سجده فرشتگان و مقام چهارده معصوم علیهم السلام – جزء ۱ سوره بقره، آیه ۳۰
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۵۴۱ بازدید
پرسش ۱ . به چه دلیل فرشتگان مأمور شدند بر آدم سجده کنند؛ در حالى که انسان ها فساد و خون ریزى مى کنند؟
پرسش ۲ . آیا سؤال و اعتراض فرشتگان نسبت به سجده بر آدم، صحیح نبود؟
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»[ بقره 2، آیه 30.]؛
«و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینى خواهم گماشت، [فرشتگان ]گفتند: آیا در آن کسى را مى گمارى که در آن فساد کند، و خون ها بریزد و حال آن که ما با ستایش تو، [تو را ]تنزیه مى کنیم و به تقدیست مى پردازیم. فرمود: من چیزهایى را مى دانم که شما نمى دانید».
براى پاسخ به این پرسش، ابتدا به چند نکته زیر اشاره مى کنیم:
نکته اول: خداوند از سؤال و پرسش ملائکه عصبانى نشد؛ چون خدا، خداى عقل و منطق است و هیچ وقت از پرسش گرى بدش نمى آید؛ با این تفاوت که گاهى سؤال، استفهامى و براى فهم و درک مطلب است و گاهى سؤال، اعتراضى و شیطنت آمیز است.
گروه اول، فرشته گونه و رحمانى هستند و نشانه آن این است که پس از دریافت پاسخ، مى پذیرند و سر به سجده مى آورند.
اما گروه دوم، شیطانى و لجاجت پیشه هستند و نشانه آن این است که پس از دریافت جواب، تکبر مى ورزند و سرپیچى مى کنند.
نکته دوّم: خداوند نگفت که شما ملائکه دروغ مى گویید؛ بلکه حرفشان را پذیرفت. آنها گفتند: آدم، خون ریزى مى کند و خدا نگفت که نمى کند؛ زیرا به طور طبیعى، موجودات زمینى، به جهت تزاحم و محدودیت امکانات، چه بسا با یکدیگر درگیر شوند و فساد و خون ریزى پیش آید؛ چنان که در حیوانات نیز این گونه بوده است؛ اما از آن جا که در میان انسان ها، کسانى قابلیت دارند که به مقام خلافت الهى برسند و واسطه فیض الهى شوند، خداوند فرمود: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»؛ یعنى حرف شما درست است؛ اما من یک چیز دیگرى مى دانم؛ یعنى خیر بزرگ ترى در آن است.
حال خدا مى خواهد اثبات کند که دستور سجده فرشتگان بر آدم، منطقى است. خداوند اسمایى را یاد آدم داد؛ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها». «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ» و بعد ایشان را بر فرشتگان عرضه داشت؛ «فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»؛ به ملائکه گفت: اگر راست مى گویید، اسم هاى اینها را برایم بگویید؟
«قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»؛ «گفتند: منزهى تو! ما را جز آن چه [خود] به ما آموخته اى، هیچ دانشى نیست؛ تویى داناى حکیم».
«قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»؛ «آدم! تو فرشتگان را از اسامى آنان خبر بده».
«فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»؛ «چون آدم، فرشتگان را از اسامى آنان خبر داد».
«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛ «[خدا] گفت: [دیدید که گفتم من یک چیزى مى دانم که شما نمى دانید] آیا به شما نگفتم که من نهان آسمان ها و زمین را مى دانم»؟
«وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»؛ «و هر آن چه را که آشکار مى کنید و پنهان مى داشتید، مى دانم»؟
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا» و در این زمان که همه فرشتگان قانع شدند، همه سجده کردند.
در این جا مطلب دقیق ترى وجود دارد که باید بررسى و بیان شود و آن این که این علم اسما، چه علمى بوده که وقتى خدا به آدم یاد داد و بعد آدم به فرشته ها یاد داد، ملائک راضى شدند که سجده کنند؟ این آیات، نشان مى دهد که آن اسما از مقوله لفظ – مثل زید، بکر، حسن و حسین – نبوده، بلکه خداوند مى خواست فرشتگان را با حقایق و موجوداتى عالى، آشنا کند که مقام نورانى آنها بر اهل آسمان ها و زمین پوشیده مى باشد و به همین جهت، خداوند در این آیات، نخست مى فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» که ضمیر «ها»، مؤنث است و به اسما مى خورد؛ یعنى همه آن اسما را یاد آدم داد؛ سپس مى فرماید: «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ» که «هُم»، ضمیر جمع مذکر و براى ذوى العقول مى آید؛ یعنى ایشان را [خود موجودات را] بر فرشتگان عرضه کرد؛ یعنى اصلاً ورق برگشت و بحث از اسما و الفاظ، به حقایق و موجودات صاحب عقل و حیات، ارتباط پیدا کرد.
در جمله «فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤلاءِ»، نیز «هؤلاء» براى جمع ذوى العقول مى آید. خدا به ملائکه گفت: اسماى این حقایق و موجودات را به من خبر بدهید؛ اما چون مقام بلند این ذوات مقدسه، پوشیده از اهل آسمان ها و زمین بود و از احاطه علمى فرشتگان بالاتر بود، اظهار بى اطلاعى کردند؛ پس خداوند به حضرت آدم امر کرد که آنان را از این حقیقت آگاه کند؛ «قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» و در این جا بود که حضرت آدم، فرشتگان را از حقیقت آن موجودات مقدس، آگاه کرد.
«فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»؛ وقتى آدم خبر داد ملائکه را به اسماى ایشان، خداوند گفت: من مى دانم و شما نمى دانید؛ پس سجده کنید.
مرحوم علامه طباطبائى مى فرماید:[ ر.ک: تفسیر المیزان، ج 1، ص 119.] آنها موجوداتى بودند که نزد خداوند وجود داشتند و ملائکه تا به حال آنان را ندیده بودند و پشت پرده غیب بودند. «انزل اللّه سبحانه کل اسم فى العالم بخیرها و برکتها»؛ «خداوند هر اسمى را به برکت وجود آنها نازل کرده و آن چه در آسمان ها و زمین است، از نور آنها برگرفته شده».
چنان که در جامعه کبیره آمده است:
«خلقُکم الله انوارا فجعلکم بِعَرشِهِ مُحدقین»؛ «خداوند شما را [نور وحقیقت شما را نه جسم شما را] خلق کرد؛ سپس شما را به گرد عرش خویش به طواف درآورد».
«حتى مَنَّ علینا بکم فَجَعلَکُم فى بیوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسمه»؛ «تا این که خداوند بر مردم منت گذاشت و شما را در همین خانه هاى گلى قرار داد و رخصت داد که [قدر و منزلت ]شما رفعت یابد و نام خدا در آن خانه ها یاد شود».
هر چه در عالم هست، از برکت وجود نورانى آن ذوات مقدسه است که مقامشان، نهان و پوشیده از اهل آسمان ها و زمین است. وقتى فرشتگان با این حقایق آشنا شدند، فرمان سجده را به جان پذیرفتند و بر این مقامات، سجده کردند.
نتیجه بحث این شد که خداوند حقایق نورى چهارده معصوم را نشان ملائکه داد و گفت که سجده شما، بر شخص آدم نیست؛ بلکه از نسل آدم، چهارده معصوم را داریم و وقتى آنها چهارده معصوم را دیدند، متوجه شدند که مقام آنها با خودشان قابل مقایسه نیست؛
«فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. إِلاّ إِبْلِیسَ».
دلیل این که مراد از اسما، اسامى و حقیقت چهارده معصوم است، این است که با وجودى که طبق قاعده ادبیات عرب، ضمیرى که به اسما باید برگردد، ضمیر مؤنث(ها) است، ولى خداوند فقط یک بار از این ضمیر استفاده کرد و در بقیه موارد از ضمیر (هُم) یا (هؤلاء) که براى جمع صاحبان عقل است، استفاده کرد (مانند: عرضهم، انبئهم بأسمائهم، انباءهم باسمائهم و انبئونى باسماء هؤلاء).
بنابراین، این که برخى مفسران گفته اند که اگرچه فرشتگان نیز توانایى یادگیرى و بهره مندى از علم الهى را داشتند، اما از این آیات به خوبى آشکار مى شود که توانمندى آدم جهت یادگیرى و بهره مندى از علم الهى، بسیار گسترده است و فرشتگان داراى مقام معلوم و محدوده خاص خود مى باشند و به همین جهت، با دیدن توانمندى آدم، در برابر او سجده کردند و خضوع و تواضع خود را نشان دادند[ ر.ک: مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 1، ص 179.] نظر صحیحى نمى باشد؛ زیرا اگر فقط خداوند اسم هایى را به آدم آموخت و آموزش آن به ملائکه هم ممکن بود، ملائکه مى توانستند بگویند: خدایا! اگر تو آن اسم ها را به ما هم آموزش دهى، ما یاد خواهیم گرفت و دیگر آدم بر ما فضیلتى نخواهد داشت و از عدم درخواست آنها معلوم مى شود که آنها ظرفیت آن مسئله را نداشتند (زیرا آن اسما، اشخاصى بودند که وجود جسمانى آنان از صلب آدم به وجود مى آمد).
علاوه بر این، اگر آن اسما و علم، از مقوله لفظ بود، با بیان آنها توسط آدم براى ملائکه، آنها نیز یاد مى گرفتند و دوباره مى توانستند بگویند: ما نیز مانند آدم آن اسما را بلد هستیم؛ پس چرا بر او سجده کنیم؟
بنابراین، نتیجه مى گیریم که سجده ملائکه، در واقع، بر انسان کامل بود که چهارده معصوم مى باشند و آفرینش حقیقت آنان، قبل از همه موجودات بود و آنان، واسطه فیض خداوند براى همه موجودات مى باشند و به همین جهت، سؤال و اعتراض ملائکه نسبت به سجده بر آدم، صحیح نبود.
«و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینى خواهم گماشت، [فرشتگان ]گفتند: آیا در آن کسى را مى گمارى که در آن فساد کند، و خون ها بریزد و حال آن که ما با ستایش تو، [تو را ]تنزیه مى کنیم و به تقدیست مى پردازیم. فرمود: من چیزهایى را مى دانم که شما نمى دانید».
براى پاسخ به این پرسش، ابتدا به چند نکته زیر اشاره مى کنیم:
نکته اول: خداوند از سؤال و پرسش ملائکه عصبانى نشد؛ چون خدا، خداى عقل و منطق است و هیچ وقت از پرسش گرى بدش نمى آید؛ با این تفاوت که گاهى سؤال، استفهامى و براى فهم و درک مطلب است و گاهى سؤال، اعتراضى و شیطنت آمیز است.
گروه اول، فرشته گونه و رحمانى هستند و نشانه آن این است که پس از دریافت پاسخ، مى پذیرند و سر به سجده مى آورند.
اما گروه دوم، شیطانى و لجاجت پیشه هستند و نشانه آن این است که پس از دریافت جواب، تکبر مى ورزند و سرپیچى مى کنند.
نکته دوّم: خداوند نگفت که شما ملائکه دروغ مى گویید؛ بلکه حرفشان را پذیرفت. آنها گفتند: آدم، خون ریزى مى کند و خدا نگفت که نمى کند؛ زیرا به طور طبیعى، موجودات زمینى، به جهت تزاحم و محدودیت امکانات، چه بسا با یکدیگر درگیر شوند و فساد و خون ریزى پیش آید؛ چنان که در حیوانات نیز این گونه بوده است؛ اما از آن جا که در میان انسان ها، کسانى قابلیت دارند که به مقام خلافت الهى برسند و واسطه فیض الهى شوند، خداوند فرمود: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»؛ یعنى حرف شما درست است؛ اما من یک چیز دیگرى مى دانم؛ یعنى خیر بزرگ ترى در آن است.
حال خدا مى خواهد اثبات کند که دستور سجده فرشتگان بر آدم، منطقى است. خداوند اسمایى را یاد آدم داد؛ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها». «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ» و بعد ایشان را بر فرشتگان عرضه داشت؛ «فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»؛ به ملائکه گفت: اگر راست مى گویید، اسم هاى اینها را برایم بگویید؟
«قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»؛ «گفتند: منزهى تو! ما را جز آن چه [خود] به ما آموخته اى، هیچ دانشى نیست؛ تویى داناى حکیم».
«قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»؛ «آدم! تو فرشتگان را از اسامى آنان خبر بده».
«فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»؛ «چون آدم، فرشتگان را از اسامى آنان خبر داد».
«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛ «[خدا] گفت: [دیدید که گفتم من یک چیزى مى دانم که شما نمى دانید] آیا به شما نگفتم که من نهان آسمان ها و زمین را مى دانم»؟
«وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»؛ «و هر آن چه را که آشکار مى کنید و پنهان مى داشتید، مى دانم»؟
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا» و در این زمان که همه فرشتگان قانع شدند، همه سجده کردند.
در این جا مطلب دقیق ترى وجود دارد که باید بررسى و بیان شود و آن این که این علم اسما، چه علمى بوده که وقتى خدا به آدم یاد داد و بعد آدم به فرشته ها یاد داد، ملائک راضى شدند که سجده کنند؟ این آیات، نشان مى دهد که آن اسما از مقوله لفظ – مثل زید، بکر، حسن و حسین – نبوده، بلکه خداوند مى خواست فرشتگان را با حقایق و موجوداتى عالى، آشنا کند که مقام نورانى آنها بر اهل آسمان ها و زمین پوشیده مى باشد و به همین جهت، خداوند در این آیات، نخست مى فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» که ضمیر «ها»، مؤنث است و به اسما مى خورد؛ یعنى همه آن اسما را یاد آدم داد؛ سپس مى فرماید: «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ» که «هُم»، ضمیر جمع مذکر و براى ذوى العقول مى آید؛ یعنى ایشان را [خود موجودات را] بر فرشتگان عرضه کرد؛ یعنى اصلاً ورق برگشت و بحث از اسما و الفاظ، به حقایق و موجودات صاحب عقل و حیات، ارتباط پیدا کرد.
در جمله «فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤلاءِ»، نیز «هؤلاء» براى جمع ذوى العقول مى آید. خدا به ملائکه گفت: اسماى این حقایق و موجودات را به من خبر بدهید؛ اما چون مقام بلند این ذوات مقدسه، پوشیده از اهل آسمان ها و زمین بود و از احاطه علمى فرشتگان بالاتر بود، اظهار بى اطلاعى کردند؛ پس خداوند به حضرت آدم امر کرد که آنان را از این حقیقت آگاه کند؛ «قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» و در این جا بود که حضرت آدم، فرشتگان را از حقیقت آن موجودات مقدس، آگاه کرد.
«فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»؛ وقتى آدم خبر داد ملائکه را به اسماى ایشان، خداوند گفت: من مى دانم و شما نمى دانید؛ پس سجده کنید.
مرحوم علامه طباطبائى مى فرماید:[ ر.ک: تفسیر المیزان، ج 1، ص 119.] آنها موجوداتى بودند که نزد خداوند وجود داشتند و ملائکه تا به حال آنان را ندیده بودند و پشت پرده غیب بودند. «انزل اللّه سبحانه کل اسم فى العالم بخیرها و برکتها»؛ «خداوند هر اسمى را به برکت وجود آنها نازل کرده و آن چه در آسمان ها و زمین است، از نور آنها برگرفته شده».
چنان که در جامعه کبیره آمده است:
«خلقُکم الله انوارا فجعلکم بِعَرشِهِ مُحدقین»؛ «خداوند شما را [نور وحقیقت شما را نه جسم شما را] خلق کرد؛ سپس شما را به گرد عرش خویش به طواف درآورد».
«حتى مَنَّ علینا بکم فَجَعلَکُم فى بیوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسمه»؛ «تا این که خداوند بر مردم منت گذاشت و شما را در همین خانه هاى گلى قرار داد و رخصت داد که [قدر و منزلت ]شما رفعت یابد و نام خدا در آن خانه ها یاد شود».
هر چه در عالم هست، از برکت وجود نورانى آن ذوات مقدسه است که مقامشان، نهان و پوشیده از اهل آسمان ها و زمین است. وقتى فرشتگان با این حقایق آشنا شدند، فرمان سجده را به جان پذیرفتند و بر این مقامات، سجده کردند.
نتیجه بحث این شد که خداوند حقایق نورى چهارده معصوم را نشان ملائکه داد و گفت که سجده شما، بر شخص آدم نیست؛ بلکه از نسل آدم، چهارده معصوم را داریم و وقتى آنها چهارده معصوم را دیدند، متوجه شدند که مقام آنها با خودشان قابل مقایسه نیست؛
«فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. إِلاّ إِبْلِیسَ».
دلیل این که مراد از اسما، اسامى و حقیقت چهارده معصوم است، این است که با وجودى که طبق قاعده ادبیات عرب، ضمیرى که به اسما باید برگردد، ضمیر مؤنث(ها) است، ولى خداوند فقط یک بار از این ضمیر استفاده کرد و در بقیه موارد از ضمیر (هُم) یا (هؤلاء) که براى جمع صاحبان عقل است، استفاده کرد (مانند: عرضهم، انبئهم بأسمائهم، انباءهم باسمائهم و انبئونى باسماء هؤلاء).
بنابراین، این که برخى مفسران گفته اند که اگرچه فرشتگان نیز توانایى یادگیرى و بهره مندى از علم الهى را داشتند، اما از این آیات به خوبى آشکار مى شود که توانمندى آدم جهت یادگیرى و بهره مندى از علم الهى، بسیار گسترده است و فرشتگان داراى مقام معلوم و محدوده خاص خود مى باشند و به همین جهت، با دیدن توانمندى آدم، در برابر او سجده کردند و خضوع و تواضع خود را نشان دادند[ ر.ک: مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 1، ص 179.] نظر صحیحى نمى باشد؛ زیرا اگر فقط خداوند اسم هایى را به آدم آموخت و آموزش آن به ملائکه هم ممکن بود، ملائکه مى توانستند بگویند: خدایا! اگر تو آن اسم ها را به ما هم آموزش دهى، ما یاد خواهیم گرفت و دیگر آدم بر ما فضیلتى نخواهد داشت و از عدم درخواست آنها معلوم مى شود که آنها ظرفیت آن مسئله را نداشتند (زیرا آن اسما، اشخاصى بودند که وجود جسمانى آنان از صلب آدم به وجود مى آمد).
علاوه بر این، اگر آن اسما و علم، از مقوله لفظ بود، با بیان آنها توسط آدم براى ملائکه، آنها نیز یاد مى گرفتند و دوباره مى توانستند بگویند: ما نیز مانند آدم آن اسما را بلد هستیم؛ پس چرا بر او سجده کنیم؟
بنابراین، نتیجه مى گیریم که سجده ملائکه، در واقع، بر انسان کامل بود که چهارده معصوم مى باشند و آفرینش حقیقت آنان، قبل از همه موجودات بود و آنان، واسطه فیض خداوند براى همه موجودات مى باشند و به همین جهت، سؤال و اعتراض ملائکه نسبت به سجده بر آدم، صحیح نبود.