سیری بر نظرات و آرای حبیبالله عسگراولادی؟
۱۳۹۲/۰۸/۱۹
–
۱۵۷ بازدید
اندیشه و آرای عسگراولادی در پیوند دو حوزهی مذهب و اقتصاد درنوردیده شد. در واقع زیربنای مذهبی اندیشگانیاش و همچنین بازاری بودنش، وی را به پیوند با روحانیت سوق داد؛ پیوندی که در نهایت به اعتقاد وی به ولایت فقیه انجامید.
مرحوم حبیبالله عسگراولادی، بازاری انقلابیای که پس از انقلاب، سیاست را بر تجارت و اقتصاد اولویت داد، از کهن انقلابیونی بود که تفکری تشکیلاتی داشت. به همین دلیل نیز شاید او را «پدر پیر مؤتلفه» نامیدند؛ هرچند وی خود را «فرزند پیر مؤتلفه» میدانست. اگرچه وی در دو دههی اخیر حضوری در عرصهی اجرایی کشور نداشت، اما نظراتی که پیرامون مسائل سیاسی و اقتصادی کشور اظهار میداشت حضور و نفوذش را در عرصهی سیاست تداوم میبخشید. این نوشتار در صدد است تا به بررسی اندیشه و آرای این کهنه پیر سیاست انقلابی بپردازد.
مروری بر زندگی حبیبالله
عسگراولادی در سال 1311 در تهران متولد شد و در ششسالگی در دماوند ساکن گردید. وضعیت معیشتی خانواده آن قدر سخت بود که وی را به ترک تحصیل وادارد، اما کمک یکی از بستگان موجب شد تا وی محصل بماند. اتمام تحصیلات ابتدایی وی آغاز زندگی کاریاش گردید. معیشت سخت خانواده یکی از علل این امر بود؛ عاملی که موجب شد تا پیوند وی با بازار برقرار گردد. او سالی را در منزل دایی بازاری خود مشغول شد، اما ورشکستگی تجار تهران، وی را راهی دماوند کرد. هرچند اندکی بعد در قالب برنجفروشی به بازار تهران برگشت و به ازای دو ریال مزد روزانه، به برنجفروشی در بازار حضرتی، آن هم روی زمین و نه در مغازه پرداخت. آهنفروشی شغل دیگری بود که پس از برنجفروشی نصیبش شد و در آنجا با سید حسین توکلی، پدر همسر آیندهاش، آشنا شد.
دوران شاگردی عسگراولادی با تحصیلداری تاجری قمی به نام حاج حسین مستقیم قمی پایان پذیرفت. هرچند دوران شاگردی علوم دینی و ادبیات عرب، که از علایق وی بود، از این دوران آغاز شد. شاگردی شیخ محمدحسین زاهد در ادبیات عرب، شیخ احمد مجتهدی در آموختن و حفظ احادیث، آیتالله مصطفوی در فقه و آیتالله شهرستانی در اصول، در این مقطع بود. اینچنین بود که آشنایی وی با حوزهی مذهب بیشتر گردید و به موازات تبحرش در اقتصاد بازار، یادگیری علوم دینی را نیز پیش برد. بدین ترتیب، عسگراولادی یکی از مصادیق پیوند اقتصاد و مذهب و یا بازار و روحانیت گردید.
فعالیتها و کنشهای سیاسیاجتماعی
از خلال فعالیتها و کنشهای سیاسی هر فرد میتوان اندیشه و آرای سیاسی و اقتصادی وی را استخراج کرد. بنابراین سیر فعالیتهای عسگراولادی میتواند مبنای تحلیل اندیشه و آرای وی باشد. نخست جرقههای فعالیتهای سیاسیاش در دههی 1320 شکل گرفت. در دههی 1320 شمسی، عسگراولادی متوجه فعالیتهای آیتالله کاشانی و فداییان اسلام شد و نزدیکی این دو جریان به بازار، وی را به آنان جلب کرد؛ اما مسحورشان نشد. وی در این باره میگوید: «صحبتهای مرحوم نواب صفوی، کسانی که پای منبر ایشان بودند را سحر میکرد؛ اما من این افتخار را پیدا نکردم که عضو فداییان اسلام باشم؛ چرا که پرهیز در عمق وجودم بود که به احزاب و تشکلها نزدیک نشوم.» پرهیزی که گویی بعدها فراموش شد؛ چرا که عسگراولادی در سالهای بعدی، تجربهی عضویت در برخی تشکلها را یافت. برای نمونه، حضور وی در مسجد امینالدوله، او را با مهدی عراقی، هاشم امانی، مهدی شفیق، ابوالفضل توکلینیا و مصطفی حائریزاده آشنا کرد تا هیئت «بازار دروازهایها» را برپا کنند؛ هیئتی مذهبی که آغاز تجربهی تشکیلاتی او گردید. این افراد با تفألی به قرآن مجید، بنا بر «یوید بیصره من شیاء» گروهی به نام «مؤید» را راه اندازی کرد که پنجاه عضو داشت و سخنران جلساتشان آیت الله محمدحسین بهشتی بود.
این گروه در نهایت با هیئتهای سایر مساجد، هیئتهای مؤتلفه را ایجاد کردند. این حرکت به طور عمدهای از نیروهای مذهبی بازار تشکیل میشد که غالب آنان در مراسم مذهبی، مانند دعای کمیل و نمازهای جماعت و سخنرانیها، با یکدیگر آشنا شده بودند و شماری از آنها نیز روابط سببی و نسبی داشتند. عسگراولادی از کسانی بود که در نخستین مراحل ایجاد این هیئتها حضور داشت و از افراد برجستهی گروه مسجد امینالدوله محسوب می شد.[1]
همین هیئت بعدها با اعلام مواضع سیاسی در اواخر دههی سی و صدور بیانیهای تحت عنوان «جبههی مسلمانان مبارز»، به یک تشکل سیاسی تبدیل گردید. پس از درگذشت آیتالله بروجردی، مرجعیت پس از ایشان به پرسش عمدهی مذهبیون بدل شد. در چنین شرایطی، عسگراولادی در پی یافتن پاسخ این پرسش، رهسپار قم شد و در اتوبوس قمـتهران، از طلبهای (مهدوی کنی) پیرامون مرجع تقلید اعلم پس از آقای بروجردی سؤال کرد. طلبه هم از شخصی با نام حاجآقا روحالله خمینی نام میبرد. حاجآقا روحالله خیلی زود تحت عنوان امام خمینی (رحمت الله علیه)، آشنای عسگراولادی و سایر انقلابیون میگردد.
حبیبالله عسکر اولادی تفکر عدم حضور روحانیت در سیاست را نفی کرده و بر پیوند روحانیت با سیاست استوار بود. وی حتی پیرامون عضویت مؤتلفهی اسلامی در حزب جمهوری اسلامی، به فتوای امام خمینی اشاره دارد و در این باره، از خواست مؤتلفهی اسلامی در تأسیس حزبالله سخن میگوید.
از آن پس عسگراولادی در قالب هیئتیها، به دیدار امام خمینی میرفت. در یکی از این دیدارها، امام میگویند متفرق نباشید و با یکدیگر کار کنید. همین امر سبب میشود تا این هیئتها پس از چندین جلسهی مشترک هیئتهای مؤتلفه را ایجاد کنند.[2] در این مسیر، عسگراولادی و عراقی در هیئت مسجد امینالدوله، با هیئت گروه اصفهانیها (بادامچیان و میرمحمد صادقی) آشنا میشوند و پس از اندک زمانی، هیئت مسجد شیخ علی امانی، لاجوردی و محمدصادق اسلامی، مثلث اتحاد آنان را کامل میکند.
به این ترتیب، عسگراولادی و باقی هیئتیها «گروه دهنفرهی امام خمینی» را شکل میدهند. اساسنامهی این هیئت، مورد تأیید و تصحیح آیتالله بهشتی و باهنر قرار میگیرد. پس از مدتی، با شکلگیری شاخهی نظامی هیئتهای مؤتلفه و ترور حسنعلی منصورتوسط آنان، عسگراولادی به اتهام مخفی کردن چمدان سلاح و نوارهای گروه مسلح در منزل یکی از بستگان خود،به حبس ابد محکوم میشود. محکومیتی که پس از سیزده سال، به عفو وی منجر میگردد و آزاد میشود.
او پس از آزادی از زندان، بار دیگر فعالیت و همفکری با روحانیون و همرزمان خود را پی میگیرد و مدتی هم به پاریس میرود تا با امام ملاقات کند. با پیروزی انقلاب در سال 1357، عسگراولادی به همراه اعضای دیگر هیئتهای مؤتلفه، به فعالیت در حزب جمهوری اسلامی روی آورد و عضو شورای مرکزی حزب شد و در دورهی اول مجلس شورای اسلامی هم در جایگاه هیئت رئیسهی مجلس قرار گرفت و کمی بعد نیز به عنوان وزیر بازرگانی دولت رجایی و سپس میرحسین موسوی فعالیت کرد.[3]
اگرچه عسگراولادی از وزارت بازرگانی استعفاء داد، اما همچنان چهرهی مؤثر و متنفذ جناح راست به شمار میرفت. او با شکلگیری کمیتهی امداد، از آغازین روزها در رأس این نهاد وابسته به رهبری قرار گرفت و دو بار نیز در سال 1360 کاندیدای ریاستجمهوری شد. همچنین وی سالها دبیرکل حزب مؤتلفهی اسلامی بود تا اینکه در تیر 1383 جای خود را به محمد نبی حبیبی، دیگر عضو مؤتلفه، سپرد.
وی در این باره گفته بود تصمیم ندارد دبیرکلی را به صورت مادامالعمر به خود اختصاص دهد. برکناری از دبیرکلی مؤتلفه نیز موجب به حاشیه رفتن وی نشد؛ چرا که تا پایان زندگی خود، به عنوان یکی از کلیدیترین چهرههای اصولگرا در عرصهی سیاست ایران مطرح بود و دبیرکلی بزرگترین تشکل اصولگرایان را با عنوان جبههی پیروان خط امام و رهبری بر عهده داشت و بیشتر به مثابهی ریشسپید اصولگرایان قصد اجماع بین جریانهای اصولگرایی را در سر داشت.
اندیشه و آرای حبیبالله
آنچه در پس کنشهای سیاسی عسگراولادی نهفته بود نشان از اندیشهای مذهبیسیاسی داشت. عسگراولادی نخست یک مذهبی بود و سپس بر تن مذهب، بالاپوشی از سیاست دوخته بود. حتی کردار سیاسیاش از مسجد و هیئتهای مذهبی آغازیدن گرفت. پیوند بازار و روحانیت پیوندی دیرینه و گسسته بود و عسگراولادی نیز تنها مصداقی از این پیوند بود. عسگراولادی معتقد به ولایت فقیه عادل بود. وی پیرامون این امر، خود را در فرآیند انقلاب، مجری فرامین امام خمینی میدانست. عسگراولادی بر هماهنگی آرا و کردارش با نظرات امام تأکید داشت و این نشان از جایگاه امام خمینی به طور عام و ولایت فقیه به طور خاص در اندیشهی وی دارد.[4]
بر همین اساس است که وی تفکر عدم حضور روحانیت در سیاست را نفی کرده و بر پیوند روحانیت با سیاست استوار بود. وی حتی پیرامون عضویت مؤتلفهی اسلامی در حزب جمهوری اسلامی، به فتوای امام خمینی اشاره دارد و در این باره از خواست مؤتلفهی اسلامی در تأسیس حزبالله سخن میگوید؛ آن هم زمانی که حزب جمهوری اسلامی در ابتدای پیدایش بود. بنا به نقل عسگراولادی، امام بر ضرورت ایجاد حزب جمهوری اسلامی تأکید مینماید و در مقابل، پرسش عسگراولادی که مؤتلفهی اسلامی هم میتواند اگر امام بخواهد، بنا به فتوای امام در آن حزب عضو شود، میگویند این کار را بکنید.
ولایتمداری و باور به این اصل به مثابهی اصلی عقیدتی در تفکر وی تا اندازهای بود که تقابل حزب مؤتلفهی اسلامی را با سایر تشکلها و گروههای سیاسی و حتی مواضع وی حول تحولات کشور را شکل میداد. برای نمونه، وی تقابل مؤتلفهی اسلامی را با دولت موقت بر پایهی این محور تحلیل مینماید و آغاز مقابلهی خود با دولت موقت را از آغاز مقابلهی آنها با امام در مسئلهی ماهیت رابطه با آمریکا و تأکید بیش از اندازه بر ملیگرایی میداند. از اعلام تقابل وی با آنچه مماشات نهضت آزادی در برابر شاه، آمریکا و ملیگرایی افراطی مینامد، میتوان به ضدیت وی با شاه و آمریکا رسید؛ امری که البته به دلیل عضویت وی در مؤتلفه و ماهیت انقلابی آن بدیهی به نظر میرسد. همچنین وی از طرفداران اسلامگرایی بود.[5]
عسگراولادی نخست یک مذهبی بود و سپس بر تن مذهب، بالاپوشی از سیاست دوخته بود. حتی کردار سیاسیاش از مسجد و هیئتهای مذهبی آغازیدن گرفت. پیوند بازار و روحانیت پیوندی دیرینه و گسسته بود و عسگراولادی نیز تنها مصداقی از این پیوند بود.
هستهی اصلی فکری وی، همان محور ولایتپذیری و ولایتمداری بود. بر همین مبنا، وی معیار تعامل خود با گروهها را پیروی از خط انقلاب و امام برمیشمرد و تنها فاصلهی خود با گروههایی که پیرو خط انقلاب و امام باشند اختلاف سلیقه میدانست.[6] وی ضریب نفوذ مؤتلفه را برآیند اندیشهی سیاسی آن برمیشمرد؛ اندیشهای سیاسی که «مبتنی بر حفظ اصول و دستاوردهای غرورانگیز انقلاب اسلامی»، خط امام (رحمت الله علیه) و پیروی از مقام معظم رهبری بود.
وی به دلیل اهمیتی که به اجماع و اتحاد اصولگرایان میداد، بر ایجاد جبههی متشکلی از اصولگرایی تأکید داشت و با تأکید بر میراث اندیشهی اتحاد امام خمینی، بر این نظر بود که اصولگرایان نمیتوانند متفرق عمل کنند، بلکه باید درون جبهه باشند تا به اهداف مشترکشان برسند، ولو اینکه در این رسیدن، به حزب مؤتلفهی اسلامی، بیمهری شود.[7] وابستگی وی به روحانیت با تحلیل مواضع وی در ایام انتخابات اخیر مشخص میشود. مواضع وی تابعی از جامعهی روحانیت مبارز و جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم بود. این امر بار دیگر پیوند اندیشگانی وی با روحانیت را آشکار میسازد.
افزون بر این، از آنجا که وی نیرویی برخاسته از بازار بود، در حوزهی اقتصادی به اقتصاد غیردولتی باور داشت. از نظر وی، دولتی بودن تجارت خارجی، تنها در بلوک شرقی عینیت داشت. از نظر وی، «ضرورت» تعیینکنندهی نظارت دولت بر امور است و نظارت گستردهی دولت باعث ضرر خواهد بود.[8]
فرجام سخن
اندیشه و آرای عسگراولادی در پیوند دو حوزهی مذهب و اقتصاد درنوردیده شد. در واقع زیربنای مذهبی اندیشگانیاش و همچنین بازاری بودنش، وی را به پیوند با روحانیت سوق داد؛ پیوندی که در نهایت به اعتقاد وی به ولایت فقیه انجامید. ترجیعبند اندیشگانی وی، پیروی از ولایت فقیه و تجارت آزاد و اقتصاد غیردولتی بود. عسگراولادی از تفکری نهادینه و سازمانی برخوردار بود و همیشه به پیروی از خرد جمعی و اتحاد میاندیشید. هرچند در آغاز کار سیاسی خود، به عضویت در نهادها و تشکلهای روی خوش نشان نمیداد، اما در ادامهی مسیر خود، تغییر رویه داد و عضویتش را با هیئتهای مذهبی بنمایهی دینی بخشید. برجستگی رویکرد دینی اندیشهی وی، در جریان مبارزاتی وی و جایگاه نهادهای مذهبی چون مسجد و هیئتهای مذهبی و نیروهای مذهبی چون روحانیت، نمود یافته است.(مهدی خوش نیت؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/ برهان)
منابع:
[1] رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی و سیاسی ایران، تهران: خانهی کتاب، 1387، ص 400 و 401.
[2] محمود طاهری مقدم (تدوین)، خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 59.
[3] برگرفته از کتاب خاطرات حبیبالله عسگراولادی، سید محمد کیمیافر، تهران: مرکز اسناد انقلابی، 1389.
[4] مسعود کوهستانینژاد، مصاحبه با حبیبالله عسگراولادی، جمعیت مؤتلفهی اسلامی: چهار دهه نقشآفرینی آشکار و پنهان، نشریهی گزارش، آبان 1377، ش 93، ص 15.
[5] همان، ص 17 و 18.
[6] همان، ص 19.
[7] http://www.mashreghnews.ir/fa/news/121320/ راهکار-جدید-حزب-موتلفه-برای-بقای-سیاسی
[8] عباس شادلو، تکثرگرایی در جریان اسلامی، تهران: نشر وزراء، 1381، ص 42.