خانه » همه » مذهبی » سیری در تفسیر اطیب البیان

سیری در تفسیر اطیب البیان

افزایش كتاب های تفسیر قرآن در قرن معاصر با سبك و سیاقی یكسان و با سخنانی همسان گمان هم طرازی را در نگاه نخستین در میان آنها تداعی می نماید.  گشایش و صیقل آیینه نقد و بررسی این هنر را دارد كه برجستگی ها و كاستی های هر یك نسبت به دیگری را آشكار نموده؛ و اهل مطالعه و دانش و پژوهش را در انتخاب مسیر رهنمون باشد. این قلم در همین راستا چشم اندازی بر تفسیر اطیب البیان دارد كه به دست فقیه و مفسر شیعی – مرحوم آیت الله سید عبدالحسین طیب اصفهانی – در 14 جلد به زبان فارسی نگارش یافته است .

شخصیت علمی مفسر فقید، گرایش تفسیری، شیوه نگارشی و دیدگاه های تفسیری و اعتقادی ایشان، بخش ابتدایی این جستار را تشكیل می دهد؛ سپس كاستی های سایه انداز بر این نوشتار، با شواهد موجود در آن مورد ارزیابی قرار می گیرد.

كلید واژه ها:
اطیب البیان؛ آیت الله سید عبدالحسین طیب؛ تفسیر قرآن؛ شیوه تفسیری ؛ تفسیر مجلسی.

 

زندگی ‌نامه مؤلف 1

سید عبدالحسین طیب در هفتم محرم سال 1312 هجری قمری (1272 هجری شمسی) در میان طایفه ای از سادات معروف به «میر محمد صادقی» در اصفهان دیده به جهان گشود. دوازده ساله بود كه پدرش مرحوم میر‌محمد تقی را از دست داده و مادرش تربیت و سرپرستی او را عهده دار می شود.
وی از نوجوانی درس طلبگی را از مدرسه میرزا مهدی اصفهانی آغاز و در مدرسه چهار باغ (امام صادق(علیه السلام)) ادامه می دهد.
 

اجازه اجتهاد

آیت الله سید عبدالحسین طیب، پس از تلمّذ از اساتید بزرگوار خود، از بسیاری از آیات عظام حوزه نجف از جمله: آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله ضیاء‌الدین عراقی و آیت الله محمدحسین نائینی، موفق به اخذ درجه اجتهاد می شود (همان،/292)
ایشان پس از بازگشت از نجف اشرف، به ‌رغم اصرار شماری از علمای قم به اقامت در قم، حوزه اصفهان را ترجیح داده و بدانجا رفته و در مدرسه صدر، درس و مباحثه را آغاز می كند؛ و برخلاف جوّ موجود كه صاحبان درجه اجتهاد و حتی ائمه جماعات از رفتن به منبر و وعظ و خطابه پرهیز داشتند و آن را كسر شأن می دانستند، بحث‌های منبری و موعظه را احیاء می نماید. آن فقیه بزرگوار، در كنار دروس حوزوی، از تشكیل جلسات مداوم اعتقادی و اخلاقی و تفسیری هم غفلت نداشته است. نتیجه آن جلسات، كتاب هایی است كه از آن مرحوم به یادگار مانده است.
 

تعداد تألیفات

1- «اطیب البیان» فی تفسیر القرآن، در 14 جلد به زبان فارسی.
2- كلم الطیب فی العقاید، در 3 جلد به زبان فارسی.
3- العمل الصالح فی العقاید، در یك جلد به زبان فارسی.
 

زمان وفات

آیت الله طیب پس از عمری بر بركت و تلاش و مجاهدت در ترویج دین و مذهب تشیع، عاقبت در سال 1370 شمسی و در 101 سالگی چشم از جهان فرو بسته و در جایگاه ابدی خود كه در محوطه «مسجد كازرونی» اصفهان واقع است، آرام می گیرد.

 

انگیزه تفسیرنگاری

مرحوم آیت الله طیب در مقدمه تفسیر خود و در مصاحبه با مجلّه حوزه، انگیزه نگارش این تفسیر را چنین بیان می كند:
«نگارش تفسیر را تقریباً از سال 1341 به صورت مداوم شروع كردم. علت نگارش هم، سفارش حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ بود كه در عالم رؤیا به حقیر داشتند2 و به بنده امر فرمودند كه این تفسیر را بنگارم. از آن زمان من بدون وقفه به نگارش آن مشغول شدم. آخرین جلد آن ـ یعنی جلد چهاردهم ـ در سال 1359ش منتشر شد؛ كه به این ترتیب، تألیف این دوره تفسیر هیجده سال به طول انجامید. (مجله حوزه، شماره 33،/42)
«شبی دوباره در عالم رؤیا خدمت حضرت بقیه ‌الله ـ روحی له الفداء ـ مشرّف شدم و به ایشان عرض كردم: «آیا این تفسیر مورد رضایت خاطر شما هست؟» فرمودند: «نعم!» عرض كردم: «پس امضا بفرمایید «حضرت یك نقطه پای آن تفسیر گذاردند. حقیر دیدم كه از آن نقطه، نور متصاعد می گردد. لذا با كمال جرئت و بانگ بلند می گویم: هم نوشتن این تفسیر به امر مبارك حضرت بقیه ‌الله بوده و هم به امضای آن حضرت رسیده است (طیب اصفهانی، 14/ 279– 280)
البته ای كاش كه هم این خواب مطرح نمی شد و هم جرأت بیان امضای آن؛ زیرا كه خواب را حجیتی نیست و ما هم در مقام نقد و بررسی این تفسیر، ناگزیر از بیان كاستی هایی خواهیم بود كه سنجه های دینی و علمی در اختیارمان گذاشته است؛ تا احساس جسارت در مقابل آن تأیید، در بعضی از اذهان تداعی نمی كرد.

 

شیوة‌ تفسیری

در تاریخ تفسیر قرآن كریم با شیوه ها و دیدگاههای مختلف تفسیری روبرو هستیم؛ همانند: تفاسیر روایی، تاریخی، ادبی، لغوی، عرفانی، فلسفی، كلامی، علمی، عقلی، فقهی، اخلاقی، اجتماعی، موضوعی و … . هر یك این شیوه ها یا تنها ترین شیوه یك تفسیر را در بر می گیرد یا وجه غالب آن را.
تفسیر «اطیب البیان» به دلیل كاستی هایی كه بعداً خواهیم گفت در میان كتب تفسیری معاصر، نامی كم  آشنا بوده و در كتاب های معرفی تفاسیر و مفسّران شیعه كمتر نامی از آن دیده می شود. از این رو چندان مورد استفاده و نقد و بررسی قرار نگرفته است تا دیدگاه ها در شیوه تفسیری آن جمع بندی و نتیجه گیری شود.
پژوهشگرانی كه ذوق پژوهشی شخصی یا الزام پایان ‌نامه  نویسی و رجال نویسی، آنان را به وادی این تفسیر كشیده است شیوه های تفسیری «اطیب البیان» را به گونه ‌های مختلفی مطرح كرده اند: گاه تفسیری عقلی ـ كلامی (خردنامه همشهری، شماره 34)، گاه مزجی ـ استدلالی (سایت خبرگزاری قرآنی ایران)، گاه ملمّع (همان، شماره خبر 223854) و گاه تربیتی از آن نام برده اند. (لوح فشرده جامع التفاسیر نور)
نگارنده با توجه به نحوه تنظیم مطالب و سبك گفتاری ـ نوشتاری آن كه منحصر به فرد می نماید ـ آن را تفسیری «منبری» یا «مجلسی» می داند.
مفسّر فقید، روش تفسیری خود را در این تفسیر چنین بیان می كند:
«بالجمله كتاب تفسیری كه خالی از این عیوب باشد كم است و اگر خدا توفیق دهد و امام عصر مددی فرماید، تصمیم دارم در این تفسیر آیاتی را كه ظاهرالدلاله است به همان ظاهر اكتفاء نمایم با رعایت اخبار وارده برخلاف ظواهر و كلمات بزرگان از محققین و دانشمندان خبره فن؛ و اگر ظاهر الدلاله نباشد هرگاه خبر معتبری در تفسیر و تأویل و بیان آن یافتم آن خبر را متذكر شده و تشریح نمایم و هر گاه خبر معتبری نیافتم علمش را به اهلش محوّل كنم، در صورت اخیر اگر چیزی در بیان آیه  گفته شود مجرّد احتمال است و قصد به مراد و مقصود، منظور نیست.»(طیب اصفهانی، 1/26 و 27)
«در این تفسیر از اموری صرف‌ نظر نمودیم برخلاف نوع كتب تفاسیر [كه عبارتند از]:
1- اختلاف قرائتها؛ زیرا غیر از سیاهی قرآن، سایر قرائتها مدرك معتبری ندارد.
2- مراعات نظم سوره ها و آیات؛ زیرا مسلّماً قرآن به این ترتیب نازل نشده، مگر بعضی سوره ها و بعض آیات كه شدت مناسبت دارد.
3- تفسیرات مفسرین؛ كه برخلاف ظواهر آیات است و مدرك معتبری از اهل بیت عصمت و طهارت: ندارد؛ چون تفسیر به رأی است و در اخبار معتبره نهی شده از نقل آن خودداری كردیم.
4- آیاتی كه از ظواهر آن نمی توان تعیین مراد نمود و خبر معتبری هم از معصوم(علیه السلام) نداریم، علم آن را محول نمودیم به اهل آن.
5- شأن نزول آیات؛ اگر مدرك معتبری از معصوم(علیه السلام) نداریم تخرّص به غیب است» (همان،2/517)
مرحوم آیت الله طیب، در راستای اتّخاذ این شیوه تفسیری است كه طبق نوشتار خود:
« ـ مراجعه به مفسران عامه، مانند: عكرمه، مجاهد، ضحاك، قتاده، مقاتل بن سلیمان، فخر رازی و … را در تفسیر، صحیح نمی داند، زیرا بر این باور است كه آنان از طریق اهل رجال خود ضعیف شمرده شده اند.» (همان،1/25)
ـ از بیان اخبار كتاب های ضعیف، همچون تفسیر منسوب به امام حسن عسكری(علیه السلام)، اخبار مجعول غلات، یا اخبار خلاف اجماع و ضرورت مذهب پرهیز می نماید.
ـ فلسفه بافی و تطبیق آیات بر فرضیات فلاسفه و اختلافات به هم بافته عرفا را نمی پسندد.
ـ سعی دارد كه از بیان تفسیر ادبی (صرف، نحو، اعراب، معانی بیان، لغت و …) بیش از مقدار لازم پرهیز نماید.
ـ ارتباط دادن سوره ها و آیات را به همدیگر ـ مگر در زمانی كه ارتباط كاملاً روشنی دارند ـ جایز نمی شمارد (همان/26)
حال اینكه در رعایت این اصول و شیوه اتّخاذی خود چقدر موفق بوده و بدان پایبندی نشان داده است در ادامه مطلب روشن خواهد شد.
این تفسیر با مقدمه مفصلی كه ده گفتار در علوم و فضائل قرآن را در بر می گیرد، آغاز می شود. آن ده گفتار عبارتند از:
ـ فضیلت قرآن و وجوب تمسّك به آن
ـ عدم تحریف قرآن و توجیه اخبار تحریف
ـ قرآن و روش مفسرین و كتب تفسیری
ـ اختلاف قرائت قرآن و تحقیق كلام در سیاهی قرآن
ـ فضیلت قرائت قرآن و حفظ و تعلیم و تعلّم آن
ـ اعجاز قرآن و وجوه اعجاز آن
ـ وجوب احترام قرآن و حرمت هتك آن
ـ شفاعت و خصومت قرآن و بحث درباره شفاعت
ـ كیفیت نزول و مراتب نزول قرآن
ـ استعاذه و حقیقت آن و بحثی درباره مستعیذ و مستعاذ منه.
این تفسیر سپس وارد ترجمه و توضیح آیات می شود، كه ما این بخش را در عنوانی با شیوه نوشتاری مورد بررسی قرار می دهیم.

 

شیوه نوشتاری

تفسیر«اطیب البیان» در نگارش و چیدمان مطالب، خود را به رعایت چهارچوب مشخصی مقید نمی كند؛ بلكه در تفسیر هر آیه ای و در تفسیر هر سوره ای و در تنظیم هر جلدی از مجلدات چهارده گانه آن، شیوه های ناهمسانی را بر می گزیند، كه شماری از آنها را در زیر یادآور می شویم:
 

1- ترجمه آیات

ترجمه آیات در این تفسیر ـ صرف‌ نظر از اشكالات جزئی ـ ترجمه ای دقیق است و بسیاری از اشتباهات مترجمان قرآن در آن وجود ندارد. در گزینش‌ واژه ‌های ترجمه به جز چند مورد اندك، دقت  كافی مبذول داشته اند (خامه گر، نشریه مركز فرهنگ و معارف قرآن، 3/11/1386).
پس از آوردن متن آیات، گاه تكیه بر ترجمه تحت اللفظی آن دارد:
« وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَه…» (بقره/31)
« و آموخت به آدم همه اسماء را پس عرضه داشت آن اسماء را بر ملائكه … .» (طیب اصفهانی، 1/ 504)
« وَآتُوا الْیتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیبِ وَلا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِیرًا» (نساء/2)
« و بدهید به یتیم ها اموالشان را و تبدیل نكنید پلید را به پاكیزه و نخورید اموال ایتام را با اموال خودتان؛ این بسیار زشت و شنیع است و گناه بزرگی است» (همان، 4 و 9)
گاه ترجمه را تحت اللفظی ـ تفسیری، می آورد:
« فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِیا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَكَرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا…» (آل عمران/ 37)
«پس پروردگار مریم قبول فرمود دعای مادر مریم را به قبول نیكویی و او را تربیت فرمود به تربیت خوبی و حضرت زكریا [در سفینه از حضرت صادق(علیه السلام)روایت كرده كه زكریا شوهر خواهر مریم بود پس عیسی و یحیی پسرخاله یكدیگر بودند] شوهر خاله او را كفیل او قرار داد هر گاه زكریا در محراب عبادت می آمد می یافت كه مأكولات تازه نزد مریم موجود است از بهشت توسط ملائكه … » (طیب اصفهانی، 3/181)
گاه ترجمه روان، بر اساس دستور زبان فارسی را بر می گزیند:
« الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُون» (بقره/27)
« كسانی كه عهد و پیمان خود را پس از بستن آن می شكنند و آنچه خدا به پیوستن آن امر فرموده قطع می كنند و در روی زمین فساد می نمایند، اینان خود زیان‌كارانند » (همان، 1/482)
گاه فرازی از آیه را تحت اللفظی و فرازی دیگر را ترجمه روان فارسی می نماید:
« وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ آیه مُلْكِهِ أَنْ یأْتِیكُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَكِینَه مِنْ رَبِّكُمْ…» (بقره/ 248)
« و پیغمبرشان به ایشان گفت بدرستی كه نشانه پادشاهی او این است كه می آید شما را تابوت در حالی كه در او آرامشی است از جانب پروردگارتان …» (همان، 2/506)
گاه به هیچ رو آیه را ترجمه نكرده و مستقیماً وارد تفسیر می شود، و چه بسا كه در متن تفسیر هم معنایی از آن ارائه نمی دهد: مثلاً در سوره بقره از آیه 255 (آیه الكرسی) تا پایان آن سوره ـ مگر دو سه آیه ـ را بدون ترجمه رها می كند (همان، 3/2)

2- توضیح نكات ادبی

این تفسیر، گاه قبل از ورود به بخش تفسیری آیات و گاه همراه متن تفسیری، اشتقاق، تجزیه، تركیب و معنای لغوی برخی از كلمات را روشن می نماید، آوردن اشتقاق و معنای لغوی كلمات غریب در سرتاسر تفسیر گاه به گاه خود نمایی دارد، ولی پرداختن به صرف و نحو برخی از كلمات، منحصر به نخستین جلد تفسیر می باشد:
« ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَیبَ فِیهِ…»
«ذَلِكَ» مبتدا و خبرش «لا رَیبَ فِیهِ» و « هُدًى لِلْمُتَّقِینَ» خبر بعد از خبر باشد … و لام « الْكِتَابُ» برای عهد است یعنی كتاب معهوده در اصل مصدر به معنی كتابت و نوشتن است و به معنی مكتوب هم استعمال می شود»(همان،1/ 125)
« وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَه إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَه…» (بقره/30)
در شرح الفاظ آیه: «واو» عاطفه از باب عطف جمله به جمله است و كلمه «إذ» و قتیه و متعلق به فعل مقدر مانند اذكر و نحو آن و در موضع نصب است، و قول به اینكه زائده است بدون وجه می باشد و قول خداوند به ملائكه وحی اوست،‌ نظیر قرآن كه قرآن و كلام الهی و وحی اوست …» (همان، 1/495)
این تفسیر، هر چند به ندرت، به نكات ادبی برخی از كلمات و تركیباتی می پردازد كه در دیگر تفاسیر معاصر، توجه كمتری به آنها دیده می شود؛ مانند توضیح در كلمه « أَوَكُلَّمَا » در آیه 100 سوره بقره «أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا…» كه می نویسد:
همزه « أَوَكُلَّمَا » همزه استفهام و «واو» عاطفه است و تقدیم همزه بر واو عاطفه برای این است كه همزه اصل در استفهام است و از این جهت مصدر می باشد به خلاف سایر ادات استفهام كه حروف عاطفه بر آنها مقدم می شود؛ و كلمه (ما) یا موصوله و یا موصوفه، كنایه از زمان است و نصب «كلَّما» بر ظرف است، یعنی هر وقتی كه (همان،2/122)

3- متن تفسیری

متن تفسیری در اطیب البیان كه پس از ترجمه آیات شروع می شود، آمیخته ای از نكات ادبی، شرح لغات، دیدگاه مفسران یا نقد آنها، پاسخ به برخی از پرسش‌ها، روایات، مطالب فقهی، كلامی، اخلاقی و فلسفی می باشد كه بنا به مقتضای آیه یا جرقه ذهنی مفسر آورده شده است.
مفسر فقید بر اساس اعتقاد به عدم ارتباط آیات به همدیگر، ‌مگر اینكه دلیل روشنی بر آن اقامه شود، ترجمه و تفسیر را به صورت آیه به آیه و جدا از هم می آورد، مگر در موارد بسیار استثنایی كه ارتباط چند آیه را با هم كاملاً قبول داشته باشد.
 

الف. بخش‌بندی آیات

این تفسیر در جلدهای اول و دوم، سعی دارد كه هر آیه را برحسب پیام و محتوا و موضوعات قابل طرح درباره آن، با عناوین خاصی به بخش های مختلفی تقسیم نموده و در زیر آن به توضیح هر كدام بپردازد.
عناوین بخش‌بندی تفسیر آیات،‌یكسان نیست؛ گاه «مقام» است،‌گاه «امر» گاه «مورد»، گاه «جهت» گاه «موضع»، گاه «جمله» و گاه ترتیب عددی؛ مثلاً در ترجمه آیه 27 سوره بقره، پس از ترجمه آیه بلافاصله چنین می آورد:
«كلام در تفسیر این آیه در چند مقام است: «مقام اول: در جمله « الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ … » مقام دوم: در جمله « وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ … » مقام سوم: در جمله « وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ …» (همان، 1/482 ـ 487)
و در تفسیر آیه 9 سوره بقره می نویسد:
«كلام در تفسیر این آیه در چند مورد است: مورد اوّل: در دفع بعض اشكالات كه متوجّه بر این آیه است و آنها سه اشكال است: 1- … جواب از این اشكال به وجوهی می توان داد: وجه اوّل: … ، وجه دوّم …، وجه سوّم … . مورد دوّم: در مراتب مخادعه: مراتبی دارد« مرتبه اوّل …، مرتبه دوّم …، مرتبه سوّم … . مورد سوّم: در تفسیر وَالَّذِینَ آمَنُوا: مورد چهارم: در بیان « یخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ…» (همان،1/313-373)
در «موضع» پردازی، «جمله» پردازی و «امر» پردازی نیز به همان‌گونه سخن گفته، كه هیچ دلیلی جز سلیقه نوشتاری بر این عناوین تقسیم بندی مشاهده نمی شود. (رك: همان، 2/ 3 ـ 6؛ 1/ 504 ـ 508)
البته چنان كه گفتیم، این تقسیم بندی ها تنها در جلد اوّل و دوّم تفسیر نمایان بوده و در جلدهای بعدی جز در موارد استثنایی، از آن نشانی دیده نمی شود.
 

ب. بهره برداری از دیگر تفاسیر

«اطیب البیان» به دلایلی كه در پیش گذشت به همه تفاسیر، نگاه منتقدانه دارد. مفسّران قدیم و جدید را ـ بدون آوردن نام آنان ـ به دلیل بیان برخی از دیدگاه ها و برداشت های قرآنی، متهم به تفسیر به رأی گویی و مورد سرزنش و طعنه قرار می دهد؛ چنان كه می نویسد:
ـ «مفسّرین (در پاسخ به اینكه قرآن، خطاب به مؤمنان می فرماید «یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا …») در دست و پا افتاده و سه جواب داده اند … لكن هر سه جواب علاوه بر اینكه خلاف ظاهر است، بسیار خنك است …» (همان، 4/ 237)
ـ «بسیاری از مفسرین گفتند … لكن این هم درست نیست، زیرا معنای صادقین را نفهمیده اند.» (همان، /508)
ـ «… احتیاج به تأویلات بارده مفسرین نداریم …» (همان/10)
ـ «… بعضی از مفسّرین توهم كرده اند …» (همان، 2/161؛ 203 و …)
«اطیب البیان» در تفسیر خود از تفاسیر قدیمی، مراجعاتی به تفسیر سید مرتضی، تبیان، قمی، عیاشی، برهان، صافی و فخررازی می نماید ولی بیشترین مراجعه اش به تفسیر مجمع البیان است؛ و از تفاسیر معاصر به «المیزان» و «آلاء‌ الرحمن» توجه می نماید؛ توجه به المیزان، بدون یادكرد از مؤلف آن نقد گونه و ردّ‌ گونه است (رك: همان، 2/ 127 و 133 و 224)؛ اما توجه به آلاء الرحمن، ثبت است و با ذكر نام و یاد جمیل از مؤلف آن صورت می گیرد:
ـ «… چنانچه مرحوم استاد [اعظم آیت ‌الله] جواد بلاغی; فرموده …» (همان، 8/ 218 و رك: 1/ 27؛ 4/ 504؛ 9/73 و 319)
 

ج. آوردن فضائل و خواص سوره ها

این تفسیر در آغاز هر سوره ای، ابتدا فضایل آن سوره را در اخبار و احادیث یادآور می شود و سپس ثواب قرائت و خاصیت ها و آثار آن را در امور زندگی نقل می كند:
«ـ حضرت صادق(علیه السلام): «اسم الله الاعظم مقطّع فی امّ الكتاب» ـ اسم اعظم الهی در سوره حمد تجزیه شده است (همان، 1/84)
ـ سوره انعام برای قضاء حوائج و دفع بلیات و رفع آلام و اسقام بسیار مفید است (همان، 5/2)
ـ رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت سوره فلق: «من قرأ هذه السوره علی ألم سكن بإذن الله و هی شفاء لمن قرأها» (همان، 14/273)
در شیوه نوشتاری اطیب البیان، تنها موردی كه از ابتدای تفسیر تا پایان آن جریان مشخصی نشان می دهد، آوردن همین فضائل و خواص سوره هاست ـ مگر اینكه اخبار را بسیار دور از ذهن و بدون سند یافته باشد ـ چنانكه در فضیلت سوره مجادله می نویسد:
«اخباری در فضیلت این سوره نقل كرده اند؛ لكن چون سند نداشت و به نظر هم بعید می آمد، لذا از نقل آن خودداری كردیم» (همان، 12/447)
 

د. آوردن شأن نزول و قصه های مربوط به آیات

این تفسیر هر چند از تفصیل گویی علوم قرآنی ابایی ندارد، ولی در رابطه با شأن نزول ها غالباً به اختصار و اشاره رد می شود. مقید به آوردن شأن نزولی است كه صدور آن به معصوم(علیه السلام)منتهی شود؛ در غیر این صورت اگر اشاره ای هم داشته باشد مورد نقد و رد قرار می دهد، و معتقد است كه «شأن نزول آیات با عموم آنها منافات ندارد» (همان،2/388)
ـ «… در شأن نزول این آیه و دو آیه بعد از آن، بعضی گفتند درباره اخنس بن شریق ثقفی [می باشد] كه اظهار علاقه و محبت نسبت به اسلام و پیغمبر(ص)نمود و در باطن، دشمن سرسخت پیغمبر(ص)بود؛ و بعضی گفتند درباره ریاكار است؛ و در بعضی اخبار از حضرت صادق(علیه السلام)است كه درباره فلان است و … ولی آیه، عام است و شامل هر منافقی می گردد اگر چه مورد آن خاص باشد.» (همان،/383)
ـ «… بعضی از مفسّرین عامّه برای این جمله و شأن نزول آیه چیزهایی گفته اند كه ساحت قدس نبوی(ص)از آنها دور است و منافی با مقام عصمت است و ما از نقل آن خودداری می كنیم» (همان،4/194)
ـ «… و بالجمله شأن نزول این دو آیه در موضوع ولایت امیر المؤمنین(علیه السلام)از متواترات بین الفریقین است …» (همان،/424)
اطیب البیان با همه تأكیدی كه به آوردن شأن نزول های مبتنی بر اخبار معتبر دارد، گاه دیده می شود كه شأن نزول ‌های مطرح‌ شده از زبان اهل تفسیر عامّه را هم می پذیرد و آن را محور تفسیر خود قرار می دهد؛ آن گونه كه در تفسیر آیه 108 نساء می نویسد:
ـ «… گفتند شخصی از مسلمین درعی (زره) سرقت كرده بود و برای اینكه كشف نشود، انداخته بود در خانه یهودی كه نسبت سرقت را به او ندهند و مسلمین او را تبرئه نمایند …» (همان،/196)
 

هـ. تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی

شیوه تفسیری اطیب البیان، تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی نیست؛ اما گاهی هم از این شیوه ها استفاده می نماید:
ـ «… متجاوز از صد آیه در قرآن درباره عذاب آخرت و بعضی خصوصیات آن نازل شده كه به طور فهرست به قسمتی از آنها اشاره می شود» [حدود 40 آیه را در این موضوع با ترجمه آن‌ها ردیف می نماید] (همان، 1/283- 290)
 

و. اخبار و احادیث

اگر نكات ادبی و برخی از توضیحات قرآنی و شخصی مفسر بزرگوار را از این تفسیر جدا نماییم، با توجه به اینكه بیشتر مطالب این تفسیر چه به صورت نقل قول مستقیم و چه به صورت بیان آزاد مضمون و محتوا، مبتنی بر روایات است، این تفسیر بیشتر در قالب یك تفسیر اثری و روایی نیمه ترجمه ای، جلوه گری خواهد كرد.
مرحوم آیت الله طیب، چنان كه در شیوه تفسیری خود متذكّر شده است، روایات را محور تفسیر قرار داده و تا جایی كه توانسته، بر آن پایبند مانده است. گاه تقید و پایبندی او به روایات تا جایی است كه حتی بیان نكات مهم ادبی را هم فراموش می نماید؛ مثلاً در تفسیر یازده صفحه ای «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» در سوره حمد تنها یك صفحه را به توضیحات مختلف اختصاص می دهد، و بقیه، 28 مورد روایت است كه در فضیلت، ثواب، اهمیت و جزؤ قرآن بودن آن، آورده است. (رك: همان، 1/86 ـ 97)
در تفسیر آیه 21 سوره بقره به صفات متقین پرداخته، و خطبه همام نهج البلاغه را جملگی در هفت صفحه با ترجمه می آورد (رك: همان،/442 ـ 448)
این تفسیر برای بیان روایات از منابع گوناگونی استفاده نموده است؛ ولی بیشترین روایات را از «لئالی الاخبار» «جامع السعادات»، «كافی »، «مجمع البیان» و «بحارالانوار» نقل می كند. روایات و كتابهای اهل سنت را تنها در مقام اثبات ماجرای غدیرخم پذیرفته و به برخی از آنها استناد می نماید (رك: همان،4/422-‌424)
در نقل حدیث ـ همانند دیگر بخشها ـ جریان مشخصی را نشان نمی دهد، گاه نام امام معصوم(علیه السلام)(گوینده حدیث) را می آورد، گاه نمی آورد؛ گاه مأخذ حدیث را می گوید، گاه نمی گوید. گاه همه حدیث را می آورد، گاه آن را تقطیع می كند؛ گاه مأخذ حدیث را با جلد و صفحه آن ذكر می كند، گاه تنها به نام كتاب بسنده می كند. در جلد اول، منابع را به صورت پاورقی یادآور می شود، ولی در جلدهای بعدی پاورقی نویسی را كلاً ترك كرده و آن را به داخل متن می كشاند.
روایات در جلد اول همگی با ترجمه  آمده اند ـ مگر بسیار اندكی؛ ولی از جلد دوّم تا پایان تفسیر، روایات، فاقد ترجمه اند، از این رو، تفسیر، به تفسیر عربی و فارسی تبدیل شده است؛ و از آنجاست كه برخی بر این تفسیر، تفسیر ملمّع (فارسی و عربی) نام گذاشته اند.
واقعیت این است كه در روایات قرآن تاكنون ـ همانند فقه ـ پالایش عمیقی صورت نگرفته است؛ بیشتر مفسران قرآنی، در این خصوص از باب تساهل وارد شده اند و اعتماد به مفسران سابق و «استاد زدگی»، جرح و تعدیل در روایات قرآنی را با كُندی روبرو نموده است. از این رو اكثر تفاسیر از اخبار جعلی، غلوآمیز، اسرا‌ئیلیات و اخبار نادرست در امان نمانده اند.
صاحب «‌المیزان» با اتخاذ سبك تفسیری قرآن به قرآن و نگاه به روایات در آیینه قرآن، پاكسازی خوبی را از بخش روایی آغازیده و در این راه توفیقاتی را به دست آورده است؛ ولی كار به قدری عمیق و گسترده است كه در توان كاری یك مفسر نمی گنجد.
صاحب «اطیب البیان» هم كه ورود به صحنه تفسیر قرآن را با راهنمایی معصومان:و اخبار صحیح از اهل بیت عصمت و طهارت:، بیشتر می پذیرد، برای پالایش روایات ضعیف از دامن تفسیر، شیوه خاصی برمی گزیند كه در شیوه تفسیری آن را یادآور شدیم. اما برای توضیح بیشتر در سبك نوشتاری ایشان، نمونه هایی را در زیر می آوریم:
ـ «… كلمات مفسرین در شرح این آیات چون مستند به مدرك معتبری نیست، از ذكر آن خودداری می شود.» (همان، 2/501)
ـ «در تفسیر « مَنْ كَانَ عَدُوًّا لجبریل» در كتب تفاسیر مانند مجمع و غیره، خبر مفصّلی از ابن عباس در شأن نزول این آیه روایت كرده اند و در «برهان» خبری از حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)نقل كرده و فخر رازی نیز خبری از عمر و «برهان» باز خبری از سلمان فارسی روایت كرده؛ ولی هیچ‌كدام از آنها سند متصل ندارند و مدرك نمی شوند؛ لذا از نقل آنها خودداری می كنیم.» (همان، /115- 116)
ـ «عیاشی از حضرت باقر(علیه السلام)حدیث مفصّلی در باب حرف مقطّعه قرآن به حساب ابجد نقل كرده كه خلاصه آن: ابتدای خروج حسین(علیه السلام)«الم» خروج بنی عباس «المص»؛ ظهور بقیة‌ الله«المر»؛ لكن حقیر نتوانستم تطبیق كنم.» (همان، 7/ 299)
ـ عرفا یك خبر مجعولی گفته اند: «من عرفنی فقد عشقنی و من عشقنی فقد عشقته»؛ این نوع تعبیر در هیچ خبری نیست.
ـ نسبت هایی كه به حضرت ایوب(علیه السلام)می دهند [داشتن بیماری تنفرآمیز] كذب محض است (همان،/111)
ـ «فاما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهویه، مطیعاً لامر مولاء فللعوام أن یقلّدوه»
علما به بعضی از فقرات این حدیث برای تجویز تقلید تمسّك نموده اند؛ و مرحوم شیخ انصاری؛ در «فرائد» می فرماید: «اللائح منه آثار الصدق» از این حدیث آثار صدق ظاهر می شود.
ولی قطع نظر از مفاد حدیث تفسیر منسوب به امام عسكری(علیه السلام)، كه این حدیث از آن اتّخاذ شده، نزد محققین علمای شیعه ارزشی ندارد؛ برای اینكه سند صحیحی ندارد (همان،3/ 68)
مرحوم آیت ‌الله طیب، در خصوص تفسیر منسوب به امام حسن عسكری(علیه السلام) و روایات آن چنین می نویسد:
«این تفسیر در نظر محققین از علمای شیعه ارزشی ندارد، برای اینكه نه سند صحیحی دارد و نه مناسب مقام ائمه است كه كتاب تفسیر بنویسند و نه این معهود بوده؛ علاوه بر اینكه مشتمل بر مطالب بسیاری است كه آثار غلوّ از آنها ظاهر است، چنانچه در تدبر الفاظش بر متأمّل واضح خواهد شد.» (همان)
به اعتقاد صاحب اطیب البیان، اخبار [احتمالاً اخبار آحاد و ضعیف] در غیر احكام قابل اتكا نیستند:
«… ادله حجیت اخبار هم شمولش در این گونه موارد كه مربوط به احكام نیست، معلوم نمی باشد، نمی توان به آن اتكا نمود.» (همان،1/125)
حال اینكه مرحوم طیب چقدر به این معتقدات پایبند بوده، موضوعی است كه در بخش «كاستی ها» از آن سخن خواهیم گفت.
موردی كه در پایان این قسمت از مقاله شایان یادآوری است، این است كه آیت ‌الله طیب، در موارد نادری هم اشاره ای به برخی از خرافات و دأب های عامیانه دارد؛ زیرا كه در اخبار معصومان چیزی درباره آنها وارد نشده است. مراسم «ختم انعام» و «ختم امّن یجیب» از جمله آنهاست كه می نویسد:
«اما این ختم [انعام] كه امروزه بین عوام متعارف شده و ادعیه كه در وسط آن می خوانند، آنچه فحص كردیم مدركی از اخبار به دست نیامد؛ مثل بسیاری از ختوم متعارفه عوام؛ بلكه خواص؛ مثل: « ختم أمّن یجِیب» یا به عدد اسم علی یا فاطمه یا ابوالفضل، یا طلسمات یا صورت مهر نبوت یا باطل السحر یا ادعیه مجعوله از شیادین و جادوگران و كتابفروشان و امثال این‌ها و بدعت های زنانه كه قطعاً از معصوم صادر نشده … ـ معذرت می خواهم تكفیرم نكنید
 

ز. شواهد ادبی و شعری

این تفسیر، به مناسبت هایی، سخن را به اشعار مشهور فارسی و عربی می آراید؛ و فضای استدلالی و پند و اندرز را با تك ‌بیتی و دوبیتی و قطعات كوتاهی تلطیف می نماید. ابیات را بیشتر از اشعار مولوی3 سعدی، حافظ و حكیم سبزواری بر می گزیند؛ هرچند كه این بیت را هم می ‌آورد:
«در شعر مپیچ و در فن او          چون اكذب اوست احسن او»
با این همه،‌اشعار مولوی و دیگران را كه گفتیم، چاشنی سخن خود نموده و برخی ابیات را در سرتاسر تفسیر، بارها تكرار می نماید، مثلاً: این بیت حافظ را هفت بار در این تفسیر می خوانیم:
«حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس        در بند آن مباش كه نشنید یا شنید»
و شش بار این شعر مولوی را می بینیم:
«جمله ذرات زمین و آسمان          با تو می گویند روزان و شبان
ما سمعیم و بصریم و هُشیم            با شما نامحرمان ما خامشیم.»
و این شعر عربی حكیم سبزواری را 22 بار تكرار می نماید:
« و فی كل شیء له آیه                تدل علی أنّه واحد»

و ابیات زیبای دیگری همانند ابیات زیر كه بارها در این تفسیر خودنمایی می كنند:
گر نگهبان من آن است كه من می دانم           شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
برو این دام بر مرغ دگر نه                        كه عنقا را بلند است آشیانه
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست         ورنه تشریف تو بر بالای كس كوتاه نیست
ـ شرط بسیار بباید كه شود قابل فیض               ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
ـ تو كار خود به خدا واگذار و خوشدل باش        كه رحم اگر نكند مدعی خدا بكند
ـ این جان عاریت كه به حافظ سپرده دوست       روزی رخش ببینم و تسلیم وی كنم
 

ح. آراء و دیدگاه ها

برداشت های قرآنی و روایی آیت الله طیب، نمایانگر شماری از آراء و افكار و باورهای تفسیری و دینی ایشان است كه در «اطیب البیان» انعكاس یافته و تا حدودی نوع قرائت و وجه تمایز این تفسیر با دیگر تفاسیر و یا دیدگاه های مفسران قدیم و جدید را روشن می نماید. ما برای آشنایی خوانندگان محترم با كلیاتی از اندیشه دینی و قرآنی ایشان مواردی را كه در كتاب تفسیر خویش یادآور شده  است،‌ در زیر می آوریم:
 

دیدگاه های تفسیری

«ـ خطابات قرآن، شامل جمعی مكلّفین اعم از مشافهین و موجودین و غیر موجودین در زمان خطاب است. بلی ممكن است شأن نزول در مورد بنی  اسراییل باشد … ولی این معنی، به عموم و اطلاق آیه ضرر نمی زند. (همان،2/ 20 و134)
ـ چنان كه مكرر تذّكر داده ایم تفسیرهایی كه در لسان اخبار است از باب بیان مصداق می باشد؛ و منافات با عموم و اطلاق آیات ندارد. (همان)
ـ كلمه زائده [«لا» زائده، «ما» زائده، «من» زائده، «با» زائده و …] در قرآن نیست. (همان، 14/ 8؛ 5/ 11)
ـ نزول دفعی قرآن به قلب پیامبر(ص)بوده و نزول تدریجی آن در 23 سال انجام گرفته است. (رك: همان، 2/ 333)
ـ معاندین، ترتیب نزول آیه «… الیوم اكملت لكم دینكم …» را از روی عناد با امیرالمؤمنین(علیه السلام)و غصب خلافت بر هم زدند (همان، 4/297)
ـ نسخ آیه به اخبار ممكن است و مانعی ندارد [یعنی اگر در اخبار آمده كه آیه ای نسخ شده است، قابل اعتماد است] (همان، 4/33)
 

دیدگاه های كلامی و فقهی

ـ اُمّی بودن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی: از مكه بودن آن حضرت(ص) نه بیسواد بودن او؛ بلكه طبق روایتی از بصائر الدرجات «ان رسول الله یقرأ و یكتب بكل لسان»؛ و حدیثی از امام جواد(علیه السلام)كه آن حضرت به هفتاد و دو زبان می خواند و می نوشت. پس بعضی از مفسّرین عامّه به خطا رفته اند كه گمان كرده اند كه منظور از امّی، نداشتن خواندن و نوشتن پیامبر(ص)بوده است. (همان، 4/67)
ـ پیامبران از اول عمر تا زمان رحلت، از معاصی، از خطا و سهو و نسیان و فراموشی و اشتباه و جهل مبرّا هستند (همان،10/16)
ـ معجزه در تحت اختیار انبیا نیست؛ فعل الهی است به دست آنها صادر می شود؛ آن هم به اندازه ای كه حجت بر آنها تمام شود؛ و ملعبه ناس نیست كه هر چه هر كه تقاضا كند آنها بجا آورند (همان،/86)
ـ انبیاء اموری كه باعث نفرت مردم باشد نباید دارا باشند؛ چنانچه نسبت هایی كه به حضرت ایوب(علیه السلام)می دهند كذب محض است. (همان، 7/111)
ـ حضرت رسالت(ص) و ائمه  طاهرین علیهم السلام ، عالم به غیب هستند؛ یعنی نسبت به اموری كه بر غیر آنها غیب است؛ و عالم به غیب نیستند نسبت به اموری كه مختص است علم به آنها به خداوند. (همان، 5/76) تا آنجا عالمند كه خدا به آنان افاضه كرده باشد. (همان، 1/507)
– همه جنگ‌های پیامبر(ص)با كفار دفاعی بوده است. (رك: همان، 4/165)
– اهل كتاب نجس و ناپاكند.(رك: همان، 4/304)
– ورود غیرمسلمانان به مساجد برای بازدیدها جایز نیست. (رك: همان، 2/159)
– تخریب مساجد برای خیابان‌كشی و توسعه شهری جایز نیست (رك: همان، 2/158)
ـ سبب برتری رجال [به زنان] دو چیز است: عقل و تدبیر، و استعدادات و قوا «هنّ نواقص العقول و نواقص الحظوظ و نواقص الایمان» (همان،4/72)
ـ كسانی كه … نمی توانند به وظائف دینی خود عمل كنند، مثل بسیاری از ممالك خارجه، بلكه بسیاری از دهات دور دست؛ بلكه بسیاری از شهرستان‌ها و امثال اینها حرام است توقف آنها و واجب است هجرت به محل و مركزی كه دسترسی به احكام دین داشته باشند، نمایند و بتوانند به وظائف دینی عمل كنند. (همان،/180)
ـ سؤال به كف [گدایی] حرام است؛ و دادن [كمك كردن به آنها] اعانت بر معصیت است (همان، 14/240)
ـ مؤمن، منحصر به شیعه اثنی عشری است. (همان، 1/467)
ـ … از این آیه به ضمیمه این حدیث می توان استفاده كرد كه طریقه عرب بعد از رحلت حضرت رسول(ص) بر ضلالت بوده و طریقه عجم كه مذهب اثنی عشری است بر حق است. (همان، 4/232 و233)
ـ در فقه شیعه، احكام شرعیه، تابع حكم و مصالح است. (همان، 8/372)
ـ روزه روز تاسوعا به خاطر اینكه تبعیت از بنی امیه می باشد، مكروه است. (رك: همان، 2/ 326)4

 

كاستی ها در تفسیر اطیب البیان

كتاب، آن‌گاه كه در بوته نقد می نشیند، هویت خود را می نمایاند. چه بسا كتاب هایی كه اهل رجال، دایرة‌المعارف‌ها و كتابنامه ها تعریف‌های بسیاری از آن كرده باشند و تقریظ‌ها در ابتدا و انتهای آنها خودنمایی كنند؛ امّا تا در بوته نقادی علمی و اصولی قرار نگرفته اند، همه را در حد تعارفات یا كلی گویی باید پذیرفت.
كمتر كتابی را می توان یافت كه هیچ‌ جای نقدی بر آن نباشد؛ اگر امروز هم موقعیت علمی و سیاسی نویسنده ای یا حوصلة‌ روزگار، اجازه نقد آن نداده باشد، فردا هرگز چنین نخواهد بود!
نقد، خود نعمتی است در حق گذشتگان كه كاستی ها و اشتباهات آنان را اصلاح و جبران می نماید؛ و نعمتی است برای آیندگان كه آنان را به دقت و ژرف‌اندیشی بیشتری در نگارش‌ها و پژوهش‌ها وامی دارد.
آری! «اطیب البیان» در یك نگاه كلی «تفسیری است ساده و متقن و دقیق» (عقیقی بخشایشی، /1048) و «اینجا و آنجا به مباحث سودمند گوناگون پرداخته» (خرمشاهی،/667)؛ ولی با كاستی های فراوانی نیز همراه است كه ناگزیر از بیان آن در این مجال هستیم:

 

1- نابسامانی نوشتاری

تفاسیری كه اصول نوشتاری بر آنها حاكم است، از ابتدا تا انتها بر چهارچوبی استوارند: آیه، ترجمه، قرائت، لغت ، فضیلت سوره، شأن نزول، تفسیر، روایات و نكات تفسیری؛ ترتیبی است كه بر چیدمان سخن خود برگزیده اند.
«اطیب البیان» اگر در ابتدای كار تا حدودی آن را مراعات نموده، در ادامه كار، بنای نظم خود را بر بی نظمی نهاده است. محل نكات ادبی و لغوی و دیگر موارد تفسیری در تفسیر آیه ای كه گاه 40-50 صفحه كتاب را در بر می گیرد می نماید، روشن نیست؛ و تازه اعتمادی هم به وجود آنها در آن متن نمی رود.
آیات، گاه ترجمه دارند، گاه ندارند؛ ترجمه آیات، گاه به سبك تحت اللفظی است،‌گاه روان‌ فارسی، گاه تفسیری و گاه  آمیزه ای از هر سه.
گاه جزئیات ادبی آیه را گرفته و بقیه را وانهاده است، گاه موارد كلامی را گرفته، بقیه را انداخته است؛ گاه، تفسیر آیه ای را با همه ضرورت های ادبی و تفسیری، به روایت یا روایاتی، یا آوردن مثالی، یا آوردن مسأله ای فقهی و … خاتمه داده است. گاه ساده تر از ساده می نویسد، گاه بسیار فنی و پیچیده  و سخت ‌تر از سخت!

 

2- مخاطب ناشناسی

مخاطب سخن در تفسیر «اطیب البیان»، مشخص نیست. چنان كه گفتیم گاه سخن ساده تر از ساده است، گاهی سخت تر از سخت!
بیان این تفسیر به گونه ای است كه گاه گویا مفسر بر كرسی تدریس صرف و نحو و ادبیات عربی نشسته است. گاه در كرسی خارج فقه است؛ گاه در حلقه درس توضیح‌المسائل؛ و گاه خواجه نصیر طوسی است در تجرید الاعتقاد! كه همگی خارج از محدوده تفسیرنویسی اند.
نمونه هایی را بنگریم:
– در تفسیر « بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ…» (بقره/90)آمده است:
«بئس» از افعال ذم است مقابل نِعْمَ كه از افعال مدح است و در بئس چهار لغت است: 1- بئس به فتح باء و همزه، 2- بئس به فتح با و سكون همزه، 3- بئس به كسر باء و همزه، 4- بئس به كسر باء و سكون همزه؛ كه لغت مشهور آن است؛ و بعد از افعال مدح و ذم دو اسم مرفوع واقع می شود كه اولی فاعل این افعال و دومی مخصوص به مدح یا ذم است، مانند: نعم العبد ایوب، و بئس الشراب الحمیم و ممكن است فاعل اسم ذات باشد مانند دو مثال مزبور و مفادش این است كه مخصوص به مدح دارای جمیع مدائح و خوبی ها و مخصوص به ذم دارای انحاء ذمائم و بدی هاست، و ممكن است فاعلش اسم معنی یا به عبارت دیگر فعلی از افعال باشد مانند آیه مورد بحث كه فاعلش بئس، ماء موصوله و مخصوص به ذم كفر بما انزل الله است (طیب اصفهانی، 2/ 100-101)
ـ در تفسیر « قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ » (هود/ 79): [(قوم لوط) گفتند: تو كه می دانی ما تمایلی به دختران تو نداریم؛ و خوب می دانی ما چه می خواهیم]، می نویسد:
«تنبیه ـ فی احكام لواطه، اولاً لواط محقق می شود به مجرد غیبوبه حشفه یا بعض آن و لو انزال نشود و جنابت می آورد و وجوب الغسل و احكام جنب بر طرفین فاعل و مفعول جاری است و این لواط چهار قسم است: …» (طیب، 7/97)
در تفسیر « الَّذِینَ یأْكُلُونَ الرِّبَا…» (بقره/275) می نویسد:
«ربا دو قسم است: رباء قرضی و معاملی. ربا قرضی عبارت است از اینكه چیزی را به عنوان قرض بدهد و شرط كند كه چیزی زائد بر این مال به او رد كند و فرق نمی كند كه آن شیئی زائد از جنس همان عین مقروضه باشد یا شیئی دیگر حتّی اگر شرط عملی بشود و لو قرائت یك سوره از قرآن یا یك ذكر از اذكار یا شرط وصفی زائد باشد مثل جید و ردی، اما زیاده بدون شرط مانعی ندارد بلكه مستحب است و لو دائن هم بداند كه مدیون آن را زیاده  می دهد و داعی بر دین هم باشد لكن شرط نكند كه مدیون ملزم باشد به ردّ زائد. و حرمت ربا مخصوص به گیرنده نیست بلكه دهنده و واسطه و شاهد و كاتب تماماً شریك در حرمت هستند به نصّ اخبار، و طرقی در فقه برای فرار از ربوا ذكر كرده اند به اسم حیل ربا كه بهترین آنها این است كه قبل از قرض آن زائد را دهنده به گیرنده صلح یا هبه كند و شرط كند كه این مقدار به من قرض بده تا فلان مدّت به تو رد كنم كه قرض شرط صلح باشد و اما عكس آن كه صلح شرط قرض شود ربا است و حرم است و این رباء قرض در همه چیز می آید.
و اما رباء معاملی كه عبارت از مبادله جنس به جنس باشد در خصوص مكیل و موزون است كه باید جنسین هر دو از حیث مقدار و وزن متساوی باشند …» (طیب اصفهانی، 3/63)
ـ در تفسیر «… یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» (بقره/273) [افراد ناآگاه آنان را از شدت حیا، بی نیاز می پندارند] می گوید:
«یكی از اخلاق فاضله انسان عفت است بلكه سر منشأ بسیاری از اخلاق حمیده است چون در علم اخلاق، اخلاق را بر هشت قسمت تقسیم كرده اند:
1- اخلاق راجعه به قوّه عاقله، 2- به قوّه شهویه بهیمیه، 3- به قوه وهمیه شیطانیه، 4- به قوه غضبیه سبعیه، 5- به قوه وهمیه و شهویه، 6- وهمیه و غضبیه، 7- شهویه و غضبیه، 8- شهویه وهمیه و غضبیه. و از برای هر یك از این اقسام دو جنس معین كرده اند …» (طیب، 3/60-61) (در این زمینه رك: طیب4/185-186،274)

 

3- مطالب خارج از موضوع

در گفتار و نوشتار، دراز كردن سخن (اِطناب) و آوردن كلمات و جملات معترضه در حدی كه مخلّ معنا و پریشانی نباشد چندان ایرادی ندارد؛ اما گم كردن رشته  كلام، از شاخه ای به شاخه ای پریدن، یا از شیر آب، یاد شیر كربلا كردن، و به قول طلبه ها «الكلام یجر الكلام» آفتی است كه اعتبار سخن را كاسته و از تأثیر آن به شدت می كاهد.
یكی از بزرگترین كاستی های این تفسیر كه در سرتاسر كتاب موج می زند، پراكندگی گفتار و آوردن مطالب خارج از موضوع بحث، یا خارج از دایره تفسیر است. به عنوان نمونه به موارد زیر توجه كنید:

– این تفسیر هنگامی كه در آیه 108 سوره نساء می خواهد كلمه «یبیتون» را معنا كند چنین می نویسد:
«بیت از باب تفعیل به معنی شب را به روز آوردن است و یبیتون جمع است یعنی جماعتی كه شب اجتماع می كنند و كمیسیون دارند و بر مطلبی تصمیم می گیرند مثل اصحاب شیخین كه شب ها دور هم جمع می شدند … كه فردا كیانی را بیاورند و از آنها بیعت بگیرند و روزها با شمشیرهای برهنه درب خانه های مهاجر و انصار و آنها را به جبر و عنف و تهدید می بردند برای بیعت تا آن شب كه تصمیم گرفتند كه علی(علیه السلام)را برای بیعت ببرند و كردند آنچه كردند …» (همان، 4/ 197)

– در تفسیر« قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ» (نمل/44) [(سلیمان به بلقیس) گفت: این كاخ از بلور صاف ساخته شده است] این گونه می نویسد:
«این صرح از بلور صاف ساخته شده. ممرد صاف است كه هیچ چیز روی آن نباشد از گردو غبار و از همین باب است جوان امرد یعنی هنوز مو بر صورتش روئیده نشده.
مسئله امروز معمول بسیاری شاید صد نود بلكه زیادتر شده حلق لحاء تراشیدن ریش و این در شریعت اسلام حرام است و در اخبار عمل بنی مروان و بنی ‌عباس شده و بنی مروان یك دسته از بنی امیه، هستند كه بعد از آنكه معاویه پسر یزید چهل روز خلافت كرد خود را خلع كرد و گفت من لیاقت خلافت ندارم مروان حكم مدعی خلافت شد و شش ماه بیشتر نگذشت كه به دَرَك واصل شد و پس از او اولاد مروان خلافت كردند كه آخری آنها مروان حمال بود به دست احمد سفاح كشته شد و در دوره آنها حضرت سجاد و حضرت باقرعلیهما السلام بودند.» (همان، 10/148)

– در تفسیر«أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَه مِنْ دُونِ النِّسَاءِ…» [آیا به جای زنان مردان را از روی شهوت اختیار می كنند؟] می نویسد:
«… «مِنْ دُونِ النِّسَاءِ» زن اختیار نمی كنند و نزد زنها نمی روند و دارد زنها هم چون دیدند كه مردان اقبال به  آنها ندارند آنها هم بین خود یك معصیت دیگری اختراع كردند و آن مساحقه بود كه حرام است و تعزیر دارد و نظیر قوم لوط امروز بسیار هستند ازدواج نمی كنند از ترس مخارج و گرفتاری و آنها هم زن اختیار كردند خودداری می كنند كه نطفه منعقد نشود از ترس مخارج اولاد و از اینكه زنها از زیبایی بیفتند و اگر احیاناً هم نطفه منعقد شد سقط می كنند با اینكه حرام است و تعزیر دارد دیه هم دارد به اختلاف مراتب از نطفه و علقه و مضغه و صورت بندی تا جان پیدا كردن كه دیه كامل دارد و بسیار تعجب است از آقایان دكترها و دكترات كه اجرت می گیرند بر این فعل حرام و دیه هم گردن آنها را می گیرد خدا لعنت كند آنكه محسن فاطمه(علیها السلام) را سقط كرد كه گفتند در یكی از سه مورد بوده: یكی آن موقع كه فاطمه(علیهم السلام) را بین در و دیوار فشار داد كه صدای شكستن استخوان پهلو را شنید یا آن موقع كه علی(علیه السلام)را طناب به گردن بردند و فاطمه(علیها السلام) مانعه شد یا آن موقع كه نامه رد فدك را گرفت و پاره كرد و به لگد بچه را سقط كرد و ممكن است هر سه موقع مدخلیت داشته.» (همان، 10/160)

– در تفسیر« یخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا…» (بقره/9)، به خدعه منافقان در خصوص مؤمنان اشاره نموده و ناگاه به یاد صفات رذیله و عقوبات آن می افتد؛ و 15 مورد از آنها را با روایات، شرح و بسط می دهد؛ در نتیجه 45 صفحه كتاب را بدون هیچ ارتباط موضوعی اشغال می كند !!! (رك: همان، 1/ 316-361)
و صدها مورد دیگر از این قبیل كه بدون ارتباط موضوع، حجم تفسیر را افزوده است!( رك: 11/31، 10/160، 7/49، 1/316-361، 14/249)

4- اخبار ضعیف، خرافی، اسرائیلیات و تفسیر به رأی
مرحوم آیت ‌الله طیب هر چند بنای تفسیر را بر پرهیز از اخبار ضعیف و غیر مشهور گذاشته، برداشت های قرآن را كه مؤید به اخبار نباشد، تفسیر به رأی بشمار آورده، و در این راستا شماری از اخبار را مردود دانسته و مفسران زیادی را ـ بیشتر بدون ذكر نام ـ مورد مذمت و سرزنش قرار داده است؛ اما چه بسا كه حرارت سخن، سرعت قلم و باورهای ذهنی، او را به دامی كه از آن گریزان بوده، گرفتار نموده است.
چه باید كرد كه آوردن مثال ها حجم مقاله را از حد فزون می كند و نیاوردن آن، خواننده را قانع نكرده و به تردید وا می دارد! خوشبختانه نمونه هایی در «آراء و دیدگاه های» ایشان و در دیگر بخش‌ها نشانگر چگونگی موضوع بوده است ولی باز ناگزیر به موارد كوتاهی اشاره می نماییم:
«- بنویسید سوره یوسف را و سه روز در منزل نگاه دارید سپس در خارج منزل در دیواری دفن كنید رسول سلطان شما را دعوت می كند به خدمت او و حوائج را به اذن الهی انجام می دهد (همان، 7/ 148 – 149)

– «حضرت سلیمان(علیه السلام)سیصد زن مهریه داشت و هفتصد سریه و حضرت داود(علیه السلام)صد زن داشت» (همان، 348)!!!
در تفسیر«… قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَینِ اثْنَینِ…» [(به حضرت نوح(علیه السلام)] گفتیم كه از حیوانات یك نر و ماده را سوار كشتی كن] می نویسد:
«در بعض اخبار دارد سه نوع از آنها تخلف كردند سنور كه گربه باشد و فاره كه موش باشد و خنزیر كه خوك باشد پس از طوفان و آمدن روی زمین اسد كه شیر باشد عطسه كرد دو گربه نر و ماده از دماغش افتاد و فیل عطسه كرد دو خوك از دماغش افتاد پس از آن خنزیر عطسه كرد و دو موش از دماغش افتاد»! (همان،/52)
اما در مورد تفسیر به رأی! اگر برداشت های قرآن را كه مستند روایی ندارند تفسیر به رأی بدانیم، آن وقت «اطیب البیان» پر از مطالب تفسیر به رأی است كه غالباً با عبارت «تحقیق كلام اینكه»، وارد آن شده است و مستندی از روایات هم بر آنها ارائه نكرده است! (رك: همان،1/ 413 و414 و429 ـ 434؛ 2/ 23 و298 و409 و437 و467؛ 3/ 77 و 98 و99 و111 و125 و…)

 

5- ترجمه نشدن روایات و برخی از آیات

«اطیب البیان» در تفسیر آیات،‌ شواهد زیادی از روایات و خطبه های كوتاه و بلند معصومان، و گاه آیاتی از قرآن مجید را می آورد، ولی جز در جلد اوّل، در بقیه جلدها، آن همه روایات و آیات قرآنی را بدون ترجمه وا می نهد؛ و در نتیجه تفسیرخوان فارسی را در وادی عربیت سردرگم نگه می دارد. گاه ترجمه آیات ترتیبی را نیز كه به تفسیر آن می پردازد، رها نموده و بلافاصله وارد تفسیر می شود!

 

6- تهاجم به فرقه های مذهبی

این تفسیر به بهانه های مختلف و غالباً خارج از موضوع، تعریض‌های شدیدی به اهل سنّت و جماعت و پیشوایان و علمای آنان دارد، كه گذشته از صحت و سقم آن‌ها، جز دامن زدن به آتش تفرقه و اختلاف و مخدوش نمودن برنامه های وحدت اسلامی و دارالتقریب ها كه سالیانی است مراجع و مفتیان بسیاری در جهان اسلام بر آن اهتمام دارند، نتیجه ای در بر نخواهد داشت (رك: همان، 4/ 206- 208؛ 2/ 27؛ 7/ 59 و60؛ 4/ 233؛ 1/ 467؛ 7/ 111؛ 3/310؛ و …)

 

7- رعایت نكردن اصول نگارشی

بدیهی است كه هر ساده نویسی، روان‌نویسی نیست؛ بلكه روان‌نویسی، انتخاب واژه های متداول در ادبیات نوشتاری و چیدمان درست آنها در قالب دستور زبان، با رعایت علائم نگارشی می باشد. گزینش سبك گفتاری و گویش شخصی و محلی برای نوشتار، پیام رسانی را بر مخاطب دشوار می نماید؛ هر چند كه با واژگان ساده ای همراه بوده باشد.
تفسیر «اطیب البیان» چه بسا با انتخاب واژگان غریب و سبك نوشتاری به سبك گفتاری، و با رعایت نكردن اصول دستور زبان فارسی و علائم نگارشی، فهم مطلب را بر خواننده بسیار مشكل نموده است. نمونه هایی از چنین نوشتار را در مطالب پیشین ملاحظه فرمودید؛ باز نمونه های كوتاهی را ـ آن گونه كه در كتاب آمده ـ در زیر می آوریم:
– «و در مخالفت نذر كفاره تعلق می گیرد و در كفاره آن اختلاف است مشهور قائلند كه مثل كفاره افطار رمضان است مخیر بین عتق رقبه یا صیام شهرین یا اطعام ستین مسكینا، و بعضی گفتند مثل كفّار قسم است كه اطعام ده مسكین یا كسوه ده مسكین یا عتق رقبه و اگر متمكن نباشد سه روز روز» (همان، 3/54)
– «قالوا، قوم لوط در جواب فرمایش او كه فرمود: «هَؤُلاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ» در این مدت مدید كه ما را دعوت می كردی كه ما هیچگونه اقبالی به زنها نداشتیم چنانچه بعض ابناء امروزه می گویند زن باعث گرفتاری است اولاد می آورد نفقه و كسوت و سكنی لازم دارد و این ابتلائات در آن نیست بعلاوه آنكه الذّ است نظر بضیق آن و سهل التناول است نه مهر لازم دارد نه زحمت دارد در كوچه و بازار در دسترس است.» (همان، 7/96)
– «مال حلال ممكن است بیكی از اقسام ذیل بدست انسان بیاید:
1- تملك چیزهایی كه مالك نداشته باشد از قبیل حیازت ‌مباحات و احتطاب و استخراج معادن و اصطیاد و غوّاصی و نحو اینها. 2- …» (همان، 1/214)
– «یدخلونها فاعل یدخلونها بعض گفتند جمیع این سه طبقه ظالم لنفسه بمغفرت و شفاعت مقتصد بحساب یسیر سابق بالخیرات بدون حساب بعضی گفتند خصوص سابق بالخیرات است و اثبات شیء نفی ما عدی نمیكند كه مقتصد هم داخل شود ما میگوییم كسانی كه قابلیت دخول داشته باشند كه با ایمان از دنیا رفته باشند و لو آلوده ببعض معاصی باشند بواسط مغفرت و عفو و شفاعت و غیر اینها» (همان،/ 11-30-31)
– «… بنا از همان روزی كه ساخته می شود رو بخرابی میرود. هر چه بگذرد بخرابی نزدیك‌تر میشود مخصوصاً چه بناهای محكم از سیمان و آجر و تیرآهن و سنگ ساختمان میكنند گویا هزار سال در دنیا زیست می كنند كه این عمارات برای آنها باقی بمانند اگر بگویی كه اینها برای فرزندان و اعقاب خود ساختمان می كنند می گوییم بدانید كه در اعقاب شما این عمارات دمده میشود و طرز مد آن روز ساختمان می كنند …» (همان، 10/97)
حال بیافزایید به این‌ها نبود فهرست در این مجلدات ضخیم، حذف پاورقی، وارد كردن مطالب مربوط به پاورقی در متن اصلی، اغلاط زیاد چاپی و استفاده از برخی از كلمات فارسی دری را؛ 5

 

8- تكرار بدون ارتباط مطالب

مفسّر «اطیب البیان» از تكرار مطالب ابایی ندارد. چه بسا كه كلمه ای در نوشتارش، مطلبی، روایتی یا شعری را تداعی می نماید، آن را در همان‌جا می آورد. و تا پایان تفسیر نیز هر جا با همان كلمه مواجه می شود، ‌باز همان مطلب را تكرار می نماید. مثلاً: در حین تفسیر، با رسیدن به نام «صالح»(علیه السلام)، مطلبی در ذهنش تداعی نموده و همواره آن را در طول تفسیر تكرار می نماید؛ و آن عبارت است از اینكه می نویسد:
«سه نفر از خاندان رسالت  یادی از ناقه صالح(علیه السلام)كردند: یكی صدیقه طاهره3«و ماكان ناقه صالح و فصیلها بالفضل عندالله الا دونی»؛ و یكی ابی عبدالله در شهادت طفل رضیع «رب لایكون اهون الیك من فصیل»؛ و یكی حضرت هادی(علیه السلام)در مورد متوكل كه فرمود: بای من افضل از ناقه صالح(علیه السلام)است.» (رك: همان، 5/ 371؛ 7/81؛ 10/ 72 و 77 و 155؛ 11/ 423؛ 12/383 و 360؛ 14/ 104)
برخی، وجه بارز این تفسیر را دقّت در روایات قرآنی عنوان كرده اند؛ ولی هیچ نقد علمی و مطابق معیارهای حدیث شناسی در آن دیده نمی شود. تنها بی اعتنایی به تفاسیر و روایات عامّه و رد كلامی آنها ملاك نقد روایی این تفسیر نشان می دهد؛ در حالی كه به روایات ضعیف بسیاری از كتب شیعه اعتماد نموده و بر آنها استناد نموده است؛ چنان كه گاه روایتی می آورد كه جز در «اطیب البیان»، در هیچ یك از منابع شیعی نشانی از آن نمی رود!6
تكرار مطالب مختلف در سرتاسر تفسیر و علاقه مفسّر فقید به آوردن مطالب خارج از موضوع تفسیری، بر حجم كتاب، بسیار افزوده است؛ چنانكه این تفسیر 14 جلدی با ویرایش و تنقیح لازم و حذف مطالب خارج از موضوع و تكراری، در چهار یا پنج جلد قابل عرضه خواهد بود.

 

نتیجه

تفسیر «اطیب البیان»، تفسیری آمیخته با ادبیات، كلام، فقه، اخلاق و روایات است كه به زبان فارسی تدوین یافته است. با توجه به سبك نوشتاری آن كه منحصر به فرد می باشد، نام گذاری آن به «تفسیر مجلسی» مناسب تر از نام گذاری در ردیف دیگر گرایش‌های تفسیری است.
این تفسیر، مطالب تفسیری و غیر تفسیری خوبی را در بر گرفته است اما مطالب غیرتفسیری آن بسیار بیش‌تر از مطالب تفسیری آن نشان می دهد.
چیدمان سخن در این تفسیر، تابع نظم و نسق خاصی نبوده و پیوند و انسجام كلام در آن كمتر دیده می شود. متن عربی روایات كه بخش زیادی از این تفسیر را تشكیل می دهد ـ جز در جلد اول در بقیه جلدها ـ بدون ترجمه اند. شواهد قرآنی هم كه در متن تفسیر مورد استناد قرار گرفته همان گونه اند. گاه آیات اصلی هم فاقد ترجمه می باشند.
در این تفسیر، مخاطب كلام مشخص نیست، گاه ساده تر از ساده می نویسد، گاه سخت تر از سخت! رعایت نشدن اصول و علائم نگارشی و حاكمیت سبك گفتاری و گویشی بر نوشتاری تفسیر، پیام رسانی را پیچیده تر ساخته است.
 

نویسنده: حسن رهبری

________________________________

پی نوشت:

1. رك: مجله حوزه، شماره 33،/31ـ 47.
2. ایشان رؤیای خود را ابتدا در مقدمه تفسیر به صورت كوتاه و سربسته و بار دیگر در جلد پایان به تفصیل بیان می كند. (رك: اطیب البیان، 1/2و3؛ 14/ 280)
3. اطیب گاهی مولوی را تكفیر می نماید ـ (رك: همان، 2/260 و 261)
4. البته كتب فقهی شیعه، روزه اول ماه محرم تا روز تاسوعا را مستحب ویژه عنوان كرده اند.
5. مانند: مرا و را، بارداه = وارده، نبادا = مبادا، همچه = همچو، ربوا = ربا و …
6. نمونه ای از آن عبارت از این است: «قال الامام عسكری(علیه السلام): «نحن حجج الله علی خلقه و جدتنا فاطمه حجه علینا» ـ (همان، 13/225) متأسفانه این حدیث ضعیف و فاقد مدرك، دستاویزی شده بر عده ای از علاقه مندان افراطی تا در فقرات اذان نام حضرت فاطمه(علیها السلام) را بر آن بیفزایند؛ در حالی كه شهادت به ولایت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)جزو اذان نبوده و فقط به قصد رجاء می توان اداء نمود!

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد