خانه » همه » مذهبی » سقیفه بنی ساعده-خلافت امام علی(ع)-احتجاجات امام علی(ع)

سقیفه بنی ساعده-خلافت امام علی(ع)-احتجاجات امام علی(ع)


سقیفه بنی ساعده-خلافت امام علی(ع)-احتجاجات امام علی(ع)

۱۳۹۴/۰۷/۱۲


۴۶۲ بازدید

چرا امام (ع ) – در سقیفه و در برابر ابوبکر و بیعت کنندگان با وى – به نصوص خلافت و وصایت استدلال ننمود ؟

1 – مردم همه مى دانند که امام على ( ع ) و سائر دوستانش – اعم از بنى هاشم و دیگران – به هنگام بیعت ( ) حاضر نبودند و در آن روز , داخل سقیفه هم نشدند , بلکه از آن و از هر چه در آن مى گذشت برکنار بودند . همه آنها به جانب آن امر بزرگى که در اثر وفات رسول خدا ( ص ) پیش آمده و مکلف به انجام آن بودند , رهسپار شده بودند به امر واجب تجهیز پیامبر ( ص ) قیام نموده و به غیر آن نمى اندیشیدند . و هنوز اینها پیامبر ( ص ) را در ضریح مقدسش پنهان نساخته بودندکه اهل سقیفه کار خود را تمام , امور بیعت را محکم , و پیمان آن رااستوار ساخته بودند , و با حزم و دوراندیشى خاص , با هم متفق شدند که از هرگفته و هر عملى که موجب سستى پایه هاى بیعت , یا خدشه این پیمان , و یاتشویش و اضطرابى در آن به وجود آورد , جلوگیرى کنند . بنابراین , امام على ( ع ) در کجا بود تا در برابر ابوبکر و بیعت کنندگان با وى – در سقیفه – احتجاج کند ؟ و نیز پس از بیعت , چه وقت به او و به دیگران اجازه استدلال و احتجاج داده شد ؟ در حالى که صاحبان امر و نهى , حزم احتیاط و دوراندیشى را پیش گرفتند و قدرتمندان و زورمندان , آن شدت و سرسختى را به راه انداختند علاوه , امام على ( ع ) براى احتجاج و استدلال در آن روز و آن ظروف , اثرى جز فتنه و از بین رفتن حقش نمى دید زیرا آن حضرت براى اساس اسلام و کلمه توحید بیمناک بود – چنانکه در گذشته هم روشن ساخته , و گفتیم : آن جناب در آن ایام , گرفتار وضعى شده بود که هیچکس چنین گرفتارى نداشت . اوبین دو مهم گرفتار بود : خلافت با آن نصوص و وصایایش از یک طرف , او را به طورى ندا مى کرد و درپیشگاهش شکوه مى نمود که قلب , خون مى شد , و با آنچنان ناله اى وى را مى خواند که جگر مى سوخت اما فتنه هاى طغیانگرانه از ناحیه دیگر , وى را چنین انذارمى نمود که جزیره العرب به هم مى ریزد , عرب منقلب و دگرگون شود , اسلام نابودى مى گردد . و نیز وجود منافقان مدینه تهدیدش مى کرد , چرا که آنها سخت در نفاق فرورفته بودند , و همچنین اعراب اطراف مدینه نیز او را تهدید مى نمودند , اعرابى که – طبق تصریح قرآن – منافق بودند بلکه در کفر و نفاق سخت تربودند و سزاوارتر که حدود فرمانهاى نازل شده از طرف خداوند بر پیامبر راندانند , خصوصا که شوکت و عظمتشان با فقدان پیامبر ( ص ) تقویت شده بود . و مسلمانان همچون گوسفندان باران خورده در شب ظلمانى بودند که در میان گرگان متجاوز و درندگان زیانبار قرار گرفته باشند . مسیلمه کذاب از یک طرف , طلیحه بن خویلد تهمت زن و دروغگو , سجاح دختر حارث آن زن دغلباز و اصحابشان از طرف دیگر , همه براى نابودى اسلام و درهم کوبیدن مسلمانان به پا خاسته بودند . روم , کسراها و قیصرها و دیگر زمامداران قدرتمند آن عصر نیز درکمین مسلمانان نشسته بودند 000 و بسیارى دیگر از این عناصر آشوب طلب که نسبت به محمد ( ص ) و آل محمد واصحابش سخت کینه ور بودند و با اسلام سخت مخالف , آنچنان که علاقه داشتندپایه هاى آن را فرو ریزند و ریشه هاى آن را از بیخ بر کنند . این عوامل , با قدرت , سرعت , و با عجله براى مقصود خود بسیج شده بودند خیال مى کردند کار , تمام است و فرصت – با پیوستن پیامبر ( ص ) به رفیق اعلى – فرارسیده لذا , مى خواستند از این فرصت استفاده کنند و این به هم ریختگى راپیش از آنکه اسلام به قدرت و نظم خود بازگردد , مغتنم شمارند . امام على ( ع ) بین این دو مهم قرار گرفته بود طبیعى است که حق خویش را فداى حیات مسلمانان خواهد کرد ( 1 ) . اما تصمیم گرفت , در عین فداساختن , به نحوه اى حق خویش در مورد خلافت را نیز حفظ کند و آنچنان – دربرابر کسانى که از حق وى روى گردانده اند – احتجاج نماید که به اتحادمسلمانان لطمه اى وارد نشود , به گونه اى که فتنه اى که موجب بهره بردارى دشمن مى شود , به وجود نیاید لذا , در خانه نشست تا او را با اجبار وبدون خونریزى از خانه خارج ساختند چرا که اگر خود به سوى آنها مى رفت , حجتش تمام نبود , و شیعیانش نیز برهانى نداشتند اما آنجناب بین حفظ دین و نگهدارى حقش در خلافت مسلمانان , جمع نمود .
امام على ( ع ) در آن هنگام که مشاهده فرمود حفظ اسلام و رد تجاوز دشمنان آن , بسته به مسالمت و هماهنگى است , طریق مسالمت را پیش گرفت و صلح باخلفاء را – به خاطر حفظ امت , نگهدارى ملت و بقاء دین – برگرفتن حقش مقدم داشت . او براى مقدم داشتن آخرت بر دنیا , و قیام به یک واجب عقلى وشرعى , یعنى مقدم داشتن اهم بر مهم در مقام تعارض , آشتى با آنها راپذیرفت . بنابراین , اوضاع آن عصر , اجازه مقاومت با شمشیر و قیام با استدلال واحتجاج را نمى داد . 2 – و با این وصف , او و فرزندانش , و دانشمندان علاقه مند به وى , همواره وصیت پیامبر ( ص ) را متذکر مى شدند و نصوص آشکار آن را منتشر مى ساختند وبه آن احتجاج مى نمودند . محققان و متتبعان , از این معنى بى اطلاع نیستند .
المراجعات / ترجمه محمد جعفر امامى ( حق جو و حق شناس ) ، موسوى عاملى – سید شرف الدین 1 – آن حضرت خود – در نامه اى که به اهل مصر همراه مالک اشتر نوشته – به این معنى تصریح فرموده است . در آن نامه چنین آمده : اما بعد , خداوند سبحان , محمد را مبعوث ساخت که بیم دهنده جهانیان و شاهد وپاسدار پیامبران باشد . پ
به نقل از سایت تبیان

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد