عصراسلام: برای پیدا کردن ردّپای اسطورهها، پیش از هر چیز، باید ببینیم معیشت مردمان یک سرزمین بر چه استوار بوده است. اقتصاد مردمان فلات ایران برپایۀ کشاورزی و دامپروری بوده و طبیعی است که اسطورههای چنین مردمانی حول همین دو محور شکل بگیرد. نوروز و تمام جشنها و اساطیر پیرامون آن پیوند تنگاتنگی با کشاورزی دارد.
یکی از این اساطیر، اسطورۀ ایزد شهیدشونده و زنده شدن دوبارۀ اوست که آیین آن حتی به پیش از مهاجرت آریاییان به فلات ایران بازمیگردد. طبق این اسطوره، ایزدبانوی باروری (معادل ایشتر در بینالنهرین) به جهان زیرین یا زیر زمین، که به باور مردمان جهان مردگان بوده، سفر میکند و برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فرو شدن او، زایش و باروری بر زمین باز میایستد. خدایان در صدد چارهجویی برمیآیند و سرانجام موفق میشوند آب زندگی را بیابند و بر او بپاشند.
ایزدبانو به روی زمین بازمیگردد اما طبق قانون سرای مردگان، باید جانشینی برگزیند تا او را به جای خود به جهان زیرین بفرستد. او شوهر خود را (دوموزی یا تَموز در بینالنهرین) برمیگزیند که از بازگشت او ناخشنود بوده است. جامۀ سرخ بر تن شوهرش میکنند، روغن خوشبو به تنش میمالند، نی لاجوردنشان یا سازی دیگر (شاید دایرهزنگی) به دستش میدهند و او را به جهان زیرین میکشانند و، به عبارتی، او را شهید میکنند. او (دوموزی) که ایزد گیاهان است، وقتی به جهان مردگان میرود، سرسبزی را هم با خود میبرد و گیاهان خشک میشوند. موسم رفتن این ایزد گیاهی به جهان زیرین با سوگواریهای زیاد همراه بوده است. برای شهادت این ایزد گیاهی مردم بسیار میگریستند و آن را طلسمی برای بارانآوری میدانستند. بنا بر این اسطوره، ایزد گیاهی باید روی زمین بازگردد تا گیاهان سرسبز شوند. خواهر او (گِشتینَنَّه در بینالنهرین) میپذیرد نیمی از سال را به جای برادرش در سرزمین مردگان به سر برد تا برادرش به روی زمین بازآید و گیاهان جان بگیرند.
همانگونه که فروشدن ایزد گیاهی با سوگواریهای زیاد همراه بوده، بالا آمدن او هم، که با سازَش مژدۀ رسیدن بهار و رویش گیاهان را میدهد، با جشنهای زیادی همراه بوده است که همان نوروز ماست. رنگ سیاه چهرۀ او هم نماد بازگشت او از زیر زمین و از جهان مردگان است.
این اسطورۀ پیشآریایی، با آمدن آریاییان به فلات ایران و آمیخته شدن اسطورههای آریایی با اسطورههای بومیان فلات ایران، به صورت شخصیت سیاوش در اساطیر ایران درمیآید که سیهروی بسیار محبوبی در میان ایرانیان بوده است. سیاوش به معنای مرد سیهچرده بازماندۀ اسطورۀ ایزدی گیاهی است که مظلومانه شهید میشود و بازگشتش به روی زمین با رویش گیاه پرسیاووشان از خون اوست.
به نظر مهرداد بهار، «حاجی فیروز بازماندۀ آیین ایزد شهیدشونده است و مراسم سوگ سیاوش نیز نموداری از همین آیین است. چهرۀ سیاه او نماد بازگشت از جهان مردگان و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهیدشونده و شادی او شادی زایش دوبارۀ آنهاست که با خود رویش و برکت میآورد». در جشنهای نوروزی، حیات مجدد این ایزد را بهطور نمادین بازسازی میکردند و رنگ سیاه بر چهره میمالیدند یا صورتکی سیاه بهکار میبردند.
ما نمیدانیم بومیان فلات ایران این ایزد گیاهی را چه مینامیدند اما در کتاب آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی به فرشتهای به نام فیروز اشاره میکند که «ارواح را برای انشاء خلق میراند» و درست پیش از نوروز سر میرسد که احتمالاً همان نامی است که بعدها به حاجی ملقب شده و نماد ایزد یا فرشتهای مورد ستایش بوده است.
برخی سیاهِ نمایشهای روحوضی را هم به بحث افزودهاند. آنجا هم اثری از تحقیر و نژادپرستی نیست. آنکه در این نمایشها تحقیر میشود ارباب طماع است نه سیاه. سیاهی که میتواند آسوده در پناه ارباب ثروتمند خود زندگی کند اما بهخاطر مردم محروم موقعیت خود را بهخطر میاندازد و زبان تندش را بهچاشنی طنز میآمیزد و قدرت را نشانه میگیرد قهرمان است.
با دید امروزی و متأثر از فرهنگهای دیگر، نمادهای فرهنگی خود را نقد نکنیم. این نمادها را در بستر فرهنگی ایران درک کنیم و، عوض پذیرفتن هر خفّت نابجایی، به دنیا بیاموزیم به ارزشهای ما احترام بگذارد.
مطالعۀ بیشتر در منابع زیر:
آموزگار، ژاله. «ایزدانی که با سال نو به زمین بازمیگردند». مقالات نخستین همایش نوروز. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۹.
ابوریحان بیرونی. آثارالباقیه. ترجمۀ اکبر داناسرشت. تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۶.
بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران. تهران: آگه، ۱۳۷۵.
جلیلوند صدفی، شیدا. «به سوی سرزمین بیبازگشت». سروش پیرمغان. به کوشش کتایون مزداپور، تهران: ثریا، ۱۳۸۱.
مزداپور، کتایون. «کرم هفتواد و اژدهای جیرفت». داغ گل سرخ و چهارده گفتار دیگر. تهران: اساطیر، ۱۳۸۳.
دکتر آرزو رسولی (طالقانی)، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی
نویسنده: سایه اقتصادی نیا