خانه » همه » مذهبی » سیاحانی که به ایران آمدند

سیاحانی که به ایران آمدند

 از این جهت، شمار سیاحان و جهانگردان در قرون و اعصار اولیه بسیار اندک است، اما با گذشت زمان و تسلط انسان بر مصایب سفر، شاهد افزایش اندک اندک شمار جهانگردان در بستر تاریخ هستیم. ایران به دلایل متعدد از جمله شکوه و جلال حکومت های باستانی و وقوع در مسیرهای تجاری گیتی و وجود دانشمندان و عالمان و استقرار در ناحیه ای از جهان که مهد و گهواره تمدن بشری است، مورد توجه و عنایت جهانیان بوده است.
سفر، مادر تجربه و سفرنامه مادر تاریخ است و عمارت شکوهمند تاریخ با مصالحی که سیاحان فراهم آرند، ساخته می شود. سفرنامه ها از منابع مهم جغرافیایی و تاریخی و کلید شناخت ویژگی های فرهنگی و اجتماعی جوامع یعنی پایه علم مردم شناسی است.  سفرنامه ها مطالب ارزنده ای از تشکیلات اداری، فرهنگ، آداب و سنن و شرایط اقتصادی واجتماعی آن زمان کشورها را در بر دارد. سفرنامه نویسی یکی از انواع ادبی دلپذیر در نگارش مشاهدات و توصیف آثار و وقایع و ضبط خاطرات و اطلاعات است. سفرنامه، نوعی گزارش است که نویسنده در قالب آن مشاهدات خود را از اوضاع  محلی که بدان سفر کرده است شرح می دهد. سفرنامه‌، توصيف ديده‌ها و شنيده‌ها، همچنین برداشت فكري و شخصي سیاحان، سفرا و میسیونرهای مذهبی از يك سرزمين و آداب و رسوم مردم آن، خلق و خو، پوشاک، صنعت و اطلاعاتی از بناهای تاریخی، مسجد، کتاب خانه، بازار، بزرگان، مردم، جمعیت، آب و هوا، زبان اهالی مناطقی که بازدید نموده است، می باشد. سفرنامه ها گنجینه و موزه ای از اطلاعات هستند. یکی از مهم‌ترین منابع در شناخت اعصار مختلف تاریخ، سفرنامه‌ها، خاطرات و مشاهدات سیاحان، سفرا، مبلغان مذهبی و… است.
 
سرزمین ایران، به لحاظ داشتن آثار تاریخی کم نظیر و فرهنگ غنی از بامدادان تمدن بشری از مقاصد اصلی سیاحان دیگراقوام و ملل گیتی بوده است. 
برای تحقیق در زمینه‌های مختلف اجتماعی و شناخت بهتر زوایای تاریخی یک جامعه بررسی سفرنامه‌ها می‌تواند خدمتی ارزنده باشد. به ویژه آن که نویسندگان سفرنامه‌ها هر یک از دیدگاه های خاص خود اوضاع طبیعی، اجتماعی و یا سیاسی منطقه را مورد بازدید قرار داده‌اند.
در سه برش زمانی ایران بیش از دیگر ازمنه تاریخ، مورد توجه علاقه مندان سفر قرار گرفته است: 
الف) دوران باستان
 ب) دوره صفوی
 ج) دوره قاجاریه
 
 
الف) دوران باستان
در این دوران به خصوص در پادشاهی کورش و داریوش ایران مهد و گواره تمدن بشری بود و مورد غبطه نخبگان یونانی ( تنها رقیب ایران در آن روزگار) نظیر؛ افلاطون بوده است، اما با تغییر سیاست و فرسایش سیستم پادشاهی در بستر زمان از ارج و قرب حکومت کاسته و با حمله اسکندر هخامنشیان سقوط کرد. در دوران بعدی شاهد ظهور دیگر سلسله های پادشاهی هستیم تا با افول قدرت ساسانیان و حمله اعراب مسلمان این دوران به پایان می رسد. در این دوره اغلب جهانگردانی کهاز ایران یاد کرده اند به تحسین و شکوه پادشاهی و فرهنگ و رفتار ایرانیان پرداخته اند.
برخي از كهن‌ترين گزارش‌هاي سفر متعلق به مصريان است كه قدمت يكي از آن ها به سده ششم پيش از ميلاد مي‌رسد و آن سفرنامه كوسموس اسكندراني است (حدود 548 ق.م.) هرودت از قديمي‌ترين جهانگرداني است كه به ايران سفر كرده و گزارش سفر خود را نوشته است. گزنفون، مورخ آتني (325-430 ق.م.)، نيز به ايران مسافرت كرده و كتابي از سفر خود نوشته است.
کهن ترین اسناد و مدارک در حوزه سفرنامه نویسی در جهان، ایران را مبدأ این رشته می دانند، زیرا نخستین سفرنامه به استناد تاریخ به دستور داریوش اول هخامنشی درباره رودخانه سند، خلیج فارس و دریای سرخ نگاشته شده است. 
ماد
پلی بیوس((Polybius  یونانی، (زاده 200 قبل از میلاد) درباره ھمدان و قصر معروف سلطنتی آن چنین می نویسد: اکباتان در ابتدا مقر پادشاھان ماد بوده و از حیث ثروت و شکوه و جلال و عظمت و ابنیه عالی بر شھرھای دیگر برتری داشته است. 
 
کورش
جان کورتیس در کتاب ایران باستان به روایت موزه بریتانیا به بررسی دقیق فرهنگ، قدمت، آثار و تاریخ هنر ایران باستان می‌پردازد، وی با اقتباس از منابع دسته اول و معتبر علمی یکی از عوامل مهم اثرگذاری ایرانشهری بر ملل دیگر را تاریخ باشکوه و منحصربه ‌فرد ایرانیان می‌داند.
در زمان کورش کبیر به‌ لحاظ شایستگی و کاردانی که داشت، بعضی مشاغل سیاسی، نظامی، اجتماعی را به یونانیان واگذار کرد (ویلهلم. 1386. 66تا67 و 81).
هنگامی که کرزوس به‌ دست کوروش بزرگ شکست خورد، امپراتوری هخامنشی مبنای کار هرودت می‌شود. 
کورش پس از تعیین جانشین و ترغیب پسران خود به اتحاد، به آنان چنین توصیه می‌نماید: «بر شماست که پس از خدایان همه مردم و نژاد آیندگان را گرامی دارید.» (کریستن سن.1350. 101).
کورش کبیر پس از فتح بابل طبق عادت، خلق‌وخوی جوانمردانه خویش با فرمانروای مغلوب و به اسارت درآمده، در کمال آزادمنشی رفتار می‌کند و سال بعد (538) پ.م، به هنگام مرگ وی عزای عمومی اعلام می‌شود و کورش، شخصاً در مراسم عزاداری شرکت می‌کند (گیریشمن. 1379. 122). 
داریوش
هرودت داریوش را از بهترین حکمرانان شرقی و دلیر و باهوش و زیرک و پهناگستر امپراتوری هخامنشیان توصیف می‌کند. خشایارشا را شاهی ستمگر و خودخواه، سست‌عنصر و بی‌حال و تن‌پرور می‌نامد. 
داریوش‌شاه می‌گوید: این است کشورهایی که نافرمان شدند، دروغ آن‌ها را نافرمان کرد که این‌ها به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا آن‌ها را به دست من داد (شارپ. 1388. 67). 
داریوش‌شاه گوید: به خواست اهورامزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم. بدی را دوست نیستم. آنچه راست است آن میل من است. مرد دروغ‌گو را دوست نیستم. (شارپ. 1388. 89).
پلی بیوس معتقد است: اسکندر بسیاری از کاشی ھای نقره و اوراق طلا و نقره ستون ھای کاخ سلطنتی ھمدان را کند و با خود برد و آنچه از دستبرد وی مصون مانده بود بعدھا به تاراج رفت. 
یونانیان برای ارتش ایران و شاهان ایرانی نیروی لایزال و قدرت خدایی قائل بوده‌اند (ویلهلم. 1386. 16). 
در تاریخ ایران باستان، هرگاه قدرت آمریت شاه رو به ضعف نهاد، بلافاصله با خطر خلع از سلطنت روبه‌رو شد. (رضایی‌راد، 1389: 296).
شاه باید عیب‌های درونی خود را پیوسته جستجو کند و در بهبود آن‌ها بکوشد. شاه نباید دروغ‌گو، چشم‌تنگ، تندخو و بیکاره باشد. (عباسی، 1348: 45).
دین
بارها اندرزنامه‌های ایرانی دین را بنیاد زندگی اجتماعی دانسته است (عباسی. 1348. 2و3).
در اوستا نیز به این مهم اشاره گردیده، چنان که آمده است: انسان باید از بی‌ایمانی بپرهیزد، حتی در راه ایمان بجنگد؛ … یک فرمانروای خوب و شایسته در راه دیانتش می‌جنگد، از ملت خویش دفاع می‌کند،… (گیریشمن، 1379: 155). 
شاه آرمانی و آرمان شهر ایرانیان باستان
شواهد بسیاری است که افلاطون و ارسطو و حتی سقراط از اندیشه شرق و به ویژه ایران تأثیر پذیرفته‌اند. آرمان شهر اندیشۀ آرمانی است که می خواهد بهشت از دست رفته را بازآرایی کند، این اندیشه بر ذهنیّت و تخیّل تکیه دارد و در عالم مثال رخ می دهد، شکل گیری آرمان شهر در سرزمین مقدّس است…شاهی خوب، باآیین و دادگر مقامی بوده است که فضیلت‌های بایسته آن به کمالات الهی شباهت و نزدیکی تام داشته؛ شاه راستین و شایسته که برگزیده خدا و نزدیک‌ترین کس به او شناخته ‌شده است، باید مظهر صفات خداوند و نماینده اراده او روی زمین باشد…نظام فکری ایران و اندیشه سیاسی شاه آرمانی در دوره کورش، نشان می دهد چرا و چگونه خردمندی، شجاعت، میانه‌روی و عدالت، چهار محور بازخوانی شده در جمهور افلاطون، همان‌گونه که نویسندة کتاب شهر زیبای افلاطون و شاه آرمانی در ایران باستان نشان داده، همواره مبنای اندیشگی دینی و سیاسی دولت ایرانی محسوب می‌شدند./ فصلنامه راهبردی سیاست. دانشگاه علامه طباطبایی. 1389.
در آموزه‌های اخلاقی و دینی ایران باستان مشروعیت سیاسی شاه زمانی محرز است که بایستگی‌های موردنظر این آموزه‌ها را واجد باشد.(زمانی.1390. 124تا135).
ایران امروز هرچند که از جَهاتی گرایش به غرب دارد، اما از لحاظ روح و منش فرهنگی، سنن و آداب خویش به آن وفادار مانده است، و به نظر می‌رسد مجدداً مرکز سیاسی، ‌اقتصادی و فرهنگی ملل این منطقه از جهان خواهد شد. موقعیت جغرافیایی، ثروت‌های طبیعی فراوان و مردمان تیزهوش و فعال آن از سنت‌های کهن جهان برخوردار است. در آینده باز هم در مجمع ملل مهم دنیا، مقام شایسته خود را به دست خواهد آورد (گیریشمن. 1379. 349).
ستایش ایرانیان
افلاطون که خود به ایرانیان غبطه می‌خورد در رساله‌ قوانین خود از ایرانیان به نیکی یاد می‌کند.
گزنفون ایرانیان را می‌ستاید.
هرودت در ستایش ایرانیان می‌گوید: «ایرانیان در رودها ادرار نمی‌کنند و آب دهان به آن نمی‌اندازند و دست‌هایشان را در آن نمی‌شویند و نهایت احترام را برای آب‌های جاری قایل می‌شوند.»
استرابو یا استرابون (Strabo) در مورد آیین و مراسمی ایرانی که برگزاری آن را در کاپادوکیه خود به چشم دیده‌است شرح می دهد: در مورد آب زمانی که ایرانیان به دریاچه یا رود یا چشمه‌ای رسند گودال‌های بزرگ کنده قربانی را در کنار آن می‌کشند و سخت پروای آن دارند که هرگز خون به آب نیامی‌زد چون این کار سبب آلودگی آب خواهد بود./ دین ایرانی. صص ۴۳ تا ۴۵.
هرودت می نویسد: آتن آن روز چنان غرق در فساد و توطئه «آزادان» علیه یکدیگر بود که همواره همه دولت-شهرهای دیگر خواهان صلح با ایران و حتی پیوستن به شاهنشاهی ایران بودند و بزرگترین سرداران و فرمانروایان آتنی و اسپارتی یا به دربار ایران پناه می‌آوردند.
سوفسط‌ها یکی دیگر از عوامل گرایش یونانیان به اندیشه ایران می‌باشند. 
« یونانیان در این ادوار با وجود منازعات خصمانه‌ای که با ایران داشتند؛ حکمت و آرای دینی ایرانیان را می‌ستودند و مغان ایرانی را حکیم می‌خواندند.» (مجتبایی. 1352. 151و152).
نئارخوس دریاسالار مقدونی که در سال ۳۲۶ قبل از میلاد به دستور اسکندر دریای فارس را پیمود از آبادی سواحل دریا فارس می نویسد:«پس از دویست استاد راه به ریگ و از آن جا به دیلم و دهنهٔ رودخانهٔ اندیان آمدیم، رودخانهٔ اندیان سرحد خوزستان و فارس و پس از سند بزرگ‌ترین رودخانه‌است. هیچ‌ یک از سواحلی که پیمودم مانند دریای فارس، آباد و معمور نبود.»
پروکوپیوس (زادهٔ حدود۵۰۰- مرگ حدود ۵۵۴ میلادی) بیزانسی کتاب اش مربوط به جنگ‌های ایران و روم می‌باشد. 
موسی خورنی، موسس خورناتسی تاریخ‌نگار، فیلسوف، الهی‌دان، مترجم و شاعر و نویسنده ارمنی در سده پنجم میلادی بود. خورنی کتاب «تاریخ ارمنستان» را نگاشته که اطلاعات مفیدی راجع به جغرافیای جهان کهن و به ‌ویژه ارمنستان و ایران می‌دهد.
 
ب) صفویه
از استقرار اسلام در ایران تا ظهور صفویه هیچ یک از سلسله های نتوانستند، جز بر بخشی از این سرزمین بر دیگر قسمت ها فرمان رانند. در این دوران به ویژه سلطنت شاه عباس سیاحانی که از ایران دیدن کرده اند از شکوه شهرهای بزرگ ایران نظیر اصفهان و قزوین یاد کرده اند.
 
بعد از اسلام استقلال ایران از میان رفت و این سرزمین جزیی از امپراتوری اسلام شد. تحولات بسیاری در عرصه‌های اجتماعی، مذهبی و سیاسی ایران به وجود آمد. البته سلسله های متعددی در استقلال از سلطه امویان و عباسیان به پا خاستند و بخشی از جغرافیای ایران باستان را مستقل از خلافت اسلامی خواندند، اما هیچ یک از این امارات ملوک الطوایفی تا ظهور صفویه نتوانستند، سراسر آن سرزمین را تحت فرمان خود در آرند. سیاحانی در این دوران به ایران سفر کرده و سفرنامه ای از خود به جا گذاشته اند.
ایرانیان در این دوره جنبش‌های استقلال‌ طلبانه‌ای را به پا ساختند که تشکیل حکومت‌هایی چون طاهریان و صفاریان (۹۰۳ –  ۸۶۶ م.) را می‌توان از نتایج آن ها برشمرد.
 
طاهریان برای اولین بار پس از ظهور اسلام نواحی شرقی ایران همچون خراسان امارت استخلاف تشکیل دادند و صفاریان نیز برای نخستین بار از زبان فارسی به جای زبان عربی استفاده کردند. در دوره سامانیان (۹۹۹ – ۸۱۹ م.) از خط پهلوی ساسانی، خط فارسی نوین پدید آورده شد و الفبای عربی با زبان فارسی رواج یافت.
حکام آل بویه (۱۰۵۵ – ۹۴۵ م.) پس از فتح شیراز و تأسیس حکومت خویش راهی بغداد شده آن را تصرف نمودند و مقام خلافت را به آلت دست خویش تبدیل نمودند و قدرت واقعی را در دستان خویش گرفتند.
 
غزنویان (۱۱۸۶-  ۹۷۷ م.) خود را به عنوان غازیان یا جنگجویان مسلمان مطرح ساختند و سرزمین‌هایی همچون هندوستان را مورد تهاجم خویش قرار دادند.
 
سلجوقیان (۱۱۹۴ – ۱۰۳۸ م.) با پیروزی بر غزنویان حکومت خویش را تأسیس نمودند و سراسر ایران را تحت سیطره خویش درآوردند و به یاری وزرای بزرگ و دانشمند ایرانی قدرت خود را تثبیت نمودند، ولی در نهایت توسط خوارزمشاهیان از میان رفتند.
 
در دوره حکومت خوارزمشاهیان (۱۲۳۱ – ۱۰۷۷ م.) تهاجم مغول‌ها به خاک ایران آغاز گردید. نتیجه این تهاجم انقراض حکومت خوارزمشاهیان و غارت شهرها و قتل‌عام مردم ایران بود که با نابودی اقتصاد و کشاورزی ایران همراه گردید.
 
مغول‌ها به سرعت خاک ایران را تصرف نمودند و ضمن لشکرکشی به بغداد و به قتل رساندن خلیفه عباسی خلافت اسلامی را از میان بردند (۱۲۲۸ م.)
 
پس از مغول‌ها، تیموریان (۱۵۰۶ – ۱۳۷۰ م.) به خاک ایران هجوم آوردند و بار دیگر سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و غارت قرار دادند.
 
 
از دوره صفوی (۱۷۳۲ – ۱۵۰۱ م) مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران معرفی گردید. مذهب تشیع با ویژگی‌های سیاسی و اجتماعی خویش باعث اتحاد و استقلال ایران گردید و هویت ملی آن را در برابر تهاجمات و ضربات مهلک امپراتوری عثمانی حفظ نمود و ایران توانست بار دیگر به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و مذهبی قد علم کند.
 
با تشکیل دولت صفویه (907-1148ق/1502-1736م.) برای نخستین بار جغرافیای ایران بزرگ پس از اسلام باردیگر تحت فرمانروایی پادشاهی واحدی قرار گرفت و سلسله های پراکنده ایرانی که در مناطق مختلف حکومت داشتند، بر چیده شدند. 
دوره صفوی از مهم‌ترین دوران تاریخی ایران به‌شمار می‌آید، زیرا با گذشت نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانی یک دولت متمرکز ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی نماید.
 
در این سلسله هنگام سلطنت شاه عباس ایران به شکوه و جلال رسید و اصفهان پایتخت از شهرهای آبرومند و مهم گیتی قلمداد شد. تجارت به نقطه قابل قبولی رسید و ارتباط جهانیان با ایران به بالاترین حد خود رسید.
صفویان، آیین شیعه را مذهب رسمی ایران قرار دادند. ایران در دوره صفوی در زمینه مسائل نظامی، فقه شیعه، معماری، خوشنویسی، و نقاشی پیشرفت شایانی نمود. 
در دوره شاه عباس کبیر شهر اصفهان به عنوان پایتخت ایران انتخاب گردید و به اوج عظمت و شکوه دست یافت به طوری که یادگارهای بسیاری از آن دوران تا عصر حاضر نیز بر جای مانده‌اند. به دو دلیل ورود گردشگران فرنگی به ایران افزایش یافت: 
یکی تحولات فلسفی و علمی و دینی و اقتصادی اروپا پس از رنسانس بود. زیرا غرب به پیشرفت هایی دست یافته بود و دنبال منابع درآمد می گشت. آنان میل به شناخت دیگر نقاط جهان و بازاریابی محصولات تولیدی خود داشتند تا حرص ثروت اندوزی و قدرت یابی شان را ارضاع نمایند.
 دو: قدرت و شکوه و جلال پر آوازه ایران در آن مقطع که می توانست هم جاذبه ای برای دیدار و مقصدی برای تجارت باشد و هم رقیبی علیه عثمانی مهاجم به اروپا گردد.
 
ضعف و زوال
شاه صفی نوه و جانشین شاه عباس کبیر بود. تزلزل در سیاست خارجی ایران از دوره سلطنت او آغاز گردید. ازبک‌ها شرق و عثمانی‌ها غرب ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند. شاه صفی که از مقابله با سلطان مراد چهارم امپراتور عثمانی درمانده بود، در سال ۱۰۴۸ ق. به قراردادی که به موجب آن، بغداد به عثمانی‌ها واگذار می‌شد، تن در داد. سال پیش از آن نیز قندهار، به دست شاه جهان امپراتور مغولی هند از دست رفته بود. دلیل این شکست‌ها این بود که فرماندهان لایق و کارآزموده نظامی صفوی به دلیل بدگمانی‌های شاه صفی به آنان، کشته شده ‌بودند.
شاه سلیمان فرزند شاه عباس دوم در آغاز حکومتش هم از نظر اوضاع داخلی و هم از نظر مسائل خارجی، دشواری‌های بسیاری در ایران پدید آمده بود. قحطی و بیماری بر کشور سایه افکنده بود. طاعون در بین اهالی بیداد می‌کرد. عثمانی‌ها که گرفتاری‌هایشان در اروپا تمام شده بود، علی‌رغم قرارداد ۱۰۴۹ق. که مرزها را مشخص ساخته بود و منطقاً دستاویزی برای تجاوز وجود نداشت، دوباره چشم به ایران دوختند. شیخ علیخان زنگنه اعتماد الدوله خطر عثمانی‌ها را به شاه سلیمان گوشزد کرد و گفت که ممکن است آن‌ها دوباره به ایران بتازند، شاه سلیمان هم با کمال خونسردی در پاسخ گفت:
هرچه می‌خواهد بشود، ما را اصفهان کفایت می‌کند.
در دوران حکومت شاه سلیمان، جزیره قشم سه سال در تصرف هلندی‌ها بود و ازبک‌ها با مشاهده ضعف دربار صفوی، بار دیگر خراسان و شهرهای آن را مورد هجوم قرار دادند، زندگی مردم را غارت کردند و بسیاری از مردم بی‌گناه را به قتل رساندند. قزاق‌های روسی به تحریک تزار آلکسی سواحل گیلان را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند. فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگری‌های حاکمان شهرها، ولخرجی‌های هنگفت شاه، مالیات‌های کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.
سرنگونی و فروپاشی
سرنگونی امپراتوری و دودمان صفویه عمدتاً برگرفته از اوضاع نا بسامان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در پایان دوران این دودمان به ویژه زمان زمامداری شاه سلطان حسین، واپسین پادشاه این امپراتوری می‌باشد. عوامل متعددی در فروپاشی نظام پادشاهی صفویه نقش داشته ‌است.
به علت نبود سیستم و شیوه پایا و مقاوم شایسته سالاری و عوامل متعدد جامعه ایران دچار فترت و سستی شد تا عاقبت با طغیان افاغنه صفویان سقوط کردند. نادرشاه افشار افغان‌ها را شکست داد و ضمن تسلط بر تمامی خاک ایران، سلسله افشاریان را تأسیس نمود (۱۷۳۴ م.). پس از افشاریان، زندیان (۱۷۹۶ – ۱۷۵۰ م.) بر اریکه قدرت تکیه زدند و در دوره حکومت آن ها شهر شیراز به پایتختی انتخاب گردید و به شهری باشکوه و بزرگ تبدیل شد.
 
فحوای سفرنامه ها در این دوران حاکی از این قدرت و اقتصاد خوب و اصلاح امور و رفتار پسندیده ایرانیان در دوران شکوه صفویان به ویژه سلطنت شاه عباس است، اما به علت نبود روش شایسته سالار و نخبه پرور و عوامل فراوان قدرت صفویان به اضمحلال و فروپاشی این سلسله و دو سلسله کوتاه عمر افشاریه و زندیه انجامید.
 
 
 
 
ج) قاجاریه
پس از مرگ کریم خان زند آقامحمدخان مدعی سلطنت شد و بعد از سال ها زد و خورد با مدعیان داخلی و دشمنان همسایه عاقبت بر اریکه سلطنت تکیه زد و سلسله قاجاریه را بنیاد نهاد. در این دوران ایران با هجوم روس و شکست از این کشور و تهاجم صد و پنجاه ساله روس و انگلیس مواجه شد. در این دوره حکومت و به خصوص درباریان تحت نفوذ دو دولت روس و انگلیس بودند و با تزلزل استقلال و سقوط اقتصاد و جدا شدن بخش های مهم و درآمدزا از کشور و مواردی دیگر انحطاط ایران که از مرگ شاه عباس شروع شده بود، به نقطه حضیض خود رسید. بنابراین اخلاق و فرهنگ در میان حکام و درباریان و به تبع آن عامه مردم سقوط کرد. به همین دلیل ما شاهد اظهار نظرهای فراوان سیاحان در باره فقر مادی و فرهنگی و فساد گسترده و غیره هستیم. بسیاری از دروغ گویی و نظایر آن گلایه داشته اند.
 
در دوره قاجاریان (۱۹۲۴ – ۱۷۷۹ م.) نفوذ قدرت‌های استعماری همچون انگلیس و روسیه تزاری در ایران توسعه یافت و روسیه به کمک انگلیس با تحمیل عهدنامه‌هایی همچون ترکمانچای، گلستان و در مراحل بعد عهدنامه های دیگر بر دولت ایران سرزمین‌های وسیعی در آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و خراسان را از خاک ایران جدا کردند. نتیجه این تحولات وقوع جنبش‌هایی چون قیام تنباکو، مشروطیت، جنبش جنگل و قیام محمد خیابانی در ایران بود.
 
در سال ۱۹۲۵ م. رضاخان به حکومت دست یافت و تأسیس سلسله پهلوی را اعلام نمود. 
 
جیمز بیلی فریزر می‌نویسد: 
«قطعا مهم‌ترین علت را باید در نظام فاسدی جست که سلطان در استمرار آن می‌کوشد. به این معنی که افراد خاندان خود، پسرها و دامادها و نوه‌های خود را به حکومت ایالات و ولایات شاهنشاهی می‌گمارد. این کار باعث ایجاد دربارهای ولایتی گران قیمت ‌تر از دستگاه‌های حکومتی معمولی می‌شود و طبعا هر شاهزاده‌ای میل دارد که از نظر شکوه، جلال، قدرت، نگهداری موکب و ملازمانی از ماموران دولتی با برادران خود هم چشمی کند… در این حال می‌توان تصور کرد که چگونه چنین نظامی خزانه را از درآمدهای ملی خالی می‌کند. هر یک از شاهزاده‌ها با سرمشق گرفتن از پدر یا پدربزرگ خود باید حرمسرایی بزرگ داشته باشد، برای هرزگی و ولخرجی و شیرخوارگاهی برای رشد مفاسدی بی‌شمار به شکل شاهزادگان جوان ‌تر. به این ترتیب منابع درآمد کشور بیهوده به هدر می‌رود، وضع کشاورزی خراب است، بازرگانی آشفته و راکد است، راه‌ها پر از راهزن است، امنیت جانی و مالی از میان رفته است و مهم‌تر از همه اخلاق مردم است که تابع نظام زور و تعدی شده است که تمایل به دروغ و فریب و نیرنگ را پرورش می‌دهد و در نتیجه تقریبا تمام آنان قطعا فاسد می‌شوند. همه این ها صورت می‌گیرد برای این که شرارت و نفس‌پرستی طایفه بیکاران و تن‌پروران خاندان سلطنتی را ارضا کنند؛ کسانی که هرزه‌ ترین، ولخرج ‌ترین، فاسد ترین و مضرترین اشخاص برای کشورند.»
فووریه طبیب ناصرالدین شاه به اوضاع نابسامان شهر تبریز و نیز وفور گدایان در این شهر اشاره می‌کند. در توصیف وضعیت اسفبار اقتصادی ایرانیان که با وطن فروشی دولتیان تغذیه می‌شد، به کوته نگری و برداشت‌های سطحی مردم از مسائل، دورویی‌ها و دودوزه بازی‌های رجال درباری در کسب مقامات و سرکیسه کردن بیشتر رعیت و دیگر بدبختی‌ها اشاره کرده است. او دو عامل عمده عقب ماندگی مردم ایران را فروش امتیازات و حراج مقام و منصب ذکر کرده است. 
به نظر او مردم ایران مردمی بی سواد، خرافاتی، فاقد شعور اجتماعی و فرهنگی و حتی قسی القلب بودند و فقط ناصرالدین شاه و معدودی از افراد فرانسه رفته از شعور و فرهنگ و حتی محبت و رافت قلب، برخوردارند. 
 
 
ژی. ام. ت‍ان‍ک‍وان‍ی می نویسد: 
 «من با کساني که ايرانيان را فرانسويان آسيا مي نامند، هرگز موافق و همزبان نيستم… مردمي که به بالاترين مرتبه تمدن و تعالي نائل آمده با ملتي که در ظلمات جهل و خرافه پرستي دست و پا مي زند، من هيچ وجه مشابهتي مشاهده نمي کنم.
بايد حقيقت را بگويم. ايرانيان در پشت اين ظاهر مؤدب و مهربان، قيافه فريبنده اي که دارند، فاقد صداقت و راستي اند. آن ها اهل تزوير، پنهان کار، لافزن و بسيار دروغگو هستند… تزوير و ريا در مسائل مذهبي، حرص و خست در زندگي عادي، از صفاتي است که بايد به خصوصيات اخلاقي آن ها افزود. مردم چند ايالت در ايران به ترسويي و تنبلي مشهور بوده و از جنگ گريزانند. نظير اين جماعت کمتر کسي را ديده ام که به توهين و تحقير بي اعتنا و در برابر ضربات شلاق اين همه متحمل باشد. آن ها را به شدت به شلاق ببنديد، هيچ مقاومت و واکنشي از خود نشان نمي دهند. در ميان خود، نظير انگليسي ها، به کتک کاري و مشت زني مي پردازند و سعي مي کنند ريش يکديگر را بکنند. طرف مغلوب، گريه کنان از صحنه خارج مي شود… ايرانيان بسيار باهوش و سرشار از فهم و شعورند… اگر فاصله اي طولاني آنان را از اروپا دور نمي کرد، استعداد و شايستگي آن را دارند که در مدتي کوتاه از مظاهر جديد تمدن برخورداري کامل داشته باشند… از نجس دانستن ما ابايي ندارند و وقتي در ظرف واحدي با ما غذا مي خورند، تصور مي کنند که دهانشان ناپاک و آلوده شده است. از تماس با بدن ما پرهيز مي کنند و در پرداختن به هر کاري، چه مربوط به ما باشد و چه مربوط به خودشان، از راه جهل و خرافه پرستي، اول با منجمان مشورت مي کنند و نظر آن ها را مي خواهند… ايرانيان بدون مشورت با منجمان، نه به سفر مي روند و نه به کار مهمي دست مي زنند… اين منجمان گاهي در مسائل پزشکي هم دخالت مي کنند. حالا، بانوي من، تصور بفرماييد که بيماري بدبخت، زير دست چنين آدم هايي، چه سرنوشتي خواهد داشت. چون اگر طبيب از تشخيص بيماري عاجز باشد که معمولا چنين است، گناه را به گردن بخت نامساعد و ساعت نحس مي اندازد و بيمار بخت برگشته در اين ميان قرباني جهالت مي شود، بدون آن که کسي فرصت يا جرئت شکايت داشته باشد… در چشم اين مردان خشن و ناهنجار، زنان موجوداتي هستند که منحصرا براي ارضاي هوس شوهران آفريده شده اند… دريغا، فساد اخلاقي و گستاخي آنان به جايي رسيده است که به جاي پنهان نگه داشتن اين نوع رابطه هاي انحراف آميز، به همان نحو عشق ورزي به معشوقه هاي واقعي، در عشق امردان و مغ بچگان، به شعرسازي و سخن سرايي مي پردازند… ايرانيان ثروتمند و مقتدر… سرتاسر زندگي شان با تن پروري و عياشي و بي خيالي مي گذرد. ايراني پيش از طلوع آفتاب از خواب بر مي خيزد و ابتدا نماز صبح را معمولا با صداي بلند مي خواند… ظهر دومين نمازش را مي خواند و ساعت دو، به خصوص در روزهاي تابستان، در اتاقي خلوت، تا ساعت چهار يا پنج مي خوابد. بعد از غروب آفتاب، براي بار سوم وضو مي گيرد و آخرين نماز آن روز را مي خواند و بعد براي صرف شام سر سفره مي نشيند. آخرين غذاي روزانه، غذاي گوشتي است که به شيوه هاي مختلف و همراه با سبزي و انواع ميوه ها آن را آماده مي کنند. خوراک دائمي پلو است. پلو را بدون نان مي خورد.
ايراني ها تمام غذا را در يک ظرف مي ريزند و از چنگال و کارد هيچ استفاده نمي کنند. همه چيز حتي پلو را با انگشتان خود بر مي دارند… در خوردن شراب يا عرق افراط مي شود، آن ها به خصوص از عرقي که در روسيه تهيه مي شود… ايرانيان اسب سواري و جنگ خروس و بز را بسيار دوست مي دارند. »
 
سالتیکف، شاهزاده روسی، در جست و‌جوی علاقه و ذوق خود به ایران آمد تا به «انتظار طولانی» خود برای دیدن این «مرکز عالم» پاسخ گوید. 
«  قرار بود سفیری از ایران به سن پترزبورگ بیاید. نمی‌توانم بگوییم تا رسیدن این کاروان چگونه بی‌صبرانه دقایق را می‌شمردم… مدید در انتظار آن بودند در ذهن من تأثیری عمیق بخشید و در من رفتن به آسیا خصوصاً به ایران اشتیاق بسیار ایجاد کرد.»
در راه تهران، کم کم تصوراتی که از ایران داشته باطل می‌شود:
«در این شب غمگین … ایران را به صورت واقعی خود دیدم … دیگر آن باغ‌های معطر از عطر گل سرخ، با چشمه‌های جاری که در آن جا زنان رویایی در حال گردش اند وجود نداشت. تمام تصورات درخشان من از بین رفت. زمین خشک و غارت شده تا چشم کار می‌کند به نظر می‌رسد با کفنی از سعیر پوشیده شده باشد». (ص16)
«… با چهار فراش برای گردش به بازار رفتیم …. آن ها با ضربات چماق و لگد اشخاص را که در سر راه ما بودند از پای درمی‌ آوردند … حتی پیرمردها را از سر راه من دور می‌کردند. یا ریش آن ها را می‌ کشیدند یا با مشت به صورت آن ها می‌ کوفتند. زیرا باید عبور یک مرد متشخّص تأثیرگذار و معلوم باشد.» (ص76)
«دیری نپایید که بر زحماتی که برای رسیدن به این مرکز عالم تحمل کرده بودم افسوس خوردم». (ص89)
او خیلی زود از ایران خسته شده باشد
«چند نوازنده فلک ‌‍زده در کرناهای عظیم خود می ‌دمیدند به طبل‌ها می‌ کوبیدند و بوق می ‌زدند … همه این آهنگ ها بدون اندازه و معیار، بدون لحن مطبوع … آهنگی به تمام معنی ناموزون، ناهنجار و وحشی بود». 
 بدعهدی، چانه ‌زدن و دروغ‌گویی‌، چهره‌ای از دربار ایران برای او می‌سازد: «او گفت می‌دانید این شاهزادگان رعایت هیچ‌چیزی را نمی ‌کنند. همه آن ها خراب یعنی فاسد هستند». 
«پس از سه ماه توقف در تهران از این شهر و از سراسر ایران خسته شده بودم. از زحماتی که برای رسیدن به این مرکز عالم تحمل کرده بودم افسوس خوردم».
تمام تخيلا‌ت من مانند اين يكي از بين خواهد رفت؟ تهران، تبريز، ايران، آيا در تمام اميد‌هاي خود فريب خواهم خورد؟ اي هيجانات مشئوم تخيلا‌ت …! يا بهتر است بگويم اي بارانداز شوم و اي مهمانسراي مشئوم (سالتيكف. ص 25 ) 
ويليام هالينگبري در «روزنامه سفر هيئت سر جان ملكم» می نویسد: «ایرانیان از قابلیت‌های بسیار برخوردارند، همواره آماده، سریع و مبتکرند، اما بیشتر این استعداد خود را در راه‌های ناروا به کار می‌برند و دروغگوترین مردم جهان‌اند. بزرگترین نادرستی‌هایی را که به عقل نمی‌گنجد، با جدی‌ترین حالات ممکن به کار می‌برند و هنگامی که دروغشان آشکار می‌شود، به جای شرمنده شدن، آن را با خنده‌ای نادیده می‌گیرند و گاهی اقرار می‌کنند که به نظرتان دروغ گفتن مانعی ندارد، مشروط به این که برایشان منفعتی در برداشته باشد. پیوسته می‌کوشند معاملات خود را با دروغ و ریا به انجام برسانند، اگر از این راه موفق نشدند، آنگاه با راستی و صداقت معامله را انجام می‌دهند. اما برای آن‌ها این دو شیوه یکسان است و تفاوتی ندارد.»
ایران چه کشور شادی بود اگر حکومتی آزاد و پابرجا می‌داشت. فقر اخلاقی موجود واقعا غم انگیز است. تجزیه و تحلیل، ما را به این نتیجه هدایت می‌کند که شورش‌ها و انقلاب‌هایی که پی در پی در این سرزمین پادشاهی نفرین شده رخ می‌دهد، تا حدودی بسیار زیاد، مکافاتی است که خداوند متعال برای جنایاتی که مردم آن مرتکب شده‌اند قرار داده است. (ص 289)
داریوش شهبازی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد