دوست گرامی. به مطلب بسیار مهمی در پاسخ به سوال شما تحت عنوان عرصههای خودسازی دینی اشاره کرده ایم که امیدواریم راهگشا باشد.
ابتدا گفتنی است: تحقق روحیه بندگی در انسان و فاصله گرفتن از احساس خدایی و خودخواهی و خودمحوری و کبر و غرور، امری نیست که ناگهان رخ دهد. تمام مراحل دینداری و سلوک دینی برای آن است که آدمی بهتدریج از این احساس ناروا و عوارض ناهنجار آن، فاصله بگیرد و به جای آن احساس بندگی و عبودیت را در خویش نهادینه سازد و در مقابل خدای متعال سر تسلیم فرود آورد و با خضوع و خشوع به مقام بندگی و قرب الهی برسد.
به هر مقدار که بنده سعی کند با اطاعت و عبادت و تهذیب نفس از هوای نفس و رذایل اخلاقی روحیه بندگی را در خویش تقویت نماید، به همان میزان به خدای متعال نزدیک میشود و خداوند نیز از او راضی و خوشنود خواهد بود.
بنابراین تنها راه تقویت روحیه بندگی و عبودیت، اطاعت و فرمانبرداری و داشتن روحیه تسلیم در برابر خدای متعال و قصد تقرب به او در تمامی اعمال و رفتار فردی و اجتماعی است و سالک در پی آن است که با اظهار عبودیت و اطاعت محض از دستورات شرعی و انجام وظایف دینی، خدای متعال و ائمه اطهار (ع) را از خویش خشنود ساخته و خود نیز به مقام رضایت و آرامش روانی و ایمانی برسد.
عوامل، مراحل، ابعاد و عرصههای خودسازی دینی عبارتاند از:
1. وادی بیداری
اولین مانع رشد و تعالی روحی و معنوی انسان، خواب غفلت است و به همین دلیل علمای اخلاق و سیروسلوک، اولین منزل سلوک الی الله را منزل بیداری معرفی کردهاند. ابتدا همه ما در غفلت و بیخبری بسر میبریم و تا از این وضعیت خطرناک رها نشویم و بیدار نگردیم، هیچ حرکت مؤثری برای نجات خویش و رسیدن به رشد معنوی، آغاز نخواهیم کرد.
ازآنجاکه هدف قرآن کریم، نجات و هدایت انسان بهسوی حق و حقیقت و رسیدن و راه یافتن او به جوار قرب الهی است، غفلت و فراموشی را به عنوان یک خصلت منفی برای انسان معرفی کرده و از آن بر حذر داشته است؛ چراکه باعث دوری انسان از هدایت و رستگاری و درنتیجه طغیان و سرکشی میشود و در آخرت نیز موجب سرافکندگی، پشیمانی و افسوس خواهد شد؛ وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا ما الْجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یسْمَعُونَ بِهَا؛ ما بهطور مسلّم گروه زیادی از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلها «عقلها» ئی دارند که با آن، تعقل نمیکنند، چشمانی دارند که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، آنها همچون چهارپایان اند، بلکه گمراهتر، آنها غافلاناند.
غفلت چیست و به چه کسی غافل گفته میشود؟ پاسخ به این سؤال بسیار بااهمیت است. عامل اصلی غفلت، ناآگاهی و فراموشی هدف زندگی است و به کسی غافل اطلاق میشود که در این زمینه در ناهشیاری بسر میبرد.
قرآن کریم در سوره ذاریات هدف خلقت و زندگی انسان در این دنیا را بیان داشته و آن را در اطاعت و عبادت و بندگی خدا خلاصه نموده است؛ و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ در تفسیر آیه نیز آمده: ای لیعرفون؛ یعنی جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت، عبادتی که خود نوعی معرفت و قرب به خداوند است؛ بنابراین تنها کسانی که در این مسیر حرکت و تلاش میکنند، بیدارند و سایر مردمان در غفلت و ناهشیاری به سر میبرند.
2. وادی حقیقت
بعد از بیداری اجمالی، نخستین گام سالک راه خدا، جستجوی حقیقت و کسب آگاهی برای وصول به بصیرت و طی مراتب برتری از بیداری معنوی است.
وابسته بودن اندیشه الهی به حقیقت، امتیاز بزرگی برای دین اسلام است که حقانیت آن را نیز اثبات میکند، درحالیکه اندیشه مادی از چنین تکیهگاهی برخوردار نیست و بلکه ریشه در اندیشه و باورهای غلط و باطل دارد.
همچنین سلوک قرآنی در مرحله عمل، بدون کسب معرفت و علمآموزی و عقلانیت رشد یافته توحیدی، به سرانجام خوبی نمیرسد. سلوک نظری مسیر حرکت فکری انسان به سمت حقیقت را باز میکند و دربهای حکمت را به روی او میگشاید. صفت حکمت که از شناخت عمیق حق و باطل حاصل میشود، مهمترین عاملی است که سالک بدان نیازمند است.
مطالعه، علمآموزی، پرسشگری، تحقیق و پژوهش علمی، راهکارهای جستجوی حقیقت و کسب علم است و سالک راه خدا برای وصول عملی به حقیقت، ابتدا لازم است به صورت نظری آن را دریابد.
پرورش عقل و اندیشه با عقاید صحیح دینی و باورهای یقینی و آشنایی با ارزشهای اخلاقی و احکام عملی دین، آموزههایی هستند که سالک در این عرصه، برای فراگیری آن تلاش علمی مضاعف خواهد داشت.
آیات فراوانی از قرآن کریم به سلوک نظری و اهمیت علمآموزی توصیه کرده است. نخستین آیاتی که بر پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) نازل شد، بهترین دلیل بر اهمیت و جایگاه ویژه تعلیم و تعلم در اسلام است. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ؛ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ؛ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ؛ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یعْلَمْ؛ بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد. انسان را از خون بسته آفرید؛ بخوان که پروردگارت بزرگوار است؛ همانکه به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمیدانست، آموخت.
همچنین قرآن کریم صراحتاً تعلیم را یکی از اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص) دانسته و فرموده است: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ؛ او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان میخواند و آنان را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد.
رسیدن به مقام توحید و شهادت به آن، تنها برای صاحبان علم امکانپذیر است و این منزلت بهتنهایی برای اثبات ضرورت علمآموزی کافی است. شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ؛ خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهی میدهد که جز او هیچ معبودی نیست و ملائکه و صاحبان دانش نیز شهادت میدهند.
قرآن به علمآموزی نهتنها تشویق، بلکه امر میکند و میفرماید: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ پس اگر نمیدانید از اهل ذکر (علما و دانشمندان هر امت) سؤال کنید.
همچنین میفرماید: هَلْ یسْتَوِی الَّذینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یعْلَمُونَ إِنَّما یتَذَکرُ أُولُوا الْأَلْباب؛ آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکساناند؟ تنها خردمندان متذکر میشوند. خدای سبحان در این آیه، خطاب به پیامبرش میفرماید: جاهل و عالم مساوی نیست و این مقایسهای است آشکار میان آگاهان و ناآگاهان و عالمان و جاهلان. این جمله که جزء شعارهای اساسی اسلام است، عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن میسازد.
3. وادی ایمان
ایمان، اگرچه ریشه در علم و آگاهی دارد، اما خود حقیقتی منوط به اختیار است و لازم است در این مرحله آنچه سالک در سلوک نظری آموخته، به قلب خود وارد و به باور و اطمینان قلبی تبدیل نماید تا موتور محرکه و انرژی حرکتی لازم و کافی برای سلوک عملی و عبودیت خدای متعال داشته باشد.
به لحاظ ساختاری، ایمان میان علم و عمل قرار دارد، از طرفی نتیجه آگاهی و علمآموزی است و از طرف دیگر انگیزه عمل صالح را فراهم میکند، لذا ورود به سلوک عملی و عبادی، بدون ایمان و باور قلبی و یقینی امکانپذیر نیست؛ عمل، به ایمان نیازمند است و ایمان، به علم و آگاهی و درنهایت، آدمی، با سه ضلع (علم، ایمان و عمل صالح) به کمال مطلوب انسانی میرسد.
افراد بسیاری یافت میشوند که در عین بهرهمندی از علم و دانش بسیار، نسبت به عمل به دانستههای خود کوتاهی میکنند و در عرضه بندگی و عبودیت خدای متعال موفق نیستند، دلیل چنین قصوری عمدتاً ضعف ایمان است، این نقیصه باعث میشود تا نیت و عزم و اراده سالک نیز برای طی مسیر عملی سلوک به ضعف گراید، درحالیکه میدانیم، عمل انسان، محصول چنین فرایندی است.
به همین دلیل ضرورت دارد سالک ابتدا با سلوک علمی و عقلی، قوای شناختی خود را برای ادامه مسیر سلوک آماده نماید و سپس با سلوک قلبی و باور یقینی به حقانیت توحید و سعادتبخش بودن دین، قلب خود را برای تحمل سختیهای عمل و عبودیت خداوند و حضور در صحنههای مبارزه و جهاد اکبر و اصغر آماده نماید تا در این مسیر به موفقیت دست یابد.
4. وادی اخلاص
بعد از ایمان که مرحله اول سلوک قلبی است، اصلاح نیت و اخلاص در بندگی به عنوان مرحله دوم سلوک قلبی در آمادگی سالک برای ورود به ساحت عمل و اطاعت، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. همه ما بر این نکته آگاهیم که نقش نیت خالص داشتن در دین داری و سلوک، روح عمل و عبودیت خدا است و بدون آن حرکت تکاملی انسان کاملا ابتر و بی حاصل خواهد بود.
وصول به اخلاص در بندگی، بستگی تام و تمامی به وجه توحیدی اعتقاد و عملکرد سالک دارد و راه وصول به آن، مبارزه بی امان با هرگونه شرک جلی و خفی در ساحت زندگی و دین داری است.
ارزش سلوک عملی انسان و نتیجه بخش بودن آن، کاملا به اخلاص در توحید و عبودیت وابسته است و تا انسان نیت خود را از هر هدف و مقصدی غیر از بندگی و کسب رضایت و محبت خدای یگانه خالص نسازد و خویش را از اسارت و بردگی هرگونه شرک تخلیه نکند، تلاش او ارزشمندی و تاثیر نهایی نخواهد داشت و راهی به مقامات معنوی نخواهد جست.
5. وادی حریت
اولین گام عملی سلوک قرآنی، حرکت در مسیر کسب حریت و آزادگی معنوی است. همه ما در این دنیا، اغلب در قفس اندیشهها، باورها، عادتها و صفات بد و هواهای نفسانی خویش اسیر و در زندان بسر میبریم و برای پرواز به سوی خدا و تعالی روح، ضروری است روزی خویش را از این بند برهانیم.
جهاد با نفس و تزکیه از شرک و ثمرات آن و کسب آزادی معنوی، اولین گام اساسی سلوک عبادی و درعینحال، دشوارترین گام آن است. میتوان گفت: در راه وصول به معرفت خداوند، گردنهای دشوارتر از مبارزه با هواهای نفسانی و رفع موانع و اسارتها و حجابها و کسب آزادی معنوی، وجود ندارد.
بسیاری از جوانان مؤمن همواره سؤال میکنند: چگونه سیروسلوک کنیم و خود را به خداوند نزدیک نماییم؟ چون حس کمال خواهی در همه انسانها وجود دارد و این افراد بر اساس فطرت و انگیزه الهی، خواستار وصول به مقامات معنوی و تعالی روحی هستند، ولی باید بدانند که برای موفقیت در این راه، تنها یک مشکل اساسی وجود دارد و آن خواهشهای نفس اماره و اسارت در خود است و تمامی اسارتهای دیگر انسان، مانند اسارت دنیا و شیطان، به اسارت در خود، بازمیگردد.
اگر یک انسان خداشناس و خداخواه بتواند از هوای نفس خویش بگذرد، بیشک به همه مقامات معنوی خواهد رسید، این یک شرط اساسی برای سلوک دینی است و بدون گذشتن از خود، هرگز نمیتوان به خدا رسید و مشکل اصلی انسان در سیروسلوک این است که نمیتواند از خواستههای نفسانی خویش بگذرد و از دوست داشتنهای هوسآلود خود صرف نظر نماید؛ خواستهها و دوست داشتنهایی که با خواستهها و دوست داشتنهای خدا و عقل سلیم، در تعارض است.
پس آزادی از نفس و رفع حجاب خودیت و منیت! شرط اصلی و کلی به خدا رسیدن و وصول به حق است و اگر سالک نتواند خدا را بر کشور وجود خویش حاکم نماید، موفقیتی به دست نخواهد آورد و هرگز به مقام بندگی و فناء فی الله نخواهد رسید.
برخی اهل معرفت گفتهاند: به خدا رسیدن دو گام دارد؛ از خود گذشتن و به حق پیوستن، ولی گزافه نیست اگر بگوییم: سیروسلوک از نظر اسلام، یک گام بیشتر ندارد و آن گذشتن از خود و خواهشهای نفس اماره است، همینکه انسان از خودخواهی و خودپرستی و امیال و آرزوهای نفسانی خود، برای رضای خدا بگذرد، خواست و اراده خداوند جایگزین خواهد شد، گذشتن از خود و به خدا پیوستن، دو روی یک سکهاند و به حق پیوستن، ثمره از خود گذشتن است و لذا برخی گفتهاند: از خود بگذر به حق رسیدی! یعنی سلوک یک قدم بیشتر ندارد، از هوای نفس که بگذری و دلت از هوس خالی شود، محبت خداوند در دلت مستقر میشود و گویا به حق پیوستهای.
با این وصف میتوان گفت: عنصر حقیقی دین در مقام عمل، تزکیه نفس و تخلیه از شرک و خودپرستی و رهایی از اسارتهای درونی و هواهای نفسانی است و سلوک عملی، بیشتر برای تحقق آزادی معنوی در درون آدمی توصیه شده است و عمدهترین کاری که سالک انجام میدهد، آزادسازی خود از سلطه بتهای درونی، یعنی نفس اماره، خودپرستی، خودخواهی، افراطوتفریط، امیال و خواستهها و تعلقات دنیوی است و آنگاه است که حقیقت بندگی و توحید رخ مینماید.
6. وادی رضایت
اطاعتپذیری و بندگی خداوند با هدف جلب رضایت الهی، دومین گام سلوک عملی و عبادی بعد از آزادی معنوی است. در این مرحله سالک تمام سعی خود را برای تسلیم شدن در برابر فرمان الهی و انجام وظایف واجب بندگی انجام میدهد و هدفی جز کسب رضایت خداوند ندارد.
اطاعت از فرمانهای الهی و انجام وظایف بندگی، بعد از تزکیه نفس و گناهگریزی، مهمترین عامل ایجاد روحیه بندگی و اصلیترین راه وصول به مقام عبودیت است و انسان تنها از این طریق به خدای یگانه نزدیک میشود و به کمال و سعادت مطلوب میرسد.
اصل دیانت و بندگی، بعد از ایمان، انجام واجبات و ترک محرمات شریعت و حصول ملکه تقوا است و رعایت تقوای الهی و خودداری از گناه و انجام وظایف بندگی، باعث میشود انسان از هر آلودگی و کج روی مصون بماند و تأکیدی که قرآن کریم و روایات بر رعایت آن دارند به خاطر همین مصونیت بخشی است.
معنای تقوا در اصطلاح، نگهداری نفس از آسیبهایی است که از ناحیه گناه، قلب انسان را تهدید میکند و او را گرفتار خشم و غضب الهی مینماید. چنانکه امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: اِنَّ تَقْوَی اللهِ حَمَتْ اَوْلِیائَ اللهِ مَحارِمَهُ وَالْزَمَتْ قُلوبَهُمْ مَخافَتَهُ حَتّی اَسْهَرَتْ لَیالِیَهُمْ وَاَظْمَأَتْ هَواجِرَهُمْ؛ تقوای الهی، اولیای خدا را در حمایت خود قرار داده، آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی بازداشته است و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است تا آنجا که شبهایشان را بیخواب (به سبب عبادت) و روزهایشان را بیآب (به سبب روزه) گردانیده است.
در این روایت علی (ع) تصریح میکند که تقوا چیزی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا، از لوازم و آثار آن است.
ملکه تقوا مهارت و ملکه درونی است که به انسان کمک میکند تا همواره در جاده مستقیم اطاعت و بندگی ثابتقدم بماند و به وظایف دینی خود عمل کند و خویش را از خطر انحراف و ترس از گمراهی برهاند. این نیرو و ملکه اگر ضعیف باشد، مصونیت انسان در برابر انجام رفتار ناپسند تضعیف میشود و ممکن است به گناه و اعمال خلاف رضایت خداوند دست یازد.
برای به دست آوردن تقوا لازم است انسان، اولاً؛ قوانین و مقررات شرعی را بداند و ثانیاً؛ آنها را رعایت کند تا به عادت و ملکه تبدیل شود. امام صادق (ع) درباره معنای حقیقی تقوا فرمودند: اَن لا یفْقِدَک اللهُ حَیثُ اَمرَک و لا یراک حیثُ نَهاک؛ آنجا که خداوند دستور داده حاضر باشی و تو را غایب نبیند و آنجا که نهی کرده، تو را مشاهده نکند.
از سالکی پرسیدند که تقوا چگونه است؟ گفت: هرگاه در زمینی وارد شدی که در آن خار وجود دارد چه میکنی؟ سؤالکننده گفت: دامن برمیگیرم و خویشتن را مواظبت مینمایم. سالک گفت: در دنیا نیز چنین کن که تقوا اینگونه است.
عارف دیگری گفته: گناهان را چه کوچک یا بزرگ ترک کن که تقوا همین است، همانند کسی که از خارستان عبور میکند و از آنچه میبیند حذر مینماید، عمل کن. گناهان کوچک را تحقیر مکن و کوچک مشمار که کوهها از همین سنگریزهها تشکیل میشود.
از مجموع آیات بهخوبی استفاده میشود که تقوا و وظیفهشناسی، همان احساس مسئولیت و تعهدی است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب، بر وجود انسان حاکم میشود و او را از فجور و گناه بازمیدارد، به نیکی و پاکی و عدالت دعوت میکند، اعمال آدمی را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها میشوید.
پیامبر اکرم (ص) میفرماید: تمام التقوی أن تتعلم ما جهلت و تعمل بما علمت؛ در این حدیث حضرت حقیقت تقوا را آموختن آنچه آدمی نمیداند و عمل به آنچه میداند، معرفی کرده است.
روشن است اگر کسی بخواهد نظر شخص دیگری را به خود جلب کند، میبایست به خواستههای او اهمیت داده و همّت خویش را مصروف اجابت وی کند.
اشاره شد که اداء فرایض، همان مقام عبودیت و تسلیم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهی است؛ یعنی عبد جز رضای حق نخواهد و در برابر او در ذلّت و اطاعت مطلق باشد که اصل عبودیت، خضوع و تذلّل است. در این عرصه عبد در برابر مولا، وجودی برای خویش قائل نیست؛ ملازم مولا است و از وی فاصله نمیگیرد؛ آزادی و استقلال را از خود سلب میکند و در برابر مولای خویش هیچگونه خلاف و تعدّی نخواهد داشت و کاملاً مطیع او است و به اراده و خواست مولا عمل میکند. البته هر کس لباس بندگی حق به تن کند و ذلّت عبودیت را پذیرا شود، به عزّت ربوبیت رسد و این مقام و مرتبه کمی برای انسان نیست!
7. وادی ولایت
اعتقاد به ولایت تشریعی و تکوینی معصومین (ع) و تمسک عملی به ولایت و سیره و سنت ایشان که امام و راهنما و سرپرست سالکین و راه روان راه توحید هستند و توسل به ایشان در ابعاد مختلف اخلاقی و عملی و عاطفی، از شرایط قطعی موفقیت در سلوک قرآنی است.
توحید بدون ولایت و ولایت بدون توحید، سازنده نیست و بلکه گمراه کننده است. این دو با هم ابعاد فردی و اجتماعی انسان را در مسیر تعالی و کمال و سعادت شکوفا می کنند.
حضرت رضا (ع) در روایت سلسله الذهب که مربوط به توحید و رابطه آن ولایت است، فرمودند: قال الله تعالی: کلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى، و لکن بشرطها و شروطها و انا من شروطها؛ خدای متعال فرمود: کلمه طیبه (لا اله الا اللّه) دژ استوار من است، هر کس آن را بگوید، در این دژ استوار داخل مى شود، و اگر در آن وارد شود، از عذاب روز رستاخیز در امان خواهد بود و سپس امام (ع ) بدنبال حدیث افزود: و امّا به شرط و شروط اش (و با دست اشاره به خود فرمود:) و من از شروط آن هستم . از این بیان انتهایی حدیث برداشت می شود که ولایت شرط دین و جزء کامل کننده آن است.
ولایت و محبت اهل بیت (ع) هم شرط تمامیت دین است، هم شرط کمال دین و هم شرط رضایت الهی و لذا در غدیر خم هنگامی که پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) على ابن ابیطالب (ع) را به ولایت منصوب نمود، آیه اکمال دین نازل شد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا؛ در این روز (با نصب علی (ع) به امامت جامعه) برای شما دین را کامل نمودم و برای شما نعمت خود را تمام نمودم و راضی شدم که توحید ـ توأم با ولایت ـ دین شما باشد.
همچنین شرط تاثیر و قبولی اعمال و عبادات مومن و سالک نیز ولایت و محبت اهل بیت (ع) است. در حدیث از امام باقر (ع) آمده است: من دان الله بعباده یجهد فیها نفسه و لا امام له من الله فسعیه غیر مقبول؛ کسی که به خدا ایمان دارد و عبادت های طاقت فرسا هم انجام می دهد، ولی امام لایقی از طرف خدا ندارد، تلاشش بی فایده است.
8. وادی سلامت
یکی از گامهای مؤثر در خودسازی دینی، اصلاح اخلاق فردی و سبک زندگی ظاهری است و این تأثیر، به خاطر ارتباط عمیقی است که میان بدن و روح و ظاهر و باطن زندگی و سلوک مادی و معنوی انسان وجود دارد.
برخی بر این تصورند که این دو حوزه کاملاً از هم جدا است و به همین دلیل پرداختن به ظاهر را مهم نمیدانند و شعار می دهند که: ظاهر مهم نیست، دلت باید پاک باشد، یعنی تیپ و رفتار ظاهری خیلی مهم نیست که دینی باشد یا نباشد، درحالیکه از کوزه همان برون تراود که در او است، تیپ ظاهری افراد در حقیقت ظهور عقاید و باورها و اخلاق درونی آنها است و این دو حوزه از هم جدا نیستند.
سبک زندگی مادی و دنیوی انسان و فضایی که ما در آن زندگی میکنیم و امکاناتی که برای خود گردآوردهایم و برنامههایی که برای تأمین معاش و سلامت و تغذیه و خواب خود ریختهایم، باید بهگونهای باشد که با زیست معنوی و سلوک روحی انسان در تعارض نبوده و مناسبت داشته باشد، زیرا ما در این محیط پرورش مییابیم و تمام مؤلفههای حیات مادی، به نحوی در رشد و سلامت حیات معنوی انسان، چه به صورت مثبت یا منفی، تأثیرگذار است.
البته مصادیق سبک زندگی بسیار گسترده است و ابعاد مختلفی دارد و شامل شیوه و روش زندگی فرد در حوزههای مختلف زندگی میشود.
امروزه سبک زندگی اسلامی و قرآنی، در مقابل سبک زندگی غربی و جوامع لائیک و سکولار مطرح است؛ زیرا ارزشهای سبک زندگی غربی، باارزشهای فرهنگ اسلامی و فضای بندگی خدا سازگار نیست. با سبک زندگی غربی که ریشه در مبانی شرکآمیز فرهنگ و فلسفه غرب دارد، انسان مؤمن راه به جایی نمیبرد و قادر نیست روشها و شرایط زندگی توحیدی خود را ساماندهی کند!
در فرهنگ مادی، مصرفگرایی و تجملطلبی و برهنگی، ارزش است درحالیکه در فرهنگ دینی، این امور ضد ارزش تلقی میشوند، ارزشهای دینی سادهزیستی و قناعت و پوشیدگی را ترویج میکنند و با این ارزشها است که بندگی خدا میسر میشود.
در سبک زندگی مادی، دنیا محل جمعآوری ثروت و قدرت و شهرت است، درحالیکه در سبک زندگی دینی، دنیا عرصه عبادت و بندگی خدا و محل گذر و جمعآوری توشه برای آخرت است و نه مالاندوزی و کسب قدرت و شهرت اجتماعی.
حضرت علی (ع) در این زمینه فرمودند: إنّما الدُّنیا دارُ مَجازٍ و الآخِرهُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِن مَمَرّکم لِمَقَرِّکم؛ همانا دنیا سرای گذر است و آخرت سرای ماندن؛ پس از گذرگاه خود برای اقامت گاهتان توشه برگیرید.
سبک زندگی غربی بر اساس دنیاپرستی شکل میگیرد و رسیدن به اهداف دنیوی برای آنها ارزش فوقالعادهای دارد درحالیکه سبک زندگی اسلامی بر اساس خداپرستی و بندگی ساخته میشود و اهداف آن معنوی است.
9. وادی رشد
انسان موجودی اجتماعی است، الانسان مدنی بالطبع؛ و گرایش به اجتماع یکی از ویژگیهای انسان است که به اعتقاد بعضی ریشه در آفرینش او دارد. منشأ اجتماعی بودن انسان نیز عقل و تدبیر است، زیرا انسان با قدرت حسابگری به این حقیقت رسیده که با مشارکت و همکاری اجتماعی، بهتر میتواند از مواهب زندگی برخوردار گردد و استعدادهای خویش را شکوفا نماید.
از طرفی اسلام نیز دینی کاملا اجتماعی است و تکامل انسان را در پرتو زندگی جمعی میسر میداند و ازاینرو افراد و جوامع را به همبستگی و وحدت مبتنی بر توحید، فراخوانده و از طرق مختلف و حتی عباداتی همچون نماز جمعه و جماعت و حج، و تعاون و تعامل افراد جامعه در سطوح مختلف، به پرورش روح جمعی پرداخته و همچنین تشکیل حکومت واحد جهانی اسلام را در عصر ظهور حضرت مهدی (عج) نوید داده و برای روابط اجتماعی، حدود و شروط و اصول و ضوابطی را مطرح ساخته است.
در این راستا سلوک اجتماعی و تلاش برای در حفظ و تعالی جامعه و خدمت به خلق خدا، پرورش و هدایت فرد را بهگونهای مدیریت میکند که با تمایل عاطفی به زندگی اجتماعی، نقش مسئولانه خویش را ایفا نموده و ضمن پای بندی به حقوق متقابل، از شرایط مساعد و مشارکت در امور جامعه، به منظور رشد و تکامل خویش بهره گیرد.
بدین ترتیب، برخلاف پارهای مکاتب که راه افراط یا تفریط پیموده و اصالت را به فرد یا جامعه داده و نقش دیگری را نادیده گرفتهاند، اسلام با ارزش نهادن به فرد و جامعه و با توجه به نقش و تأثیر متقابل آنها، از یکسو به پرورش شخصیت افراد و ایجاد تعادل میان نیروها و استعدادهای آنان میپردازد و در راستای اهداف مشترک انسانی، همسویی میبخشد و از سوی دیگر نقش محیط و روابط را مورد توجه قرار داده، با ایجاد شرایط مناسب اجتماعی و تعادل بخشیدن به نیروهای گروهی، زمینه رشد فردی و جمعی را در ابعاد مادی و معنوی فراهم میسازد.
نقش روابط اجتماعی در شکلگیری اخلاق و ارزشهای انسانی نیز انکارناپذیر است. به گفته کارشناسان تربیتی: رشد اخلاقی تا حدود زیادی به رشد و تکامل اجتماعی بستگی دارد و دگرگونی آن تحت تأثیر میزان علاقه فرد نسبت به معیارها و ارزشهای دینی و آدابورسوم و واکنشهای او در مقابل خیر و شر، قرار دارد.
ادراک فرد نسبت به افراد دیگر، ارزش قائل شدن به ایشان و دوستی با آنان، اطمینان و اعتماد و محبت نسبت به منسوبان خود، همگی بر چگونگی و میزان توجه او به اجتماع و ایمان به مبادی آن مربوط است.
از آیات قرآن برمیآید که اجتماعی بودن انسان در متن خلقت و آفرینش او پیریزی شده و امری فطری است. به عنوان مثال از آیه: یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا؛ چنین استفاده میشود که انسان بهگونهای آفریده شده که به صورت گروههای مختلف ملی و قبیلهای درآید و با انتساب به ملیتها و قبیلهها، بازشناسی یکدیگر که شرط لاینفک زندگی اجتماعی است، صورت میپذیرد.
همچنان که آیه کریمه: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ؛ وحدت امت بشری را یادآور شده و فلسفه بعثت پیامبران را به منظور رفع اختلاف ناشی از هوا و طغیان، مورد تأکید قرار میدهد.
روابط اجتماعی یکی از چهار نوع رابطهای است که فلاسفه برای انسان قائل شدهاند و در روایات مصباح الشریعه از امام صادق (ع) به عنوان معامله و رفتار با خلق از آن یاد شده و حدود و مسئولیتهایی برای آن مشخص گردیده است.
انسان کامل اسلام، هرچند دلبسته و فریفته دنیا نمیگردد، پدیدههای عالم طبیعت را آیات و نعمتهای الهی میداند و به دنیا بهمثابه مزرعه آخرت مینگرد. در دید وی، کالبد جسمانی نه یک قفس که بخشی از ارمغان خلقت به او است که باید آن را به نیکوترین وجه به خدمت گیرد.
چنین انسانی، از جامعه گریزان نیست، بلکه حضور در جمع بندگان خدا و کمک به مؤمنان را نوعی عبادت و مایه تقرب بیشتر به خداوند میداند و از درد و رنج دیگران رنجور و اندوهگین میشود.
پیامبران و اولیای الهی ـ که نمونههای والای کمال انسانیتاند ـ در متن جامعه حضور داشته، دلمشغول مشکلات مادی و معنوی امت خویش بوده، از گمراهی و مظلومیت و محرومیت آنان نیز دلآزرده و غمگین میشدهاند.
قرآن درباره پیامبر اکرم (ص) میفرماید: قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد و بر او دشوار است که شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
سلوک اجتماعی بخش مهمی از سیروسلوک انسان مؤمن بهسوی کمال است و شامل مباحث فراوانی مانند عبادت اجتماعی، مسئولیت اجتماعی، اهتمام به امور مسلمین، آگاهی و بصیرت اجتماعی، شناخت حق و باطل در صحنه جامعه، دشمنشناسی، تولی و تبری، داشتن روحیه انقلابی و جهادی، مشارکت در نهضت عدالتطلبی و آزادیخواهی، ولایت مداری، تعاون و همکاری اجتماعی، خدمترسانی به بندگان خدا، داشتن روابط اجتماعی، ارشاد بندگان خدا، قدرت تأثیرگذاری مثبت در جامعه، مشارکت در شبکه ولایت و انتشار ارزشهای اخلاقی و دینی و بروز بودن فنّاورانه برای مبارزه با باطل و انتشار حق، میشود. این موضوعات نقش اساسی در رشد و شکوفایی بیشازپیش سالک را به عهدهدارد.
10. وادی اخوت
معیار اخلاق از نظر اسلام، تقویت اخوت دینی و برادری با سایر بندگان خداست، لذا روابطی که میان برادران ایمانی شکل میگیرد، در سایه رابطه انسان با خداوند و روحیه بندگی، رنگ و بوی دینی به خود میگیرد و روح اخوت و برادری را در جامعه می گستراند.
فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام جدای از فلسفه دین نمیتواند باشد، اگر گفته شود که فلسفه دین، تقویت روحیه بندگی در انسان مؤمن است، فلسفه اخلاق نیز در همین راستا قابل توجیه و تفسیر است. رعایت اخلاق و اخلاقمداری باعث آن میشود که روحیه بندگی در سالک تقویت شود و رابطه بنده با سایر بندگان خداوند نظم و نسق خاصی یابد.
اگر اخلاق نباشد، نه دین برای مردم مفهوم دارد و نه دنیای آنها سامان مییابد؛ زمانی انسان شایسته نام انسان است که دارای اخلاق انسانی باشد و بتواند با سایر بندگان خدا برادرانه زیست نماید، در غیر این صورت، حیوان خطرناکی خواهد بود که با استفاده از هوش سرشار انسانی همهچیز را ویران میکند و به آتش میکشد؛ برای رسیدن به منافع نامشروع مادّی جنگ به پا میکند و برای فروش جنگافزارهای ویرانگر تخم تفرقه و نفاق میپاشد و بیگناهان را به خاک و خون میکشد! البته ممکن است بهظاهر متمدن باشد، ولی در این حال حیوان خوش علفی است که نه حلال را میشناسد و نه حرام را! نه فرقی میان ظلم و عدالت قائل است و نه تفاوتی در میان ظالم و مظلوم.
اخلاق انسانی و اسلامی، خواستههای مطلق انسان را تعدیل و مهار میکند و تعادلی بین غریزه و نیروهای باطنی انسان به وجود میآورد. تعدیل این غرایز، در تصحیح رفتار و بخش انسان، تأثیر به سزایی دارد و جلوی بسیاری از تجاوزها، انحرافات، فتنهها فسادها و دیگر بلاهای خانمانسوز اجتماعی گرفته میشود.
با رواج فضایل اخلاق و حاکمیت ارزش ها؛ بیتردید جامعه از آرامش و سلامت بالایی برخوردار خواهد بود. بهخصوص در دنیای امروز و پیش از ظهور امام مهدی (عج) که اوضاع غالب آن هرجومرج، فساد و بیبندوباری و فحشا و تجاوز و گرگ صفتی دولتمردان مدعی حقوق بشر، انحرافات جنسی آلوده و بیعفتی دختران و پسران و…. همه به علت نبود حکومت مکارم و فضایل اخلاقی در جامعه و عدم توجه به مبانی اسلام و داشتن روحیه اخوت و برادری ناشی از عبودیت حق است.
بنابراین کارکرد روحیه بندگی و عبودیت، تنها تنظیم کننده روابط انسان با خداوند نیست؛ این حالت امتیازی است که ضمن تعالی بخشی به روح انسان، روابط او با سایر بندگان خداوند را نیز بر اساس حق و انصاف و احترام متقابل و گسترش فرهنگ اخوت و برادری در جامعه، تنظیم خواهد نمود.
فلسفه بعثت پیامبر گرامی اسلام مسئله مهم اخلاق است، انما بُعِثتُ لِاُ تَمِّمَ مکارمَ الاخلاق؛ این روایت نبوی، یکی از علتهای مهم بعثت را تکمیل فضایل اخلاقی انسانها بیان میکند. خود پیامبر (ص) نیز علاوه بر آنکه در مقام سخن به اخلاق و فضایل اخلاقی توصیه می فرمودند، در مقام عمل و رفتار نیز فضایل اخلاقیاش مشهور بود؛ و انّک لَعَلی خُلقٍ عظیم؛ بهراستیکه تو – ای پیامبر – اخلاق عظیم و برجستهای داری.
امیر مؤمنان علی (ع) نیز در کلامی گویا میفرماید: لو کنّا لانرجوا جَنَّةً ولانخشی ناراً ولاثواباً ولاعقابا ً لکان یَنبَغی لنا اَن نُطالِبَ بمکارمِ الاخلاقِ فانّها ممّا تدلُّ علی سبیل النّجاحِ؛ اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ و انتظار ثواب و عقابی نمیداشتیم، شایسته بود به سراغ فضایل اخلاقی برویم؛ چراکه آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند. با توجه به این حدیث علاوه بر آنکه اخلاق راه نجات در قیامت است، زندگی دنیا را نیز سامان میبخشد.
در حدیث دیگری از نبی مکرم اسلام (ص) آمده: وجَعَل الله سبحانَه مکارمَ الاخلاقِ صلةً بَینَهُ وبینَ عبادِهِ فَحَسَبُ اَحَدِکم اَن یَتَمَسّک بِخُلقٍ مُتَّصِلٍ بالله؛ خداوند سبحان فضایل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد. جالب است که این روایت شریف، راه اتصال به خداوند متعال را فضایل اخلاقی و حسن معاشرت با بندگان خداوند، معرفی کرده، بهگونهای که هر کس میخواهد به خداوند متصل شود، بهترین وسیله آن کسب سجایای اخلاقی است.
و در مقابل، رذایل اخلاقی، زندگی انسانی را به تباهی میکشد و جامعه بشری را در بحرانهای سخت گرفتار میسازد و شهد زندگی را در کام انسانها مبدّل به شرنگ میکند. رذایل اخلاقی همچون خارهای جانگداز مغیلان روح ما را آزار میدهد و شخصیت انسان را به تباهی میکشاند.
همچنین اخلاقمداری و پایبندی به اصول و ارزشهای اخلاقی، انسان را از کبر و غرور و خودخواهی و سایر رذایل اخلاقی که ریشه در خودبزرگبینی و در نهایت خودپرستی دارد، دور میسازد؛ لذا یکی از راهبردهای اساسی تقویت روحیه بندگی در انسان مؤمن، اخلاقمداری و پایبندی به اصول اخلاق است.
بندگان خداوند انسانهای متواضع و فروتنی هستند و از خودخواهی و خودپسندی و فریبخوردگی نسبت به دنیا و نفس به دورند، به همین دلیل رذایل اخلاقی بههیچوجه با روحیه بندگی سازگار نیست و اخلاقمداری و تزکیه نفس از مهلکات اخلاقی – عجب و غرور و حسد و خودخواهی و در رأس آنها تکبر و خودبزرگبینی – عامل مهمی در تقویت روحیه بندگی محسوب میشود.
از مهمترین اصول اخلاق، میتوان به مهرورزی و احسان و عدالت و فروتنی و احترام اشاره کرد. این اصول، خود، زیرمجموعهها و شاخصههایی دارد؛ ازجمله خوشخلقی، خوشرویی، شفقت، انصاف، قضاوت عادلانه، ترک مجادله و بدگمانی و کینهورزی، حسد و خشم و دورویی و… . این هنجارهای اخلاقی میتواند اخلاقمداری و مهرورزی با بندگان خدا که تحت تأثیر روحیه بندگی و تواضع، شکل میگیرد را به جامعه تزریق کند و سلامت اجتماعی را تأمین نماید.
یکی از دستورات اخلاقیِ آموزههای دینی، ارتباط اجتماعی مناسب و مطلوب با افراد جامعه و برادران ایمانی است، اخلاق از ما میخواهد تا در اینگونه روابط، به حقیقت، اگرچه بر ضد منافعمان باشد اعتراف کنیم و از حق کشی و دروغ پرهیز نماییم، پایبند انصاف و عدالت بوده، نسبت به بندگان خدا متواضع و فروتن باشیم و از احترام و دستگیری و احسان خودداری نکنیم.
از منظر اخلاق توحیدی، تعهد و پایبندی به اصول انسانی در تعامل با انسانهای دیگر، ریشه در مناسبات انسان با خداوند دارد و بر اساس آن انسان با خود عهد میبندد تا با سایر بندگان خداوند مهربان باشد و با صداقت رفتار کند؛ در میان تمام موجودات عالم، اعم از حیوانات و جمادات و نباتات، تنها موجودی که میتواند چنین تعهدی داشته باشد، انسان است و از طرفی نیز انسان بودن او تحت تأثیر چنین تعهدی شکل میگیرد.
از این منظر، اگرچه حسن معاشرت و اخلاقمداری در جمع عملی میشود، اما انسان باید از درون، خود را متعهد به اصول اخلاق بداند و این التزام درونی، ناشی از روحیه بندگی و علاقه و تعهد او نسبت به خدای متعال است. به تعبیر دیگر، تعهدی که ما نسبت به خداوند و بندگی او در خود احساس میکنیم، اساس اخلاقمداری و تعهد اخلاقی نسبت به مردم و بندگان خدا نیز خواهد بود.
بنابراین انسانهای مؤمن که اصول و ارزشهای اخلاقی را مبنای زندگی خود در روابط با دیگران قرار میدهند، از رذایل اخلاقی مبری هستند و روابط اجتماعی خود را بر اساس تعهد دینی و عشق و علاقهای که به خدای متعال و بندگان او دارند، تنظیم مینمایند.
در تعهد به اصول اخلاق توحیدی، این ضرورت وجود دارد که بدانیم که هرگز نباید به سایر بندگان خدا دروغ بگوییم یا حق کسی را تضییع کنیم، چنین فضایی که با تعهد به اخلاقمداری و مهرورزی رحمانی با بندگان خداوند، توصیف میشود، با فضایی که اخلاق شیطانی متکی به نفسانیت و تکبر و خودخواهی در روابط اجتماعی ایجاد میکند، در تعارض کامل است.
11. وادی سکوت
از گام ها و عرصه های مهم سلوک قرآنی، وادی سکوت است؛ به این معنا که سالک باید تنها از حق و حقیقت بگوید و حق بشنود و از هر سخنی که نه ذکر خدا است و بلکه آفت گفتار است، در سکوت کامل به سر برد.
آفات سخن را قریب هفتاد ذکر کرده اند که می توان گفت تمامی این آفات، در حقیقت آفات سلوک اند و مانع وصول سالک به مقصد و حقیقت! پس بر سالک است که سکوت را در دستور کار خود قرار دهد و جز به ضرورت و ذکر حق سخن نگوید.
همچنین شایسته نیست انسان سرمایه عمر را با سخنان بیهوده و بى فایده از بین ببرد و باید بکوشد تا از هر لحظه عمر گرانبهایش بهره مند شود و سرمایه زندگانى را به سادگى از دست ندهد. باید از آن چه مدت کوتاهى در اختیارش گذاشته شده ، بیش ترین استفاده را برده ، براى آخرت خود زاد و توشه اى فراهم آورد؛ بنابراین سخن بیهوده ، حتى براى یک لحظه هم هدر دادن سرمایه است .
رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند: اعظم الناس قدرا من ترک ما لا یعنیه، ارزشمندترین مردم کسى است که آن چه را به کار او نمى آید، ترک کند. بیهوده گویى از آفاتى است که بیش تر انسان ها به آن مبتلایند و به سبب آن، به وادى آفات دیگر زبان، کشیده مى شوند؛ پس باید در رفع آن کوشید و راه را بر گناهان زبان بست .
این که گفتند سالک، کم سخن و مواظب خوراکش باشد، برای همین است که صدای الهام های الاهی را بشنود، چون اگر کسی بخواهد صدای درون را بشنود، ناچار است که خود ساکت باشد و حرف نزند.
همچنین به ابوذر غفارى (ره ) فرمودند: الا اعلمک بعمل خفیف على البد ثقیل فى المیزان؟ قلت : بلى یا رسول الله (ص) . قال : هو الصمت و حسن الخلق و ترک ما لا یعنیک، آیا عملى آسان و سبک براى بدن ، و سنگین و پر بها در میزان اعمال به تو بیاموزم؟ عرض کردم: آرى، اى رسول خدا (ص) حضرت فرمود: خاموشى و خوش خلقى و ترک کار بیهوده.
حضرت در این عبارت بر اهمیت و سنگینى اعمال در آخرت اشاره داشته، بر ترک سخن بیهوده تاءیید مى فرماید. در جاى دیگر نیز مى فرماید: من راى موضع کلامه من عمله قل کلامه الا فیما یعنیه؛ هر کس کلام خود را جزئى از عمل خویش بداند، سخن او کم مى شود، مگر در مواردى که براى او فایده دارد.
اما على (ع) یکى از صفات مؤ منان را دورى از سخن بى فایده بر مى شمرد و از گزافه گویان اظهار شگفتى مى کند: عجبت لمن یتکلم بما لا ینفعه فى دنیاه و لا یکتب له اجره فى اخراه؛ در شگفتم از کسى که سخنى مى گوید که در دنیا سودى ندارد و در آخرت اجرى نخواهد داشت .
12. وادی محبت
پس از سلوک عقلانی که در گامهای پیشین مراحل آن توضیح داده شد، گام های نهایی سلوک قرآنی، گذر از وادی عشق و محبت و سلوک عرفانی است.
بعد از انجام وظایف واجب دینی و اطاعت از فرمانهای الهی، عبادت و یاد خدا که در این گام مطرح میشود، اختصاص به انجام مستحبات و نوافل و مناسک عبادی خاص دارد و تأثیر آن در خالص شدن هرچه بیشتر انسان از بندگی تن و عبودیت نفس اماره و تقویت محبت الهی، آشکار می شود و ازاینجهت با هیچ عامل دیگری در قرب عبد به مولا، قابلمقایسه نیست.
در اهمیت عبادت و یاد خدا، قرآن کریم میفرماید: خانههایی که نام خدا در آنها برده میشود و صبح و شام در آنها تسبیح او میگویند، مردانی که نه تجارت و نه معاملهای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند؛ آنها از روزی میترسند که در آن، دلها و چشمها زیرورو میشود. و در جای دیگر در مذمت شراب و قمار میفرماید: شیطان میخواهد به وسیله آن در میان شما کینه و عداوت ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد .
در حدیثی از حضرت میخوانیم که فرمود: إنَّ رَبِّی أمَرَنِی أن یکونَ نُطقِی ذِکراً و صَمتِی فِکراً و نَظَرِی عِبرَةً؛ پروردگار من مرا مأمور ساخته است که سخنم ذکر خدا و سکوتم فکر و اندیشه و نگاهم عبرتآموز باشد. امیر مؤمنان (ع) نیز میفرماید: ذِکْرُ اللَّهِ سَجِیَّةُ کُلِ مُحْسِنٍ وَشِیمَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ؛ یاد خدا سجیه هر نیکوکار و روش هر فرد با ایمان است.
عارفی گفته: سعادت بنده در سه چیز است: اشتغال زبان به ذکر حق، استغراق دل به محبت او و امتلاء سرّ از نظر حق. ذکر نه همه آن است که بر زبان داری، ذکر حقیقی آن است که در میان جان داری. توحید نه همه آن است که او را یگانه دانی، توحید حقیقی آن است که از غیر او بیگانه باشی.
مصداق خاص عبادت تنها شامل اعمال و مناسکی میشود که قصد قربت و حضور قلب در آنها شرط است، همچون نماز، حج، دعا، ذکر، توسل، زیارت، تلاوت قرآن، اعتکاف و مانند آن.
در این نوع عبادات، حضور قلب باعث میشود تا روح انسان به ذات خدا متصل شود و راز و نیاز کند و از رابطه با روح و شعور هستی لذت برد، حالت و لذتی که در انجام برخی وظایف، مانند ازدواج و خدمت به خلق و کسب حلال، وجود ندارد.
13. وادی معرفت
سلوک عرفانی، به لحاظ ماهوی، نوعی ریاضت و تمرین سخت، برای تخلیه کامل از شرک خفی و خودپرستی و حرکت از کثرت به وحدت، با هدف وصول به معرفت شهودی است.
سلوک عرفانی، رفتن از عالم ماده به عالم معنا، از عالم بیرون به عالم درون، از ظاهر به باطن و از سطح به عمق وجود است. تمام نگرانیها، دغدغهها و نامرادیهای انسان در زندگی این جهانی، مربوط به کثرات مادی عالم ناسوت است و تا از این عالم به عالم درون، کوچ نکند و به خدا و ماورای طبیعت متصل نگردد، بعد ملکوتی و حقیقت الهی خود را درنمییابد و لذت ارتباط با خدا را نمیچشد و روحش به تعالی و آرامش نمیرسد، این همان حقیقت و فلسفه سلوک دینی و قرآنی است.
قرآن کریم نیز تأیید میکند که انسان تنها با درونگرایی و توجه به عوالم باطنی، به آرامش میرسد، الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ درحالیکه برونگرایی افراطی، بیقراری و اضطراب میآورد؛ حب الدنیا رأس کل خطیئه؛ دنیادوستی سرآمد همه بدیها است.
اولیای خدا بیشتر اوقات خود را در عوالم درونی سپری میکنند و به همان مقدار که آنها درونگرا هستند، مردم عادی برون گرایند. ما هنگامی حضور خدا را در دل حس میکنیم که از عالم عقل به عالم عشق مهاجرت کنیم و خداوند را خالصانه و عاشقانه عبادت نماییم. در اثر این هجرت و عبادت، راه انسان به ماورای طبیعت باز میشود و وصول به عالم وحدت و شهود حقیقت، ممکن میگردد.
بر طالب کمال لازم است که در کنار برونگرایی، درونگرایی را تمرین کند و در باطن خود عالمی برای خویش بسازد از جنس محبت و معرفت و یاد خدا و مقداری از وقت خود را در آن عالم سپری نماید تا به درجات نهایی کمال و سعادت برسد.
کاربرد ریاضت بیشتر مربوط به رفع حجابها و موانع و پاکسازی درون از هوای نفس اماره و خودپرستی و دنیاپرستی است و هیچ سالکی به شهود و کرامت و ولایت نمیرسد، مگر اینکه از طریق ریاضت خاصی، نفس خود را کاملاً از گناه و آلودگی پاک و رام و تسلیم خدا کرده باشد.
به لحاظ معنای لغوی «رائض» به کسی گفته میشود که با تمرین حیوان سرکش را رام میکند، ریاضت نیز برای سالکان الهی، منوط به این است که نفس سرکش خود را رام کنند تا به طرف «بهیمیت»، «سبعیت» و یا «شیطنت» حرکت نکند و فقط راه چهارم را که راه «فرشتهخویی و انسانیت» است، طی نماید و مطیع عقل درون و پیامبر بیرون باشد.
اولیای الهی و عارفان ربانی همگی از طریق عبادت و ریاضت عاشقانه به مقامات معنوی و روحانی دست یافتهاند. حضرت علی (ع) میفرماید: لأروضنّ نفسی ریاضة تَهِشّ معها إلی القرص إذا قدرتُ علیه مطعوماً وتقنع بالملح مأدوماً ولأدعنّ مُقلتی کعین ماءٍ نضب معینها مستفرغة دموعَه؛ چنان نفس خود را ریاضت و تمرین میدهم که به قرصی نان، هرگاه به آن دست یابم، کاملاً متمایل شود و به نمک، به جای نان خورش قناعت کند و چنان از چشمهایم اشک بریزم که همچون چشمهای خشکیده، دیگر اشکم جاری نگردد.
ابتدا گفتنی است: تحقق روحیه بندگی در انسان و فاصله گرفتن از احساس خدایی و خودخواهی و خودمحوری و کبر و غرور، امری نیست که ناگهان رخ دهد. تمام مراحل دینداری و سلوک دینی برای آن است که آدمی بهتدریج از این احساس ناروا و عوارض ناهنجار آن، فاصله بگیرد و به جای آن احساس بندگی و عبودیت را در خویش نهادینه سازد و در مقابل خدای متعال سر تسلیم فرود آورد و با خضوع و خشوع به مقام بندگی و قرب الهی برسد.
به هر مقدار که بنده سعی کند با اطاعت و عبادت و تهذیب نفس از هوای نفس و رذایل اخلاقی روحیه بندگی را در خویش تقویت نماید، به همان میزان به خدای متعال نزدیک میشود و خداوند نیز از او راضی و خوشنود خواهد بود.
بنابراین تنها راه تقویت روحیه بندگی و عبودیت، اطاعت و فرمانبرداری و داشتن روحیه تسلیم در برابر خدای متعال و قصد تقرب به او در تمامی اعمال و رفتار فردی و اجتماعی است و سالک در پی آن است که با اظهار عبودیت و اطاعت محض از دستورات شرعی و انجام وظایف دینی، خدای متعال و ائمه اطهار (ع) را از خویش خشنود ساخته و خود نیز به مقام رضایت و آرامش روانی و ایمانی برسد.
عوامل، مراحل، ابعاد و عرصههای خودسازی دینی عبارتاند از:
1. وادی بیداری
اولین مانع رشد و تعالی روحی و معنوی انسان، خواب غفلت است و به همین دلیل علمای اخلاق و سیروسلوک، اولین منزل سلوک الی الله را منزل بیداری معرفی کردهاند. ابتدا همه ما در غفلت و بیخبری بسر میبریم و تا از این وضعیت خطرناک رها نشویم و بیدار نگردیم، هیچ حرکت مؤثری برای نجات خویش و رسیدن به رشد معنوی، آغاز نخواهیم کرد.
ازآنجاکه هدف قرآن کریم، نجات و هدایت انسان بهسوی حق و حقیقت و رسیدن و راه یافتن او به جوار قرب الهی است، غفلت و فراموشی را به عنوان یک خصلت منفی برای انسان معرفی کرده و از آن بر حذر داشته است؛ چراکه باعث دوری انسان از هدایت و رستگاری و درنتیجه طغیان و سرکشی میشود و در آخرت نیز موجب سرافکندگی، پشیمانی و افسوس خواهد شد؛ وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا ما الْجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یسْمَعُونَ بِهَا؛ ما بهطور مسلّم گروه زیادی از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلها «عقلها» ئی دارند که با آن، تعقل نمیکنند، چشمانی دارند که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، آنها همچون چهارپایان اند، بلکه گمراهتر، آنها غافلاناند.
غفلت چیست و به چه کسی غافل گفته میشود؟ پاسخ به این سؤال بسیار بااهمیت است. عامل اصلی غفلت، ناآگاهی و فراموشی هدف زندگی است و به کسی غافل اطلاق میشود که در این زمینه در ناهشیاری بسر میبرد.
قرآن کریم در سوره ذاریات هدف خلقت و زندگی انسان در این دنیا را بیان داشته و آن را در اطاعت و عبادت و بندگی خدا خلاصه نموده است؛ و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ در تفسیر آیه نیز آمده: ای لیعرفون؛ یعنی جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت، عبادتی که خود نوعی معرفت و قرب به خداوند است؛ بنابراین تنها کسانی که در این مسیر حرکت و تلاش میکنند، بیدارند و سایر مردمان در غفلت و ناهشیاری به سر میبرند.
2. وادی حقیقت
بعد از بیداری اجمالی، نخستین گام سالک راه خدا، جستجوی حقیقت و کسب آگاهی برای وصول به بصیرت و طی مراتب برتری از بیداری معنوی است.
وابسته بودن اندیشه الهی به حقیقت، امتیاز بزرگی برای دین اسلام است که حقانیت آن را نیز اثبات میکند، درحالیکه اندیشه مادی از چنین تکیهگاهی برخوردار نیست و بلکه ریشه در اندیشه و باورهای غلط و باطل دارد.
همچنین سلوک قرآنی در مرحله عمل، بدون کسب معرفت و علمآموزی و عقلانیت رشد یافته توحیدی، به سرانجام خوبی نمیرسد. سلوک نظری مسیر حرکت فکری انسان به سمت حقیقت را باز میکند و دربهای حکمت را به روی او میگشاید. صفت حکمت که از شناخت عمیق حق و باطل حاصل میشود، مهمترین عاملی است که سالک بدان نیازمند است.
مطالعه، علمآموزی، پرسشگری، تحقیق و پژوهش علمی، راهکارهای جستجوی حقیقت و کسب علم است و سالک راه خدا برای وصول عملی به حقیقت، ابتدا لازم است به صورت نظری آن را دریابد.
پرورش عقل و اندیشه با عقاید صحیح دینی و باورهای یقینی و آشنایی با ارزشهای اخلاقی و احکام عملی دین، آموزههایی هستند که سالک در این عرصه، برای فراگیری آن تلاش علمی مضاعف خواهد داشت.
آیات فراوانی از قرآن کریم به سلوک نظری و اهمیت علمآموزی توصیه کرده است. نخستین آیاتی که بر پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) نازل شد، بهترین دلیل بر اهمیت و جایگاه ویژه تعلیم و تعلم در اسلام است. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ؛ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ؛ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ؛ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یعْلَمْ؛ بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد. انسان را از خون بسته آفرید؛ بخوان که پروردگارت بزرگوار است؛ همانکه به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمیدانست، آموخت.
همچنین قرآن کریم صراحتاً تعلیم را یکی از اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص) دانسته و فرموده است: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ؛ او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان میخواند و آنان را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد.
رسیدن به مقام توحید و شهادت به آن، تنها برای صاحبان علم امکانپذیر است و این منزلت بهتنهایی برای اثبات ضرورت علمآموزی کافی است. شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ؛ خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهی میدهد که جز او هیچ معبودی نیست و ملائکه و صاحبان دانش نیز شهادت میدهند.
قرآن به علمآموزی نهتنها تشویق، بلکه امر میکند و میفرماید: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ پس اگر نمیدانید از اهل ذکر (علما و دانشمندان هر امت) سؤال کنید.
همچنین میفرماید: هَلْ یسْتَوِی الَّذینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یعْلَمُونَ إِنَّما یتَذَکرُ أُولُوا الْأَلْباب؛ آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکساناند؟ تنها خردمندان متذکر میشوند. خدای سبحان در این آیه، خطاب به پیامبرش میفرماید: جاهل و عالم مساوی نیست و این مقایسهای است آشکار میان آگاهان و ناآگاهان و عالمان و جاهلان. این جمله که جزء شعارهای اساسی اسلام است، عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن میسازد.
3. وادی ایمان
ایمان، اگرچه ریشه در علم و آگاهی دارد، اما خود حقیقتی منوط به اختیار است و لازم است در این مرحله آنچه سالک در سلوک نظری آموخته، به قلب خود وارد و به باور و اطمینان قلبی تبدیل نماید تا موتور محرکه و انرژی حرکتی لازم و کافی برای سلوک عملی و عبودیت خدای متعال داشته باشد.
به لحاظ ساختاری، ایمان میان علم و عمل قرار دارد، از طرفی نتیجه آگاهی و علمآموزی است و از طرف دیگر انگیزه عمل صالح را فراهم میکند، لذا ورود به سلوک عملی و عبادی، بدون ایمان و باور قلبی و یقینی امکانپذیر نیست؛ عمل، به ایمان نیازمند است و ایمان، به علم و آگاهی و درنهایت، آدمی، با سه ضلع (علم، ایمان و عمل صالح) به کمال مطلوب انسانی میرسد.
افراد بسیاری یافت میشوند که در عین بهرهمندی از علم و دانش بسیار، نسبت به عمل به دانستههای خود کوتاهی میکنند و در عرضه بندگی و عبودیت خدای متعال موفق نیستند، دلیل چنین قصوری عمدتاً ضعف ایمان است، این نقیصه باعث میشود تا نیت و عزم و اراده سالک نیز برای طی مسیر عملی سلوک به ضعف گراید، درحالیکه میدانیم، عمل انسان، محصول چنین فرایندی است.
به همین دلیل ضرورت دارد سالک ابتدا با سلوک علمی و عقلی، قوای شناختی خود را برای ادامه مسیر سلوک آماده نماید و سپس با سلوک قلبی و باور یقینی به حقانیت توحید و سعادتبخش بودن دین، قلب خود را برای تحمل سختیهای عمل و عبودیت خداوند و حضور در صحنههای مبارزه و جهاد اکبر و اصغر آماده نماید تا در این مسیر به موفقیت دست یابد.
4. وادی اخلاص
بعد از ایمان که مرحله اول سلوک قلبی است، اصلاح نیت و اخلاص در بندگی به عنوان مرحله دوم سلوک قلبی در آمادگی سالک برای ورود به ساحت عمل و اطاعت، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. همه ما بر این نکته آگاهیم که نقش نیت خالص داشتن در دین داری و سلوک، روح عمل و عبودیت خدا است و بدون آن حرکت تکاملی انسان کاملا ابتر و بی حاصل خواهد بود.
وصول به اخلاص در بندگی، بستگی تام و تمامی به وجه توحیدی اعتقاد و عملکرد سالک دارد و راه وصول به آن، مبارزه بی امان با هرگونه شرک جلی و خفی در ساحت زندگی و دین داری است.
ارزش سلوک عملی انسان و نتیجه بخش بودن آن، کاملا به اخلاص در توحید و عبودیت وابسته است و تا انسان نیت خود را از هر هدف و مقصدی غیر از بندگی و کسب رضایت و محبت خدای یگانه خالص نسازد و خویش را از اسارت و بردگی هرگونه شرک تخلیه نکند، تلاش او ارزشمندی و تاثیر نهایی نخواهد داشت و راهی به مقامات معنوی نخواهد جست.
5. وادی حریت
اولین گام عملی سلوک قرآنی، حرکت در مسیر کسب حریت و آزادگی معنوی است. همه ما در این دنیا، اغلب در قفس اندیشهها، باورها، عادتها و صفات بد و هواهای نفسانی خویش اسیر و در زندان بسر میبریم و برای پرواز به سوی خدا و تعالی روح، ضروری است روزی خویش را از این بند برهانیم.
جهاد با نفس و تزکیه از شرک و ثمرات آن و کسب آزادی معنوی، اولین گام اساسی سلوک عبادی و درعینحال، دشوارترین گام آن است. میتوان گفت: در راه وصول به معرفت خداوند، گردنهای دشوارتر از مبارزه با هواهای نفسانی و رفع موانع و اسارتها و حجابها و کسب آزادی معنوی، وجود ندارد.
بسیاری از جوانان مؤمن همواره سؤال میکنند: چگونه سیروسلوک کنیم و خود را به خداوند نزدیک نماییم؟ چون حس کمال خواهی در همه انسانها وجود دارد و این افراد بر اساس فطرت و انگیزه الهی، خواستار وصول به مقامات معنوی و تعالی روحی هستند، ولی باید بدانند که برای موفقیت در این راه، تنها یک مشکل اساسی وجود دارد و آن خواهشهای نفس اماره و اسارت در خود است و تمامی اسارتهای دیگر انسان، مانند اسارت دنیا و شیطان، به اسارت در خود، بازمیگردد.
اگر یک انسان خداشناس و خداخواه بتواند از هوای نفس خویش بگذرد، بیشک به همه مقامات معنوی خواهد رسید، این یک شرط اساسی برای سلوک دینی است و بدون گذشتن از خود، هرگز نمیتوان به خدا رسید و مشکل اصلی انسان در سیروسلوک این است که نمیتواند از خواستههای نفسانی خویش بگذرد و از دوست داشتنهای هوسآلود خود صرف نظر نماید؛ خواستهها و دوست داشتنهایی که با خواستهها و دوست داشتنهای خدا و عقل سلیم، در تعارض است.
پس آزادی از نفس و رفع حجاب خودیت و منیت! شرط اصلی و کلی به خدا رسیدن و وصول به حق است و اگر سالک نتواند خدا را بر کشور وجود خویش حاکم نماید، موفقیتی به دست نخواهد آورد و هرگز به مقام بندگی و فناء فی الله نخواهد رسید.
برخی اهل معرفت گفتهاند: به خدا رسیدن دو گام دارد؛ از خود گذشتن و به حق پیوستن، ولی گزافه نیست اگر بگوییم: سیروسلوک از نظر اسلام، یک گام بیشتر ندارد و آن گذشتن از خود و خواهشهای نفس اماره است، همینکه انسان از خودخواهی و خودپرستی و امیال و آرزوهای نفسانی خود، برای رضای خدا بگذرد، خواست و اراده خداوند جایگزین خواهد شد، گذشتن از خود و به خدا پیوستن، دو روی یک سکهاند و به حق پیوستن، ثمره از خود گذشتن است و لذا برخی گفتهاند: از خود بگذر به حق رسیدی! یعنی سلوک یک قدم بیشتر ندارد، از هوای نفس که بگذری و دلت از هوس خالی شود، محبت خداوند در دلت مستقر میشود و گویا به حق پیوستهای.
با این وصف میتوان گفت: عنصر حقیقی دین در مقام عمل، تزکیه نفس و تخلیه از شرک و خودپرستی و رهایی از اسارتهای درونی و هواهای نفسانی است و سلوک عملی، بیشتر برای تحقق آزادی معنوی در درون آدمی توصیه شده است و عمدهترین کاری که سالک انجام میدهد، آزادسازی خود از سلطه بتهای درونی، یعنی نفس اماره، خودپرستی، خودخواهی، افراطوتفریط، امیال و خواستهها و تعلقات دنیوی است و آنگاه است که حقیقت بندگی و توحید رخ مینماید.
6. وادی رضایت
اطاعتپذیری و بندگی خداوند با هدف جلب رضایت الهی، دومین گام سلوک عملی و عبادی بعد از آزادی معنوی است. در این مرحله سالک تمام سعی خود را برای تسلیم شدن در برابر فرمان الهی و انجام وظایف واجب بندگی انجام میدهد و هدفی جز کسب رضایت خداوند ندارد.
اطاعت از فرمانهای الهی و انجام وظایف بندگی، بعد از تزکیه نفس و گناهگریزی، مهمترین عامل ایجاد روحیه بندگی و اصلیترین راه وصول به مقام عبودیت است و انسان تنها از این طریق به خدای یگانه نزدیک میشود و به کمال و سعادت مطلوب میرسد.
اصل دیانت و بندگی، بعد از ایمان، انجام واجبات و ترک محرمات شریعت و حصول ملکه تقوا است و رعایت تقوای الهی و خودداری از گناه و انجام وظایف بندگی، باعث میشود انسان از هر آلودگی و کج روی مصون بماند و تأکیدی که قرآن کریم و روایات بر رعایت آن دارند به خاطر همین مصونیت بخشی است.
معنای تقوا در اصطلاح، نگهداری نفس از آسیبهایی است که از ناحیه گناه، قلب انسان را تهدید میکند و او را گرفتار خشم و غضب الهی مینماید. چنانکه امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: اِنَّ تَقْوَی اللهِ حَمَتْ اَوْلِیائَ اللهِ مَحارِمَهُ وَالْزَمَتْ قُلوبَهُمْ مَخافَتَهُ حَتّی اَسْهَرَتْ لَیالِیَهُمْ وَاَظْمَأَتْ هَواجِرَهُمْ؛ تقوای الهی، اولیای خدا را در حمایت خود قرار داده، آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی بازداشته است و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است تا آنجا که شبهایشان را بیخواب (به سبب عبادت) و روزهایشان را بیآب (به سبب روزه) گردانیده است.
در این روایت علی (ع) تصریح میکند که تقوا چیزی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا، از لوازم و آثار آن است.
ملکه تقوا مهارت و ملکه درونی است که به انسان کمک میکند تا همواره در جاده مستقیم اطاعت و بندگی ثابتقدم بماند و به وظایف دینی خود عمل کند و خویش را از خطر انحراف و ترس از گمراهی برهاند. این نیرو و ملکه اگر ضعیف باشد، مصونیت انسان در برابر انجام رفتار ناپسند تضعیف میشود و ممکن است به گناه و اعمال خلاف رضایت خداوند دست یازد.
برای به دست آوردن تقوا لازم است انسان، اولاً؛ قوانین و مقررات شرعی را بداند و ثانیاً؛ آنها را رعایت کند تا به عادت و ملکه تبدیل شود. امام صادق (ع) درباره معنای حقیقی تقوا فرمودند: اَن لا یفْقِدَک اللهُ حَیثُ اَمرَک و لا یراک حیثُ نَهاک؛ آنجا که خداوند دستور داده حاضر باشی و تو را غایب نبیند و آنجا که نهی کرده، تو را مشاهده نکند.
از سالکی پرسیدند که تقوا چگونه است؟ گفت: هرگاه در زمینی وارد شدی که در آن خار وجود دارد چه میکنی؟ سؤالکننده گفت: دامن برمیگیرم و خویشتن را مواظبت مینمایم. سالک گفت: در دنیا نیز چنین کن که تقوا اینگونه است.
عارف دیگری گفته: گناهان را چه کوچک یا بزرگ ترک کن که تقوا همین است، همانند کسی که از خارستان عبور میکند و از آنچه میبیند حذر مینماید، عمل کن. گناهان کوچک را تحقیر مکن و کوچک مشمار که کوهها از همین سنگریزهها تشکیل میشود.
از مجموع آیات بهخوبی استفاده میشود که تقوا و وظیفهشناسی، همان احساس مسئولیت و تعهدی است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب، بر وجود انسان حاکم میشود و او را از فجور و گناه بازمیدارد، به نیکی و پاکی و عدالت دعوت میکند، اعمال آدمی را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها میشوید.
پیامبر اکرم (ص) میفرماید: تمام التقوی أن تتعلم ما جهلت و تعمل بما علمت؛ در این حدیث حضرت حقیقت تقوا را آموختن آنچه آدمی نمیداند و عمل به آنچه میداند، معرفی کرده است.
روشن است اگر کسی بخواهد نظر شخص دیگری را به خود جلب کند، میبایست به خواستههای او اهمیت داده و همّت خویش را مصروف اجابت وی کند.
اشاره شد که اداء فرایض، همان مقام عبودیت و تسلیم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهی است؛ یعنی عبد جز رضای حق نخواهد و در برابر او در ذلّت و اطاعت مطلق باشد که اصل عبودیت، خضوع و تذلّل است. در این عرصه عبد در برابر مولا، وجودی برای خویش قائل نیست؛ ملازم مولا است و از وی فاصله نمیگیرد؛ آزادی و استقلال را از خود سلب میکند و در برابر مولای خویش هیچگونه خلاف و تعدّی نخواهد داشت و کاملاً مطیع او است و به اراده و خواست مولا عمل میکند. البته هر کس لباس بندگی حق به تن کند و ذلّت عبودیت را پذیرا شود، به عزّت ربوبیت رسد و این مقام و مرتبه کمی برای انسان نیست!
7. وادی ولایت
اعتقاد به ولایت تشریعی و تکوینی معصومین (ع) و تمسک عملی به ولایت و سیره و سنت ایشان که امام و راهنما و سرپرست سالکین و راه روان راه توحید هستند و توسل به ایشان در ابعاد مختلف اخلاقی و عملی و عاطفی، از شرایط قطعی موفقیت در سلوک قرآنی است.
توحید بدون ولایت و ولایت بدون توحید، سازنده نیست و بلکه گمراه کننده است. این دو با هم ابعاد فردی و اجتماعی انسان را در مسیر تعالی و کمال و سعادت شکوفا می کنند.
حضرت رضا (ع) در روایت سلسله الذهب که مربوط به توحید و رابطه آن ولایت است، فرمودند: قال الله تعالی: کلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى، و لکن بشرطها و شروطها و انا من شروطها؛ خدای متعال فرمود: کلمه طیبه (لا اله الا اللّه) دژ استوار من است، هر کس آن را بگوید، در این دژ استوار داخل مى شود، و اگر در آن وارد شود، از عذاب روز رستاخیز در امان خواهد بود و سپس امام (ع ) بدنبال حدیث افزود: و امّا به شرط و شروط اش (و با دست اشاره به خود فرمود:) و من از شروط آن هستم . از این بیان انتهایی حدیث برداشت می شود که ولایت شرط دین و جزء کامل کننده آن است.
ولایت و محبت اهل بیت (ع) هم شرط تمامیت دین است، هم شرط کمال دین و هم شرط رضایت الهی و لذا در غدیر خم هنگامی که پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) على ابن ابیطالب (ع) را به ولایت منصوب نمود، آیه اکمال دین نازل شد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا؛ در این روز (با نصب علی (ع) به امامت جامعه) برای شما دین را کامل نمودم و برای شما نعمت خود را تمام نمودم و راضی شدم که توحید ـ توأم با ولایت ـ دین شما باشد.
همچنین شرط تاثیر و قبولی اعمال و عبادات مومن و سالک نیز ولایت و محبت اهل بیت (ع) است. در حدیث از امام باقر (ع) آمده است: من دان الله بعباده یجهد فیها نفسه و لا امام له من الله فسعیه غیر مقبول؛ کسی که به خدا ایمان دارد و عبادت های طاقت فرسا هم انجام می دهد، ولی امام لایقی از طرف خدا ندارد، تلاشش بی فایده است.
8. وادی سلامت
یکی از گامهای مؤثر در خودسازی دینی، اصلاح اخلاق فردی و سبک زندگی ظاهری است و این تأثیر، به خاطر ارتباط عمیقی است که میان بدن و روح و ظاهر و باطن زندگی و سلوک مادی و معنوی انسان وجود دارد.
برخی بر این تصورند که این دو حوزه کاملاً از هم جدا است و به همین دلیل پرداختن به ظاهر را مهم نمیدانند و شعار می دهند که: ظاهر مهم نیست، دلت باید پاک باشد، یعنی تیپ و رفتار ظاهری خیلی مهم نیست که دینی باشد یا نباشد، درحالیکه از کوزه همان برون تراود که در او است، تیپ ظاهری افراد در حقیقت ظهور عقاید و باورها و اخلاق درونی آنها است و این دو حوزه از هم جدا نیستند.
سبک زندگی مادی و دنیوی انسان و فضایی که ما در آن زندگی میکنیم و امکاناتی که برای خود گردآوردهایم و برنامههایی که برای تأمین معاش و سلامت و تغذیه و خواب خود ریختهایم، باید بهگونهای باشد که با زیست معنوی و سلوک روحی انسان در تعارض نبوده و مناسبت داشته باشد، زیرا ما در این محیط پرورش مییابیم و تمام مؤلفههای حیات مادی، به نحوی در رشد و سلامت حیات معنوی انسان، چه به صورت مثبت یا منفی، تأثیرگذار است.
البته مصادیق سبک زندگی بسیار گسترده است و ابعاد مختلفی دارد و شامل شیوه و روش زندگی فرد در حوزههای مختلف زندگی میشود.
امروزه سبک زندگی اسلامی و قرآنی، در مقابل سبک زندگی غربی و جوامع لائیک و سکولار مطرح است؛ زیرا ارزشهای سبک زندگی غربی، باارزشهای فرهنگ اسلامی و فضای بندگی خدا سازگار نیست. با سبک زندگی غربی که ریشه در مبانی شرکآمیز فرهنگ و فلسفه غرب دارد، انسان مؤمن راه به جایی نمیبرد و قادر نیست روشها و شرایط زندگی توحیدی خود را ساماندهی کند!
در فرهنگ مادی، مصرفگرایی و تجملطلبی و برهنگی، ارزش است درحالیکه در فرهنگ دینی، این امور ضد ارزش تلقی میشوند، ارزشهای دینی سادهزیستی و قناعت و پوشیدگی را ترویج میکنند و با این ارزشها است که بندگی خدا میسر میشود.
در سبک زندگی مادی، دنیا محل جمعآوری ثروت و قدرت و شهرت است، درحالیکه در سبک زندگی دینی، دنیا عرصه عبادت و بندگی خدا و محل گذر و جمعآوری توشه برای آخرت است و نه مالاندوزی و کسب قدرت و شهرت اجتماعی.
حضرت علی (ع) در این زمینه فرمودند: إنّما الدُّنیا دارُ مَجازٍ و الآخِرهُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِن مَمَرّکم لِمَقَرِّکم؛ همانا دنیا سرای گذر است و آخرت سرای ماندن؛ پس از گذرگاه خود برای اقامت گاهتان توشه برگیرید.
سبک زندگی غربی بر اساس دنیاپرستی شکل میگیرد و رسیدن به اهداف دنیوی برای آنها ارزش فوقالعادهای دارد درحالیکه سبک زندگی اسلامی بر اساس خداپرستی و بندگی ساخته میشود و اهداف آن معنوی است.
9. وادی رشد
انسان موجودی اجتماعی است، الانسان مدنی بالطبع؛ و گرایش به اجتماع یکی از ویژگیهای انسان است که به اعتقاد بعضی ریشه در آفرینش او دارد. منشأ اجتماعی بودن انسان نیز عقل و تدبیر است، زیرا انسان با قدرت حسابگری به این حقیقت رسیده که با مشارکت و همکاری اجتماعی، بهتر میتواند از مواهب زندگی برخوردار گردد و استعدادهای خویش را شکوفا نماید.
از طرفی اسلام نیز دینی کاملا اجتماعی است و تکامل انسان را در پرتو زندگی جمعی میسر میداند و ازاینرو افراد و جوامع را به همبستگی و وحدت مبتنی بر توحید، فراخوانده و از طرق مختلف و حتی عباداتی همچون نماز جمعه و جماعت و حج، و تعاون و تعامل افراد جامعه در سطوح مختلف، به پرورش روح جمعی پرداخته و همچنین تشکیل حکومت واحد جهانی اسلام را در عصر ظهور حضرت مهدی (عج) نوید داده و برای روابط اجتماعی، حدود و شروط و اصول و ضوابطی را مطرح ساخته است.
در این راستا سلوک اجتماعی و تلاش برای در حفظ و تعالی جامعه و خدمت به خلق خدا، پرورش و هدایت فرد را بهگونهای مدیریت میکند که با تمایل عاطفی به زندگی اجتماعی، نقش مسئولانه خویش را ایفا نموده و ضمن پای بندی به حقوق متقابل، از شرایط مساعد و مشارکت در امور جامعه، به منظور رشد و تکامل خویش بهره گیرد.
بدین ترتیب، برخلاف پارهای مکاتب که راه افراط یا تفریط پیموده و اصالت را به فرد یا جامعه داده و نقش دیگری را نادیده گرفتهاند، اسلام با ارزش نهادن به فرد و جامعه و با توجه به نقش و تأثیر متقابل آنها، از یکسو به پرورش شخصیت افراد و ایجاد تعادل میان نیروها و استعدادهای آنان میپردازد و در راستای اهداف مشترک انسانی، همسویی میبخشد و از سوی دیگر نقش محیط و روابط را مورد توجه قرار داده، با ایجاد شرایط مناسب اجتماعی و تعادل بخشیدن به نیروهای گروهی، زمینه رشد فردی و جمعی را در ابعاد مادی و معنوی فراهم میسازد.
نقش روابط اجتماعی در شکلگیری اخلاق و ارزشهای انسانی نیز انکارناپذیر است. به گفته کارشناسان تربیتی: رشد اخلاقی تا حدود زیادی به رشد و تکامل اجتماعی بستگی دارد و دگرگونی آن تحت تأثیر میزان علاقه فرد نسبت به معیارها و ارزشهای دینی و آدابورسوم و واکنشهای او در مقابل خیر و شر، قرار دارد.
ادراک فرد نسبت به افراد دیگر، ارزش قائل شدن به ایشان و دوستی با آنان، اطمینان و اعتماد و محبت نسبت به منسوبان خود، همگی بر چگونگی و میزان توجه او به اجتماع و ایمان به مبادی آن مربوط است.
از آیات قرآن برمیآید که اجتماعی بودن انسان در متن خلقت و آفرینش او پیریزی شده و امری فطری است. به عنوان مثال از آیه: یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا؛ چنین استفاده میشود که انسان بهگونهای آفریده شده که به صورت گروههای مختلف ملی و قبیلهای درآید و با انتساب به ملیتها و قبیلهها، بازشناسی یکدیگر که شرط لاینفک زندگی اجتماعی است، صورت میپذیرد.
همچنان که آیه کریمه: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ؛ وحدت امت بشری را یادآور شده و فلسفه بعثت پیامبران را به منظور رفع اختلاف ناشی از هوا و طغیان، مورد تأکید قرار میدهد.
روابط اجتماعی یکی از چهار نوع رابطهای است که فلاسفه برای انسان قائل شدهاند و در روایات مصباح الشریعه از امام صادق (ع) به عنوان معامله و رفتار با خلق از آن یاد شده و حدود و مسئولیتهایی برای آن مشخص گردیده است.
انسان کامل اسلام، هرچند دلبسته و فریفته دنیا نمیگردد، پدیدههای عالم طبیعت را آیات و نعمتهای الهی میداند و به دنیا بهمثابه مزرعه آخرت مینگرد. در دید وی، کالبد جسمانی نه یک قفس که بخشی از ارمغان خلقت به او است که باید آن را به نیکوترین وجه به خدمت گیرد.
چنین انسانی، از جامعه گریزان نیست، بلکه حضور در جمع بندگان خدا و کمک به مؤمنان را نوعی عبادت و مایه تقرب بیشتر به خداوند میداند و از درد و رنج دیگران رنجور و اندوهگین میشود.
پیامبران و اولیای الهی ـ که نمونههای والای کمال انسانیتاند ـ در متن جامعه حضور داشته، دلمشغول مشکلات مادی و معنوی امت خویش بوده، از گمراهی و مظلومیت و محرومیت آنان نیز دلآزرده و غمگین میشدهاند.
قرآن درباره پیامبر اکرم (ص) میفرماید: قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد و بر او دشوار است که شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
سلوک اجتماعی بخش مهمی از سیروسلوک انسان مؤمن بهسوی کمال است و شامل مباحث فراوانی مانند عبادت اجتماعی، مسئولیت اجتماعی، اهتمام به امور مسلمین، آگاهی و بصیرت اجتماعی، شناخت حق و باطل در صحنه جامعه، دشمنشناسی، تولی و تبری، داشتن روحیه انقلابی و جهادی، مشارکت در نهضت عدالتطلبی و آزادیخواهی، ولایت مداری، تعاون و همکاری اجتماعی، خدمترسانی به بندگان خدا، داشتن روابط اجتماعی، ارشاد بندگان خدا، قدرت تأثیرگذاری مثبت در جامعه، مشارکت در شبکه ولایت و انتشار ارزشهای اخلاقی و دینی و بروز بودن فنّاورانه برای مبارزه با باطل و انتشار حق، میشود. این موضوعات نقش اساسی در رشد و شکوفایی بیشازپیش سالک را به عهدهدارد.
10. وادی اخوت
معیار اخلاق از نظر اسلام، تقویت اخوت دینی و برادری با سایر بندگان خداست، لذا روابطی که میان برادران ایمانی شکل میگیرد، در سایه رابطه انسان با خداوند و روحیه بندگی، رنگ و بوی دینی به خود میگیرد و روح اخوت و برادری را در جامعه می گستراند.
فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام جدای از فلسفه دین نمیتواند باشد، اگر گفته شود که فلسفه دین، تقویت روحیه بندگی در انسان مؤمن است، فلسفه اخلاق نیز در همین راستا قابل توجیه و تفسیر است. رعایت اخلاق و اخلاقمداری باعث آن میشود که روحیه بندگی در سالک تقویت شود و رابطه بنده با سایر بندگان خداوند نظم و نسق خاصی یابد.
اگر اخلاق نباشد، نه دین برای مردم مفهوم دارد و نه دنیای آنها سامان مییابد؛ زمانی انسان شایسته نام انسان است که دارای اخلاق انسانی باشد و بتواند با سایر بندگان خدا برادرانه زیست نماید، در غیر این صورت، حیوان خطرناکی خواهد بود که با استفاده از هوش سرشار انسانی همهچیز را ویران میکند و به آتش میکشد؛ برای رسیدن به منافع نامشروع مادّی جنگ به پا میکند و برای فروش جنگافزارهای ویرانگر تخم تفرقه و نفاق میپاشد و بیگناهان را به خاک و خون میکشد! البته ممکن است بهظاهر متمدن باشد، ولی در این حال حیوان خوش علفی است که نه حلال را میشناسد و نه حرام را! نه فرقی میان ظلم و عدالت قائل است و نه تفاوتی در میان ظالم و مظلوم.
اخلاق انسانی و اسلامی، خواستههای مطلق انسان را تعدیل و مهار میکند و تعادلی بین غریزه و نیروهای باطنی انسان به وجود میآورد. تعدیل این غرایز، در تصحیح رفتار و بخش انسان، تأثیر به سزایی دارد و جلوی بسیاری از تجاوزها، انحرافات، فتنهها فسادها و دیگر بلاهای خانمانسوز اجتماعی گرفته میشود.
با رواج فضایل اخلاق و حاکمیت ارزش ها؛ بیتردید جامعه از آرامش و سلامت بالایی برخوردار خواهد بود. بهخصوص در دنیای امروز و پیش از ظهور امام مهدی (عج) که اوضاع غالب آن هرجومرج، فساد و بیبندوباری و فحشا و تجاوز و گرگ صفتی دولتمردان مدعی حقوق بشر، انحرافات جنسی آلوده و بیعفتی دختران و پسران و…. همه به علت نبود حکومت مکارم و فضایل اخلاقی در جامعه و عدم توجه به مبانی اسلام و داشتن روحیه اخوت و برادری ناشی از عبودیت حق است.
بنابراین کارکرد روحیه بندگی و عبودیت، تنها تنظیم کننده روابط انسان با خداوند نیست؛ این حالت امتیازی است که ضمن تعالی بخشی به روح انسان، روابط او با سایر بندگان خداوند را نیز بر اساس حق و انصاف و احترام متقابل و گسترش فرهنگ اخوت و برادری در جامعه، تنظیم خواهد نمود.
فلسفه بعثت پیامبر گرامی اسلام مسئله مهم اخلاق است، انما بُعِثتُ لِاُ تَمِّمَ مکارمَ الاخلاق؛ این روایت نبوی، یکی از علتهای مهم بعثت را تکمیل فضایل اخلاقی انسانها بیان میکند. خود پیامبر (ص) نیز علاوه بر آنکه در مقام سخن به اخلاق و فضایل اخلاقی توصیه می فرمودند، در مقام عمل و رفتار نیز فضایل اخلاقیاش مشهور بود؛ و انّک لَعَلی خُلقٍ عظیم؛ بهراستیکه تو – ای پیامبر – اخلاق عظیم و برجستهای داری.
امیر مؤمنان علی (ع) نیز در کلامی گویا میفرماید: لو کنّا لانرجوا جَنَّةً ولانخشی ناراً ولاثواباً ولاعقابا ً لکان یَنبَغی لنا اَن نُطالِبَ بمکارمِ الاخلاقِ فانّها ممّا تدلُّ علی سبیل النّجاحِ؛ اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ و انتظار ثواب و عقابی نمیداشتیم، شایسته بود به سراغ فضایل اخلاقی برویم؛ چراکه آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند. با توجه به این حدیث علاوه بر آنکه اخلاق راه نجات در قیامت است، زندگی دنیا را نیز سامان میبخشد.
در حدیث دیگری از نبی مکرم اسلام (ص) آمده: وجَعَل الله سبحانَه مکارمَ الاخلاقِ صلةً بَینَهُ وبینَ عبادِهِ فَحَسَبُ اَحَدِکم اَن یَتَمَسّک بِخُلقٍ مُتَّصِلٍ بالله؛ خداوند سبحان فضایل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد. جالب است که این روایت شریف، راه اتصال به خداوند متعال را فضایل اخلاقی و حسن معاشرت با بندگان خداوند، معرفی کرده، بهگونهای که هر کس میخواهد به خداوند متصل شود، بهترین وسیله آن کسب سجایای اخلاقی است.
و در مقابل، رذایل اخلاقی، زندگی انسانی را به تباهی میکشد و جامعه بشری را در بحرانهای سخت گرفتار میسازد و شهد زندگی را در کام انسانها مبدّل به شرنگ میکند. رذایل اخلاقی همچون خارهای جانگداز مغیلان روح ما را آزار میدهد و شخصیت انسان را به تباهی میکشاند.
همچنین اخلاقمداری و پایبندی به اصول و ارزشهای اخلاقی، انسان را از کبر و غرور و خودخواهی و سایر رذایل اخلاقی که ریشه در خودبزرگبینی و در نهایت خودپرستی دارد، دور میسازد؛ لذا یکی از راهبردهای اساسی تقویت روحیه بندگی در انسان مؤمن، اخلاقمداری و پایبندی به اصول اخلاق است.
بندگان خداوند انسانهای متواضع و فروتنی هستند و از خودخواهی و خودپسندی و فریبخوردگی نسبت به دنیا و نفس به دورند، به همین دلیل رذایل اخلاقی بههیچوجه با روحیه بندگی سازگار نیست و اخلاقمداری و تزکیه نفس از مهلکات اخلاقی – عجب و غرور و حسد و خودخواهی و در رأس آنها تکبر و خودبزرگبینی – عامل مهمی در تقویت روحیه بندگی محسوب میشود.
از مهمترین اصول اخلاق، میتوان به مهرورزی و احسان و عدالت و فروتنی و احترام اشاره کرد. این اصول، خود، زیرمجموعهها و شاخصههایی دارد؛ ازجمله خوشخلقی، خوشرویی، شفقت، انصاف، قضاوت عادلانه، ترک مجادله و بدگمانی و کینهورزی، حسد و خشم و دورویی و… . این هنجارهای اخلاقی میتواند اخلاقمداری و مهرورزی با بندگان خدا که تحت تأثیر روحیه بندگی و تواضع، شکل میگیرد را به جامعه تزریق کند و سلامت اجتماعی را تأمین نماید.
یکی از دستورات اخلاقیِ آموزههای دینی، ارتباط اجتماعی مناسب و مطلوب با افراد جامعه و برادران ایمانی است، اخلاق از ما میخواهد تا در اینگونه روابط، به حقیقت، اگرچه بر ضد منافعمان باشد اعتراف کنیم و از حق کشی و دروغ پرهیز نماییم، پایبند انصاف و عدالت بوده، نسبت به بندگان خدا متواضع و فروتن باشیم و از احترام و دستگیری و احسان خودداری نکنیم.
از منظر اخلاق توحیدی، تعهد و پایبندی به اصول انسانی در تعامل با انسانهای دیگر، ریشه در مناسبات انسان با خداوند دارد و بر اساس آن انسان با خود عهد میبندد تا با سایر بندگان خداوند مهربان باشد و با صداقت رفتار کند؛ در میان تمام موجودات عالم، اعم از حیوانات و جمادات و نباتات، تنها موجودی که میتواند چنین تعهدی داشته باشد، انسان است و از طرفی نیز انسان بودن او تحت تأثیر چنین تعهدی شکل میگیرد.
از این منظر، اگرچه حسن معاشرت و اخلاقمداری در جمع عملی میشود، اما انسان باید از درون، خود را متعهد به اصول اخلاق بداند و این التزام درونی، ناشی از روحیه بندگی و علاقه و تعهد او نسبت به خدای متعال است. به تعبیر دیگر، تعهدی که ما نسبت به خداوند و بندگی او در خود احساس میکنیم، اساس اخلاقمداری و تعهد اخلاقی نسبت به مردم و بندگان خدا نیز خواهد بود.
بنابراین انسانهای مؤمن که اصول و ارزشهای اخلاقی را مبنای زندگی خود در روابط با دیگران قرار میدهند، از رذایل اخلاقی مبری هستند و روابط اجتماعی خود را بر اساس تعهد دینی و عشق و علاقهای که به خدای متعال و بندگان او دارند، تنظیم مینمایند.
در تعهد به اصول اخلاق توحیدی، این ضرورت وجود دارد که بدانیم که هرگز نباید به سایر بندگان خدا دروغ بگوییم یا حق کسی را تضییع کنیم، چنین فضایی که با تعهد به اخلاقمداری و مهرورزی رحمانی با بندگان خداوند، توصیف میشود، با فضایی که اخلاق شیطانی متکی به نفسانیت و تکبر و خودخواهی در روابط اجتماعی ایجاد میکند، در تعارض کامل است.
11. وادی سکوت
از گام ها و عرصه های مهم سلوک قرآنی، وادی سکوت است؛ به این معنا که سالک باید تنها از حق و حقیقت بگوید و حق بشنود و از هر سخنی که نه ذکر خدا است و بلکه آفت گفتار است، در سکوت کامل به سر برد.
آفات سخن را قریب هفتاد ذکر کرده اند که می توان گفت تمامی این آفات، در حقیقت آفات سلوک اند و مانع وصول سالک به مقصد و حقیقت! پس بر سالک است که سکوت را در دستور کار خود قرار دهد و جز به ضرورت و ذکر حق سخن نگوید.
همچنین شایسته نیست انسان سرمایه عمر را با سخنان بیهوده و بى فایده از بین ببرد و باید بکوشد تا از هر لحظه عمر گرانبهایش بهره مند شود و سرمایه زندگانى را به سادگى از دست ندهد. باید از آن چه مدت کوتاهى در اختیارش گذاشته شده ، بیش ترین استفاده را برده ، براى آخرت خود زاد و توشه اى فراهم آورد؛ بنابراین سخن بیهوده ، حتى براى یک لحظه هم هدر دادن سرمایه است .
رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند: اعظم الناس قدرا من ترک ما لا یعنیه، ارزشمندترین مردم کسى است که آن چه را به کار او نمى آید، ترک کند. بیهوده گویى از آفاتى است که بیش تر انسان ها به آن مبتلایند و به سبب آن، به وادى آفات دیگر زبان، کشیده مى شوند؛ پس باید در رفع آن کوشید و راه را بر گناهان زبان بست .
این که گفتند سالک، کم سخن و مواظب خوراکش باشد، برای همین است که صدای الهام های الاهی را بشنود، چون اگر کسی بخواهد صدای درون را بشنود، ناچار است که خود ساکت باشد و حرف نزند.
همچنین به ابوذر غفارى (ره ) فرمودند: الا اعلمک بعمل خفیف على البد ثقیل فى المیزان؟ قلت : بلى یا رسول الله (ص) . قال : هو الصمت و حسن الخلق و ترک ما لا یعنیک، آیا عملى آسان و سبک براى بدن ، و سنگین و پر بها در میزان اعمال به تو بیاموزم؟ عرض کردم: آرى، اى رسول خدا (ص) حضرت فرمود: خاموشى و خوش خلقى و ترک کار بیهوده.
حضرت در این عبارت بر اهمیت و سنگینى اعمال در آخرت اشاره داشته، بر ترک سخن بیهوده تاءیید مى فرماید. در جاى دیگر نیز مى فرماید: من راى موضع کلامه من عمله قل کلامه الا فیما یعنیه؛ هر کس کلام خود را جزئى از عمل خویش بداند، سخن او کم مى شود، مگر در مواردى که براى او فایده دارد.
اما على (ع) یکى از صفات مؤ منان را دورى از سخن بى فایده بر مى شمرد و از گزافه گویان اظهار شگفتى مى کند: عجبت لمن یتکلم بما لا ینفعه فى دنیاه و لا یکتب له اجره فى اخراه؛ در شگفتم از کسى که سخنى مى گوید که در دنیا سودى ندارد و در آخرت اجرى نخواهد داشت .
12. وادی محبت
پس از سلوک عقلانی که در گامهای پیشین مراحل آن توضیح داده شد، گام های نهایی سلوک قرآنی، گذر از وادی عشق و محبت و سلوک عرفانی است.
بعد از انجام وظایف واجب دینی و اطاعت از فرمانهای الهی، عبادت و یاد خدا که در این گام مطرح میشود، اختصاص به انجام مستحبات و نوافل و مناسک عبادی خاص دارد و تأثیر آن در خالص شدن هرچه بیشتر انسان از بندگی تن و عبودیت نفس اماره و تقویت محبت الهی، آشکار می شود و ازاینجهت با هیچ عامل دیگری در قرب عبد به مولا، قابلمقایسه نیست.
در اهمیت عبادت و یاد خدا، قرآن کریم میفرماید: خانههایی که نام خدا در آنها برده میشود و صبح و شام در آنها تسبیح او میگویند، مردانی که نه تجارت و نه معاملهای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند؛ آنها از روزی میترسند که در آن، دلها و چشمها زیرورو میشود. و در جای دیگر در مذمت شراب و قمار میفرماید: شیطان میخواهد به وسیله آن در میان شما کینه و عداوت ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد .
در حدیثی از حضرت میخوانیم که فرمود: إنَّ رَبِّی أمَرَنِی أن یکونَ نُطقِی ذِکراً و صَمتِی فِکراً و نَظَرِی عِبرَةً؛ پروردگار من مرا مأمور ساخته است که سخنم ذکر خدا و سکوتم فکر و اندیشه و نگاهم عبرتآموز باشد. امیر مؤمنان (ع) نیز میفرماید: ذِکْرُ اللَّهِ سَجِیَّةُ کُلِ مُحْسِنٍ وَشِیمَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ؛ یاد خدا سجیه هر نیکوکار و روش هر فرد با ایمان است.
عارفی گفته: سعادت بنده در سه چیز است: اشتغال زبان به ذکر حق، استغراق دل به محبت او و امتلاء سرّ از نظر حق. ذکر نه همه آن است که بر زبان داری، ذکر حقیقی آن است که در میان جان داری. توحید نه همه آن است که او را یگانه دانی، توحید حقیقی آن است که از غیر او بیگانه باشی.
مصداق خاص عبادت تنها شامل اعمال و مناسکی میشود که قصد قربت و حضور قلب در آنها شرط است، همچون نماز، حج، دعا، ذکر، توسل، زیارت، تلاوت قرآن، اعتکاف و مانند آن.
در این نوع عبادات، حضور قلب باعث میشود تا روح انسان به ذات خدا متصل شود و راز و نیاز کند و از رابطه با روح و شعور هستی لذت برد، حالت و لذتی که در انجام برخی وظایف، مانند ازدواج و خدمت به خلق و کسب حلال، وجود ندارد.
13. وادی معرفت
سلوک عرفانی، به لحاظ ماهوی، نوعی ریاضت و تمرین سخت، برای تخلیه کامل از شرک خفی و خودپرستی و حرکت از کثرت به وحدت، با هدف وصول به معرفت شهودی است.
سلوک عرفانی، رفتن از عالم ماده به عالم معنا، از عالم بیرون به عالم درون، از ظاهر به باطن و از سطح به عمق وجود است. تمام نگرانیها، دغدغهها و نامرادیهای انسان در زندگی این جهانی، مربوط به کثرات مادی عالم ناسوت است و تا از این عالم به عالم درون، کوچ نکند و به خدا و ماورای طبیعت متصل نگردد، بعد ملکوتی و حقیقت الهی خود را درنمییابد و لذت ارتباط با خدا را نمیچشد و روحش به تعالی و آرامش نمیرسد، این همان حقیقت و فلسفه سلوک دینی و قرآنی است.
قرآن کریم نیز تأیید میکند که انسان تنها با درونگرایی و توجه به عوالم باطنی، به آرامش میرسد، الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ درحالیکه برونگرایی افراطی، بیقراری و اضطراب میآورد؛ حب الدنیا رأس کل خطیئه؛ دنیادوستی سرآمد همه بدیها است.
اولیای خدا بیشتر اوقات خود را در عوالم درونی سپری میکنند و به همان مقدار که آنها درونگرا هستند، مردم عادی برون گرایند. ما هنگامی حضور خدا را در دل حس میکنیم که از عالم عقل به عالم عشق مهاجرت کنیم و خداوند را خالصانه و عاشقانه عبادت نماییم. در اثر این هجرت و عبادت، راه انسان به ماورای طبیعت باز میشود و وصول به عالم وحدت و شهود حقیقت، ممکن میگردد.
بر طالب کمال لازم است که در کنار برونگرایی، درونگرایی را تمرین کند و در باطن خود عالمی برای خویش بسازد از جنس محبت و معرفت و یاد خدا و مقداری از وقت خود را در آن عالم سپری نماید تا به درجات نهایی کمال و سعادت برسد.
کاربرد ریاضت بیشتر مربوط به رفع حجابها و موانع و پاکسازی درون از هوای نفس اماره و خودپرستی و دنیاپرستی است و هیچ سالکی به شهود و کرامت و ولایت نمیرسد، مگر اینکه از طریق ریاضت خاصی، نفس خود را کاملاً از گناه و آلودگی پاک و رام و تسلیم خدا کرده باشد.
به لحاظ معنای لغوی «رائض» به کسی گفته میشود که با تمرین حیوان سرکش را رام میکند، ریاضت نیز برای سالکان الهی، منوط به این است که نفس سرکش خود را رام کنند تا به طرف «بهیمیت»، «سبعیت» و یا «شیطنت» حرکت نکند و فقط راه چهارم را که راه «فرشتهخویی و انسانیت» است، طی نماید و مطیع عقل درون و پیامبر بیرون باشد.
اولیای الهی و عارفان ربانی همگی از طریق عبادت و ریاضت عاشقانه به مقامات معنوی و روحانی دست یافتهاند. حضرت علی (ع) میفرماید: لأروضنّ نفسی ریاضة تَهِشّ معها إلی القرص إذا قدرتُ علیه مطعوماً وتقنع بالملح مأدوماً ولأدعنّ مُقلتی کعین ماءٍ نضب معینها مستفرغة دموعَه؛ چنان نفس خود را ریاضت و تمرین میدهم که به قرصی نان، هرگاه به آن دست یابم، کاملاً متمایل شود و به نمک، به جای نان خورش قناعت کند و چنان از چشمهایم اشک بریزم که همچون چشمهای خشکیده، دیگر اشکم جاری نگردد.