خانه » همه » مذهبی » سستی در عبادت

سستی در عبادت


سستی در عبادت

۱۳۹۲/۰۳/۰۷


۹۹۸ بازدید

سلام
نمیدونم چرا یه مدتیه احساس می کنم قهرم با خدا حال عبادت ندارم. چرا خدا منو نمیبینه و چیزای خوب سر راهم قرار نمیده مگه چه کردم؟

خیلی ها بد میارن؛ بیشترآدمهای خوبی که می شناسیمشان ویا اسمهای آنها را شنیده ایم، آنها هم بد می آوردند. خیلی از این آدمها، اتفاقاً سرشناس ومهم اند؛ بعضیشان که از امامان ما هم هستند، همه ایشان یا در میدان جنگ و یا در زندان و یا با مسمومیت کشته شدند و در زندگیشان عذابهای زیادی دیدند.
شاید ما بلا و عذاب را بد معنا می کنیم. از حضرت زینب علیها سلام، سؤال شد که نتیجه این همه اعتماد شما به خدا و دوستی و محبتتان به پیامبر و امام چه بود؟! حضرت فرمودند: «مارایت الا جمیلا» به جز زیبایی چیزی ندیدم!
در قرآن نیز چند داستان راجع به سختیها و عذابهای پیامبران نقل شده؛ از جمله داستان حضرت ایوب (علیه السلام):
در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: کسى پرسید بلائى که دامنگیر ایوب شد براى چه بود؟
امام صادق علیه السلام پاسخى فرمود که خلاصه اش چنین است: بلائى که بر ایوب وارد شد به خاطر این نبود که کفران نعمتى کرده باشد، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود که ابلیس بر او حسد برد و به پیشگاه خدا عرضه داشت: اگر او اینهمه شکر نعمت تو را به جا می آورد، به خاطر آنست که زندگى وسیع و مرفهى به او داده اى، و اگر مواهب مادى دنیا را از او بگیرى هرگز شکر تو را به جا نخواهد آورد.
مرا بر دنیاى او مسلط کن تا معلوم شود که مطلب همین است.
خداوند براى اینکه این ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شیطان این اجازه را داد، او آمد و اموال و فرزندان ایوب را یکى پس از دیگرى از میان برداشت، ولى این حوادث دردناک نه تنها از شکر ایوب نکاست بلکه شکر او افزون شد! شیطان از خدا خواست بر زراعت و گوسفندان او مسلط شود، این اجازه به او داده شد و او تمامى آن زراعت را آتش زد و گوسفندان را از بین برد. باز هم حمد و شکر ایوب افزون شد.
سرانجام شیطان از خدا خواست که بر بدن ایوب مسلط گردد و سبب بیمارى شدید او شود، و این چنین شد، به طورى که از شدت بیمارى و جراحت، قادر به حرکت نبود، بى آنکه کمترین خللى در عقل و درک او پیدا شود.
خلاصه، نعمتها یکى بعد از دیگرى از ایوب گرفته مى شد، ولى به موازات آن مقام شکر او بالا مى رفت.
تا اینکه جمعى از رهبانها به دیدن او آمدند و گفتند: بگو ببینیم تو چه گناه بزرگى کرده اى که این چنین مبتلا شده اى؟ (و به این ترتیب شماتت این و آن آغاز شد و این امر بر ایوب سخت گران آمد) ایوب گفت: به عزت پروردگارم سوگند که من هیچ لقمه غذایى نخوردم مگر اینکه یتیم و ضعیفى بر سر سفره با من نشسته بود، و هیچ طاعت الهى پیش نیامد مگر اینکه سختترین برنامه آن را انتخاب نمودم.
در این هنگام بود که ایوب از عهده تمامى امتحانات در مقام شکیبایى و شکرگزارى برآمده بود، زبان به مناجات و دعا گشود و حل مشکلات خود را با تعبیرى بسیار مؤدبانه و خالى از هر گونه شکایت از خدا خواست؛ رَبَّ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین. در این هنگام درهاى رحمت الهى گشوده شد، مشکلات به سرعت برطرف گشت و نعمتهاى الهى افزونتر از آنچه بود به او رو آورد.
آرى مردان حق با دگرگون شدن نعمتها، افکار و برنامه هایشان دگرگون نمى شود. آنها در آسایش و بلا، در حال آزادى و زندان، در سلامت و بیمارى، در قدرت و ضعف، و خلاصه در همه حال، متوجه پروردگارند و نوسانات زندگى تغییرى در آنها ایجاد نمى کند، روح آنها همچون اقیانوس کبیر است که طوفانها، آرامش آن را برهم نمى زند.
همچنین آنها هرگز از انبوه حوادث تلخ مایوس نمى شوند، مى ایستند و استقامت مى کنند تا درهاى رحمت الهى گشوده شود، آنها مى دانند حوادث سخت آزمایشهاى الهى است که گاه براى بندگان خاصش فراهم مى سازد تا آنها را آبدیده تر کند.
«حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة» رنج و تلخى هاى دنیا موجب حلاوت و شیرینى هاى آخرت میشود و شیرینى ها و خوشى ها (ى نامشروع) دنیا باعث رنج و عذاب آخرت خواهد شد.
پرسشگر گرامی!
شما می توانید با لحنی مهربانانه و دلسوزانه مطالب زیر و نمونه هایی از داستان هایی شبیه به آنچه بیان شد را برای ایشان تعریف کنید.
«قهر با خدا»
برخی از افراد بدلیل اینکه به خواسته های خود نمی رسند، با خدا لج بازی نموده و بوسیله ترک نماز و عبادات، با خدا قهر می کند.
اگر کسی با خدا قهر کرده باید این را بداند که:
چه بسا چیزهایى که انسان به آن دست می یابد، ولى سرانجام بلاى جان و مایه اندوهش مى گردد؛ و چه بسیار اموری که در نظر انسان ناگوار و ناخوشایند است و گاه مورد نفرت او است ولی باطن و سرانجام آن برای او خیر و مبارک است. قرآن کریم بر این حقیقت ریشه دار انگشت گذاشته و می فرماید: «و عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسى ان تحبّوا شیئاً و هو شرّ لکم»؛ چه بسا چیزى را ناگوار بدانید ولى در واقع مایه خیر شما است و چه بسا به چیزى دل ببندید که در واقع برایتان زیانبار است (بقره:216)
«دنیا را خوب بشناسیم»
اگر دنیا را با همه سختى هایى که ممکن است داشته باشد، آن گونه که هست بشناسیم، مى توانیم به راحتى در آن زندگى کنیم. زندگى راحت، در گرو شناخت دنیا است.
پیامبر خدا -صلى الله علیه و آله- درباره این اصل مى فرماید: «اگر درباره دنیا آن چه را من مى دانم، شما هم مى دانستید، جان هاى شما از آن، احساس راحتى مى کرد».[المستدرک على الصحیحین، ج3، ص728، ح6640] در روایتی دیگر می فرماید: «هان اى مردم! این [دنیا]، خانه رنج است، نه خانه سرور، و خانه اى است پیچیده، نه خانه اى ساده؛ از این رو، هرکس آن را بشناسد، با برآورده شدن آرزویى مسرور نمى شود و با ناکام شدن، محزون نمى گردد». [بحار الأنوار، ج77، ص187، ح35]
با توضیحاتى که داده شد، اکنون بهتر مى توان به عمق کلام امام على -علیه السلام- دست یافت که مى فرماید: «کسى که دنیا را بشناسد، به خاطر مصیبت هاى آن، غمگین نمى شود».‌‌[غرر الحکم، ح2258]حضرت نمى فرماید که دنیا باید جاى خوشى ها باشد و نمى فرماید که تصوّر کنید دنیا پر از خوشى و راحتى است؛ بلکه مى فرماید اگر دنیاشناسى تان واقعى باشد، با وجود سختى ها و با اقرار به وجود آنها، باز هم احساس ناراحتى و نارضایتى به شما دست نخواهد داد. آموزه هاى زندگى ساز دین، انسان را به گونه اى تربیت مى کند که در اوج سختى ها و در عمق گرفتارى ها نیز ناامید و افسرده نخواهد شد.
از ایشان بپرسید: تصوّر شما از «دنیا» و «زندگى» چیست و چه انتظارى از آنها دارید؟ آیا تصوّرها و انتظارهاى شما مطابق واقع است؟ آیا دنیا را آن گونه که مى خواهید، تصوّر مى کنید و یا آن گونه که هست، مى بینید؟
به ایشان بگویید: همیشه به یاد داشته باشید که این جا دنیاست و بهشت نیست. بر این اساس خداوند به موسى بن عمران (علیه السلام) وحى کرد: اى موسى! شش چیز در شش موضع قرار دارد و مردم آن را در شش چیز جستجو مى کنند و هرگز به آن دست نمى یابند: من آسایش را در بهشت قرار داده ام و مردم آن را در دنیا طلب مى کنند….».[الحکم الزاهرة با ترجمه انصارى، ص 751] از این رو افراد ناراضى معمولاً کسانى اند که از دنیا انتظار بهشت را دارند. اگر انسان از دنیا انتظار بهشت داشته باشد، میان انتظارات و واقعیت هاى زندگى، ناهماهنگى به وجود خواهد آمد و این ناهماهنگى، به ناکامى مى انجامد و ناکامى، فشار روانى (تنیدگى) انسان را به شدت افزایش مى دهد و در نتیجه، موجب احساس نارضایتى از زندگى مى گردد.
اما اگر دنیا را آن گونه که هست بشناسیم و بپذیریم و بر اساس شرایط موجود، به برنامه ریزى و فعّالیت بپردازیم، مى توانیم امیدوار باشیم که به رضایت از زندگى دست یابیم. در بهشت، آنچه را بخواهیم مى شود؛ اما در دنیا آنچه را مى شود باید خواست (دقت کنید). این، یک اصل در احساس رضایت از زندگى است.
امام على -علیه السلام- در این باره سه جمله پر معنى دارد که مى فرماید :«هرگاه آنچه را خواستى نشد، آنچه را شد، بخواه»[غررالحکم،ح 9007] و: «هرگاه آن چه را خواستى نشد، آن چه را هست، سخت مگیر».[نهج البلاغه حکمت69] اگر انسان زندگى را سخت نگیرد و آن چه را هست بپذیرد؛ اولاً توان واکنش مثبت را به دست مى آورد و ثانیا در یک آرامش خاصى زندگى خواهد کرد و هیچ وقت ناامید نخواهد شد.
دوست گرامی!
در برخورد با ایشان این امور را بکارگیرید:
1. علت مشکلات ایشان را شناسایی کنید. به طور مثال اگر خود ایشان در جایی کم گذاشته، راه جبران آن را -در صورت فراهم بودن شرایط- به او بیاموزید.
2. راه حل هایی که برای رفع مشکلات وی وجود دارد را بکاربگیرید. در این میان بهترین راه حل را انتخاب کنید.
3. حتماً ایشان را به مشورت با اهل نظر تشویق کنید.
در پایان باید بگوییم اطلاعات ما از ایشان بسیار اندک است. در صورت امکان، مشکلات ایشان را به صورت جزئی تر بیان کنید تا بهتر بتوانیم در خدمت شما باشیم.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد