عصراسلام: نه تنها به این دلیل که این فاجعه در مقیاس بی نهایت، خشونت بار و ناباورانه است بلکه این قتل نمونهای از الگوی خشونتی است که در جامعه ما در قالبهای گوناگون رواج دارد و میل جدی برای پنهان داشتن آن نیز هست. این الگو را «سخت کشی» مینامم و دربارهاش مختصر توضیح میدهم.
قتل بابک خرمدین یا رومینا اشرفی و نمونههای مشابه آن، رفتاری کاملا غیرمتعارف و حتی نادر است. تعداد وقوع این رفتارهای کاملا غیرمتعارف در دهههای اخیر در ایران رو به افزایش است. رسانه ها و مطبوعات هر روز از پدرکشی، مادرکشی، فرزندکشی، اشکال پیچیده جانکاه خودکشی، قتلهای فجیع خیابانی و نزاع های خونین محلهای و جمعی گزارش میدهند.
با وجود این، حداقل در حال حاضر نمی توان نتیجه گرفت که افزایش این رفتارهای غیرمتعارف نشانه ای از تحول در کلیت جامعه ایران به سوی خشونت هایی در مقیاس سلاخی در خانواده خرمدین است. به همین دلیل هنگام وقوع این فاجعه ها، رسانه ها، مطبوعات و روشنفکران و محققانی که این موضوعات را تحلیل و نقد می کنند متهم می شوند به بزرگنمایی و سیاه نمایی. از این دیدگاه وقوع گاه و بی گاه این رفتارها در جامعه ای هشتاد و چهار میلیون نفری چیزی جز شکل هایی از نابهنجاری و بیماری روانی و رفتار نامتعارف تعدادی از افراد نیست و نمی توان جامعه ایران را مخاطب این نقدها قرار داد.
قطعا این نکته درست است که میزان آمار این فاجعهها بالا نیست. ممکن نیست در جامعه ای سالانه هزاران هزار خشونت سخت در این مقیاس رخ دهد. در این صورت بقا زندگی جمعی کاملا ناممکن می شود. همچنین اخلاق و عقلانیت موجود در سازوکارهای زندگی اجتماعی راه را برای شکل گیری و گسترش انبوه این نوع خشونت های سخت می بندد.
اما افکار عمومی و جامعه نمی تواند این رفتارهای غیرمتعارف را جدی نگیرد. از اینرو می توان پرسید اهمیت وجود میزان حتی کم چنین رفتارهای غیرمتعارف در چیست؟ پاسخ: اهمیت این فاجعه ها در دو نکته است. نخست، شدت و عمق جراحاتی است که این فاجعه ها در احساسات عمومی و جمعی وارد می سازد و جامعه را نسبت به وضع خودش نگران، مضطرب و بدبین می کند؛ دوم در قابلیت سیپتماتیک یا تشخیصی این فاجعه هاست. واکنش های گسترده مردم در شبکه های اجتماعی و رسانه ها بیان کننده نکته نخست است، و در اینجا می خواهم نکته دوم را کمی بشکافم.
رفتارهای غیرمتعارف در مقیاس خرمدین بیان کننده وجود زمینه های گسترش «خشونت های سخت» در جامعه و شدت یافتن این خشونت هاست. همان طور که اشاره کردم رسانه ها و مطبوعات هر روز اشکال گوناگون قتل های فاجعه بار را گزارش می کنند. این قتل ها نشانه ای از برهم خوردن تعادل روان جمعی جامعه است.
چند سال است که مطالعات موسسه بین المللی گالوپ نشان می دهد جامعه ایران از نظر رفتارها و حالت های روحی و روانی در رتبه اول تا سوم عصبی ترین کشورهاست. موسسه گالوپ مجموعه ای از نگرش ها و متغیرها را برای سنجش میزان خشونت در جامعه را می سنجد. در موقعیتی که جامعه در بالاترین حد عصبی است، بروز رفتارهای نامتعارف در مقیاس سلاخی کردن و اشکال گوناگون سخت کشی امری طبیعی است.
جامعه عصبی، درگیر اشکال گسترده «خشونت های نرم» است، خشونت هایی که جنبه قتل و کشتار فیزیکی ندارند اما از لحاظ روحی و روانی باعث ترور شخصیت افراد می شود. اینها را می توان «سخت کشی نمادین یا منزلتی» یا «سخت کشی نرم» نامید. شاید نیازی به آمار نباشد و با نگاه و تأملی سرسری این «سخت کشی نرم» را ببینیم. بخشی از این سخت کشی ها در رسانه ها، مطبوعات و شبکه های اجتماعی در جلو چشم همگان است.
سیاستمداران ما در موقعیت های گوناگون بدترین و کشنده ترین اتهام ها را در رسانه ها و افکار عمومی به یکدیگر می زنند. دانشگاهیان و محققان نیز گاه با نام نقد، با زبانی انباشته از خشونت و کین توزی درباره یکدیگر میگویند و مینویسند؛ ورزشکاران و قهرمانان ورزشی نیز در رقابتی خصمانه بدترین بیانها را برای از میدان بدر کردن رقیب را به کار می برند؛ همین طور هنرمندان و بازیگران سینمایی، بی رحمانه ترین داوری ها را درباره آثار و شخصیت یکدیگر ابزار می کنند.
اما شکلهای گستردهتر سخت کشیهای نرم را در زندگی روزمره مردم عادی می توان مشاهده کرد، سخت کشی هایی که در زبان روزمره به صورت جک و شوخی به تحقیر قومیت ها، دین ها، گویشها و زبانها و زنان و گروههای اجتماعی فرودست می پردازد. همچنین ترور شخصیت هایی که به صورت تهمت زدنها و دروغگویی و بدنام کردن افراد انجام می شود، شکل هایی از خشونت عادی شده جامعه هستند
گسترش اشکال بزرگ فساد در نظام حکمرانی نیز از بدترین شکل های سخت کشی نرم است. هر از چند گاهی خبر اختلاس های نجومی و مطلقا ناباورانه اما واقعی منتشر می شود. تأثیرات این خبرها در کشتن روان افراد جامعه چنان گسترده و عمیق است که از سلاخی های رومینا و خرمدین ها نیز بیش تر است. در جامعه ای که نیمی از جمعیت آن زیر خط فقر است، خبر اختلاس و دزدی هزاران میلیاردی، یعنی حداقل سلاخی روان نیمی از جمعی کشور. سال هاست که اشکال گسترده ای از سرکوب ها، نابرابری ها، تبعیض ها و فسادهای گسترده و سیستماتیک در کشور رایج است.
مجموعهای از روندها و رخدادهایی را که بیان کردم، کنار سخت کشی فیزیکی مانند مرگ هزاران نفر در تصادفات رانندگی، مرگ کولبران، مرگ هزاران معتاد، مرگ هزاران نفر در خودکشی ها، نزاع های خیابانی و جمعی، هزاران مرگ زیست محیطی، و کتک کاریها و خشونت های خانگی قرار دهیم، تصویری از فضای اجتماعی و جمعی شکل میگیرد که در نهایت ظهور و بروز سخت کشیهایی چون سلاخی بابک خرمدین و رومینا و دیگران نتیجه اجتناب ناپذیر آن است.
در این موقعیت جامعه نیازمند گفت و گوهای جدی انتقادی درباره ساختارهای مولد خشونت و همچنین فرهنگ و اخلاق خشونت زاست. عادی شدن سخت کشیهای نرم زمینهساز سخت کشیهای فاجعه بار و سلاخیهای بیرون از تصور و تخیل انسان می شود. جامعه وقتی «خشونت های نرم» را می پذیرد و رواج میدهد، به تدریج خشونتهای سخت امکان ظهور و بروز بیشتر پیدا میکنند. تحلیل ریشههای ساختاری شکل گیری و گسترش سخت کشیهای نرم و فیزیکی موضوع سخنم در اینجا نیست. می توان این سخت کشی ها را در اشکال گسترده شکافهای اجتماعی و سیاسی در جامعه امروز ایران ریشه یابی کرد.
دکتر نعمتالله فاضلی