چكيده
مسئله «سرپرستي خانواده» از جمله مباحث مهمي است كه در همه نظامهاي حقوقي، از جمله نظام حقوقي اسلام مورد توجه قرار گرفته و آياتي از قرآن درباره آن نازل شده است. از ديدگاه صاحبنظران مسلمان در حقوق خانواده، رياست مرد بر خانواده پذيرفته شده است، اما در محدوده اين رياست و نيز در شرايط آن و در علل انتخاب مرد به عنوان رئيس خانواده اتفاقنظر وجود ندارد.
اين مقاله با نگاهي به آيات قرآن، درصدد تبيين معنا و مفهوم اين رياست و نيز بيان محدوده آن است. به نظر نگارنده، مراد از «قوّاميت مردان بر زنان» در آيه 34 سوره نساء، مسئول بودن و سرپرستي ايشان نسبت به زنان در چارچوب مسائل خانواده است.
مقدّمه
از مباحث مهم و مورد توجه در تمام نظامهاي حقوقي جهان، بحث «سرپرستي خانواده» است. خانواده، كه ميتوان آن را اولين و كوچكترين جامعهاي دانست كه به دست انسان به وجود ميآيد، مانند همه جوامع خرد و كلان ديگر، نيازمند سرپرست و رئيسي است كه امور آن را سامان بخشد و در مواقع گوناگون، با تصميمگيري صحيح، مشكلات آن را برطرف سازد. اما نكته اساسي و مهم اين است كه رياست و سرپرستي آن با چه كسي است؟ آيا مرد يا زن و يا هر دو رياست آن را بر عهده دارند؟
آنچنانكه تاريخ حيات بشر نشان ميدهد، در ادوار گوناگون زندگي بشر و در جوامع گوناگون، به دلايل متعدد، اين رياست متغيّر بوده است. هرچند غالبا مردان مديريت خانواده را بر عهده داشتهاند، اما خانواده گاه مردسالار و گاه مادرسالار بوده و كمتر اتفاق افتاده كه هر دو با هم رياست خانواده را بر عهده داشته باشند.
اما آنچه در اينباره مهم است، آن است كه ديدگاه اسلام و نظام حقوق خانواده در اسلام را در اين مورد بدانيم كه:
1. آيا اسلام مديريت و سرپرستي خانواده را به مرد سپرده است يا به زن؟
2. اساسا معناي اين رياست چيست؟
3. معناي «قوّاميت مردان بر زنان» چيست؟
4. حدود اين رياست و سلطه تا كجاست؟
5. علت اين انتخاب و ملاك انتخاب مرد به عنوان رئيس خانواده چيست؟
6. آيا اين رياست دائمي است يا ميتواند تغيير كند؟
بدون شك، براي رسيدن به نظر اسلام در اين خصوص، قرآن مهمترين منبع براي استخراج و استنباط احكام اسلامي مورد اتفاق همه مسلمانان است و در قرآن ميتوان گفت: آيه 34 سوره نساء تبيينكننده ديدگاه قرآن درباره سرپرستي خانواده است كه محور بحث اين نبشتار نيز همين آيه است.
اهميت بحث درباره آيه
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاء بِمَا فَضَّلَاللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيّا كَبِيرا»(نساء: 34)؛ مردان سرپرست زنانند به دليل آنكه خدا برخي از ايشان را بر برخي برتري داده و (نيز) به دليل آنكه از اموالشان خرج ميكنند. پس زنان درستكار فرمانبردارند و به پاس آنچه خدا (براي آنان) حفظ كرده اسرار (شوهران خود) را حفظ ميكنند. و زناني را كه از نافرماني آنان بيم داريد (نخست) پندشان دهيد و (بعد) در خوابگاهها از ايشان دوري كنيد و (اگر تأثير نكرد) آنان را بزنيد، پس اگر شما را اطاعت كردند (ديگر) بر آنها هيچ راهي (براي سرزنش) مجوييد كه خدا والاي بزرگ است.
پيش از تبيين مراد آيه، توجه به اين نكته مهم است كه آيه مذكور از سه جهت داراي اهميت فراوان است كه حساسيت بحث درباره آن را بيشتر ميكند:
الف. اين آيه از پردامنهترين آيات حقوقي قرآن است كه در فقه اسلامي نيز به آن توجه بسياري شده و در مسائل گوناگون، مورد استدلال فقها قرار گرفته است، مثلاً:
1. در مسئله حاكم شدن زنان در جامعه و به دست گرفتن اداره جامعه؛
2. در مسئله قضاوت زنان در جامعه اسلامي؛
3. انجام فعاليتهاي اجتماعي و حضور فعّال زنان در مشاغل گوناگون در جامعه؛
4. سرپرستي و رياست خانواده كه خود شامل بحثهاي مهمي همچون نفقه، حضانت كودكان، حق طلاق، تبعيت زن از مرد در محل سكونت، ولايت قهري بر اطفال و بسياري مباحث ديگر است.
ب. دومين وجه اهميت اين آيه آن است كه در قانون مدني ايران هم، كه در حقوق خانواده بيشتر برگرفته از فقه اسلامي است، تأثير فراوان داشته و موادي از قانون مدني به طور مستقيم يا غيرمستقيم بر اساس اين آيه نوشته شده است. براي مثال:
1. ماده 1105: در روابط زوجين، رياست خانواده از خصايص شوهر است.
2. ماده 1114: زن بايد در منزلي كه شوهرش تعيين ميكند مسكن نمايد، مگر آنكه اختيار تعيين منزل به زن داده شده باشد.
3. ماده 1117: شوهر ميتواند زن خود را از حرفه و صنعتي كه منافي مصالح خانواده يا حثيت خود يا زن باشد، منع كند.
4. ماده 976: هر زن تبعه خارجي، كه شوهر ايراني اختيار كند، تبعه ايران محسوب ميشود.
5. ماده 1005: اقامتگاه زن شوهردار همان اقامتگاه شوهر است.
حقوقدانان اين مواد قانوني را مبتني بر آيه 34 سوره نساء دانستهاند.1
ج. سومين وجه اهميت آيه 34 سوره نساء آن است كه منتقدان و مخالفان نظام فقهي و حقوقي اسلام در نقد مباني حقوقي اسلام، توجه خاصي به اين آيه كردهاند و براي اثبات مدعاي خود، كه اسلام را ديني زنستيز و مردسالار ميدانند، به اين آيه استشهاد نمودهاند. نگاهي كوتاه به مقالات، كتب، سخنرانيها و يا مصاحبه تمام كساني كه تحت عنوان دفاع از حقوق زنان و در غالب سازمانهاي بينالمللي يا سازمانهاي غيردولتي (N.G.O) و يا به صورت مستقل مطرح شده است، نشان ميدهد كه آنها حملات خود عليه نظام حقوقي اسلام را بيشتر مبتني بر همين آيه و تفسير سنّتي آن كردهاند. حتي پيروان ديگر اديان در حمله عليه اسلام و متهم كردن اسلام به برخورد ناعادلانه با زنان، به همين آيه استشهاد كردهاند.2
ديدگاه برخي عالمان و مفسّران به آيه
آيه مورد نظر با توجه به اهميت فوقالعادهاش، مورد توجه تمامي مفسّران و عالمان اسلامي بوده است. در ذيل، به اجمال، به برخي از ديدگاههاي آنان و سپس به مدلول آيه اشاره ميشود. درباره شأن نزول آيه گفتهاند: آيه درباره سعدبن ربيع بن عمر و زنش حبيبه نازل شده است كه سعد همسرش را به دليل نافرماني كتك زد، حبيبه هم به اتفاق پدرش خدمت پيامبر صلياللهعليهوآله رسيد و شكايت كرد و پيامبر صلياللهعليهوآلههم حكم به قصاص فرمود. اما هنوز آنها نرفته بودند كه جبرئيل نازل شد و اين آيه را بيان نمود و پيامبر فرمود: ما چيزي اراده كرديم و خدا چيز ديگري اراده كرد و آنچه خدا اراده كرده بهتر است و قصاص را رفع كرد.3
اما مرحوم علّامه طباطبائي اين شأن نزول را مردود ميداند و مينويسد: اين داستان با عصمت پيامبر مخالف است؛ چراكه آيه حكم پيامبر را باطل نموده و ايشان را تخطئه كرده است و در واقع، بيان داشته كه پيامبر در تشريع خود، اشتباه نموده و اين با عصمت پيامبر صلياللهعليهوآلهمنافات دارد.4
هرچند ديدگاههاي مختلفي در اين آيه ارائه شده است، ولي در مجموع، دو ديدگاه كلي درباره آيه وجود دارد:
الف. گروهي معتقدند: آيه بيانكننده سلطه و قوّاميت مردان بر زنان است و اين قوّاميت بر تمام شئون زندگي زن است و مرد سلطه كامل بر زندگي همسر خود دارد.
وهبه زحيلي در الفقه الاسلامي و ادلته، برخي از حقوق شوهر را چنين ذكر ميكند:
1. اطاعت از شوهر و تمكين و عدم خروج از منزل بدون اذن شوهر؛
2. حفظ اموال و فرزندان شوهر؛
3. حق تأديب زن در صورت عصيان او؛
4. همراهي شوهر در مسافرت؛
5. معاشرت نيكو داشتن با همسر.5
برخي از مفسّران شيعه همچون علّامه طباطبائي و شيخ طوسي در تبيان، و طبرسي در مجمعالبيان، و نيز بيشتر فقها و مفسّران اهلسنّت هم ميگويند: مفاد آيه اين است كه مردان بر زنان حاكميت و سلطه دارند و اين سلطه بر تمامي شئون زندگي زن است و به عبارت ديگر، مرد سلطه كامل دارد.6 مرحوم علّامه اين سلطه را به واسطه قدرت و قوّت فكر و تعقّل و افزوني نيروي بدني مرد ميداند.7
ب. در مقابل گروه ديگري ميگويند: اگرچه آيه مذكور رياست خانواده را به مردان سپرده، اما محدوده اين رياست تنها امور زناشويي و زندگي خانوادگي است و مردان تسلط ديگري بر زنان ندارند. به عبارت ديگر، اين سلطه درباره شوهران بر زنانشان، آن هم در قلمرو زندگي خانوادگي است.8
جمال محمد فقهي رسول، در زن در انديشه اسلامي مينويسد: سرپرستي مرد از ديدگاه اسلام، بر دو نقطه استوار است:
1. جنبه فطري، كه مراد تواناييها و برتريهاي بدني و روحي مرد است، كه در اين خصوصيات، مرد بر زن برتري دارد و مردها داراي بنيه كامل و عقل غالب بر عاطفه هستند.
2. جنبه اكتسابي، كه مردها با دادن نفقه زن بر امور زندگي سلطه مييابند. البته او ميافزايد: روح آيه 34 سوره نساء ميرساند كه ولايت مرد بر زن در ادامه ولايت پدر است و فقط شامل همان ولايتهايي است كه پدر بر دختر دارد.9
علّامه جعفري اداره خانواده را به چهار صورت تصوير مينمايد:
1. زن و مرد سرپرستي خانواده را بر عهده بگيرند.
2. زن سرپرست خانواده باشد.
3. خانواده پدرسالار باشد.
4. نظام شورايي با سرپرستي مرد كه ايشان اين حالت را براي اداره منزل شرط با اهميتي ميداند. ايشان نظام خانواده را در اسلام، نه مادرسالار و نه پدرسالار ميداند، بلكه آن را انسانسالار معرفي ميكند.10
بدينسان، پاسخ سؤال اول روشن شد و معلوم گرديد كه غالب دانشمندان مسلمان با تكيه بر آيه مذكور، قوّاميت و رياست مردان بر زنان را پذيرفتهاند. حال مهم است كه بدانيم معناي اين رياست و قوّاميت چيست و حدود اين رياست تا به كجاست.
پاسخ به اين سؤال با مراجعه به آيه و دقت در واژگان آن روشن ميشود. از اينرو، در ادامه معاني چند واژه در آيه مذكور بررسي ميشود:
بررسي واژگان آيه
الف. مراد از «الرجال» و «النساء»
معناي لغوي دو واژه «الرجال» و «النساء» تقريبا روشن است كه به معناي مردان و زنان است؛ ولي مقصود از اين دو واژه در آيه روشن نيست و مفسّران و فقها درباره آنها اختلافنظر دارند.
برخي الف و لام در «الرجال» و «النساء» را الف و لام جنس دانسته و گفتهاند: مقصود از رجال و نساء در اين آيه جنس مرد و زن است.
شيخ طوسي در تبيان همين قول را قبول كرده است. ايشان با بيان شأن نزول آيه ميفرمايد: «الرِّجَالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّسَآءِ»؛ يعني مردان نسبت به تأديب و تدبير امور زنان، قيّم آنها هستند كه خداوند مردان را از نظر عقل و رأي (درايت) نسبت به زنان فزوني و برتري داده است.11
نيز مرحوم طبرسي در مجمعالبيان معتقد است: معناي آيه اين است كه مردان بر زنان مسلّط هستند و قوّاميت دارند و سرپرست آنان در تدبير زندگي و تربيت و تعليمشان هستند.12
علّامه طباطبائي معتقد است: در آيه، قوّاميت مردان بر دو علت مبتني شده است:
1. اينكه خداوند به مردان برتريهايي داده است كه آنها را نسبت به زنان قيّم ميگرداند.
2. اينكه مردان از مال خود، نفقه زنان را ميپردازند و بدين دليل، مسلّط بر زندگي آنها ميشوند.
و اين دو دليل هم به صورت عام ذكر شدهاند. ايشان معتقد است: به دليل عموميت، علت حكمي كه مبتني بر آن علت است (قيّم بودن مردان بر زنان) نيز عموميت دارد و منحصر به شوهران نسبت به همسران نيست و چنان نيست كه مردان تنها بر همسران خود قوّاميت داشته باشند، بلكه حكمي براي نوع مردان بر نوع زنان جعل شده است.13
آيهاللّه گلپايگاني هم بر اين معنا تأكيد دارند و ميفرمايند:
قوله تعالي، «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاء» فانّه ظاهرةً في قيمومة الرجال علي النساء و لازمها سلطة الرجال و حكومتهم عليهنَّ دون العكس.14
اما در مقابل، گروه ديگري از مفسّران و فقها معتقدند: در اين آيه، واژه «رجال» به معناي شوهران (ازواج) و واژه «نساء»، به معناي همسران است. بنابراين، مفاد آيه اين ميشود كه شوهران تنها بر زنان خود حق سرپرستي دارند،15 و اين سلطه نيز فقط در محدوده رابطه خانوادگي است و مقصود برتري همه مردان بر همه زنان نيست كه اين قول را چند نكته تأييد ميكند:
1. جمله «بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ.» اين جمله ميرساند كه مقصود برتري همه مردان بر همه زنان نيست، وگرنه بايست ميفرمود: بما فَضَّلَهُم عَليهِنَّ.16
2. همچنين جمله «بِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ»در آيه مورد بحث و آياتي كه ادامه آن آمده است، ميرساند قرآن كريم درصدد بيان رابطه خاص ميان زن و شوهر است؛ زيرا با توجه به قراين موجود در آيه، مراد از اين عبارت هزينههايي از قبيل مهريه و نفقه است.
آيهاللّه جوادي آملي در اينباره ميفرمايد: اگر زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن، به عنوان دو صنف مطرح هستند، هرگز مرد قوّام و قيّم زن نيست و زن هم در تحت قوّاميت مرد نيست، بلكه قوّاميت مربوط به موردي است كه زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد. قوّام بودن در اين مقام نيز نشانه كمال و تقرّب الي اللّه نيست.17
آيهاللّه حائري هم قوّاميت مرد بر زن را ثابت نميداند و ميفرمايد: به همين علت، برادر بر خواهر خود قوّاميت ندارد و معتقد است: اين قوّاميت تنها در زندگي زناشويي وجود دارد كه مرد رياست خانواده را بر عهده دارد كه علت آن هم دو چيز است:
الف. اينكه خانواده براي حفظ نظم خود، نياز به يك مديريت واحده دارد.
ب. مرد براي اين رياست اولويت دارد؛ زيرا قدرت او براي حل مشكلات بيشتر است و عقل او بر عاطفهاش غالب است.18
3. علاوه بر اينها، ادامه آيه كه ميفرمايد: «فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ» نيز مؤيّد اين قول است و نشان ميدهد كه آيه مربوط به زندگي زناشويي است؛ زيرا اين فراز از آيه نيز درباره ارتباط زوجين با هم است و نكاتي ديگر از روابط زناشويي را بيان ميكند، از اينرو، ابتداي آيه هم مربوط به زندگي زناشويي است.
4. بر خلاف آنچه مرحوم علّامه فرمودند كه به دليل عموميت دليل ذكر شده در آيه، سلطه مردان عام و مطلق است، به نظر ميرسد اينكه خداوند اين قوّاميت را معلول اين دو علت «بِمَا فَضَّلَاللّهُ… وَ بِمَا أَنفَقُواْ» قرار داده، خود بيانگر آن است كه اين سلطه مخصوص همه مردان بر همه زنان نيست و تنها در جايي اين قوّاميت هست كه اين دو شرط باشد. اين دو شرط نيز فقط در زندگي زناشويي وجود دارد.
5. نكته آخر اينكه در فقه اسلامي، همانگونه كه پدر بر فرزندان خود ولايت دارد و آنان در برخي موارد، بايد مطيع او باشند و كاري را كه مورد اكراه اوست انجام ندهند، مادر نيز بر تمام فرزندان خود، چه دختر و چه پسر، ولايت دارد و فرزندان ذكور او هم نبايد كاري كنند كه موجب ناراحتي او ميشود و او از آن كراهت دارد و عنوان «عاق والدين»، كه در روايات به آن بسيار توجه شده، شامل پدر و مادر ميشود. بنابراين، فرزندان بايد امر و نهي پدر و مادر را بر خود محترم بشمارند و اين خود نشاندهنده آن است كه مادران هم بر فرزندان خود ولايت دارند، هرچند پسر باشند. از اينرو، نميتوان مدعي شد كه صنف مردان بر زنان به طور كل، داراي سلطه است.
بنابراين، با توجه به اين آيه، جنس مردان بر زنان ولايتي ندارد، بلكه تنها شوهران بر زنان خود و آن هم در محدوده روابط خانوادگي و در امر مديريت خانواده، حق سرپرستي دارند.
ب. مراد از واژه «قوّامون»
طبق ديدگاه بسياري از مفسران و فقها، قوّاميت به معناي ولايت و سلطنت است. در اين منابع، قوّاميت مردان بر زنان به صاحب اختيار بودن و تسلّط معنا شده است. در معناي كلمه «قوّام» بين لغويها چند قول است:
1. مسلّط بودن و صاحب اختيار بودن: راغب اصفهاني معتقد است: اگر موضوع قيام شخص باشد، قوّام بودن يكي بر ديگري به اين معناست كه قَوَّام اختيار امر ديگري را در دست دارد و ديگري مسخَّر اوست. ولي اگر موضوع قيام شيء باشد «مراعات و محافظت» معنا ميدهد و البته وي آيه موردنظر را بر معناي اول تطبيق كرده است.19
ابن اثير در النهاية في غريب الحديث همين قول را انتخاب كرده است.20
در تاج العروس آمده كه ابن اثير گفته: «اَلْقَوْمَ» در اصل مصدر «قَامَ» است و سپس در استعمال، براي مردان (نسبت به زنان) غلبه پيدا كرد و مردان بدان ناميده شدند؛ زيرا آنها «قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاء» هستند در اموري كه اقامه و انجام آن در شأن زنان نيست.21
برخي نيز در بيان كساني كه بر مال غير ولايت دارند، ازواج را هم ذكر كردهاند. بنابراين، معناي «قوّام بودن» را به معناي «صاحب اختيار بودن» دانستهاند.22
2. عهدهدار بودن و مسئول بودن: در نظريه ديگر، گروهي از لغويها و مفسّران، «قَوَّام» را به معناي مديريت و يك مسئوليت صرفا اجرايي دانستهاند و بر اين اساس، مرد بر زن هيچ نوع ولايتي ندارد و قيمومت در آيه مورد بحث، به معناي اين است كه در روابط زناشويي، مرد در مقابل همسرش مسئول و مراقب است و بايد نسبت به كارها و نيازهاي وي قيام و اقدام نمايد.
در لسان العرب آمده است:
عن ابن بري و قديحي: القيام بمعني المحافظة و الاصلاح.
سپس وي هم همين آيه مورد بحث را به عنوان شاهد بر اين معنا ذكر كرده است و ميگويد:
قَيِّم الْمَرأةَ يعني: زوجُ المرأة.
زيرا مرد به زن و نيازمنديهاي او قائم است.23
او در جاي ديگري ميگويد: قَيِّم زن شوهرش است؛ چراكه مرد به احتياجات زن خود قيام ميكند و اينكه در قرآن عزيز فرموده است «الرِّجَالُ قَوامُونَ عَلَي النِّسَآءِ»به اين معناست (و اللّه اعلم) كه مردان متكفّل نيازهاي زنان و كمككار آنها در نيازهايشان هستند.24 پس در اين قول، در عوض مسئوليتي كه خداوند در زندگي بر عهده مرد قرار داده، حق تصميمگيري در امور مربوط به زوجيت و زندگي هم به مرد موكول شده است.
آيهاللّه جوادي آملي نيز ميگويد: قوّام بودن مربوط به مديريت اجرايي است؛ زيرا قرآن ميفرمايد: «الرِّجَالُ قَوامُونَ عَلَي النِّسَآءِ.»توانايي مرد در مسائل اجتماعي و شمّ اقتصادي و تلاش و كوشش براي تحصيل مال و تأمين نيازمنديهاي منزل و زندگي، بيشتر است. و چون مسئول تأمين هزينهْ مرد است، سرپرستي داخل منزل هم با مرد است. اما چنين نيست كه از اين سرپرستي بخواهد مزّيتي به دست آورد و بگويد: چون من سرپرست هستم پس افضل هستم، بلكه اين يك كار اجرايي است؛ وظيفه است، نه فضيلت…«الرِّجَالُ قَوامُونَ عَلَي النِّسَآءِ» اگرچه جمله خبري است، ولي روحش انشايي است؛ يعني اي مردها! شما قوّام منزل باشيد، سرپرست منزل باشيد. «الرِّجَالُ قَوامُونَ»به اين معنا نيست كه زن اسير مرد است و مرد قوّام، قيوم و مدير است و ميتواند به دلخواه خود عمل كند.25
آنچه اين قول را تأييد ميكند دو چيز است:
اولاً، كلمه «قوّام» و «قيام» در قرآن به همين معنا در ديگر آيات نيز آمده است. در آيه 135 سوره نساء ميفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ»؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد! همواره براي خدا قيام كنيد و به عدالت گواهي دهيد.
و يا در آيه 8 سوره مائده آمده است:
«كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ»؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد! همواره براي خدا به داد برخيزيد و به عدالت گواهي دهيد.
واژه «قوّام»، از ماده «قَوَمَ» است و «قيام» در اين دو آيه، به معناي ايستادن، محافظت كردن و اصلاح است. در آيه 34 سوره نساء نيز به همين معناست؛ چنانكه ابن منظور در لسان العرب اين معنا را بيان كرده است.26
كلمه «قوّام» در دو آيه اخير، مبالغه در قيام و به معناي استمرار در آن است. علّامه طباطبائي در اينباره مينويسد: «قيام» به قسط، به معناي عمل به قسط و تحفّظ بر آن است. پس مراد از «قوّامين بالقسط»، قائمين به قسط است، البته قائميني كه قيامشان به قسط تام و كاملترين قيام باشد. پس مبالغه در قيام به اين معناست كه شخص قوّام به قسط، كمال مراقبت را به خرج دهد.27
ثانيا، در اين آيه، واژه «قوّامون» با حرف «علي» آمده است. تركيب ماده «قيام» با «علي» هميشه با نوعي نظارت و مراقبت و پيگيري و اعمال قدرت همراه است. در قرآن، در يك جاي ديگر هم «قيام» با «علي» آمده است كه ميتواند شاهد و گواه اين مطلب باشد. در آيه 75 سوره آلعمران ميفرمايد:
«مِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لاَّ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِما»؛ از اهل كتاب گروهي هستند كه اگر امينش شمردي و ديناري به او سپردي، به مطالبه، آن را باز نگرداند، مگر اينكه دائما بر (سر) وي به پا ايستي.
در اين آيه هم مسلّما مراد از «عَلَيْهِ قَآئِما» ولايت و سلطه بر فرد نيست، بلكه مراد نظارت و مراقبت و پيگيري همراه با اعمال قدرت است؛ چنانكه ابن منظور در لسان العرب همين معنا را از آيه فهميده است؛ ميگويد: «قيام» به معناي محافظت و اصلاح است.
و منه قوله تعالي:«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاء»و قوله تعالي: «إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِما»، اي ملازما محافظا.28
علاوه بر اين، اگر قيام در اين آيه به معناي ولايت داشتن و سرپرست بودن باشد، صحيح نخواهد بود؛ چراكه قرآن نميگويد: در صورتي ميتواني از اهل كتاب پول خود را پس بگيري كه بر او ولايت داشته باشي و سرپرست او باشي! واضح است كه اين معنا مدّنظر نيست، بلكه ميفرمايد: در صورتي ميتواني پول خود را پس بگيري كه پيوسته در طلب او باشي و ملازم و همراه او باشي و يا بر او مسلّط باشي. در برخي تفاسير نيز همين معنا استفاده شده است.29
بنابر آنچه گذشت، با توجه به برخي قراين در همين آيه و آيات ديگر قرآن، ميتوان گفت: قوّام بودن در آيه مورد بحث به معناي صاحب اختيار بودن و ولايت داشتن نيست، بلكه به معناي سرپرستي امور خانواده و برآوردن نيازهاي آن و صرفا يك وظيفه اجرايي است و محدوده آن هم فقط امور مربوط به خانواده است.
ج. مراد از «بما فضّل اللّه»
سومين واژهاي كه بايد در اين آيه مورد بررسي قرار گيرد واژه «فضّل» در تركيب «بِمَا فَضَّلَاللّهُ» است. «باء» در تركيب«بِمَا فَضَّلَاللّهُ» و نيز در تركيب «وَ بِمَا أَنفَقُواْ»سببيه و متعلّق به واژه «قَوّامُونَ» است و «ما» مصدريه. بنابراين، معناي آيه چنين ميشود:
«مردان سرپرست زنانند، به سبب اينكه خدا برخي از آنان (مردان) را بر برخي (زنان) برتري داده و بدان سبب كه از مالهاي خويش هزينه ميكنند.»
اما بحث مهم در اين قسمت، مفهوم «فَضَّلَ اللّهُ»است و اينكه مراد از اين برتري چيست.
مرحوم طبرسي گفته است: مراد برتري مردان در اموري از قبيل دانش، عقل، عزم و رأي نيكو است.30
در مجمعالبحرين اين تفضيل در كمال عقل، حسن تدبير، و نيرومندي در عمل دانسته شده است.31
زمخشري در تفسير كشّاف مينويسد: «الرِّجَالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّسَآءِ» يعني: مردان با امر و نهي خود، زنان را قيمومت و سرپرستي ميكنند؛ چنانكه حكّام و زمامداران رعايا را، و از اينرو، «قُوَّم» (جمع قوّام: سياستمدار و مدبّر) ناميده ميشوند و عقل، حزم (دورانديشي)، عزم (تصميم قاطع)، نيروي جسماني و سواد نوشتن در بيشتر موارد و سواركاري و تيراندازي و اينكه انبيا و علما از مردانند و امامت كبرا و صغرا در بين ايشان است و جهاد و اذان و خطبه و مانند آن از اموري است كه به واسطه آن، مردان بر زنان برتري يافتهاند.32
علّامه طباطبائي در الميزان، عقل و توانايي بدني را فضل خدا ميشمارد.33
سيد محمّدحسين فضلاللّه آن را به جنبه عاطفي و قدرت بدني تفسير ميكند.34
چنانكه مشاهده ميشود، در تفسير «مَا فَضَّلَ اللّه»بين مفسّران اختلافنظر است. اما به طور كلي، اين نكته مسلّم است كه در بين زن و مرد، تفاوتهايي از لحاظ فيزيكي و روحي وجود دارد كه قابل انكار نيست؛ مثلاً، گفته ميشود: مغز مردان از زنان بزرگتر است و قلب آنها نيز حجيمتر از قلب زنان است. اندامهاي مردان داراي رشد بيشتر بوده و مردان از سرعت بالاتري نسبت به زنان برخوردارند. از لحاظ روحي نيز زنان داراي عواطف بيشتري نسبت به مردان هستند. اين مسائل مورد قبول همه است.
اما نكته مهم آن است كه معلوم شود آيا اين تفاوتها منجر به تفاوت ماهوي و ذاتي بين زن و مرد و برتري مردان بر زنان ميشود يا آنكه اين تفاوتها تنها به واسطه نقشهاي مختلفي است كه زن و مرد در جامعه بر عهده دارند.
به نظر ميرسد بر خلاف تصور برخي، نميتوان گفت: به طور كلي، مردان از لحاظ ميزان و قدرت تعقّل و تصميمگيري درست، بر زنان برتري دارند؛ چه آنكه اولاً، در قرآن كريم، آنجا كه بحث تعقّل و تفكر مطرح است، خطابات قرآن به صورت مشترك بين زن و مرد بيان شده و زن و مرد از اين نظر متفاوت نيستند. احكام و دستورات الهي و نيز تفكر در آيات و نشانههاي خدا و تعقّل و درك عقايد و اصول دين اسلام، كه همواره مورد توجه قرآن بوده، به صورت مساوي به زن و مرد ابلاغ شده است و حتي از ديدگاه اسلام، زنان زودتر از مردان شايستگي خطاب الهي و لياقت دريافت فضايل الهي را پيدا ميكنند.
به گفته آيهاللّه جوادي آملي، بلوغ مُشَّرف شدن است، نه مكلَّف شدن. بلوغ يك شرافت است و اينكه زن ـ به هر دليل ـ زودتر از مرد به اين شرافت نايل ميشود، نوعي مزيّت و برتري براي زن است.35
علاوه بر اين، در قرآن كريم، در مسائل خانوادگي نيز به زن نقش فعّالي داده شده و نظر او همشأن با نظر مرد در حل و فصل اختلافات خانوادگي مدّنظر قرار گرفته شده است؛ چنانكه در آيه 128 سوره نساء ميفرمايد:
«وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزا أَوْ إِعْرَاضا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحا.»
در اين آيه، ضماير تثنيه در «عليهما» و «يصلحا بينهما»، نشاندهنده آن است كه در رسيدن به تفاهم و سازش، تنها جلب نظر مرد مطرح نيست، بلكه زن هم مانند مرد و به اندازه او، در رسيدن به سازش و تفاهم نقش دارد و در حل اختلافات خانوادگي، نظر او نيز مهم است. حتي در صورت صلح، بايد صلحي كه صورت ميگيرد با توافق زن همراه و مورد قبول او باشد. در آيات قرآن، خود زن به طور مستقيم مخاطب قرار گرفته است تا در حل مشكلات خانواده، از رأي او هم بهره برده شود؛ چراكه قرآن به همان ميزان كه به مردها جايگاه و اهميت داده، براي زن نيز اعتبار و ارزش قايل شده است.
بنابراين، به نظر مي رسد كه آنچه خداوند به مردان فضل نموده، عقل معاش و قدرت بدني براي تحصيل مال و تأمين نيازمنديهاي منزل و اداره زندگي است. و چون مسئول تأمين هزينه مرد است، سرپرستي امور منزل هم با مرد است. وجود تفاوت در نظام خلقت بين زن و مرد نيز امري ضروري است؛ چون هريك از آنها نقشهاي متفاوتي در جامعه ايفا ميكنند. وجود تفاوت بين افراد در شكلگيري نظام خانواده و در تشكيل جامعه نقش اساسي دارد. انسانها به اين دليل كه مكمّل نيازهاي هم هستند، با يكديگر انس و الفت پيدا ميكنند و اين مكمّل بودن، در پرتو تفاوت تواناييها و استعدادهاست و به طور كلي، تفاوت توان و استعداد افراد در نظام خلقت، موجب ميشود كه هر فرد يا هر صنف در اجتماعات بشري، كار حاضر را به عهده بگيرد. در غير اين صورت، نظام هستي مختل ميشد. اما وجود تفاوت و نقش خاص هر فرد يا صنف در جوامع انساني، به اين معنا نيست كه نقشآفريني يك گروه موجب ميشود ولايت و سلطه مطلق بر گروه ديگري داشته باشند. به فرموده آيهاللّه جوادي آملي، قرآن كريم نيز علت تفاوت بين زن و مرد را اين ميداند كه اگر همه در يك سطح از استعداد بودند، نظام هستي متلاشي ميشد؛ چنانكه ميفرمايد:
«وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضا سُخْرِيّا.»(زخرف: 32)36
زنان در قرآن، در بسياري از صحنههاي سياسي و اجتماعي و اعتقادي نيز همپايه مردان مطرح شدهاند. در كنار مردان مؤمن و صالح و مجاهدي كه نامشان در قرآن به نيكي ياده شده، زنان صالح و مؤمني هم نامشان آمده است كه خداوند به خردمندي و عاقل بودن آنها تصريح نموده. زن فرعون نمونهاي روشن از اين زنان است كه با وجود آنكه در محيطي پر از ظلم و فساد همچون دربار فرعون زندگي ميكرد، اما هرگز مقهور اين محيط آلوده نشد و در ابتداي امر، با ظرافت و با برانگيختن عواطف و احساسات مرده فرعون، پيامبر خدا را از مرگ حتمي نجات داد و آنگاه كه پيام وحي الهي را شنيد، ايمان آورد و تا پاي جان هم بر ايمان خود استوار بود.
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»(تحريم: 11)
و اين در حالي است كه فرعون در قرآن، با بدترين صفات معرفي شده و در لجاجت، غرور و خودخواهي، و خودبزرگبيني، ضربالمثل انسانها شده است و نور ايمان هرگز نتوانست قلب او را روشن كند.
و يا چنانكه در قرآن داستان ملكه سبا و برخورد او با حضرت سليمان عليهالسلاممطرح شده است، قرآن بلقيس را دورانديش، عاقل، واقعنگر و پيرو و خواهان حق و حقيقت معرفي ميكند. مقايسه عملكرد بلقيس به عنوان يك پادشاه و برخورد او با نامه حضرت سليمان عليهالسلام، با برخورد خسرو پرويز پادشاه ايران، نسبت به نامه پيامبر صلياللهعليهوآله، نشان ميدهد كه هميشه نميتوان حكم كرد كه مردان در اداره امور جامعه خود بهتر از زنان عمل خواهند كرد. قرآن بيان ميكند كه وقتي بلقيس نامه حضرت سليمان عليهالسلام را دريافت كرد، از آن با احترام ياد نمود:
«قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ»(نمل: 29)
و سپس درباره برخورد با حضرت سليمان عليهالسلام با بزرگان قوم خود مشورت كرد كه اين نشاندهنده حسن تدبير و مديريت صحيح او بر كشورش است كه برخلاف ديگر پادشاهان، مستبدانه و مغرورانه تصميمگيري نكرد و با اينكه ياران او، كه كاملاً به او وفادار بودند، با اتّكا به قدرت نظاميشان به او پيشنهاد جنگ دادند، اما او با دورانديشي، جنگ را رد نمود و گفت:
«إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً»(نمل: 34)؛ پادشاهان چون به دياري حمله آرند آن كشور را ويران سازند و عزيزترين اشخاص ممكلت را ذليلترين افراد گردانند.
و در نهايت، وقتي وي به دربار حضرت سليمان عليهالسلامآمد و شكوه و عظمت حكومت حق را مشاهده كرد و با دربار خود مقايسه نمود، حقيقت بر او روشن شد و متوجه گرديد كه قدرت او در مقابل قدرت خداوند ناچيز است، به سرعت ايمان آورد و از گذشته و افكار و عقايد خود، با تعبير «ظلم بر نفس خود» ياد كرد.
«قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(نمل: 44)
مقايسه عملكرد اين زن با خسرو پرويز، كه در ابتدا فرستاده پيامبر صلياللهعليهوآله را تحقير كرد و بعد هم نامه ايشان را پاره نمود و مغرورانه دستور داد كه سربازانش براي دستگيري و قتل پيامبر اقدام كنند، نشان ميدهد كه عقل و درايت مردان حتي در حكومتداري، هميشه بيش از زنان نيست.
آيهاللّه جوادي آملي ميفرمايد: اگر كسي معيار فضيلت را در مسائل مادي و پست و مقام خلاصه كند، بايد در اصل تفكر و ارزيابي خود تجديدنظر كند. آن نظام كه مسائل را از محور طبيعت و ماده مينگرد، كسي را كه داراي ميز بزرگتر، سمت برتر، و حقوق و مزاياي بيشتري است، افضل ميداند. اما اسلام به اينگونه امور بها نميدهد و ميگويد: عظمت انسان به جان آدم است و چيزي كه خارج از جان آدم است فقط ابزار اجرايي است.37
د. مراد از واژه «بعضهم علي بعض»
تركيب مذكور را غالب مفسّران اينگونه معنا كردهاند كه: مراد برتري مردان بر زنان است. يعني خداوند بعضي از مردم را بر بعض ديگر از مردم برتري و امتياز داده كه در اين آيه، مراد امتياز و برتري مردان بر زنان در سرپرستي خانواده است.
در اينكه چرا خداوند اينگونه تعبير فرموده، اقوال مفسّران متفاوت است. برخي ميگويند: خدا به اين دليل چنين تعبير آورده است كه نشان دهد زن و مرد هر دو از جنس واحدند و با تفاوت در فضايل و امتيازات، جنس آنها متفاوت نميشود.38
مرحوم مغنيه گفته است: اين تعبير به اين دليل آمده كه ممكن است در ميان زنان، زني با فضيلتتر از هزاران مرد يافت شود. از اينرو، با واژه «بعض» مطلب ادا شده است.39
بنابراين، فضيلت و برتري مختصّ مردان نخواهد بود و زنان هم ميتوانند با داشتن علم و توانايي، بيش از مردان در يك زمينه خاص برتري داشته باشند.
محدوده سرپرستي مردان
حال كه مشخص شد مردان سرپرست خانوادهاند، بايد بررسي كرد كه اين سرپرستي محدودهاش تا كجاست؟ و آيا اين رياست براي مرد هميشگي است يا نه؟
در اين مسئله نيز ديدگاههاي گوناگوني ميان مفسّران وجود دارد. برخي محدوده آن را تدبير زندگي و پرورش و تعليم و آموزش ميدانند.40 برخي هم آن را مطلق ندانسته و مانند ساير ولايتهاي شرعي، تابع مصالح ميدانند.41
مرحوم مغنيه در اينباره مينويسد: فقها محدوده ولايت را طلاق، فراش و خروج از منزل دانستهاند.42
سيد محمّدحسين فضلاللّه محدوده آن را نيازهاي جنسي و امور زناشويي ميداند، و كارهاي خانه بر عهده زنان نيست.43
ميتوان گفت: با توجه به وجود يك قرينه در خود آيه، محدوده اين سرپرستي در «امور زناشويي و خانوادگي» است؛ زيرا در آيه مورد بحث، «نشوز» و اطاعت زنان با حرف فاء بر قوّاميت متفرّع گرديده و زنان به دو گروه «صالحات قانتات، حافظات للغيب» و گروه «اللاتي تخافون نشوزهن» تقسيم شدهاند. «نشوز» به معناي سرباز زدن از واجبات است و فقيهان آن را به استمتاع و مسائل مربوط به آن برميگردانند. از اينرو، صاحب جواهر از بعضي نقل ميكند كه بيحيايي زن نشوز نيست، اگرچه گناه و معصيت است. و نيز انجام كارهاي منزل و برآوردن خواستههاي مرد، كه در استمتاع نقصي ايجاد نميكند، بر زن واجب نيست.44
پس اگر «نشوز» به تخلّف از حقوق زناشويي و خانواده برميگردد، در مقابل آن، اطاعت از همسر هم مربوط به امور خانوادگي است، و اين مطلب بر قوّاميت مردان بر زنان مترتّب شده است. با وجود اين احتمال و قرينه داخلي در آيه، اطلاقي براي آيه منعقد نخواهد شد. اما درباره اطلاق رياست مرد، بايد گفت ـ چنانكه بيان شد ـ حكمت رياست مرد بر خانواده طبق آيه مورد بحث، فضيلتي است كه در مردان وجود دارد و آن فضيلت، توان جسمي بيشتر در مردان و عقل معاش و قدرت و شمّ اقتصادي افزون در آنان است. علاوه بر اين، برخي حالات زنان همچون قاعدگي و يا برخي وظايف طبيعي آنان همچون حاملگي و شير دادن بچه موجد نوعي ناتواني در آنها ميشود و ـ چنانكه بيان شد ـ تمام فضايل مردان قدرتهايي است كه به آنها عطا شده تا وظيفه «انفاق» و «سرپرستي» خانواده را به شكل بهتر انجام دهند.
جمعبندي
از آنچه گذشت، معلوم ميشود كه رياست مرد بر خانواده ميتواند در موارد خاص تغيير كند؛ چراكه اين رياست بر فضيلت عقلي و اخلاقي و نيز قدرت بر انفاق مرد مبتني شده است و در اين مسئله، رجوليت و مرد بودن دخالتي ندارد. در برخي موارد، زنان هم ميتوانند اين نقش را بر عهده بگيرند؛ چنانكه قيمومت اطفال صغار در موارد خاص، از سوي حاكم شرع به مادر واگذار ميشود و او عهدهدار امور فرزندان خود ميگردد. همچنين معلوم ميشود قوّاميت مردان به معناي صاحب اختيار بودن آنان نيست.
بنابراين، اصل رياست مرد بر خانواده پذيرفته شده است، ولي محدوده اين رياست فقط مسائل مربوط به خانواده است و مرد قيّم و صاحب اختيار تام زن نيست. صحّت انتخاب مرد به عنوان سرپرست و مدير خانواده برتريهاي جسماني و عقل اقتصادي مرد است كه به او قدرت انفاق ميدهد، ولي اين رياست مطلق نيست.
نویسنده: محمّدعلي مروي
پى نوشت ها
1ـ در اين خصوص، علاوه بر اين آيه، روايات متعددى نيز وجود دارد كه بحث آنها در جاى خود مفيد است، اما نگاه اين مقاله به اين آيه است؛ چون در پى بازشناسى ديدگاه قرآن در اين خصوص است. علاوه بر اين، مبناى رياست مرد بر خانواده در حقوق مدنى بيشتر بر اساس آيه است تا بر روايت؛ چنانكه در منابع حقوقى هم به اين آيه اشاره شده است. ر.ك. سيدحسين صفايى، حقوق خانواده، تهران، دانشگاه تهران، 1374، ص 163.
2ـ براى مثال، به چند پايگاه اطلاعرسانى و نشريه اينترنتى نك. 1. رهايى زنان www.rahai-zan.com؛ 2. تريبون فمينيستى ايران (www.irane-ayandeh.com)؛ 3. سازمان آزادى زنان (www.azadizan.no-ip.com)؛ 4. مجله آواى زنان؛ 5. مجله آيينه زنان؛ 6. نادى الفكر العربى (www.nadyelfikr.net/Today.html)؛ 7. مركز الكلمة المسيحى (www.Serant13.net/html)؛ 8. افرادى همچون مهرانگيز كار و نيلوفر بيضايى.
3ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، بيروت، دارالمعرفة، 1408، ج 5، ص 134.
4ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ترجمه محمّدباقر موسوى همدانى، قم، انتشارات اسلامى، 1363، ج 4، ص 552.
5ـ وهبه زحيلى، الفقه الاسلامى و ادلته، چ سوم، بيروت، دارالفكر، 1400، ص 327.
6ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 4، ص 547 / شيخ طوسى، تفسير تبيان، نشر مكتب الاعلام الاسلامى، 1409، ج 3، ص 189 / فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، انتشارات فراهانى، 1352، ج 5، ص 135/ ابوالفتوح رازى، روضالجنان، چ مظفرى، ج 1، ص 760ـ761 / مولى محسن فيض كاشانى، تفسير صافى، قم، الهادى، ج 1، ص 448 / جلالالدين سيوطى، الدر المنثور، تهران، چ افست، ج 2، ص 151 / فخرالدين رازى، مفاتيحالغيب، چ عثمانيه، ج 3، ص 316 / سيدمحمود آلوسى، روحالمعانى، بيروت، دارالتراث العربى، ج 5، ص 220ـ230 / فخرالدين طريحى، تفسير غريبالقرآن، قم، زاهدى، ص 518.
7ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 4، ص 547.
8ـ ر.ك. عبداللّه جوادى آملى، زن در آئينه جلال و جمال، دارالهدى، 1378، ص 391 / سيد محمّدحسين فضلاللّه، من وحى القران، چ بيروت، ج 3، ص 160 / سيد كاظم حائرى، القضاء فى فقه الاسلامى، قم، باقرى، 1415، ص 76 / محمّدتقى جعفرى، تفسير نهجالبلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 274 / جمال محمّد فقهى رسول، زن در انديشه اسلامى، ترجمه محمود ابراهيمى، ناشر احسان، 1384، ص 143. افراد مزبور قايل به اين قول هستند كه در ادامه به اقوال آنها اشاره مىشود.
9ـ جمال محمّد فقهى رسول، پيشين، ص 143.
10ـ محمّدتقى جعفرى، پيشين، ص 274.
11ـ شيخ طوسى، پيشين، ج 3، ص 183.
12ـ اگرجه احتمال دارد كه كلام مرحوم طبرسى به معناى برترى شوهران بر زنان باشد، نه مردان بر زنان، اما با توجه به تصريح ايشان كه مىفرمايد خداوند سرپرستى زنان را به مردان محوّل كرده با استشهاد به همين آيه و علت اين امر را هم برترى عقلى مردان بر زنان مىداند و بيان مىدارد كه مردان سرپرست زندگى و تربيت و تعليم و مسلّط بر زنان هستند، بسيار بعيد است كه مراد ايشان تنها برترى شوهران بر زنان باشد؛ چراكه شوهر مسئول تعليم و تربيت همسر خود نيست. (ر.ك. فضلبن حسن طبرسى، پيشين، ج 5، ص 135.)
13ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 4، ص 343.
14ـ سيد محمّدرضا موسوى گلپايگانى، كتاب القضاء، دارالقرآن الكريم، ج 1، ص 44.
15ـ به برخى از قايلان اين قول به اجمال در پىنوشت 8 اشاره شد.
16ـ فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367، ج 3، ص 564.
17ـ عبداللّه جوادى آملى، پيشين، ص 391.
18ـ سيدكاظم حائرى، پيشين، ص 76.
19ـ راغب اصفهانى، مفردات فى غريبالقرآن، تهران، نشر الكتاب، 1404، ص 690.
20ـ ابن اثير، النهاية فى غريب الحديث، ج 4، ص 124.
21ـ محمّد مرتضى زبيدى، تاج العروس، ثقافة الاسلامية، ج 3، ص 564.
22ـ مير عبدالفتاح حسينى مراغى، العناوين الفقهيه، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417، ج 1، ص 557.
23ـ ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دارالتراث، ج 12، ص 497.
24ـ همان، ج 12، ص 502.
25ـ عبداللّه جوادى آملى، پيشين، ص 392.
26ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 497.
27ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 5، ص 176.
28ـ ابن منظور، پيشين، ج 12، ص 497.
29ـ ر.ك. فضلبن حسن طبرسى، پيشين، ج 4، ص 130 / ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، نشر دارالكتب الاسلامية، ج 3، ص 473 / ابوالفتوح رازى، پيشين، ج 4، ص 388 / سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 388 / شيخ طوسى، پيشين، ج 2، ص 503.
30ـ فضلبن حسن طبرسى، پيشين، ج 5، ص 38.
31ـ فخرالدين طريحى، مجمعالبحرين، ج 5، ص 23.
32ـ محمودبن عمر زمخشرى، كشّاف، مصر، ص 204ـ205.
33ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 4، ص 543.
34ـ سيد محمّدحسين فضلاللّه، پيشين، ج 3، ص 160.
35ـ عبداللّه جوادى آملى، پيشين، ص 379.
36ـ همان، ص 389.
37ـ همان، ص 393.
38ـ سيد محمّدحسين تهرانى، رساله بديعه، منشورات الحكمة، ص 42.
39ـ محمّدجواد مغنيه، الكاشف، ج 2، ص 315.
40ـ فضلبن حسن طبرسى، پيشين، ج 3، ص 169.
41ـ محمّد صادقى، الفرقان فى تفسيرالقرآن، ج 7، ص 41.
42ـ محمّدجواد مغنيه، پيشين، ج 2، ص 315.
43ـ سيد محمّدحسين فضلاللّه، پيشين، ج 3، ص 165.
44ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالكلام، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 31، ص 201.
نشریه معرفت شماره 122