توجه داشته باشید که در تاریخ اسلام حوادثی پیش آمده که مساوی با نابودی اسلام است و از کنار این حادثه ها نمی توان به سادگی گذشت. یکی از این حادثه ها جنگ خندق است. دشمن به قصد نابودی کامل اسلام آمده بود . خداوند در حق مسلمانان لطف کرد و این حادثه نتوانست ریشه اسلام را بکند . دشمن با هزاران شمشیر زن به مدینه حمله آورد و نتوانست به داخل مدینه نفوذ کند و تنها راه نفوذ دشمن قلعه بنی قریظه بود و اینها از اول با پیامبر پیمان همکاری بسته بودند و مسلمانان از بابت آنان آسوده خاطر بودند . دشمنان به فکر استفاده از بنی قریظه افتادند و بنی قریظه هم در خلوت به آنان قول همکاری دادند. پیامبر خدا فهمیدند که بنی قریظه پیمان شکنی کرده اند و به روش خاصی جلو این توطئه را گرفت و مانع نفوذ دشمن شد . از سوی خدا دستور داده شد که به بنی قریظه حمله کنید و پیامبر هم مطابق فرمان خدا حمله کرد . بنی قریظه تسلیم نشدند و به جای معذرت خواهی بر طبل جنگ کوبیدند . آنان نتوانستند با نیروهای مسلمان بجنگند و شکست خوردند. عقل هر عاقلی می فهمد که باید با این قوم چگونه رفتار کرد ، با این مردمی که خواهان ریشه کن شدن اسلام هستند ولی با این حال پیامبر خدا داوری در باره آنان را به خودشان سپرد و آنان سعد بن معاذ را برای داوری انتخاب کردند و سعد هم داوری کرد که همه مردان جنگی کشته شوند . پیامبر هم همین داوری را اجرا کرد . در منابع و مآخذ چنین آمده است .با این حال برخی از نویسندگان مسلمان در صحت این کشتار تردید کرده اند و آن را به این صورت درست ندانسته اند . برای بررسی کامل این حادثه به کتاب « تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام » نوشته علی اکبر حسنی ص 234 به بعد مراجعه کنید . دکتر سید جعفر شهیدی هم در کتاب تاریخ تحلیلی خود این داستان را به این صورت که در تاریخ آمده قبول نکرده اند .توضیحات بیشتر:نقشه ابتدائی بنیقریظه این بود که در آغاز کار شهر مدینه را غارت کنند, و زنان و کودکان مسلمان را که به خانهها پناهنده شدهاند مرعوب سازند, و این نقشه را در مدینه به تدریج عملی کردند. مثلاً دلاوران بنیقریظه مرموزانه در شهر به تردد پرداختند. مأمور اطلاعاتی مسلمانان به پیامبر گزارش داد, که بنیقریظه از قریش و غطفان دو هزار سرباز خواستهاند تا از داخل دژ وارد مدینه شوند, و مدینه را غارت کنند. این خبرموقعی رسید که مسلمانان سرگرم حفاظت کرانههای خندق بودند که مبادا دشمن از آن عبورکند. پیامبر فوراً, دو افسر, به نام زید بن حارثه و مسلمه ابن اسلم را با پانصد سرباز مأمور کرد که در میان شهر به گردش بپردازند و تکبیرگویان از تجاوزات »بنیقریظه« جلوگیری کنند؛ تا زنان و کودکان با شنیدن صدای تکبیر آرام بگیرند.فروغ ابدیت- ج2،آیت الله جعفر سبحانی
قبیله بنیقریظه با پیامبر اسلام(ع) پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکاری و به نفع آنها جاسوسی نکنند، و با مسلمانان همزیستی مسالمتþآمیز داشته باشند. اما آنها در سال پنچم هجرت که غزوه «احزاب» رخ داد، در این میدان پیمان خود را شکستند، به مشرکان عرب پیوستند و به روی مسلمانان شمشیر کشیدند.پس از پایان غزوه احزاب و عقبþنشینی رسوای قریش و غطفان و سایر قبائل عرب از مدینه، طبق روایات اسلامی پیامبر(ص) به منزل بازگشت و لباس جنگ را از تن درآورد و به شستشوی خویشتن مشغول شد، در این هنگام جبرئیل به فرمان خدا بر او وارد شد، و گفت چرا سلاح بر زمین گذاردی؟ فرشتگان آماده پیکارند، همþاکنون باید به سوی «بنی قریظه» حرکت کنی، و کار آنها یکسره شود.به راستی هیچ فرصتی برای رسیدن به حساب بنی قریظه بهتر از این فرصت نبود، مسلمانان گرم پیروزی، و بنی قریظه، گرفتار وحشت شدید شکست، و دوستان آنها از طوائف عرب خسته و کوفته با روحیهþای بسیار ضعیف در حال هزیمت به شهر و دیار خود بودند و کسی نبود که از آنها حمایت کند.به هر حال منادی از طرف پیامبر(ص) صدا زد که پیش از خواندن نماز عصر به سوی بنی قریظه حرکت کنید، مسلمانان به سرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب کرده بود که قلعهþهای محکم بنی قریظه را در حلقه محاصره خود در آوردند.بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید، امّا سرانجام یهود بنی قریظه ناچار و بدون قید و شرط تسلیم شدند. پیامبر(ص) فرمود: آیا راضی هستید هر چه سعد بن معاذ درباره شما حکم کند اجرا نمایم؟ (آنها راضی شدند).«سعد بن معاذ» گفت: اکنون موقعی رسیده که سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامتþکنندگان حکم خدا را بیان کند.
سعد هنگامی که از یهود مجدداً اقرار گرفت که هر چه او حکم کند خواهند پذیرفت چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوی آن طرف که پیامبر(ص) ایستاده بود کرد عرض کرد: شما هم حکم مرا میþپذیرد؟ فرمود: آری، گفت: من میþگویم آنها که آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بنی قریظه) باید کشته شوند، و فرزندان و زنانشان اسیر و اموالشان تقسیم گردد. اما گروهی از آنان اسلام را پذیرفتند و نجات یافتند. و سرزمین مدینه برای همیشه از لوث وجود این اقوام منافق و دشمنان سرسخت لجوج پاک گردید.
درخصوص ترک نماز مطلب شما صحیح نیست، در هیچ شرایطی نماز تعطیل بردار نیست و پیامبر اسلام هیچگاه اجازه ترک نماز بامید اینکه بعد قضای آنرا بجا بیاورند نمیدادند، نماز در شرایط سخت و ترس شکسته میشود اما ترک نمیشود.
قسمتی از متن برگرفته از قصه های قرآن، حضرت آیت الله مکارم شیرازی به نقل از سایت تبیان
قبیله بنیقریظه با پیامبر اسلام(ع) پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکاری و به نفع آنها جاسوسی نکنند، و با مسلمانان همزیستی مسالمتþآمیز داشته باشند. اما آنها در سال پنچم هجرت که غزوه «احزاب» رخ داد، در این میدان پیمان خود را شکستند، به مشرکان عرب پیوستند و به روی مسلمانان شمشیر کشیدند.پس از پایان غزوه احزاب و عقبþنشینی رسوای قریش و غطفان و سایر قبائل عرب از مدینه، طبق روایات اسلامی پیامبر(ص) به منزل بازگشت و لباس جنگ را از تن درآورد و به شستشوی خویشتن مشغول شد، در این هنگام جبرئیل به فرمان خدا بر او وارد شد، و گفت چرا سلاح بر زمین گذاردی؟ فرشتگان آماده پیکارند، همþاکنون باید به سوی «بنی قریظه» حرکت کنی، و کار آنها یکسره شود.به راستی هیچ فرصتی برای رسیدن به حساب بنی قریظه بهتر از این فرصت نبود، مسلمانان گرم پیروزی، و بنی قریظه، گرفتار وحشت شدید شکست، و دوستان آنها از طوائف عرب خسته و کوفته با روحیهþای بسیار ضعیف در حال هزیمت به شهر و دیار خود بودند و کسی نبود که از آنها حمایت کند.به هر حال منادی از طرف پیامبر(ص) صدا زد که پیش از خواندن نماز عصر به سوی بنی قریظه حرکت کنید، مسلمانان به سرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب کرده بود که قلعهþهای محکم بنی قریظه را در حلقه محاصره خود در آوردند.بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید، امّا سرانجام یهود بنی قریظه ناچار و بدون قید و شرط تسلیم شدند. پیامبر(ص) فرمود: آیا راضی هستید هر چه سعد بن معاذ درباره شما حکم کند اجرا نمایم؟ (آنها راضی شدند).«سعد بن معاذ» گفت: اکنون موقعی رسیده که سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامتþکنندگان حکم خدا را بیان کند.
سعد هنگامی که از یهود مجدداً اقرار گرفت که هر چه او حکم کند خواهند پذیرفت چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوی آن طرف که پیامبر(ص) ایستاده بود کرد عرض کرد: شما هم حکم مرا میþپذیرد؟ فرمود: آری، گفت: من میþگویم آنها که آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بنی قریظه) باید کشته شوند، و فرزندان و زنانشان اسیر و اموالشان تقسیم گردد. اما گروهی از آنان اسلام را پذیرفتند و نجات یافتند. و سرزمین مدینه برای همیشه از لوث وجود این اقوام منافق و دشمنان سرسخت لجوج پاک گردید.
درخصوص ترک نماز مطلب شما صحیح نیست، در هیچ شرایطی نماز تعطیل بردار نیست و پیامبر اسلام هیچگاه اجازه ترک نماز بامید اینکه بعد قضای آنرا بجا بیاورند نمیدادند، نماز در شرایط سخت و ترس شکسته میشود اما ترک نمیشود.
قسمتی از متن برگرفته از قصه های قرآن، حضرت آیت الله مکارم شیرازی به نقل از سایت تبیان