجه کنید:قرآن در باب معنای زندگی پیشنهادی ارائه می دهد که در واقع همان نظریه بی پیرایه و تحریف نشده ادیان توحیدی است که بر هدفداری کیهان و تقاضای سرشت انسان تکیه دارد. به رغم وسوسه افکنی های داخلی و خارجی گذشته و تلاش‌های مستمر، گسترده و پر هزینه جهان شکل گرفته بر اصول روشنگری و رنسانس، دیدگاه قرآن همچنان با صلابت، سلامت و قدرت در سیمای زندگی بخشی از جامعه بشری می درخشد و به سایر انسان ها نیز نوید آرامش، آسایش و سعادت می دهد. جان هیک، خوشبینی کیهانی در اسلام را مستند به این داده های قرآنی می داند که در اول هر سوره کلمات «به نام خدای بخشنده مهربان» تکرار شده و نام های نود و نه گانه خداوند مشتمل است بر: حب، احسان، لطف، رحمت، بخشش، گذشت، جود، شفقت(1)، ولیّ، غفار، وهاب، رزاق، صبور، کریم، ودود، محیی، عفو، رحیم، هادی و این که خداوند همه گناهان را می آمرزد(2) و اراده او تحقق خواهد یافت، وی درباره امیدآفرینی و قدرت جهت دهی و امیدآفرینی اسلام می گوید:
«در واقع واقعیت زندگی پس از مرگ و مواجهه با خدای بخشنده اما عادل، عموماً امروز در درون اسلام در قیاس با یهودیت یا مسیحیت که هر دوی آنها عمیقاً از روشنگری اروپایی تأثیر پذیرفته اند، نیرومندتر است. اسلام به عنوان چارچوبی برای زندگی، صخره ثبات، و استواری و سرچشمه ایمان و اعتماد میلیون ها انسان بوده است که اکثراً در آنچه که اکنون جهان سوم نامیده می شود زندگی می کنند… این ثبات از اطاعت نسبت به قانون الهی ناشی می شود که به توصیه نوعی شیوه زندگی کامل می پردازد و در همان حال هنگامی که انسان قصور می ورزد، در انتظار رحم و شفقت خداوند است. توکل و ایمان به خداوند مردان و زنان را از مصائب زندگی نجات می بخشد.»(3)
جان هیک در آموزه های اصیل ادیان بزرگ جهان نسبت به معنای کل حیات، نوعی همانندی را مشاهده می کند و بر این باور است که جهان بینی ادیان می تواند خاستگاه گرایش ها، شیوه زندگی خاص و تعیّن هدف شمرده شود.(4) ولی امتیاز اسلام در این است که هم اکنون به صورت عینی و ملموس مشغول ایفای چنین نقشی در زندگی مسلمانان است.
چنین مزیتی، ترسیم و تصویر هر چه بهتر نگاه قرآن را در رابطه با معنای زندگی، ضروری نشان می دهد تا انسان مسلمان با تقلید از غرب، گرفتار درد بی معنایی نگردد.
تصور کلی معنا
در تصور قرآن نظام کیهانی در خدمت انسان است تا در پرتو ارتباط با خدا به کمال مطلوب(5) و سعادت جاودانه برسد، به عبارت دیگر جهان به شمول سرشت انسان، وی را به سوی خدا می خواند تا زندگیش جهت پیدا کند. این فراخوانی در قالب بعثت و نبوت، شکل تشریح شده خود را بازمی یابد تا فرصت سیر تعالی طلبانه برای انسان بیش از پیش فراهم آید.
این که آفرینش آسمان ها و زمین و هر آنچه در آن هاست، هدفمند صورت گرفته است، در جای جای قرآن به چشم می خورد و غایت مندی و حکیمانه بودن آفرینش آنها مورد تأکید قرار می گیرد. در آیاتی، تذکر داده می شود که برخوردار زیستن انسان، جزء اهداف آفرینش هستی می باشد، و او ضمن استفاده از برکات کیهانی در جهت بهسازی زندگی این جهانی، از طریق تماشای نشانه های نهفته در متن هستی، به شناخت خداوند نایل می آید.(6) در این رابطه مطالعه دو آیه زیر به عنوان نمونه کافی می نماید که می گوید:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ ل‍آیَاتٍ لَأُوْلِی الْأَلْبَابِ ـ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.» (آل عمران /190ـ191)
«بی شک در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانه هایی برای خردمندان است، همانا که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند و در مورد آفرینش آسمان‌ها و زمین می اندیشند (و می گویند): پروردگارا! این ها را بیهوده نیافریده ای! منزهی تو. ما را از عذاب آتش مصون دار.»
«اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ـ وَسَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»­13 (جاثیه /12-13)
«خداوند همان کسی است که دریا را مسخّر شما کرد تا کشتی ها به فرمانش در آن حرکت کنند و بتوانید از فضل او بهره گیرید و شاید شکر نعمت‌هایش را به جا آورید. او آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است همه را از سوی خودش مسخر شما ساخت، در این نشانه هایی است برای کسانی که می اندیشند.»
نگاه هستی شناختی قرآن، خود انسان را نیز تجلی گاه نشانه های خداوند و خاستگاه رویکرد به او می شناسد، به این دلیل که در آفرینشش (همچون کل جهان) نشانه های خدا و در سرشتش میل به او نهفته است. آفرینش حکیمانه هر انسان و ندای وجدان او با هم زمینه رهایی از غفلت و ارتباط‌گیری فعال با خدا را فراهم می آورد. بر این اساس قرآن تمام دین خدا را پدیده تعبیه شده در سرشت انسان دانسته و روی آوردن به آن را تسلیم شدن به ندای ضمیر خود او قلمداد می کند.
«وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ـ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ.»­ (ذاریات/20-21)
و در زمین آیاتی برای اهل یقین است و در وجود خود شما نیز آیاتی است! آیا نمی بینید!
«إِنَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ ـ وَ فِی خَلْقِکُمْ وَمَا یَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ.» (جاثیه/3-5).
«بی‌تردید در آسمان‌ها و زمین نشانه هایی برای مؤمنان وجود دارد و نیز در آفرینش شما و جنبندگانی پراکنده شده، نشانه هایی است برای اهل یقین.»
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا.» (روم/30)
«پس روی خود را متوجه آیین خالص کن که فطرت خداوندی است که انسان را بر آن آفریده است.»
رسالت آسمانی که شکل تبیین شده و سامان یافته هدایت آفرینش و سرشت انسان را به ارمغان آورده است، نیز دعوت به سوی خدا، و پیامبر، دعوت کننده به سوی خدا نام گرفته است. تعبیر «و داعیا الی اللَّه» (احزاب/46)؛ و «داعی اللَّه» (احقاف/32)؛ «ادعوا الی اللَّه» (یوسف/108)؛ گواه قرآنی این نام گذاری می باشد. گویا انسان در غیاب نبوت و بعثت پیامبران، گوش به ندای هستی و زمزمه سرشت خود نمی دهد و خدا را هدف خود تلقی نمی نماید، در اثر این غفلت در دام هدف های تخیلی اسیر می شود. بر این اساس نوعی دوری و فاصله معنوی پدید می آید. با توجه به چنین واقعیت روحی، قرآن از عبارت بازگشت به سوی خدا استفاده نموده و از داشتن وسیله تقرب و نزدیکی به او سخن می گوید:
«وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ.» (زمر/54)
«به سوی پروردگارتان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید.»
«اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ.»­ (شوری /13)
«خداوند هر که را بخواهد بر می گزیند و کسی را که به سوی او باز گردد راهنمایی می کند.»
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ.» (مائده/35)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه نموده و در پی وسیله تقرب به او باشید.»
استفاده از کلمه «الی» که معنای اصلی آن بیان غایت است، در آیات مربوط به دعوت بازگشت به سوی خدا و استفاده از وسیله تقرب زا، اشاره به هدف نهایی بودن خداوند دارد همان گونه که وسایل تقرب، اهداف میانه و مقدماتی به حساب می آید. نشانه ها و گرایش ها در هستی و دعوت به بازگشت در بعثت، در صورت پذیرفته شدن، نخستین نگاه به معنای زندگی است. مؤمن تازه رسته از غفلت و سرگرمی به اهداف تخیلی، بایستی خود برای عملیاتی شدن و جا افتادن معنای واقعی (خداجویی و خداخواهی) در صدد دست یابی به راه ها و وسیله تقرب به خدا و به کارگیری آن برآید. کیهان شناسی قرآنی، هستی را هدفمند، تحت کنترل هستی بخش و ذره ذره ی آن را در حال انجام دادن وظیفه می شناسد.(7) برکات این وظیفه شناسی به گونه ای در خدمت انسان قرار دارد. براساس چنین تئوری، بایدها و نبایدهای زندگی در قرآن عنوان دعوت به هم‌سویی و هم‌نوایی با کل هستی را به خود می گیرد و رعایت آنها وسیله تقرب به خداوند شمرده شده است. بایدها و نبایدها تمام ابعاد و صحنه های زندگی را، حتی فعالیت های روحی را نیز فرا می گیرد. انسان معنا گرا در هر موقعیتی که قرار دارد، باید وظیفه خود را به صورت واقع بینانه بداند و با یاد خدا به آن عمل کند. این روند تا آنجا قابل توسعه است که در سراسر زندگی انسان جایی برای انگیزه‌های جز خداجویی نباشد. پیامبر که به چنین مرحله ای از خداجویی رسیده بود، مأموریت یافت که به قصد ارائه الگو، به مسلمانان، از این راز پرده برداشته و خداوند را از آن رو که پروردگار جهانیان است هدف زندگی خویش معرفی کند.
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.» (انعام/162)
«بگو نماز، عبادت ها، زندگی و مرگم همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.»
بر پایه توضیحات گذشته، از نظر قرآن، خداوند آفریدگار هستی هدفمند، با طرح خواسته های خود در قالب بایدها و نبایدها که جلوه ربوبیت اوست، معنا بخش زندگی انسان و جلودار او در مسیر بی‌انتهای تکامل می باشد.
ساز و کار عینیت‌دهی به معنای زندگی
قرآن به انسان می آموزد که با جدیت در پی دست یابی به «صراط مستقیم» (حمد/6) و «سبیل اللَّه» (عنکبوت/69) باشد. هدف رسیدن یا نزدیک شدن به مقصد و غایت است که در مورد خداوند معنای خاص خود را دارد. بدین ترتیب باید حقیقت راه رسیدن به مقام قرب و رابطه آن دو با غایت اصلی یعنی خداوند شفافیت مناسب پیدا کند.
راه به سوی خدا، پیشینه سازی روش بندگی است که حقیقت آن را قوانین و رفتار خداپسندانه و خداجویانه تشکیل می دهد. در این گونه زندگی تصمیم بر این است که به اعمال نفوذ سایر نیروهای انگیزه‌بخش ـ از قبیل طاغوت، شیطان و هوای نفس که در عرف قرآن معبود شناخته شده اند ـ پایان داده شود.
خداوند در قرآن هم مطلق دستورات و مقررات دینی را راه مستقیم به سوی خود معرفی می کند (انعام/253 و 161 و 126) و هم تعبد و پای بندی به آنها را (آل‌عمران/51 و مریم/36 و یس/61 و زخرف/64)؛ جمله «وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ.» (یس/61) و مشابه آن، معنایی جز رعایت بایدها و نبایدهایی ندارد. هنگامی که کاری (در حوزه های ارتباط انسان با خودش، انسان با خدا، انسان با انسان و انسان با طبیعت) با یاد خدا انجام داده می شود، انسان در حال عبادت است.(8) فعالیت با انگیزه الهی، تقرب و انس با خدا را در پی دارد. بنابراین به کارگیری عنوان «صراط مستقیم» در مورد دستورات و مقررات دینی (اعم از عبادی و اجتماعی) تعبیر حقیقی نخواهد بود، آنها به علاوه رعایت خداجویانه، معنای درست راه مستقیم به سوی خدا را تحقق می بخشد. عبادت به معنای یاد شده هدف خلقت جن و انسان شناخته شده است:
«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.» (ذاریات /56).
«من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند.»
مقصود آیه بیان هدف نهایی آفرینش انسان نیست تا با راه بودن و پل بودن عبودیت و عبادت ناسازگار باشد، چه آنکه براساس آیه:
«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» ­(حجر/99)
عبادت مقدمه برای هدف والاتری که یقین نام دارد می باشد.(9)
یاد این نکته خالی از فایده نیست که در تفکر اسلامی در اهداف میانی و مقدماتی، هدف غایی یعنی شهود و حضور یاد خدا نیز به گونه ای مطرح است، بدون چنین شهودی عمل صالح که نردبان تعالی شمرده شده است، شکل نمی گیرد. ممکن است طرح عبادت به عنوان غایت خلقت نمایانگر این حقیقت باشد که هیچ گاه بندگی خالی از شهود نیست. بر این اساس عبادت می تواند هدف غایی شمرده شود.
الف ـ نقش و مراتب پرستش
بسیاری از خداپرستان، پای بندی به بایدها و نبایدهای ارزشی را متکی بر سیر و سلوک معنوی دانسته و گفته اند که در غیاب شعائر و مناسک، احساس ژرفا داری حیات آدمی ناپدید می شود(10) و جامعه را فساد و زوال تهدید می کند.(11)
الکسیس کارل از میان گونه های مختلف سیر و سلوک معنوی، نیایش را به مطالعه گرفته و آثار روحی و جسمی آن را معرفی کرده است، وی بر این باور است که حتی شکل طوطی‌وار و تمرینی این سلوک معنوی نیز زمینه کاملاً لازم روحی احساس عرفانی و اخلاقی را با هم فراهم می آورد و در اثر آن در چهره نیایش گر، حس وظیفه شناسی، کمی حسد و شرارت و تا اندازه ای حس نیکی و خیرخواهی نسبت به دیگران، با ثبات نسبی، قابل مطالعه می نماید.(12)
شایسته است که برای ارزیابی بهتر درک و تصور این طبیب، جراح، فیزیولوژیست و زیست شناس مشهور فرانسوی، از نقش نیایش، پاره ای از سخنان وی را در این رابطه به مطالعه بگیریم:
«نیایش هنگامی که مداوم و پرشور و حرارت است، تأثیرش بهتر آشکار می شود… انسان خود را آنچنان که هست می بیند، از خود خواهی اش، حرصش، گمراهی‌ها و کج فکری هایش و از غرور و نخوتش پرده بر می دارد، برای انجام تکلیف اخلاقی رام می شود، برای کسب خضوع فکری اقدام می کند و در همین هنگام سلطنت پرجلال آمرزش در برابر او پدیدار می گردد.
رفته رفته یک صلح درونی، یک هماهنگی و سازش خوش فعالیت های عصبی و اخلاقی، بزرگترین ظرفیت تحمل در برابر محرومیت، اتهام، اندوه و قدرت شکست ناپذیر و سستی ناشناس بردباری در قبال از دست دادن همه چیز، درد، بیماری و مرگ ؛ به سراغ وی می آید… نیایش خصائل خویش را با علامات بسیار مشخص و منحصر به فردی نشان می دهد: صفای نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادی بی دغدغه، چهره پر از یقین، استعداد هدایت و نیز استقبال از حوادث، به سادگی در آغوش گرفتن یک سرباز یا یک شهید مرگ را. اینهاست که از وجود یک گنجینه پنهان در عمق جسم و روح ما حکایت می کند… به نظر می رسد که نیایش انسان ها را آن چنان رشد می دهد که جامه ای که وراثت و محیط به قامت‌شان دوخته است برایشان کوتاه گردد، ملاقات با پروردگار آنها را از صلح و آرامش درون لبریز می سازد به طوری که شعشعه پرتو این صلح، از چهره شان نمودار است و آن را هر جا که روند با خود می برند.»(13)
رشته ای در گردنم افکنده دوست می برد هر جا که خاطرخواه اوست
کارل، حقیقت نیایش را انس و ارتباط با خدا می داند که آثار و نتایج تربیتی و ارزشی متنوعی را به بار می آورد؛ ولی در تعریف دعا، از عبارت های: «کنش روح به سوی کانون غیر مادی جهان»، «پرواز روح است به سوی خدا» و «نمودار کوشش انسان است برای ارتباط با آن وجود نامرئی»(14)، سود می برد که اشاره به معناخواهی اهل نیایش دارد. در اسلام نیز سیر و سلوک تحت عنوان عبادت که دارای قلمرو وسیعی می باشد، به رسمیت شناخته شده است. عبادت سر فصل های متعددی را زیر پوشش خود دارد که نیایش یکی از آنهاست. و دیگر عناوین زیر مجموعه آن عبارت است از حج، نماز، روزه، خمس، زکات، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، ذکر، زیارت و تلاوت قرآن که هر کدام تعریف خاص خود را دارد. انسان مسلمان بدون چشمداشت مادی تحت عنوان واجب یا مستحب به طور شبانه روزی یا در طول سال یکبار، خداجویانه، انجام این امور را وظیفه خود می شناسد.
تمام مصداق های عبادات اسلامی، با هدایت الهی و مدیریت معصوم و مطابق دیدگاه انسان شناختی اسلام سامان یافته و در آنها با حفظ جوهره پرستش، به ابعاد مختلف زندگی دنیوی و سعادت اخروی نیز توجه شده است، ولی فلسفه اصلی آنها استحکام احساس شهود غیب، می باشد. شهید مطهری در توصیف عبادت می گوید:
«عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالی روان است، پرواز روح است به سوی کانون نامرئی هستی، پرورش استعدادهای روحی و ورزش نیروهای ملکوتی انسان است، پیروزی روح بر بدن است، عالی ترین عکس العمل سپاسگزارانه انسان است از پدید آورنده خلقت، اظهار شیفتگی و عشق انسان است به کامل مطلق و جمیل علی الاطلاق و بالاخره سلوک و سیر الی اللَّه است.»(15)
عبادت با تمام گونه هایش این کارکرد را دارد که،یاد خدا را بیش از پیش در دل‌ها زنده می کند. در قرآن نماز بازتاب دهنده یاد خدا معرفی می شود. (طه/14 و عنکبوت/45)، خود قرآن ذکر نامیده شده است. روزه، منشأ تقوا معرفی می گردد که تکیه بر یاد خدا دارد… با یاد خدا و رسوخ آن در اثر عبادت، پرده غفلت، هواپرستی، جهل و آرمانها و اهداف غیر ارزشی کنار می رود و دریچه چشم و گوش انسان بر روی حقایق گشوده شده و زمینه پیمودن راه بندگی در پهنه حیات فراهم می گردد.
«انّ اللَّه جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع بعد الوقرة و تبصر بعد العشوة و تنقاد بعد المعاندة.»(16)
«خداوند، یاد خود را صیقل دل‌ها قرار داده است، دل‌ها بدین وسیله از پس کری، شنوا و از پی نابینایی، بینا و از پس سرکشی و عناد، رام و سر به راه می گردند.»
در حقیقت یاد خدا هم روشنایی بخش مسیر راهپیمایی است و هم وسیله پیش روی به سوی مقام قرب الهی. علی(ع) می فرماید:
«اللهم انّی اتقّرب الیک بذکرک« (دعای کمیل).
«پروردگارا من با یاد تو آهنگ نزدیک شدن به تو را سر می دهم.»
گرایش به عبادت مراتبی دارد. در آغاز مسیر و راه پیمایی، یاد خدا و یاد خود با هم به انسان انگیزه بندگی می دهد، ترس از جهنم و امید به بهشت خداوند، زمینه پرستش و بندگی را فراهم می سازد. مؤمن آگاه در تلاش است که از این مرحله عبور کند وعاشقانه و خالصانه رو به خدا آورد. علی(ع) درباره سطوح مختلف خداجویی می فرماید:
«انّ قوماً عبدوا اللَّه رغبة فتلک عبادة التجار و انّ قوماً عبدواللَّه رهبة فتلک عبادة العبید و انّ قوماً عبدوا اللَّه شکراً فتلک عبادة ال‍أحرار.»(17)
«بدون تردید گروهی خدای را به انگیزه دریافت پاداش می پرستیدند، این عبادت تجارت پیشگان است و گروهی او را از ترس می پرستند، این عبادت برده صفتان است و گروهی او را برای آنکه او را سپاسگذاری کرده باشند، می پرستند، این عبادت آزادگان است.»
سعدی، همین معنا را در قالب شعر به تصویر می کشد:
خـلاف طـریـقـت بــود کــاولــیــا
تـمـنـا کـنـنـد از خــدا جـــز خــدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تـو در بند خویشی نـه در بند دوسـت(18)
پرستشگر می کوشد خود پرستش را که عبارت است از جذب شدن به شعاع جاذبه الهی هدف قرار دهد تا موضوع بهشت و جهنم کنار رود.(19) سوز و گداز دست یابی به این مرحله هدف گرایی، در زبان امامان معصوم این گونه انعکاس یافته است:
«الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعز قدسک.»(20)
«خدای من کمال و دلبستگی به خودت را به من ببخش و دیدگان دل ما را با پرتو نظر به خودت، نور بده تا دیده دلها، حجاب‌های نور را بدرد و به معدن بزرگی برسد و ارواح ما به درگاه عزت تو آویخته گردد.»
این مرتبه خداجویی در کلام اهل معنا، با قالب ها و تعبیرهای گوناگون در دست رس جویندگان راه کوی دوست، قرار گرفته است:
«هدف نهایی آن است که انسان از پل عبادت به مقصد یقین برسد… «واعبد ربک حتّی یأتیک الیقین» (حجر/99) یقین، همان نورانیت، شهود و صفای باطن است که اگر کسی به آن رسید به هدف عبادت رسیده است و در نتیجه به هدف خلقت رسیده است.»(21)
«کمال انسان بالاتر است از حد مشتهیات حیوانی و لو در جهان دیگر که برای انسان، تأمین شود، بلکه در حد عبادت های شاکرانه و محبانه و عاشقانه است و آن وقت پرستش مفهومی برابر مفهوم عشق نسبت به حقیقت پیدا می کند… هدف اصلی مرتبه پایین عبادت نیست بلکه مرتبه عالی آن است. هر که بدانجا نرسید، برای او این مرتبه پایین تر از هیچ بهتر است.»(22)
«فحقیقة العبادة ـ هی الغرض ال‍أقصی من الخلقة ـ هی ان ینقطع العبد عن نفسه و عن کل شی ء و یذکر ربه.»(23)
«حقیقت عبادت ـ که غرض نهایی آفرینش شمرده شده ـ عبارت است از این که بنده از خود و هر چیز دیگر، بریده و به یاد پروردگارش باشد.»
آویختگی عبد به معدن عظمت به گونه ای است که روح، حوصله درنگ در تن را از دست می دهد و دردناک ترین مصیبت برای او خطر جدایی از خدا می باشد.
امیر راه طریقت، در ترسیم حالات روحی، این سالکان راه یافته، می گوید:
«هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنیا بأبدان أرواحها معلقة بالمحلّ ال‍أعلی.»(24)
«علمی که بر پایه بینش کامل است بر قلب های آنان هجوم آورده است و آنان روح یقین را لمس کرده اند و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیده اند، آسان پذیرفته اند و بدانچه، نادانان از آن رمیده اند، خو گرفته اند، دنیاگرایان را با تن هایی همنشینند که ارواح آنها آویخته بالاترین جایگاه می باشند.»
«لولا الاجل الذی کتب لهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفةعین شوقاً الی الثواب و خوفا من العقاب.»(25)
«اگر اجل مقدرشان نمی بود، ارواح آنها، از شدت شیفتگی به ثواب و ترس از عقاب، یک چشم بهم زدن، در بدن‌های خود، درنگ نمی کردند.»
«فلئن صیرتنی للعقوبات مع اعدائک و جمعت بینی و بین اهل بلائک و فرقت بینی و بین احبائک و اولیائک فهبنی یاالهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک.»(26)
«اگر به قصد کیفر دهی، مرا با دشمنان و مستحقان عذابت، همنشین ساختی و از دوستان و اولیای خود جدایم کردی، آن موقع، گیرم ـ معبودم، آقایم، مولایم و پروردگارم ـ بر عذابت صبر پیشه کردم پس درد فراق تو را چگونه تحمل کنم و بر آن صبر نمایم!»
به هر حال راه آویختن خود به «محل اعلا» یا نفوذ دردایره جاذبه محبت الهی راهی جز رعایت مسائل عبادی و صالح سازی رفتار ندارد. قوت گیری روحیه تعبد، به الهی شدن کل وجود انسان منجر می گردد. الهی شدن کل وجود یعنی خدا خواهی باتمام فعالیت های روحی و جسمی ممکن در عرصه های مختلف زندگی در قرآن با صراحت بیان شده است که عمل صالح مؤمن را به خدا نزدیک کند:
«الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» (فاطر/10)
مؤمن معتقد به توحید به سوی خدا بالا می رود و عمل صالح وسیله بالا رفتن او می باشد.
براساس سخنی از پیامبر، خداوند می فرماید:
«ما تحبّب الی عبد بشی ء أحبّ الی مما افترضته علیه و انّه لیتقرب الی بالنوافل حتی احبه، فاذا احببته، کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها، ان دعانی أجبته و إن سألنی أعطیته.»(27)
«بین کارهایی که بنده به قصد کسب محبتم انجام می دهد، چیزی برایم دوست داشتنی تر از تکالیفی نیست که بر او واجب کرده ام ]ولی[ او با انجام دادن نوافل و مستحبات ]نیز[ در پی تقرب به من است تا جایی که من او را مورد محبت قرار می دهم، وقتی که او را محبوب خود شناختم، من گوش او هستم که به وسیله آن می شنود، چشم او هستم که به وسیله آن مشاهده می کند، زبان او هستم که با آن سخن می گوید و دست او هستم که با آن سخت گیری می کند، اگر مرا خواند اجابت می کنم و اگر چیزی طلبید، به او می دهم.»
در دایره محبت الهی، عشق رو به افزایش، اراده و قدرت تصمیم گیری رو به نیرومندتر شدن و تمام وجود انسان مشغول کار خدایی می باشد و جز عشق ورزی، گزینه دیگری ندارد و خستگی، ناامیدی و احساس پوچی معنا ندارد.
«أُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ.» (مؤمنون/61)
«چنین کسانی به سوی کارهای خیر، سرعت می گیرند و در انجام آنها سبقت می جویند.»
سختی و هزینه بری کارها، نه تنها بر روحیه پیشی گیری به سوی کارهای خیر، گزندی وارد نمی کند که فرصت ایثار و مجال جان فشانی، زمینه را برای فرمانروایی این روحیه، آماده تر می کند، بدان دلیل که امتحان سخت تر، پاداش چشم گیرتر دارد و بشارت تقرب بیشتر را همراه می آورد:
«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ ـ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ ـ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.» (بقره /155-157).
«به صابران بشارت بده آنان که موقع تحمل مصیبت می گویند: ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم اینها کسانی هستند که صلوات و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگانند.»
ب ـ کارآمدی شناخت هستی
هستی شناسی با مؤلفه های خداشناسی، انسان شناسی و معادشناسی با ویژگی های مورد پذیرش قرآن، عامل راهبردی دیگری است برای اجرایی شدن معنای زندگی در تصور و تفکر دینی با شناخت هر چه دقیق تر هستی، هر انسانی، آمادگی بیشتری پیدا می کند. که بایدها و نبایدهای مربوط به زندگی را به منظور دست یابی به مقام قرب الهی جامه عمل بپوشاند.
از نظرقرآن انسانی که خروش از اسارت اهداف خیالی و پنداری و جهل رهایی یافته است، وقتی به مطالعه هستی و هویت اشاره ای آن، می پردازد و حکمت و هدفمندی را در پهنه آن مشاهده می کند، به هدف آفرینش و فرجام کار خودش نیز پی می برد، گویا ضمن توجه به حکمت آفرینش کل هستی، به حکیمانه بودن آفرینش خودش نیز متوجه شده و ایمان پیدا می کند به این حقیقت که اگر معادی و رستگاری جاودانی در کار نمی بود این همه سرمایه گذاری برای انسان بیهوده می نمود و خداوند منزه است از هستی دهی بیهوده:
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.» (آل‌عمران/191)
«و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و می گویند) پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریده ای! منزهی تو! پس ما را از عذاب آتش مصون دار.»
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ.» (مؤمنون/115)
«آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز نمی گردید.»
«خردمندان پاکیزه سرشت با مطالعه هستی پی می برند که در حقیقت این قیامت و بازگشت به خداست که توجیه کننده خلقت این عالم است.»(28)
ولی انسان های تن داده به خواسته های حیوانی و اهداف پنداری، با تردید افکنی، یاد معاد را در ضمیر خود می شویند تا با دغدغه کمتر، هنجار شکنی را پیشه شان قرار دهند:
«بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ـ یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ»­ (قیامة /5 و 6)
«بلکه انسان می خواهد در تمام عمر گناه کند (از این‌رو) می پرسند قیامت کی خواهد بود!»
چنین افرادی (گویا) بر این پندارند که اگر قیامت نباشد ولی بایدها و نبایدهای ارزشی را رعایت کند، لذتهایی را بر خود حرام می کند و زیان می بیند.(29) ولی منطق دینداران، نگرانی آنها را واهی دانسته می گویند:
«حتی در این دنیا نیز صرفه باخدا باوری است. مؤمنان گر چه لذت هایی زیانمند را از دست می دهند، به خوشحالی بالاتر دست می یابند و در زندگی به انسان های فروتن و درست کردار تبدیل می شوند.»(30)
اما در رابطه با آخرت، دین و خرد با هم به انسان توصیه دارد که براساس احتمال معاد عمل کند. براساس برهان شرطبندی پاسکال (ریاضی دان، فیزیک دان، و متکلم فرانسوی 1662-1623م):
«وجود خدا، حقانیت آموزه هایی چون معاد اگر هم قابل اثبات یقینی نباشد، یگانه گزینه پذیرفتنی است! چرا که برای پرهیز از زیان احتمالی الحاد که به مراتب بالاتر از سود یقینی آن است، چاره ای جز ایمان با سلوک مؤمنانه نیست.»(31)
غزالی سخن مشابه دارد. ولی بعد از طرح تردید یاد شده می گوید:
«بر تو واجب شد به حکم عقل که راه شرع فرا پیش گیری که خطر چون عظیم باشد بگمان ضعیف از وی بگریزند، چه اگر تو قصد طعام کنی که بخوری کسی گوید: ماری دهان، در این طعام کرده است، تو دست باز کشی، اگر چه گمان آن بود که وی دروغ می گوید و برای آن می گوید تا وی بخورد و لکن چون ممکن بود که راست می گوید. با خویشتن گویی: اگر نخورم رنج این گرسنگی سهل است و اگر بخورم، نباید که او راست گفته باشد و من هلاک شوم.»(32)
این گونه ای از استدلال پیش از همه، در سخنان معصومان مطرح شده است. روایاتی در این باب از امام علی(ع)(33) و امام صادق(ع) و امام رضا(ع)(34) در خور مطالعه می باشد.
امام رضاعلیه السلام خطاب به زندیقی فرمود:
«وان کان القول قولکم… ألسنا و ایاکم شرعاً سواء، لایضرنا ماصلینا و صمنا و زکینا و أقررنا… و ان کان القول قولنا.. قد هلکتم و نجونا.»
«اگر سخن شما درست باشد ما و شما همسان خواهیم بود و نماز، روزه، زکات، و اقرار ما زیانی به ما نخواهد داشت و اگر سخن ما درست از آب درآمد، شما هلاک شده اید و ما نجات یافته ایم.»
در مطالعات انسان شناختی، لذت های معنوی حتی نزد بسیاری از گرایش های سکولاریستی پذیرفته شده است، یعنی انسان از خدمت و احسان به دیگران لذت می برد این احساس به عضو خاص و برقراری رابطه با یک ماده بیرونی، حاصل نمی شود بلکه با عمق روح و وجدان آدمی مربوط است.(35) ولی تفاوتی که وجود دارد این است که «اخلاق سکولار در پاسخ این سوال که چرا وقتی که اخلاقی بودن به سود تو نیست و می توانی با عمل خود خواهانه، زندگی را به نحو سودآوری به پیش بری، باید اخلاقی باشی؛ با مشکل جدی رو به رو است.»(36) زیرا لذت در نهایت باید به خود انسان برگردد، لذت معنوی سکولار حکمت و علّتی در وجود خودش ندارد! ما وقتی که حس دینی منشأ فعالیت های خیرخواهانه باشد، لذت های معنوی دوچندان می شود؛ زیرا در نهایت ثمره این فعالیت ها به خود خیرخواه، برمی گردد، حتی ایثار و پاکباختگی همراه با رنج و تلخی ها برای وی دلپذیر می شود، چون باور دارد که خدا جبران می کند. قرآن می گوید:
«وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ» (بقره/110 و مزمل/20)
«و هر کار خیری را برای خود از پیش می فرستید، آن را نزد خدا خواهید یافت.»
زندگی در پرتو شناخت خداوند – به عنوان آفریدگار هستی و مجمع اسماء و صفات برتر و پیراسته از هر گونه نقص و کاستی که انسان را خلیفه و نمایش دهنده صفات علیای خود خوانده است(37)، و اعتقاد به معاد عرصه بهره گیری از میزان خداگونه سازی حالات روحی و رفتار خود در دنیا ـ و احساس درونی به نام وجدان که در تمام انسان ها زنده است و منشأ توقعات ارزشی می باشد ـ همزمان هم احساس مسئولیت به معنای واقعی کلمه ـ به وجود می آید و هم روحیه تعالی خواهی یعنی دست یابی به بلندترین و مقدس ترین آرمانهای اخلاقی متکی بر محوریت آرمان توحیدی.
«آرمان توحیدی که در قالب گرایش و ایمان به خدا جریان دارد تمام الگوها و گرایش ها، هدف ها، آرزوها، دورنگری ها، بلندپروازی بشری را یکجا قرار داده همه آنها را یکپارچه در پرتو الگوی والا و حقّی ارائه می دهد که وجودش سراسر علم و قدرت و عدل و رحمت و انتقام مطلق است. دید روشن و تصویر واضح از چنین الگویی را ایدئولوژی توحیدی در اختیار ما می گذارد. این مکتب و بینش به ما آموزش می دهد که با صفات و اخلاق خدایی… به صورت یک سلسله راهنمایی ها و رهبری های عملی و به عنوان هدف عملی حرکت خود و بالاخره در قالب نشانه ها و علائم نصب شده در مسیر و طریق طولانی از انسان تا خدا، برخورد، رفتار و همکاری کنیم.»(38)
بر این اساس حقیقت میزان پیش روی و تقرب به خدا یک واقعیت عینی خواهد بود، انسان خداجو با پیمودن طریق طاعت واقعاً در حال طی کردن مراتب و درجات قرب پروردگار است، دائم وجودش شدت، قوت و کمال بیشتر پیدامی کند یعنی علم، قدرت، حیات، مشیت و دایره نفوذ و تصرفش رو به ازدیاد پیش می رود.(39)
قرآن، خداوند را دارای قدرت و عزّت مطلق معرفی می کند و به مؤمن توصیه دارد که با عمل صالح سیر تکاملی (یعنی قدرتمندتر شدن) خویش را به سوی خدا دنبال نماید:
«مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ.» (فاطر/10)
کسی که خواهان عزت است، تمام عزت نزد خداوند است (مؤمن معتقد به) سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند و عمل صالح او را بالا می برد.
وقتی که در این نوع ازدیاد وجودی، رکود و توقف به وجود می آید مرگ برای انسان بهتر از زنده ماندن است. امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید:
«من استوی یوماه فهو مغبون و من کان آخر یومیه خیرهما فهو مغبوط و من کان آخر یومیه شرهما فهو ملعون و من لم یر الزیادة فی نفسه فهو الی النقصان و من کان الی النقصان فالموت خیر له من الحیاة.»(40)
«کسی که دو روزش برابر است فریب خورده است. کسی که روز اخیر دو روزش بهتر از قبل باشد، مورد غبطه و رشک است، کسی که روز اخیر دو روزش بدتر از قبل باشد، او مورد لعنت است، کسی که فزونی در نفس خود نمی بیند روبه نقصان است و کسی که رو به نقصان پیش می رود، مرگ برایش بهتر از زنده ماندن است.»
ازدیاد وجودی به معنایی که گذشت، حقیقت تقرب به خدا را تشکیل می دهد که هنگام نیت اعمال صالح و عبادی، تصورش واجب می باشد. راغب اصفهانی از پژوهشگران چیره دست حوزه معارف قرآنی می گوید:
«قرب بنده به خدا در حقیقت عبارت است از این که بسیاری از صفاتی را که خدا را می توان بدان وصف کرد، از آن خود کند، هر چند اتصاف انسان به آن در حدی نباشد که خدا بدان وصف می شود، چون علم، حلم، رحمت و غنا و این اتصاف به وسیله زدودن چرک هایی چون جهل، خشم ناروا و نیازهای بدنی به قدر توان بشری است.»(41)
به هر حال وقتی تحولات مثبت روحی بر پایه هستی شناختی توحیدگرایانه شکل گرفت، رفتار بیرونی متناسب با خود را به ارمغان می آورد. قرآن می گوید:
«کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ.» (اسراء /84)
«هر کس طبق ویژگی های روحی خود عمل می کند؟»
بازتاب زندگی با معنا
در زندگی معنادار و خداجویانه، نگاه انسان به هستی، به زندگی، به انسان یا انسان های دیگر و نگاه به خودش تغییر می کند. بازتاب این دگرگونی در دو حوزه حیات فردی و حیات اجتماعی قابل مطالعه و پی گیری می باشد:
الف ـ اثر فردی
از نظر قرآن، زندگی انسان با دو واقعیت متفاوت قابل تصور است که عبارت است از: زندگی تهی از یاد خدا و زندگی متّکی بر خداخواهی. قرآن به قصد یادآوری عمق تفاوت این دو نوع زندگی تأکید دارد که فلسفه بعثت، احیای انسان زنده می باشد که با شروع عمل به هدایت آسمانی، آغاز می گردد.
«أَوَ مَن کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا.» (انعام/122)
«آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه می رود همانند کسی است که در تاریکیها باشد و از آن خارج نگردد.»
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ.» (انفال/24)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! عودت خداو پیامبر را اجابت کنید هنگامی فرامی خوانند به چیزی که به شما زندگی می دهد.»
وقتی که خداوند هدف زندگی شناخته شد و رفتار براساس یاد و خواست او انجام پذیرفت زندگی دلپذیر می شود و آرامش روح انسان را نوازش می دهد.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (نحل/97)
«هر کس کار شایسته انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است او را به حیاتی پاک و دلپذیر زنده می داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد.»
«وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ ـ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.» (رعد/27ـ28)
«(خدا) هر کس را که بازگردد، به سوی خودش هدایت می کند، آنها کسانی هستند که ایمان آوردند و دلهایشان به یاد خدا مطمئن و آرام است، آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا می کند.»
آرامش روحی هدیه ارزشمندی است که خداوند به بنده اش ارزانی می دارد و پاسدار آن است، حتی راضی نمی شود که وحشت هنگام مرگ، آن را به هم زند، از این رو، این ندای روحبخش الهی گوش بنده در حال جان دادن را، نوازش می دهد و برای ابد آرامش روحی وی را تأمین می کند:
«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ـ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً.»­ (فجر/27ـ30)
«تو ای روح آرامش یافته! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است پس در جمع بندگانم وارد شو و در بهشتم قدم گذار.»
حیات واقعی، دلپذیر و زیبا شدن زندگی و آرامش روحی چگونه به وجود می آید؟
هستی شناسی توحید محور، به احساسات، اراده، اهداف، آرمان ها، اخلاق و رفتار، رنگ الهی می دهد. این رنگ آمیزی عامل دیگرگونی حیات، از وضعی به وضع دیگر است، در جهان شناسی که قرآن به مؤمن آموزش می دهد، خداوند با صفات: رحمان، مجیب، رحیم، ودود، محسن، قادر، و… حمایت کننده، یاری رسان، هدایت کننده، پاداش دهنده انسانی است که کل آفرینش مسخر و در خدمت او می باشد. این همه نعمت به او انگیزه پرستش، رفتار عادلانه و برخورد خیرخواهانه را می دهد که قطعاً زیبایی ظاهر زندگی را همراه دارد و خوشبینی دیگران را به ارمغان می آورد. کسی که آفریدگار و تمام آفرینش را حامی خود می شناسد، خود را در مسیر تقرّب الی الله می بیند، تمام زندگی خود را تلاشی در مسیر سعادت ابدی تلقی می کند و با ظهور خیرخواهانه در جامعه، خوشبینی اکثریت افراد جامعه را از آنِ خود می داند، بی تردید احساس مصونیت، پیروزی و آرامش روحی می کند. تنها نگرانی که به سراغ او می آید نگرانی ناشی از قصور و کم کاری است که عاملی است برای جدیت بیشتر.
شهید مطهری رحمه الله می گوید:
«حالت فرد با ایمان در کشور هستی مانند حالت فردی است که در کشوری زندگی می کند که قوانین و تشکیلات و نظامات آن کشور را صحیح و عادلانه می داند، به حسن نیّت گردانندگان کشور نیز ایمان دارد، قهراً زمینه ترقی و تعالی را برای خودش و همه افراد دیگر فراهم می بیند و معتقد است که تنها چیزی که ممکن است موجب عقب ماندگی او شود تنبلی و بی تجربگی خود او و انسان های مانند اوست… این اندیشه طبعاً او را به غیرت می آورد و با خوشبینی و امیدواری به حرکت و جنبش وامی دارد.»(42)
ب ـ اثر اجتماعی
وحدت و همیاری در حیات اجتماعی گمشده تمام متفکران، سیاستمداران و پژوهشگران حوزه فلسفه زندگی است. ضمن تأکید بر ضرورت وحدت، برای تحقق آن هر کس سازوکاری را پیشنهاد می‌کند. تولستوی که کلید حل معمّا را در بیداری عقل جست و جو می کند، می گوید:
«اگر حصول سعادت را به این می دانی که دیگران تو را بیش از خودشان دوست بدارند واجب است که تو هم دیگران را بیش از خودت دوست بداری.»(43)
فرانکل که معتقد به معنادرمانی است و معنا را در ضمیر ناخودآگاه انسان جست وجو می کند تا آن را در ضمیر آگاه وی بکشاند، برای بقای بشریت در کنار یکتاپرستی وحدت انسانیت را نیز لازم دانسته، می گوید:
«امید به بقای بشریت، زمانی وجود خواهد داشت یا به شرطی است که مردم به یک هشیاری، آگاهی درباره وجوه مشترک درمقولات ارزش شناسی برسند، یعنی این که وجوه مشترک در آنچه مردم احساس می کنند به حیات آنها ارزش زندگی کردن را می بخشد… مسئله به این ختم می شود که آیا ارزش ها و معناهایی وجود دارند که مردم، همه مردم بتوانند در آنها سهیم باشند… در آنها مشترک باشند.»(44)
سخن قرآن در این رابطه از هر دیدگاه دیگری، منطقی تر و عملی تر است. کلمه «لا اله الاّ اللَّه» و آیه:
«قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ.» (آل‌عمران/64)
تمام الگوهای ناقص و باطل را که موانع تعالی و تکامل انسان به حساب می آیند، محکوم می کند.
«همه خدایان دروغین و بت نماهای فرومایه و بی ارزش را که همچون گردنه هایی بر سر راه انسان قرار دارند و مانع رسیدن او به خدا می شوند، پاکسازی می کندو از سر راه برمی دارد…. ]انسان را[ از این قید و بندها و حد و مرزهای ساختگی آزادش می سازد تا همواره در حرکت و پویش باشد و از تلاش و تکاپو بازنایستد.»(45)
بدین ترتیب، توحید، انسان را همزمان به آزادی معنوی و آزادی اجتماعی فرامی خواند، در هر دو بخش، روحیه آزادی و آزادی خواهی پا به پای تعبد و تقرب رشد می نماید. تحقق و عینیت خوی ها و صفات مهربانی، دلسوزی، احسان که سرمشق گیری از خداوند، پاسخگویی به فطرت، تأمین کننده نیازهای مادی و معنوی در دنیا و آخرت، شمرده می شود، صحنه حیات اجتماعی را تبدیل می کند به صحنه تعاون و همیاری متقابل. با تعاون همگانی در امیر خیررسانی، آرامش روحی بیشتر وحدت اجتماعی ریشه دارتر و پیشرفت در عرصه های مختلف زندگی که قرین رفاه عمومی می باشد، امکان پذیرتر می گردد. قرآن در مورد ترقی و رفاه جامعه مؤمن و خداجوی می گوید:
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ.» (اعراف/96)
«اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم.»
در جامعه ای که تنها خداوند الگو و هدف شناخته شده، به یقین براساس فعلیت صفات الهی در افراد، وحدت و همیاری بی قید و شرط، عینیت پیدا نموده و زمینه پیشرفت و تسخیر طبیعت را فراهم می آورد، آیه از چنین سنت و قانونی، خبر می دهد. این تلقی با دخالت مستقیم46 غیب در گشودن دریچه برکات بر روی اهل تقوا منافاتی ندارد.
چرا بی معنایی
با توجه به تعامل مشترک کیهان، سرشت انسانی انسان و نهضت آسمانی پیامبران در جهت واداشتن انسان به انتخاب خداوند، به عنوان هدف و معنای زندگی و الگوی تعالی، این سؤال جان می گیرد که چرا انسان، اقتضای مشترک و صریح این سه عامل را نادیده انگاشته، مسافر وادی سرگردانی و بی معنایی می شود؟
از نظر قرآن، نوزادی که چشم به جهان می گشاید، در کنار نیازهای اولیه و طبیعی که خاستگاه داشتن و مصرف کردن است، به طور طبیعی و فطری استعدادگرایش به مفاهیم ارزشی را نیز دارد که براساس آن بایدها و نبایدهای زندگی پا می گیرد.
تداوم حیات با تغذیه و تأمین کنترل شده، در روی زمین، «دنیا» یا زندگی کنونی نام دارد. همه معناگراها، بر ارزشمندی آن. با عبارت های مختلف، تأکید دارند:
«حیوانیت انسان… به منزله لانه و آشیانه ای است که انسانیت او در آن رشد می یابد و متکامل می شود.»(47)
«دستگاه طبیعت برای انسان گهواره ای است که وی را به حرکت درمی آورد و شیرش می دهد تا بزرگ شود.»(48)
«همان احتیاجی را که حیوان به ماده دارد، همان احتیاج را انسان به وجود حیوانی دارد. این شخصیت حیوانی که حامل نفس انسانی است… سد راه ترقی انسان نیست بلکه واسطه ای است که انسان را به سعادت می رساند… مانند کلنگی است که به شخص عاقل داده شده برای کندن چاه و بیرون آوردن آب هر چه کند شود در ضمن عمل تندش می کند تا وقتی که بپوسد و از کار بیفتد.»(49)
علی(ع) نیز در جواب مذمت کننده دنیا از زندگی کنونی به عنوان تجارت خانه اولیای خداو مسجد دوستان او یاد نمود.(50) عطار در مصیبت نامه، ماجرا را این گونه به تصویر می کشد:
آن یکی در پـیـش شـیـر دادگــر ذَم دنیا کـرد بـسـیـاری مـگــر
حیدرش گفتا کـه دنیا نیست بــد بـد تـویی زیرا که دوری از خـرد
هـسـت دنـیـا بـر مـثـال کشتزار هم شب و هم روز باید کشت کار
زان که عزّ و دولت دیـن سـربه سر جمله از دنـیـا تـوان برد ای پـسر
تـخـم امـروزیـنـه فـردا بـر دهد ور نـکـارد ای دریـغـا بـر دهـد
پـس نکوتر جای تو دنیای توست زانکه دنیا توشه عـقبای تـوسـت
تو بـه دنیا در مشو مشغول خویش لیک در وی کار عقبا گـیـر پیش
چون چنین کردی تو را دنیا نکوست پس برای این تو دنیا دار دوسـت(51)
در حقیقت زندگی حیوانی ارزشش را مدیون حیات حقیقی است که از خداخواهی ریشه می گیرد. وقتی یاد خدا در قالب جهان بینی و ایدئولوژی همراه با نظارت سازنده، نادیده گرفته می شود و به کمک فطرت نمی آید، حیات حیوانی خود جای هدف را می گیرد و یا زمینه چنین تحولی فراهم می گردد. این، یعنی آغاز شکل گیری زندگی پست «الحیاة الدنیا» ـ به جای «حیاة طیبه» که در آن داشتن و مصرف کردن، جای شدن را می گیرد، در این زندگی، شناخت هستی و زندگی فلسفه ای جز توانمندتر شدن برای به دست آوردن و مصرف کردن، نداردو به هویت اشاره ای آن دو که به وجود خالق و زندگی ابدی هدایت می کند، توجهی به عمل نمی آید:
«یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ.» (روم /7)
«آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت غافلند.»
«فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ـ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ.» (نجم /29-30)
«پس از این ها ـ که از ذکر ما روی می گردانند و جز زندگی پست را نمی طلبند، روی بگردان.»
فطرت انسانی، انسان را به حرکت و دست یابی به هدف زندگی وامی دارد، ولی چون الگوی آرمان آفرین در کار نیست، آرمانهای خیالی جلودار زندگی می شود. این اهداف سرابی بیش نیست و خواست فطرت را تأمین نمی کند. قرآن درباره ماهیت اهداف انحرافی می گوید:
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَراً ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ.» (حدید/21)
«بدانید که زندگی پست تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و تفاخر بین شما و افزون طلبی در مال و اولاد است همانند بارانی که محصول آن کشاورزان را در شگفتی فرو می برد سپس خشک می شود به گونه ای که آن را زردرنگ می بینی سپس تبدیل به کاه می شود و در آخرت عذاب شدید است.»
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً.» (نور/39)
«و کسانی که کافر شدند اعمال شان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه آن را از دور آب می پندارد اما وقتی به سراغ آن می آید چیزی نمی بیند!»
وقتی که الگوی تعالی بخش در کار نباشد میل به پستی ها و هدف های خیالی اجتناب ناپذیر است و زمینه برای انتخاب سومی وجود ندارد. درک فروم در این رابطه قابل تحسین است که می گوید:
«اگر زندگی انسان به جای بودن در داشتن خلاصه شود به پستی خواهد گرایید، تبدیل به شی ء خواهد شد و روزگار رنج آور و خالی از لطف خواهد داشت. شادی حقیقی با فعالیت حقیقی به دست می آید و فعالیت حقیقی یعنی «پرورش» و اگر شخصی موفق به سامان دادن نیروهای خود در جهت «من عالی تر» خویش نشود، آنها را به سوی هدف هایی پایین تر و پست تر سوق خواهد داد.»(52)
در زندگی پست، افزون طلبی نقش موتور را دارد، افزون خواه همه را افزون خواه می شناسد و باید همیشه آماده حمله و محروم کردن دیگران باشد، در عین حال با یاد مرگ ناکامی خود را قطعی می داند به همین دلیل در زندگی پست نداشتن، از دست دادن، نگرانی از تهاجم دیگران و از همه وحشتناک تر فرا رسیدن مرگ واقعاً انسان را می آزارد و اسیر خود می کند.53 قرآن در توصیف این گونه زندگی می گوید:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً.» (طه/124)
«هر کس از یاد من روی گردان شود زندگی تنگ و سختی خواهد داشت.»
پی‌نوشت‌ها:
1. جان هیک، بُعد پنجم، ترجمه بهزاد سالکی، قصیده سرا، چاپ اول، 81.
2. همان، 126.
3. همان، 128.
4. همان، 92 و 94.
5. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 611 و 608.
6. در این رابطه آیات: 3 سوره احقاف، 38 و 39 سوره دخان، 18-22 سوره مؤمنون و 31-34 سوره ابراهیم مطالعه شود.
7. مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، 109.
8 . صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، مؤسسه اعلمی، چاپ اول، 26 و 27 و 347.
9. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقرّبان، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 406-408.
10 . فصلنامه نقد و نظر، شماره 265، 29-30 و شماره 189،31-32.
11. الکسیس کارل، نیایش، ترجمه علی شریعتی، انتشارات تشیع، چاپ 75 ، 1355.
12. همان، 60.
13. همان، 61-63.
14. همان، 40-41.
15. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ اول، 16/417.
16. نهج البلاغه، خطبه 222.
17. همان، حکمت 237.
18. بوستان سعدی، باب سوم، حکایت دوازدهم.
19. جعفری، محمد تقی، فلسفه و هدف زندگی،چاپ اول، تهران انتشارات قدیانی/ 97.
20. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
21. جوادی آملی، عبداللَّه، ادب فنای مقربان، 406-407.
22. مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، 158-159.
23. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسه أعلمی، چاپ دوم، 388/18.
24. نهج البلاغه، حکمت 147.
25. همان، خطبه 192 (خطبه متقین).
26. مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
27. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، الطبعة الثانیه، 22/67.
28. مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، 76.
29. فصلنامه نقد و نظر، سال 8، ش 1، 41/2.
30. همان، 363.
31. همان، 359.
32. غزالی، محمد، کیمیای سعادت، تصحیح احمد آرام، انتشارات گنجینه، چاپ دوم، 102/1.
33. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیة، 87/75.
34. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیة، الطبعة السادسة، 75/1 و 78.
35. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 20/46.
36. فصلنامه نقد و نظر، س 8، ش 1 و 146، 2.
37. المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه 30 سوره بقره.
38. صدر، محمد باقر، سنتهای اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهری، مرکز نشر فرهنگی رجا، چاپ اول، 232.
39. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار،3/292.
40. صدوق، محمد، معانی الاخبار، دارالمعرفة، 1399ه‍/ 342.
41. مفردات الفاظ القرآن، واژه قرب.
42. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار،2/44-43.
43. لئون تولستوی، فلسفه زندگی،ترجمه جلال دادگر،سازمان انتشارات اشرفی، چاپ سوم/92.
44. ویکتور فرانکل، خدا در ناخودآگاه، ترجمه ابراهیم یزدی، چاپ اول، موسسه خدمات فرهنگی رسا/200.
45. سنت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخی در مکتب قرآن، 222-223.
46. همان، 265.
47. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 2/ 27
48. جعفری، محمد تقی، فلسفه و هدف زندگی، 152.
49. لئون تولستوی، فلسفه زندگی، 84.
50. نهج البلاغه، حکمت 131.
51. به نقل از: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار،555/16.
52. اریک فروم، بنام زندگی،ترجمه اکبر تبریزی، انتشارات مروارید، چاپ دوم/ 28 و 39.
53. لئون تولستوی، فلسفه زندگی، 10-13.
ر. ک:
سید ابراهیم سجادی، ماهنامه قرآنی ترنم وحی، مقاله ی معنا و سبک زندگی از منظر قرآن شماره 15، آبان و آذر 1391 .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد