۱۳۹۳/۰۹/۱۵
–
۴۳۱ بازدید
اگرسیاستمداری دیندار باشدولی نحوه حکومتش به سبک سکولاریسم باشد ایا مخالفتی بادستورات دینی دارد
در این کلام تناقض وجود دارد زیرا معنای دینداری اگر دینداری کامل و صحیح باشد ، با توجه به گستره دین نسبت به حوزه های فردیو اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و جامعیت آن ، به معنای رعایت تمامی آموزه ها و اصول اسلامی در همه حوزه هاست و شخصی نمی تواند مدعی دینداری باشد ، اما در عرصه سیاست کاری به دین نداشته باشد یا بر خلاف آموزه های دین رفتار نماید . اگر ما سیاست را به معنای هدایت و تدبیر امور مادی و معنوی جامعه بدانیم , این سیاست با دین آمیخته بوده و از آن جدا نمی باشد و مراجعه به شریعت خاتم اسلام و مشاهده توجه زیاد آن به جامعه و احکام اجتماعی , سیاسی , نظامی , حقوقی و فرهنگی انسان ها به وضوح شاهد بر این امر است . « اگر بخشی از اسلام مربوط به معارف و اعتقادات و جهان بینی است و بخش دیگری از آن مربوط به امور اخلاقی و تهذیب نفس می باشد، در کنار این دو، بخش سومی وجود دارد که به شرح وظائف و دستورهای عملی پرداخته است.اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و دفاع دارد، اگر حدود و مقرّرات و قوانینِ اجتماعی و جامع دارد، این نشان می دهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و یک حکومت است و تنها به مسأله اخلاق و عرفان و وظیفه فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسان های دیگر نپرداخته است؛ اگر اسلام راه را به انسان نشان می دهد و در کنارش از او مسؤولیت می طلبد، اگر اسلام آمده است تا جلوی همه مکتب های باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طواغیت را در هم کوبد، چنین انگیزه ای، بدون حکومت و چنین هدفی، بدون سیاست هرگز ممکن نیست. اسلام از آن جهت که دین الهی است و از آن جهت که کامل و خاتِم همه مکتب هاست، برای اجرای احکامش و برای ایجاد قسط و عدل در جامعه، حکومت و دولت می خواهد؛ برای نبرد با طاغوت و ستیز با ظلم و تعدی طاغوتیان، حکومت و حاکم می خواهد. اسلامِ بی حکومت و بی اجرا، قانون صرف است و از قانون که «سوادی بر بیاض» است، به تنهایی کاری ساخته نیست . » ( جوادی آملی , عبد الله , ولایت فقیه , ولایت فقاهت و عدالت , قم: مرکز نشر اسرا, 1385,ص 75-76 ) بر این اساس حضرت امام فرمودند: «و اللَّه اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفى کرده اند. سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه مى گیرد اسلامى که حکومتش تشکیل شد در زمان رسول اللَّه و زمان حضرت امیر بود، حکومت عادله اسلامى بود؛ یک حکومتى بود با سیاست، با همه جهاتى که بود. مگر سیاست چى است؟ روابط ما بین حاکم و ملت، روابط ما بین حاکم با سایر حکومتها جلوگیرى از مفاسدى که هست، همه اینها سیاساتى است که هست. احکام سیاسى اسلام بیشتر از احکام عبادیش است. کتابهایى که اسلام در سیاست دارد بیشتر از کتابهایى است که در عبادت دارد» ( صحیفه امام , ج 3, ص 227)
بنابر این دینداری جدا شده از سیاست و اجتماع ، دینداری کامل محسوب نمی گردد و نمی توان میان اینها تفکیک نمود ، زیرا تفکیک دیانت از سیاست به معنای عدم توجه دین به عرصه سیاست و اجتماع است که از مهمترین ابعاد زندگی انسان است و این با جامعیت دین و ماهیت انسان ساز و هدایت بخش آن منافات دارد ، بنابر این جمله شهید مدرس که سیاست ما عین دیانت ماست برآمده از متن دین است و آمیختگی و عدم انفکاک سیاست از دین ، مقتضای جامعیت و خاتمیت دین اسلام است .
علاوه بر اینکه با نگاهی به مبانی نظری سکولاریسم ، همچون اومانیسم ، دموکراسی و لیبرالیسم ، پذیرش سکولاریسم به معنای ضدیت و نفی دین و نگاه دینی است و پذیرش آن در عرصه سیاسی به معنای نفی دین در آن عرصه است که با دینداری سازگار نیست . بر اساس نگاه سکولاریستی ، دین به عرصه رابطه فرد با خدا و حوزه امور فردی تقلیل می یابد و عرصه اجتماعی و سیاسی صحنه تاخت و تاز مبانی غیر دینی می شود . چگونه می توان مدعی دینداری بود ، اما آن را به بخشی از آموزه ها و تعالیم دین محدود نمود و حاکمیت دین و احکام الهی را در بخش مهمی از ابعاد دین نادیده گرفت .
بنابر این دینداری جدا شده از سیاست و اجتماع ، دینداری کامل محسوب نمی گردد و نمی توان میان اینها تفکیک نمود ، زیرا تفکیک دیانت از سیاست به معنای عدم توجه دین به عرصه سیاست و اجتماع است که از مهمترین ابعاد زندگی انسان است و این با جامعیت دین و ماهیت انسان ساز و هدایت بخش آن منافات دارد ، بنابر این جمله شهید مدرس که سیاست ما عین دیانت ماست برآمده از متن دین است و آمیختگی و عدم انفکاک سیاست از دین ، مقتضای جامعیت و خاتمیت دین اسلام است .
علاوه بر اینکه با نگاهی به مبانی نظری سکولاریسم ، همچون اومانیسم ، دموکراسی و لیبرالیسم ، پذیرش سکولاریسم به معنای ضدیت و نفی دین و نگاه دینی است و پذیرش آن در عرصه سیاسی به معنای نفی دین در آن عرصه است که با دینداری سازگار نیست . بر اساس نگاه سکولاریستی ، دین به عرصه رابطه فرد با خدا و حوزه امور فردی تقلیل می یابد و عرصه اجتماعی و سیاسی صحنه تاخت و تاز مبانی غیر دینی می شود . چگونه می توان مدعی دینداری بود ، اما آن را به بخشی از آموزه ها و تعالیم دین محدود نمود و حاکمیت دین و احکام الهی را در بخش مهمی از ابعاد دین نادیده گرفت .