خانه » همه » مذهبی » سیماى مؤمن در قرآن و حدیث مؤلف : ابوالفضل بهشتى

سیماى مؤمن در قرآن و حدیث مؤلف : ابوالفضل بهشتى


سیماى مؤمن در قرآن و حدیث مؤلف : ابوالفضل بهشتى

۱۳۹۳/۰۲/۰۳


۸۹۷ بازدید

سیماى مؤمن در قرآن و حدیث

مؤلف : ابوالفضل بهشتى

—- فهرست مطالب ——–

یک حدیث

مقدمه

فصل اول : مفهوم و تعریف ایمان

مفهوم ایمان

مراحل تسلیم

شاهد قرآنى

رابطه اسلام و ایمان

سیماى مؤمن در قرآن و حدیث

مؤلف : ابوالفضل بهشتى

—- فهرست مطالب ——–

یک حدیث

مقدمه

فصل اول : مفهوم و تعریف ایمان

مفهوم ایمان

مراحل تسلیم

شاهد قرآنى

رابطه اسلام و ایمان

مفهوم اسلام و ایمان

آرا و نظریات

بررسى و ارزیابى

جمع بندى

احکام اسلام و ایمان

رابطه علم و ایمان

نقش علم در بارورى ایمان

اقسام ایمان

ایمان تقلیدى :

ایمان گذرا:

ایمان سطحى :

ایمان ناقص :

مراتب ایمان

فصل دوم : آثار و فواید ایمان

آثار روانى ایمان

آرامش خاطر

عوارض نگرانى هاى روحى

1. جلوگیرى از تلاش و حرکت

2. مفاسد اجتماعى

3. امراض عصبى و جسمى

4. انزوا و گوشه گیرى

5. اختلال در نظام اجتماع

ضرورت درمان نگرانى ها

عوامل نگرانى هاى روحى

الف ) نارسایى هاى اقتصادى

ب ) حوادث تلخ و دردناک

ج ) زوالجوانى و اندیشه مرگ و نیستى

د) تبعیض ها و تفاوت ها

ه ) آمال و آرزوها

درمان نگرانى هاى روحى

ایمان ، تنها درمان

الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون .ممم (54)

ایمان و آرامش خاطر

نقش ایمان در اخلاق

ایمان و کنترل غرایز

علم و اخلاق

عقل و اخلاق

اخلاق و ایمان

آثار اجتماعى ایمان

اجتماع سالم

راه حل هاى بشر براى سلامت جامعه

ایمان و اجتماع سالم

ترک گناه و اجتماع سالم

نقش ایمان در ترک گناه

فصل سوم : راه کسب ایمان

راه به دست آوردن ایمان

الف ) مرحله نخست : شناخت پسوندها

ایمان به خدا

ایمان به قضا و قدر الهى

ایمان به غیب

ایمان به ملائکه

ایمان به پیامبران الهى

ایمان به ولایت على و فرزندانش (علیهم السلام )

ایمان به کتب آسمانى

معاد

ب ) مرحله دوم : ایجاد باور (باوریابى )

تفکر در آیات الهى

استدلالات و براهین عقلى

ج ) مرحله سوم : تثبیت پایه هاى ایمان

اول : پایه هاى ایمان

شرحى کوتاه

پایه هاى چهارگانه

الف ) شاخه هاى صبر

ب ) شاخه هاى یقین

ج ) شاخه هاى عدل

د) شاخه هاى جهاد

دوم : تثبیت و تقویت پایه هاى ایمان

1. ارتباط با خدا

2 و 3. اجتناب از حرام خوارى

4. مصاحبت با نیکان و صالحان

5. انفاق و صدقه

6. تلاش در بالا بردن درجه ایمان

فصل چهارم : اوصاف و نشانه هاى اهل ایمان

رابطه مؤ منان با خدا

توحید خالص

ابراهیم (علیه السلام )، اسوه توحید و خدامحورى

احادیث

یقین و دورى از شک و تزلزل

جوانى که پیامبر صلى الله علیه و آله ایمان و یقین او را تایید کرد

حب الهى و عشق به خدا

حب الهى معیار ارزش ها

حب الهى در روایات معصومین (علیهم السلام )

حب الهى و ترک گناه

اطاعت و تبعیت

اسماعیل (علیه السلام ) اسوه اطاعت محض فرمان الهى

اطاعت و فوز و رستگارى

خوف و رجا

یاد خدا

مراتب ذکر

پاره اى از آثار توجه به خدا

شکرگزارى

دو اثر ارزشمند شکرگزارى

مذمت کفران نعمت

حضرت ایوب (علیه السلام ) اسوه شکرگزاران

سلیمان (علیه السلام ) اسوه اى دیگر

عبادت خاشعانه

آیات

روایات

توکل

رضا

رابطه صبر و رضا

رابطه مؤ منان با خویشتن

ادب

کسب ادب از راه عمل به توصیه بزرگان

ادب پیامبر صلى الله علیه و آله

وقار

حلم

صبر

شتابزدگى

عفت زبان

راستگویى

بر و نیکوکارى

وسعت دایره نیکى

زهد و فقرگرایى

تقوا و ورع

عفت چشم

کار و کوشش

رزق حلال

اجتناب از ربا خوارى

قناعت

دانش طلبى

بهره ورى از عقل

خلق نیکو

خوش خلقى با خانواده

خوش خلقى با مردم

مزاح و شوخى

شجاعت و قوت قلب

جبن و ترس از خصلت هاى مذموم

ابهت

عزت

شرم و حیا

بصیرت و هشیارى

مروت و عاطفه

نفس ستیزى (جهاد اکبر)

دشمن ستیزى (جهاد اصغر)

عفت جنسى

عفت گوش

پرهیز از ستایش شدن

اعتدال و میانه روى

زیبایى و نظافت

اشتیاق به مرگ

اجتناب از خدعه و نیرنگ

بهره بردارى نیکو از عمر

اجتناب از شش خصلت ناپسند

رابطه مؤ منان با خویشان و خانواده

رابطه مؤ من با پدر و مادر

رابطه مؤ من با همسر

عوامل گرمى کانون خانواده

رابطه مؤ من با فرزندان

رابطه مؤ من با خویشان

چگونگى صله رحم

رابطه مؤ منان با مردم

مردم دارى

خواهان آسایش مردم

دعوت و مهمان پذیرى

حمایت از ضعیفان

همسایه دارى

حریم همسایگى

تواضع و فروتنى

کبر و غرور

انصاف در برخورد با مسلمانان

انفاق و سخاوت

رسیدگى به نیازمندان

خیر خواهى مردم

مروت و یتیم نوازى

صلح و آشتى

جنگ و فتنه انگیزى

امانت دارى

رازدارى

وفاى به عهد

عفو و گذشت

مدارا با مردم

رابطه ایمان و مدارا

امر به معروف و نهى از منکر

سلام ، مصافحه ، معانقه و تسلیت گویى

اجتناب از غیبت

اجتناب از دروغ

اجتناب از کتمان شهادت

اجتناب از حسد

اجتناب از کینه ورزى

اجتناب از ظلم

اجتناب از بخل

اجتناب از بدگمانى و بدبینى

آثار زیان بخش بدبینى

اجتناب از عیب جویى

اجتناب از تمسخر و تحقیر

اجتناب از استفاده از القاب زشت

اجتناب از تجسس و کنجکاوى در اسرار مردم

آثار زیان بخش تجسس

رابطه مؤ منان با طبیعت

تفکر در طبیعت

طبیعت و خداشناسى

بزرگ ترین زیبایى طبیعت

معصومین (علیهم السلام ) و طبیعت

طبیعت و ایمان

حفظ طبیعت

زمین

حیوانات

آب

فصل پنجم : پاداش اهل ایمان در دنیا و آخرت

الف ) پاداش اهل ایمان در دنیا

1. هدایت پروردگار

2. ولایت الهى

3. رحمت الهى

4. مغفرت الهى

5. محبوبیت

6. رزق الهى

7. مشمول نصرت الهى

8. امنیت

9. عزت

10. خوشبختى و زندگى خوب

11. استجابت دعا

12. رؤ یت نور خدا

13. مشمول دعاى خیر فرشتگان

14. یارى و نصرت فرشتگان

15. شهرت در آسمان ها

16. اصلاح امور

17. مهر و محبت الهى

18. عاقبت نیک

ب ) پاداش اخروى اهل ایمان

1. مرگ آسان

2. حق شفاعت

3. بخشش

4. قبولى اعمال

5. اجر و پاداش شهادت

6. بهشت

مقدمه

قدرت هاى استعمارى با هدف از بین بردن فرهنگ دینى مسلمانان به ویژه جوانان کشورهاى اسلامى ، و متلاشى کردن قدرت هاى متمرکز اسلامى هم چون حکومت عثمانى ، چهره هاى لائیک و ضد دین و دست پرورده خویش ، مانند کمال آتاتورک در ترکیه و رضاخان در ایران به آنان تحمیل کردند که محصول این نقشه شوم ، تهى ساختن مسلمانان از فرهنگ و معارف اسلامى و مبتلا ساختن آنان به رذایل اخلاقى و بى بند و بارى و فساد بود.

با پیروزى انقلاب اسلامى به رهبرى قائد عظیم الشان انقلاب حضرت امام خمینى رحمه الله حرکت خانمانسوز و فرهنگ منحط استعمارى متوقف و به جاى آن اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله در جامعه پدید آمد، به طورى که جایى براى خودنمایى فرهنگ فاسد غرب باقى نگذاشت ، لیکن دشمن پس از چندى از این پیروزى بزرگ و با عظمت ، با وقوف به حرکت توفنده و استکبارستیزى آن با طراحى و اجراى جنگ تحمیلى خواست تا کام مردم را تلخ کند و آنان را براى همیشه از این حرکت توفنده و تحول روحى و اخلاقى پشیمان سازد، اما به خواست خدا با یکپارچگى و ایثار مردم ، استکبار جهانى در این جبهه نیز ناکام ماند. از این رو، در صدد بر آمد تا از شیوه هاى گوناگونى بهره گیرد که در این میان ، جبهه فرهنگى ، مقام نخست را در سیاست گزارى دشمن احراز کرد و در وضعیت بازسازى کشور با گشودن فضاى سیاسى – فرهنگى به روى دگراندیشان سکولار و لیبرال هاى وطنى و آزادى ستون پنجم در عرصه فرهنگ اهداف شوم و پلید خود را دنبال کرد. بنابراین ، تهاجم فرهنگى به عنوان آخرین ابزار و حربه دشمن به میدان پیکار آمد! و در این میان بخشى از طیف جوان ایرانى به دلایلى چون کم تجربگى و الگوطلبى و نوگرایى ، با ابزارهاى مرئى و نامرئى مدرن و شیطانى ، در خاکریز نخست این تهاجم جاى گرفت .

اینک براى نجات جوانان از چنین گردابى مهلک و مقابله با این تهاجم فرهنگى گسترده و حساب شده ، راه حل هاى بسیارى پیش روست ، از جمله :

– روشنگرى و تبیین منافع و مضار ابزارهاى گمراه کننده .

– اهتمام جدى به کانون خانواده .

– تسهیل ارضاى مشروع غریزه جنسى .

– سامان دادن پیگیر به امور اقتصادى و معضل اشتغال .

– سپردن امور فرهنگى به دست با کفایت عناصر کاردان ، آزاد اندیش مسلمان .

– طرد غربزدگان از پست هاى کلیدى و…

لیکن مهم ترین و کارآمدترین راه حل ها – در کنار امور یاد شده – کاشتن بذر ایمان در دل ها و نمایاندن عظمت خداوند و کوچک دانستن غیر او و دل بستن به حقایق هستى و بى اثر شمردن ما سوى الله و خلاصه ، سوق دادن انسان به ویژه نسل جوان ، به عرصه معنویت و ایمان است که این کتاب در صدد گام برداشتن در این مسیر است ، آن هم از زاویه اى خاص .

امید است در سایه الطاف الهى و توفیقات ربوبى و عنایت حضرت ولى عصر (عج ) مفید واقع شود و در این راه توفیقى نصیب گردد. و ما توفیقى الا بالله .

محورهاى اساسى و موضوعات کلى این مجموعه در ترسیم سیماى مؤ منان از دیدگاه قرآن و احادیث ، عناوین زیر مى باشند:

1. مفهوم و تعریف ایمان ،

2. آثار و فواید ایمان ،

3. راه به دست آوردن ایمان ،

4. اوصاف و نشانه هاى اهل ایمان ،

5. جایگاه و پاداش اهل ایمان .

در پایان لازم مى دانم از راهنمایى هاى سودمند اعضاى محترم شوراى کتاب مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى و محقق سخت کوش جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى رضا مختارى و نیز تلاش هاى خالصانه سرپرست محترم آن مرکز حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقاى سید محمد کاظم شمس و همکاران تقدیر و تشکر کنم .

ابوالفضل بهشتى

فصل اول : مفهوم و تعریف ایمان

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله :

ما من شى ء اءحب الى الله من الایمان ،

چیزى نزد خداوند محبوبتر از ایمان نیست .

بحارالانوار، ج 64، ص 71.

مفهوم ایمان

ایمان از ماده ((اءمن )) و مصدر باب افعال به معناى اعتقاد، گرویدن ، تصدیق و انقیاد است .

پس در تعریف ایمان مى توان گفت : ایمان ، اعتقاد و اطمینان قلبى کامل و روشن به یک مطلب ، شخص ، فکر و یا یک مسلک در دین است .

در اصطلاح شرع – که به آن ایمان مذهبى نیز گفته مى شود – عبارت است از: اعتقاد قلبى ، اقرار زبانى و عمل کردن اعضا به ارکان دین و قبول شریعت .

امیر مؤ منان (علیه السلام ) در تبیین ایمان مى فرماید:

الایمان تصدیق بالجنان و اقرار باللسان و عمل بالارکان (1)

ایمان تصدیق به قلب و اظهار و اعتراف به زبان و عمل به جوارح و اعضاست .

همان گونه که ملاحظه مى شود، رکن اساسى ایمان در مفهوم لغوى و شرعى آن ، تصدیق و تسلیم است ، اما تسلیم قلب و دل ، نه تسلیم تن و زبان تنها، و حتى تسلیم عقل و فکر نیز کفایت نمى کند که براى توضیح بیشتر به بیان مراحل تسلیم مى پردازیم :

مراحل تسلیم

تسلیم داراى سه مرحله است :

1. تسلیم تن 2. تسلیم عقل 3. تسلیم دل .

هر یک از مراحل سه گانه را با مثالى بیان مى کنیم :

الف ) هر گاه دو نفر در نیروى جسمى با یکدیگر به رقابت بپردازند، آن که در این نبرد شکست مى خورد از ستیز و جنگ باز مى ایستد و تسلیم فرد غالب مى شود، این نوع تسلیم ، تسلیم ((تن و جسم )) است .

ب ) اگر دو نفر با یکدیگر به مباحثه علمى بپردازند و یکى با قدرت منطق و استدلال طرف مقابل شکست مى خورد، از بحث و مباحثه باز مى ایستد و تسلیم مى شود، این گونه تسلیم ، تسلیم ((عقل و فکر)) است .

ج ) مرحله دیگر، تسلیم ((قلب و دل )) است . چه بسا کسى در مقابل فردى ، به دلیل قدرت فوق العاده جسمى اش ، از نظر قدرت بدنى تسلیم شود و نیز به سبب قدرت علمى بالاى او، در برابر منطق و استدلال قوى او از نظر عقل و فکر و اندیشه تسلیم گردد، ولى قلب و دل او تسلیم نباشد. و این پایانش از تعصب و عناد و لجاج و یا براى حفظ منافع شخصى است . تسلیم عقل و دل آن گاه به وجود مى آید که انسان فراتر از تسلیم تن و عقل با تمام وجود تسلیم شود، اگر این مرحله از تسلیم تحقق یابد، ایمان – که همان تسلیم قلب و دل است – به وجود آمده است ، زیرا حقیقت ایمان ، تسلیم قلب و دل است .

شاهد قرآنى

شاهد روشن این که ، شیطان از نظر قرآن ، خدا را مى شناخت و به خالقیت او اعتقاد داشت که به خداوند مى گوید:

((خلقتنى من نار و خلقته من طین ))(2)

مرا از آتش آفریدى و آدم را از گل .

و هم به روز رستاخیز اعتراف داشت و از خداوند خویش چنین فرجام مى خواهد: ((اءنظرنى الى یوم یبعثون ))(3) .

پروردگارا! مرا تا روز قیامت مهلت بده .

و نیز به انبیا و معصومین (علیهم السلام ) معرفت و شناخت داشت که گفت :

فبعزتک لاءغوینهم اءجمعین الا عبادک منهم المخلصین (4)

به عزت تو قسم ! که همه فرزندان آدم را گمراه مى سازم ، مگر بندگان خالص شده ات را.

مراد از بندگان خالص شده ، انبیا و معصومین (علیهم السلام ) و اولیاى الهى هستند.

پس شیطان به اصول دین (توحید، عدل ، نبوت ، امامت و معاد) اعتراف داشت ولیکن قرآن مجید او را ((کافر)) معرفى مى کند ((و کان من الکفرین ))(5)

پس شناخت و معرفت – که همان تسلیم فکر و ادراک و عقل است – براى ((مؤ من شدن )) کافى نیست ، زیرا چیز دیگرى لازم است و آن تسلیم قلب و روح است که شیطان مرحله سوم از تسلیم را نداشت و در نتیجه از صف مؤ منان خارج و به صف کافران پیوست .

رابطه اسلام و ایمان

از آنچه در باب حقیقت ایمان و اسلام (6) مورد اختلاف واقع شده دو موضوع زیر بیشتر چشمگیر است :

الف ) مفهوم اسلام و ایمان و فرق آن دو،

ب ) احکام اسلام و ایمان .

مفهوم اسلام و ایمان

مفهوم لغوى اسلام ، همان انقیاد و خضوع است ، و مفهوم لغوى ایمان – همان گونه که ذکر شد – اذعان ، تصدیق و اطمینان مى باشد.

آرا و نظریات

در مفهوم شرعى اسلام و ایمان ، آرا و نظریات مختلفى وجود دارد که از میان آنها چهار نظریه قابل طرح است .

1. اسلام همان تسلیم ظاهرى و زبانى ، و ایمان اعتقاد قلبى و باطنى است ، و سخن امام صادق (علیه السلام ) که مى فرماید: ((الاسلام قبل الایمان ))(7) اسلام پیش از ایمان است )) شاهد بر این معناست . البته این دو معنا در صورتى از آن دو واژه اراده مى شود که در مقابل یکدیگر قرار گیرند و گوینده در مقام تقسیم باشد، اما هر گاه جدا از هم ذکر شوند ممکن است اسلام بر همان چیزى اطلاق گردد که ایمان بر آن اطلاق مى شود، یعنى هر دو واژه در یک معنا استعمال گردد.

از جمله آیاتى که ایمان ، بر اسلام اطلاق شده آیه زیر است :

لا یحزنک الذین یسرعون فى الکفر من الذین قالوا آمنا باءفواههم و لم تؤ من قلوبهم (8)

گفتار کسانى که به سوى کفر شتاب مى کنند. تو را غمگین نسازد، آنان آنچه را که در دل قبول ندارند به زبان جارى مى سازند.

در جمله ((آمنا باءفواههم )) ماده ایمان در اسلام استعمال شده و ایمان زبانى همان اسلام است . و از این دست آیات آیه زیر است :

فاءخرجنا من کان فیها من المؤ منین # فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین (9)

از آن (دهکده اى که قرار بود بر آن بلا نازل کنیم ) مؤ منان را خارج کردیم ، و در آنجا جز یک خانه (خانواده لوط) خانه مسلمان و مؤ منى پیدا نکردیم .

در این آیه شریفه مسلمانان به معناى مؤ منان استعمال شده است .

شاهد و مستند قرآنى فرق بین اسلام و ایمان ، آیه ((اعراب )) است که مى فرماید:

قالت الاءعراب آمنا قل لم تؤ منوا و لکن قولوا اءسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم (10)

عرب هاى بادیه نشین گفتند: ایمان آورده ایم . بگو: شما ایمان نیاورده اند ولى بگویید اسلام آورده ایم ، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است .

همان گونه که ملاحظه مى شود در این آیه ، پیامبر از سوى خداوند مامور است به گروه ((بنى اسد)) را مى گفتند – که براى استفاده از زکات تظاهر به دین مى کردند و به زبان شهادتین – بگوید: شما اسلام آورده اید، نه ایمان . بنابراین ، تفاوت اسلام و ایمان در این است که در اسلام ، شکل ظاهرى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند در مسلک مسلمانان وارد مى شود. ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى و قلبى است و جایگاه آن دل است نه زبان و ظاهر انسان .

مرحوم علامه طباطبایى رحمه الله در تفسیر ارزشمند المیزان ذیل آیه فوق مى گوید:

از مفاد این آیه فرق ایمان و اسلام ظاهر مى شود که ایمان معنایى است قائم به قلب و اسلام امرى است قائم به زبان و جوارح ، و آن تسلیم شدن و خضوع زبانى با اظهار شهادت به توحید و نبوت و نیز انجام اعمال ظاهرى و مناسک دینى چه قلبش با آن اعمال همراه باشد یا نباشد(11) .

نیز این معنا از کلام نورانى پیامبر صلى الله علیه و آله استفاده مى شود که مى فرماید:

الاسلام علانیه و الایمان فى القلب (12)

اسلام امرى آشکار و روشن است ، ولى ایمان در قلب و دل است .

2. اسلام عبارت است از: اقرار زبانى توام با اعتقاد قلبى ، و ایمان عبارت است از: اقرار زبانى توام با اعتقاد قلبى به علاوه عمل به وظایف دینى .

شاهد بر این معنا روایتى است از امام رضا (علیه السلام ) که فرمود:

الایمان اقرار و عمل ، و الاسلام اقرار بلا عمل (13)

ایمان ، اعتراف توام با عمل است ، ولى اسلام ، اقرار بدون عمل است .

و نیز امام رضا (علیه السلام ) در رساله اى که اسلام را براى مامون خلاصه مى کند فرق اسلام و ایمان را چنین بیان مى فرماید:

و اءصحاب الحدود مسلمون لا مؤ منون و لا کافرون (14)

کسانى که کیفر الهى بر آنها جارى مى گردد، مسلمانانند، نه مؤ منان و نه کافران .

اما آنان مسلمانند، زیرا در قلب و زبان اقرار به حقانیت اسلام دارند، اما مؤ من نیستند، چرا که اساس اسلام همان عمل به قوانین آن است و فرد گنهکارى که حد الهى بر او جارى مى شود طبعا یک رشته تکالیف الهى را زیر پا گذارده است . ضمنا در این معنا، ایمان در برابر عصیان و گناه ، و اسلام در برابر کفر به کار رفته است .

هم چنین حدیث زیر – که در کتب حدیثى شیعه و سنى وجود دارد – شاهد بر همین معناست که پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:

لا یسرق السارق حین یسرق و هو مؤ من ، و لا یزنى الزانى حین یزنى و هو مؤ من ممم (15)

دزد در حالى که دزدى مى کند و زناکار در حالى که مرتکب زنا مى شود مؤ من نیستند.

3. در ایمان ، علاوه بر آنچه در اسلام شرط است . ولایت و شناخت و قبول اوصیاى رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز شرط مى باشد.

از جمله مستندات این تعریف فرمایش امام صادق (علیه السلام ) است که بعد از بیان اسلام – که اقرار به توحید و رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله و انجام دادن وظایف مذهبى است – مى فرماید:

الایمان معرفه هذا الامر، مع هذا، فان اءقر بها و لم یعرف هذا الامر کان مسلما و کان ضالا(16)

ایمان ، یعنى این که شخصى به ولایت ما معتقد باشد، اگر به آنچه گفته شد اعتراف کند ولى با ولایت ما آشنایى نداشته باشد، مسلمان گمراهى خواهد بود.

4. منظور از اسلام در لسان شرع همان حالت خضوع و تسلیم در برابر خداى جهان و اعراض از هر گونه شرک است ، و منظور از ایمان ، اذعان به خدا و تصدیق او و آنچه مربوط به اوست ، مانند رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله ، روز رستاخیز و کتب آسمانى .

نقطه مقابل اسلام در این تعریف ، شرک و الحاد، و نقطه مقابل ایمان ، کفر – که انکار همه یا برخى از اصول – است .

براى مفهوم اسلام با این بیان به دو آیه استناد مى شود:

1. قل انى اءمرت اءن اءکون اول من اءسلم و لا تکونن من المشرکین (17)

بگو: من ماءمورم نخستین کسى باشم که اسلام مى آورد و هرگز از مشرکان مباش .

2. لا شریک له و بذلک اءمرت و اءنا اول المسلمین (18)

(خداى یگانه ) همتایى ندارد و به پرستش او مامورم و من نخستین مسلمانم .

تامل در این دو آیه به خوبى نشان مى دهد که منظور از اسلام با تمام مشتقاتى که دارد عبارت از همان تسلیم و خضوع در برابر خدا و اجتناب از هر نوع شرک است .

و براى مفهوم ایمان در بیان گذشته نیز مستنداتى ذکر شده است که به دو آیه اشاره مى کنیم :

1. و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل (19)

هر کس ایمان را با کفر جایگزین کند، از راه راست منحرف شده است .

2. ان استحبوا الکفر على الایمان (20)

کفر را بر ایمان ترجیح دادند.

در این آیات ، ایمان در برابر کفر به کار رفته و نکته آن این است که ایمان حالت اذعان و تصدیق به یک چیز است ، همچنان که کفر حالت انکار و جحد به چیزى است .

بررسى و ارزیابى

در تعاریف چهارگانه گذشته مشاهده شد که براى هر یک از آنها ادله و مستنداتى ذکر شده ، لیکن براى ایجاد تفاهم بین آنها لازم است خلاصه بیان علامه طباطبایى رحمه الله در تفسیر المیزان ، ذیل آیه مبارکه و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه ممم (21) آورده شود تا پس از آن به نتیجه گیرى و جمع بندى مورد نظر دست یابیم .

ایشان مى فرماید: اسلام و ایمان مراحل و درجاتى دارند.

مرتبه اول اسلام ، قبول اوامر و نواهى شریعت است با جارى کردن شهادتین بر زبان . و مرتبه اول ایمان ، آن است که در قلب این شهادتین جاى بگیرد و دل و روح آدمى تسلیم شود به طورى که از عقل و تعقل و تفکر بگذرد و در عمق جان انسان بنشیند. که عمل به اغلب وظایف دینى از لوازم این درجه از ایمان است . مستند این درجه از اسلام و ایمان آیه ((اعراب )) مى باشد.

مرتبه دوم اسلام ، تسلیم قلب به همه عقاید و معارف و احکام تفصیلى اسلام است به طورى که به همه آنها حالت انقیاد و تسلیم دارد، البته چون عصمت ندارد، از نظر عمل ممکن است در این درجه از اسلام خطا و گناه کند.

قرآن مجید مى فرماید:

الذین آمنوا بآیاتنا و کانوا مسلمین (22)

متقین کسانى هستند که به آیات ما ایمان آورده و (بعد از ایمان ) اسلام آورندگان بودند.

در این جا اسلام بعد از ایمان قرار گرفته است .

در آیه دیگر مى فرماید:

یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فى السلم کافه (23)

اى کسانى که ایمان آورده اید (پس از ایمان ) وارد اسلام شوید و سلم و تسلیم کامل به دست آورید.

از تاءخر اسلام بر ایمان در این دو آیه معلوم مى شود که اسلام مرحله دوم است که پس از ایمان مرحله اول به دست مى آید. و مرحله دوم ایمان ، اعتقاد دل به همه حقایق دینى است به طورى که همه آنها را جدا جدا باور نموده و هیچ شک و تزلزلى به آنها در قلبش وجود ندارد.

خداى تبارک و تعالى خطاب به اهل ایمان مى فرماید:

یا ایها الذین آمنوا هل اءدلکم على تجاره تنجیکم من عذاب اءلیم تؤ منون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باءموالکم و اءنفسکم (24)

آیا مى خواهید راهى به شما نشان دهم که از عذاب الهى نجاتتان دهد؟ به خدا و رسول او ایمان آورید و در راه خدا با جان و مالتان جهاد کنید.

خداوند در این آیه با ارائه راه مى خواهد مؤ منان از مرحله تسلیم دل و درجه اى از ایمان ، به مرحله بالاترى از تسلیم دل و درجه اى برتر از ایمان دست یابند.

انسانى که واجبات را انجام مى دهد و محرمات را ترک مى کند، دلش به این اندازه تسلیم شده ، ولى با این حال قواى حیوانى او کاملا کنترل نشده و تسلیم نگردیده است . حالاتى بیهوده بر او مستولى مى شود، یا در برابر قضا و قدر الهى و مصایب و مشکلات زندگى هنوز تسلیم محض نشده است ، به عبارت دیگر، در برابر اوامر تشریعى تسلیم شده ، ولى در برابر خواسته ها و مقدرات تکوینى خداوند تسلیم نشده است ، یعنى هر گاه به این درجه رسید، به سومین درجه از درجات اسلام رسیده است .

قرآن کریم مى فرماید:

فلا و ربک لا یؤ منون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى اءنفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما(25)

به پروردگارت سوگند که آنها مؤ من نخواهند بود، مگر این که در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند و کاملا تسلیم باشند.

در این آیه خداوند سوگند یاد مى کند که اینان آن گاه که تو را حکم قرار دادند و در برابر حکم تو – چه به سود آنان باشد و چه به زیانشان – هیچ گونه تنگدلى و اعتراضى نداشته باشند، کاملا تسلیم تو شده اند.

و نیز مى فرماید:

اذ قال له ربه اءسلم قال اءسلمت لرب العالمین (26)

در آن هنگام که پروردگارش به او گفت : اسلام بیاور (و در برابر حق تسلیم باش ، او فرمان حق را از جان و دل پذیرفت و) گفت : در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم .

احتمالا این اسلام ، مرحله عالى تسلیم در برابر پروردگار متعال باشد.

سومین مرتبه از مراتب ایمان مرحله اى است که از تمام مراحل لغو و بیهوده اعراض کند و اخلاق فاضله اى چون رضا، تسلیم ، صبر، زهد تمام عیار، ورع کامل و حب و بغض ‍ فى الله را به طور کامل دارا باشد و چنین کسى مقام بالایى پیموده که علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات ، هر چه براى او پیش آید تسلیم است و قبلا هیچ شکایت و اعتراضى نداشته باشد.

خداوند مى فرماید:

قد اءفلح المؤ منون الذین هم فى صلاتهم خاشعون والذین هم عن اللغو معرضون ممم (27)

مؤ منان رستگار شدند، آنانى که در نمازشان خضوع دارند و از لغو و بیهودگى روى گردانند.

((لغو)) مراحلى دارد و احتمالا در این جا که در کنار خشوع در نماز ذکر شده مراد لغوى چون اعتراض و گله کردن در پیشامدهاست و هرگز در قلبشان خطور نمى کند که ؛ چرا خداوند این صحنه بلا را برایش پیش آورده است ؟!

و این درجه از ایمان ، درجه بسیار فوق العاده اى است که قلب تسلیم محض است .

چهارمین درجه از درجات اسلام که مقامى است موهبتى نه اکتسابى ، بنده محض بودن است که خداى را مولاى مطلق بداند به طورى که در برابر او براى خویش هیچ استقلالى قائل نباشد، یعنى با تمام وجود پذیرفته و عمل او نیز نمایانگر این حالت وارسته است .

شاید آن اسلامى که حضرت ابراهیم (علیه السلام ) در دعاى خود پس از ساختن کعبه از درگاه ربوبى درخواست کرد همین مرتبه از اسلام باشد:

ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا اءمة مسلمة لک (28)

پروردگارا! ما را از تسلیم شدگانت قرار ده و هم چنین از فرزندان ما امتى پدید آر که در برابر تو سر تسلیم فرود آورند.

حضرت ابراهیم (علیه السلام ) پس از آن که به اختیار خود دعوت خدا را که مى فرماید: ((اءسلم ؛ اسلام بیاور)) مى پذیرد و عرض مى کند: ((اءسلمت لرب العالمین ممم (29) ، براى پروردگار عالمیان اسلام آوردم ))، این اسلامى است که به اختیار ابراهیم (علیه السلام ) است ، اما درخواستى که در اواخر عمر مى کند و مى گوید: ((و اجعلنا مسلمین لک …)) درخواست مرتبه اى از اسلام است که زمام آن به دست او نیست و غیر اختیارى است و موهبتى الهى مى باشد که ((یؤ تیه من یشاء))، به هر کس که بخواهد مى دهد)).

ایمان مرتبه چهارم بعد از اسلامِ مرتبه چهارم است که آن حالت و مشاهده عمومیت پیدا کرده و در هر حال و زمان آن را دارا باشد و در این هنگام از اولیاى خدا مى باشد که خداوند درباره آنان مى فرماید:

اءلا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون الذین آمنوا و کانوا یتقون ممم (30)

آگاه باشید! به درستى که (دوستان و) اولیاى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند آنان که ایمان آوردند و (از مخالفت فرمان خدا) پرهیز مى کردند.

این مرحله از ایمان ، شاید از عهده بشر عادى خارج باشد.

جمع بندى

1. با توجه به مراتبى که درباره اسلام و ایمان ذکر شد مفاد هر یک از تعریف ها و مفاهیم چهارگانه نیز روشن مى شود، که هر یک مربوط به یک یا بعض مراتب مذکور است ، مثلا: تعریف اسلام به اقرار زبانى ، مربوط به اولین درجه از مراتب اسلام و پایین ترین مرتبه آن است و یا در تعریفى که اعتقاد قلبى براى اسلام قید شده مربوط به درجات بالاتر اسلام است و نیز در آن جا که اسلام به خضوع و خشوع و تسلیم تعریف شد، مربوط به درجات والاتر اسلام و یا منظور اظهار تسلیم است نه خود تسلیم ، که در این صورت مرتبه پایین اسلام را نیز شامل مى شود.

بر این اساس ، بین این تعریف ها و تفاوت ها براى اسلام و ایمان ، تسالم و تفاهم ایجاد مى شود.

2. اسلام و ایمان از نظر لغت دو معناى مختلف دارند، حقیقت اسلام همان خضوع و معناى آن اذعان و تصدیق است ، پس معناى لغوى این دو لفظ در لغت یا لسان شرع یکى نیست .

3. رابطه این دو از نسبت هاى چهارگانه (تباین ، تساوى ، عام و خاص مطلق و من وجه ) بنابر تعریف هاى گذشته متفاوت است .

بر اساس معانى و فرق هاى اول ، دوم و سوم ، رابطه میان آنها عموم و خصوص است ، یعنى همه افراد با ایمان ، مسلمانند، مؤ من نیست ، زیرا در معناى اول ایمان ، اعتقاد قلبى و در دومى ، پرداختن به وظایف عملى و در سومى شناخت جانشینان پیامبر صلى الله علیه و آله شرط است ، در صورتى که در تحقق اسلام با تعریف مذکور، هیچ یک از اینها شرط نیست .

و بر اساس معناى چهارم ، رابطه بین اسلام و ایمان تساوى است ، زیرا کسى که از صمیم قلب ، در برابر خدا خاضع و تسلیم باشد قطعا به خدا و آنچه از مظاهر الهى محسوب مى شود، (نبوت و کتب آسمانى ) اذعان خواهد داشت که از برخى آیات تساوى اسلام و ایمان استفاده مى شود، از جمله :

فاءخرجنا من کان فیها من المؤ منین فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین (31)

از آن (دهکده اى که قرار بود بر آن بلا نازل کنیم ) مؤ منان را خارج کردیم و در آن جا جز یک خانه (خانواده لوط) خانه مسلمانى پیدا نکردیم .

4. همان گونه که در تعریف اول ، سخن امام صادق (علیه السلام ): ((ان الاسلام قبل الایمان ))(32) به عنوان مستند ذکر شد، مى شود که مفاد این حدیث مربوط به اسلام و ایمان مرتبه اول آنهاست .

5. جامع ترین تعریف براى ایمان ، اقرار زبانى ، اعتقاد قلبى ، عمل کردن اعضا به ارکان دین ، اظهار فروتنى و قبول شریعت است . الایمان تصدیق بالجنان و اقرار باللسان ، و عمل بالاءرکان (33)

احکام اسلام و ایمان

نکته دیگر درباره اسلام و ایمان این که آیا احکامى مانند طهارت بدن ، حفظ جان و مال و حلال بودن ذبیحه و… در آیین اسلام ، مبتنى بر ایمان است یا اسلام ؟

پاسخ : احکام فوق در آیین اسلام همان تسلیم و درجه اول از اسلام است و هرگز تسلیم و خضوع قلبى و ایمان باطنى در آنها شرط نیست و در صدر اسلام این احکام عملا بر کسى مترتب مى شد که تظاهر به اسلام مى کرد، هر چند در دل ایمان نداشت . از این رو، امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

الاسلام یحقن به الدم و تؤ دى به الامانه و یستحل به الفرج و الثواب على الایمان (34)

هر کس ایمان بیاورد خون او محترم است ، امانت او پس داده مى شود و ناموسش بر دیگران حرام است ، ولى پاداش و ثواب مبتنى بر ایمان است .

مستند دیگر این مفاد بیان امیر مؤ منان (علیه السلام ) است که مى فرماید:

اءمرت اءن اءقاتل الناس حتى یقولوا: لا اله الا الله ، فاذا قالوها، فقد حرم على دماؤ هم و اءموالهم (35)

من مامورم با مردم نبرد کنم ، تا کلمه توحید را بر زبان جارى کنند. پس هر گاه شهادت به یگانگى خدا دادند، خون و مال آنها بر من حرام مى گردد.

هم چنین فضیل بن یسار مى گوید: از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم که فرمود:

ان الایمان یشارک الاسلام و لا یشارکه الاسلام ، ان الایمان ما و قر فى القلوب و الاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء(36)

ایمان با اسلام شریک است ، اما اسلام با ایمان شریک نیست (به تعبیر دیگر هر مؤ منى مسلمان است ، ولى هر مسلمانى مؤ من نیست ) ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزى است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى شود.

رابطه علم و ایمان

همان گونه که در بیان مراحل تسلیم گذشت یکى از مراحل تسلیم ، تسلیم عقل و فکر است و قدرتى که بتواند عقل را تسلیم کند، منطق و استدلال و برهان است و در این جا از زور و توان بازو کارى بر نمى آید، مثلا هرگز نمى توان با کتک زدن ، به یک دانش آموز فهماند که مجموع زوایاى مثلث برابر با دو قائمه است . قضایاى ریاضى را با استدلال باید ثابت کرد و راهى دیگر ندارد. آرى ، زور مى تواند بشر را وادار کند که به زبان از گفته خویش برگردد، ولى فکر بشر هرگز تسلیم نمى شود، همان طور که گالیله ، آن گاه که وى را به دلیل اعتقاد به حرکت زمین و مرکزیت خورشید شکنجه مى دادند و بنا شد او را آتش بزنند، از بیم جان از عقیده علمى خود به زبان ، اظهار توبه کرد ولى معروف است در همان حال دیدند روى زمین مى نویسد:

با توبه گالیله زمین از گردش خود باز نمى ایستد.

این مرحله از تسلیم – که ناشى از علم و دانش و برهان است – توانایى عظیمى دارد، اما از آن جا که فقط عقل و فکر تسلیم شده و هنوز دل تسلیم نشده است ، دچار تزلزل و آفت مى شود و چه بسا انسان در عمل از این تسلیم دست بردارد و بر خلاف مفاد علمى و برهانى قدم بگذارد و کم نیستند دانشمندان و عالمانى که از نظر علمى مطلبى را مستدل و مبرهن ذکر کنند و بدانند، اما در عمق جانشان به آنچه مى دانند و مى گویند، تسلیم نباشند. این جا علم است ، اما ایمان نیست .

داستان آن دانشمند و محققى که در کنفرانس ((مضرات مشروبات الکلى )) درباره آثار بد شرب خمر بر روى سلول هاى پوست و کبد و گلبول هاى خون و استخوان بسیار مستدل بحث و از نظر علمى تشریح مى کند و به دیگر ابعاد آن مى پردازد جالب است . یکى از حاضران سخت شیفته بحث او مى شود. درصدد است تا او را ببیند و مورد ستایش و تحسین قرار دهد. پس از گذشت زمانى با او ملاقات مى کند و نزدیک مى آید و او را در آغوش مى گیرد تا با او معانقه و روبوسى نماید، که بوى بد الکل از دهان وى به مشامش مى رسد و احساس مى کند مقدارى مست است . سوال مى کند: اى استاد! شما همان نیستید که درباره مضرات مشروبات الکلى آن بیانات متقن و جامع را ارائه کردید و اینک مستید؟ جواب مى دهد: آرى ، من همان شخص هستم ، آن روز که خواستم سخنرانى کنم اتفاقا دو گیلاس شراب خورده بودم !

این جا علم است ، اما ایمان نیست ، یعنى قلب در برابر این براهین خاضع و تسلیم نگشته است که آن مرحله برتر از تسلیم عقل و فکر است . به قول معروف : ((چندین چراغ دارد و بیراهه مى رود.))

اى که مغرورى به دانش ، دانشت را بیشتر کن تا بدانى هیچ ارزش ، علم بى ایمان ندارد

کاخ دانش ، گر همه از سنگ و از فولاد سازى لرزد و ریزد، گر از ایمان پى و بنیان ندارد

گرچه در علم است دریا، مرد بى دین روز بحران کشتى نوح است ، لیکن طاقت طوفان ندارد

بشکند بازوى تقوا، مشت پولادین بى دین گر چه مرد متقى ، سر پنجه طغیان ندارد(37)

علامه شهید آیه الله مطهرى رحمه الله در این باره سخن بسیار زیبا و مستدلى دارد و مى فرماید:

علم بدون ایمان نیز تیغى است در کف زنگى مست ، چراغى است در نیمه شب در دست دزد براى گزیده تر بردن کالا، این است که انسان عالم بى ایمان امروز، با انسان جاهل بى ایمان دیروز از نظر طبیعت و ماهیت ، رفتارها و کردارها کوچک ترین تفاوتى ندارند، چه تفاوتى هست بین چرچیل ها، جانسون ها، نیکسون ها و استالین هاى امروز با فرعون ها، چنگیزها و آتیلاهاى دیروز؟(38)

آن بزرگوار هم چنین مى فرماید:

انسان به حکم این که از روى طبع ، حیوان است و به صورت اکتسابى ، انسان ، یعنى استعدادهاى انسانى انسان تدریجا در پرتو ایمان باید پرورش یابد، به طبع خود به سوى مقاصد طبیعى حیوانى و ذى مادى خود خواهانه خود حرکت مى کند و ابزارها را در همین طریق مورد بهره بردارى قرار مى دهد. از این رو، نیازمند نیرویى است که ابزار انسان و مقصد انسان نباشد، بلکه انسان را مانند ابزارى در جهت خود سوق دهد و نیازمند به نیرویى است که انسان را از درون منفجر سازد و استعدادهاى نهانى او را به فعلیت برساند نیازمند به قدرتى است که بتواند انقلابى در ضمیرش ایجاد کند، به او جهت تازه بدهد.

این کارى است که از علم و کشف قوانین حاکم بر طبیعت و بر انسان ساخته نیست ، این گونه تاثیر مولود تقدس یافتن و گران بها شدن برخى ارزش ها در روح آدمى است و آن خود مولود یک سلسله گرایش هاى متعالى در انسان است که آن گرایش ها به نوبه خود ناشى از برداشتى خاص و طرز تفکرى خاص درباره جهان و انسان است که نه در لابراتوارها مى توان به آن دست یافت و نه از محتواى قیاس ها و استدلال ها.(39)

نقش علم در بارورى ایمان

هر چند علم بدون ایمان داراى آفات و خطرها و پیامدهاى غیر قابل جبرانى است و به تنها در پرورش و تربیت انسان مفید نیست ، لیکن اگر در کنار ایمان قرار گیرد مى تواند مکمل و عامل بارورى و تقویت ایمان باشد.

همان طور که علم بدون ایمان نتایج بدى به دنبال دارد، ایمان نیز اگر از علم فاصله گیرد به جحود و تعصب کور منتهى مى شود و چنین ایمانى وسیله دست شیاطین مى شود تا مؤ منان فاصله گرفته از علم را به عرصه هاى خطرناک فکرى و عملى بکشانند. خوارج صدر اسلام از نمونه هاى بارز این جدایى است که ضربه هاى بسیارى بر پیکر اسلام وارد آوردند.

در این جا نیز در تبیین موضوع بیانى از شهید آیه الله مطهرى رحمه الله آورده مى شود:

علم و ایمان نه تنها با یکدیگر تضادى ندارند، بلکه مکمل و متمم یکدیگرند، تجربه هاى تاریخى نشان داده است که جدایى علم و ایمان خسارت هاى غیر قابل جبرانى به بار آورده است ، ایمان را در پرتو علم باید شناخت ، ایمان در روشنایى علم از خرافات دور مى ماند.

ایشان در تعامل ایمان و علم نیز مى فرماید:

علم به ما روشنایى و توانایى مى بخشد و ایمان ، عشق و امید و گرمى .

علم ابزار مى سازد و ایمان مقصد.

علم ، سرعت مى دهد و ایمان ، جهت .

علم ، توانستن است و ایمان ، خوب خواستن

علم ، مى نمایاند که چه هست و ایمان ، الهام مى بخشد که چه باید کرد؟

علم ، انقلاب برون است و ایمان ، انقلاب درون .

علم ، جهان را جهان آدمى مى کند، ایمان ، روان را روان آدمیت مى سازد.

علم ، وجود انسان را به صورت افقى گسترش مى دهد، ایمان به شکلى عمودى بالا مى برد.

علم ، طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز.

هم علم به انسان نیرو مى دهد و هم ایمان ، اما علم ، نیروى منفصل مى دهد و ایمان نیروى متصل .

علم ، زیبایى است و ایمان هم زیبایى است ، علم زیبایى عقل است ، ایمان زیبایى روح .

علم ، زیبایى اندیشه است و ایمان زیبایى احساس .

هم علم به انسان امنیت مى بخشد و هم ایمان ، علم ، امنیت برونى مى دهد و ایمان امنیت درونى .

علم ، در مقابل هجوم بیماریها، سیل ها، زلزله ها و طوفان ها ایمنى مى دهد و ایمان در مقابل اضطراب ها، تنهایى ها، احساس بى پناهى ها و پوچ انگاریها.

علم ، جهان را با انسان سازگار مى کند و ایمان ، انسان را با خودش .(40)

و نیز مى فرماید:

تاریخ گذشته و حال نشان داده که تفکیک علم و ایمان از یکدیگر چه نتایجى به بار مى آورد، آن جا که ایمان بوده و علم نبوده است مساعى بشر دوستانه افراد صرف امورى شده که نتیجه زیاد و احیانا نتیجه خوب به بار نیاورده است و گاهى منشا تعصب ها و جمودها و احیانا کشمکش هاى زیان بار شده است . تاریخ گذشته پر است از این گونه امور.

آن جا که علم بوده و جاى ایمان خالى مانده ، مانند برخى جوامع عصر حاضر، تمام قدرت علمى صرف خودخواهى ها و خودپرستى ها، افزون طلبى ها، برترى طلبى ها، استثمارها و استبعادها و نیرنگ بازى ها شده است .

دو سه قرن گذشته را مى توان دوره پرستش علم و گریز از ایمان دانست ، دانشمندان بسیارى معتقد شدند که همه مشکلات بشر با سرانگشت علم گشوده خواهد شد. ولى تجربه خلاف آن را ثابت کرد.

امروز دیگر اندیشمندى یافت نمى شود که نیاز انسان را به نوعى ایمان ولو ایمان غیر مذهبى – که به هر حال امرى ماوراى علم است – انکار کند.

((برتراند راسل )) با آن که گرایش هاى مادى دارد اعتراف مى کند که :

((کارى که منظور آن فقط درآمد باشد، نتیجه مفیدى بار نخواهد آورد. براى چنین نتیجه اى باید کارى پیشه کرد که در آن ، ایمان به یک فرد، به یک مردم ، به یک غایت نهفته باشد.))(41)

اقسام ایمان

قبل از آن که به طور اختصار به بیان اقسام ایمان بپردازیم شایان ذکر است که منظور از ایمان ، ایمان مذهبى است که چنین ایمانى همان اعتقاد آگاهانه و عمیق به پسوندهاى آن (مبداء و معاد) در قلب و جان انسان باشد که تمام آثار و فواید حیاتبخش را به دنبال خواهد داشت و ایمانى که فاقد این خصوصیات باشد، استعمال کلمه ایمان بر آنها تسامحى است ، نه حقیقى . به همین جهت ، ایمان در تقسیم بندى ابتدایى دو قسم است :

1. ایمان آگاهانه ، 2. ایمان ناآگاهانه .

ایمان آگاهانه : ایمانى است که بر پایه عقل و منطق استوار و از استحکام و اتقان برخوردار و در قلب و دل جاى گرفته باشد، اساس این نوع ایمان ، محاسبه و بررسى و تجزیه و تحلیل عمیق است و داراى ارزش بوده و مورد تاکید بزرگان دین مى باشد و این که در عالى ترین منابع اسلامى ، (قرآن و احادیث ) همواره ما را به فکر، تدبر، نظر و مشاهده عینى همراه با بررسى و تجزیه و تحلیل منطقى در خلقت دعوت کرده اند. براى دست یابى به چنین ایمان آگاهانه و ارزشمندى است که متکى به آگاهى و اطمینان باشد وگرنه فاقد ارزش و اعتبار است .

ایمان ناآگاهانه ، – همان گونه که از عنوانش پیداست – ایمانى است که پایه و اساس درستى ندارد و فاقد استحکام و منطق است که تعالیم دینى ما از چنین ایمانى نکوهش مى کنند.

اقسام ایمان ناآگاهانه عبارتند از:

1. ایمان تقلیدى 2. ایمان گذرا، 3. ایمان سطحى 4. ایمان ناقص .

ایمان تقلیدى :

گاه ایمان در نتیجه تقلید و تبعیت و بدون هیچ دلیل و برهان منطقى حاصل مى شود، مانند ایمان بت پرستان که ناشى از تقلید کورکورانه از پدران و نیاکان آنها مى باشد که قرآن در این باره مى فرماید:

قالوا بل وجدنا آباءنا کذلک یفعلون .(42)

گفتند: ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین مى کنند.

بدیهى است که چنین ایمانى – با توجه به آیات ذکر شده – مورد نکوهش اسلام است ، زیرا ایمان تقلیدى ، روح تحقیق و جست وجوگرى را مى میراند و مانع رشد و تکامل عقلى انسان مى شود و پیوسته در معرض تزلزل و از بین رفتن است .

ایمان گذرا:

بسیارى از مردم ، در سختى ها و شداید یا مواقع خطر، وقتى از همه چیز و همه جا مایوس و ناامید مى شوند به خدا ایمان مى آورند، ولى پس از دفع خطر و سختى ، دست از ایمان بر مى دارند، قرآن این معنا را چنین بیان مى نماید:

فاذا رکبوا فى الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الى البر اذا هم یشرکون .(43)

هنگامى که سوار کشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند (و غیر او را فراموش مى کنند) اما هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز شرک مى ورزند.

ایمان سطحى :

برخى ، فقط به زبان و گفتار ایمان دارند و ایمان در قلب آنان نفوذ نکرده است ، این گونه ایمان تنها اظهار ایمان است ، نه ایمان واقعى . قرآن مى فرماید:

و قالت الاعراب آمنا قل لم تؤ منوا ولکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم .(44)

عرب هاى بادیه نشین گفتند: ((ایمان آورده ایم ،)) بگو: شما ایمان نیاورده اید، بگویید اسلام آورده ایم ، و هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است .

بدیهى است که این نوع ایمان ، هیچ گونه آثار عملى مثبت ندارد.

ایمان ناقص :

گاه شخصى ، علاوه بر اقرار به زبان ، در دل نیز اعتقاد دارد و ایمانش از علم و آگاهى برخوردار است ، اما به آنچه علم و اعتقاد دارد عمل نمى کند، این مسئله بیشتر ناشى از تنبلى ، تن پرورى ، منفعت طلبى و یا راحت طلبى است .

امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر آیه : (و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله ممم (45) ، هر که به ایمان کفر ورزد عملش باطل مى شود) فرمود:

کفر ورزیدن مردم به ایمان ، ترک کردن عمل است به آنچه بدان اعتراف کرده اند.ممم (46)

مراتب ایمان

ایمان ، داراى درجات و مراتبى است که آیات و احادیث نیز بر آن اشعار دارد.

براى ایمان از نظر درجه اطمینان و باور قلبى ، مراتب متفاوتى ذکر شده است که به تعدادى از آنها اشاره مى کنیم .

الف ) ایمان یک بار تقسیم مى شود به ((ایمان مستقر))، یعنى ثابت و زوال ناپذیر در برابر القاى شبهات و وسوسه هاى شیطانى و ((ایمان مستودع ))، یعنى عاریتى که به برخى از این امور زایل مى گردد.

ب ) در تقسیم بندى دیگر مراتب ایمان به : علم الیقین ، عین الیقین و حق الیقین تقسیم شده است .

ج ) در بیانى دیگر ایمان چهار قسم مى باشد:

1. قشر القشر، 2. قشر، 3. لب ، 4. لب اللباب .

د) در تقسیمى دیگر ایمان به چهار مرتبه تقسیم شده که همان تقسیم بندى مرحوم علامه طباطبایى رحمه الله در تفسیر ارزشمند المیزان است – که در بخش فرق و رابطه اسلام و ایمان ذکر شد.

از جمله آیاتى که درجه و مراتب ایمان را تایید مى کند آیه زیر است :

هو الذى انزل السکینه فى قلوب المؤ منین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم (47)

او کسى است که سکینه و آرامش را در دل هاى مؤ منان نازل کرد تا ایمانى بر ایمانشان افزوده شود.

و از احادیثى که مراتب ایمان را نشان مى دهد کلام ارزشمند امام صادق (علیه السلام ) است که فرمود:

ایمان به منزله نردبانى است که ده پله دارد که باید پله به پله از آن بالا رفت . بنابراین ، کسى که در پله دوم قرار گرفته ، به آن که در پله اول است نباید بگوید: تو ایمان ندارى ، همین طور کسى که در پله بالاتر تا پله دهم قرار دارد، نباید پایین تر از خود را بى ایمان بداند و بر این اساس ، کسى که در مرحله پایین تر از ایمان توست نباید او را ساقط و خورد کنى ، زیرا کسى که در مرحله بالاترى از ایمان نسبت به تو قرار دارد، تو را خورد و ساقط مى کند. پس اگر کسى در مرحله پایین ترى از ایمان است او را با آرامى و نرمى به درجه ایمان خود بکشانید و چیزى که توانایى آن را ندارد به او تحمیل نکنید که موجب شکست او خواهد شد، چرا که هر کس مؤ منى را خورد کند، لازم است براى اصلاح و جبران شکست او اقدام نماید.

این درجات متفاوت ایمان در میان بزرگانى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله نیز جارى بود به طورى که ((مقداد)) در پله هشتم ایمان و ((ابوذر)) در پله نهم و ((سلمان فارسى )) در پله دهم ایمان قرار داشتند.(48)

این که در شاءن سلمان فارسى از زبان پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار (علیهم السلام ) عبارات بلندى دیده مى شود به سبب درجه فوق العاده اوست و بدیهى است که سلمان فارسى براى رسیدن به چنین قله رفیعى از ایمان ، بس رنج ها کشیده و تلخى ها چشیده است و رسیدن به درجه دهم ایمان براى سلمان فارسى ارزان تمام نشده ، بلکه همراه با ریاضت هاى طاقت فرسا و عبور از گردنه هاى صعب العبور بوده است که مدال ارزشمند: ((سلمان منا اهل البیت (49) ، سلمان از ما اهل بیت است .)) به وسیله پیامبر صلى الله علیه و آله بر گردنش آویخته شد.

فصل دوم : آثار و فواید ایمان

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

الایمان بالقدر یذهب الهم و الحزن ،

ایمان به تقدیر الهى ، غم و اندوه را مى برد.

نهج الفصاحه ، ش 1068.

آثار و فواید ایمان و نقش سازنده و مثبت آن در زندگى فردى و اجتماعى ، براى هیچ فرد باانصاف و خردمندى پوشیده نیست . در جامعه اى که ایمان حکومت مى کند و افراد آن در چارچوب اعتقادات دینى و الهى و اصول ایمان حرکت کنند، فضایى پاک و سالم دارد و آمار جنایات و مفاسد اجتماعى در آن به مراتب کمتر است از جوامعى که فاقد این سرمایه ارزشمند و حیاتى است .

هم چنین به دلیل آثار روانى و روحى ارزنده اى که ایمان دارد، انسان هاى باایمان کمتر دچار افسردگى ها و اضطراب هاى روحى مى شوند، بلکه شاداب ، مطمئن و امیدوارتر به زندگى خود ادامه مى دهند و در مصاف با مشکلات ، سختى ها و حوادث تلخ و ناگوار، مقاوم ، شکیبا و تسلیم هستند و هرگز چنین پیشامدهایى ، آنان را ناامید نکرده و احیانا به کارهاى ناشایستى چون خودکشى وادار نمى سازد.

به عکس ، افراد بى ایمان به موجودى خودخواه تبدیل گشته و تنها به منافع مادى خویش مى اندیشند و یا گمشده و سرگردان در زندگى ، تکلیف خویش را نمى دانند، به این سو و به آن سو کشیده مى شوند، چرا که نقطه مقابل ایمان ، تردید و دودلى است و انسان مردد پیوسته مضطرب و نگران است . او به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارد. به حال و آینده خویش و عالم بدبین است و براى زندگى در این دنیا هیچ فلسفه و حکمت و مفهومى قائل نیست . و با این دید و نگرش ، دنیا و حیات در آن را پوچ و هیچ مى انگارد و بدیهى است که انسان با این ذهنیت و بینش ناصحیح و خطرناک ، چه زندگى سخت و وحشتناکى را سپرى مى کند.

در این بخش به صورت مختصر و فشرده به برخى آثار و فواید ایمان در سه محور زیر مى پردازیم :

1. از نظر روانى ، 2. از نظر اخلاقى ، 3. از نظر اجتماعى .

آثار روانى ایمان

آرامش خاطر

همه انسان ها، خواهان آرامش خاطر، به دور از نگرانى هاى روحى و افسردگى هاى روانى هستند، زیرا هیچ عاملى همچون آرامش خاطر، در ایجاد بهجت و نشاط انسان موثر نیست و نیز امورى ، مانند امیدوارى به آینده ، شیرینى زندگى و موفقیت هاى بشر در زمینه هاى مختلف ، از آثار اطمینان و آرامش روحى مى باشد چنان که دغدغه هاى فکرى و اضطراب هاى روحى ، مانع زندگى شیرین و روشنایى فضاى دل انسان مى باشد و از عوامل عمده غم و افسردگى بشر به شمار مى آید.

قرآن مجید نیز به ارزش آرامش درونى انسان ها اشاره کرده مى فرماید:

هو الذى انزل السکینه فى قلوب المؤ منین (50)

او کسى است که سکینه و آرامش را در دل هاى مؤ منان نازل کرد.

((سکینه )) در اصل از ماده ((سکون )) به معناى آرامش و اطمینان خاطرى است که هر گونه شک و تردید و وحشت را از انسان دور مى کند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم مى دارد.

عوارض نگرانى هاى روحى

گریز بشر از ناراحتى هاى فکرى و نگرانى هاى روحى ، به سبب آثار و عوارض دردناک آن بر روح و جسم است که بعضى از آنها در زندگى فردى انسان و برخى در زندگى اجتماعى او اثر مى گذارد که اهم آنها به شرح زیر است :

1. جلوگیرى از تلاش و حرکت

موفقیت هاى انسان و جامعه بشرى در گرو حرکت و تلاش همراه با نشاط است و آنچه زمینه چنین حرکت و تلاشى را فراهم مى کند ((آرامش خاطر)) است . انسان هاى افسرده و غمگین دل به کار و تلاش نمى دهند و از هر گونه فعالیتى فاصله مى گیرند، پس ناراحتى روحى مانع سعادت انسان ها و پیشرفت جامعه است و عاقبتى فلاکت بار در انتظار آنها خواهد بود و معمولا حرکت و تلاش مربوط به دوره جوانى است که افسردگى ها بیشتر در دوره جوانى – که دوره نشاط و ساختن زیر بناى زندگى موفقیت آمیز در آینده است – روى مى آورد.

2. مفاسد اجتماعى

فشارهاى وارده بر درون انسان ها – که ناشى از همان نگرانى هاى روحى است – پیوسته انسان را به گریز از آن ترغیب مى کند که گاه از راه هاى مشروع و منطقى و اساسى از این پدیده شوم فاصله مى گیرند و گاه براى فرار از این آزردگى روانى ، به امورى بیهوده و سرگرم کننده و افیون گر روى مى آورند که بسیارى از مفاسد اجتماعى ناشى از چنین گریزهایى است . پرداختن به امورى چون اعتیاد و مواد مخدر، استعمال مشروبات الکلى ، ظاهرسازى هاى تقلیدى بیهوده مانند پوشیدن لباس و آرایش موى سر و صورت و نیز روى آوردن به فیلم هاى مبتذل و گمراه کننده و پناه آوردن به ماهواره و شبکه هاى مهلک اینترنت و شنیدن موسیقى هاى غفلت زا و غیر مشروع همه و همه ناشى از همین خستگى روحى و دغدغه هاى درونى است و گاه این نگرانى ها آن قدر بر جان انسان فشار مى آورد که خود را در بن بست مى بیند و موارد فوق را نیز پاسخگوى آرامش ‍ (کاذب ) خود نمى بیند. از این رو به کار خطرناکترى چون خودکشى دست مى زند.

3. امراض عصبى و جسمى

از جمله عوارض سوء نگرانى ها، امراض و کسالت هاى خطرناک عصبى و جسمى است که بر انسانهاى ناراحت عارض مى شود، امروزه ریشه بسیارى از سرطان ها و هم چنین ناراحتى ها و دردهاى عصبى و استخوانى را ناراحتى ها و نگرانى هاى روحى معرفى مى کنند.

روانشناسان و اطباى نامور در این زمینه اظهارات و تشخیص هایى دارند که موید این نکته است .

4. انزوا و گوشه گیرى

انسان نگران و مضطرب ، ریشه بسیارى از عوامل ناراحتى خود را جامعه و عمل انسان ها مى داند و از درمان هاى ظاهرى نیز مایوس شده و از مردم و جامعه فاصله مى گیرد و رهبانیت و زندگى فردى و به دور از اجتماع را بر مى گزیند – که این نیز براى بشر و اجتماع بسیار خطرناک است – از این رو، اسلام آن را نهى کرده است و پیامبر با تعبیر: ((لا رهبانیه فى الاسلام (51) ، در مکتب اسلام رهبانیت (جایز) نیست )). مسلمانان را از روى آوردن به چنین مرامى دور ساخته است .

5. اختلال در نظام اجتماع

اجتماع سالم ، اجتماعى است که همه انسان هاى آن با نشاط بوده و در سرنوشت و امور آن سهیم و شریک باشند و با تعامل و همکارى با دیگر انسان ها، نیازهاى خود و دیگران را تامین کنند. اگر بنا باشد نگرانى هاى روحى بخش عظیمى از عناصر ارزشمند و فعال جامعه ، به ویژه جوانان را – که منشا آثار و برکات فراوانى هستند – از کار و تلاش باز دارد و به جاى پرداختن به امور پسندیده و خدمت به همنوعان به مفاسد اجتماعى و فحشا روى آورند، و بعضى نیز گوشه انزوا گزیده و از اجتماع فاصله بگیرند، چنین اجتماعى کارش مختل مى شود و حیات بشرى با یک خطر جدى مواجه مى گردد که اگر این روند براى زمان طولانى ادامه یابد نابودى انسان ها را به دنبال خواهد داشت .

ضرورت درمان نگرانى ها

با بیان برخى عوارض بد ناراحتى هاى روحى روشن شد که بشر از این جهت چه در زندگى فردى و چه در زندگى اجتماعى ، خسارت هاى جبران ناپذیرى مى بیند. براى رفع این خسارت ها باید به درمان این بیمارى روحى پرداخت و از آن رهایى یافت و یا آن را کاهش داد.

براى درمان ، نخست باید علل و عوامل این بیمارى ها بررسى شود، آن گاه به راه هاى درمان پرداخت .

عوامل نگرانى هاى روحى

هر چند عوامل ناراحتى هاى روحى بسیار است ، ولى عمده آنها به امور زیر برمى گردد:

1. نارسایى هاى معیشت و امور اقتصادى ،

2. مواجه شدن با حوادث تلخ و دردناک ،

3. زوال جوانى و اندیشه مرگ و نیستى ،

4. مشاهده تبعیض ها، تفاوت ها، ظلم ها و ستم ها،

5. آرزوها و نرسیدن به آنها.

الف ) نارسایى هاى اقتصادى

در جهان کنونى ، فضا و روح انسان ها را اندیشه دنیاطلبى و آسایش خواهى و ثروت اندوزى پر کرده است و طبیعى است که انسان به همه خواسته هاى مادى و مظاهر و مصادیق آن دسترسى پیدا نمى کند و در نتیجه موجب تشویش روحى و افسردگى خاطر مى شود و از درون با شدت گرفتن این ناراحتى ها، نزاع ها و تضادهاى درونى ، در روح او اختلال ایجاد مى شود و ناراحتى هاى روانى او شکل مى گیرد.

ب ) حوادث تلخ و دردناک

بشر، خواه ناخواه ، در کنار خوشى ها و شیرینى ها و موفقیت ها، دچار شکست ها، رنج ها و مصایب و مشکلات جسمانى و تلخى ها و بلایاى زمینى و آسمانى و ضرر و زیان ها خواهد شد، که بسیارى از آنها اجتناب ناپذیر و غیر قابل پیشگیرى است که این نیز موجب بروز ناراحتى و فشارهاى روانى و عصبى مى شود.

ج ) زوالجوانى و اندیشه مرگ و نیستى

دوران جوانى ، دوران طراوت زندگى است و بیشتر لذتها در سایه نیروى جوانى نصیب انسان مى شود، از این رو، جوانى ، مرحله اى از زندگى است که انسان خواهان بقاى آن است و نیز از پیرى که دوران شکستگى و ضعف و احیانا سربارى است گریزان و از همه اینها بالاتر اندیشه مرگ و نیستى و چشم بستن از هستى و اندوخته ها و واگذارى آنها به دیگران چون پتکى کوبنده انسان را رنج مى دهد و فضاى وجود او را هراسناک مى سازد.

د) تبعیض ها و تفاوت ها

انسان که وارد صحنه اجتماع مى شود مشاهده تبعیض ها و تفاوت ها او را آزار مى دهد. مى بیند بسیارى از مردم به مقام هاى عالى و درخشانى رسیده و از ثروت هاى باد آورده اى برخوردارند و عده اى به خاک و خون کشیده مى شوند و گروهى در سایه زور و تزویر و دروغ و نیرنگ زندگى هایى آسوده و مرفه دارند و بسیارى با زحمت فراوان و تلاشى شبانه روزى ، حتى قادر به تامین زندگى ابتدایى و تهیه قوت لایموت خویش نیستند و یا در سایه یک سرى استعدادها و سرمایه هاى ذاتى به درجات والا و مراتب بلند مى رسند و دیگران به دلیل محرومیت از این استعدادها، از رسیدن به چنین مراتبى بى بهره اند و…

هر کدام از اینها نگرانى هاى روحى ایجاد مى کند، زیرا مشاهده این امور انسان را در انتخاب ((حق و باطل )) مردد ساخته و متحیر و سرگردان مى کند که :

کس نمى داند در این بحر عمیق سنگریزه قرب دارد یا عقیق

ه ) آمال و آرزوها

انسان پیوسته با آرزوها، خواسته ها و میل هاى درونى زندگى مى کند و هر لحظه در درون خود آرزوهایى دارد و به امورى گرایش پیدا مى کند، چه آرزوهاى مثبت و سازنده و چه آرزوهاى بازدارنده و منفى . طبیعى است که انسان به تمام آرزوها نمى رسد. از این رو، عدم وصول به آنها، زمینه بروز ناراحتى هاى روحى را در شخص ایجاد مى کند.

درمان نگرانى هاى روحى

پس از ذکر برخى از عوامل ایجاد امراض روحى و نگرانى هاى درونى به بررسى راه هاى درمان آن مى پردازیم .

در عصر کنونى بشر در سایه علم و دانش و تکنیک و صنعت به موقعیت هاى حیرت انگیزى دست یافته است تا آن جا که کرات آسمانى را تسخیر کرده و درب هاى فضا را به روى خود گشوده است و نیز توانسته بسیارى از اعضاى کلیدى بدن ، مانند قلب و کلیه (از نوع مصنوعى اش ) را تهیه و به جاى طبیعى اش استفاده کند و هم چنین تمام وسایل قابل رفاه و آسایش زندگى دنیوى بشر از نظر اطلاع رسانى و ایجاد ارتباط و… را فراهم آورد، لیکن با وجود این پیروزى هاى چشمگیر و شگفت انگیز علمى و صنعتى ، نه تنها هنوز نتوانسته به درمان اضطراب هاى روحى و دغدغه هاى فکرى و نگرانى هاى روانى انسان به طور ریشه اى دست یابد و تنها زیر بناى زندگى سعادتمندانه او را – که همان آرامش روحى و روانى است – جایگزین آن سازد، بلکه به موازات این پیشرفت هاى علمى و دانش هاى مادى ، موجبات افزایش مشکلات روحى و روانى انسان را به وجود آورده و انسان هاى بیشترى را دچار افسردگى و پریشانى ساخته و او را در ورطه هاى خطرناک ترى انداخته است .

امروزه دنیا براى درمان نگرانى هاى روحى به امورى مانند: تفریح و سرگرمى هاى مثبت و منفى ، درمان و معالجات روان درمانى دست زده ، ولى هیچ کدام قادر به درمان آن نبوده است .

از نظر اقتصادى ، دنیا شیوه هاى مختلفى دنبال مى کند تا انسان ها به زندگى عادلانه اى برسند، ولى به مرور همه آن سیستم هاى اقتصادى با شکست مواجه گشته و فاصله غنى و فقیر بیشتر شده و فقر گریبان مردم را گرفته و ثروتمندان به ثروتشان افزوده شده است . حکومت ها و مراکز پلیسى و انتظامى ، براى ایجاد فضاى امن نیز از عهده این هدف عاجزند، در نتیجه انسان نتوانسته در سایه علم و دانش از این بن بست رهایى یابد.

ایمان ، تنها درمان

در بررسى هاى به عمل آمده ثابت شده است که نگرانى هاى روحى در جوامع مادى و غیر مذهبى و یا فاقد ایمان به خدا به مراتب بیشتر از جوامعى است که خدا و ایمان بر آنها حاکم است و نزد روان شناسان مسلم و قطعى است که اکثر بیمارى هاى روانى – که ناشى از ناراحتى هاى روحى و تلخى هاى زندگى است – در میان افراد غیر مذهبى دیده مى شود و افراد مذهبى به هر نسبت که ایمان قوى و محکم داشته باشند، از این بیمارى ها مصون ترند. از این رو یکى از عوارض زندگى عصر حاضر- که در اثر ضعف ایمان مذهبى پدید آمده است – افزایش بیمارى هاى روانى و عصبى است .

آنهایى که به خداى دادگر و توانا و جهان پرنشاط اخروى ایمان دارند و دنیا را مزرعه و آزمایشگاه آخرت مى دانند، هیچ گاه دچار یاءس و ناامیدى و حیرت و سرگردانى نمى گردند و زرق و برق دنیا آنها را نمى فریبد، و محرومیت هاى راه حق ، آنان را از پاى در نمى آورد، بلکه با امید فراوان به سوى ترقى و تامل گام بر مى دارند و به خود نیرو مى دهند که :

در بیابان گر به شوق کعبه خواهى زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

گرفتارى هاى روحى انسان ناشى از فاصله گرفتن از خدا و اعتقادات صحیح مذهبى است ، از این رو، دور شدگان از مذهب و خدا در معارف دینى به عنوان ((ستمکاران جاهلى )) یاد شده اند. امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

و لا تکونوا کجفاة الجاهلیه ، لا فى الدین یتفقهون و لا عن الله یقبلون .(52)

مانند ستمکاران جاهلى نباشید که نه در دین مى اندیشند و نه به یاد خدا هستند.

پس در هر جامعه اى که در آن نور ایمان به خدا حکمفرما نباشد، جامعه اى جاهلى است ، زیرا جاهلیت گاهى سنتى است ، مانند دوران قبل از اسلام و گاهى جاهلیت مدرن است ، مانند جوامع به اصطلاح متمدن غرب ، که دین و خدا در آن به فراموشى سپرده شده و دستخوش تاءویل ها و توجیهات ناروا گردیده و باعث افزایش ناراحتى هاى روحى و امراض درونى شده است . اظهارات روان شناسان نامى شاهد این ادعاست :

((یونگ )) روان شناس سوئیسى در کتاب انسان معاصر در طلب روح درباره بیماران روحى مى گوید:

بیماران روحى که از 35 سال به بالا داشتند، حتى یک نفر هم یافت نمى شد که مشکل روانى او در آخرین مرحله تحلیل به ایمان مذهبى مربوط نگردد، بهتر است بگویم هر فردى از آنان به علت فقدان آنچه که دین زنده به اشخاص مى دهد بیمار شده است و هیچ یک از آنها از نظر دینى و مذهبى ، خویش را باز نیافتند و واقعا درمان نشده اند.

و نیز دکتر ((لینگ )) روان شناس دیگر مى گوید:

دریافتم که مردم بى دین خودخواه تر، خودبین تر، متلون تر، غمگین تر و ناکام تر از آنهایى هستند که ایمان مذهبى دارند.

این واقعیتى است که در چهارده قرن قبل ، قرآن با بیانى کوتاه ایراد فرمود:

الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب (53)

آنها کسانى هستند که ایمان آورده اند، و دل هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام ) است آگاه باشید که تنها با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد.

و نیز مى فرماید:

الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون .ممم (54)

آنان که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنى تنها از آن آنهاست و آنان هدایت یافتگانند.

و در آیه دیگر مى فرماید:

هو الذى انزل السکینه فى قلوب المؤ منین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم و لله جنود السموات و الارض و کان الله علیما حکیما.(55)

او کسى است که سکینه و آرامش را در دل هاى مؤ منان نازل کرد تا ایمانى بر ایمانشان افزوده شود در حالى که لشکر آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند دانا و حکیم است .

جالب این که در بعضى روایات ، سکینه به ((ایمان )) تفسیر شده است ممم (56) و در بعضى دیگر به ((نسیم بهشتى )) که آرام بخش است . در سفینه البحار از امام باقر (علیه السلام ) آمده است که :

ان المؤ من یبتلى بکل بلیه و یموت بکل میته الا انه لا یقتل نفسه (57)

مؤ من به هر مصیبتى ممکن است گرفتار آید، یا به هر نوع مرگى بمیرد، ولى هرگز خودکشى نمى کند.

قرآن نیز مى فرماید:

ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (58)

کسانى که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته انجام دادند و نماز به پاى داشتند و زکات را پرداخت نمودند، برایشان پاداشى است در نزد پروردگارشان و حزن و غمى بر آنها نیست و غصه اى ندارند.

از آیه فوق چنین استفاده مى شود که ثمره ایمان ، زوال خوف و غم و افسردگى منفى در جان انسان است که دو عامل باز دارنده انسان به ویژه جوانان از تکاپو و تلاش ‍ هستند.

امیر مؤ منان (علیه السلام ) براى زدودن این دو وصف مى فرماید:

ما فات مضى و ما سیاءتیک فاءین قم فاغتنم الفرصة بین العدمین (59)

آنچه از دست رفت گذشت (براى او نباید غمگین باشى ) و آنچه مى آید پس کجاست ؟ (براى او نباید ترس و اضطراب داشته باشى ) برخیز و فرصت را در بین دو عدم (گذشته و آینده ) مغتنم بشمار.

ایمان نیرویى است که یاءس و ناامیدى و حزن و خوف را – که سبب از دست رفتن فرصت ها بدون هیچ بهره اى است – از بین مى برد. ایمان با کاشتن بذرهاى امید، توکل ، عدم یاءس از رحمت خدا و… در دل مؤ من ، او را همواره با شور و نشاط نگاه مى دارد.

نیز آن امام همام (علیه السلام ) خطاب به فرزندش امام حسن (علیه السلام ) مى فرماید:

اطرح عنک واردات الهموم بعزائم الصبر و حسن الیقین (60)

اندوه هایى که بر تو وارد مى شود با صبر و یقین از خود دور کن .

ایمان و آرامش خاطر

اگر ایمان هیچ ثمرى جز همین آرامش نداشت ، کافى بود که انسان با تمام وجود از آن استقبال کند تا چه رسد به ثمرات و برکات دیگر.

در آیات و روایات گذشته ، این اثر ایمان روشن شد، اما بین ایمان و آرامش خاطر چه رابطه اى است ؟ با اندک تامل و تعمقى در چگونگى رفع نگرانى هاى روحى و روانى در سایه ایمان به خداى حکیم و دادگر و ایمان به روز واپسین و بهشت و جهنم ، این رابطه روشن مى شود و نیز رابطه اثر ایمان در آرامش خاطر نیز از دقت در معارف دینى و نقش آن در چگونگى ایجاد نفس مطمئنه روشن مى شود، زیرا همین که مؤ من دست لطف و حمایت خدا را پیوسته بر سر خویش احساس مى کند ((و کان الله علیما حکیما)) و یارى فرشتگان را در وجود خویش لمس مى کند ((لله جنود السموات و الارض )) دیگر خوف و اضطراب و غمى به دل راه نمى دهد.

و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤ منین (61)

و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.

خداوند در این آیات مى فرماید: اگر با خدا باشى ، تمام قواى زمین و آسمان در اختیار توست و خداوند نیازها و مشکلات و گرفتارى هایت را مى داند و از تلاش و اطاعت و بندگى تو باخبر است و با ایمان به این نویدهاى الهى چگونه ممکن است آرامش خاطر بر وجود انسان حاکم نگردد؟ قطعا با این منش و معرفت ، امور نگران کننده و اضطراب آور روحى از جان و دل بشر رخت بر مى بندد، زیرا عوامل ذکر شده و دیگر عوامل – که مجال بیان آن نیست – آن گاه موجب افسردگى و اضطراب و نگرانى ها مى شوند که انسان از فلسفه خلقت و ایمان به خدا و معاد فاصله بگیرد.

اما در مکتب ایمان و اعتقاد به خدا و معنویت و عالم واپسین ، انسان براى هر چیزى از این عالم حسابى معین قائل است و به وجود خداى دادگرى معتقد است که همه امور زیر نظر و دید او و با تدبیر حکیمانه و اراده او کنترل و عملى مى شود و براى هر امرى تقدیرى خاص از جانب آن دادگر یگانه است . طبیعى است که آن امور نگران کننده در فرد با آن ذهنیت و بینش الهى ، نگرانى و اضطراب ایجاد نمى کند و او را نمى رنجاند، زیرا به فرموده امیر مؤ منان على (علیه السلام ) ((الدنیا دار مجاز لا دار قرار))(62) دنیا معبر و گذرگاه و خانه بین راه است نه قرارگاه دائمى و ابدى . و بر اساس کلام ارزشمند پیامبر صلى الله علیه و آله که مى فرماید: ((الدنیا مزرعه الاخره ))(63) دنیا را کشتزار و مزرعه آخرت مى داند. بنابراین ، دنیا و آنچه در آن است را لهو و لعب مى داند و طبیعى است که با این بینش روحانى و غیر مادى نسبت به دنیا و مظاهر فریبنده و زوال پذیر آن ، نرسیدن به آرزوهاى پوچ دنیایى با توجه به فرموده امام حسن (علیه السلام ) که مى فرماید: ((کن لاخرتک کاءنک تموت غدا،(64) نسبت به امور آخرتت به گونه اى باش که گویا فردا مى میرى )) نسبت به امور دنیا هیچ ارزشى قائل نیست و در نتیجه آنچه از امور دنیوى از دست مى رود موجب آزردگى او نمى شود و او را ناراحت و غمگین نمى سازد. و بالاتر این که ، دست پرورده مکتب ایمان به خدا، به جهت آثار سوء و زیان بار دنیاطلبى و مال پرستى و شهوت رانى ، ریشه آرزوها و اشتهاهاى باطل دنیایى را در خود مى سوزاند و از ورود چنین آرزوهایى به قلمرو زندگى و روحش جلوگیرى مى کند.

امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرماید:

ان اءخوف ما اءخاف علیکم اثنان ، اتباع الهوى و طول الامل (65)

ترسناک ترین چیزى که براى شما مى ترسم دو چیز است : متابعت هواى نفس و آرزوى طول و دراز.

هم چنین در پیشامدهاى ناگوار و مصایب دردناک و حوادث تلخ ، با توجه به بینشى که مؤ من از تقدیرات و وعده ها و پاداش عظیم الهى براى صابران در مشکلات دارد، همه این امور شیرین مى شود و در سایه مقام ((رضا)) با وارستگى تمام بر آنها لبخند مى زند و با ذکر و یاد خدا و عبادت و انس با پروردگار، در مقابل این امور، صبر پیشه مى کند، هم چنین چهره مرگ در بینش مؤ من با آنچه در چشم فرد بى ایمان است فرق مى کند، زیرا در اندیشه مؤ من ، مرگ ، نیستى و فنا نیست ، بلکه انتقال از دنیاى فانى و گذرا به دنیایى باقى و پایدار و نورانى است و نیز انتقال از فضاى کوچک به فضاى بزرگ و بى نهایت است و مرگ براى انسان هاى مؤ من سازنده و کنترل کننده از کج روى ها و انحرافات است ، و با کوشش هاى شبانه روزى در انجام اعمال صالح خود را براى عالمى روشن و سعادتمند آماده مى کند. دست پروردگان مکتب توحید چون امیر مؤ منان (علیه السلام ) که مى فرماید: والله لابن اءبى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه (66) ، سوگند به خدا انس پسر ابوطالب به مرگ بیشتر است از انس نوزاد به پستان مادرش )) نه تنها از مرگ نمى گریزند که به استقبال مرگ مى روند و نه تنها اندیشه مرگ ، آنان را آزرده نمى سازد که شاد مى کند، چرا که مرگ را لقاء الله و دیدار معشوق ابدى مى دانند. آرى ، اهل ایمان ، تربیت شدگان مکتب حسینى اند که در روز عاشورا وقتى که بر او بسیار سخت و طاقت فرسا شده و از هر طرف مورد هجوم تیرها و نیزه هاى کینه و مرگ قرار گرفته بود با آرامش و اطمینان قلب و چهره اى گشاده فرمود:

مرگ جز پلى نیست که شما را از سختى و ناراحتى ، به بهشت هاى گسترده و نعمت هاى بى پایان مى رساند، کدام یک از شماست که آرزوى انتقال یافتن از زندانى به کاخى را نداشته باشد؟(67)

اهل ایمان الگوهایى چون امام خمینى رحمه الله دارند که در پایان عمر بابرکت و شکوهمند خود با همه فراز و نشیبها و سختى ها و ناملایمات فرمود:

اکنون با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا، از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوى جایگاه ابدى سفر مى کنم .ممم (68)

بنابراین ، تنها درمان این مرض کشنده ، روى آوردن به خدا و اعتقاد به روز واپسین است ، چرا که غفلت از خدا، زندگى را براى انسان زندان خواهد کرد. قرآن مجید مى فرماید:

و من اءعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا(69)

و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت .

اما زندگى تواءم با ایمان به خدا، سکینه و آرامش بر قلب ها مى بخشد و نه تنها با تمام ناملایمات مبارزه مى کند، بلکه از بعض آنها استقبال مى کند و از تقدیرهاى الهى ، در آنان یاءس و ناامیدى و تغییر سوء ایجاد نمى شود. قرآن مجید مى فرماید:

ما اءصاب من مصیبه فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل اءن نبراءها ان ذلک على الله یسیر # لکیلا تاءسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لا یحب کل مختال فخور.(70)

هیچ مصیبتى (ناخواسته ) در زمین و نه در وجود شما روى نمى دهد مگر این که همه آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر براى خدا آسان است . این به سبب آن است که براى آنچه از دست داده اید تاسف نخورید و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر فخر فروشى را دوست ندارد.

و نیز تمام این ناملایمات و مشکلات – اعم از مالى و غیر مالى – را آزمایش الهى مى داند:

و لنبلونکم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین اذا اءصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون .(71)

قطعا همه شما را با امورى چون : ترس ، گرسنگى ، ضرر مالى و جانى و کمبود میوه ها آزمایش مى کنیم و بشارت بده به استقامت کنندگان ، آنان که وقتى مصیبتى به آنها برسد مى گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم .

و گاه سختى ها، رنج ها، دردها و مصایب را عطایاى ارزشمند الهى مى داند، چرا که بعضى از آنها در روایات اسلامى به عنوان عامل ارتقاى درجات در عالم آخرت معرفى شده است .

امام صادق (علیه السلام ) فرمود:

ان العبد لیکون له عند الله الدرجه لا یبلغها بعمله فیبتلیه الله فى جسده اءو یصاب بماله اءو یصاب فى ولده فان هو صبر بلغه الله ایاها.(72)

بنده را در نزد خدا درجه اى است که ممکن است به وسیله عملش به آن نرسد. در این هنگام خداوند او را به یک نوع گرفتارى در بدن یا مال یا فرزندانش مبتلا مى کند اگر صبر و شکیبایى کرد، خداوند او را به آن درجه نایل مى کند.

و نیز مى فرماید:

لو یعلم المؤ من ما له من الاجر فى المصائب لتمنى اءنه قرض بالمقاریض .ممم (73)

اگر مؤ من عظمت پاداش مصایب (در صورت صبر) را بداند آرزو مى کند که با قیچى ها قطعه قطعه گردد.

این گونه آیات و روایات بسیار است ولى براى پرهیز از طولانى شدن ، این بحث را در همین جا به پایان مى بریم .

نقش ایمان در اخلاق

اخلاق ، عبارت است از مجموعه ملکات نفسانى و صفات و خصایص روحى . در حساسیت تربیت اخلاقى همین بس که در آن ، سر و کار با نفسى است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در نیمه هاى شب ، پیشانى خویش بر آستان ربوبى مى سایید و با چشمانى گریان و آهى سوزناک عرض مى کرد:

اللهم لا تکلنى الى نفسى طرفه عین (74)

پروردگارا! یک چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار.

آیا با این نفسى که معصومین (علیهم السلام ) از شر او به خدا پناه مى بردند و هر لحظه دل به میلى مى سپارد چه باید کرد؟

آنچه مسلم است ، رها شدن از شر نفس و گام برداشتن در راه حق چیزى نیست که به این سهولت میسر باشد وگرنه از آن تعبیر به ((جهاد اکبر)) یا ((جهاد افضل )) نمى شد و فاتحان این نبرد را ((قهرمانان )) نمى نامیدند.

بدون تردید، بر سر مبارزه با چنان نفس سرکشى ما نیازمند پشتوانه اى محکم همراه با اراده آهنین مى باشیم و آن ، چیزى جز ((ایمان به مبدا و معاد)) نیست .

قطعا حالت دو نفر که یکى معتقد به خدا و جهان واپسین و زندگى پس از مرگ و دیگرى منکر آنهاست در کسب فضایل اخلاقى و سجایاى روحى متفاوت است .

آن کس که منکر خدا و روز رستاخیز است و تصور مى کند خدایى نیست و بعد از مرگ نابود مى شود و هر چه نیکى کرده از بین مى رود، هرگز خود را ملزم به کارهاى نیک و کسب کمالات ارزنده انسانى نمى داند و از ارتکاب جرایم و مفاسد و جنایات خوددارى نمى کند.

اما آن که براى جهان هستى ، خدایى دادگر و براى پس از مرگ ، جهان پر فر و شکوه و حساب و کتابى قائل است ، این اعتقاد او را از ارتکاب گناه – چه نهان و چه آشکار – باز مى دارد و از رذایل اخلاقى و زشتى ها دور مى سازد و به کارهاى نیک و کسب کمالات روحى و انسانى سوق مى دهد، بنابراین ، از ایمان مى توان به عنوان بزرگترین پشتوانه اخلاق نام برد.

علامه شهید، آیه الله مطهرى رحمه الله مى فرماید:

آن چیزى که پشتوانه اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پیدا کند، انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را پیش مى گیرد و سود را کنار مى زند تنها ((ایمان )) است ، یعنى ایمان به خود عدالت و ایمان به خود اخلاق .

چه وقت انسان به عدالت به عنوان یک امر مقدس و به اخلاق به عنوان یک امر مقدس ایمان پیدا مى کند؟

آن وقت که به اصل و اساس تقوا، یعنى ((خدا)) ایمان داشته باشد، بنابراین بشر عملا به آن اندازه به عدالت پاى بند است که به خدا معتقد است ، آن اندازه عملا به اخلاق پاى بند است که به خدا ایمان دارد.

مشکل عصر ما همین است . گمان مى کنند علم کافى است ، و اگر عدالت و اخلاق را بشناسیم و به آنها عالم باشیم ، کافى است که اخلاقى و عادل باشیم ، ولى عمل نشان داد که اگر علم منفک از ایمان بشود نه تنها براى اخلاق و عدالت مفید نیست ، بلکه مضر هم هست . مصداق قول سنایى : ((چو دزدى با چراغ آید گزیده تر برد کالا)).

اما اگر ایمان پیدا شد، اخلاق و عدالت پابرجا مى شود، اخلاق و عدالت بدون ایمان مذهبى مثل نشر اسکناس بدون پشتوانه است . ایمان مذهبى که آمد، اخلاق و عدالت هم مى آید، آن وقت ما مى بینیم در اسلام مسئله پرستش خدا به صورت یک امر مجزا از اخلاق و عدالت قرار داده نشده است ، یعنى عبادت را که اسلام دستور مى دهد چاشنى آن را اخلاق و عدالت قرار مى دهد. یا بگوییم عدالت و اخلاق را که طرح مى کند، چاشنى آن را عبادت قرار مى دهد، چون غیر از این ممکن نیست .

مثالى عرض مى کنم ، شما در کجاى دنیا و در چه مکتبى از مکاتب سراغ دارید که مجرم با پاى خودش بیاید؟(75) همیشه کار مجرم این است که از مجازات فرار مى کند. تنها قدرتى که مجرم را با پاى خودش و به اختیار و اراده خویش به سوى مجازات مى کشاند قدرت ((ایمان )) است ، و همین نیروى ایمان و مذهب است که در عمق وجدان انسان چنگ مى اندازد و انسان را تسلیم عدالت و اخلاق مى کند.

ایمان و کنترل غرایز

همان گونه که در ساختمان جسم انسان عضوى بیهوده و بى مصرف آفریده نشده است ، در ساختمان روح و روان او نیز، غرایز و امیال بر اساس حکمتى آفریده شده اند و داراى نقش حیاتى هستند.

اگر این غرایز به گونه صحیح هدایت و رهبرى شوند و تحت کنترل دقیق قرار گیرند، بشر به مقامى بالاتر از فرشتگان مى رسد و اگر آزاد گذاشته شوند و از کنترل خارج گردند، تبعات بسیار خطرناکى به دنبال خواهند داشت ، خاصه غریزه شهوت و تمایلات جنسى به ویژه در دوره جوانى – که دوران اوج آن است – اگر در مسیر صحیح و هدایت شده قرار نگیرد، آن جا بشر سقوط مى کند که به فرموده امیر مؤ منان (علیه السلام ) از حیوانات نیز پست تر مى شود.

اکنون جاى این سوال است که آنچه مى تواند این غرایز سرکش را مهار کند چیست ؟ در ابتدا براى هدایت غرایز سه عنصر قابل تصور است :

1. علم و دانش ، 2. عقل ، 3. ایمان .

علم و اخلاق

سقراط و ارسطو، دو دانشمند معروف یونان باستان ، معتقدند که هدایت غرایز بشرى در سایه علم و دانش صورت مى پذیرد و بشر در سایه علم و دانش به خوبى ها روى مى آورد و از بدى ها اجتناب مى کند و طبعا به فضایل اخلاقى گرایش پیدا مى کند و از رذایل دورى مى جوید و نتیجه این مکتب این است که پایه هاى اخلاق را تنها علم و دانش تشکیل مى دهد و شعار آنان ، ((اخلاق در سایه علم )) بود.

بى شک ، علم و دانش در بهبود اخلاق اثرگذار است و از افزایش بعضى جرایم جلوگیرى مى کند، ولى آیا به طور کامل چنین نقشى را ایفا مى کند، آن هم براى همیشه و در همه افراد؟

هرگز نمى توان پذیرفت که علم و دانش ، نقشى کامل و قطعى در مهار غرایز سرکش ایفا مى کند، آیا به راستى پذیرفتنى است که در جامعه ، نیکان و افراد بافضیلت کسانى هستند که فقط تحصیلات دبیرستانى و دانشگاهى را طى کرده اند و در مقابل افراد بد اجتماع کسانى هستند که بهره اى از دانش نبرده اند؟

قطعا مشاهدات امروز جامعه این تلقى را رد مى کند، زیرا، گسترش و افزایش فساد به صورت هاى گوناگون در میان افراد درس خوانده قابل انکار نیست ، بلکه آمارهاى منتشره در جراید جهان گویاى این موضوع است ، همان گونه که مشاهدات گویاست چه بسا افراد محروم از تحصیلات علمى و دانش روز، از کمالات والاى اخلاقى برخوردارند و از بسیارى جرایم و زشتى ها اجتناب دارند.

به عنوان نمونه افرادى را مى شناسیم که زیان هاى نوشابه هاى الکلى و روابط نامشروع جنسى را بسیار مستدل و مبرهن مى دانند، لیکن در میدان عمل سخت در آلودگى به سر مى برند و معلومات ناشى از درس و کلاس نتوانسته است آنها را از دست تمایلات سرکش درونى نجات بخشد، چنان که جهان بر اثر جاه طلبى گروهى از درس خوانده ها، بارها به خاک و خون کشیده شده و میلیون ها انسان در جنگ هاى بین المللى اول و دوم تباه و نابود شدند، پس عامل اول – که علم و دانش باشد – در هدایت صحیح و کنترل غرایز بشرى نمى تواند نقش کاملى ایفا کند.

عقل و اخلاق

بعضى ادعا مى کنند که در پرتو پرورش عقل و خرد آدمى مى توان غرایز را کنترل کرد و از جرایم جلوگیرى نمود و فضایل را در نهاد انسان ها پرورش داد، لیکن با کمترین تامل ، نارسایى این عامل نیز در دستیابى به چنین مقصدى نمایان مى شود؛ زیرا عقل هر چند تا حدى مى تواند از طغیان بعضى غرایز جلوگیرى کند، ولى در برابر دیو شهوت ، به سان کاهى است در برابر امواج کوبنده دریا و یا چراغ کم سویى در برابر دره اى ظلمانى و تاریک .

آن گاه که شهوت و غضب انسان طغیان مى کند، نور و فروغ عقل آن چنان ضعیف مى شود که هم چون کاهى در برابر سیلابى گسترده حرکت مى کند.

اخلاق و ایمان

علم اخلاق ، علمى است که راه کنترل و هدایت غرایز را به ما مى آموزد، ولى آنچه انسان را در این راه یارى مى کند، همان ایمان به مبدا و معاد است . ایمان مذهبى بازوى توانمند کنترل غرایز به شمار مى آید و انسان در سایه آن قادر خواهد بود غریزه ها را تحت قوه عاقله ، هدایت نماید که این خود زمینه خودسازى و کسب فضایل اخلاقى و اجتناب از رذایل و ترک حالات سوء نفسانى را فراهم مى کند.

از این روست که در جوامعى که نور ((ایمان و معنویت )) تابیده و قلب ها منور به نور ایمان به خدا گشته ، مفاسد و جنایات به مراتب کمتر است ، زیرا اهل ایمان در برابر فرمان هاى حق تسلیم محض اند و میل و خواهش هاى نفسانى را تحت الشعاع فرامین الهى قرار مى دهند، بر عکس ، در جوامع فاقد ایمان به مبدا و معاد، مفاسد اخلاقى و اجتماعى موج مى زند و افراد آن از ارتکاب هیچ عمل زشت و خیانتى فروگذار نمى کنند. و چون غرایز انسانى در آن جوامع آزاد و رهاست ، اعمال پسندیده اخلاقى و فضایل و ارزش هاى انسانى و معنوى را زیر پا مى گذارند و تسلیم خواسته هاى نفسانى مى شوند. و آنان در پرستش نفس خود بت پرستانى خطرناک تر از دیگر بت پرستان هستند که خداوند مى فرماید:

اءراءیت من اتخذ الهه هواه اءفاءنت تکون علیه وکیلا(76)

آیا دیدى آن را که هواى نفسش را معبود خود برگزیده است ؟ آیا تو توانى او را هدایت کنى . (و به دفاع از او برخیزى )

بنابراین ، چاره اى جز این نیست که با تقویت مبانى ایمان و تحکیم اصول اعتقادى ، زمینه را براى رشد اخلاق و کنترل غرایز آماده نموده و در تهذیب اخلاق خویش ‍ بکوشیم .

آثار اجتماعى ایمان

بشر براى گذران زندگى و تداوم حیات خویش ، نیازهایى دارد که خود به تنهایى قادر به تامین آنها نیست . از این رو، ناگزیر است پا به عرصه اجتماع گذارده و با مردم به مراوده و دادوستد و معاشرت بپردازد. پس زندگى اجتماعى لازمه حیات بشرى است .

اجتماع سالم

آنچه رکن اساسى زندگى اجتماعى به شمار مى آید، برخوردارى جامعه از سلامت کامل و عدالت و اعتماد متقابل است و چنین جامعه اى آن گاه محقق مى شود که افراد آن ، قوانین و حدود و حقوق یکدیگر را محترم شمارند، عدالت را امرى مقدس بدانند و به یکدیگر مهر ورزند. هر یک براى دیگرى آن پسندد که براى خود مى پسندد و آنچه بر خود نمى پسندد بر دیگرى نیز نپسندد و هر فردى خود را متعهد و مسئول اجتماع خویش بداند و در مخفى ترین حال همان پاکى و صداقت و عفاف و تقوا از آنان بروز کند که در ملاءعام ، و بدون چشمداشتى ، به یکدیگر نیکى کنند و ارزش هاى اخلاقى را محترم بشمارند و مانند اعضاى یک پیکر متحد و متفق باشند و آن گاه یک جامعه سالم خواهد بود که انسانها از یکدیگر احساس ایمنى و آسودگى کنند و به یکدیگر اعتماد متقابل داشته باشند.

اگر طبیب ، سالم و مورد اطمینان نباشد، نه به تشخیص او مى توان اعتماد کرد و نه به دستور طبى او، نه بیمار زیبا از خیانت او محفوظ خواهد بود و نه مریض ثروتمند، حال چنین جامعه اى بدتر از جامعه اى است که طبیب نداشته باشد، زیرا این جامعه سربار، مزاحم و خائن دارد.

اگر کاسب ، پاک و سالم نباشد نه به کالاى او مى توان اعتماد داشت ، نه به قیمت آن . اگر در کارفرما و مجرى و صاحب کار و کارگر نیز تقوا نباشد، هر یک به دیگرى تعدى و تجاوز مى کند و هر کدام از دیگرى مى دزدد، باغستان ها و کشتزارها و کارخانه ها و کارگاه ها مراکز دزدى مى شوند و محصولات و تولیدات این مراکز در خطر نابودى قرار مى گیرد و خطر قحطى جامعه را تهدید مى کند و دیو گرسنگى پرده از رخ برمى دارد.

اگر زن تقوا و عفاف نداشته باشد، شوهر چگونه مى تواند به او اعتماد کند و ساعتى وى را تنها گذارد و نیز اگر شوهر پاکى و صداقت در عمل نداشته باشد، تکلیف همسر بى پناه و بیچاره اش چه خواهد بود؟

همین طور اگر بین مردم و دولت و سایر مسئولان جامعه اعتماد متقابل نباشد، نه به قانون مى توان اعتماد کرد، نه به قانون گذار و نه به اجراى آن و این جاست که ملت روى آسایش را نخواهد دید، زندگى کردن در چنین جامعه اى جز سوختن و جان کندن چیز دیگرى نیست .

در یک جامعه آن گاه زندگى شیرین و آرام بخش است و انسان هاى آن احساس امنیت مى کنند که از سلامت و اعتماد متقابل بین همه اقشار برخوردار باشد.

راه حل هاى بشر براى سلامت جامعه

براى ساختن چنین جامعه سالمى و تحقق چنین ایده هاى والا و ارزشمندى چه باید کرد؟

از اقداماتى که امروزه براى سلامت یک جامعه به عمل آمده است وضع قوانین و مقررات وسیع و گسترده در زمینه هاى مختلف حقوقى ، کیفرى ، جزائى و… بوده است . در جهان معاصر براى نیل به سلامت جامعه اقدام به تاسیس مراکز و دستگاه هاى عریض و طویل با سیستم هاى پیچیده و پیشرفته پلیسى و انتظامى و هزینه کردن سرمایه و ثروت بسیار و صرف میلیاردها دلار براى تحقق و اجراى قوانین و مقررات شده است .

اما آیا به راستى جهان در سایه این مراکز پلیسى و انتظامى و نظامى و تشکیل دستگاه هاى قانون گذارى و قضایى و اجرایى به ویژه در کشورهاى مدعى تمدن و فرهنگ نوین بشرى توانسته اند به چنین هدفى دست یابند و سلامت جامعه را تامین کنند و آن ایده هاى ارزشى و اخلاقى را تحقق بخشند و براى انسان فضایى امن و عادلانه فراهم آورند؟

آمار وحشتناک جنایت ها و ارقام سرسام آور و مفاسد اجتماعى که مرتب از سوى کشورهاى به اصطلاح متمدن و مترقى به ویژه اروپایى و غربى که در جهان انتشار مى یابد و متاءسفانه روز به روز نیز بر کثرت آن افزوده مى شود، حاکى از آن است که این شیوه ها موفقیت چندانى نداشته و قدرت ، زور و هزینه کردن سرمایه هاى سرسام آور و نیروى اسلحه در سلامت بخشیدن به جامعه موفق نبوده است و نیز وضع قوانین حقوقى و کیفرى و جزایى در درون کشورها و قوانین بین المللى در روابط کشورها با هم و دستگاه هاى پلیسى و انتظامى و نظامى کشورى و بین المللى ، هیچ کدام نتوانسته اند در تحقق این هدف موفق باشند و اگر هم توفیقاتى داشته اند اندک و زودگذر بوده است .

فرضا اگر بخواهد این سیستم امنیتى نتیجه بخش باشد، چه عاملى مى تواند خود این دستگاه ها را براى انجام وظیفه متعهد سازد و از سوء استفاده از جایگاه و مقام و موقعیت جلوگیرى کند؟

به علاوه ، اگر این محذور نیز حل شود، تشکیلات امنیتى و انتظامى و سایر عوامل خیلى هنر کنند فقط مى توانند مانع تخلفات از نوع ظاهر و آشکار آن شوند، ولى هرگز قادر نیستند از تخلفات پنهانى آن – که از چشم آنان دور است – جلوگیرى کنند.

ایمان و اجتماع سالم

پس از آن که روشن شد عوامل مذکور قابلیت سلامت بخشیدن به جامعه و اجتماع را ندارند راه حل نهایى چیست ؟

قطعا آنچه مى تواند این قوانین را موثر سازد و این دستگاه ها و مراکز پلیسى و انتظامى را در ایجاد امنیت اجتماعى و عدالت عمومى و ایده ها و ارزش هاى انسانى موفق بدارد، ایجاد تحول روحى و اخلاقى در افراد جامعه و بیدار کردن پلیس درونى آنان ، یعنى ((وجدان بشرى )) در سایه گوهر گران بهاى ایمان به مبدا و معاد است .

ایمان از نوع مذهبى آن ، بزرگ ترین ضامن اجراى قوانین بشرى در جهت رعایت حقوق یکدیگر است که اگر این درّ ارزشمند در میان همه انسان ها نفوذ کند و در دل و جان آنان ماءوى گزیند، بى شک از تمام دستگاههاى قضایى بى نیاز مى شویم .

ایمان مذهبى مى تواند نفس سرکش انسان را در برابر فسادها و انحراف ها و زیاده خواهى ها مهار کند و به کارهاى نیک وادار و جامعه را از آزار خویش رها سازد تا افراد جامعه روى امنیت اجتماعى را ببیند.

گواه روشن این که ، در جوامعى که ایمان به خدا و معنویت و اعتقاد به روز قیامت حاکم است ، آمار مفاسد و جنایات و اعمال زشت به مراتب کمتر از کشورها و جوامعى است که از خدا فاصله گرفته و از نور ایمان محرومند.

بنابراین ، بزرگ ترین ضامن اجراى مقررات در یک جامعه اعتقاد به خدا و جهان واپسین است و آن تاثیرى که این اعتقاد در ریشه کن کردن مفاسد اجتماعى و تحقق عدالت و امنیت اجتماعى دارد، از هیچ یک از سازمان ها و دستگاههاى پلیسى و انتظامى و نظامى و سایر مراکز و قدرت هاى مادى بر نمى آید.

ترک گناه و اجتماع سالم

گفتیم که ایمان ، نقش بسیار موثرى در سلامت جامعه دارد و این به جهت آن است که ترک گناه و زشتى ها و رعایت حقوق متقابل انسان ها، سلامت جامعه را تضمین مى کند و آنچه در جلوگیرى از گناه و رعایت حقوق انسان ها تاثیر به سزایى دارد ((ایمان )) است . از این رو، اینک به رابطه ((ایمان )) و ((ترک گناه )) مى پردازیم .

نقش ایمان در ترک گناه

انسان موجودى آزاد و انتخاب گر است و کارهایش را بر اساس سود و زیان ، یا مصلحتى که در انجام یا ترک آن مى بیند انتخاب مى کند. از این رو، آگاهى و تشخیص نیک و بد نقش مهمى در انتخاب او دارد.

انسان ها در توجه به آثار گناهان که بدون شک آثار زیانبار فردى و اجتماعى دارند متفاوتند، هر اندازه که به آثار گناه ، شناخت و معرفت باشد، عقل انسان او را به اجتناب از آنها دعوت مى کند، لیکن تضمینى در قبول این دعوت وجود ندارد و با وجود اعتراف به آثار گناهان مى بینیم که افراد مرتکب آنها مى شوند. لابد مى پرسید: آیا منشا این ارتکاب با وجود معرفت به آثار زیانبار آن چیست ؟ در پاسخ گفته مى شود: چند چیز در صدور گناه در میان افراد مذهبى دخالت دارند:

الف ) ضعف اراده در برابر تمایلات غرایز و خواسته هاى نفسانى ،

ب ) غفلت از آثار و تبعات اخروى گناهان .

گروهى با این که به معارف دینى اعتقاد دارند و به زبان معتقد به خدا و قیامت هستند و براى اعمال خوب پاداش و براى گناهان عقوبت و مجازات اخروى قائل هستند در مقابل کوران غرایز و شهوات تسلیم مى شوند و دست به گناه مى زنند و هیچ اراده اى در خوددارى از گناه ندارند، اینها دسته اى هستند که به سبب ضعف اراده به گناه کشیده مى شوند.

گروهى دیگر در عین اعتقادات ظاهرى و زبانى ، اراده اى قوى دارند، لیکن در عرصه هاى مختلف که زمینه گناه برایشان فراهم مى شود، از آثار زیان بار آن غفلت مى کنند و این غفلت ، آنان را به گناه وا مى دارد.

اما منشا این دو امر (ضعف اراده و غفلت ) چیست ؟

پاسخ آن که ، در بحث هاى پیشین بیان شد که ایمان به انسان قدرت تعدیل غرایز و استعلاى بر نفس مى دهد و نیز او را پیوسته متوجه خدا و عالم قیامت مى کند.

از این رو مى توان منشا ضعف اراده و غفلت را، بى ایمانى یا ضعف ایمان معرفى کرد.

این گونه افراد على رغم این که به زبان مى گویند: خدایى هست و از پس امروز فردایى ، اما وقتى به قلب آنها مراجعه مى شود، از ایمان خبرى نیست و یا اگر ایمانى باشد، بسیار ضعیف و کم سو است و آن هم آلوده به بسیارى از اوهام و خیالات و خرافات .

بدیهى است که چنین افرادى وقتى لذت ها و خوشى هاى زندگى دنیا را با دستورهاى دینى در تعارض بینند، نمى توانند اوامر و نواهى اولیاى دین را بر خواسته هاى خود مقدم بدارند و از لذایذ نفسانى و حیوانى خویش چشم بپوشند.

از این رو، با بهانه هاى واهى چون : ((سیلى نقد به از حلواى نسیه است !…)) و یا ((چه کسى رفته و از آن دنیا خبر آورده که این حرف ها راست است ؟!)) و… بر مرکب مراد خویش سوار مى شوند و به هر معصیت و گناه زشتى دست مى زنند، لیکن اگر اعتقادات دینى و مذهبى ، بر قلب و دل انسان ها رسوخ کند و با همه وجود بدانها معتقد گردد، هم اراده اى قوى در انجام طاعات و ترک گناهان پیدا مى کند و هم پیوسته متذکر ذات اقدس الهى و منازل آخرت است و غفلت به سراغ او نمى آید. بنابراین ، لازم است قبل از هر چیز به دنبال کسب ایمان رفت و راه مبارزه با گناه را پیدا کرد که در سایه اعتقادات صحیح و متقن بر اساس دلائل و استدلال هاى محکم و تفکر و تامل در دقایق و ظرایف هستى و مطالعه و تحقیق در کتابها و آثار متفکران و اندیشمندان الهى و دینى مى توان به چنین سرمایه هاى ارزشمند دست یافت ، به طورى که خداى تبارک و تعالى را بدون هیچ شک و شبهه اى باور کند و به راستى به روز رستاخیز باور داشته باشد که :

فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره (77)

پس هر کس هم وزن ذره اى کار خیر انجام دهد، آن را مى بیند و هر کس هم وزن ذره اى کار بد و زشت (گناه ) انجام دهد (آثار و عقوبت ) آن را مى بیند.

در نتیجه ، ترک گناه معلول ایمان است . قرآن مجید مى فرماید:

ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین الذین یؤ منون بالغیب (78)

آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است ، (پرهیزکاران ) کسانى هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است ) ایمان مى آورند.

در این آیات خداوند از متقین و کسانى که از معصیت پرهیز مى کنند به عنوان معلولى یاد مى کند که علت آن ((ایمان به غیب )) مى باشد. پس رابطه تقوا و ترک گناه و ایمان رابطه معلول به علت است . البته هر چند تقوا نسبت به مراحل برتر ایمان علت است .

بنابراین ، باید ایمان به مبدا و معاد تقویت شود تا پرهیزکارى و قدرت بر ترک گناه به دست آید و بدون پرداختن به تحکیم پایه هاى ایمان سعى در کسب تقوا و استقرار در صف پرهیزکاران تلاشى باطل و توقعى نابجاست . و این بسان کسى است که غبار از شاخ و برگ درختى که از بى آبى در حال خشک شدن است مى زداید، به قول شاعر:

خانه از پاى بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است

و البته دست شستن از گناه بستگى به درجه ایمان هر فرد دارد، هر اندازه ایمان انسان بیشتر و به یاد خدا باشد، کمتر معصیت مى کند همان گونه که هر اندازه انسان از خدا غافل باشد، بیشتر معصیت مى کند.

معصومین (علیهم السلام ) که پیوسته از گناه و معصیت دورند به سبب شدت و نهایت درجه ایمان است که وقتى والاترین درجه ایمان در کسى محقق شد، به هیچ وجه خدا را فراموش نمى کند و با تمام وجود خدا را ناظر بر اعمال مى بیند و فرداى گناهان و معاصى را مشاهده مى کند و از این رو، نه تنها گناهى مرتکب نمى شود، که اندیشه گناه نیز به ذهن او خطور نمى کند. البته این درجه از ایمان و دائم الحضورى مخصوص معصومین (علیهم السلام ) مى باشد که همان عصمت است .

در روایات آمده است :

لا یزنى الزانى حین یزنى و هو مؤ من (79)

زنا کار در حالى که زنا مى کند مؤ من نیست .

پس گناه ریشه اش محرومیت از ایمان و علم و یقین است و کسانى که ایمانشان استوار است هم چون کسى است که دستش را به سوى آتش دراز نمى کند، زیرا مى داند دست درازى همان و سوختن همان . آنان نیز دست به گناه دراز نمى کنند.

فصل سوم : راه کسب ایمان

بعث الله الرسل لیدعوا العباد الى الایمان به ؛

خداوند پیامبران را برانگیخت تا بندگانش را دعوت به ایمان کنند.

کافى ، ج 4، ص 144.

راه به دست آوردن ایمان

در مباحث پیشین به اهمیت و ارزش ایمان پى بردیم و اینک در چگونگى به دست آوردن این گوهر ارزشمند بحث مى کنیم .

در ابتدا توجه به این نکته لازم است که صرف آشنایى با راه هاى کسب ایمان نمى توان به ایمان دست یافت ، بلکه با همت بلند و اراده اى قوى و تحمل مشکلات و ریاضت ها مى توان به چنین سرمایه گران بهایى رسید که :

نابرده رنج گنج میسر نمى شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

قرآن مجید نیز به خوبى این نکته را بیان مى فرماید:

((و اءن لیس للانسان الا ما سعى ))(80)

براى انسان بهره اى جز سعى و کوشش او نیست .

هم چنین امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

و انما هى نفسى اءروضها بالتقوى لتاءتى آمنه یوم الخوف الاکبر(81)

و همت و اندیشه من در این است که نفس خود را با پرهیزکارى تربیت و کنترل نموده و خوار گردانم تا در روزى (قیامت ) که ترس و بیم آن بسیار است آسوده باشد.

وقتى شخصیت آسمانى و معصوم و بریده از همه مظاهر مادى و دنیایى مى فرماید:

من نفس خود را ریاضت مى دهم و آن را مهار مى کنم ، چگونه مى توان به درجات عالى از معارف و خداشناسى و ایمان رسید، مگر در سایه تحمل مشقت ها و ریاضت ها و مهار امیال نفسانى ؟

همان گونه که براى تصرف و تسخیر منطقه اى سوق الجیشى در درگیرى هاى نظامى و جنگى نخست باید منطقه مورد نظر دقیقا شناسایى شود تا اشتباه و انحرافى رخ ندهد و سپس با حمله حساب شده به فتح و تسخیر آن منطقه پرداخت و از آن جا که پس از فتح منطقه ، دشمن قطعا راحت نمى نشیند و جهت باز پس گیرى ، دست به حملات مى زند لذا باید براى دفع حملات دشمن و حفظ منطقه به دست آمده به تحکیم و تثبیت مواضع پرداخت ، در کسب ایمان و مراتب والاى آن نیز مرحله نخست مستلزم شناسایى پسوندها و متعلقات آن است و در مرحله بعد با شناخت آنها، به ایجاد باور نسبت به آنها و جاى دادن آنها در قلب و دل و در نهایت باید براى تقویت و تثبیت و تکامل بخشیدن به هر مرتبه اى از مراتب ایمان تلاش کرد که در این جا با شرحى کوتاه به هر یک از سه مرحله فوق اشاره مى شود:

الف ) مرحله نخست : شناخت پسوندها(82)

در قرآن مجید و روایات اسلامى ، پسوندهاى اصولى و کلى ایمان به شرح زیر بیان شده است که به اجمال در صفحات آینده به هر کدام اشاره مى شود.

1. ایمان به خداوند متعال ،

2. ایمان به غیب ،

3. ایمان به قضا و قدر الهى

4. ایمان به فرشتگان ،

5. ایمان به پیامبران علیهم السلام

6. ایمان به اوصیا و پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله ،

7. ایمان به کتاب هاى آسمانى ،

8. ایمان به عالم قیامت .

ایمان به خدا

با توجه به این که آغاز راه دین و دیانت شناخت خداست و نیز سعادت راستین انسان در گرو داشتن آیینى محکم و متین است ، پس خداشناسى ، اساس سعادت اوست . از این رو، قرآن مجید به هیچ مسئله اى به اندازه توحید و خداپرستى نپرداخته است . جاى جاى قرآن از تابلوها و علامت هایى است که همه ((او)) را نشان مى دهد و ذهن و دل انسان را دم به دم به سوى او مى خواند. قرآن در برابر انسان محورى ، خدا محورى را مطرح مى کند و تا آن جا پیش مى رود که خدافراموشى را ریشه اصلى ازخودبیگانگى و خود فراموشى مى داند: ((نسوا الله فاءنساهم اءنفسهم ))(83) و این نکته یک ادعاى صرف و بى دلیلى نیست ، زیرا فیلسوفان اسلامى معتقدند که معرفت یقینى و شناخت حقیقى به هر پدیده اى جز از طریق معرفت الله ممکن نیست ، چرا که معلول جز از راه علتش شناخته نمى شود.

بنابراین ، به حکم عقل و منطق قبل از هر معرفتى علم به خداوند (عله العلل ) مطرح است . با این تحلیل مى توان دریافت که چرا مى گویند: ((اول العلم معرفه الجبار)) نه تنها آغاز دین خداشناسى است که بنیاد معرفت نیز بر همین سنگ استوار است :

و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم (84)

و خداى شما خداى یکتاست . نیست خدایى مگر او که بخشاینده و مهربان است .

ایمان به قضا و قدر الهى

اسلام ، پیروان خود را از کفر ((جبر)) و شرک ((تفویض )) رها ساخته و راه سومى به نام ((امر بین الامرین )) براى او برگزیده است که خداوند را در مقام ربوبیت و قدرت خود نگه داشته و بندگان خدا را نیز از آزادى و اختیارى کامل بهره مند ساخته است .

انسان با این که داراى اراده است و سرنوشت خود را رقم مى زند، باز تحت فرمان و توانایى خداست . هستى او، قدرت او، آزادى و اراده او و تمام نیروهاى او از اراده و مشیت خدا سرچشمه گرفته است . سعادت و شقاوت به دست خودش سپرده شده و راه بهشت و جهنم در پیش پاى اوست ، هر کدام را بخواهد انتخاب مى کند.

توضیح آن که : بر اساس اصل قضا و قدر و امر بین الامرین ، انسان نه از روى اجبار کارهاى خود را انجام مى دهد که از خود اختیارى نداشته باشد و همانند ماشین ، خودکار باشد، و نه در کارها استقلال تام دارد و دست خدا بسته و کار خدا تعطیل باشد، بلکه کارهاى انسان از روى اراده و اختیار سر مى زند و نیروى انجام دادن کار از خداست که مى فرماید:

((قل ان الامر کله لله ))(85)

بگو اى پیامبر: تنها خداست که بر عالم هستى فرمانروا است .

و نیز مى فرماید:

و لکل امه اءجل فاذا جاء اءجلهم لا یستاءخرون ساعه و لا یستقدمون (86)

هر قومى را دوره اى و اجلى معین است که چون فرا رسد، لحظه اى مقدم و موخر نتوانند کرد و نیز مى فرماید:

و ما کان لنفس اءن تموت الا باذن الله کتابا مؤ جلا(87)

هیچ کس جز به فرمان خدا نخواهد مرد که اجل هر کسى در لوح قضاى الهى به وقت معین ثبت است .

ایمان به غیب

علاوه بر همه پسوندهاى ایمان ، یک سلسله موجودات نامحسوس و غیر مرئى و به تعبیر قرآن ((غیب )) واقعیت دارند که مؤ من باید به آنها به عنوان مظاهر و مجارى اراده الهى در نظام هستى ایمان بیاورد و این از دعوت هاى سعادت بخش قرآنى است که مى فرماید:

((الذین یؤ منون بالغیب ))(88)

اینان (پرهیزکاران ) افرادى هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است ) ایمان دارند.

افرادى که به عالم ماوراى حس معتقدند و به خداى نادیدنى اعتقاد دارند، در واقع مرز ماده را شکافته و خود را از دیوار آن گذرانده اند، اینان دیدى وسیع پیدا مى کنند و روح خویش را با جهان بزرگ ترى ارتباط مى دهند.

آنان از مرتبه حیوانیت و ماده ، گام را فراتر نهاده اند، درک و دیدشان از حواس ظاهرى گذشته و به مطالبى پى مى برند که حواس ظاهرى قدرت درک آن را ندارند. و آنان معتقدند که عالم از آنچه ما درک مى کنیم بسیار بزرگ تر و عالم ماوراى طبیعت به مراتب از جهان طبیعت وسیع تر است . نیروى سازنده این عالم ، بى نهایت علم و قدرت دارد، همیشه بوده و خواهد بود. جریان عالم طبق یک نقشه بسیار دقیق و عمیق است ، انسان فاصله زیادى با حیوان دارد، مرگ به معناى فنا و نابودى نیست ، بلکه یکى از مراحل کمال بشرى است ، زیرا انسان پس از مرگ وارد عالم وسیع تر و پهناورترى مى گردد و…

این انسان با یک فرد مادى فاصله زیادى دارد که مى گوید: عالم محقر است ، به آنچه ما مى بینیم و یا علوم طبیعى براى ما ثابت کرده و طبیعت محدود و قوانین جبرى آن ، سازنده این جهان است و هیچ گونه نقشه و فکرى در ساختمان آن به کار نرفته و نیروى خلاقه عالم هستى به اندازه یک کودک خردسال هم عقل و شعور ندارد، بشر هم جزئى از طبیعت است و پس از مرگ اجزاى او از هم متلاشى شده و دیگر بار جزء همین مواد طبیعى مى گردد و هیچ گونه بقایى براى او نیست ، میان انسان و حیوان چندان فاصله اى وجود ندارد. آرى ، این دو انسان اصلا با هم قابل مقایسه نیستند.

اولى از نظر کمک و خدمت به خلق و زیان نرساندن به انسان ها درجات عالى را مى پیماید که دومى نمى تواند در آن حد باشد و اگر باشد نادان است ، زیرا چرا زیان نرساند؟ چرا به نفع خود استفاده نکند؟ چرا کمک کند؟ چرا به خلق خدمت نماید؟ هیچ دلیلى ندارد، زیرا از نظر او پاداشى براى این اعمال وجود ندارد، به عکس ، یک انسان مؤ من ایمان به غیب دارد، غیبى که مفهومى بسیار وسیع دارد که تمام جهان ماوراى طبیعت را شامل مى شود: مانند ذات پاک خداوند، فرشتگان ، ارواح و هم چنین اسرارى از جهان آفرینش حاکم بر طبیعت که بر ما پوشیده و پنهان است و عوالم دور دست که از قلمرو و حس ما بیرون مى باشد و حوادث گذشته و آینده که آنها را مشاهده نکرده و نمى کنیم و….

به این ترتیب ، ایمان به خداوند و پیامبران گذشته و رستاخیز نیز به طور اجمال و سر بسته در جمله : ((الذین یؤ منون بالغیب )) نهفته است .

ایمان به ملائکه

از معتقدات ضرورى مهم اسلام و مذهب ، وجود ملائکه و ایمان به آنهاست . در آیات قرآن کریم ، ایمان به فرشتگان آن سان اهمیت دارد که در ردیف ایمان به خدا و روز قیامت قرار گرفته است چنان که مى فرماید:

آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المؤ منون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله (89)

پیامبر، به آنچه خدا بر او نازل کرده ایمان دارد و مؤ منان نیز همه به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبران خدا ایمان دارند.

و در جاى دیگر مى فرماید:

و من یکفر بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالا بعیدا(90)

و کسى که خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند، در گمراهى دور و درازى افتاده است .

خداوند در قرآن مجید، ایمان را مرکب از پنج واقعیت مى داند: الله ، قیامت ، ملائکه ، کتاب هاى آسمانى و انبیا، از این رو، همان گونه که انکار خدا موجب کفر مى شود، انکار فرشتگان و حتى فرشته اى از آنان نیز مساوى با کفر خواهد بود و کافر و دشمن حق ، در ضلالت و جایگاهش در جهنم ابدى است .

بر اساس آیات و روایات اسلامى ، ایمان به ملائکه امرى مسلم و لازم به شمار مى رود که باید مورد تصدیق حتمى و اعتقاد جزمى هر مسلمانى قرار گیرد.

ایمان به پیامبران الهى

ایمان به رسل الهى نیز از واجبات به شمار مى آید که نام 25 تن از آنان در قرآن آمده و به بقیه به عنوان ((رسلا آخرین )) اشاره شده است که ایمان به این 25 تن تفصیلا واجب و به انبیاى دیگر اجمالا لازم است .

انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و النبیین من بعده و اوحینا الى ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و عیسى و ایوب و یونس و هرون و سلیمان و آتینا داود زبورا(91)

ما به تو وحى کردیم ، همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و (نیز) به ابراهیم و یعقوب و اسباط (= بنى اسراییل ) و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم و به داود زبور دادیم .

و نیز خداى تبارک و تعالى مى فرماید:

و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلم الله موسى تکلیما(92)

و پیامبرانى که سرگذشت آنها را پیش از این ، براى تو باز گفته ایم ، و پیامبرانى که سرگذشت ایشان را بیان نکرده ایم و خداوند با موسى سخن گفت . (و این امتیاز، از آن او بود).

اسامى پیامبران ذکر شده در قرآن در قالب ابیاتى چنین است :

اسماء رسل الله فى القرآن خمس و عشرون فخذ ببیان

هم آدم ، ادریس ، نوح ، هود یونس ، الیاس ، الیسع ، داود

اسحاق ، ابراهیم ، لوط، موسى ذوالکفل ، یحیى ، زکریا، عیسى

شعیب ثم صالح ، ایوب هارون ، ثم یوسف ، یعقوب

ثم سلیمان و اسماعیل محمد ختمهم الجلیل

ایمان به ولایت على و فرزندانش (علیهم السلام )

یکى از پسوندهاى مهم ایمان ، امامت و ولایت است . و در روایات بسیارى ، ایمان به ولایت و محبت امیر مؤ منان و فرزندانش (علیهم السلام ) به عنوان جانشینان شایسته پیامبر صلى الله علیه و آله مورد توجه و گوشزد قرار گرفته و ایمان بدون اعتقاد و به ولایت على (علیه السلام ) ناقص است که ذیلا به بعض آنها اشاره مى شود.

1. از پیامبر بزرگوار اسلام نقل شده است که فرمود:

لا یتم الایمان الا بمحبتنا اهل البیت و ان الله تبارک و تعالى عهد الى اءنه لا یحبنا اهل البیت الا مؤ من تقى و لا یبغضنا الا منافق شقى و طوبى لمن تمسک بى و بالائمه الاطهار من ذریتى (93)

ایمان کامل نمى شود مگر با محبت ما اهل بیت ، و خداوند تبارک و تعالى با من پیمان بسته است که ما اهل بیت را دوست نمى دارد مگر مؤ من با تقوا و با ما دشمنى نمى ورزد مگر منافق بدبخت ، پس خوشا به حال آنان که به من و نیز ائمه اطهار از فرزندان من تمسک (و توسل ) جویند.

2. ((ابن عباس )) مى گوید: سلمان فارسى را – که رحمت خداوند بر او باد – در عالم خواب دیدم ، گفتم : تو سلمان هستى ؟

گفت : آرى ، من سلمانم .

گفتم : مگر تو خدمتگزار پیامبر صلى الله علیه و آله نبودى ؟

گفت : آرى من خدمتگزار آن حضرت بودم ، البته من سلمان را در حالى در عالم رویا دیدم که تاجى از یاقوت به سر و لباسهاى زیبا و فاخر بر تن داشت . از این رو، چنین سوال هایى مى کردم که در دنیا این شوکت ظاهرى را نداشت ، ولى با چنان مقام و منزلتى در آن عالم او را مشاهده کردم .

سپس گفتم : سلمان ! این مقام و منزلت را خداوند متعال به تو عطا فرموده است ؟ سلمان جواب مثبت داد.

بعد پرسیدم : در بهشت پس از ایمان به خدا و رسول صلى الله علیه و آله چه چیزى را بالاتر یافتى ؟

سلمان پاسخ داد:

لیس فى الجنه بعد الایمان بالله و رسوله شى ء هو افضل من حب على بن ابى طالب (علیه السلام ) و الاقتداء به (94)

در بهشت پس از ایمان به خدا و رسول چیزى برتر از دوستى و محبت على بن ابى طالب (علیه السلام ) و پیروى از او وجود ندارد.

3. سلمان فارسى رحمه الله مى گوید: از پیامبر شنیدم که مى فرمود:

بر شماست که به على بن ابى طالب (علیه السلام ) بپیوندید، زیرا او مولاى شماست و باید او را دوست بدارید، بزرگ شماست و باید اطاعت او را کنید، عالم شماست و باید او را اکرام کنید، پیشواى شما به بهشت است و باید او را تجلیل نمایید… این را بدانید آنچه گفتم ، خداوند متعال به من دستور داده است .(95)

ایمان به کتب آسمانى

ایمان به کتاب هاى آسمانى ، مانند صحف ابراهیم و موسى ، تورات ، زبور، انجیل و قرآن مجید از واجبات عقیدتى است ، زیرا در قرآن یکى از پسوندهاى ایمان ، کتب الهى معرفى شده است ، آنجا که مى فرماید:

آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المؤ منون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه …(96)

پیامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است (و به تمام سخنان خود کاملا مؤ من مى باشد) و همه مؤ منان (نیز) به خدا و فرشتگان او و کتاب هایش ‍ ایمان آورده اند.

کتاب هاى یاد شده کتب الهى است که در قرآن مجید ذکر شده اند و روشن است که مراد از ایمان به کتاب هاى الهى ، همان کتاب هاى اصیل و واقعى و فرستاده شده از جانب حق تعالى است و مراد، تورات و انجیل معمول کنونى که دستخوش تحریف گشته ، نیست پس آنچه از کتب آسمانى (غیر قرآن ) منافى و مخالف مفاد قرآن و سنت معصومین (علیهم السلام ) است ، مورد تایید و تصدیق نمى باشد.

معاد

همه پیامبران و کتاب هاى آسمانى بر این امر اتفاق دارند که زندگى انسان با مردن خاتمه نمى پذیرد و بعد از این جهان ، جهان دیگرى است که انسان ها در آن جا جزاى اعمال و کردارشان را خواهند دید، افراد نیکوکار زندگى خوبى خواهند داشت و در ناز و نعمت به سر مى برند و افراد تبهکار، زندگى سخت و دشوارى خواهند داشت و در شکنجه و عذاب به سر مى برند.

اصل معاد و جهان پس از مرگ از ضروریات همه ادیان آسمانى است و هر کس پیامبران را قبول داشته باشد باید معاد را نیز بپذیرد.

در قرآن مجید آیات پیرامون معاد و بهشت و جهنم بسیار است که از زوایاى مختلف به این اصل پرداخته است و این دلیل بر اهمیت اعتقاد به اصل معاد است که حدود 1400 آیه قرآن در این باره است .

اعتقاد به معاد – همان طور که تاریخ شناسان مى گویند – بزرگ ترین عامل موفقیت و پیشرفت مسلمانان صدر اسلام بود، زیرا ایمان آنان به مبدا و معاد تنها نیرویى بود که نفس سرکش آنها را در برابر جرایم و گناه مهار مى کرد و از فساد و انحرافشان جلوگیرى مى نمود و در نتیجه ، محیط و اجتماع آنها مملو از صفا و صمیمیت و آرامش و امنیت بود و از مرگ وحشتى نداشتند و وقتى پا به میدان پیکار مى گذاشتند چهره کریه و وحشت انگیز مرگ در برابرشان جلوه اى نداشت بلکه تنها چشم اندازشان وصال دوست و بهشت مینو و زندگى پر نشاط آخرت بود. از این رو، در مقابل دشمن صدها برابر قوى و نیرومند بودند و در عین اقلیت ، سیل دشمن را عقب مى زدند و پرچم اسلام را در بیش از نیمى از کره زمین به احتزاز در آوردند.

ب ) مرحله دوم : ایجاد باور (باوریابى )

مرحله کسب اعتقاد قلبى و ایجاد باور در دل نسبت به پسوندهاى ذکر شده در بحث پیشین ، از مراحل کلیدى و اساسى و زیربنایى بحث ایمان به شمار مى آید. در ابتداى این بخش اشاره شد که کسب ایمان ، نیازمند همتى بلند و اراده اى آهنین و پشتکارى جدى و مراقبت کامل مى باشد.

بدیهى است ، هم چنان که اثر بخشى نسخه و دستور العمل یک پزشک حاذق براى درمان یک درد جسمانى در سایه اجرا و عمل به آن است ، شناخت پسوندهاى ایمان و چگونگى درمان بى ایمانى و ایجاد باور و کسب ایمان آن گاه موثر خواهد بود که قدم هاى اساسى بعدى یعنى به اجرا گذاردن دستور العمل مربوطه ، برداشته شود که در میان آنها دو قدم اساسى به چشم مى خورد:

1. تفکر در آیات الهى ،

2. استدلالات و براهین عقلى .

تفکر در آیات الهى

از عوامل عمده ایجاد باور و یقین در اسلام ، تفکر و اندیشه است که در مسائل مهم و اصولى هم چون مبدا و معاد و خلقت و گذشته و حال و آینده بسیار موثر است . قرآن کریم سه منبع مهم را براى تفکر جهت رسیدن به مبدا و معاد معرفى مى فرماید:

1. طبیعت : در قرآن کریم ، مطالعه در طبیعت (زمین ، آسمان ، دریا، گیاهان و…) به عنوان یکى از راه هاى اساسى رسیدن به خدا به شمار آمده است :

قل انظروا ماذا فى السموات و الارض (97)

بگو به مردم : بنگرید (دقت و مطالعه کنید) در آسمان ها و زمین چه چیزهایى است ؟

2. تاریخ : مطالعه تاریخ بشر و اقوام گذشته و تحولات آن – که بر اساس یک سلسله سنن و آداب صورت گرفته است از منابع تفکر و اندیشه معرفى شده تا با شناخت عزت ها و ذلت ها و موفقیت ها و شکست ها و خوش بختى ها و بدبختى هاى تاریخى و حساب ها و قانون ها و… عبرت از آنها، در راستاى سعادت و ایمانى عمیق قدم برداشت . خداوند مى فرماید:

قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین ممم (98)

پیش از شما سنت ها و قانون هایى عملا به وقوع پیوسته است ، پس در زمین ، و آثار تاریخى گذشتگان گردش و کاوش کنید و ببینید پایان و عاقبت کار کسانى که آیات و حقایق الهى را دروغ پنداشتند، به کجا انجامید.

3. خلقت انسان : قرآن انسان را به عنوان یک منبع معرفت ویژه نام مى برد، از نظر قرآن سراسر خلقت ، آیات الهى و علایم و نشانه هایى براى کشف حقیقت است و از جهان بیرون انسان به ((آفاق )) و از جهان درون انسان به ((انفس )) تعبیر مى کند و از این راه اهمیت ویژه خلقت انسان را گوشزد مى نماید. اصطلاح آفاق و انفس در ادبیات اسلامى از همین جا نشاءت مى گیرد:

سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم اءنه الحق (99)

به زودى نشانه هاى خود را در آسمانها و زمین و در درون جانشان به آنها نشان مى دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است .(100)

استدلالات و براهین عقلى

دانشمندان براى اثبات هر یک از پسوندهاى ایمان استدلال هاى عقلى بسیارى مطرح کرده اند و در این باره کتاب هاى اعتقادى و کلامى بى شمارى تدوین و منتشر نموده اند که یکى از راه هاى کسب ایمان ، مطالعه این کتاب ها و تعمق در استدلال هاى آنهاست ، که در راءس آنها، توجه به آیات قرآنى و کلمات ارزشمند معصومین (علیهم السلام ) است و دیگر براهین و دلایل که همه از همان منبع بیکران علم و دانش سرچشمه گرفته است .

ج ) مرحله سوم : تثبیت پایه هاى ایمان

سومین مرحله از مراحل کسب ایمان ، تثبیت و تقویت پایه ها و ارکان ایمان است که در دو قسمت تبیین مى شود:

1. شناخت پایه هاى ایمان ،

2. تثبیت و تقویت پایه هاى ایمان .

اول : پایه هاى ایمان

در شناخت پایه هاى ایمان به نقل کلام حکیمانه امام على (علیه السلام ) درباره ارکان و معرفى عناصر تحقق بخش ایمان بسنده مى شود.

(و سئل على (علیه السلام ) عن الایمان فقال : الایمان على اربع دعائم – نهج )

عن على (علیه السلام ): ان الله تعالى جعل الایمان على اءربع دعائم :

على الصبر و الیقین و العدل و الجهاد،

فالصبر منها على اءربع شعب :

على الشوق و الاشفاق (الشفق – نهج ) و الزهد و الترقب ،

فمن اشتاق الى الجنه سلا عن الشهوات ،

و من اءشفق من النار رجع عن المحرمات (اجتنب المحرمات – نهج )

و من زهد فى الدنیا هانت علیه المصائب (استبان بالمصیبات – نهج )

و من راقب الموت (و من ارتقب الموت – نهج ) سارع الى الخیرات .

و الیقین على اءربع شعب :

(على – نهج ) تبصره الفطنه و تاءول الحکمه و معرفة العبره (الموعظه العبره – نهج ) و سنه الاولین فمن اءبصر الفطنه عرف الحکمه (فمن تبصر فى الفطنه تبینت له الحکمه – نهج )

(و من تبینت له الحکمه ) و من تاءول الحکمه عرف العبره ،

و من عرف العبره عرف السنه (و من عرف العبره فکاءنما کان فى الاولین – نهج ) و من عرف السنه فکاءنما مع الاولین و اهتدى للتى هى اءقوم

و نظر الى من نجا بما نجا و الى من هلک بما هلک و انما هلک الله من اءهلک بمعصیه و اءنجى من اءنجى بطاعته – نهج .

و العدل على اءربع شعب :

غامض الفهم (غائص الفهم – نهج )

و غمر العلم (غور العلم – نهج )

و زهرة الحکم ،

و روضه الحلم (رساخة الحلم – نهج )

فمن فهم (علم غور العلم – نهج ) فسر جمیع العلم ،

و من علم عرف شرائع الحکم (و من علم غور العلم صدر عن شرائع الحکم – نهج )

و من حلم لم یفرط فى اءمره و عاش فى الناس حمیدا،

و الجهاد (منها – نهج ) على اءربع شعب :

على الامر بالمعروف و النهى عن المنکر و الصدق فى المواطن و شنآن الفاسقین ،

فمن اءمر بالمعروف شد ظهر المؤ من (ظهور المؤ منین – نهج )

و من نهى عن المنکر اءرغم اءنف المنافق و اءمن کیده (اءنوف المنافقین – نهج ) و من صدق فى المواطن قضى الله علیه (قضى ما علیه – نهج )

و من شناء الفاسقین (و غضب لله غضب الله له و اءرضاه یوم القیامه – نهج )

غضب لله و من غضب لله غضب الله تعالى له فذلک الایمان و دعائمه و شعبه ممم (101)

خداى تعالى ایمان را بر چهار ستون صبر، یقین ، عدل و جهاد قرار داده است .

پس صبر را بر چهار شعبه و شاخه قرار داد: شوق ، اشفاق (خوف )، زهد و ترقب (انتظار). پس کسى که مشتاق بهشت باشد، شهوات نفسانى را ترک کند.

و کسى که از آتش دوزخ بترسد، از محرمات اعراض نماید.

و کسى که در دنیا بى رغبت باشد، مصائب بر او آسان شود.

و کسى که منتظر مرگ باشد، در خیرات شتاب کند.

و یقین بر چهار شعبه است : فطانت و زیرکى را وسیله بصیرت و بینایى قرار دادن ، حکمت را به واسطه تدبر کشف کردن ، معرفت به چگونگى عبرت گرفتن از امور و شناختن روش پیشینیان .

پس کسى که فطانت و زیرکى را وسیله بصیرت و بینایى قرار داد، حکمت را مى شناسد.

و کسى که حکمت را به واسطه تدبر کشف کرد، عبرت را مى شناسد.

و کسى که عبرت را شناخت ، روش پیشینیان را مى شناسد.

و کسى که روش پیشینیان را شناخت ، پس گویا با آنان بوده و راه یافته به آن طریقى که قویم ترین و پایدارترین راه هاست و نظر کرده به آن کسانى که نجات یافته اند که به چه وسیله نجات یافته و به آن کسانى که هلاک شده به چه جهت هلاک گردیده اند، و همانا خدا هر کسى را هلاک کرده به واسطه معصیت او هلاک نموده و هر که را نجات داده به واسطه طاعتش نجات داده است .

و عدل بر چهار شعبه است : فهم عمیق و کنجکاو، علم زیاد، حکم واضحه ، حلم وسیع .

پس کسى که فهیم شد، همه دانش را کشف کند.

و کسى که دانا شد، حکم شرایع را بشناسد.

و کسى که حلم ورزید، در امر زندگى افراط نکند و در میان مردم پسندیده باشد.

و جهاد بر چهار شعبه است : امر به معروف ، نهى از منکر، راستى و حقیقت در جمیع موارد، و دشمن داشتن نابکاران .

پس کسى که امر به معروف کند، پشت مؤ من را محکم گرداند.

و کسى که نهى از منکر نماید، بینى منافق را به خاک مالد و از کید او ایمن شود.

و کسى که راستى و حقیقت را پیشه خود سازد آن چه قضاى الهى است براى او واقع شود.

و کسى که فاسقان را دشمن دارد، براى خدا خشمگین شده و هر که براى خدا خشمگین شود، خدا براى او خشمگین گردد. این ایمان و ارکان و شعبه هاى آن است .

از على شد سوال از ایمان گفت بر چهار پایه باشد آن

صبر باشد یقین و عدل و جهاد صبر را بر چهار شعبه گشت عماد

شوق و اشفاق و زهد و خودپائى که بیارد به مرد بینایى

هر که شوق بهشتش اندر سر باید از شهوتش برید نظر

هر که از نار بیم جان دارد دست از هر حرام بردارد

هر که را زهد مى شود پیشه از مصائب ندارد اندیشه

هر که در انتظار مرگ بود او شتابان به کار خیر رود

شد یقین را چهار شعبه ستون هوشمندى و حکمتى موزون

پند عبرت بدار و رسم کن که بیاموزدش هزاران فن

هر که عبرت گرفت و پند گزید وضع پیشینیان به خوبى دی

عدل بر چهار شعبه شد استوار فهم غواص و دانش غوار

گل احکام ، حلم پابرجا که معطر شود از آن دل ها

هر که فهمد به نور علم رسد وز تک علم حکم شرع برد

شخص با حلم کى کند تقصیر بین مردم به زندگى بصیر

چهار شعبه جهاد را پایه است امر به معروف و نهى ناشایست

مردى اندر برابر دشمن کینه جویى ز فاسقان زمن

هر که را شیوه امر به معروف پشت مؤ من قوى کند به وقوف

هر که را نهى منکر است شعار هر منافق از به خاک دمار

هر که مردى کند بگاه نرد هر چه بر عهده دارد ایفاء کرد

هر که با فاسقان بود دشمن خشم کرد است در ره ذوالمن

خشم گیرد خدا به دشمن او در قیامت از او شود دلجو(102)

شرحى کوتاه

با توجه به اهمیت موضوع و آثار و برکات این کلام گهربار توضیح مختصرى درباره آن داده مى شود:

امام على (علیه السلام ) در این کلام ارزشمند ((ایمان )) را به مثابه سقفى دانسته که بر چهار ستون استوار است و هر یک از این چهار پایه – با توجه به عناصر تشکیل دهنده آن – نقش خاصى در ایجاد ((ایمان )) ایفا مى کنند و در نتیجه ، شانزده عنصر در تحقق ((ایمان )) به عنوان مصالح بالا برنده و قوام بخش این سرمایه گران قدر موثر است که در صورت کسب آنها ایمان نیز به دست مى آید و بدیهى است که ایمان داراى درجاتى است که منوط به قوت و ضعف این عناصر است ، هر چه این عناصر از درجه بالایى برخوردار باشند، محصول آنها نیز درجه و ارزش بالاترى دارد.

پایه هاى چهارگانه

امام (علیه السلام ) مى فرماید: خداوند ایمان را بر چهار ستون قرار داده است که عبارتند از: 1. صبر 2. یقین 3. عدل 4. جهاد.

شارحان نهج البلاغه ، از این پایه هاى چهارگانه به اصول فضایل اخلاقى چهارگانه در علم اخلاق – که عفت ، حکمت ، عدل و شجاعت است – تعبیر کرده اند و به بیان دیگر، صبر را عفت ، یقین را حکمت ، عدل به همان عدل و جهاد را به شجاعت تفسیر نموده اند.

امام (علیه السلام ) در فرازهاى بعدى براى هر یک از پایه ها، شاخه هاى چهارگانه اى را به عنوان مواد تشکیل دهنده آنها معرفى فرموده است :

الف ) شاخه هاى صبر

1. شوق و رغبت به بهشت ،

2. اشفاق و ترس از جهنم ،

3. زهد و بى رغبتى به دنیا،

4. ترقب و آمادگى براى مرگ .

امام (علیه السلام ) پس از بیان عناوین چهارگانه شاخه هاى هر یک از دعائم ایمان ، به چگونگى ارتباط آنها با آن پایه پرداخته که در حکم برهان ، استدلال و توضیح است :

صبر مقوله اى است که عواملى در ایجاد، تحقق و دوام آن موثرند، که در حدیث به آنها اشاره شده است .

1. شوق : با توجه به این که اشتیاق و عشق و رغبت به یک چیز، انسان را براى نیل به آن دعوت مى کند و در پیمودن راه وصول به معشوق و محبوب و هموار کردن راه و رفع موانع لازم است و در این مسیر نیاز به تحمل مشقات و صبر و بردبارى و نفس ستیزى مى باشد، عامل شوق ، به انسان نیروى صبر و تحمل مى بخشد، از این رو لازم است انسان در مسیر کسب ایمان و نخستین پایه آن (صبر) عشق و شوق به بهشت را در خود فراهم کند که امام على (علیه السلام ) مى فرماید:

فمن اشتاق الى الجنه سلا عن الشهوات ،

پس کسى که مشتاق بهشت باشد شهوات نفسانى را ترک کند.

2. اشفاق : یکى دیگر از عوامل تحقق صبر، ترس از جهنم است . در جاى خود ثابت شده که دو چیز در تربیت موثر است : یکى تشویق و دیگرى انذار و ترساندن . در این قسمت امام (علیه السلام ) به عامل دوم اشاره کرده و مى فرماید:

و من اءشفق من النار رجع عن المحرمات (اجتنب المحرمات – نهج )

و کسى که از آتش دوزخ بترسد، از محرمات اعراض مى نماید.

بنابراین ، لازم است انسان نسبت به عذاب آخرت و جهنم ، مطالعات و شناختى پیدا کند که در سایه آگاهى از مجازات هاى الهى ، در قبال معاصى و گناهان تحمل و صبر را پیشه خود سازد همان گونه که مطالعه نعمت هاى الهى در بهشت به انسان صبر و تحمل در ترک شهوات و انجام وظایف و تکالیف دینى عطا مى کند.

3. زهد: یکى از امورى که موجب گمراهى و تباهى انسان را فراهم مى آورد، رسیدن به اهداف دنیایى و لذات این عالم است ، که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:

حب الدنیا راءس کل خطیئه (103)

دوستى دنیا و مظاهر آن ، ریشه همه خطاها و تباهى هاست .

بر این اساس ،، زهد و بى رغبتى به دنیا یکى از عوامل حفظ انسان از گمراهى و فساد است . از این رو، امیر مؤ منان (علیه السلام ) زهد را یکى دیگر از عوامل تحقق صبر معرفى کرده و مى فرماید:

و من زهد فى الدنیا هانت علیه المصائب (استبان بالمصیبات – نهج )

و کسى که در دنیا بى رغبت باشد، مصائب بر او آسان مى شود.

ضمن این که بى رغبتى و عدم دلبستگى به دنیا انسان را از گناهان زیادى باز مى دارد و هر گونه ضرر و مصیبتى که بر انسان وارد مى شود، صبر و تحمل او را افزون مى کند، عدم رسیدن به نعمت هاى دنیا و نیز مصائب و امورى که از جانب حق تعالى به عنوان آزمایش الهى به انسان روى مى آورد، آزمایش شونده را صبر و بردبارى عطا مى کند.

4. ترقب : یکى از نگرانى هاى روحى انسان ، اندیشه مرگ است و انسانى که فاقد ایمان مذهبى است دچار هیجان هاى شدید روحى و فکرى مى شود تا آن جا که گاه دست به خودکشى مى زند – که در بحث هاى گذشته به این موضوع پرداخته شد – اما انسانى که در فرهنگ خداپرستى و ایمان مذهبى تربیت شده ، نه تنها مرگ به کامش تلخ نخواهد بود که در انتظار چنین سیرى از عالم پست به عالم نورانى آخرت و وصول الى الله است و انسان با این بینش و نگرش ، در انجام کارهاى خیر – که توشه آخرت است – پیشقدم مى شود و با شتاب تمام به انجام کارهاى خداپسند و اعمال صالح اقدام مى کند. از این رو، امام (علیه السلام ) مى فرماید:

و من راقب الموت سارع الى الخیرات ،

و کسى که منتظر مرگ باشد، به سوى خیرات مى شتابد.

به جاست در ذیل این فراز از کلام امام (علیه السلام ) ذکر شود که با بالا رفتن درجه ایمان از راه اشتیاق به بهشت ، مؤ من به مقامى مى رسد که بهشت مشتاق او مى شود و در روایات زیادى نیز به آن اشاره شده است که بهشت مشتاق ملاقات و ورود گروهى از اصحاب ممتاز رسول خدا صلى الله علیه و آله مى باشد مانند سخن پیامبر که فرمود:

الجنه تشتاق الیک یا على ، الى عمار و سلمان و ابى ذر و المقداد(104)

که بر اساس این روایت ، پنج نفر مورد اشتیاق بهشت واقع شده اند و بهشتى که همه آرزوى دیدار و رفتن به آن را دارند، مشتاق ملاقات این بزرگواران است و روشن است چنین افرادى هرگز از مرگ نیز ترس به دل راه نمى دهند، بلکه مشتاق به این دروازه همیشگى و لقاء الله هستند.

ب ) شاخه هاى یقین

امام (علیه السلام ) به همان شیوه اى که در شاخه هاى صبر به معرفى آنها و سپس ثمرات و محصول ارزشمند هر یک پرداخت در این پایه (یقین ) نیز به شاخه ها و محصول آن پرداخته است و مى فرماید:

و الیقین على اءربع شعب : على تبصره الفطنه و تاءول الحکمه و موعظه العبره و سنه الاولین .

شاخه ها و به بیان دیگر، مواد تشکیل دهنده دومین پایه ایمان (یقین ) چهار چیز است :

1. فطانت و زیرکى را وسیله بصیرت و بینایى قرار دادن ،

2. کشف حکمت با تدبر،

3. عبرت گرفتن از امور،

4. شناخت روش پیشینیان .

همان گونه که عواملى در تحقق صبر دخیل بودند، در تحقق یقین نیز عواملى دخیلند که شرایط ایجادى آن به شمار مى آیند و امام (علیه السلام ) به چگونگى ایجاد یقین به هر یک از امور فوق پرداخته و مى فرماید:

فمن تبصر فى الفطنه تبینت له الحکمه ،

کسى که فطانت و زیرکى را وسیله بصیرت و بینایى قرار داد، حکمت را مى شناسد.

و من تبینت له الحکمه عرف العبره ،

و کسى که حکمت را به واسطه تدبر کشف کرد، عبرت را مى شناسد.

و من عرف العبره عرف السنه ،

و کسى که عبرت را شناخت ، روش پیشینیان را مى شناسد.

و من عرف السنه فکاءنما مع الاولین …

و کسى که روش پیشینیان را شناخت ، گویا با آنان بوده و راه یافته به آن طریقى که پایدارترین راه هاست و نظر کرده به آن کسانى که نجات یافته اند که به چه وسیله اى نجات یافته اند و به آن کسانى که هلاک شده ، چرا هلاک گردیده اند، و همانا خدا هر کسى را هلاک کرده به سبب معصیتش هلاک نموده و هر که را نجات داد به واسطه طاعتش بوده است .

شایان ذکر است اگر ایمان بر اساس علم و یقین و باور استوار باشد، ایمانى ثابت و پابرجا خواهد بود که از آن به ایمان ((آگاهانه )) تعبیر مى شود و چهار عنصر بالا هم در ایجاد ایمان موثر است ، هم در ایمان آگاهانه و در قرآن از چنین کسانى به ((متوسمین )) تعبیر شده است ، یعنى افرادى که اسرار جهان خلقت و حکمت عالى خداوند متعال را مورد توجه قرار داده و از آن عبرت مى گیرند.

اینان ، هوشیاران و اندیشمندانند که از فراست و بینش بالایى برخوردارند و با ((نور الهى )) به مسائل و حقایق عالم هستى مى نگرند.

طبق روایاتى که از امام على و امام صادق (علیهما السلام ) وارد شده ، منظور و مصداق ((متوسمین )) پیامبر گرامى و امامان معصوم (علیهم السلام )(105) مى باشند.

امام باقر (علیه السلام ) فرمود:

کان سلمان من المتوسمین .(106)

سلمان فارسى از افراد بافراست ، هوشیار و نزدیک به پیامبر و امامان (علیهم السلام ) بود.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در شاءن و منزلت و فراست اهل ایمان مى فرماید:

احذروا فراسة المؤ من فانه ینظر بنور الله و ینطق بتوفیق الله (107)

بترسید از زیرکى و تیزهوشى مؤ من (و با او برخوردى درست و حکیمانه داشته باشید)، زیرا مؤ من با نور الهى – که در سایه ایمان قلبش را پرتوافشانى کرده – مى نگرد و با غایت توفیق الهى سخن مى گوید.

امام هشتم على بن موسى الرضا (علیه السلام ) فراست و هوشیارى مؤ من را متناسب با درجه ایمان وى دانسته و مى فرماید:

فما من مؤ من الا و له فراسه ینظر بنور الله على قدر ایمانه (108)

هیچ مؤ منى نیست مگر این که از فراست و هوشیارى خاصى بهره مند است که با نور الهى (به مسایل ) مى نگرد و این نگرش و تیزبینى ، متناسب با درجه ایمان اوست .

ج ) شاخه هاى عدل

و العدل على اءربع شعب : غائص الفهم و غور العلم و زهرة الحکم و رساخه الحلم .

شاخه هاى عدل عبارتند از:

1. فهم عمیق و کنجکاو و رسا،

2. علم کثیر و دانشى عمیق ،

3. حکم واضحه و شکوفا و درست ،

4. حلم وسیع و پایدار.

شارحان نهج البلاغه عدالت را به خوددارى از شهوترانى و ترک ظلم و به حق حکم کردن در میان مردم و رعایت انصاف و حفظ حقوق دیگران معنا کرده اند که لازمه چنین عدلى امور چهارگانه فوق است که مجموعا یکى از پایه هاى تحقق ایمان به شمار مى آید. سپس امام (علیه السلام ) به ثمرات هر یک از این امور مى پردازد و مى فرماید:

فمن فهم علم غور العلم ، و من علم غور العلم صدر عن شرائع الحکم ، و من حلم لم یفرط فى امره و عاش فى الناس حمیدا،

هر کس فهم دارد، دانشى موشکاف به دست آورد، و هر کس دانشى موشکاف به دست آرد، از سرچشمه احکام درست سرشار باشد، و هر کس حلم ورزد، در کار خود کوتاهى نکند و در میان مردم ستوده زندگى کند.

د) شاخه هاى جهاد

امام (علیه السلام ) رکن و پایه چهارم ایمان را ((جهاد)) معرفى کرده و براى آن نیز چهار عنصر تشکیل دهنده ارائه فرموده است :

1. امر به معروف ،

2. نهى از منکر،

3. صدق و وفا در میدان هاى مبارزه و نبرد،

4. از میان برداشتن مردمان فاسق و فاسد.

در این بیان ، امام (علیه السلام ) توهم انحصار جهاد در جنگ با شمشیر را برطرف کرده و آن را به معناى وسیع گرفته و نمونه ها و مصادیق بارز آن را در چهار جمله آورده است که هم جهاد با دشمن خارجى را گوشزد کرده و هم جهاد با دشمن درون (نفس ) و هم چنین جهاد با شیطان که همه از مصادیق آیات زیر هستند که مى فرماید:

و جاهدوا فى الله حق جهاده (109)

و جاهدوا باموالهم و اءنفسهم فى سبیل الله (110)

ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و اءنفسهم فى سبیل الله (111)

همان گونه که قبلا بیان شد بر اساس سخن شارحان نهج البلاغه ، جهاد در کلام امام (علیه السلام ) یکى دیگر از اصول کلیدى فضایل اخلاقى (شجاعت ) است و موارد چهارگانه عناصر جهاد در عمل ، مستلزم قوت قلب و شجاعت مى باشند. اما ثمرات این عناصر:

– هر کس امر به معروف کند، پشت مؤ منان را نیرومند ساخته است .

– هر کس نهى از منکر کند، بینى منافقان را به خاک مالیده است .

– هر کس در میدان هاى مبارزه به راه صدق و وفا رود، هر چه بر عهده اوست انجام داده است .

– هر کس فاسقان را از میان بردارد و براى خدا خشم آرد، خدا براى او خشم آرد و روز قیامت خشنودش سازد.

دوم : تثبیت و تقویت پایه هاى ایمان

در قرآن مجید و روایات ، درباره تثبیت ، تقویت و حفظ ایمان ، سفارش ها و توصیه هاى فراوان و سودمندى شده است که اهم آنها محورهاى زیر است :

1. ارتباط مستمر با خداى بزرگ ،

2. رعایت دقیق آداب خوردنى ها و آشامیدنى ها،

3. دقت لازم در کسب و تجارت و امر معیشت ،

4. انتخاب هم نشین مناسب ،

5. انفاق کردن و صدقه دادن و رسیدگى به محرومان ،

6. تلاش و کوشش پیوسته در بالا بردن درجه ایمان و فضایل اخلاقى که به ترتیب ، آیاتى از قرآن درباره موارد فوق آورده مى شود:

1. ارتباط با خدا

یا اءیها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا(112)

اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید.

یا ایها الذین آمنوا اذکروا نعمه الله علیکم (113)

اى کسانى که ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید.

یا اءیها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصابرین ممم (114)

اى افرادى که ایمان آورده اید! از صبر (و استقامت ) و نماز، کمک بگیرید، (زیرا) خداوند با صابران است .

2 و 3. اجتناب از حرام خوارى

یا ایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروا لله .(115)

اى کسانى که ایمان آورده اید! از نعمت هاى پاکیزه اى که به شما روزى داده ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید.

یا ایها الذین آمنوا لا تاءکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا اءن تکون تجاره عن تراض منکم .(116)

اى کسانى که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را به باطل (و از راه نامشروع ) نخورید، مگر این که تجارتى با رضایت شما انجام گیرد.

یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقى من الربا ان کنتم مؤ منین .(117)

اى کسانى که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزید، و آنچه از (مطالبات ) ربا باقى مانده ، رها کنید، اگر ایمان دارید.

4. مصاحبت با نیکان و صالحان

یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین .(118)

اى کسانى که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.

(و الذین لا یشهدون الزور(119) )

مؤ منان و عباد الرحمن در مجالس باطل و بیهوده حضور پیدا نمى کنند.

5. انفاق و صدقه

یا ایها الذین آمنوا اءنفقوا من طیبات ما کسبتم و مما اءخرجنا لکم من الارض .ممم (120)

اى کسانى که ایمان آورده اید! از قسمت هاى پاکیزه اموالى که (از طریق تجارت ) به دست آورده اید و از آنچه از زمین براى شما خارج ساخته ایم (از منابع و معادن و درختان و گیاهان ) انفاق کنید.

آمنوا بالله و رسوله و اءنفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه فالذین آمنوا منکم و اءنفقوا لهم اءجر کبیر.(121)

به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید، (زیرا) کسانى که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند، اجر بزرگى دارند.

6. تلاش در بالا بردن درجه ایمان

یا اءیها الذین آمَنوا آمِنوا بالله و رسوله و الکتاب الذى نزل على رسوله و الکتاب الذى اءنزل من قبل .(122)

اى کسانى که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبرش و کتابى که بر او نازل کرده و کتاب هایى که پیش از این فرستاده است ، ایمان بیاورید.

انما المؤ منون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون .(123)

مؤ منان تنها کسانى هستند که هر وقت نام خدا برده مى شود قلبشان جلا پیدا مى کند (و آنها همیشه در مسیر تکامل پیش مى روند و لحظه اى آرام ندارند) آیات خدا که برایشان خوانده شود بر ایمانشان افزوده مى شود و بر پروردگارشان تکیه نمودند.

بدیهى است که همه این امور – که در روند حفظ ایمان و تقویت و تثبیت بیش از پیش آن موثر است – در سایه صبر و مقاومت است . از این رو، خداوند در آیه فوق مؤ منان را سفارش مى کند که از ((صبر)) مدد بگیرید، هم چنین پرهیز از نافرمانى خدا و رعایت تقوا در حفظ ایمان نقش به سزایى دارد.

فصل چهارم : اوصاف و نشانه هاى اهل ایمان

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله :

لا یقبل ایمان بلا عمل و لا عمل بلا ایمان .

ایمان بى عمل و عمل بى ایمان پذیرفته نیست .

نهج الفصاحه ، ح 2553.

یکى از اساسى ترین مباحث ایمان ، بحث نشانه ها و اوصاف مؤ منان در قرآن و دیگر متون دینى است .

از فواید و آثار گران بهاى این بحث ، آشنایى بندگان خدا با خصایل ارزنده اهل ایمان است تا با کسب و به کار بستن آنها، خود را به جرگه نورانى مؤ منان وارد نموده و سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود نمایند و از این راه به فضاى نورانى عرش الهى راه یابند.

در قرآن و روایات اسلامى ، درباره مؤ منان و اوصاف اهل ایمان تعبیرات بسیار ارزشمندى به چشم مى خورد که پراکندگى آنها موجب تقلیل کارایى آنها شده که در این اثر در حد توان به جمع آورى آن اقدام شده است که در پنج بخش زیر ارائه مى گردد:

1. رابطه مؤ منان با خدا،

2. رابطه مؤ منان با خویشتن ،

3. رابطه مؤ منان با خویشان و خانواده ،

4. رابطه مؤ منان با مردم ،

5. رابطه مؤ منان با موجودات و عالم طبیعت ،

رابطه مؤ منان با خدا

توحید خالص

محور دعوت انبیا (علیهم السلام ) تفکر و اندیشه هاى توحیدى است . آنان اسوه موحدان و یکتاپرستان در تاریخ بشر هستند. این منزلت والا براى آن است که آنان نه تنها خود عمیقا به توحید یقین داشتند و زندگى خویش را بر پایه آن استوار ساخته بودند، بلکه با تمام توان سعى در ترویج و گسترش آن داشتند.

قرآن کریم درباره هیچ مسئله اى به اندازه توحید و یکتاپرستى سخن نگفته است ، در معرفى عبادالرحمن (مؤ منان واقعى ) یکى از نشانه هاى آنان را توحید خالص و دورى از هر گونه شرک و دوگانه پرستى معرفى کرده است که نور توحید سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعیشان را روشن ساخته و تیرگى و ظلمت شرک از آسمان فکر و روح آنان به کلى رخت بربسته است :

والذین لا یدعون مع الله الها آخر.(124)

آنها کسانى هستند که معبود دیگرى را با خداوند نمى خوانند.

ابراهیم (علیه السلام )، اسوه توحید و خدامحورى

ابراهیم (علیه السلام ) دومین پیامبر صاحب عزم و داراى آیین و شریعت جهانى و از نسل حضرت نوح (علیه السلام ) است ، او بر اساس آیه 125 سوره نساء به خلیل الله ملقب گشته است ((و اتخذ الله ابراهیم خلیلا))(125)

آیات متعددى در قرآن ، متضمن ستایش و تمجید از شخصیت والاى حضرت ابراهیم (علیه السلام ) است که از بارزترین اوصاف او خداپرستى است . قرآن کریم مى فرماید:

ان ابراهیم کان اءمة قانتا لله حنیفا و لم یک من المشرکین شاکرا لاءنعمه اجتباه و هداه الى صراط مستقیم .(126)

به راستى ابراهیم ، پیشواى مطیع خدا و حق گرا بوده و از مشرکان نبود و نعمت هاى او را شکرگزار بود، خدا او را برگزید و به راهى راست هدایتش کرد.

با دقت در مضمون آیات احتجاج ابراهیم با نمرود، مجادله او با خورشیدپرستان ، گفت و گو با پدر و راز و نیاز با خدا و…، بیانگر خدامحورى آن شخصیت بزرگ است .

پس از محاجه با ستاره پرستان مى گوید:

انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفا و ما اءنا من المشرکین ممم (127)

من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده ، من در ایمان خود خالصم ، و از مشرکان نیستم .

احادیث

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

اءفضل الایمان اءن تعلم اءن الله معک حیثما کنت .(128)

بهترین اقسام ایمان آن است که بدانى هر جا هستى خدا با توست .

از على (علیه السلام ) است که فرمود:

عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر ما دونه فى اءعینهم .(129)

خداوند در نظر آنان بزرگ و غیر او کوچک است .

امام زین العابدین (علیه السلام ) فرمود:

المؤ من یصمت لیسلم … و لا یعمل شیئا من الخیر ریاء.(130)

مؤ من سکوتش براى حفظ و سلامت دینش است … و هیچ کار نیکى را بر اساس ریا و خودنمایى انجام نمى دهد.

از صفوان جمال نقل شده که گفت : از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم که مى فرمود:

ان المؤ من یخشع له کل شى ء. ثم قال : اذا کان مخلصا لله قلبه اءخاف الله منه کل شى ء حتى هوام الارض و سباعها و طیر السماء.(131)

همه چیز در برابر مؤ من خاضع و تسلیم است . سپس فرمود: مؤ من تا وقتى قلبش منور به نور اخلاص و عشق الهى است داراى ابهتى است که همه چیز از او مى ترسند حتى شیران زمین و درندگان آن و پرندگان آسمان .

یقین و دورى از شک و تزلزل

یقین یکى از ارکان و عوامل تحقق ایمان به شمار مى آید که در حدیث دعائم از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) به آن اشاره شده و شاخه هاى یقین نیز معرفى گردیده است که لازمه این نشانه ایمان ، دورى از هر گونه شک و تزلزل است . قرآن مجید مى فرماید:

انما المؤ منون الذین آمَنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا.(132)

مؤ منان واقعى کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده سپس هرگز شک و تردیدى به خود راه نداده اند.

امیر مؤ منان نیز با تعبیر زیباى زیر به این معنا اشاره فرموده است :

فمن علامه اءحدهم اءنک ترى له قوه فى دین و حزما فى لین و ایمانا فى یقین .ممم (133)

از نشانه هاى ایمان آنان این است که : در امر دین قوى و متصلب و در نرمش دوراندیش ، داراى ایمانى در حد یقین مى باشند.

و نیز مى فرماید:

…فهم و الجنه کمن قد رآها فهم منعمون و هم و النار کمن قد رآها فیها معذبون …ممم (134)

… ایشان (مؤ منان ) هم چون کسانى اند که بهشت را مى بینند و در آن از نعمت هایش بهره مند مى باشند و نیز به سان کسانى هستند که جهنم را مى بینند که چگونه در آن عذاب مى کشند.

جوانى که پیامبر صلى الله علیه و آله ایمان و یقین او را تایید کرد

آن روز صبح که هوا هنوز تاریک بود، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به دیدار اصحاب صفه آمد و نگاهى به اصحاب انداخت ، در آن میان چشمش به جوانى افتاد که حالت غیر عادى داشت ، تلو تلو مى خورد، چشم هایش در کاسه سر فرو رفته بود، رنگش زرد و غیر عادى مى نمود.

پیامبر به او فرمود: ((کیف اصبحت ، چگونه صبح کردى تو؟))

جوان پاسخ داد: ((اصبحت موقنا یا رسول الله ، صبح کردم در حالى که اهل یقین هستم .))، (آنچه را که شما از راه گوش یا زبان به ما فرموده اید، من از راه بصیرت مى بینم ).

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خواست مقدارى حرف از او بشنوند فرمود: ما علامه یقینک ؟ هر چیزى علامتى دارد و تو که ادعا مى کنى اهل یقین هستى ، علامت یقین تو چیست ؟ عرض کرد: علامتش این است که روزها مرا تشنه و شب ها بى خواب نگه مى دارد! (این روزه هاى روز و شب زنده دارى هاى شب و بى خوابى ها، علامت یقین من است ، حالت یقین در من نمى گذارد که شب را سر به بستر بگذارم و حتى یک روز را افطار کنم و روزه نباشم .)

حضرت فرمود: این کافى نیست ، بیشتر بگو.

عرض کرد: یا رسول الله ! من الان در این دنیا هستم ، اما در واقع آن دنیا را مى بینم و صداهاى آن را مى شنوم ، صداى اهل بهشت را در بهشت ، صداى اهل جهنم را در جهنم ! یا رسول الله ! اگر به من اجازه بدهید، اصحاب شما را یک به یک معرفى مى کنم که کدام بهشتى و کدام جهنمى است !

حضرت فرمود: نه ، سکوت ! سپس فرمود: اى جوان ! آرزویت چیست ؟ عرض کرد: یا رسول الله ! شهادت ، شهادت در راه خدا!(135)

آن گاه رسول خدا فرمود:

هذا عبد قد نور الله قلبه ، قد اءبصر فاءلزم .

این ، بنده اى است که خداوند قلبش را (به نور ایمان ) نورانى کرده و او بصیر و بینا گشته و به معتقداتش این چنین سخت پاى بند گردیده است .

پس از درخواست دعا از پیامبر صلى الله علیه و آله براى شهادت در راه خدا، پیامبر درباره او دعا کردند و در روز هشتم به شهادت رسید.

حب الهى و عشق به خدا

بر اساس معارف قرآنى در روایات اسلامى ، باید محبت خدا را اصل و محور در همه امور قرار داد و سایر محبت ها سایه و تابع آن است . در منابع معتبر اسلامى و شیعى بابى را به عنوان ((حب فى الله و بغض فى الله )) قرار داده اند.

خداوند متعال ، تنها مصداق حقیقى محبت است و دوست داشتن دیگران نیز در راستاى محبت خداوند است . محبت به پیامبران الهى ، امامان ، دانشمندان ، رهبران ، پرهیزکاران و خویشاوندان ، همه در راستاى محبت خداوند است ، از این رو در قرآن مجید از نشانه هاى انسان کامل (مؤ من ) عشق و محبت خدا به شمار آمده است :

((و الذین آمنوا اءشد حبا لله ))(136)

آنان که ایمان آورده اند، کمال محبت را به خدا دارند.

و آن گاه که خداوند از قومى زبده و نمونه نام مى برد، از نشانه هاى آنان محبت به خدا را بر مى شمارد:

((…یحبهم و یحبونه ))(137)

خداوند آنها را دوست مى دارد و آنان نیز خداوند را دوست مى دارند.

حب الهى معیار ارزش ها

در قرآن مجید هر کارى که بر اساس محبت و عشق به خدا صورت گیرد، ارزش خواهد بود و مورد مدح و ستایش الهى است :

و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا.(138)

و غذاى (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند، به مسکین و یتیم و اسیر مى دهند.

حب الهى در روایات معصومین (علیهم السلام )

در روایات و احادیث معصومین (علیهم السلام ) نیز زیربناى همه ارزش ها و نشانه اهل ایمان ، عشق به خدا و براى خدا معرفى شده است که به بعضى از آنها اشاره مى شود:

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

اءوثق عرى الایمان اءن تحب فى الله و تبغض فى الله و توالى اءولیاء الله و التبرى من اءعداء الله .(139)

محکم ترین دستاویزهاى ایمان ، دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا و پیروى اولیاى خدا و بیزارى از دشمنان اوست .

جالب آن که این فرمایش رسول الله صلى الله علیه و آله وقتى بود که ابتدا به اصحابش فرمود:

کدام یک از دستاویزهاى ایمان محکم تر است ؟ بعضى گفتند: نماز، گروهى گفتند: زکات و عده اى اظهار داشتند: روزه و قومى گفتند: حج عمره و دسته اى بیان داشتند: جهاد.

آن گاه رسول گرامى صلى الله علیه و آله فرمود: براى هر یک از اینها که گفتید فضیلتى است ، ولى پاسخ پرسش من نیست ، محکم ترین دستاویزهاى ایمان دوستى براى خدا و… مى باشد.

امام صادق (علیه السلام ) فرمود:

قد یکون حب فى الله و رسوله و حب فى الدنیا، فما کان فى الله و رسوله فثوابه على الله و ما کان فى الدنیا فلیس بشى ء.(140)

گاهى دوستى براى خدا و رسول است و گاهى براى دنیا، محبتى که براى خدا و رسول است پاداشش بر خداست و آن چه براى دنیاست اجر و مزدى ندارد.

حب الهى و ترک گناه

انسانى که به خالقیت خدا ایمان آورد و این جهان عظیم با همه زیبایى ها و شگفتى هایش را آفریده و عطیه اى از سوى او دانست ، قطعا عشق و محبت او در قلبش جاى مى گیرد و در سایه این عشق و علاقه ، آنچه موجب سخط و غضب او مى شود ترک مى کند و غرایز سرکش خویش را کنترل مى نماید و هر اندازه این عشق و محبت به خدا بیشتر شود، طاعت و بندگى او بیشتر مى شود، درباره پیامبر صلى الله علیه و آله مى گویند:

کان رسول الله اءعظم الخلق عباده لله تعالى ، لانه کان اءعظم الخلق حبا لله تعالى .

پیامبر خاتم پرستنده ترین انسان ها نسبت به خداوند متعال بود، زیرا دوستدارترین آنها نسبت به خدایش بود.

و با این بیان ، تنافى عشق به خدا و ارتکاب معصیت به خوبى روشن مى شود که امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

تعصى الاله و اءنت تظهر حبه هذا محال فى الفعال بدیع

لو کان حبک صادقا لاطعته ان المحب لمن یحب مطیع (141)

خدا را نافرمانى مى کنى در حالى که اظهار عشق و محبت به او مى کنى ! این محال و در کارها چیز شگفت انگیزى است .

اگر محبت تو صادقانه بود، از او اطاعت مى کردى ، چرا که دوستدار، نسبت به کسى که دوستش مى دارد، مطیع و فرمانبردار است .

اطاعت و تبعیت

مؤ من راستین در همه حال مطیع پروردگار است و در تمام پیچ و خم زندگى به دنبال راهنمایى هاى اوست تا بر آن اساس حرکت کند و از هر گونه خودمحورى و متابعت نفس ‍ و مشتهیات نفسانى اجتناب ورزد. قرآن مجید مى فرماید:

و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اءولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوه و یؤ تون الزکوه و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم .(142)

مردان و زنان باایمان ، ولى ، (و یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر مى کنند، نماز را بر پا مى دارند، و زکات مى پردازند، و خدا و رسولش را اطاعت مى کنند، و به زودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مى دهد، خداوند توانا و حکیم است .

خداوند در این آیه شریفه ، از جمله نشانه هاى مرد و زن باایمان را اطاعت بى چون و چراى خود و پیامبرش معرفى مى کند.

هم چنین خداوند در تمجید و ستایش شخصیت والاى ابراهیم (علیه السلام ) مى فرماید:

ان ابراهیم کان اءمة قانتا لله حنیفا و لم یک من المشرکین .(143)

به راستى ابراهیم ، پیشوایى مطیع خدا و حق گرا بود و از مشرکان نبود.

در اهمیت این خصوصیت همین بس که اگر فردى از آن فاصله گیرد، روى به شرک آورده است .

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) نیز از نشانه هاى اهل ایمان ، تبعیت الهى را بر شمرده است :

… و اتباع النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین (144)

…ایشان (اهل ایمان ) پیروان پیامبران الهى و راستگویان و شهدا و صالحان هستند.

و نیز مى فرماید:

المؤ منون هینون لینون کالجمل الاءنف اذا قید انقاد، و ان اءنیخ على صخره استناخ .ممم (145)

مؤ منان با وقار و آرامشند، مانند شتر نرى که مهار در بینى دارد، چون او را بکشند، به راه افتد و اگر بر صخره اى بخوابانند، بخوابد.

کنایه از این که اهل ایمان در امور شرعى رام و منقاد هستند، و سرکشى و امتناع ندارند، اگر چه ذاتا هم چون شتر نر نیرومندند، ولى نیروى ایمان ، او را از سرپیچى جلوگیرى مى کند.

و از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرمود:

الایمان اءن یطاع الله فلا یعصى .(146)

ایمان آن است که خدا اطاعت شود و معصیت او نشود.

اسماعیل (علیه السلام ) اسوه اطاعت محض فرمان الهى

اسماعیل صادق الوعد از جمله پیامبرانى مى باشد که به مقام رسالت نیز نائل شده است . در قرآن مجید بخش عمده داستان اسماعیل را در همراهى با پدر بزرگوارش ابراهیم (علیه السلام ) در تاسیس کعبه و بیت الله الحرام و اداى مناسک حج و به ویژه جریان قربانى را حکایت مى کند. در این شرایط، اسماعیل ، خود پیرو و مرید ابراهیم خلیل است . آنچه در این دوران به روشنى جلب نظر مى کند امتثال بى چون و چراى اوامر الهى و اطاعت محض از رسول زمان است .

که از ایمان و یقین اسماعیل سرچشمه مى گیرد:

فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى اءرى فى المنام اءنى اءذبحک فانظر ماذا ترى قال یا اءبت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شاء الله من الصابرین .(147)

و وقتى با او به جایگاه ((سعى )) رسید گفت : اى فرزندم ! من در خواب چنین مى بینم که تو را سر مى برم ، پس ببین چه به نظرت مى آید؟ گفت : اى پدر! آنچه را مامورى انجام ده ! ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت .

اطاعت و فوز و رستگارى

خداى رحمان کسانى که طاعت خدا و رسول را پیشه خود ساخته اند، از رستگاران بر شمرده است :

و من یطع الله و رسوله و یخش الله و یتقه فاولئک هم الفائزون .(148)

و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین کسانى همان پیروزمندان واقعى هستند.

خوف و رجا

ترس از ((عقوبت خدا)) مراقبت و نگهبانى دل است و امید به ((رحمت الهى )) شفیع آدمى است ، هر کس خدا را بشناسد، هم از او مى ترسد و هم به فضلش امید دارد و اینها، دو بال ایمانند که بنده خدا با آنها به سوى بهشت خدا پر مى گشاید.

ترس نشان نمایان دادگرى خدا و باز دارنده از کیفر اوست و امید، فریاد بلند فضل و رحمت خدا.

امید دل را زنده مى کند و ترس ((نفس سرکش )) را مى میراند.

ایمان ، انسان را در حالتى از تعادل قرار مى دهد، نه آن چنان او را نسبت به اعمال و کردارش مایوس و ناامید مى سازد تا دست از زندگى بشوید و نه آن چنان او را مغرور مى کند که تابع خواهش هاى نفسانى شود و هر کارى خواست انجام دهد، ترس متعادل و مناسب ، باعث اجتناب انسان از امور زشت و ناپسند است ، و اعتدال در امید، باعث جبران خطاهاى گذشته مى شود.

قرآن کریم مى فرماید:

انما المؤ منون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم .(149)

همانا مؤ منان کسانى هستند که هر گاه یاد خدا شود دل هاشان بترسد.

و نیز با تاکید مى فرماید:

و لا تیاءسوا من روح الله انه لا ییاءس من روح الله الا القوم الکافرون .ممم (150)

از رحمت خدا ماءیوس نباشید، که همانا از رحمت خدا جز کافران مایوس نمى باشند.

در آیه دیگر چنین مى فرماید:

ان الذین آمنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فى سبیل الله اءولئک یرجون رحمه الله و الله غفور رحیم .(151)

همانا کسانى که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، اینان امیدوار به رحمت خدا مى باشند و خداوند آمرزنده و مهربان است .

در این آیات یکى از نشانه هاى ایمان ، ترس از عقوبت خدا و امید به فضل الهى معرفى شده ، همان گونه که در احادیث معصومین (علیهم السلام ) نیز به این نکته اشاره شده است :

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:

ان لاهل الدین علامات یعرفون بها… اذا جن علیه اللیل افترش وجهه .(152)

براى اهل دین نشانه هایى است که با آنها شناخته مى شوند… وقتى تاریکى شب فرا رسد صورت خود را (براى عبادت و راز و نیاز با خدا) بر زمین مى گذارند.

و در جاى دیگر مى فرماید:

و قلوبهم محزونه … اءجسادهم نحیفه … خاشعا قلبه .(153)

قلب هایشان غمگین ، بدن هایشان ضعیف و لاغر است و داراى قلبى خاشع و متواضع هستند.

امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید:

انه لیس من عبد مؤ من الا (و) فى قلبه نوران : نور خیفه و نور رجاء. لو وزن هذا لم یزد على هذا و لو وزن هذا لم یزد على هذا.(154)

همانا بنده مؤ منى نیست ، جز آن که در دلش دو نور است : نور ترس و نور امید، اگر این یکى وزن شود، از آن دیگر افزون نباشد و اگر آن دیگرى وزن شود، از این یکى افزون نباشد.

در بیانى از على (علیه السلام ) از نشانه ها و خصوصیات اهل ایمان ، داشتن حزن معرفى شده است :

المؤ من … حزینا لذنبه .(155)

مؤ من براى معاصى و گناهانش همواره غمگین و پشیمان است .

یاد خدا

از نظر اسلام هیچ چیزى به اندازه یاد خدا داراى ارزش و اهمیت نیست ، بلکه همه امور دیگر براى توجه انسان به خداست .

در تعالیم اسلامى موارد مشخصى وجود دارد که هر فرد مؤ منى باید در آنها به یاد خدا باشد تا امور روزمره او را به کلى از یاد خدا غافل نگرداند، مانند نمازهاى یومیه که از مهم ترین و موثرترین مواردى است که فکر و روح انسان را از لابلاى دلمشغولى هاى زندگى روزمره خارج و به درگاه الهى معطوف مى کند. آرى ، اگر این فریضه بزرگ الهى مطابق اصول و موازین تعیین شده در شرع انجام بگیرد، زمینه را براى استمرار یاد خدا در مراحل دیگر زندگى فراهم مى آورد.

قرآن کریم با توجه به آثار حیات بخش یاد خدا در موارد فراوانى مؤ منان را به یاد خدا فرا خوانده و به مداومت آن امر فرموده است تا مؤ منان با آن آب حیات ، دل هاى خویش را سیراب و از آثار پرخیر و برکت آن برخوردار گردند:

یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا.(156)

اى اهل ایمان ! خدا را بسیار یاد کنید.

مراتب ذکر

1. اولین مرتبه از مراتب ذکر، ذکر لفظى و لسانى است .

2. مرتبه دوم ذکر معنوى است ، یعنى در حال ذکر لفظى به معانى الفاظ توجه کند تا آثارى از این توجه در دل سرایت کند و آن را متاثر سازد.

3. مرتبه سوم ، ذکر قلبى است ، یعنى توجه از دل بجوشد.

4. مرتبه چهارم – که مخصوص بندگان خاص خداست – یاد کردن خدا در تمامى احوال است .

براى اولیاى الهى حتى لحظه اى غفلت از یاد خدا گناه محسوب مى شود. آنان همیشه در پیشگاه الهى حاضرند که در واقع این مرتبه از ذکر، مرحله انقطاع الى الله است و در آن بنده از همه چیز و همه کس بریده و به درگاه پروردگار خویش روى آورده است و هیچ نوع علاقه و میلى که معارض با حب الهى و رضا و خشنودى او باشد، در وجود او باقى نمى ماند. امیر مؤ منان على (علیه السلام ) چنین توجه و انقطاعى را از درگاه خدا مسئلت مى کند:

الهى هب لى کمال الانقطاع الیک .(157)

خداوندا! کمال انقطاع به سوى خود را برایم عطا کن .

بنابراین ، از نشانه هاى بارز اهل ایمان پیوسته به یاد خدا بودن است و مؤ من همواره در جهت ازدیاد یاد خدا تلاش مى کند و آن که به طور کلى از یاد خدا غافل است نمى توان مؤ من نامید.

پاره اى از آثار توجه به خدا

1. آرامش قلبى و قدرت روحى

اءلا بذکر الله تطمئن القلوب (158)

آگاه باشید که تنها با یاد خدا دل ها آرام مى گیرند.

و متقابلا غافلان از یاد خدا، دچار تنگى در زندگانى دنیوى مى شوند:

و من اءعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا(159)

کسى که از یاد من روگردانى کرد، زندگانى او (در دنیا) تنگ مى شود.

2. نورانیت دل

در تعالیم اسلامى از یاد خدا به عنوان ((نور دل ها)) و ((جلاى قلوب )) تعبیر شده است .

على (علیه السلام ) مى فرماید:

علیک بذکر الله فانه نور القلب .(160)

بر شما باد یاد خدا که آن نور دل است .

3. وارستگى از لذات مادى

انسان تا زمانى که به لذت معنوى نرسیده است ، تصور مى کند لذتى بالاتر از لذات مادى نیست ، اما چون حلاوت و شیرینى یاد خدا و مناجات با او را درک کند در مى یابد که لذات مادى ، لذات واقعى نیستند، در نتیجه به سهولت دل از آنها مى کند. مرورى کوتاه در زندگى رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و حضرت امیر (علیه السلام ) هر انسانى را دستخوش حیرت و اعجاب مى کند که با وجود کارهاى سنگین روزانه ، شب ها به نماز مى ایستادند و به مناجات و راز و نیاز با پروردگار خویش مى پرداختند و عبادت مى کردند تا آن جا که پاهایشان ورم مى کرد. این براى آن بود که آن بزرگواران آن چنان در یاد خدا و انس با او به آرامش و لذت مى رسیدند که هیچ چیزى نمى توانست آنان را از این حضور باز دارد و توجهشان را به خود جلب کند.

4. جلب نظر الهى

در یکى از آیات قرآن ، خداوند مهم ترین اثر و نتیجه یاد خدا را چنین بیان مى فرماید:

((اذکرونى اءذکرکم .))(161)

مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم .

5. ایجاد بصیرت در دل

قرآن در مراقبت مؤ من از وسوسه هاى شیطان مى فرماید:

ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون (162)

افراد پرهیزکار هنگامى که شیطان آنها را وسوسه مى کند متذکر شده و به یاد خدا مى افتند و در همان حال بصیرت مى یابند.

و حضرت على (علیه السلام ) نیز مى فرماید:

من ذکر الله استبصر.(163)

هر که خدا را یاد کند بصیرت مى یابد.

6. دورى از گناه

بدیهى است که یکى از آثار مهم یاد خدا پرهیز از معاصى است ، زیرا وقتى که انسان تن به معصیت دهد، خدا را فراموش کرده است و اگر توجه به خدا کند و او را شاهد و ناظر اعمالش بداند، چگونه مى تواند تن به نافرمانى او دهد و از اطاعت امرش سر باز زند.

قرآن مجید مى فرماید:

ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اءکبر.(164)

همانا نماز (اگر واقعى باشد و روح ذکر خدا و یاد خدا در آن باشد) انسان را از نافرمانى خدا باز مى دارد.

7. خودیابى

خودفراموشى معلول خدافراموشى است ، بر همین اساس قرآن کریم مى فرماید:

و لا تکونوا کالذین نسوا الله فاءنساهم اءنفسهم .(165)

و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند نیز آنان را از یادشان برد.

یعنى اگر انسان به خدا روى آورد و خدا را یاد کند، خود را در مى یابد.

گر نخواهى خود فراموشت شود یاد او کن ، یاد او کن ، یاد او

على (علیه السلام ) از یاد خدا به عنوان ستون ایمان یاد مى کند و مى فرماید:

ذکر الله دعامه الایمان و عصمه من الشیطان .(166)

یاد خدا ستون ایمان و مصونیت از شیطان است .

شکرگزارى

بر اساس کتاب مفردات راغب ، شکرگزارى ، همان تصور نعمت و اظهار آن است که نقطه مقابل آن کفر، یعنى فراموشى نعمت و پوشاندن آن مى باشد.

شکر داراى مراحل و معناى گسترده اى است که به دو قسم تقسیم مى شود:

الف ) شکر در برابر خدا، بدین معنا که انسان نهایت خضوع را در برابر او به جا آورد و از هر گونه مخالفت او بپرهیزد.

ب ) شکرگزارى در برابر مخلوق ، در این جا درباره قسم اول بحث مى شود.

طبق بعضى روایات ، خداوند به موسى (علیه السلام ) وحى کرد که اى موسى ! حق شکر مرا به جاى آور، عرض کرد: چگونه ؟ در حالى که هر شکرى کنم در برابر آن نعمت تازه اى به من داده اى ! خداوند فرمود:

یا موسى الان شکرتنى حین علمت اءن ذلک منى .(167)

اکنون شکر مرا به جاى آوردى ، چون مى دانى که همین توفیق نیز از من است .

درباره شکرگزارى در برابر خالق ، نفس تصور عجز، خود یکى از راه هاى اداى حق شکر خداست .

به گفته سعدى :

از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش به در آید؟

همین اظهار عجز، مرحله اى از شکر الهى است . وانگهى شکر در برابر خدا داراى مراحل و انواع مختلفى است از جمله :

1. شکر قلبى ، که عبارت است از تصور نعمت هاى الهى در قلب و خشنودى باطنى به آن .

2. شکر زبانى ، که انسان با زبان خود به حمد و سپاس الهى بپردازد.

3. شکر عملى ، که عبارت است از ترک گناه و انجام آنچه خداوند واجب کرده است و عالى ترین مظاهر شکر، عبادت خالصانه و اظهار بندگى در برابر خداست .

قرآن مجید در توصیف اهل ایمان پس از بر شمردن صفاتى چند مى فرماید: ((…الحامدون ))(168) ، در برابر نعمت هاى مادى و معنوى پروردگار ((سپاس )) مى گویند.)) و پیامبر صلى الله علیه و آله در کلامى شیوا در وصف اهل ایمان مى فرماید: ((شکورا، شکرگزارند.))(169)

و هم چنین امام صادق (علیه السلام ) در معرفى مؤ منان مى فرماید:

شکورا عند الرخاء.(170)

اهل ایمان ، در نعمت و آسایش سپاسگزارند.

مؤ منان در همه حال روح شکرگزارى دارند که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

عجبا لامر المؤ من ، ان اءمره کله له خیر، و لیس ذلک لاحد الا للمؤ من ان اءصابته سراء شکر و کان خیرا له و ان اءصابته ضراء فکان خیرا له ،

کار مؤ من عجیب است که کار او همه برایش خیر است و هیچ کس جز مؤ من چنین نیست ، اگر سختى به او رسد، شکر کند و براى او نیک باشد و اگر مرض به او رسد، صبر کند و براى او نیک باشد.

پیشوایان معصوم (علیهم السلام ) پیوسته در حال بندگى و شکرگزارى در برابر پروردگار بودند، آنها این اصل را محور همه امور و سنگ زیرین رشد و تعالى و کمال مى دانستند. عبادتشان براى کسب بهشت و خوف از دوزخ نبود، بلکه ذات پاک خدا را سزاوار آن مى دانستند و به عنوان شکر در برابر نعمت هایش ، او را عبادت مى کردند عبادتى پاک و خالص و مستمر همیشگى . امیر مؤ منان (علیه السلام ) در اقسام عبادت و عبادت کنندگان فرمود:

ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید، و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار.(171)

گروهى خدا را از روى میل به بهشت پرستش مى کنند که این عبادت سوداگران و تجارت پیشگان است و گروهى خدا را از روى ترس از آتش دوزخ عبادت مى کنند که این عبادت بردگان است و گروهى خدا را براى شکر نعمت هایش مى پرستند و عبادت مى کنند که این عبادت ((آزادگان )) است .

دو اثر ارزشمند شکرگزارى

1. ازدیاد نعمت هاى الهى ، که قرآن مجید مى فرماید:

لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید.(172)

اگر شکرگزارى کنید، نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است .

شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند

2. کسب فضایل اخلاقى و دورى از زشتى ها، شخص سپاسگزار و شکرگزار براى آن که از نعمت هاى الهى سپاسگزارى کند در اطاعت اوامر و ترک نواهى خدا مى کوشد و به همین وسیله صفات عالیه و ملکات فاضله اى چون تقوا، عدالت ، عزت نفس و… را کسب مى کند و نیز رذایل اخلاقى مانند: فسق ، ظلم ، تملق و…را از خود دور مى نماید. در روایتى از امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرماید: ((شکر هر نعمتى ، پرهیز از گناهان است .))

مذمت کفران نعمت

در نکوهش کفران نعمت همین بس که خداوند عذاب دردناکى بر آن قرار داده است و در روایتى از على بن موسى الرضا (علیه السلام ) از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل فرموده است که ((عقوبت و عذاب کفران نعمت ، زودتر از سایر گناهان نازل مى شود))(173)

حضرت ایوب (علیه السلام ) اسوه شکرگزاران

شکر گزارى صفت همه انبیا و نیکان ، به ویژه حضرت ایوب (علیه السلام ) است . در عبارتى که علامه مجلسى رحمه الله نقل کرده آمده است :

و کان شاکرا لاءنعم الله تعالى مؤ دیا لحق الله تعالى .

او (ایوب علیه السلام ) شکرگزار نعمت هاى خدا و اداکننده حقوق الهى بود.

ایوب همواره سپاسگزار نعمت هاى الهى بود و در خلوت و اجتماع در حالى که غرق در محنت و بلا بود با سپاس دائم خود، خداباورى را ترویج مى نمود، نویسنده اعلام قرآن در جمع بندى روایات مى نویسد:

ایوب مردى متمکن و نیکوکار و داراى حشم و فرزندان بسیار بود و بر خلاف اکثر ثروتمندان از جاده حق و عدالت منحرف نشده و کفران نعمت نکرد. از این رو، شیطان بر سپاسگزارى او رشک برده و در محضر خداوند سپاسگزارى و شکر ثابت ایوب را براى تنعم و بهره مندى وانمود مى کند و مى گوید: اگر مال و منال او گرفته شود مسلما کفران خواهد ورزید. خداى تعالى براى اثبات صبر و شکر گزارى پیوسته ایوب درخواست ابلیس را عملى مى کند و اموال ایوب به کلى از دستش بیرون مى رود، ولى ایشان هم چنان شاکر است ممم (174) .

عاقبت این سپاسگزارى آن بود که خداوند بار دیگر نعمت هاى از دست رفته را به او باز گرداند:

فاستجبنا له فکشفنا ما به من ضر و آتیناه اءهله و مثلهم معهم رحمه من عندنا و ذکرى للعابدین .(175)

پس دعاى او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان به وى عطا کردیم تا اهل عبادت متذکر لطف و احسان ، شوند.

سلیمان (علیه السلام ) اسوه اى دیگر

روحیه سپاس ، شکر و حمد الهى در جان سلیمان به گونه اى جاى گرفته بود که هیچ عاملى نمى توانست او را از یاد حق و شکر نعمت هایش غافل گرداند. مسلما این خدا محورى و شکر همیشگى در برابر منعم ، باعث مزید نعمت و قدرتش گردیده بود:

و لقد آتینا داوود و سلیمان علما و قالا الحمد لله الذى فضلنا على کثیر من عباده المؤ منین .(176)

و به درستى به داود و سلیمان دانشى عطا کردیم و آن دو گفتند: ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان باایمانش برترى داده است .

عبادت خاشعانه

هر چند عبادت در پاره اى اعمال – که اصطلاحا اعمال عبادى نامیده مى شوند – محصور نیست ، بلکه هر عملى که مرضى خدا باشد و به قصد بندگى خدا و اطاعت اوامر او انجام گیرد عبادت است ، در نتیجه ، تمام اوصاف گذشته مؤ من در جاى خود نوعى عبادت است ، ولى در پاره اى از آیات و روایات یکى از نشانه هاى ویژه اهل ایمان ، کثرت عبادت هاى مرسوم ، مانند نماز و راز و نیازهاى شبانه و سجده هاى طولانى ذکر شده است که در این بخش به بعض آنها اشاره مى شود:

آیات

1. انما یؤ من بآیاتنا الذین اذا ذکروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لا یستکبرون تتجافى جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ینفقون .(177)

تنها کسانى به آیات ما ایمان مى آورند که هر گاه این آیات به آنان یادآورى شود به سجده مى افتند و تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا مى آورند و تکبر نمى کنند، پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود (و به پا مى خیزند و رو به درگاه خدا مى آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید مى خوانند و از آنچه به آنان روزى داده ایم انفاق مى کنند.

2. و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اءولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یؤ تون الزکوه …(178)

مردان و زنان با ایمان ، ولى (یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر مى کنند، نماز را به پا مى دارند، و زکات مى پردازند.

3. قد اءفلح المؤ منون الذین هم فى صلاتهم خاشعون و الذین هم عن اللغو معرضون و الذین هم للزکوه فاعلون و الذین هم لفروجهم حافظون الا على اءزواجهم اءو ما ملکت اءیمانهم فانهم غیر ملومین فمن ابتغى وراء ذلک فاءولئک هم العادون والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون والذین هم على صلواتهم یحافظون (179)

مؤ منان رستگار شدند، آنان که در نمازشان خشوع دارند، و آنها که از لغو و بیهودگى رویگردانند… و آنها که بر نمازشان محافظت مى کنند.

در آیات فوق به نکات لطیف زیر اشاره شده است :

1. در آیه اول تعبیر به ((خروا)) به جاى ((سجدوا)) اشاره به این است که این گروه از اهل ایمان و بیدار دل به هنگام شنیدن آیات قرآن چنان شیفته و مجذوب سخنان پروردگار مى شوند که بى اختیار به سجده مى افتند و دل و جان را در این راه از دست مى دهند که این همان عشق سوزان و علاقه آتشینشان به کلام محبوب و معبودشان است که این ویژگى در آیات دیگر به عنوان برجسته ترین ویژگى و صفات انبیا ذکر شده است :

اذا تتلى علیهم آیات الرحمن خروا سجدا و بکیا(180)

هنگامى که آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شود بر خاک مى افتند و سجده مى کنند و گریه شوق سر مى دهند.

2. در آیه دوم سوره مؤ منون ، خداوند تنها نماز را نشانه اهل ایمان نمى شمرد بلکه خشوع در نماز را از ویژگى هاى آنان مى داند، اشاره به این که نماز مؤ من صرفا الفاظ و حرکات بى روح و فاقد معنا نیست ، بلکه به هنگام نماز آن چنان به خداوند توجه دارد که از غیر او جدا و منقطع مى گردد و به او مى پیوندد و به کلى از ما سوى الله بیگانه مى شود و در آخر آیه نیز محافظت بر نماز ذکر شده است ، چرا که نماز مهم ترین رابطه خلق با خالق است .

روایات

پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله خطاب به على (علیه السلام ) فرمود:

(عشرون خصله فى المؤ من فان لم یکن فیه لم یکمل ایمانه ) ان من اءخلاق المؤ منین یا على : الحاضرون الصلاه …رهبان باللیل ، اءسد بالنهار، صائمون النهار، قائمون اللیل …(181)

بیست خصلت در مؤ من است که اگر در او نباشد ایمانش کامل نیست : نماز عاشقانه … و مناجات شبانه و مجاهدات شجاعانه و روزه دارى در روز و شب زنده دارى و…

و نیز فرمود:

یا على من صفات المؤ من اءن یکون …کثیر العباده …کثیر الصیام ، طویل القیام ، یصوم رغبا و یصلى رهبا، و یبکى اللیل على خطیئته (182)

اى على ! از جمله صفات و نشانه هاى مؤ منان عبادت بسیار و روزه زیاد و شب زنده دارى طولانى و روزه دارى لذت بخش و نماز ترس و گریه هاى شبانه براى خطاهاى خویش است .

توکل

در آیات و روایات ، از صفات و نشانه هاى بارز مؤ منان ((توکل )) به خداست که اهل ایمان تنها بر پروردگار خویش تکیه مى کنند و افق فکر آنان آن چنان بلند است که از تکیه بر مخلوقات ضعیف و ناتوان – هر چند به ظاهر عظمت داشته باشند – ابا دارند. آنها آب را از سرچشمه مى گیرند، هر چه مى خواهند از اقیانوس بیکران عالم هستى و ذات مقدس پروردگار طلب مى کنند. قرآن مجید مى فرماید:

انما المؤ منون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون .(183)

مؤ منان تنها کسانى هستند که هر گاه نام خدا برده مى شود دل هایشان ترسان مى گردد و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مى شود، ایمانشان فزونتر مى گردد، و تنها بر پروردگارشان توکل دارند.

از شیوه هاى تبلیغى حضرت موسى (علیه السلام ) جلوگیرى از ضعف روحى و آشنا کردن به الطاف خداوندى و ارائه درس توکل بود و موسى (علیه السلام ) قومش را با این مکتب و فرهنگ از ترس و تهدیدها نجات داد:

و قال موسى یا قوم ان کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین .(184)

و موسى گفت : اى قوم من ! اگر به خدا ایمان آورده اید و اهل تسلیم هستید، بر او توکل کنید.

آیه فوق نیز یکى از اوصاف جدایى ناپذیر اهل ایمان را توکل معرفى کرده است .

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

خمس من الایمان ممن لم یکن فیه شى ء منهن فلا ایمان له : التسلیم لامر الله و الرضا بقضاء الله ، و التفویض الى الله ، و التوکل على الله و الصبر عند الصدمه الاولى .(185)

پنج چیز از لوازم ایمان است و هر کس یکى از آنها در او نباشد ایمان ندارد: تسلیم به فرمان خدا، رضا به قضاى خدا، تفویض و واگذارى کارها به خدا، توکل به خدا و صبر هنگام صدمه نخستین .

رضا

رضا به رضاى الهى بیانگر نهایت خضوع و تسلیم در برابر حق است . و حقیقت بندگى ، همان تسلیم همه جانبه در برابر خدا و مقدرات الهى است که در روایات اسلامى از آن به عنوان راس اطاعت خدا یاد شده است ، چنان که امام صادق (علیه السلام ) فرمود:

راس طاعه الله الصبر و الرضا عن الله فیما اءحب العبد اءو کره .(186)

راس و سرآمد اطاعت خدا، صبر و خشنودى از خداست ، خواه در مواردى که بنده آن را دوست دارد و یا دوست ندارد.

در قرآن از نشانه هاى بارز اهل ایمان رضا و تسلیم محض در برابر خداست :

و ما کان لمؤ من و لا مؤ منه اذا قضى الله و رسوله اءمرا اءن یکون لهم الخیره من اءمرهم .(187)

هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و رسولش امرى را لازم بدانند اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشند.

نیز در روایات ، رضا از نشانه هاى مؤ من معرفى شده است .

على (علیه السلام ) فرمود:

المؤ من … راض عن الله … و لا یاءسف على مافاته و لا یحزن على ما اءصابه .

از نشانه هاى اهل ایمان خشنودى از خداست …بر آنچه از دست مى دهند متاثر نمى شوند و از مصیبت هاى پیش آمده غمگین نمى شوند.

از امام صادق (علیه السلام ) نقل است که خداوند عزوجل فرمود:

عبدى المؤ من لا اءصرفه فى شى ء الا جعلته خیرا له فلیرض بقضائى ولیصبر على بلائى و لیشکر نعمائى اءکتبه یا محمد من الصدیقین عندى .(188)

بنده مؤ منم را به هر حالى که بگردانم ، برایش خیر است ، پس باید به قضاى من راضى باشد و بر بلاى من صبر کند و نعمت هایم را سپاس گزارد تا (نام ) او را (اى محمد!) در زمره صدیقان درگاهم ثبت کنم .

راضى بودن به رضاى خدا بر دو گونه است :

1. رضایت ناآگاهانه و غیر مسئولانه و خام .

2. رضایت آگاهانه و مسئولانه و پویا.

راضى بودن به رضاى الهى به معناى اول ، غلط است و موجب تخدیر و رکود خواهد شد. به عنوان مثال ، ظلمى از ظالمى به او رسیده و او گمان مى کند که مقدرات الهى چنین بوده است .

از این رو، به جاى مبارزه با ظالم مى گوید: تقدیر من چنین بوده است ، به رضاى خداوند راضى هستم . این نوع رضایت ، جاهلانه و موجب رکود و تخدیر و ارتجاع است و از نظر اسلام مردود مى باشد.

اما راضى بودن به رضاى الهى به معناى دوم ، صحیح است و چنین رضایتى نه تنها مخدر و موجب توقف و رکود نیست ، بلکه باعث قوت قلب و روشنایى روح و روان شده و سختى ها و رنج هاى مصائب را از انسان دور مى سازد و بر تحمل و صبر و مقاومت انسان مى افزاید، همان گونه که رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى فرماید:

الایمان بالقدر یذهب الهم و الحزن (189)

اعتقاد به تقدیر الهى ، غم و اندوه را مى برد.

رابطه صبر و رضا

در فرق مقام صبر و مقام رضا گفته اند:

مقام رضا بالاتر از مقام صبر است ، هر جا که رضا به رضاى الهى باشد، صبر نیز در آن جا هست ، ولى در مواردى ممکن است صبر باشد، اما رضا به رضاى الهى نباشد، به عبارت روشن تر، مقام رضا، پس از مقام صبر است و پس از پیمودن درجه عالى صبر به دست مى آید.

توضیح بیشتر آن که هر حوادثى براى انسان پدید مى آید بر دو گونه است : 1. در اختیار اوست ،

2. در اختیار او نیست .

صبر و استقامت ، در برابر حوادث سختى است که در قلمرو و اختیار انسان است ، ولى رضا و تسلیم در برابر مقدرات الهى ، خشنودى به امور غیر اختیارى است که از ناحیه خدا براى انسان مقدر شده است و انسان در پرتو رضا و تسلیم در برابر حق مى تواند در برابر مقدرات تلخ ، آن چنان شود که نیش ها را نوش احساس کند و تلخى ها به کام او شیرین آید که در شعرى منسوب به امام حسین (علیه السلام ) هنگام شهادت آمده است :

و لو قطعتنى فى الحب اربا لما حن الفؤ اد الى سواکا

اگر مرا در راه عشق و خشنودیت قطعه قطعه کنى ، قلبم به سوى غیر تو گرایش نمى یابد.

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنى هر دو جهانش بخشى دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟

رابطه مؤ منان با خویشتن

این بخش بیشتر به آیات و احادیثى درباره اوصاف و فضایل اخلاقى مؤ منان در خودسازى و خویشتن دارى دینى پرداخته است . اهل ایمان واجد فضایل اخلاقى و اوصاف پسندیده اند و از رذایل و زشتى هاى اخلاقى فاصله دارند. براى دستیابى به اوصاف فردى اهل ایمان در رابطه با خویشتن مى توان به کتاب هاى اخلاقى مراجعه کرد.

لیکن با توجه به این که در منابع دینى از این اوصاف به عنوان علایم و نشانه هاى مؤ من (در ارتباط با خویشتن ) یاد شده تا همگان تشویق به کسب آنها شوند، در این مجموعه به آنها اشاره مى شود که امیدواریم مورد توجه قرار گیرد و توفیق کسب آن فضایل نصیب گردد تا مصداق جمله بلند امیر مؤ منان على (علیه السلام ) قرار گیریم که فرمود:

وا شوقاه الى مجالستهم و محادثتهم ، یا کرباه لفقدهم ، و یا کشف کرباه لمجالستهم ، اطلبوهم فان وجدتموهم و اقتبستم من نورهم اءهدیتم و فزتم بهم فى الدنیا و الاخره و هم اءعز فى الناس من الکبریت الاحمر…یا طوبى لهم و حسن مآب .(190)

آه ، چه قدر به هم نشینى و گفت و گوى با آنان مشتاقم و چه سخت است نبودنشان و چه شادى بخش است هم نشینى شان ، آنان را بجویید و به دنبال چنین کسانى باشید و اگر آنان را یافتید و از نور معرفتشان استفاده کردید، در دنیا و آخرت هدایت و پیروز مى شوید. آنان در پیش مردم از کیمیا عزیزترند… خوشا به حالشان و نیکو باد فرجامشان .

ادب

در معارف و متون دینى از ادب ، به عنوان سرمایه اى ارزشمند یاد شده است . آنان که داراى ادب و متانت انسانى هستند در نزد مردم از احترام خاصى برخوردارند و مردم از آنان به خوبى یاد مى کنند.

ادب که رعایت مجموعه اى از آداب نیکو و پسندیده در معاشرت با اقشار مختلف مردم است در روایات اسلامى به عنوان یکى از نشانه ها و عوامل تکامل اهل ایمان به شمار آمده است .

پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید: ((و حرکاته اءدب (191) ، حرکات مؤ من ، ادب است )).

از راه هاى ادب آموزى ، پرهیز و اجتناب از آنچه براى دیگران نمى پسندیم است و به فرموده امیر مؤ منان (علیه السلام ):

کفاک اءدبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک .(192)

در ادب کردنت همین بس که آنچه را از دیگرى نمى پسندى پرهیز کنى .

بهترین نوع ادب ، شناخت حد و مرز خود و حرکت در آن چارچوب است . که حضرت على (علیه السلام ) فرمود:

اءفضل الاءدب اءن یقف الانسان على حده و لا یتعدى قدره .(193)

برترین ادب ، آن است که انسان بر سر حد و مرز خویش بایستد و از قدر و اندازه خود فراتر نرود.

قرآن مجید کسانى را که در مقابل بزرگان ادب را رعایت مى کنند تحسین مى کند و مى فرماید:

ان الذین یغضون اءصواتهم عند رسول الله اءولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوى لهم مغفرة و اءجر عظیم .(194)

آنان که صداى خود را نزد رسول خدا کوتاه مى کنند همان کسانى هستند که خداوند دل هایشان را براى تقوا خالص نموده و براى آنان آمرزش و پاداش عظیمى است .

کسب ادب از راه عمل به توصیه بزرگان

از راه هاى کسب ادب مطلوب ، حضور و درک بزرگان و استماع توصیه آنان است . امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

اءدبنى اءبى بثلاث … قال لى : یا بنى ! من یصحب صاحب السوء لا یسلم ، و من لا یقید اءلفاظه یندم ، و من یدخل مداخل السوء یتهم .(195)

پدرم مرا به سه نکته ادب کرد…فرمود: هر کس با رفیق بد هم نشینى کند، سالم نمى ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان مى گردد، و هر کس به جاهاى بد، رفت و آمد کند، متهم مى شود.

ادب پیامبر صلى الله علیه و آله

رسول اکرم صلى الله علیه و آله که اسوه ایمان و الگوى اخلاق و ادب و رفتار نیکوست خود را ادب کرده پروردگار دانسته و مى فرماید:

اءدبنى ربى فاءحسن تاءدیبى .(196)

پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد.

((سیره پیامبر)) یک کتاب ادب آموزى است ، رفتار آن بزرگوار نمونه عالى اخلاقى و معاشرت والاست ، که به چند نمونه از ادب برخورد پیامبر با دیگران اشاره مى کنیم .

رسول خدا صلى الله علیه و آله با هر کس رو به رو مى شد سلام مى داد، هم به کوچک هم به بزرگ ، هیچ گاه پاى خود را پیش کسى دراز نمى کرد، هنگام نگاه به صورت کسى خیره نمى شد، با چشم و ابرو به کسى اشاره نمى کرد، هنگام نشستن ، تکیه نمى داد، وقتى با مردم دست مى داد و مصافحه مى کرد دست خود را عقب نمى کشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد، هیچ خوراکى را مذمت نمى کرد، به هیچ کسى دشنام و ناسزا نمى گفت و سخن ناراحت کننده اى بر زبان نمى آورد و بدى را با بدى پاسخ نمى گفت ، زیرانداز خود را به عنوان اکرام زیر پاى کسى که خدمتش مى رسید پهن مى کرد، از روز بعثت تا لحظه مرگ ، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد…

خصلت دیگر که از مظاهر ادب یک انسان است در کلام امیر مؤ منان (علیه السلام ) که مى فرماید:

…ان راءوا مؤ منا اءکرموه .(197)

ایشان هر گاه مؤ منى را ببینند او را احترام مى کنند.

وقار

وقار در لغت به معناى : آرامش ، شکیبایى و بزرگوارى است . در روایات اسلامى از این خصلت بسیار تمجید شده و به عنوان یکى از نشانه هاى ایمان معرفى شده است .

پیامبر صلى الله علیه و آله در توصیف اهل ایمان مى فرماید:

…حسن الوقار… لطیف الحرکات … وقورا.(198)

مؤ من داراى وقارى نیکو، حرکات نرم و ظریف و دور از خشونت و بسیار باوقار است . و در روایت دیگر مى فرماید:

طوبى لمن توقر و لم تکن له خفه و لا جاهلیه و عفا و صفح .(199)

خوشا به حال کسى که متین و با وقار است و سکبسرى و نادانى نکند، ببخشد و در گذرد.

و حضرت على (علیه السلام ) مى فرماید:

(المؤ من )…ان ضحک لم یخرق …ضحکه تبسم (200)

مؤ من اگر بخندد دهن ندرد…خنده اش تبسم است .

امام صادق (علیه السلام ) نیز از علایم ایمان همین صفت را بر شمرده مى فرماید:

…و فى الهزائز وقور،

در گرفتارى هاى سخت با وقار و سنگین باشد (و خود را نبازد).

حلم

حلم و بردبارى و خردمندى و اجتناب از غضب از جمله مقوله هایى است که در مکتب اخلاقى اسلام براى کسب آن با تاکید فراوان سفارش شده و به عنوان کلید سعادت یکى از نشانه ها و عوامل تکامل ایمان یاد شده است :

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در توصیف اهل ایمان مى فرماید:

…حلیما اذا جهل علیه …حلیما(201)

مؤ من در مقابل نادانى نادانان حلیم و بردبار است … (آرى ) مؤ من بردبار است .

و امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در ستایش مؤ منان مى فرماید:

…عدل ان غضب (202)

مؤ من اگر خشمگین شود، از جاده عدالت منحرف نمى شود.

و امام صادق (علیه السلام ) فرمود:

المؤ من …و لا فظ و لا غلیظ(203)

مؤ من درشت خوى و سنگدل و بداخلاق نیست .

نیز در جاى دیگر مى فرماید:

ثلاث خصال من کن فیه استکمل خصال الایمان : من صبر على الظلم و کظم غیظه و احتسب و عفا و غفر…(204)

پایه هاى ایمان مؤ من سه چیز است : مقاومت در برابر ظلم ، فرو نشاندن غضب و گذشت و بخشش .

صبر

صبر از عناوین پربحث در متون دینى است که در این جا بیشتر در ارتباطش با ایمان مورد بررسى قرار مى گیرد.

صبر – که نگاهداشت خویش از بى تابى و حفظ زبان از گله و شکایت است – رابطه اى جدایى ناپذیر با ایمان دارد و از نشانه هاى بارز مؤ من به شمار مى رود که در روایات معصومین (علیهم السلام ) مورد تاکید فراوان قرار گرفته است :

پیامبر اسلام ، آن اسوه بزرگ صبر و استقامت ، صبر و پایدارى را از اوصاف مؤ من بر شمرده و مى فرماید:

صبورا على من اءساء الیه …صبورا فى الشدائد(205)

مؤ من در مقابل کسى که به او بدى کرده بردبار و صبور… و در سختى ها و شداید شکیباست .

مردم با ایمان – که روحى بزرگ و فکرى بلند و سینه اى گشاده و ظرفیتى وافر دارند – هرگز دگرگونى هاى روزگار و حوادث تلخ آنها را تغییر نمى دهد و سلب نعمت ها به ناسپاسى وا نمى دارد و به نومیدى نمى کشاند… و این ارتباط تنگاتنگ بین ایمان و صبر و شکیبایى در کلامى از امیر مؤ منان (علیه السلام ) چنین آمده است :

و علیکم بالصبر، فان الصبر من الایمان کالراءس من الجسد.(206)

و بر شما باد به صبر، چرا که صبر نسبت به ایمان ، مانند سر است نسبت به بدن .

و امام باقر (علیه السلام ) در روایتى مى فرماید:

مؤ من به حقیقت ایمان دست نمى یابد مگر سه خصلت داشته باشد: … و الصبر على الرزایا(207) ، پیشه ساختن صبر در پیش آمدهاى سخت و ناگوار.

على بن موسى الرضا (علیه السلام ) مى فرماید:

مؤ من هرگز مؤ من راستین نخواهد بود مگر آن که سه خصلت داشته باشد:

سنتى از پروردگار، سنتى از پیامبر و سنتى از ولى خدا…اما سنت ولى خدا، پیشه ساختن صبر در حال رفاه و سختى و پریشان حالى که خداوند عزوجل مى فرماید:

و الصابرین فى الباءساء و الضراء و حین الباءس اولئک الذین صدقوا و اءولئک هم المتقون .(208)

و در برابر محرومیت ها و بیمارى ها و در میدان جنگ ، استقامت به خرج مى دهند، اینها هستند که راست مى گویند، (و گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است ) و اینها هستند پرهیزکاران (209) .

با توجه به رابطه نزدیک صبر و ایمان ، خداوند مؤ منان را به صبر دعوت مى کند:

یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرین (210)

اى کسانى که ایمان آورده اید! از صبر (و استقامت ) و نماز، کمک بگیرید، (زیرا) خداوند با صابران است .

در اهمیت صبر همین بس که به تجربه ثابت شده است که بزرگان و نوابغ عالم در اثر صبر و بردبارى به توفیقات چشمگیرى دست یافته اند. اگر صبر انبیا و اولیا نبود هرگز موفق به ترویج ادیان و شرایع الهى و هدایت انسان ها در طول تاریخ نمى شدند اگر پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله با اعراب بى فرهنگ و وحشى و خون خوار دوران جاهلیت صابر و بردبار نبود موفق نمى شد پرچم اسلام را در سایه هدایت و حمایت آنان در جهان به اهتزاز در آورد.

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند در اثر صبر نوبت ظفر آید

یکى از آثار صبر و بردبارى محبوبیت و برخوردارى از یارى مردم است . على (علیه السلام ) فرمود:

بالاحتمال و الحلم یکون لک الناس اءنصارا و اءعوانا.(211)

در سایه حلم و بردبارى و تحمل یاوران زیاد مى شوند.

شتابزدگى

یکى از آثار منفى افرادى که از خصلت پسندیده صبر برخوردار نمى باشند عجله و شتابزدگى در امور مى باشد که بسیار مذمت شده است ، زیرا در اثر شتاب در کارها جنایت ها بسیار اتفاق افتاده که زیان هاى بزرگ و جبران ناپذیرى به فرد و جامعه وارد آورده است .

بیشتر کسانى که مرتکب جنایات شده اند اگر قبل از ارتکاب ، اندکى تامل و تفکر مى کردند سرانجام زشت و بدى را براى خود فراهم نمى آوردند، مکرر دیده شده که اشخاصى عجول از کردار خود پشیمان شده و انگشت ندامت به دندان گزیده اند، ولى عمدتا نتوانسته اند زیان وارده را جبران کنند. ابلیس اگر نخست در کار خود اندیشه مى کرد در نافرمانى حق عجله نمى ورزید تا روز واپسین قرین لعنت و نکبت نمى گردید و رسواى جهانیان نمى شد که گفته اند: ((عجله از شیطان است .))

و خداوند مى فرماید:

و یدع الانسان بالشر دعاءه بالخیر و کان الانسان عجولا(212)

انسان (بر اثر شتابزدگى )، بدى ها را طلب مى کند آن گونه که نیکى ها را مى طلبد، و انسان همیشه عجول بوده است .

خلاصه اگر انسان شتاب نورزد، فریب شیطان را نمى خورد و از کردار خویش پشیمان نمى شد.

امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید:

مردم را شتاب و عجله هلاک نموده و اگر انسان ها با تامل در کارها وارد مى شدند، کسى هلاک نمى شد(213) .

عفت زبان

در آیات و روایات تربیتى اسلام ، انسان ها به عفت زبان و کم گویى و خوش گویى تاکید و سفارش فراوان شده اند(214) . تا جایى که زیربناى سعادت و عزت را ((کنترل زبان )) دانسته اند و یکى از نشانه هاى اهل ایمان عفت زبان است :

((و الذین هم عن اللغو معرضون ))(215)

(مؤ منان داراى اوصافى هستند از جمله آنها) رویگردانى از لغو و بیهودگى است .

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

المؤ من …طویل الصمت …قلیل الکلام …و لا سباب .(216)

از جمله نشانه هاى ایمان سکوت طولانى …و کم گویى است و بد زبانى نیست . نیز امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … سکوته فکرة و کلامه حکمة (217) .

مؤ من سکوتش تفکر و کلامش حکمت است .

هم چنین مى فرماید:

المؤ من … لا ینطق بغیر صواب (218) .

مؤ من سخنش بر اساس حق و حقیقت است .

و در جاى دیگر مى فرماید:

اسکتهم (اسکنتهم ) الخشیه لله و اءعیتهم اءلسنتهم خوفا من الله و کتمانا لسره … حلیتهم طول السکوت …(219)

ترس از خدا (آرام و) ساکتشان مى کند و زبان هایشان از ترس خدا و نگهدارى اسرار خسته است … و زینت آنان سکوت طولانى (در نگهدارى اسرار) است .

پیامبر گرامى اسلام یکى از علایم مؤ من را اجتناب از مبالغه گویى دانسته و مى فرماید: ((و لا مجازفا(220) ، مؤ من گزافه گو و ستایشگر بى جا نیست )).

و نیز مى فرماید:

طوبى لمن اءنفق من ماله و اءمسک الفضل من قوله (221)

خوشا به حال آن که زیادى مالش را انفاق کند و زبان خود را از زیاده گویى باز دارد.

پیامبر صلى الله علیه و آله در روایتى مى فرماید:

المؤ من … قلیل الزلل (222) .

از نشانه هاى مؤ من این که لغزش ها و اشتباهاتش کم است .

بى شک یکى از علل کم اشتباهى مؤ من کنترل زبان و دقت در گفتار اوست .

هم چنین پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:

لیس المؤ من بالطعان ، و لا اللعان و لا الفاحش و لا البذى ء.(223)

مؤ من ، طعنه زن و لعنت کننده و بدگو و بد زبان نیست .

راستگویى

راستگویى یکى از نیکوترین صفات و اخلاق است . شخص راستگو امین مردم و مورد احترام مى باشد. همه انبیا و اولیا (علیهم السلام ) و بزرگان دین به این صفت نیکو موصوف بوده و آن را ستوده اند، راستى و راستگویى سبب نظم جوامع بشرى و موجب اتحاد و صمیمیت است ، کردار و گفتار راستگویان داراى اعتبار است و همه به راستگو اطمینان دارند.

خداوند منان در قرآن بارها ((صادقین )) را توصیف و تحسین نموده است از جمله مى فرماید:

هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم لهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها اءبدا رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم .(224)

امروز، روزى است که راستى راستگویان ، به آنان سود مى بخشد، براى آنها باغ هایى از بهشت است که نهرها از زیر درختان آن مى گذرد، و تا ابد، جاودانه در آن مى مانند، هم خداوند از آنها خشنود است ، و هم آنان از خدا خشنودند، این رستگارى بزرگ است .

یکى از صفات اهل ایمان راستگویى است که نسبت به یکدیگر، نسبت لازم و ملزوم است . از این رو در روایات بین ایمان و دروغ دیوارى آهنین کشیده شده است .

پیامبر صلى الله علیه و آله در وصف اهل ایمان مى فرماید:

المؤ من …صدوق اللسان …و لا کذاب (225) .

مؤ من زبانش راستگو است …و دروغگو نیست .

و در جاى دیگر خطاب به حضرت امیر (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ منون … اذا تکلموا صدقوا.(226)

اى على ! مؤ منان وقتى سخن مى گویند از جاده حق و راستگویى منحرف نمى شوند.

یکى از مصادیق صداقت و راستگویى ، صداقت در عمل و رفتار است . از این رو، انسان راستگو همان گونه که کلام خلاف واقع نمى گوید، از هر نوع عمل و تلاش فریب کارانه نیز اجتناب مى ورزد و مکر و خدعه خصلت زشتى است که مؤ من همواره از آن فاصله دارد. امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … لا یمکر به (227)

مؤ من … هرگز به برادرش مکر و نیرنگ نمى زند.

بر و نیکوکارى

سود دنیا و دین اگر خواهى مایه هر دوشان نیکوکارى است

راحت بندگان حق جستن عین تقوا و زهد و دیندارى است

گر در خلد را کلیدى هست بیش بخشیدن و کم آزارى است (228)

اهل ایمان وجودشان سرشار از خدمت به مردم و احسان و نیکویى به جامعه است . پیامبر مى فرماید: ((براء؛(229) مؤ من نیکوکار است )). و نیز مى فرماید: ((قلیل الاذى (230) ، مؤ من کم آزار است )).

و نیز حضرت على (علیه السلام ) مى فرماید:

حاض على کل حسن ،(231)

مؤ من به سوى نیکى ها شتابان است .

سیره عملى انبیا و اولیا نیز پیوسته خدمت به مردم بود.

امام زین العابدین (علیه السلام ) از راهى که مى گذشت اگر کلوخى مى دید از مرکب پایین مى آمد و آن را با دست خود از مسیر بر مى داشت آن گاه سوار مى شد به راه خود ادامه مى داد.امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

ما آمن بالله و لا بمحمد و لا بعلى من اذا اءتاه اخوه المؤ من فى حاجه لم یضحک فى وجهه فان کانت حاجته عنده سارع الى قضائها و ان لم یکن عنده تکلف من عند غیره حتى یقضیها له .(232)

به خدا و محمد و على ایمان نیاورده است کسى که هر گاه برادر دینى اش براى رفع نیازى به او مراجعه کند با چهره اى خندان با او برخورد نکند، اگر رفع حاجتش به دست اوست باید به انجام آن بشتابد و اگر کار از دست او خارج است سراغ دیگرى رود و از طریق دیگران مشکل او را حل کند.

در این روایت نیکوکارى و احسان به دیگران و کوشش براى رفع مشکل برادران ایمانى ، شرط اسلام و ولایت است ، و ایمان به خدا و رسول و ولایت از این راه شناخته مى شود.

وسعت دایره نیکى

از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:

ان على کل مسلم فى کل یوم صدقه ؛

هر مسلمان هر روز باید صدقه اى بدهد.

برخى از اصحاب با شگفتى پرسیدند: یا رسول الله ! چه کسى طاقت و توان این کار را دارد؟ حضرت براى رفع ابهام و توضیح بیشتر و این که مردم صدقه را در انفاق مالى خلاصه نکنند فرمود:

برطرف کردن عوامل اذیت از راه مردم صدقه است !

راهنمایى کردن جاهل به ((راه )) صدقه است !

عیادت کردن بیمار صدقه است !

امر به معروف کردن و نهى از منکر نمودن صدقه است !

پاسخ سلام دادن نیز صدقه است !(233)

شگفتا که چه وسعتى دارد نیکى و احسان ! چه آسان است ذخیره سازى عمل صالح براى آن روز نیاز.

زهد و فقرگرایى

زهد، عدم دلبستگى به دنیا و مظاهر آن است نه این که انسان خودش را به فقر و فقیرى بزند که در اسلام مذمت شده است . پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:

من تفاقر افتقر.(234)

کسى که فقیرى کند، فقیر مى شود.

از آثار زهد و بى رغبتى به دنیا و مظاهر آن ، رابطه نیکو داشتن با قشر فقیر جامعه است .

سرمایه دارى با لباس فاخرى که پوشیده بود به حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و در کنار آن حضرت نشست ، سپس فقیرى با لباس چرکینى وارد شد و کنار مرد سرمایه دار نشست ، شخص ثروتمند فورى لباس خود را کشید و خود را جمع کرد.

حضرت رسول صلى الله علیه و آله ، با مشاهده این منظره به خشم آمد و او را مذمت کرد که آیا ترسیدى چیزى از فقر او به تو سرایت کند؟! سرمایه دار گفت : نه . پیامبر فرمود: آیا ترسیدى از ثروت تو کم شود؟ سرمایه دار گفت : نه . فرمود: آیا ترسیدى لباست بر اثر تماس با او کثیف شود؟ سرمایه دار گفت : نه . فرمود: پس چرا این گونه از او کناره گرفتى ؟ پیامبر که در صدد نهى از منکر بود و این چنین مسئله را پیگیرى مى فرمود آن سرمایه دار آگاه شد و در پاسخ گفت : من همدمى هم چون شیطان دارم که هر کار زشتى را به نظرم زیبا جلوه مى دهد و هر زیبایى را زشت وانمود مى کند. اکنون براى جبران این گناه نصف مالم را به این فقیر مى دهم . پیامبر صلى الله علیه و آله به فقیر فرمود: آیا مى پذیرى ؟ فقیر در پاسخ گفت : نه ، مى ترسم من نیز مانند او مغرور گردم و روحیه من مانند روحیه بلند پروازانه او شود.(235)

در روایات یکى از نشانه هاى اهل ایمان زهد و پارسایى عنوان شده است . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

المؤ من … متبشرا بفقره .(236)

مؤ من از فقرش خشنود است .

و در روایتى دیگر مى فرماید:

تحفه المؤ من فى الدنیا الفقر؛(237)

ارمغان مؤ من از این جهان فقر است .

و آن حضرت در پاسخ کسانى که خود را مؤ من مى خواندند اوصافى را ذکر کردند و فرمودند:

فلا تبنوا ما لا تسکنون ، و لا تجمعوا ما لا تاءکلون ؛(238)

(اگر مؤ من هستید) از بناى اضافى و جمع آورى آزوقه و خوراک غیر مورد نیاز اجتناب کنید.

على (علیه السلام ) در این باره مى فرماید:

(سوگند به خدا که جانم در دست قدرت اوست که در گوشه و کنار زمین مؤ منانى زندگى مى کنند که ) همه دنیا از نظرشان معادل بال پشه اى نیست ، و اگر دنیا با تمام چیزهایى که در آن است هم چون طلاى سرخ به گردن یکى از آنان آویخته شود و سپس از گردنشان به زمین افتد براى او اهمیتى ندارد که چه چیزى از گردنش به زمین افتاده است ، چرا که دنیا در نظرشان پست و بى مقدار است .(239)

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

ثلاثه من کن فیه یستکمل ایمانه : رجل … و اذا عرض علیه اءمران : اءحدهما للدنیا و الآخر للاخره اختار اءمر الاخره على الدنیا.(240)

سه چیز است که در هر که باشد ایمانش کامل است …و اگر مرد مؤ من را دو کار پیش آید که یکى مربوط به دنیا و دیگرى مربوط به آخرت باشد کار آخرت را بر دنیا ترجیح مى دهد!

و حضرت امیر (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … مجالس لاهل الفقر.(241)

مؤ من با فقرا نشست و برخاست دارد.

تقوا و ورع

تقوا، یعنى نگاهدارى نفس از گناهان و کردار زشت .

و متقى کسى است که پرهیزکارى پیشه کند و اوامر خدا را اطاعت نماید و از آنچه نهى شده دورى گزیند.

این صفت به قدرى پسندیده است که خداوند یکتا در موارد بسیار آن را ستوده و دارندگان آن را مورد لطف قرار داده است . شخص با تقوا مورد احترام و اطمینان مردم است و همگان او را دوست دارند. خداوند مى فرماید:

یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین (242)

اى کسانى که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.

و در جاى دیگر مى فرماید:

((ان المتقین فى جنات و عیون ))(243)

همانا پرهیزکاران در باغ ها (ى سرسبز بهشت ) و در کنار چشمه ها هستند.

از لوازم ایمان ، تقوا و پرهیزکارى است . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: ((قلبه تقى (244) ، قلب مؤ من از رذایل اخلاقى پاک است )).

و نیز على بن الحسین (علیه السلام ) علایم پنج گانه مؤ من را که بر مى شمرد مى فرماید:

الورع فى الخلوه .(245)

از نشانه هاى اهل ایمان خوددارى از گناه حتى در خلوت است .

و امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

… و لا ایمان لمن لا ورع له (246)

…و کسى که ورع و خویشتن دارى از گناه ندارد، ایمان ندارد.

و حضرت امیر (علیه السلام ) در بیانى شیوا، علایم متقین را چنین بر مى شمرد:

ان لاهل التقوى علامات یعرفون بها: صدق الحدیث ، و اءداء الامانه و الوفاء بالعهد و قله الفخر و البخل ، و صله الارحام ، و رحمه الضعفاء، و قله الموآتاه للنساء و بذل المعروف ، و حسن الخلق و سعه الحلم ، و اتباع العلم فیما یقرب الى الله عزوجل ، طوبى لهم و حسن مآب .(247)

اهل تقوا نشانه هایى دارند که به آنها شناخته مى شوند که عبارتند از: راستگویى ، امانت دارى ، وفاى به عهد، اجتناب از فخر فروشى و بخل ، صله رحم ، ترحم بر بیچارگان ، فرمانبردارى کم از زنان ، گسترش کار خیر، حسن خلق ، بردبارى بسیار، پیروى از دانش در آنچه که موجب تقرب به درگاه خداست . خوشا به حالشان و نیکو باد فرجامشان .

عفت چشم

ریشه بسیارى از ناهنجارى ها و فسادهاى اجتماعى از نگاه هاى نامشروع و شهوت آلود است و نگاه به نامحرمان منشاء تباهى ها و منکرات بسیار است از این رو در اسلام با تاکید فراوان ، از آن نهى شده است و از نشانه هاى مؤ منان اجتناب از چنین نگاه ها است ، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در توصیف اهل ایمان مى فرماید: ((… غض ‍ الطرف ممم (248) ، مؤ من چشمان خود را (از دیدنى هاى حرام ) فرو مى بندد)).

و نیز على (علیه السلام ) مى فرماید:

…غضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم (249)

(اهل ایمان ) چشمان خود را از آنچه خداوند حرام کرده مى بندد.

و در روایت دیگرى آمده است :

النظر سهم مسموم من سهام ابلیس ، فمن ترکها خوفا اءعطاه الله ایمانا تجد حلاوته فى قلبه .(250)

نظر به نامحرم تیرى از تیرهاى زهرآگین ابلیس است که هر کس به خاطر ترس الهى از چنین دیدنى صرف نظر کند خداوند شیرینى ایمان را در قلبش وارد مى کند.

به گفته بابا طاهر عریان :

ز دست دیده و دل هر دو فریاد هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

کار و کوشش

پیشوایان دینى ، به امورى هم چون کشاورزى ، دام دارى ، کارگرى ، تجارت و داد و ستد و… مى پرداختند.

امام صادق (علیه السلام ) درباره جد بزرگوارش امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

کان امیر المؤ منین – صلوات الله علیه – یضرب بالمر، و یستخرج الارضین …ان امیر المؤ منین اءعتق اءلف مملوک من ماله و کد یده .(251)

همانا امیر مؤ منان – صلوات الله علیه – در زمین بیل مى زد و مواهب زمین را (بر اثر کشاورزى ) خارج مى نمود و هزار برده را از ثروت شخصى و از محصول دسترنج خود خرید و آزاد کرد.

امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید:

مردى امیر مؤ منان على (علیه السلام ) را سوار بر شترى که بارى از هسته خرما داشت دید که عبور مى کرد. پرسید: اى ابوالحسن ! این بار چیست ؟ حضرت (علیه السلام ) فرمود: ((ماءئه اءلف عذق ان شاء الله ، اگر خدا بخواهد صد هزار درخت خرما)).

او آنها را در زمین کاشت و همه به صورت درخت در آمد که حتى یک دانه از هسته آنها تباه نشد و به این ترتیب یک نخلستان صد هزار درختى پدیدار گردید.(252)

امامان معصوم (علیهم السلام ) به کار و کارگرى سفارش بسیار کرده اند، و خودشان کار مى کردند و زندگى خود را با مزد کارگرى اداره مى نمودند.

در روایت آمده است : شخصى به حضور امام صادق (علیه السلام ) آمد و گفت : من نمى توانم به خوبى با دستم کار کنم و راه تجارت را نیز به خوبى نمى توانم انجام دهم و اکنون محروم و محتاجم . امام صادق (علیه السلام ) به او فرمود:

اعمل فاحمل على راءسک و استغن عن الناس ، فان رسول الله صلى الله علیه و آله قد حمل حجرا على عاتقه ، فوضعه فى حائط له من حیطانه .(253)

کار کن و با سر خود بار حمل کن و از مردم بى نیاز باش ، همانا رسول خدا صلى الله علیه و آله بر دوش خود سنگ حمل مى کرد و در دیوار یکى از باغ هاى خود مى نهاد.

و نیز مى فرمود:

من در بعضى از مزارع خود کار مى کنم تا عرق نمایم با این که افرادى (یا سرمایه اى ) دارم که معاش مرا تامین مى نماید، در عین حال کار مى کنم :

لیعلم الله عزوجل انى اءطلب الرزق الحلال .

تا خداوند متعال بداند که من در جستجوى روزى حلال هستم .

وقتى شرایط زندگى بر على (علیه السلام ) سخت شد در یک و نیم فرسخى مدینه براى زنى کارگرى مى کرد تا در قبال کشیدن هر دلو آب یک خرما دریافت کند.ممم (254)

امام رضا (علیه السلام ) نیز مى فرماید:

الذى یطلب من فضل الله عزوجل ما یکف به عیاله اءعظم اءجرا من المجاهد فى سبیل الله .(255)

آن کسى که با کار و کسب ، جویاى فضل الهى است تا به وسیله آن افراد تحت تکفل خود را تامین کند، ثواب او بیشتر از ثواب کسى است که در راه خدا جهاد مى کند.

از جمله فرازهاى تاریخى که بیانگر تحسین تلاش و کار مى باشد داستان زیر است :

روزى امام باقر (علیه السلام ) در یکى از نواحى بیرون مدینه ، در هواى داغ مشغول بیل زدن و آماده کردن زمین مزرعه بود و بر اثر کار و گرمى هوا، عرق از پیشانیش مى ریخت . شخصى به نام محمد بن منکدر مى گوید: به حضورش رفتم و سلام کردم ، در حالى که در زحمت کار بود جواب سلام مرا داد. عرض کردم : خدا تو را سامان بخشد، آیا سزاست که بزرگى از بزرگان قریش در این هواى سوزان و گرم دنیاطلبى کند، اگر در همین حال اجل تو فرا رسد چه مى کنى ؟

امام باقر (علیه السلام ) فرمود:

لو جاءنى الموت و اءنا على هذا الحال جاءنى و اءنا فى طاعه من الله

هر گاه مرگ به سراغم آید و من در همین حال باشم ، در حال اطاعت خداوند مرگ به سراغم آمده است که به وسیله کار، معاش خود و افراد خانواده را تامین مى کنم و از تو و دیگران بى نیاز مى شوم و من از آن مى ترسم که هنگام فرا رسیدن اجل مشغول گناه باشم . محمد بن منکدر گفت : راست گفتى و مرا موعظه و بیدار کردى .(256)

با توجه به عظمتى که کار و کوشش از دیدگاه اسلام دارد سزاوار است مؤ من در زندگى ، اهل کار و تلاش باشد و از این که خود را بر مردم تحمیل کند و در امر معیشت با دسترنج دیگران ارتزاق نماید اجتناب ورزد. از این رو، یکى از نشانه هاى اهل ایمان کار و تلاش است که پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:

اءعظم الناس هما المؤ من یهتم باءمر دنیاه و اءمر آخرته (257)

مؤ من از همه مردم گرفتارتر است ، زیرا باید به کار دنیا و آخرت هر دو برسد.

و امیر مؤ منان (علیه السلام ) در بیان اوصاف مؤ منان مى فرماید:

و مکادحته اءحلى من الشهد(258)

کسب و کار و کوشش (براى اهل ایمان ) از عسل شیرین تر است .

رزق حلال

از امورى که تضمین کننده سعادت بشر است ، طلب روزى حلال است . آیات و روایات با تعابیر مختلف اهل ایمان را به اجتناب از مال حرام و شبهه ناک دعوت کرده اند. یکى از عواملى که توفیق و تعالى افراد بشر را فراهم مى آورد، کسب حلال و حلال خوارى است و در مقابل ، حرام خوارى موجب سلب توفیقات از انسان مى شود که در این باره در تاریخ ، حکایات ارزنده و سازنده اى از عالمان و پاکان دینى آمده است .

پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى فرماید:

…بریئا من المحرمات …واقفا عند الشبهات …لا یرضى فى کسبه بشبهه ممم (259)

(مؤ من ) از آنچه خداوند حرام کرده دورى مى کند و در مقابل امور شبه ناک توقف مى کند. و در کسب و تجارتش از در آمدهاى مشتبه دورى مى جوید.

على (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من من طاب مکسبه ؛(260)

مؤ من کسى است که کسب و تجارتش پاکیزه و حلال باشد.

و امام صادق (علیه السلام ) نیز درباره اهل ایمان مى فرماید:

انما المؤ من …والذى اذا قدر لم یاءخذ اءکثر من ماله .(261)

مؤ من در وقت استیلا بر اموال (به ویژه بیت المال ) به اندازه استحقاق بر مى دارد.

اجتناب از ربا خوارى

ثروت به دست آمده از راه حرام موجب عذاب و ویرانى کانون زندگى است و در راس آنها مالى که از راه ربا خوارى به دست آید. که خداوند به شدت از آن نهى فرموده است :

یا ایها الذین آمنوا لا تاکلوا الربا اءضعافا مضاعفه و اتقوا الله لعلکم تفلحون ممم (262)

اى کسانى که ایمان آورده اید! ربا (و سود پول ) را چند برابر نخورید. از خدا بترسید تا رستگار شوید.

یکى از دلایل حرمت ربا این است که نوع بشر براى خدمت به یکدیگر آفریده شده اند و حق ندارند در قبال امرى که زحمتى در آن نیست اجرت بگیرند و به هم نوعان خود فشار روا دارند.

ربا خوارى از صفات مردمان پست و از عادات یهود است که جز به مادیات توجه ندارند. در بین دهنده و گیرنده آن ایجاد نفرت و دشمنى مى کند و کینه شدید به دنبال دارد، در هر جامعه اى که ربا رایج شود، نفاق و شقاق جایگزین محبت و اتحاد و همدلى مى گردد و دشمنان استقلال هر کشورى بزرگ ترین حربه اى که براى بدبختى و اسارت آن ملت به کار گرفته اند ربا و ترویج آن بوده است .

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

خداوند ربا خوار و نویسنده و مباشر و شاهد در ربا را لعنت کرده است و کسى که شکم خود را از مال ربا پر کند به قدر آنچه خورده شکمش را از آتش جهنم پر کند.

در روایتى جامع پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مورد رعایت پاکى ثروت و دور شدن از فساد مالى فرمود:

اءربع من کن فیه فقد طاب مکسبه : اذا اشترى لم یعب ، و اذا باع لم یحمد و لا یدلس و فیما بین ذلک لا یحلف .(263)

چهار خصلت است که اگر کسى دارا باشد موارد درآمد مالى او پاک و حلال است :

1. هنگام خریدارى متاع ، آن را توصیف به عیب و نقص نمى کند.

2. هنگام فروش ، متاع خود را تعریف و تمجید نمى نماید.

3. متاع خود را آن گونه که هست نشان مى دهد نه این که با نیرنگ مرموزى آن را بهتر از آنچه هست جلوه دهد.

4. در بین خرید و فروش ، سوگند یاد نمى کند.

قناعت

از صفات پسندیده اهل ایمان قناعت و اجتناب از حرص و طمع است .

قناعت ، یعنى میانه روى و رضایت به آنچه خداى بزرگ مرحمت فرموده است .

شخص قانع در نزد مردم محبوب و گرامى است ، چرا که به سبب عدم زیاده طلبى نیازمند خلق نمى شود و دست احتیاج به سوى این و آن دراز نمى کند و آبروى خود را حفظ مى کند. انبیا و اولیا (علیهم السلام ) به صفت قناعت موصوف بوده اند و عزت نفس – که از سرمایه هاى بزرگ بشرى است – در سایه قناعت نصیب انسان مى شود.

اى دل تو ز خلق هیچ یارى مطلب وز شاخ برهنه سایه دارى مطلب

عزت ز قناعت است و خوارى ز طلب با عزت خود بساز و خوارى مطلب (264)

سعدى شیرین سخن مى گوید:

قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را

در مذمت حرص همان بس که شخصیت انسان را بر باد مى دهد، زیرا شخص حریص براى گرد آوردن اندوخته و ثروت ناگزیر است بسیارى از اعمال قبیح و زشت مانند تملق ، رباخوارى ، رشوه گیرى ، قماربازى ، دزدى ، کم فروشى ، احتکار، بى عفتى و… را مرتکب شود.

و آن چه انسان را از این خصلت مذموم دور مى سازد ایمان است . بنابراین ، یکى از نشانه هاى دارنده ایمان ، قناعت و اجتناب از حرص است :

امام صادق (علیه السلام ) در توصیف مؤ منان مى فرماید:

قانعا بما رزقه الله ؛(265)

مؤ من به روزى عطا شده از سوى پروردگار قانع است .

و حضرت امیر (علیه السلام ) مى فرماید:

اصل العفاف القناعه و ثمرتها قله الاحزان .(266)

ریشه عفت و پاکدامنى قناعت است و محصول و میوه آن کمى غم و اندوه است .

و در جاى دیگر مى فرماید:

من اءتحف العفه و القناعه حالفه العز؛(267)

برخوردارى از عفت و قناعت ، عزت و بزرگى را مى آورد.

رسول اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

اءغبط الناس عندى مؤ من خفیف الحال ، ذوحظ من صلاح و کان رزقه کفافا فصبر علیه حتى یلقى الله و اءحسن عباده ربه و کان غامضا فى الناس تعجلت به المنیه و قل تراثه و قلت بواکیه .(268)

خوشبخت ترین مردم در نظر من مؤ منى است که متعلقاتش کم و از نماز بهره ور باشد. روزى او به حد کفاف باشد و با آن بسازد تا به خداى خویش برسد، خداى را به خوبى پرستش کند و در میان مردم گمنام باشد. وقتى مرگش برسد ارثش کم باشد و گیرندگانش انگشت شمار باشند.

امام باقر (علیه السلام ) در مذمت حرص مى فرماید:

مثل حریص مانند کرم ابریشم است که هر قدر به دور خود بتند بیرون آمدنش مشکل مى شود.

دانش طلبى

فضیلت علم و دانش بر هیچ کس پوشیده نیست . انبیا و اولیاى الهى دانش و دانشجویى را ستایش و مدح کرده اند. قرآن مجید مى فرماید:

یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم (269)

خداوند کسانى را که ایمان آورده اند و کسانى را که علم به آنان داده شده درجات عظیمى مى بخشد.

در روایات اسلامى نیز کسب علم و دانش را از نشانه هاى برجسته و بارز مؤ منان بر شمرده اند.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در بیان صفات اهل ایمان مى فرماید:

…حلماء علماء کادوا من الفقه اءن یکونوا اءنبیاء(270)

بردباران و دانشمندان هستند که در فقاهت گویا پیامبرانند.

و على (علیه السلام ) مى فرماید:

العلم خلیل المؤ من (271)

علم دوست و همراه مؤ من است .

و در روایت دیگر مى فرماید:

فالمتقون …و وقفوا اءسماعهم على العلم النافع لهم …و حرصا فى علم ممم (272)

از نشانه هاى متقین …تحصیل علم سودمند است …و در کسب دانش حریص اند.

و امام صادق (علیه السلام ) درباره اهل ایمان مى فرماید:

خزان العلم و معدن الحکمه (273)

مؤ منان گنجینه هاى علم و معدن حکمتند.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خطاب به على (علیه السلام ) مى فرماید:

یا على ! من صفات المؤ من …کثیرا علمه …و علمه زکى ، و لا یتعلم الا لیعلم و لا یعلم الا لیعمل .(274)

اى على ! از صفات مؤ منان …دانش بسیار…و علم پاک و سودمند است . (در نزد آنان ) هدف از آموزش دیدن ، بهره مندن شدن از دانش و مقصود از دسترسى به دانش عمل کردن به آن است .

و امام سجاد (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من خلط علمه بالحلم (275)

مؤ من علم و دانشش همراه با حلم و بردبارى است .

بهره ورى از عقل

از توصیه هاى قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام ) استفاده از عقل و به کارگیرى این نعمت الهى است . در منابع روایى یکى از ابواب مهم باب عقل است – که روایات بسیارى درباره آن وارد شده – در این دسته از روایات از عقل و تعقل به عنوان یکى از نشانه هاى اهل ایمان یاد شده است .

حضرت امیر (علیه السلام ) درباره مؤ من مى فرماید:

…و العقل دلیله (276)

و عقل راهنماى مؤ من است .

و امام صادق (علیه السلام ) به همین مضمون مى فرماید:

و العقل امیر جنوده (277)

و عقل سرلشکر مؤ من است .

و نیز در روایت دیگر مى فرماید:

لا یکون المؤ من مؤ منا حتى یکون کامل العقل (278)

مؤ من ، مؤ من نیست ، مگر از عقل کامل برخوردار باشد.

خلق نیکو

در ستایش حسن خلق و خوش خویى و خوش رویى همین بس که خداوند پیامبرش را به این صفت ستوده است و مى فرماید:

((انک لعلى خلق عظیم ))(279)

همانا تو (اى پیامبر ما) داراى اخلاقى عظیم و بزرگ هستى .

از عوامل محیر العقول پیشرفت اسلام در دهه هاى اول ، حسن رفتار و لطف گفتار و خوى خوش رسول خدا صلى الله علیه و آله بود که موفق شد در سایه این خصلت ارزشمند یکى از وحشى ترین ملل دنیا را به منتها درجه عظمت برساند و تمام عالم را متوجه مکتب اخلاقى و انسانى اسلام کند و اگر مسلمانان این شیوه را طى مى کردند، قطعا بر تمام عالم سیادت و بزرگى مى نمودند.

پیامبر صلى الله علیه و آله یکى از خصلت هاى نیکوى مؤ من را خوش رویى بر شمرده مى فرماید:((…بشاشا))(280)

و امیر مؤ منان در همین زمینه فرمود:

المؤ من … لا بعباس (281)

مؤ من ترش رو نیست .

و در روایت دیگر فرمود:

…سهل الخلیقه ، لین العریکه ؛(282)

مؤ من خوش خلق و نرم خو است .

نیز فرمود:

…و بشره فى وجهه (283)

مؤ من چهره اش شادمان است .

خوش خلقى با خانواده

امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید:

کان اءبى على بن الحسین (علیه السلام ) یقول : اءربع من کن فیه ، کمل ایمانه … و حسن خلقه مع اءهله (284)

پدرم زین العابدین (علیه السلام ) فرمود: چهار خصلت پایه هاى تکامل ایمان است که از جمله آنها حسن خلق با اهل خانه و همسر و فرزندان است ممم (285) .

خوش خلقى با مردم

خداوند خطاب به پیامبرش مى فرماید:

((…و اخفض جناحک للمؤ منین ))(286)

بال هاى خود را براى مؤ منان بگستران .

خداوند در این آیه تصویر یک پرنده اى را ارائه مى دهد که وقتى مى خواهد فرزندانش از گزند حوادث در امان باشند بال هاى خود را مى گشاید و فرزندانش را در زیر آنها جاى مى دهد و در آیه دیگر مى فرماید:

((فاصفح الصفح الجمیل ))(287)

پس ، از آنها به طرز شایسته اى صرف نظر کن (و آنها را بر نادانى هایشان ملامت منما).

((صفح جمیل )) گذشت ، حلم و چشم پوشى را مى رساند، صفح به خودى خود زیباست ، ولى با کلمه جمیل که همراه باشد زیبایى اش دو چندان مى شود و این عاملى موثر در ایجاد تمایل انسان ها به اسلام بود.

پیامبر صلى الله علیه و آله در محفلى خطاب به یاران فرمود: آیا به شما خبر ندهم که کدامتان به من بیشتر شباهت دارید؟ گفتند: آرى یا رسول الله ! فرمود:

اءحسنکم اءخلاقا و اءلینکم کنفا و اءبرکم بقرابته و اءکظمکم الغیظ و اءشدکم حبا لاخوانه فى دینه و اءحسنکم عفوا و اءشدکم من نفسه انصافا فى الرضا و الغضب ممم (288)

کسى که خلقش نیکوتر باشد، در برخوردش با مردم ملایم تر، و نیکوکارترین شما به خویشان خود و فرو نشاننده غضب بیش از شما و بیش از همه به برادران دینى خویش علاقه داشته باشد و بهترین فرد از حیث عفو و گذشت باشد و بیش از دیگران رعایت عدل و انصاف را در حال غضب و خشنودى کند.

نیز هنگامى که امیر مؤ منان (علیه السلام ) در بستر شهادت قرار گرفت فرزندان خود را به دور خود جمع و براى آنها وصیت کرد و در پایان فرمود:

یا بنى عاشروا الناس عشره ان غبتم حنوا الیکم ان فقدتم بکوا علیکم .(289)

اى فرزندانم ! به گونه اى با مردم زندگى کنید که اگر از نظر آنها غایب شدید مشتاق دیدار شما شوند و اگر از دنیا رفتید، از فقدان شما گریه کنند.

هم چنین پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

ان من اکمل المؤ منین ایمانا احسنهم خلقا و الطفهم باهله (290)

از همه مؤ منان ایمان آن کس کامل تر است که اخلاقش نیکوتر است و با کسان خود بهتر رفتار مى کند.

مزاح و شوخى

خستگى جسم و روح در سایه تفریحات سالم و مزاح و لطیفه گویى برطرف مى شود، مزاح امرى معقول و طبیعى و مورد حمایت شرع و دین است ، البته با مراعات شئون اسلامى . بر خلاف آنان که مى کوشند از اسلام چهره خشن و عبوس ارائه دهند، در اسلام خوشحالى و شاد کردن جزو خصلت هاى مثبت و پسندیده اهل ایمان به شمار مى آید.

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

هیچ مؤ منى نیست مگر این که در او ((دعابه )) است . راوى از امام (علیه السلام ) پرسید دعابه چیست ؟

حضرت فرمود: مزاح و شوخى .

و در روایت دیگر امام صادق (علیه السلام ) فرمود:

فان الملاعبه من حسن الخلق .

شوخى و مزاح جزئى از خوش رفتارى و حسن خلق است .

شایان ذکر است که در اسلام مزاحى پسندیده است که در حد و مرز مجاز و معقول صورت گیرد که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

ان من اءحب الاعمال الى الله عزوجل ادخال السرور على المؤ منین .(291)

از محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال ، وارد ساختن سرور و شادمانى بر دل مؤ منان است .

شجاعت و قوت قلب

شجاعت ، یعنى پردلى و دلیرى ، این صفت از صفات برجسته و نیکوست . وجود دلیران متدین و مؤ من موجب خرسندى ضعیفان است ، زیرا مردان شجاع ، ضعیف ها را در کنف حمایت خود قرار مى دهند و از شر بدخواهان حفظ مى نمایند.

البته شجاعت با زورمندى تفاوت دارد، چه بسا افراد قوى پنجه اى که ضعیف القلب و ترسو هستند. شجاع واقعى کسى است که در سایه ایمان و توکل ، قوت قلب داشته باشد که البته اگر نیرومند باشد بهتر است .

شخص شجاع به اقتضاى طبیعت و سرشت مردانگى اش ، از صفات رذیله اى چون دروغگویى و فتنه انگیزى ، دورویى و تملق و… – که ناشى از ضعف نفس انسان هاست – دورى مى کند. ارزش شجاعت به این است که همراه با ایمان و تقوا و بشر دوستى باشد مثل شجاعت امیر مؤ منان (علیه السلام ) و سایر ائمه (علیهم السلام ) که به شهادت تاریخ در هیچ عرصه اى از خود ضعف و سستى نشان نداده و در تمام غزوات و نبردهاى تاریخى و مبارزات پیشقدم و پیش تاز بودند و بر اساس مصالح اسلام شجاعانه قدم بر مى داشتند و زیر بناى شجاعت آنها را ((رضاى الهى )) و اجراى عدالت تشکیل مى داد که در میان تمام ادیان و مذاهب از آنان به عنوان انسان هاى کامل و آزاده یاد مى شود، لیکن امثال چنگیزخان مغول که شجاعتش براى هواى نفس و قتل و غارت مردم بوده امروز به عنوان شخص خونریز و دور از انسانیت یاد مى شود.

او که از خوانین مغولستان (ایالتى بزرگ از شمال چین ) و مردى بت پرست و خونخوار بود در زمان سلطنت خوارزمشاهیان به بهانه تجاوزى که اولیاى ایران به تجار مغولستان روا داشته اند به کشور ایران حمله کرد و از غارت و قتل عام هیچ فروگذار نکرده و ده ها هزار انسان و نفوس بى گناه را که غالبا طفل و پیر بودند کشت .

بنابراین ، شجاعت با بى باکى و تهور تفاوت دارد، زیرا تهور و بى باکى غیر عاقلانه است و کارهاى از روى بى باکى موجب پشیمانى است .

پیامبر صلى الله علیه و آله شجاعت و قوت قلب را یکى از نشانه هاى مؤ منان بر شمرده و مى فرماید:

ان قوه المؤ من فى قلبه اءلا ترون اءنه قد تجدونه ضعیف البدن ، نحیف الجسم و هو یقوم اللیل و یصوم النهار.(292)

همانا مؤ من توان و قوتش در قلبش است آیا نمى بینید مؤ من لاغر اندام و نحیف است در حالى که شب ها را به عبادت زنده مى دارد و روزها را روزه مى گیرد.

حضرت ابراهیم (علیه السلام ) طبق بعضى کتب تفسیرى ، شانزده ساله بود که با طاغوت بزرگ زمان خود در افتاد که این ناشى از همان ایمان فوق العاده او بود.

جبن و ترس از خصلت هاى مذموم

بر اساس معارف قرآنى و روایى ، انسان فاقد شجاعت و به تعبیر دیگر انسان هاى ترسو بى ایمانان شمرده شده ، چرا که اگر نور ایمان در قلب کسى بتابد، آن قلب به برکت نور الهى قوت و نیرو مى گیرد.

قرآن مجید مى فرماید:

اءشحه علیکم فاذا جاء الخوف راءیتهم ینظرون الیک تدور اءعینهم کالذى یغشى علیه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوکم باءلسنه حداد اءشحه على الخیر اولئک لم یؤ منوا فاءحبط الله اءعمالهم و کان ذلک على الله یسیرا.(293)

آنان نسبت به شما در همه چیز بخیلند و هنگامى که (لحظات ) ترس (و بحرانى ) پیش آید، مى بینى آن چنان به تو نگاه مى کنند و چشم هایشان در حدقه مى چرخد که گویى مى خواهند قالب تهى کنند! اما وقتى حالت خوف و ترس فرو نشست ، زبان هاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانیت بر شما مى گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه مى کنند.) در حالى که در مال حریص و بخیلند، آنها هرگز ایمان نیاورده اند، از این رو، خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد و این کار بر خدا آسان است .

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

شر ما فى الرجل شح هالع و جبن خالع .(294)

بدترین صفت مرد بخل مفرط است و ترس شدید.

ناگفته نماند که در یک مورد ترس پسندیده است و آن بیم از عذاب خدا مى باشد و البته هر کس باید بداند که تمام کردار و رفتارش در پیشگاه الهى معلوم است و اگر خداى نخواسته معصیتى از او سر زند باید از قهر خدا بترسد و توبه نماید.

ابهت

در منابع روایى یکى از نشانه هاى مؤ منان برخوردارى از ابهت (عظمت و بزرگوارى ) معرفى شده است .

امام صادق (علیه السلام ) در این زمینه مى فرماید:

ان المؤ من یخشع له کل شى ء ثم قال : اذا کان مخلصا لله قلبه اءخاف الله منه کل شى ء حتى هوام الارض و سباعها و طیر السماء.(295)

همانا همه چیز در مقابل مؤ من خاشع و تسلیم است و مؤ من آنگاه که قلبش خالص براى خداست ، خداوند همه چیز را از او بیمناک مى کند، حتى شیران زمین و درندگان آن و پرندگان آسمان .

و در جاى دیگر فرمود:

ان المؤ من من یخافه کل شى ء و ذلک اءنه عزیز فى دین الله و لا یخاف من شى ء و هو علامه کل مؤ من .(296)

از ویژگى هاى اهل ایمان این که همه چیز از او ترسان است ، زیرا او در دین خدا عزیز است و او را از چیزى ترس و واهمه اى نیست و این علامت و نشانه هر مؤ منى است .

امام مجتبى (علیه السلام ) نیز مى فرماید:

اذا اءردت عزا بلا عشیره و هیبه بلا سلطان فاخرج من ذل معصیه الله الى عز طاعه الله .(297)

هر گاه بدون برخوردارى از قدرت قوم و قبیله خواهان عزت و اقتدار و بدون سلطنت ، خواهان هیبت و شکوه هستى از ذلت گناه خارج شو و به سوى عزت طاعت و بندگى خدا برو.

عزت

گرچه در فارسى روزمره ، عزت به معناى احترام و آبرو و یا گران بها بودن است ، ولى در لغت عزت به معناى قدرت شکست ناپذیر است .

در قرآن مجید عزت مطلق از آن خداست که مى فرماید:

((فان العزه لله جمیعا))(298)

همانا همه عزت ها از آن خداست .

و در آیه 8 سوره منافقون مى بینیم عزت را براى خدا و رسول و مؤ منان قرار داده است :

((و لله العزه و لرسوله و للمؤ منین .))

چرا که اولیا و دوستان خدا نیز پرتوى از عزت اویند و به او متکى هستند به همین دلیل در روایات اسلامى روى این مسئله تاکید شده است که مؤ من نباید وسائل ذلت خود را فراهم سازد و خدا خواسته که او عزیز باشد، او نیز براى حفظ این عزت باید بکوشد.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر این آیه آمده است :

فالمؤ من یکون عزیزا و لا یکون ذلیلا…المؤ من اءعز من الجبل ان الجبل یستفل منه بالمعاول و المؤ من لا یستفل من دینه شى ء.(299)

مؤ من عزیز است و ذلیل نخواهد بود. مؤ من از کوه محکم تر و پر صلابت تر است ، چرا که کوه را با کلنگ ها مى توان سوراخ کرد. ولى هرگز چیزى از دین مؤ من کنده نمى شود.

در حدیث دیگرى از همان امام (علیه السلام ) آمده است :

لا ینبغى للمؤ من اءن یذل نفسه . قیل له : و کیف یذل نفسه ؟ قال : یتعرض لما لا یطیق !(300)

سزاوار نیست مؤ من خود را ذلیل کند. سوال شد: چگونه خود را ذلیل مى کند؟! فرمود: به سراغ کارى مى رود که از او ساخته نیست .

شرم و حیا

این صفت بسیار پسندیده و شایسته از بزرگ ترین زیورهاى انسانى به شمار مى رود، به ویژه در زنان بسیار مطلوب است . بانوى با حیا و شرم نه تنها براى جامعه انسانى ضرر و فساد اخلاقى ندارد که جامعه در سایه چنین زنانى ، رنگ فضیلت و عفت به خود مى گیرد و بانوى عفیف و پاکدامن مورد احترام مردم مى باشد. حجاب یکى از مظاهر حیا و عفت زنان است که رعایتش جلو بسیارى از مفاسد را مى گیرد.

بر عکس وقاحت و بى حیایى و بى عفتى آثار زیانبارى براى فرد و اجتماع دارد و در روایات از چنین افرادى به شدت نکوهش شده و کسانى که از طریق مسخرگى و مطربى و بردن آبروى اشخاص و بدزبانى و… (که همه از آثار بى حیایى است ) امرار معاش و زندگى مى کنند، از پست ترین طبقات مردم مى باشند.

در منابع روایى یک پیوند ناگسستنى و جدایى ناپذیر بین ایمان و حیا است که گویا این دو مترادف هم هستند. امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

الحیاء من الایمان و الایمان فى الجنه .(301)

حیا از ایمان و جایگاه ایمان بهشت است .

و در جاى دیگر امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام ) مى فرماید:

الحیاء و الایمان مقرونان فى قرن فاذا ذهب اءحدهما تبعه صاحبه .

حیا و ایمان همراه و همدوش هم هستند و چون یکى از آنها برود، دیگرى نیز مى رود.

و نیز امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

لا ایمان لمن لا حیاء له ؛(302)

کسى که شرم و حیا ندارد ایمان ندارد.

بصیرت و هشیارى

مؤ من در سایه ایمان به خدا و ارتباط ویژه اش از طریق عبادت قلبى و ظاهرى داراى نوعى فهم و درک خدادادى مى شود که در مقابل امور و حوادث به طور روشن تصمیم گیرى مى کند و از حیله ها و مکرهاى شیطانى خلاصى مى یابد، و از چشمانى تیزبین و گوش حق شنو برخوردار مى شود و در سایه این بصیرت و تیز بینى هم خود را از انحراف ها و خطرهاى فکرى نجات مى دهد و هم دیگران را با توصیه ها و سفارش هاى حکمت آمیزش به سعادت و عزت هدایت مى کند. از این رو، در منابع قرآنى و روایى ، یکى از نشانه هاى اهل ایمان ، بصیرت و هشیارى بیان شده است .

قرآن مجید مى فرماید:

والذین اذا ذکروا بآیات ربهم لم یخروا علیها صما و عمیانا.(303)

آنان کسانى هستند که هر گاه آیات پروردگارشان به آنها یادآورى مى شود کر و کور با آنها مواجه نمى شوند.

رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:

المؤ من کیس فطن حذر؛(304)

مؤ منان انسان زیرک و باهوش و خطریاب است .

و نیز فرمود:

المؤ من … و لا یخوص فیما لا یعنیه .

مؤ من (در سایه بصیرت ایمانى اش ) خود را به مهلکه و سرازیرى هاى شقاوت و پرتگاه نمى اندازد.

و در جاى دیگر مى فرماید:

اتقوا فراسه المؤ من ، فانه ینظر بنور الله عزوجل .(305)

از فراست و زیرکى مؤ من بترسید که چیزها را با نور خدا مى نگرد.

و نیز امام صادق (علیه السلام ) در وصف اهل ایمان مى فرماید:

مستبصرین لیسوا بشکاک .(306)

آنها روشن و اهل آگاهى و بصیرتند نه اهل شک و تردید.

مروت و عاطفه

مردانگى ، گذشت ، فتوت ، جوانمردى و بلند همتى نیز یکى دیگر از خصلت هاى نیکو و پسندیده اهل ایمان است . مؤ من در سایه سرمایه ارزشمند ایمان به خدا و معنویت از چنین خصلتى برخوردار است که مظهر عطوفت و مهربانى مى باشد.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در بیان معرفى اهل ایمان مى فرماید:

…عونا للغریب (للغریب ) و اءبا للیتیم … یرحم الصغیر.(307)

اهل ایمان یاور بى پناهان (خویشاوندان ) و پناهگاه و پدر یتیمان است و به کودکان رحم مى کند.

امیر مؤ منان (علیه السلام ) در بیان مروت مى فرماید:

ثلاثه هن المروءه : جود مع قله ، و احتمال من غیر ذله ، و تعفف عن المساءله ؛ممم (308)

مروت سه چیز است : بذل و سخاوت در عین تنگدستى ، تحمل و بردبارى بدون ذلت و خوارى ، عفاف ورزیدن از سوال و طلب .

نفس ستیزى (جهاد اکبر)

گر بر سر نفس خود امیرى ، مردى ور بر دگرى نکته نگیرى ، مردى

مردى نبود فتاده را پاى زدن گر دست فتاده اى بگیرى ، مردى (309)

از آن جا که نفس ستیزى و مبارزه با هواى نفس نیازمند یک قدرت درونى و معنوى است و چیزى نمى تواند چنین قدرتى را تامین کند در منابع دینى یکى از علایم و نشانه هاى اهل ایمان نفس ستیزى بیان شده است .

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … مخالف لهواه (310)

از نشانه هاى مؤ منان مخالفت با خواسته هاى نفس و کنترل آن است .

نیز امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … و اغماض عند شهوه (311)

از نشانه هاى اهل ایمان چشم پوشى و خوددارى ، هنگام فراهم شدن گناه است .

پیامبر صلى الله علیه و آله در توصیف اهل ایمان مى فرماید:

…و لا یاءتى لما یشتهى (312)

ایشان بى اعتنا به کشش هاى شیطانى و نفسانى اند.

دشمن ستیزى (جهاد اصغر)

((جهاد فى سبیل الله )) تعبیرى است که در قرآن و روایات اسلامى بسیار به چشم مى خورد که نشانه بارز و روشن ایمان به خدا و معارف دینى است . هدیه جان در راه خدا و حفظ اسلام ، از نور پرفروغ ایمان انسان ها سرچشمه مى گیرد، خصلتى که مربوط به مراتب والاى ایمان است . چه بسا افرادى که در راه خدا حاضرند از مال و ناموس ‍ خود بگذرند، اما نوبت به تقدیم جان که برسد، صحنه را خالى کنند.

امام حسین (علیه السلام ) خطاب به اصحاب مى فرماید:

اءلا و من کان فینا باذلا مهجته ، موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا؛(313)

آن که آماده است خون قلب خویش را بدهد و با خداى خود ملاقات کند (شهادت )، پس با ما همراه شود.

از این ولایتمداران و عاشوراییان راستین کسانى هستند که هم چون امیر مؤ منان (علیه السلام ) در صحنه راز و نیاز با خدا نیمه شب بى حال مى افتند و در روشنایى روز جان و قلب خودشان را در تیررس دشمنان قرار مى دهند تا با خون خویش از اسلام حراست کنند.

مؤ منان که در همه خصال و کمالات ارزنده انسانى و اخلاقى و ایمانى پیشتاز هستند، در میدان پیکار با دشمن نیز با پوشیدن لباس رزم براى دفاع از کیان اسلام و قرآن پیشتازند. قرآن مجید مى فرماید:

یا ایها الذین آمنوا هل اءدلکم على تجاره تنجیکم من عذاب اءلیم تؤ منون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باءموالکم و اءنفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون .(314)

اى کسانى که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک رهایى بخشد؟! به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید این براى شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید.

عفت جنسى

پاکدامنى موجب سلامت جامعه است . آن نیرویى که غرایز و امیال نفسانى را مهار و کنترل مى کند ایمان است . از این رو، قرآن مجید در توصیف مؤ منان مى فرماید:

((والذین هم لفروجهم حافظون ))(315)

(مؤ منان ) کسانى که دامان خود را از آلوده شدن به بى عفتى حفظ مى کنند.

امام صادق (علیه السلام ) نیز در بیان نشانه هاى اهل ایمان مى فرماید:

للمؤ من … و لا یفضحه بطنه و لا یغلبه فرجه .(316)

از نشانه هاى مؤ من آن که : شکمبارگى او را رسوا و شهوت جنسى وى را مغلوب خود نمى کند.

صفت عفت به قدرى پسندیده است که هر کس را بخواهند بستایند، به عفت و پاکدامنى معرفى مى کنند. نیز یکى از بزرگ ترین شرایط نبوت و امامت ، عفت است و شخص با عفت ، مورد اطمینان و اعتماد مردم است ، زیرا مردم با وجود شخص عفیف بر آبرو و ناموس خود احساس ایمنى مى کنند. صفت عفت به ویژه در زنان ، بسیار نیکوست و بزرگ ترین زیور و زینت آنان به حساب مى آید، زیرا وقتى آنان در سایه عفت خویش ، مانند سدى استوار در برابر خواسته هاى شهوت پرستان مقاومت نموده و فریب مال و ظاهر و سخنان فریبنده آنان بخورند طبعا در نظر مردم محترم گردیده و صاحب آبرو و سر و سامانى خداپسند خواهند شد و جامعه نیز در سایه چنین زنان پاکدامنى ، از آلودگى ها و مفاسد ایمن مى شود. خداوند کریم در موارد عدیده در قرآن مجید اهل ایمان را به رعایت تقواى جنسى و عفت دعوت کرده است :

قل للمؤ منین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک اءزکى لهم ان الله خبیر بما یصنعون و قل للمؤ منات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن اءو…(317)

به مؤ منان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان ) فرو گیرند. و عفاف خود را حفظ کنند، این براى آنان پاکیزه تر است ، خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است ، و به زنان با ایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را – جز آن مقدار که نمایان است – آشکار ننمایند، و (اطراف ) روسرى هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود). و زینت خود را آشکار نسازند، مگر براى شوهرانشان یا…

عفت گوش

اهل ایمان هرگز به هر سخن و نغمه اى گوش نمى دهند. از آن جا که براى خود چارچوبى به نام دین و خداپرستى تعیین کرده اند، شنیدنى هایشان در همان چارچوب مجاز خواهد بود و از شنیدن هر گونه غیبت و تهمت و دروغ و صداهاى لغو و بیهوده هم چون ((نما)) خوددارى مى کنند.

قرآن مجید مى فرماید:

((والذین هم عن اللغو معرضون ))(318)

اهل ایمان ، آنانند که از (شنیدنى ها و گفتنى هاى ) لغو و بیهوده رویگردانند.

و در جاى دیگر مى فرماید:

((و اذا سمعوا اللغو اءعرضوا عنه ))(319)

(اهل ایمان ) هر گاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روى مى گردانند و گوش خویش را از شنیدنش مى بندند.

امیر مؤ منان (علیه السلام ) در توصیف متقین مى فرماید:

فالمتقون …وقفوا اءسماعهم على العلم النافع لهم .(320)

اهل تقوا… گوش هایشان را در اختیار علم و دانش مفید و سودمند قرار مى دهند.

پرهیز از ستایش شدن

بر خلاف اهل دنیا که پیوسته به دنبال تعریف و تمجید از خود به واسطه خویش یا دیگران هستند، اهل ایمان از هر گونه ستایشى پرهیز دارند.

امام زین العابدین (علیه السلام ) این خصلت را از نشانه هاى اهل ایمان بر شمرده و مى فرماید:

المؤ من … ان زکى خاف مما یقولون و یستغفر الله لما لا یعلمون .(321)

مؤ من را اگر بستایند از گفته آنها هراسناک است (که مبادا نزد خدا چنین نباشد) و از آنچه ستایشگران ندانند (از عیب هاى نهانى اش ) از خدا آمرزش مى طلبد.

اعتدال و میانه روى

از دیدگاه اسلام یکى دیگر از ویژگى هاى اهل ایمان و عبادالرحمن ، اعتدال و دورى از هر گونه افراط و تفریط است .

افراط و تفریط در کارها – چه در امور مالى و دنیایى و چه در امور عبادى – مورد نهى واقع شده است که یکى از آن امور، مسئله انفاق است .

قرآن مجید مى فرماید:

والذین اذا اءنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما.(322)

آنها کسانى هستند که به هنگام انفاق نه اسراف مى کنند و نه سخت گیرى ، بلکه در میان این دو، حد اعتدال و میانه اى را رعایت مى کنند.

در روایتى امام صادق (علیه السلام ) تشبیه جالبى براى اسراف و اقتار و رعایت اعتدال فرموده است : امام (علیه السلام ) این آیه فوق را که تلاوت فرمود مشتى سنگ ریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت و فرمود: این همان ((اقتار)) و سخت گیرى است ، سپس مشت دیگر برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن را روى زمین ریخت و فرمود: این ((اسراف )) است .

بار سوم مشتى دیگر برداشت و کمى دست خود را گشود به گونه اى که مقدارى فرو ریخت و مقدارى در دستش ماند و فرمود: این همان ((قوام )) به معناى عدالت و حد وسط است .(323)

و از آن بزرگوار نقل شده است که فرمود:

المؤ من …خفیف المؤ ونه ، جید التدبیر لمعیشته .(324)

مؤ من کم هزینه و خوش تدبیر در امر معیشت خویش است .

هم چنین فرمود:

المؤ من … قصد فى غنى .(325)

مؤ من در وقت بى نیازى میانه روى کند.

نیز مى فرماید:

المؤ من لا یبذر و لا یسرف بل یقتصد.

مؤ من اهل تبذیر و اسراف و بیهودگى نیست ، بلکه مقتصد و میانه رو است .

فرق تبذیر و اسراف این است که اسراف زیاده روى در امور مشروعه است و تبذیر زیاده روى در امور غیر مشروعه ، مثلا اگر کسى در مخارج تفریح و تفرج و یا سایر کارهاى مشروع زیاده روى کند اسراف نموده است ، ولى اگر در هزینه کردن در حرام با گذراندن وقت در کار غیر مشروع زیاده روى کند مبذر است . پس تبذیر بدتر از اسراف است که در قرآن از اهل آن به برادران شیاطین تعبیر شده است : ((ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین ))(326) بنابراین ، افراط در هر کارى مذموم است و به فرموده پیامبر صلى الله علیه و آله : ((خیر الامور اءوسطها(327) ، بهترین کارها حد وسط آن است )).

حد وسط در کمک به مردم ، خوراک ، عبادت ، هزینه زندگى و… از مصادیق اعتدال است و افراط و تفریط در امور فوق مذموم است .

زیبایى و نظافت

نظافت و آراستگى یکى از خصوصیات برتر و چشم گیر و جذاب پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بود. آن وجود مقدس همیشه با آراستگى کامل از منزل خارج مى شد و بسیار مرتب و منظم و پاکیزه بود. آن حضرت خود را در آب مى دید تا مرتب ظاهر شود. (فنظر فى الماء)(328)

آراستگى ظاهر یکى به پوشش و کفش است ، دیگرى به نظافت دندان ها و گوشه چشم و کنار لب ها و بینى انسان . امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

کان رسول الله ینفق على الطیب اءکثر مما ینفق على الطعام .(329)

آن مقدار که پیامبر صلى الله علیه و آله براى خوشبو کردن خود هزینه مى کرد براى خوراک خود هزینه نمى کرد.

مصادیق و مظاهر زیبایى و نظافت و آراستگى بسیار است که در منابع روایى به عنوان خصلت همیشگى اهل ایمان اشاره شده است . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

النظافه من الایمان (330)

پاکیزگى از ایمان است .

و نیز مى فرماید:

تخللوا فانه نظافه ، و النظافه تدعو الى الایمان و الایمان مع صاحبه فى الجنه .(331)

دندان ها را تمیز کنید، زیرا مایه نظافت است و نظافت باعث ایمان است و ایمان با صاحب خود در بهشت است .

هم چنین فرمود:

من کرامه المؤ من على الله تعالى نقاء ثوبه و رضاه بالیسر(332)

از لوازم حرمت مؤ من نزد خدا آن است که جامه اش پاکیزه باشد و به اندک خشنود گردد.

و نیز مى فرماید:

ثلاث حق على کل مسلم : الغسل یوم الجمعه و السواک و الطیب (333)

سه چیز است که بر هر مسلمانى لازم است : غسل جمعه ، مسواک زدن و استعمال بوى خوش .

و هم چنین مى فرماید:

ان الله یبغض الوسخ و الشعث ؛(334)

خداوند کثافت و ژولیدگى را دشمن دارد.

اشتیاق به مرگ

ترس از مرگ و اعتراض به آن ناشى از طرز تفکر غیر صحیح و مادى و غیر دینى است ، لیکن کسى که مرگ را نوعى خواب و بیدارى و بعد از آن را نوعى برانگیختگى مى داند نه تنها از مرگ نمى هراسد، بلکه مانند حضرت امیر (علیه السلام ) مشتاق آن است . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

و الله لتموتون کما تنامون ، و لتبعثون کما تستیقظون .(335)

همان گونه که به خواب مى روید، مى میرید، و همان گونه که بیدار مى شوید، از پى مردن زنده مى شوید.

فیلسوف بزرگ مرحوم میر داماد مى گوید:

از تلخى مرگ مترس که تلخى آن در ترسیدن از آن است .

بر اساس معرفت دینى ، مرگ انتقال از جهان طبیعت به جهان دیگر به وسعت آسمان ها و زمین است ، چنان که در وصف متقین مى فرماید:

ان المتقین فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر.(336)

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم بقاى ما

از جمله نشانه هاى اهل ایمان ، اشتیاق به مرگ و دیدار معشوق است ، زیرا ایمان ، عامل سعادت و ترک معصیت ، موجب اشتیاق مؤ من به مرگ و لقاى پروردگار است .

از این رو امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید:

لا یبلغ اءحدکم حقیقه الایمان حتى یکون فیه ثلاث خصال : الموت اءحب الیه من الحیاه ، و الفقر اءحب الیه من الغنى ، و المرض اءحب الیه من الصحه .(337)

احدى از شما به حقیقت ایمان نایل نمى شود، مگر سه خصلت در او باشد: مرگ در پیش آنان از حیات و زندگى محبوب تر است ، فقر نزد آنان دوست داشتنى تر از ثروت و بى نیازى است ، و مبتلا شدن به مرض خواستنى تر از صحت و سلامتى است .

اجتناب از خدعه و نیرنگ

حرام خوارى ، گران فروشى و غش در معامله از موارد بارز خدعه و نیرنگ انسان هاى دنیاطلب است . آنان که در مکتب ایمان و معارف اهل بیت (علیهم السلام ) تربیت و پرورش یافته اند هرگز تن به چنین اعمال زشت و خلاف انسانیت نمى دهند. از این رو، در روایات یکى از نشانه هاى ایمان ، صداقت و دورى از هر گونه نیرنگ و خدعه است . حضرت امیر (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … اءعماله لیس فیها غش و لا خدیعه .(338)

در کردار و رفتار مؤ من هیچ گونه غش و خدعه و نیرنگى نیست .

بهره بردارى نیکو از عمر

در بحث هاى گذشته گفته شد که اهل ایمان از هر گونه کار لغو و بیهوده گویى اجتناب دارند و از لحظه لحظه عمر خویش در جهت کسب ذخایر اخروى و تکامل و رشد روحى و اخلاقى و ارتقاى مقام علم و دانش خویش استفاده مى کنند و هرگز نمى گذارند عمرشان – که نعمت بزرگ الهى است – بى فایده از دست برود.

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله به امام على (علیه السلام ) مى فرماید:

و مشغول وقته (339)

از نشانه هاى مؤ من گذراندن وقتش به کارهاى نیکوست .

آرى ، مؤ من در همه امور میانه روى را رعایت مى کند و براى پرداختن به کارهاى ارزشمند حتى از خواب خویش مى کاهد. و خواب کم نیز از نشانه هاى اهل ایمان است که پیامبر گرامى فرمود: ((قلیل المنام (340) ، اهل ایمان کم خواب است )).

و هم چنین عمر خود را صرف حضور در هر مجلس و محفلى نمى کند، بلکه از شرکت در مجالس لغو و بیهوده – که در آن معصیت الهى مى شود – اجتناب مى کند.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

لا ینبغى المؤ من اءن یجلس مجلسا یعصى الله فیه و هو لا یقدر على تغیره .ممم (341)

شایسته و جایز نیست مؤ من در مجالس گناه حاضر شود در حالى که توانایى بر ترک گناه آن مجلس را ندارد.

قرآن مجید نیز مى فرماید:

((والذین لا یشهدون الزور))(342)

مؤ منان و عبادالرحمن در مجالس باطل حضور پیدا نمى کنند.

آیه فوق در روایتى که از طرق ائمه اطهار (علیهم السلام ) رسیده به مجلس ((غنا)) تفسیر شده است ، یعنى مجلسى که در آنها خوانندگى همراه با نواختن آلات موسیقى و حرام انجام مى گیرد. بدون شک (غنا) یکى از مصادیق روشن زور است و سایر مجالس لهو و لعب ، مانند شرب خمر، دروغ ، غیبت و امثال آن را در بر مى گیرد.(343)

علت شر و لغو بودن و بیهودگى امورى چون شرب خمر و قمار بازى این است که اینها موجب ناراحتى هاى جسمى و روانى انسان مى شوند، شریف ترین هستى انسان عقل اوست که با مى خوارگى زایل مى شود و امراضى از قبیل : ضعف اعصاب ، اختلال وضع معده ، فاسد شدن کلیه ، ضعف قلب ، سردرد شدید، خشونت ، جنون دائمى یا مقطعى و… همه از عوارض شرب خمر هستند و بدتر این که بسیارى از ملکات فاضله و صفات حسنه مانند شهامت ، شجاعت ، عزت نفس ، عدالت ، تقوا، غیرت ، اعتماد به نفس ، شرافت ، عفت و… را از انسان مى گیرد.

قمار بازى نیز عوارضى شبیه عوارض فوق دارد و انسان را به رذایلى مانند حیله گرى ، بخل ، یاوه سرایى ، دروغگویى ، کینه ورزى و اوصاف شیطانى دیگر وامى دارد.

قرآن مجید مى فرماید:

انما یرید الشیطان اءن یوقع بینکم العداوه و البغضاء فى الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه فهل اءنتم منتهون .(344)

شیطان مى خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد، آیا (با این همه زیان و فساد و با این نهى اکید) خوددارى خواهید کرد؟

مؤ من نه تنها عمر گران بهاى خویش را صرف امور باطل و بى فایده و هلاکت آمیز نمى کند، بلکه از این عمر در جهت ارتقاى مقام روحى و خودسازى و کسب فضایل ارزشمند دینى و الهى استفاده مى کند و پیوسته حرکتى رو به رشد و تکامل دارد. قرآن مجید مى فرماید:

انما المؤ منون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون .(345)

مؤ منان تنها کسانى هستند که هر گاه نام خدا برده مى شود آنها به خاطر احساس مسئولیت در پیشگاهش ترسان مى گردند (و همواره در مسیر تکامل پیش مى روند و لحظه اى آرام ندارند) آیات خدا که بر ایشان خوانده مى شود بر ایمانشان افزوده مى گردد و ایشان بر پروردگار خویش توکل مى کنند.

اجتناب از شش خصلت ناپسند

مؤ من راستین ، داراى فضایل اخلاقى و پسندیده و بدور از تمام رذایل اخلاقى و ناپسند است که در آیات و روایات به آنها اشاره شده است . روایت زیر به شش خصلت ناپسند اشاره فرموده که سزاوار است مؤ من آنها را ترک نماید:

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

سته لا یکون فى مؤ من : قیل : و ما هى ؟ قال : العسر و النکد و اللجاجه و الکذب و الحسد و البغى .(346)

شش خصلت در مؤ من نیست . سوال شد آنها کدامند؟ فرمود: سخت گیرى و خشونت در معاشرت ، بى خیرى و کم منفعتى ، لجبازى ، دروغ ، رشک و حسد، و گردنکشى و ستمگرى .

رابطه مؤ منان با خویشان و خانواده

در روایات اسلامى به دو موضوع اخلاقى درباره روابط خویشان توصیه شده است ، نخست ، صله رحم و اجتناب از قطع رحم و دیگرى حسن خلق در خانه با همسر و فرزندان .

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

ان من اءکمل المؤ منین ایمانا اءحسنهم خلقا و اءلطفهم باهله .(347)

از همه مؤ منان ایمان آن کس کامل تر است که اخلاقش نیکوتر است و با کسان خود بهتر رفتار مى کند.

امیر مؤ منان (علیه السلام ) فرمود:

ان لاهل الدین علامات یعرفون بها… و صلة الرحم .(348)

براى دین داران علاماتى است که به آنها شناخته مى شوند که یکى از آنها ((صله رحم )) است .

نیز در توصیف متقین و اهل ایمان مى فرماید:

و یصل من قطعه ؛(349)

ایشان به کسانى که با آنان قطع رحم کرده اند ((صله رحم )) مى کنند.

و امام صادق (علیه السلام ) در وصف مؤ من مى فرماید:

المؤ من … لا یقطع الرحم .

مؤ من از قطع رحم اجتناب مى کند.

در این چند حدیث مشاهده مى شود که اسلام چه قدر درباره رعایت حقوق پدر و مادر و سایر بستگان و خانواده و فرزندان تاکید ورزیده و آن را از علایم و نشانه هاى بارز اهل ایمان بر شمرده است . از این رو، در این بخش به چگونگى رابطه مؤ من با خویشان و خانواده مى پردازیم و این بحث را در چهار محور به شرح زیر پى مى گیریم :

1. رابطه مؤ من با پدر و مادر،

2. رابطه مؤ من با همسر،

3. رابطه مؤ من با فرزندان ،

4. رابطه مؤ من با خویشان ،

رابطه مؤ من با پدر و مادر

جایگاه پدر و مادر در قرآن و روایات ، بسیار رفیع و والا معرفى شده ، به طورى که احترام و تعظیم پدر و مادر را در کنار پرستش خدا مطرح کرده است :

و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر اءحدهما اءو کلاهما فلا تقل لهما اءف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما.(350)

و پروردگارت فرمان داده : جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکى کنید. هر گاه یکى از آن دو یا هر دو آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار، و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو.

و در آیه بعد مى فرماید:

و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا.(351)

و بال هاى تواضع خویش را از محبت و لطف ، در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند مشمول رحمتشان قرار ده .

اى یار عزیز نیکخویى مى کن وز خوى نکو مرتبه جویى مى کن

خواهى که رسى به جنت جاویدان با مادر و با پدر نکویى مى کن

رضایت پدر و مادر از وظایف واجب و لازم انسان است ، زیرا پدر و مادر گذشته از آن که سبب به وجود آمدن فرزند مى شوند، بسى مرارت ها و سختى ها براى رشد و تربیت طفل متحمل مى گردند. پدر براى تهیه مؤ ونه و تامین آسایش خانواده و فرزندان چه زحمات و مشقاتى طاقت فرسا را تحمل مى کند و مادر با چه سختى ها و درد کشیدن ها به هنگام وضع حمل فرزند و پس از آن رو به رو مى شود و خواب شیرین خود را براى آسایش فرزند حرام مى کند تا طفل آرام گیرد و در وقت بیمارى فرزند چه قدر فداکارى مى کنند که با این همه رنج کشیدن ها هرگز شایسته نیست از احترام و کسب رضایت آنان ابا ورزیم . که اثر منفى آن شامل حال خودمان مى شود.

سعدى مى گوید:

هر کس پاس پدر نگاه نداشت پسرش پاس کى نگهدارد

و شاعر دیگر مى گوید:

جوانى سر از راءى مادر بتافت دل دردمندش بآذر بتافت

چو بیچاره شد نزدش آورد مهد که اى سست مهر فرامش عهد

نه در مهد نیروى و حالت نبود مگس راندن از خود مجالت نبود

تو آنى که از یک مگس رنجه اى که امروز سالار و سر پنجه اى

نیز، در روایات به حفظ حرمت و تکریم والدین توصیه هاى مؤ کدى شده است که امام رضا (علیه السلام ) مى فرماید:

هر کس پدر و مادرش را سپاس نگوید و شکر نگزارد خدا را هم شکر نگفته است ممم (352) .

نیز عبدالله بن مسعود مى گوید از رسول خدا سوال کردم : کدام عمل در نزد خدا دوست داشتنى تر است ؟

فرمود: نماز را در وقت خود خواندن .

گفتم : بعد از آن چه عملى در نزد خدا محبوب تر است ؟

فرمود: نیکى به والدین .(353)

همان گونه که خداوند براى تعظیم و حفظ حرمت پدر و مادر جزا و پاداش ارزشمندى قرار داده ، براى کسانى که موجبات آزردگى خاطر و نارضایتى آنان را فراهم مى آورند نیز مجازات سختى – هم در دنیا و هم در آخرت – قرار داده است که از چنین افرادى به ((عاق والدین )) تعبیر مى شود.

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

کسى که به پدر و مادر خود با خشم نظر کند و آنها را به شدت برنجاند در صورتى که نسبت به او ظلم کرده باشند بوى بهشت که از هزار سال به مشام مى رسد به مشام او و کسى که قطع رحم کند و پیرمرد زناکار نمى رسد از این رو سزاوار است با خوش خلقى و قدردانى و سپاسگزارى و احترام و هدیه دادن و زیارت آنان ، رضایت ایشان را جلب کرده و موجبات سعادت و عزت فرزندان را فراهم آورند، هم در حیات ، آنان را احترام کنیم و هم پس از مرگ ، ایشان را فراموش نکنیم و با استغفار و نماز خواندن (قضاى مستحبى ) و صدقه دادن و حج رفتن و روزه گرفتن و اطعام فقرا و اداى دین و… به نیابت از آنان ، ایشان را تکریم کنیم که چه بسا افرادى که در زمان حیات پدر و مادر موجب نارضایتى پدر و مادر واقع شدند و بعد از مردن آنان با انجام این امور از پاداش و جزاى کسانى که در حق پدر و مادر انجام وظیفه کرده اند برخوردار شده اند.

رابطه مؤ من با همسر

هیچ چیز جز ازدواج و تشکیل خانواده نمى تواند طبیعت بى قرار دو انسان بالغ و جوان را آرام کند، و هیچ کسى نمى تواند طبع سرکش انسان را رام و آرام نماید، مگر همسرى که واقعا شریک زندگى باشد و این میسر نمى شود، مگر در سایه اجراى وظایف و رعایت حقوق هر یک از زوجین نسبت به دیگرى .

آنچه رکن زندگى زناشویى است ، انس و محبت و همدردى و تفاهم مى باشد.

قرآن مجید این واقعیت را چنین بیان مى فرماید:

((و جعل بینکم موده و رحمه ))(354)

و قرار دادیم در بین شما مودت و رحمت را.

محبت بین همسران از مهم ترین پایه هاى استحکام روابط زندگى است که جلوه آن در از خود گذشتگى ها و ایثارها نمایان مى شود، این امر موجب همکارى و سازش هر چه بیشتر و عامل از بین بردن نگرانى ها و بگو مگوهاست ، از این رو، در ابتدا باید در گزینش همسر نکات لازم را رعایت کرد.

قرآن مجید مى فرماید:

الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات و الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات .ممم (355)

زنان ناپاک براى مردان ناپاک (شایسته اند) و مردان ناپاک براى زنان ناپاک ، و زنان پاک براى مردان پاک (شایسته اند) و مردان پاک براى زنان پاک .

در حقیقت ، همسر نزدیک ترین شخص به انسان و یار و یاور او در کوران زندگى است و محبت آندو به یکدیگر موجب بقاء و شیرینى کانون خانوادگى آنان مى شود بنابراین در انتخاب همسر باید نکاتى را که زمینه ساز جذب و محبت همسران به یکدیگر مى شود نهایت دقت شود تا در اثر بى دقتى در آینده زندگى زناشویى دچار بحران خانوادگى نگردد.

بنابراین ، بر اساس فرمایش امیر مؤ منان (علیه السلام ): ((نباید به کسى پیش از آزمودن اعتماد کرد که این نشانه ناتوانى است (356) )).

براى شناخت افراد باید گذشته فرد را بررسى کرد و دوستان ، آشنایان و هم نشینان او را شناسایى نمود تا از این راه به امانت ، صداقت ، وفا و ایمان او پى برد.

اسلام سفارش مى کند که تنها مال و جمال او را مورد توجه قرار ندهید، بلکه تقوا، نجابت و دیانت را محور اساسى صفات یک همسر خوب بدانید و به عبارت دیگر، باید جمال ذاتى را با حساسیت بیشتر در نظر داشت که علم و فهم ، اصلاح نفس و وارستگى و دورى از صفات رذیله و برخوردارى از اوصاف حمیده اى چون : دین دارى ، امانت دارى ، حسن خلق ، عفت و حیا، تقوا و سخاوت ، بردبارى ، خطاپوشى ، گذشت و… نمایانگر جمال ذاتى مى تواند باشد و تنها به جمال ظاهرى بسنده نشود که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

ایاکم و خضراء الدمن (357)

بپرهیزید از سبزه هایى که جاهاى کثیف مى رویند.

شخصى پرسید منظور از این جمله چیست ؟

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

المراءه الحسناء فى منبت السوء

زن زیبایى که از خانواده ناشایسته به وجود مى آید.

نیز مردى خدمت امام مجتبى (علیه السلام ) شرفیاب شد و عرض کرد: دخترى دارم ، او را به ازدواج چگونه مردى در آورم ؟

امام (علیه السلام ) فرمود:

او را به ازدواج مردى با تقوا در آور، اگر دوستش داشته باشد او را گرامى مى دارد و اگر هم دوستش نداشته باشد به او ستم روا نمى دارد(358) .

عوامل گرمى کانون خانواده

غیر از یک سرى خصوصیات ذاتى مثبت در طرفین که ضامن گرمى و صفاى زندگى و کانون خانواده مى شود، رعایت امور زیر نیز به گرمى و سلامت کانون خانواده کمک مى کند:

1. اخلاق نیکو، مانند خوش رویى و خوش زبانى ،

2. منطقى بودن و پرهیز از سوء ظن و منفى بافى ها،

3. توجه آشکار به همسر،

4. چشم پوشى از خطاها،

5. عذر خواهى از لغزش ها و اشتباهات احتمالى ،

6. احترام و تکریم و تعظیم یکدیگر،

7. صفا و صداقت ،

8. وفاى به عهد،

9. نظافت و آراستگى و زینت ،

10. کمک رسانى به یکدیگر در کارها،

11. هدیه دادن ،

12.تشکر و قدردانى از یکدیگر،

13.اطاعت از شوهر به ویژه در مسائل جنسى ،

14. برآورده کردن خواسته هاى مناسب زن ،

رابطه مؤ من با فرزندان

مکتب مقدس اسلام ، عنایت و توجه خاصى به داشتن فرزند و تربیت او بر اساس اصول و روش هاى صحیح دارد و برنامه ها و دستورهاى جامعى ارائه فرموده است تا فرزند از آغاز تکوین ، روح و روانش بر اساس توحید و ایمان رشد یابد.

امامان معصوم (علیهم السلام ) در تربیت صحیح فرزندان تمام اصول تربیت آنان را با دقت رعایت مى کردند که به تعدادى اشاره مى شود:

1. توجه خاص در انتخاب همسر: بدیهى است که مادر نقش به سزایى در تربیت ذاتى و اکتسابى فرزند دارد، از این رو، حضرات معصومین (علیهم السلام ) توصیه هاى روشنى در انتخاب همسر دارند که بخشى از آن مربوط به تربیت فرزندان صالح و سعادتمند است .

2. توجه به نامگذارى فرزندان : نامگذارى یکى از شوون تربیت است بر همین اساس امامان از نام هاى قهرمانان پرهیزکار و بزرگان وارسته و اسامى معنى دار و پیام دار در نامگذارى فرزندان سعى وافر داشتند استفاده شود.

3. نظارت دقیق : نظارت دقیق و مداوم اما حساب شده ، موجبات سعادت فرزند را به دنبال دارد. امامان (علیهم السلام ) در این باره نکاتى را رعایت مى کردند:

– با فرزندان خویش برخورد دوستانه و رفاقت آمیز داشتند و با کمال محبت با آنها رفتار مى نمودند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

رحم الله عبدا اءعان ولده على بره بالاحسان الیه و التاءلف له و تعلیمه ، و تاءدیبه .(359)

خداوند رحمت کند بنده اى را که فرزندش را بر نیکى و سعادتش یارى کند و به او احسان نماید و با او رفتار دوستانه داشته باشد و به آموزش و پرورش او بپردازد.

– امامام (علیهم السلام ) به فرزندان خود شخصیت مى دادند و هرگز آنان را تحقیر و کوچک نمى کردند و از هر کارى که موجب عقده و کینه شود اجتناب مى کردند و غریزه رشد جوانى و حالات خاص آنان را سرکوب نمى نمودند، بلکه به مسیر صحیح هدایت مى کردند.

– همواره فرزندان خویش را نصیحت و اندرز مى دادند و مکرر هم چون لقمان حکیم با زمزمه گرم و صمیمى ((یا بنى ! اى پسر جانم !)) فرزندانشان را مشمول لطف و راهنمایى هاى خود قرار مى دادند و آنان در پاکسازى و بهسازى فرزندان از عامل تبلیغ و امر به معروف و نهى از منکر و نصایح منطقى و مهرانگیز استفاده مى کردند.

– اجتناب از امورى که موجب طرد فرزند مى شود که امورى چون عمل نکردن پدران و مادران به توصیه ها و اندرزهاى خود و رفتار نامناسب آنان با یکدیگر و…موجب طرد فرزند مى شود و بدیهى است که اگر نکات فوق و دیگر آداب تربیت رعایت نشود، وظیفه خویش را در قبال فرزند انجام نداده اند، بنابراین ، باید منتظر عوارض زیانبار آن چون بیمارى هاى روان تنى ، پرخاشگرى ، خیال گرایى و…باشیم و سپس آنان را در مراکز فساد و دام هاى هلاکت مشاهده کنیم .

رابطه مؤ من با خویشان

یکى از اصول اخلاقى در قرآن مجید و احادیث معصومین (علیهم السلام ) ((صله رحم )) و رفت و آمد و پیوند با خویشاوندان است که از واجبات موکد و بسیار مهم به شمار مى رود و براى تارکان این اصل اخلاقى – که از آن به قطع رحم تعبیر مى شود – مجازات دنیایى و اخروى بسیار شدید و سختى ذکر شده است .

واژه ((رحم )) به معناى خویشاوندى است و در عرف و لغت شامل همه خویشاوندان از زن و مرد، دور و نزدیک مى شود که در راس آنان پدر و مادر است .

در اهمیت صله رحم و مذمت قطع رحم همین بس که در قرآن مجید کسانى را که قطع رحم مى کنند مورد لعنت قرار داده است :

فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا اءرحامکم اولئک الذین لعنهم الله فاءصمهم و اءعمى اءبصارهم (360)

اگر (از این دستورها) روى گردان شوید، جز این انتظار مى رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید؟! آنان کسانى هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته و گوش هایشان را کر و چشم هایشان را کور کرده است .

در شان نزول آیه فوق از امام على (علیه السلام ) روایت شده که این آیه در مورد بنى امیه نازل شده است ، چون آنان قطع رحم کردند(361) و از جمله روایاتى که اهمیت صله رحم و نیز آثار و فواید ارزنده آن را منعکس کرده روایات زیر است :

امام باقر (علیه السلام ) فرمود:

صله الارحام تحسن الخلق ، و تسمح الکف و تطیب النفس و تزید فى الرزق و تنسى الاجل (362)

صله رحم ، خوى انسان را نیکو، دست را باز، روح را پاکیزه و روزى را زیاد مى کند و مرگ را به عقب مى اندازد.

پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله فرمود:

الصدقه بعشره و صله الاخوان بعشرین و صله الارحام باربعه و عشرین ممم (363)

پاداش صدقه ده برابر و پاداش قرض هیجده برابر است و پاداش ارتباط نیک با برادران دینى بیست برابر و پاداش صله رحم بیست و چهار برابر است .

مردى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید و عرض کرد: همه خویشان با من قطع رابطه کردند و بر من ناسزا مى گویند، آیا براى من رواست که مقابله به مثل کرده و با آنها قطع رابطه کنم ؟

پیامبر صلى الله علیه و آله در پاسخ فرمود:

تصل من قطعک ، و تعطى من حرمک ، و تفو عمن ظلمک ، فانک اذا فعلت ذلک کان لک من الله علیهم ظهیرا؛(364)

با کسى که از تو برید بپیوند و به هر که محرومت کرد عطا کن و از آن که به تو ستم نمود در گذر، هر گاه چنین کردى خدا تو را بر آنها یارى نماید.

چگونگى صله رحم

چگونگى صله رحم بستگى به مناسبات عرفى دارد و داراى مراتب و شاخه هاى گوناگون است که کمترین آن دیدار و رفت و آمد و احوالپرسى از همدیگر مى باشد و امورى چون آزار نرساندن به خویشان دفاع از حق و حقوق آنان با زبان و عمل در غیاب و حضور، نیز از مظاهر صله رحم به شمار مى آید.

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

صل رحمک و لو بشربة من ماء، و اءفضل ما توصل به الرحم کف الاذى عنها(365)

با خویشان خود ارتباط داشته باش گر چه به دادن شربتى باشد و بهترین صله رحم آزار نرسانیدن به خویشان است .

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

بلوا اءرحامکم ولو بالسلام (366) .

پیوند خود را با خویشان تروتاز کنید ولو با سلام کردن .

رابطه مؤ منان با مردم

بشر از آن جهت که زندگى اجتماعى و دسته جمعى دارد، پیوسته با انسان هاى دیگر در ارتباط بوده و حقوق او با حقوق دیگران به صورت هاى مختلف گره خورده است این جاست که خودخواهى در روابط هر کس با دیگران به ظهور مى رسد، زیرا انسان هاى خود خواه به جهت محصور بودن در حصار ((خود)) اصولا متوجه وجود غیر نیستند تا براى او حقى قائل شوند.

آن نیرویى که مى تواند انسان را از این حصار خودخواهى بیرون آورده و ضمن رعایت حقوق مادى و معنوى دیگران دست به ایثار و فداکارى بزند، ایمان است .

از این رو، در آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام ) بخش عمده اى از اوصاف و نشانه هاى اهل ایمان مربوط به رابطه آنان با دیگران است که محورى ترین آنها محبت و دگر دوستى است که در جذب مردم و هدایت آنان تاثیر بسزایى دارد که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

الا و ان ود المؤ من ، من اءعظم سبب الایمان .(367)

آگاه باشید که مودت و دوستى مؤ من ، از بزرگ ترین عوامل ایمان است .

و نیز مى فرماید:

خیر المؤ منین من کان ماءلفه للمؤ منین …لا خیر فیمن لا یؤ لف و لا یاءلف ممم (368)

بهترین مؤ منان کسى است که با مؤ منان الفت گیرد و خیرى نیست در کسى که نه با او الفت مى گیرند و نه با کسى الفت مى گیرد.

در این بخش نمودهاى محبت و دوستى مؤ من با دیگران – که همان اوصاف و خصائل اهل ایمان در ارتباط با مردم است – اشاره مى شود.

مردم دارى

معاشرت نیکو با مردم از ضرورت هاى اخلاقى یک مسلمان و از لوازم زندگى بشر است . و از آن جا که انسان موجودى اجتماعى است و تفاوت عمده او با سایر حیوانات مصاحبت و هم نشینى با یکدیگر است ، معاشرت و مردم دارى امرى نیکو و پسندیده مى نماید، از این رو، شخص باید در جامعه وارد شود و به همنوعان خدمت کند و با معاشرت نیکو پایه هاى اتحاد و صمیمیت را مستحکم سازد و با اطلاع یابى از احوال یکدیگر و دستگیرى از ضعفا و مستمندان مدینه فاضله اى را فراهم آورد، چرا که رکن و اساس مدینه فاضله محبت و علاقه انسان ها به یکدیگر است .

مکتب انسان ساز اسلام ، عزلت و گوشه گیرى و دورى جستن از مردم و انزواطلبى را نهى کرده و آن را خویى ناپسند شمرده است ، زیرا ریشه این جدایى از مردم ، یا کبر و غرور است – که در جاى خود بزرگ ترین عامل هلاکت بشرى مى باشد – یا احساس بى نیازى از مردم که این تفکر نیز عاقلانه نیست ، زیرا پروردگار متعال نوع انسان را نیازمند به یکدیگر آفریده و باید با کمک و مساعدت یکدیگر حوایج خویش را بر آورند. بنابراین ، با مردم بودن و براى مردم بودن و شریک درد و رنج و راحت و غم دیگران بودن و همراهى و هم دردى و هم گامى و هم خویى با دیگران و رمز و راز از حیات اجتماعى یک مسلمان است . ماهى به آب زنده است و یک مسلمان اجتماعى به حسن سلوک با دیگران . یکى از خصلت هاى همیشگى مؤ من همین مردم دارى مى باشد که در روایات زیادى به آن اشاره کرده است :

از پیامبر گرامى است که فرمود:

ثلاث من کن فیه استوجب الثواب و استکمل الایمان : خلق یعیش به فى الناس و ورع یحجزه عن محارم الله تعالى ، و حلم یرده عن جهل الجاهل .(369)

سه چیز است که در هر که باشد سزاوار ثواب و ایمانش کامل است : اخلاقى که به وسیله آن با مردم زندگى کند و تقوایى که او را از محرمات خدا دور سازد و حلمى که او را از جهالت جاهل بر کنار دارد.

و در روایت دیگر آمده است :

ان المؤ من ینبغى اءن یکون آلفا مستاءنسا بالخلق .(370)

همانا سزاوار است که مؤ من در رابطه با مردم اهل الفت و انس باشد.

و در روایتى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مؤ من را رفیق (371) مردم معرفى کرده است .

حضرت امیر (علیه السلام ) مى فرماید:

خالطوا الناس مخالطه ان متم معها بکوا علیکم ، و ان عشتم حبوا الیکم (372)

با مردم آن گونه معاشرت کنید که اگر مردید بر شما گریه کنند و اگر زیستید بر شما دلسوزى و شفقت کنند.

و در مذمت کناره گیرى از مردم همین بس که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ((لا رهبانیه فى الاسلام (373) ، رهبانیت در اسلام نیست ))، زیرا اسلام یک دین اجتماعى است و لازمه دین دارى ، با مردم بودن است .

و نیز قرآن مجید مى فرماید:

و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم (374)

و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند، (آن هم ) پس از آن که نشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسید و آنها عذاب عظیمى دارند.

خواهان آسایش مردم

مؤ من در پرتو نور ایمان مى خواهد جامعه و همه انسان ها نورانى باشند و در جهت تخریب دام هاى شیطانى که آسایش روحى و فکرى انسان ها را به خطر مى اندازد از هیچ اقدامى دریغ نمى ورزد و نیز عوامل سلب آسایش جسمى انسان ها را شناسایى و منهدم مى کند و خود هرگز آزارى به مردم نمى رساند که امام باقر (علیه السلام ) از نشانه هاى آن چنین یاد مى فرماید:

ان المؤ من من ائتمنه المسلمون على اءموالهم و اءنفسهم (375)

مؤ من کسى است که مسلمانان نسبت به اموال و جان هایشان از او در امان هستند.

نیز رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در سفارشى به على بن ابى طالب (علیه السلام ) مى فرماید:

یا على ، ینبغى اءن یکون للمؤ من ثمان خصال … والناس منه فى راحه ممم (376)

اى على ! سزاوار است که مؤ من هشت خصلت داشته باشد…و مردم از جانب او در رفاه و آسایش باشند.

و مؤ من واقعى نسبت به برادران دینى آن قدر خیرخواه است که آنان را هم چون خویشتن مى داند. در روایتى امام صادق (علیه السلام ) به معلى بن خنیس مى فرماید:

اءیسر حق منها اءن تحب ما تحب لنفسک و تکره ما تکره لنفسک .(377)

(برادران دینى حقوقى بر گردن تو دارند که ) راحت ترین آنها این است که : آنچه براى خود دوست مى دارى براى برادر دینى خویش دوست بدارى و آنچه براى خویش ناخوشایند مى دانى براى او هم ناخوشایند بدانى .

دعوت و مهمان پذیرى

این دو خصلت از خصلت هاى بارز اهل ایمان است که در منابع روایى آن قدر در فضیلت آنها تعابیر بلند و ارزشمند دیده مى شود که گویا مهمان پذیرى و دعوت پذیرى از اوجب واجبات است .

امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرماید: هنگامى که قیامت بر پا مى شود شخصى که چهره اش مانند ماه شب چهارده مى درخشد از قبر بیرون مى آید. مردم محشر مى گویند: این شخص حتما یکى از پیامبران مرسل است . فرشته اى به آنها مى گوید:

هذا مؤ من یحب الضیف ، و یکرم الضیف ، و لا سبیل له الا ان یدخل الجنه

این شخص مؤ منى است که مهمان را دوست مى داشت و به او احترام مى کرد و براى او راهى جز این نیست که وارد بهشت شود.

و نیز پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

هر گاه خداوند خیر و سعادت قومى را بخواهد هدیه اى به آنها عطا مى کند.

حاضران پرسیدند آن هدیه چیست ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

الضیف ینزل برزقه ، و یرتحل بذنوب اهل البیت (378)

آن هدیه ، مهمان است که همراه روزى خود وارد مى گردد و با گناهان اهل خانه میزبان بیرون مى رود.

از نظر اسلام اجابت دعوت مؤ من براى مهمانى ارزش والایى دارد و موجب پاداش بزرگى است که پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:

لو اءن مؤ منا دعانى الى ذراع شاه لاءجبته و کان ذلک من الدین .(379)

هر گاه مؤ منى مرا براى غذاى دست گوسفندى دعوت کند حتما دعوت او را اجابت مى کنم و این اجابت از ((دین )) است .

نیز از پیامبر صلى الله علیه و آله رسیده است که :

حق المسلم على المسلم ست : اذا لقیته فسلم علیه و اذا دعاک فاءجبه و اذا استنصحک فانصح له و اذا عطس فحمد الله فشمته و اذا مرض فعده و اذا مات فاتبعه .ممم (380)

حق مسلمان بر مسلمان شش چیز است : وقتى او را دیدى بر او سلام کن و وقتى تو را دعوت کرد بپذیر، وقتى با تو مشورت کرد راى خود را با او بگو، و همین که عطسه کرد، به او عافیت بگوى ، و هنگامى که مریض شد، او را عیادت کن ، وقتى که مرد همراه جنازه اش برو.

حمایت از ضعیفان

از جمله نشانه هاى اهل دین و ایمان حمایت و یارى ضعیفان و بى پناهان است .

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

ان لاهل الدین علامات یعرفون بها… رحمه للضعفاء(381)

از علایم اهل دین که بدانها شناخته مى شوند:…رحمت و ترحم به ضعیفان است .

على بن ابى طالب (علیه السلام ) که اسوه دین داران و اهل ایمان است در یارى و حمایت از ضعیفان پیشتاز همگان بود.

از سعید بن قیس همدانى نقل شده که گفت : روزى امام على (علیه السلام ) را در زمان خلافتش در کوفه دیدم که در کنار دیوارى به اطراف مى نگرد، هوا گرم بود، گفتم : اى امیر مؤ منان ! در این ساعت که هنگام استراحت و آرمیدن در سرداب هاست چه مى کنى ؟

فرمود: ((از خانه بیرون نیامده ام مگر براى آن که مظلومى را یارى کنم و یا به مظلوم و بى پناهى پناه بدهم (و جلو مفاسد اجتماعى را بگیرم ).

در این میان ناگهان زن پریشان و نالانى را دیدم که حرکت مى کرد و به دنبال کسى مى گشت تا یارى اش نماید. او تا حضرت على (علیه السلام ) را دید ایستاده و عرض کرد: اى امیر مؤ منان ! شوهرم به من ظلم کرده و حق مرا پایمال نموده است و سوگند یاد کرده که مرا کتک بزند. از شما تقاضا دارم همراه من نزد شوهرم بیایید (وساطت فرمایید).

امام على (علیه السلام ) اندکى سرش را پایین انداخت و سپس فرمود:

لا والله ، حتى یاءخذ للمظلوم حقه غیر متعتع ؛

آرى ، سوگند به خدا (به خانه نمى روم ) تا حق مظلوم با کمال قاطعیت گرفته شود.

به آن بانو فرمود خانه کجاست ؟ او نشانه خانه را گفت ، حضرت با آن بانو به سوى آن خانه حرکت کردند، وقتى نزدیک خانه رسیدند گفت : این جا خانه ماست . على (علیه السلام ) کنار در خانه ایستاد و بر اهل خانه سلام کرد، پس از چند لحظه جوانى که پیراهن بلند و رنگارنگ پوشیده بود از خانه بیرون آمد. امام (علیه السلام ) از باب نهى از منکر به او فرمود: از خدا بترس ، تو همسر خودت را تهدید کرده اى و به وحشت انداخته اى ! جوان با کمال گستاخى گفت : و ما اءنت و ذاک و الله لاحرقنها بالنار لکلامک !، این جریان خصوصى است به تو چه مربوط است ، حال که چنین شد به خاطر گفتار تو او را به آتش مى شکم !)).

در همین وقت جوان گستاخ ضربه شدید شمشیر على (علیه السلام ) را در سینه اش حس کرد و نقش بر زمین شد. امام (علیه السلام ) فرمود: آمرک بالمعروف و اءنهاک عن المنکر و ترد المعروف ؟، من تو را به کار نیک امر و از کار زشت نهى مى کنم و تو کار نیک مرا رد مى کنى ؟)) هم اکنون توبه کن وگرنه تو را مجازات مى کنم .

در این وقت (از سر و صداى آن حضرت با جوان ) همسایه ها بیرون آمده و در محضر على (علیه السلام ) اجتماع کردند.

آن جوان گستاخ (که سخت وحشت زده بود) ملتمسانه به على (علیه السلام ) عرض کرد: اى امیر مؤ منان ! مرا ببخش خدا تو را ببخشد! سوگند به خدا به گونه اى با همسرم رفتار مى کنم که فرش زمین مى شوم و او مرا زیر پاى خود قرار دهد آنگاه على به همسر او گفت : برو به منزل (382) .

همسایه دارى

در منابع دینى به عنوان ((حسن الجوار)) یا ((تعهد الجیران )) بر مى خوریم ، یعنى رسیدگى و سرکشى به همسایگان و داشتن رفتارى نیک با آنان و نیز عدم آزار به آنان و تحمل و صبورى به ناملایماتى که از سوى آنان سر مى زند.

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در نامه اى که به فرزندش امام حسن مجتبى (علیه السلام ) مى نویسد توصیه هایى را ارائه مى فرماید:

سل عن الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار.(383)

پیش از سفر، از همسفر بپرس و پیش از خانه ، از همسایه !

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

حسن الجوار یعمر الدیار و یزید فى الاعمار(384)

خوش همسایگى هم آبادى ها را آبادان مى کند و هم عمرها را مى افزاید.

در اهمیت همسایه دارى همین بس که حضرت امیر (علیه السلام ) پس از آن که از دست شقى ترین افراد کور دل و کج فهم ، ضربت خورد و در بستر افتاد. در آستانه شهادت وصایاى ارزشمندى خطاب به فرزندان و پیروانش کرد که بخشى از آن ها مربوط به حقوق همسایه است :

الله الله فى جیرانکم ، فانها وصیه نبیکم ما زال یوصى بها حتى ظننا اءنه سیورثهم (385)

خدا را خدا را درباره همسایگانتان ، که این وصیت پیامبر شماست ، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله همواره نسبت به همسایگان سفارش مى فرمود به حدى که گمان کردیم آنان را از ارث برندگان قرار خواهد داد.

و البته از آداب همسایه دارى تحمل همسایگان است . امام موسى بن جعفر (علیه السلام ) در توصیه اى شیوه حسن جوار را چنین بیان مى فرماید:

لیس حسن الجوار کف الاذى و لکن حسن الجوار صبرک على الاذى (386)

همسایه خوب بودن ، تنها آزار نرساندن نیست ، بلکه آن است که به اذیت همسایه صبور و بردبار باشى .

حریم همسایگى

شاید سوال شود که حد و مرز همسایه ها چه قدر است ؟ روایتى از امام باقر (علیه السلام ) نقل شده که مى فرماید:

حد الجوار اءربعون دارا من کل جانب من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله ممم (387)

حد و حریم همسایگى تا چهل خانه از چهار طرف است .

پس از بحث کوتاه درباره همسایه دارى ، به اهمیت و ارزش آن پى بردیم . این خصلت خداپسندانه بر اساس متون روایى از خصلت ها و نشانه هاى اهل ایمان است که پیامبر صلى الله علیه و آله خطاب به على بن ابى طالب مى فرماید:

من اءخلاق المؤ من یا على …و لا یتاءذى بهم جار(388)

از اخلاق پسندیده مؤ من این است که …همسایگانش از آنان آزار نمى بینند.

هم چنین فرمود:

لیس المؤ من الذى یشبع و جاره جائع الى جنبه (389)

هر که خودش سیر و همسایه اش گرسنه باشد مؤ من نیست .

تواضع و فروتنى

تواضع ، یعنى در برابر مردم ادب و فروتنى و افتادگى را رعایت کردن و از خودبینى و خودپسندى اجتناب نمودن . این خوى پسندیده موجب ایجاد محبت در دل ها مى گردد و همه شخص فروتن را دوست داشته و عزیزش مى دارند و او را تحسین مى کنند.

موجودى که در ابتدا چیزى نبوده و عاقبت هم باید بمیرد، شایسته نیست غرور و تکبر او را بگیرد و در میان مردم با عجب و خود پسندى زندگى کند.

اشرف مخلوقات حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله بیشتر اوقات روى خاک مى نشست و صدر و ذیلى قائل نبود و نیز مولاى متقیان (علیه السلام ) که پس از رسول اکرم صلى الله علیه و آله بزرگ ترین فرد جامعه بود، مانند یک فرد عادى در بین مردم زندگى مى کرد و داستان نان و خرما و آرد به دوش گرفتن و براى فقرا و ایتام و بیوه زنان بردن او از مظاهر همین روح افتادگى آن حضرت است .

در متون دینى از نشانه هاى بندگان صالح و اهل ایمان ، تواضع به شمار آمده است . قرآن مجید مى فرماید:

…و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا(390)

بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و افتادگى و بى تکبر بر روى زمین راه مى روند.

پیامبر صلى الله علیه و آله نیز مى فرماید:

و اءذل شى ء نفسا(391)

(از صفات مؤ من این که ) خویشتن را از همه کس و همه چیز پایین تر مى داند.

و امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من …و کل نفس اءصلح عنده من نفسه (392)

از نشانه هاى مؤ من این که :… همه را از خود بهتر و شایسته تر مى داند.

و امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … یستقل کثیرا الخیر من نفسه و یستکثر قلیل الخیر من غیره (393)

از نشانه هاى مؤ من این که :…کار نیک خود را کم مى بیند هر چند زیاد باشد و کار خیر دیگران را زیاد مى بیند هر چند کم باشد.

خداوند حکیم در قرآن مجید به متواضعان بشارت مى دهد و مى فرماید:

فالهکم اله واحد فله اءسلموا و بشر المخبتین (394)

و خداى شما معبود واحدى است ، در برابر (فرمان ) او تسلیم شوید و بشارت دهید متواضعان و تسلیم شوندگان را.

کبر و غرور

در مذمت صفت ناپسند تکبر و خودپسندى – که مقابل تواضع و افتادگى است – آیات و روایات بسیارى رسیده است .

خداوند از زبان حضرت لقمان به فرزندش از راه موعظه و نصیحت در سوره لقمان مى فرماید:

و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فى الارض مرحا ان الله لا یحب کل مختال فخور(395)

اى فرزند! روى خود را از مردم بر مگردان و شادمان بر روى زمین راه مرو و به خود مناز به درستى که خدا دوست ندارد هر متکبر و فخرکننده اى را.

انصاف در برخورد با مسلمانان

این خصلت – که از مظاهر عدالت است – از نشانه هاى اهل ایمان به شمار مى رود. اهل ایمان که پیشتازان عدالت و عدالت خواهى اند تمام مظاهر عدل را دارا مى باشند.

امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من من … و اءنصف الناس من نفسه (396)

از جمله خصوصیات مؤ من این است که در روابط اجتماعى با مردم انصاف را رعایت مى کند.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

عدالت یک ساعت بهتر از عبادت هفتاد سال است که شخص تمام روزهاى آن را روزه بدارد و شب هایش را به عبادت و اطاعت بگذراند(397) .

انفاق و سخاوت

انفاق که همان سخاوت مالى است بسیار پسندیده است و جامعه بشرى نیز در اهمیت و فضیلت این خوى نیکو اتفاق دارند. بهترین دلیل بر عظمت این خوى مبارک این که خداوند در موارد عدیده خود را به این صفت معرفى فرموده و از انفاق کنندگان نیز ستایش بسیار کرده و مى فرماید:

مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبه اءنبتت سبع سنابل فى کل سنبله مئه حبه و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم (398)

کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند، که در هر خوشه ، یکصد دانه باشد، و خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى داشته باشد) دو یا چند برابر مى کند، و خدا (از نظر قدرت و رحمت وسیع و به همه چیز داناست .)

بنابراین ، خداوند پاداش بخشش در راه خود را هفتصد برابر بلکه بیشتر مرحمت مى فرماید.

جود و سخاوت نبى اکرم و معصومین (علیهم السلام ) صفحات تایخ را مزین ساخته است ، زیرا به منتهاى درجه سخاوت و ایثار موصوف بودند، به طورى که قوت لایموت خویش را نیز مى بخشیدند. خداوند آن بزرگواران را چنین مى ستاید:

…و یؤ ثرون على اءنفسهم و لو کان بهم خصاصه و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون (399)

و آنها را بر خود مقدم مى دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند و کسانى که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده اند رستگارانند.

صاحب دلى را پرسیدند سخاوت بهتر است یا شجاعت ؟ گفت : آن را که سخاوت است حاجت به شجاعت نیست .

خلاصه سخى در دنیا نیک نام و محترم زیسته و پس از مرگ نیز نامش را به نیکى یاد مى کنند هم چون حاتم طائى .

این فضیلت انسانى در قرآن و روایات از نشانه هاى اهل ایمان به شمار آمده است :

قد اءفلح المؤ منون …والذین هم للزکاه فاعلون (400)

مؤ منان پیروز و رستگار هستند آنان که …زکات را مى پردازند.

و از پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شده است :

والمسارعون الى الزکاه و المطعمون المساکین (401)

(اهل ایمان ) در پرداخت صدقه و زکات شتابنده و درباره مساکین اطعام کننده اند.

و على بن الحسین (علیه السلام ) ضمن بر شمردن علایم پنجگانه اهل ایمان مى فرماید:

…و الصدقه فى القله (402)

صدقه دهنده اند در حال پریشانى و نادارى .

رسیدگى به نیازمندان

خداى مهربان بندگانش را دوست دارد، و خدمتگزاران به بندگان خدا را نیز دوست دارد و این مقتضاى محبت و علاقه است .

تا توانى به جهان ، خدمت محتاجان کن به دمى یا درمى ، یا قلمى یا قدمى

بخش عظیمى از تعالیم اسلام را، نوع دوستى ، ایثار، خدمت و کمک به درماندگان ، کارگشایى و رفع مشکلات و گرفتارى مردم تشکیل مى دهد.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

من اءصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس من الاسلام فى شى ء، و من شهد رجلا ینادى : یا للمسلمین فلم یجبه فلیس من المسلمین (403)

کسى که صبح کند در حالى که نسبت به امور مسلمانان بى فکر و اهتمام باشد، بهره اى از اسلام نبرده است و هر کس شاهد فریاد خواهى و کمک طلبیدن مردمى باشد که مسلمانان را به یارى مى طلبد، اما پاسخى به او ندهد، از مسلمانان نیست .

از توفیقات مهم یک انسان ، رسیدگى به دیگران و گشایش معضلات مردم است ، نعمتى که هزاران شکر و سپاس مى طلبد و کارگشایى از مقدس ترین خدماتى است که مورد قبول و امضاى آیین اسلام است . ((بر آوردن حاجت و نیاز مؤ من )) در متون اسلامى زیاد به چشم مى خورد و اهمیت فوق العاده اى دارد.

حضرت رضا (علیه السلام ) مى فرماید:

ان لله عبادا فى الارض یسعون فى حوائج الناس هم الآمنون یوم القیامه ممم (404)

خداوند را در روى زمین بندگانى است که کارشان تلاش براى رفع نیاز مردم است ، آنان روز قیامت ، ایمن و آسوده اند.

معصومین (علیهم السلام ) آن قدر به این امر اهمیت مى دادند که طواف حج را رها مى کردند و به کار دیگران مى رسیدند و در پاسخ بعضى اشکال تراشان مى فرمودند:

انجام کار دیگران ، از خیلى طواف ها برتر و ثوابش بیشتر است .

و پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

خیر الناس من انتفع به الناس (405)

بهترین مردم کسى است که مردم از او سود و بهره ببرند.

در متون دینى یکى از نشانه هاى بارز مؤ من – که دربردارنده صفات نیکو و پسندیده است – رفع نیاز نیازمندان و رسیدگى به بیچارگان است .

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در توصیف اهل ایمان مى فرماید:

…لا یرد سائلا…متواصلا الى الاخوان ، مترادفا للاحسان (406)

… هرگز دست نیازمندى را رد نمى کند، با برادران ایمانى پیوند دارد و اهل احسان است .

و در روایت دیگر آمده است :

…یخف الى حاجات اءخیه المؤ من (407)

مؤ من خواسته ها و نیازهاى برادر ایمانى اش را برآورده مى کند.

و امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من …عون للضعیف (408)

از نشانه هاى مؤ من یارى ضعفا و مستمندان است .

خیر خواهى مردم

نیک اندیشى و خیر خواهى براى مردم از اخلاق پسندیده دینى است ، چنین شخصى پیوسته خواهان سعادت و هدایت مردم است و در ایجاد رابطه نیکو بین مردم و اصلاح ذات البین کوشش وافر دارد و مانع فساد و خصومت در میان مردم است . از این رو، همه چنین کسى را دوست دارند و این خصلت غیر از نفع رسانى به مردم ، موجب عزت و سعادت و عظمت خود شخص خیر خواه نیز مى شود و از فقر و بیچارگى و مذلت در امان است .

بر اساس متون روایى انسان هاى خیر خواه و نیک نفس در روز قیامت بزرگ ترین مردم به شمار مى آیند.

خیر خواهى مصادیق فراوانى دارد و نهایتش آن است که در حضور و غیاب رعایت حرمت دیگران را بکند و آنچه بر خود مى پسندد براى برادران دینى خود نیز بپسندد.

بر اساس روایتى که از امام صادق (علیه السلام ) رسیده از خصوصیات مؤ من نصیحت و هدایت برادران ایمانى اش به سوى سعادت است :

یجب للمؤ من على المؤ من النصیحه (409)

بر مؤ من واجب است که در حضور و غیاب خیر خواه برادر ایمانى اش باشد.

و نیز پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

خصلتان لیس فوقهما من البر شى ء: الایمان بالله ، و النفع لعباد الله ممم (410)

دو خصلت است که نیک تر از آن نیست : ایمان به خدا و نفع رسانى به بندگان خدا.

و صفت مقابل این خصلت نیکو، بد خواهى و ضرر رسانى به مردم است که بر سعادت و آسایش مردم حسد مى برد، چنین اشخاصى با حسدورزى – که حد اعلاى پستى است – پیوسته خاطرى آزرده و دلى پژمرده دارند و همیشه در صدد فتنه انگیزى هستند و خصلت هاى ناپسندى چون رشوه خوارى ، احتکار، گران فروشى و… هم از مظاهر خصلت ناپسند بدخواهى و بد سرشتى است .

در قرآن مجید از معاشرت با چنین افرادى نهى شده است :

و لا تطع کل حلاف مهین هماز مشاء بنمیم مناع للخیر معتد اءثیم (411)

و از کسى که بسیار سوگند یاد مى کند و پست است اطاعت مکن و بسیار مانع کار خیر و متجاوز و گناهکار است .

یکى از مصادیق بارز و بااهمیت خیر خواهى امر به معروف و نهى از منکر است که با توجه به اهمیت ویژه آن به طور فشرده و مستقل به آن پرداخته ایم .

مروت و یتیم نوازى

یتیم طفل صغیرى را گویند که پدر و مادرش از دنیا رفته باشد و به حد بلوغ نرسیده باشد، مروت و ترحم در حق بى پناهان و ضعیفان به ویژه یتیم از شرایط انسانیت است . قرآن مجید مى فرماید:

و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى اءحسن حتى یبلغ اءشده (412)

و به مال یتیم ، جز به بهترین صورت (اصلاح ) نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد.

پیامبر صلى الله علیه و آله به نگهدارى ایتام علاقه داشت و مى فرمود:

من دوست دارم یتیمان تندخو و بهانه جو را نگاه دارى و سرپرستى کنم تا در قبال زحماتى که در این راه متحمل مى شوم اجرى بزرگ از خداوند یکتا بگیرم .

کسانى که دل یتیمان را مى آزارند و یتیم معمولا قدرت مطالبه حق خود را ندارد بدترین ظلم و رذیله اخلاقى به شمار مى آید و موجب خسران و بدبختى و فقر و مذلت مى شود، زیرا شعله سوزان آه یتیمان ، بنیان و هستى ستم پیشگان را مى سوزاند.

خداوند مى فرماید:

ان الذین یاکلون اموال الیتامى ظلما انما یاکلون فى بطونهم نارا و سیصلون سعیراممم (413)

کسانى که اموال یتیمان را به ظلم و ستم مى خورند، (در حقیقت ) تنها آتش در درون خود مى خورند، و به زودى در شعله هاى آتش (دوزخ ) مى سوزند.

رحم و مروت ، ترحم و مهربانى و عاطفه نیز از خصایل پسندیده اند و خداوند خود را با این صفت نیکو، یعنى مهربانى ستوده است .

((بسم الله الرحمن الرحیم ))

یعنى به نام خداوند بخشنده مهربان .

شخص با عاطفه همان گونه که نسبت به خلق به ویژه یتیمان ، رحمت مى آورد، مورد لطف و محبت و راءفت خدا و خلق واقع مى شود، چنانچه فرموده اند: ((ارحم تُرحم ، رحم کن تا مورد رحم قرار گیرى )). و به عبارت ساده تر، به زیر دستان رحم کن تا زیر دستان به تو رحم کنند. خداوند اهل رحم و عاطفه را چنین مى ستاید:

الذین ینفقون فى السراء و الضراء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین (414)

آنان که در حال توانگرى و تنگدستى ، انفاق مى کنند و خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم در مى گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) دین داران را داراى علایم و صفاتى مى داند از جمله : راستگویى ، امانت دارى ، وفاى به عهد، صله رحم و ترحم به ضعیفان .

سعدى مى گوید:

دل زیر دستان نباید شکست مبادا که روزى شوى زیر دست

و پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:

و یرحم الصغیر(415)

اهل ایمان کودکان را نوازش مى کنند.

و نیز مى فرماید:

من اخلاق المؤ منین : الماسحون راءس الیتیم (416)

از اخلاق اهل ایمان آن است که بر سر یتیمان دست نوازش کشند.

و نیز مى فرماید: ((اءبا للیتیم (417) ، اهل ایمان پدر یتیمان است )).

تمام بزرگان دین به ویژه پیامبر گرامى و ائمه هدى (علیهم السلام ) در نهایت درجه ، صاحب رافت و مهربانى بوده و از همین طریق بسیارى از گمراهان را هدایت فرموده اند.

اگر در بین افراد یک جامعه حق عاطفه و رافت باشد، اتحاد و همیت و عظمت به آن جامعه حکمفرما شده و در مقابل قساوت قلب و سنگدلى و بى رحمى که بر خلاف مروت و بسیار زشت و ناپسند است ، جامعه را دچار خشونت و تیرگى ، قتل و غارت و دزدى و جنایت مى کند. بنابراین ، باید کوشید در جامعه خصلت ارزشمند رحم و مروت و عاطفه را در قلب هاى انسان ها به وجود آورد که بهترین شیوه جذب و کسب چنین خصلتى ، کاشتن بذر ایمان و خداپرستى در دل هاست ، زیرا قلب هاى اهل ایمان جایگاه خصلت رحم و مروت است .

صلح و آشتى

صلح و اصلاح و وحدت خواهى در نیکى و عظمتشان همین بس که تمام ملت هاى عالم خواهان آنند، چرا که صلح و صمیمیت موجب آسایش و آرایش و امنیت در هر جامعه اى است .

وجود انسان هاى مصلح سبب خیر و برکت و اتحاد و اتفاق مى شود و نتیجه آن حفظ استقلال و قدرت و شوکت مى باشد، لذا شخص مصلح مورد محبت و احترام جامعه است . قرآن مجید کرارا بشر را به رعایت اصلاح ذات بین (میان دو نفر) امر کرده است ، از آن جمله مى فرماید:

انما المؤ منون اخوه فاصلحوا بین اءخویکم و اتقوا الله لعلکم ترحمون ممم (418)

مؤ منان برادر یکدیگرند، پس بین دو برادر خود را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت الهى واقع شوید.

و نیز در روایات از فضیلت صلح و آشتى عبارات بلندى رسیده است که از انجام واجباتى چون نماز و روزه برتر است (419) .

جنگ و فتنه انگیزى

فتنه انگیزى – که ضد صلح است – بسیار زشت و مذموم است ، زیرا جنگ و فتنه انگیزى موجب سلب امنیت و اختلال امور جامعه است و موجب تولید بغض و عداوت و نفاق و پراکندگى در میان افراد بشر مى گردد و بر هر ملتى نفاق و شقاق چیره گردد، باعث زوال استقلال و بدبختى آن جامعه مى شود.

از صدر اسلام ، مسبب این همه خونریزى و فساد، اشخاص مفسده جو و فتنه انگیز بوده است که تبلیغات سوء و حرکات ناپسند آنان موجب قتل نفوس و اختلاف عقاید گردیده که تا روز قیامت اثر آن باقى مى ماند.

قرآن مجید توصیه اکید به اجتناب از این خوى پلید و زشت نموده و مى فرماید:

و الفتنه اکبر من القتل و لا یزالون یقاتلونکم حتى یردوکم عن دینکم ان استطاعوا و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فى الدنیا و الاخره و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون (420)

و ایجاد فتنه ، (و محیط نامساعد، که مردم را تشویق به کفر و از ایمان باز مى دارد) حتى از قتل بالاتر است ، و مشرکان ، پیوسته با شما مى جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند، ولى کسى که از آیینش برگردد و در حال کفر بمیرد، تمام اعال نیک (گذشته ) او، در دنیا و آخرت بر باد مى رود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.

امانت دارى

رفتار مناسب و شایسته با مال ، جان ، ناموس و آبروى مردم ، از نشانه هاى ((مؤ منان )) است و چنین شخصى را امین مى گویند و گفتار و کردار او در نزد مردم مهم و داراى ارزش و اعتبار است . رواج این خصلت ، جامعه را از تشکیل دادگاههاى حقوقى و جزایى بى نیاز مى سازد.

قبل از بعثت پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مردم حجاز آن حضرت را ((محمد امین )) مى نامیدند و خداوند انبیا و اولیا و ملائک را امناى خود خوانده و زمام امور بشر را به آنان سپرده است ، و یکى از راه هاى موفقیت انبیا به ویژه پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله برخوردارى از این خصلت نیکو و پسندیده است .

خداوند به اداى امانت امر فرموده است :

ان الله یاءمرکم اءن تودوا الامانات الى اهلها(421)

خداوند به شما فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبانش برگردانید.

در اهمیت امانت دارى در اسلام همین بس که امام زین العابدین (علیه السلام ) (بر اساس خیر معروف ) فرموده است :

سوگند به خدایى که محمد صلى الله علیه و آله را به حق فرستاده است اگر شمشیرى که شمر بن ذى الجوشن با آن سر پدرم را برید کسى به من سپارد به او رد مى کنم .

آیات و روایات بسیارى بر امانت دارى – که نشانه اهل ایمان است – پافشارى مى کند. خداوند مى فرماید:

((والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون ))(422)

(مؤ منان ) آنها که امانت ها و عهد خود را رعایت مى کنند.

پیامبر صلى الله علیه و آله در توصیف اهل ایمان مى فرماید:

… اءمینا على الامانات (423)

مؤ منان نسبت به امانات مردم امین هستند.

و امام زین العابدین (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … لا یحدث اءمانته الاصدقاء(424)

مؤ من به امانت دوستان خود خیانت نمى کند.

و پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:

من اخلاق المؤ منین یا على … و اذا ائتمنوا لم یخونوا(425)

اى على ! از اخلاق اهل ایمان این است که : هر گاه مورد اطمینان و اعتماد مردم واقع شود (و امانتى به او سپرده شود) خیانت نورزد (و به صاحبش رد کند.)

نیز حضرت على (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … ان عاین شرا ستره … یستر العیب (426)

مؤ من …اگر بدى ببیند بپوشاند…و عیب را مخفى کند.

رازدارى

از جمله مظاهر امانت دار، رازدارى و حفظ اسرار دیگران است و این خصلت را باید از خدا آموخت ، خداوندى که بیش و پیش از هر کسى از اعمال و حالات و رفتار و عیوب و گناهان بنده اش باخبر است . اما حلم و بردبارى و پرده پوشى و رازدارى او همه آنها را حفظ مى کند و در پیش دیگر بندگانش برملا نمى سازد و به راستى اگر خداوند کارهاى زشت دیگران را فاش مى کرد براى چه کسى آبرو و حیثیت باقى مى ماند که در دعاى کمیل خطاب به محضرش عرض مى شود:

و لا تفضحنى بخفى ما اطلعت علیه من سرى .(427)

پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله مى فرماید:

یا معشر من اءسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه ، لا تتبعوا عثرات المسلمین ، فانه من تتبع عثرات المسلمین تتبع الله عثرته ، و من یتبع الله عثرته یفضحه (428)

اى کسانى که به زبان مسلمان شده اید، ولى در دل ها مسلمان نشده اید! در پى عیبها و لغزش هاى مسلمانان نباشید، چرا که هر کس در پى شمارش و یافتن عیب هاى مسلمانان باشد خدا نیز در پى عیب او خواهد شد و هر که را که خدا در پى عیوبش باشد رسوایش مى سازد.

و در روایتى على بن موسى الرضا (علیه السلام ) مى فرماید:

مؤ من ، مؤ من حقیقى نباشد مگر زمانى که سه خصلت و روش در او باشد، روشى از پروردگارش و روشى از پیغمبرش و روشى از ولى و امامش ، اما روش پروردگارش نگهدارى راز است . خداوند مى فرماید: خداى عزوجل عالم غیب است و کسى را بر غیب خود آگاه نکند جز رسولى را که بپسندد.ممم (429)

شایان ذکر است : افشاى اسرار، نشانه ضعف نفس و سستى اراده است که کتمان سر و رازدارى دلیل قوت روح و کرامت نفس است و ظرفیت شایسته و بایسته یک انسان را مى رساند. نگهبانى از راز خود، مردم و نظام همه از تکالیف است .

حفظ لسان و کنترل زبان در مباحث اخلاقى جایگاه مهمى دارد و به موضوعاتى چون : دروغ ، غیبت ، افترا، لغو و بهتان و در بخشى نیز به رازدارى مربوط مى شود.

هم چنین ((تقیه )) – که رازدارى سیاسى و عقیدتى است – در جایگاه خود یک تکلیف محسوب مى شود و از نشانه هاى مؤ من است که در روایات معصومین (علیهم السلام ) وارد شده است :

ان التقیه ترس المؤ من .(430)

همانا تقیه ((سپر)) و نگهدارى مؤ من است .

وفاى به عهد

وفاى به عهد که از لوازم مردانگى است ، در متون دینى به عنوان یکى از نشانه هاى ایمان است و در اهمیت آن همین بس که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حدیث زیر وفاداران به عهد را نزدیک ترین افراد به خود در موقف قیامت معرفى کرده است :

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

اءقربکم منى غدا فى الموقف اءصدقکم فى الحدیث و آداکم للامانه و اءوفاکم بالعهد(431)

نزدیکترین شما به من در موقف قیامت ، کسى است که راستگوتر و امانت دارتر و باوفاتر به پیمان باشد.

نیز فرمود:

من کان یؤ من بالله و الیوم الاخر فلیف اذا وعد(432)

هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، هر گاه وعده مى دهد به آن وفا مى کند.

و در زمینه رابطه وفاى به عهد با ایمان نیز مى فرماید:

ان حسن العهد من الایمان

همانا رعایت پیمان از لوازم ایمان است .

هم چنین مى فرماید:

من اخلاق المؤ منین یا على …اذا وعد لم یخلفوا(433)

اى على از اخلاق و منش اهل ایمان است که هر گاه وعده دهد تخلف نورزد.

گفتنى است که عهد و پیمان مفهوم گسترده اى دارد که شامل عهد و پیمان با خدا، پیامبران ، امامان ، رهبرى ، مردم ، خانواده و… را شامل مى شود.

عفو و گذشت

بخشش و گذشت درباره کسانى که به ما بدى مى کنند، یا زیانى وارد مى سازند و حقى پایمال مى کنند، در مواردى که نقش سازنده اى دارد، بسیار نیکو و پسندیده است .

پیامبر و على و ائمه هدى (علیهم السلام ) در حد کامل داراى این خصلت بودند و این ناشى از تاءسى به ذات اقدس الهى است که او را ((غفار الذنوب )) (بخشنده گناهان ) مى دانیم و توصیه اکیدى که در کسب چنین خصلتى دارد:

خذ العفو واءمر بالعرف و اءعرض عن الجاهلین (434)

(به هر حال ) با آنها مدارا کن و عفوشان کن و به نیکى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستیزه مکن ).

و آن بزرگواران نیز پیروان خود را به چنین خصلتى دعوت کرده اند. پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:

افضل الایمان الصبر و السماحه (435)

برترین ایمان ، بهره مندى از صبر و جوانمردى است .

این خصلت خداپسند در متون روایى به عنوان یکى از نشانه ها و ویژگى هاى اهل ایمان به شمار آمده که امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من …یعفو عمن ظلمه (436)

مؤ من از جفاکاران خویش گذشت مى کند.

نیز مى فرماید:

المؤ من … و عفوه یغلبو حقده ،

مؤ من گذشتش بر کینه اش غلبه دارد.

نیز مى فرماید:

المؤ من اذا قدر عفا(437)

مؤ من در وقت اقتدار (به جاى کینه ورزى ) گذشت مى کند.

مدارا با مردم

یکى از مصادیق بارز حسن خلق ، مدارا کردن با مردم است .

آسایش دو گیتى تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا

اسلام در توصیه به مدارا حتى دشمنان را نیز منظور داشته است ، چرا که این خصلت در جذب و تالیف قلوب تاثیر به سزایى دارد. البته در چارچوب حفظ ارزش ها و پاى بندى به مبانى و اصول اسلامى .

چنان با نیک و بد خو کن ، که بعد از مردنت ((عرفى )) مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

اءمرنى ربى بمداراه الناس کما اءمرنى باءداء الفرائض (438)

همان گونه که پروردگارم مرا به انجام واجبات فرمان داده به مدارا با مردم دستور داده است .

در حدیث دیگرى وارد شده که : جبرئیل به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید و از سوى خدا چنین پیام آورد: اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و به تو مى گوید: با بندگان من مدارا کن ممم (439) .

رابطه ایمان و مدارا

در حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله مدارا با مردم را نیمى از ایمان دانسته است :

مداراه الناس نصف الایمان و الرفق بهم نصف العیش (440)

نیمى از ایمان ، مداراى با مردم و نیمى از زندگى ، رفق و ملاطفت با آنان است .

نیز امام رضا (علیه السلام ) فرمود:

مؤ من واقعى کسى است که روشى از پروردگار و روشى از پیامبر و روشى از ولى و امامش داشته باشد.

و اءما السنه من نبیه فمداراه الناس ، فان الله عزوجل اءمر نبیه بمداراه الناس ، فقال : ((خذ العفو واءمر بالعرف ))(441)

و اما روش پیامبرش خوش رفتارى با مردم است ، زیرا خداى عزوجل پیامبرش را به خوش رفتارى با مردم دستور داده و فرموده است : گذشت را پیش گیر و به نیکى دستور ده .

امر به معروف و نهى از منکر

دو فریضه امر به معروف و نهى از منکر در اسلام از جایگاه خاصى برخوردار و از مظاهر بارز خیر خواهى به شمار مى آید که در آیات الهى و فرامین معصومین (علیهم السلام ) از آن دو به عنوان نشانه هاى اهل ایمان یاد شده است .

والمؤ منون و المؤ منات بعضهم اولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکرممم (442)

مردان و زنان باایمان ولى (یار و یاور) یکدیگرند و امر به معروف و نهى از منکر مى کنند.

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من …مناصحا، متباذلا، متواخیا ناصح فى السر و العلانیه (443)

از جمله اوصاف اهل ایمان : خیر خواهى و بخشندگى و برادرى است و او در نهان و آشکار نصیحت کننده است (از بدى ها باز دارنده و به خوبى ها دعوت کننده است .)

على (علیه السلام ) امر به معروف و نهى از منکر را به سه قسم تقسیم مى فرمایند: 1. قلبى 2. زبانى 3. عملى . که هر سه قسم باید رعایت شود وگرنه ناقص خواهد بود و اگر هر سه را ترک کند، مرده اى در میان زندگان است :

و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میت الاحیاء(444)

و گروهى دیگر با زبان و یا قلب و یا با دست (عمل ) نهى از منکر نمى کنند این ها در حقیقت مردگانى در میان زندگانند.

توضیح آن که : کم ترین مرتبه امر به معروف و نهى از منکر آن است که انسان در قلب خود نیکوکاران را دوست بدارد و گناهکاران را دشمن و چنین حالتى موجب مى شود که با نیکوکار با چهره شاد و با گنهکاران با چهره اى عبوس که بیانگر نارضایتى او از گناه است رو به رو شود، اگر نهى از منکر با زبان که با روش هایى چون حکمت و استدلال و موعظه و پند نیک و مجادله و مناظره و… صورت مى گیرد – اثر بخشید، نوبت به مرتبه سوم ، یعنى امر به معروف و نهى از منکر عملى مى رسد که خود داراى مراتبى است . بحث امر به معروف و نهى از منکر بحث بسیار گسترده اى است که در این جا به اختصار به آن اشاره شد.

سلام ، مصافحه ، معانقه و تسلیت گویى

در روایات اخلاقى اسلام و متون دینى به روابط اجتماعى توصیه هاى فراوانى شده است ، مانند: سلام ، مصافحه ، تسلیت گویى و… از آنها به عنوان نشانه هاى اهل ایمان و مظاهر ادب اسلامى یاد شده است . امام زین العابدین (علیه السلام ) پیرامون اخلاق مؤ من مى فرماید:

من اءخلاق المؤ من …و ابتداءهم ایاهم بالسلام علیهم (445)

از اخلاق مؤ من ، سلام کردن به برادران دینى است .

از سلام کردن به عنوان عامل آمرزش گناه یاد شده است . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

ان من موجبات المغفره بذل السلام و حسن الکلام (446)

از موجبات آمرزش و مغفرت ، اداى سلام و سخن نیکو است .

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

ان المؤ من اذ القى اءخاه مصافحا لم تزل الذنوب تتحات عنهما ما داما متصافحین کتحات الورق عن الشجر فاذا افترقا قال : جزاکما الله خیرا من اءنفسکما فان التزم کل واحد منهما صاحبه ناداهما مناد طوبى لکما و حسن مآب .(447)

هنگامى که مؤ من برادر دینى اش را ببیند و با او مصافحه نماید و دست بدهد تا وقتى که مصافحه مى کند پیوسته گناهانشان مانند ریزش برگ درختان مى ریزد و هنگامى که از هم جدا مى شوند دو فرشته ایشان به آنان مى گویند: خداوند به شما دو نفر جزاى خیر دهد و اگر پس از مصافحه هر دو با هم راه مى روند، ندا دهنده اى خطاب به آنان مى گوید: خوشا به حالتان و نیکو باد حالتان .

یکى دیگر از چیزهایى که رعایت آن در روابط اجتماعى نقش به سزایى دارد و مورد تاکید معصومین (علیهم السلام ) قرار گرفته است . دلدارى دادن افراد و خارج ساختن آنان از قید غم و غصه هاى زندگى است و این خصلت که از او به تسلیت گویى تعبیر مى شود، از صفات بارز حسنه و اخلاق شایسته و وظایف نیک بشرى محسوب مى شود.

اجتناب از غیبت

غیبت – که بدگویى کردن در غیاب دیگران است – برخلاف ((حفظ الغیب )) بسیار زشت و پلید و از گناهان کبیره است ، به ویژه اگر غیبت شونده فرد مؤ منى باشد که غیر قابل آمرزش است .

غیبت ناشى از ضعف نفس ، حسد و بدبینى است ، زیرا اشخاص قوى الاراده و با تقوا اگر عیبى در شخص یا اشخاص ببینند با کمال صراحت به نیت نهى از منکر متذکر مى شوند نه این که مانند انسان هاى پست در صدد عیب جویى و غیبت او بر آیند. امیر مؤ منان (علیه السلام ) فرمود:

الغیبه جهد العاجز(448)

غیبت ، آخرین تلاش شخص ناتوان و عاجز است .

چنین اشخاصى مورد اعتماد مردم نیستند، زیرا به قول سعدى :

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بى گمان عیب تو نزد دیگران خواهد برد

در مذمت غیبت همان بس که در روایات بدتر از زنا معرفى شده است و از نشانه هاى اهل ایمان اجتناب از این خصلت ناپسند است .

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در بیان صفات اهل ایمان مى فرماید:

و لا یذکر اءحدا بغیبته (449)

مؤ من ، به ذکر امور دیگران به صورت غیبت و بدگویى نمى پردازد.

در قرآن مجید از این خوى زشت به خوردن مردار برادر دینى تعبیر شده است :

و لا یغتب بعضکم بعضا اءیحب اءحدکم اءن یاءکل لحم اءخیه میتا فکرهتموه واتقوا الله ان الله تواب رحیم (450)

و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین ) همه شما از این امر کراهت دارید، تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است .

بدترین عمل این است که انسان بر بدن مرده اى بى دفاع بیفتد و گوشت بدن او را بخورد، به ویژه اگر آن مرده برادر انسان باشد، غیبت کردن پشت سر مردم چنین است ، چرا که با این عمل زشت آبرو و حیثیت غیبت شونده پایمال مى شود، همان آبرویى که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

ان المؤ من اءعظم حرمه من الکعبه (451)

همانا حرمت و حیثیت مؤ من ، از عظمت خانه کعبه بیشتر و بزرگ تر است .

و پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

من اعتاب مسلما اءو مسلمه لم یقبل الله صلاته و لا صیامه اءربعین یوما و لیله الا اءن یغفر له صاحبه (452)

هر کس غیبت مرد یا زن مسلمانى را کند خداوند چهل شبانه روز نماز و روزه او را قبول نمى کند، مگر این که شخص غیبت شده از او بگذرد.

رفیقى که شد غایب اى نیکنام دو چیز است از او بر رفیقان حرام

یکى آن که مالش به باطل خورند دگر آن که نامش به زشتى برند

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

من روى على مؤ من روایه یرید بها شینه و هدم مروته لیسقطه من اءعین الناس اءخرجه الله من ولایته الى ولایه الشیطان (453)

هر کس به منظور عیب جویى و ریختن آبروى مؤ منى از او سخنى نقل کند تا او را در انظار مردم خوار سازد، خداوند وى را از ولایت خویش بیرون رانده و شیطان را بر او مسلط مى سازد.

اجتناب از دروغ

از دیگر خصوصیات اخلاقى مؤ من اجتناب از ((دروغ )) است . این خوى نکوهیده و زشت ، شرافت و آبروى انسان را در انظار مردم بر باد مى دهد و اعتماد آنان را سلب مى کند.

بسیارى از فسادهاى دنیا و گمراهى هاى مردم و زیان هایى که بر افراد بشر وارد مى شود، ناشى از دروغ حیله گران و فریبکاران بوده است و چهره هاى سیاهى چون : شداد، نمرود، فرعون ، مسیلمه کذاب ، معاویه ، یزید، و… فرزندان دروغ و نیرنگ اند و با ادعاهاى واهى خویش ، چون ادعاى خدایى ، نبوت ، خلافت و ولایت ، مردم را فریب دادند و از نور حق دور ساختند.

خداوند دروغگویان را از رحمت خویش دور ساخته و آنان را مشمول لعنت خویش گردانده است :

فنجعل لعنه الله على الکاذبین (454)

پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .

خداوند منشاء دروغ را عدم ایمان به خدا و آیات او معرفى کرده و مى فرماید:

انما یفترى الکذب الذین لا یؤ منون بآیات الله و اولئک هم الکاذبون (455)

تنها کسانى دروغ مى بندند که به آیات خدا ایمان نمى آورند (آرى ) همانانند دروغگویان .

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در توصیف اهل ایمان مى فرماید: ((و لا کذاب (456) ، مؤ من دروغگو نیست )).

و نیز مى فرماید:

من اخلاق المؤ من : الذین ان حدثوا لم یکذبوا(457)

از اخلاق اهل ایمان این است که ، هر گاه سخن مى گویند، دروغ نمى گویند. و نیز امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

سته لا تکون فى مؤ من . قیل : و ما هى ؟ قال : العسر و النکد و اللجاجه و الکذب و الحسد و البغى (458)

شش خصلت است که مؤ من را شایسته نیست ، سوال شد آنها کدامند؟ فرمود: سخت گیرى و خشونت در معاشرت ، بى خیرى و کم منفعتى ، لجبازى ، دروغ ، رشک و حسد، گردنکشى و ستم کردن .

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

ان العبد لم یجد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله و جده (459)

انسان به حقیقت ایمان نمى رسد مگر آن که دروغ را ترک کند، خواه در سخن جدى باشد یا شوخى .

و نیز آن حضرت از صداقت و راستگویى به عنوان محکم ترین پایه ایمان یاد مى کند و مى فرماید:

الصدق اءقوى دعائم الایمان (460)

راستگویى محکم ترین رکن ایمان است .

و امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید:

ان الکذب هو خراب الایمان (461)

همانا دروغ ، مایه ویرانى ایمان است .

اجتناب از کتمان شهادت

امام زین العابدین (علیه السلام ) مى فرماید:

المؤ من … و لا یکتم شهادته من البعداء(462)

مؤ من از اداى شهادت به حق ، از دوردستان (ناآشنایان ) اجتناب نمى کند. (چه رسد به نزدیکان و هم مسلکان .)

از آن جا که کتمان شهادت ، نوعى دورغ و دورى از صداقت به شمار مى رود، اندکى در این بخش به آن اشاره شد.

اجتناب از حسد

حسد، یعنى نعمتى که خدا به برادر دینى تو داده براى او نخواهى و از آن رنج ببرى و آرزوى زوال آن را داشته باشى ، چه مشابه آن نعمت به تو برسد و چه نرسد.

این خصلت در نزد عقل و شرع مذموم و ناپسند است و نوعى بیمارى روحى و مریضى است ، زیرا این مرام ، بدخواهى برادر مسلمان ، ناراحتى از لطف و نعمت یزدان و نوعى اعتراض بر عدالت الهى و نظام احسن اوست و نتیجه شوم آن دامنگیر خود انسان مى گردد، چرا که چنین حالتى موجب رنجورى و اختلال حواس و بیمارى روانى مى شود. پس حسود دشمن جان خویشتن است .

در مقابل حسد، صفت دیگرى به نام ((غبطه )) است که با نعمت هایى که خدا به کسى داده است کارى ندارد، بلکه آرزو مى کند که خودش نیز آن نعمت را داشته باشد که این صفت ، پسندیده و خوب است که در قرآن مجید از آن به ((تنافس )) تعبیر شده است .

((و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون (463) ))

و در این (نعمت هاى بهشتى ) راغبان باید بر یکدیگر پیشى گیرند.

مؤ من که در تمام زمینه هاى اخلاقى و کمالات روحى پیشتاز است و از رذایل اخلاقى اجتناب مى ورزد، از این رذیله مذموم نیز فاصله دارد و در روایات اسلامى یکى از نشانه هاى اهل ایمان همین دورى از حسادت است . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در بیان اخلاق مؤ من مى فرماید:

لیس من اخلاق المؤ من التملق و لا الحسد الا فى طلب العلم (464)

تملق و حسد بر مؤ من روا نیست مگر در طلب علم .

نیز امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

ان الحسد یاءکل الایمان کما تاءکل النار الحطب (465)

حسد ایمان را مى خورد، چنان چه آتش هیزم را مى خورد.

و نیز مى فرماید:

الایمان برى ء من الحسد(466)

ایمان از حسد بیزار است .

و در روایت دیگر مى فرماید:

ان المؤ من یغبط و لا یحسد(467)

مؤ من غبطه برد و حسد نبرد.

اجتناب از کینه ورزى

کینه ورزى در متون دینى مورد مذمت قرار گرفته و بزرگان دین و اخلاق به دورى جستن از آن امر فرموده اند. شخص کینه جو علاوه بر ضرر رساندن به دیگران ، خویشتن را نیز – به سبب روحیه تلافى جویانه و انتقام – آزار مى دهد که نتیجه آن پشیمانى است که سودى ندارد.

و شخص عاقل اقدام به کارى که نتیجه آن ندامت و پشیمانى است نمى کند و از نشانه هاى مؤ منان فاصله گرفتن از چنین خوى پلیدى است . پیامبر در توصیف آن مى فرماید:

قلیلا حقده (468)

مؤ من کینه توزى اش کم است .

و از آن جا که ما از درگاه الهى انتظار گذشت و رحمت داریم ، خود نیز باید باگذشت و مهربان باشیم . امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

کسى که از انسانى که او نیز مانند خودش مخلوق خداست گذشت نکند، چگونه امید دارد که خداوند قهار از او بگذرد و او را عفو نماید؟(469)

و سر این که پیامبر در این حدیث فرمود: مؤ من حقد و کینه ورزى اش کم است آن است که در پاره اى مواقع انتقام ، خوب ، بلکه لازم است . مثل برخورد با خائنین به ناموس و دین و مملکت که قابل هدایت نباشند.

اجتناب از ظلم

ظلم که همان تجاوز از حد و تعدى به حقوق دیگران است بسیار زشت و ناپسند و در ردیف بدترین صفات رذیله قرار دارد و خداوند با تعبیر شدید از این خصلت مذموم نکوهش کرده مى فرماید:

و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون انما یؤ خرهم لیوم تشخص فیه الابصارممم (470)

و گمان نکنند (مردم ) که خدا از کردار ستمکاران غافل است ! جز این نیست که به آنان مهلت مى دهد تا روزى که دیده ها خیره شود.

پیامبر نیز از ظالم و ستمگر به عنوان پست ترین و ذلیل ترین انسان ها در نزد خدا یاد مى کند.

در تبعات ظلم و آثار شوم آن در جامعه و نیز مصادیق فراوان و مراتب گوناگون آن بحث بسیار است که این مجموعه ظرفیت بیان آنها را ندارد، لیکن به عنوان خصلتى که با ایمان تنافى دارد و در حد حوصله بحث به روایت کوتاه ذیل بسنده مى کنیم .

امام صادق (علیه السلام ) در بیان صفات و نشانه هاى مؤ منان مى فرماید:

…لا یظلم الاعداء(471)

مؤ من به دشمنان خود ظلم نمى کند (چه برسد به دوستانش ).

اجتناب از بخل

یکى از حالات روحى و نفسانى که در منابع قرآنى و روایى از آن بسیار نکوهش و مذمت شده بخل است که از مظاهر پستى و لئامت مى باشد و بخیل کسى است که با وجود توانایى مالى ، از کمک به نیازمندان خوددارى مى کند. بخل داراى مراتبى است که مرتبه ضعیف آن بخلى است که فقط از کمک مالى به دیگران دریغ مى ورزد و مرتبه دیگر آن که از کمک دیگران هم متاثر مى شود و بدتر از آن بخلى است که از کمک دیگران نه تنها متاثر مى شود، بلکه عملا با آن مخالفت مى کند. قرآن مجید در مذمت این دسته سوم مى فرماید:

الذین یبخلون و یاءمرون الناس بالبخل و یکتمون ما آتاهم الله من فضله و اءعتدنا للکافرین عذابا مهینا(472)

آنها کسانى هستند که بخل مى ورزند و مردم را به بخل دعوت مى کنند و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت ) خود به آنهان داده کتمان مى نمایند. (این عمل ، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته )، و ما براى کافران ، عذاب خوارکننده اى آماده کرده ایم .

و نیز پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

… بخیل از خدا و مردم و بهشت دور و به جهنم نزدیک است .(473)

شخص بخیل و لئیم گذشته از آن که از مال خویشتن به دیگرى نمى دهد، خود نیز از اندوخته خویش بهره و لذت نمى برد و با حسرت باید از آن بگذرد و مصداق واقعى آیه زیر مى گردد که :

خسر الدنیا و الاخره ذلک هو الخسران المبین (474)

همه دنیا را از دست داده است و همه آخرت را، و این همان خسران و زیان آشکار است .

قارون یکى از نمونه هاى بارز بخل است که به دعاى حضرت موسى (علیه السلام ) صاحب ثروت شد و گنج هاى فراوانى گرد آورد و چون از انفاق آنها خوددارى کرد، خدا او را با اندوخته هایش در زمین فرو برد و به خسران دنیا و آخرت دچار گردید و این یک قانون و سنت الهى است در همه عصرها. پس باید از این خوى ناپسند خوددارى کرد تا سرانجام چون قارون زمان موسى (علیه السلام ) نشود.

پس این خوى زشت و ناپسند از خصایصى است که بر اساس متون دینى مؤ منان از آن پرهیز دارند و به عنوان یک منش غیر انسانى از آن دورى مى ورزند و به فرموده پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ((مؤ من بخل نمى ورزد(475) )).

اجتناب از بدگمانى و بدبینى

خوى بدگمانى و عدم اطمینان به مردم – بر خلاف اعتماد و حسن ظن – بسیار زشت و ناپسند است که باعث تفرقه و بى مهرى و نفاق مى گردد و در جامعه اى که انسان ها به یکدیگر بدگمان باشند جز زیان و خسران و نکبت و فلاکت چیزى نصیبشان نمى شود و این خوى پلید پیوسته یکى از نقشه هاى شوم دشمنان استقلال و آزادى جوامع بشرى به ویژه اسلامى بوده و موجبات تشتت و تفرقه آنها را فراهم کرده است . از آثار زیانبار بدگمانى در بعد فردى این است که بدگمان هیچ گاه آسوده خاطر نیست و همیشه تزلزل و بیمناکى بر او حاکم است . از این رو خداوند از این خصلت بد نهى کرده و مى فرماید:

یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم (476)

اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ها گناه است .

و امیر مؤ منان (علیه السلام ) در مقام توصیف مؤ منان مى فرماید:

المؤ من … یحسن بالناس الظن .(477)

از نشانه هاى مؤ من ، حسن ظن داشتن به مردم است .

گفتنى است که حسن ظن در جاى خود کارى نیکو و پسندیده است ، ولى اعتماد به افراد فاسق و ظالم و معصیت کارى که در ملاعام از هیچ کارى ابا ندارند، جایز نیست و نیز در مورد افرادى که تقوا و عدالتشان محرز نیست باید دقت کامل را مبذول داشت ، و در برخورد با آنان جانب احتیاط را رعایت کرد.

آثار زیان بخش بدبینى

1. رنج و درد روحى و روانى شخص بدبین .

2. از هم پاشیده شدن رشته الفت و دوستى و قطع روابط با دیگران .

3. انزوا و گوشه گیرى شخص بدبین از مردم .

على (علیه السلام ) مى فرماید:

من لم یحسن ظنه استوحش من کل واحد.(478)

انسان بدگمان از همه وحشت دارد.

4. ایجاد اختلال در طرز تفکر و ادراک انسان و در نتیجه از کار افتادن بخش منطق انسان .

5. آلوده کردن هم نشینان شخص بدبین .

6. بر اساس ارتباط تن و جان ، اختلالات عملى و حسى و عضوى را در پى خواهد داشت .

7. سوق دادن افراد – که در حقشان بدبینى شده – به اعمال ناپاک و زشت .

امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرماید:

ایاک و التغایر فى غیر موضعه فان ذلک یدعو الصحیحه الى السقم و البریئه الى الذنب (479)

اظهار غیرت هاى بى مورد (بدگمانى و سوء ظن هاى بى جا) زنان پاک را به ناپاکى و زنان بى گناه را به سوى گناه دعوت مى کند.

اجتناب از عیب جویى

عیب جویى از خویشتن بسیار پسندیده و از پایه هاى تکامل روحى هر فرد محسوب مى شود، یعنى انسان با مشاهده خود در آینه ((خودشناسى )) و کشف عیوب و نقایص اخلاقى و برطرف کردن آنها قدم مهمى در جهت رشد و تکامل خود برمى دارد. امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:

على العاقل اءن یحصى من نفسه مساویها فى الدین و الراى و الاخلاق و الاداب فیجمع ذلک فى صدره اءو فى کتاب و یعمل فى اذالتها(480)

بر هر خردمندى لازم است که عیوب مذهبى و فکرى و اخلاقى و معاشرتى خود را دقیقا مورد بررسى قرار دهد و آنها را در سینه خود ضبط نماید و یا روى کاغذ بنویسد و سپس کوشش کند که آنها را ریشه کن سازد.

گاهى عیب جویى از دیگران به عمل مى آید که دو گونه است :

1. براى راهنمایى مردم به کارهاى نیک و متوجه ساختن آنان به معایب کار خود و در نتیجه برطرف کردن آن عیوب است که این نیز پسندیده و قابل تحسین است و از وظایف مذهبى و انسانى به شمار مى آید و امام صادق (علیه السلام ) آن را بزرگ ترین هدیه انسانى بر شمرده که یک فرد مى تواند آن را به فرد دیگرى تقدیم نماید، و از او به عنوان محبوب ترین دوستان یاد کرده و چنین مى فرماید:

اءحب اخوانى الى من اءهدى عیوبى الى .(481)

محبوب ترین برادران من کسى است که عیوبم را به من هدیه کند (مرا به عیوبم هدایت و آشنا سازد.)

2. گاهى انگیزه عیب یابى و ذکر و بیان آن ، تحقیر و کاستن از ارزش و موقعیت اجتماعى آنان یا تسکین احساس حقارت خویش است و گاهى غرور و خودخواهى و حس ‍ جاه طلبى انگیزه آن است و در نتیجه زبان به بدگویى مردم مى گشایند و با این خصلت ناپسند صفا و صمیمیت را از بین مى برند و دوستى و صداقت را به دشمنى تبدیل مى کنند. این نوع عیب جویى در اسلام نهى شده است . قرآن مجید مى فرماید:

و لا تلمزوا اءنفسکم (482)

و یکدیگر را مورد طعن و عیب جویى قرار ندهید.

در این آیه خداوند خطاب به اهل ایمان از عیب جویى نهى مى کند، که مؤ من از چنین خصلت شومى اجتناب دارد و از نشانه هاى او به شمار مى آید.

و امام على (علیه السلام ) در مذمت عیب جویى مى فرماید:

شر الناس من کان متبعا لعیوب الناس عمیا عن معایبه (483)

بدترین انسان ها کسى است که در صدد کشف عیوب دیگران برآید و از معایب خویشتن چشم پوشى مى کند.

اجتناب از تمسخر و تحقیر

یکى از اصولى که مسلمانان باید درباره یکدیگر رعایت کنند، احترام به شخصیت و آبروى فرد فرد همنوعان است . از این رو، نباید یکدیگر را مسخره نمایند و عواطف هم را جریحه دار سازند، مقام و منزلت و شخصیت افراد در نظرها متفاوت است . شخص ظاهربین احترام و شخصیت افراد را در اندام موزون و چهره زیبا و ثروت کلان و لباس نو و خانه مدرن و دیگر امور ظاهر و چشمگیر مادى مى داند و طبقاتى که داراى این امور باشند همواره مورد احترام او بوده و هرگز سخن و حرکتى که مخالفت شخصیت او باشد از او سر نمى زند، ولى کسانى که از مزایاى یاد شده بهره اى نداشته باشند غالبا مورد تمسخر و تحقیر آنان قرار مى گیرند.

لیکن در مکتب اسلام و ایمان ، این مظاهر مادى ، میزان و ملاک برترى شخصیت افراد نیست ، بلکه شخصیت انسانى افراد در گرو ملکات انسانى و سجایاى اخلاقى است و انسان هاى لایق تکریم و احترام در نظر آنان کسانى هستند که روح و روان خود را به نور خداشناسى روشن ساخته و سراسر وجودشان ، کانون شرافت و اخلاق باشد و زبان زندگیشان را عفو و گذشت ، مواسات و نیکى ، مهر و مودت ، شرف و جوانمردى ، تواضع و فروتنى ، صفا و دوستى ، و تقوا و پرهیزکارى و… تشکیل دهد و چنین افرادى با داشتن این صفات برجسته ، ارزش خود را بالا برده و هر گونه گفتار و کردارى که با شؤ ون و شخصیت آنان سازگار نباشد حرام و ممنوع است ، و البته هستند کسانى که هم از ارزشهاى ظاهرى و مادى برخوردارند، و هم داراى ارزشهاى معنوى و فضایل اخلاقى هستند که اینان نیز پیش خدا محبوب و احترام و تکریم آنان لازم است . اهل ایمان که چشم باطن بین دارند و براى انسانهاى باارزش ارج قایلند پیوسته چنین افرادى را مورد تکریم خود قرار مى دهند و از هر گونه گویش و رفتار تحقیر و تمسخرآمیز به آنان دورى مى ورزند که این نیز یکى از علایم و نشانه هاى مؤ منان است . خداوند خطاب به اهل ایمان مى فرماید:

یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسى اءن یکونوا خیرا منهم و لا نساء من نساء عسى اءن یکن خیرا منهن .(484)

اى کسانى که ایمان آورده اید، نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید این ها از دنیا بهتر باشند، و نه زنانى ، زنان دیگر را (مسخره کنند) شاید آنها بهتر از اینان باشند.

و امام باقر (علیه السلام ) نیز از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نقل مى فرماید:

قال رسول الله صلى الله علیه و آله : … و المؤ من حرام على المؤ من اءن یظلمه اءو یخذله اءو یغتابه اءو یدفعه دفعه (485)

رسول الله صلى الله علیه و آله مى فرماید: براى مؤ من حرام است که در حق اهل ایمان ظلم کند یا او را خوار نماید و یا غیبتش کند یا او را با طرد کردن کوچکش ‍ نماید.

اجتناب از استفاده از القاب زشت

به کار بردن لقب زشت نیز یکى از موارد تحقیر و تمسخر به شمار مى آید که در آیه زیر مى فرماید:

و لا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فاولئک هم الظالمون (486)

و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان ، نام کفرآمیز بگذارید و آنها که توبه نکنند ظالم و ستمگرند.

اجتناب از تجسس و کنجکاوى در اسرار مردم

در مکتب انسان ساز اسلام ، افراد بدبین و کنجکاو در زندگى شخصى مردم ، مؤ من به حساب نمى آیند و این خصلت شوم را منافى با ایمان مى داند، از این رو قرآن مجید از چنین عملى نهى کرده و مى فرماید:

((… و لا تجسسوا))(487)

اى کسانى که ایمان آورده اید،…و هرگز (در کار دیگران ) تجسس نکنید.

و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

یا معشر من اءسلم بلسانه و لم یخلص الایمان الى قلبه لا تذموا المسلمین و لا تبتغوا عوراتهم (488)

اى کسانى که با زبان مؤ من هستید و در دل ایمان ندارید! مسلمانان را بدگویى نکنید و از معایب مخفى آنها تجسس و کنجکاوى ننمایید.

آثار زیان بخش تجسس

1. بردن آبروى دیگران

امام صادق (علیه السلام ) در این باره مى فرماید:

اءبعد ما یکون العبد من الله اءن یکون الرجل یواخى الرجل و هو یحفظ زلاته لیعیره بها یوما(489)

دورترین حالات انسان از خدا این است که آدمى با کسى طرح دوستى بریزد و در این بین ، لغزش هاى وى را براى این که روزى او را مفتضح و بى آبرو سازد به خاطر بسپارد.

2. انزوازدگى شخص کنجکاو

بدیهى است که وجود انسان هاى صد در صد بى عیب ، منحصر به معصومین (علیهم السلام ) مى باشد و هر فردى در کنجکاوى هاى خود، به عیب هاى پوشیده مردم پى مى برد و بر اثر آن در خود نوعى زدگى و پرهیز احساس مى کند. از این رو، کنجکاوان پیوسته بدبینند و گوشه گیرى را بر حضور در اجتماع ترجیح مى دهند و در نتیجه نمى توانند منشا آثار سازنده در اجتماع و جامعه باشند.

3. سلب آزادى

از نعمت هاى ارزشمند الهى ، آزادى در نحوه فعالیت هاست ، لیکن اهل ایمان در پرتو نور ایمان از کارهاى زشت و ارتکاب آن فاصله مى گیرند، ولى یک سلسله کارهایى است که ارتکاب آنها از نظر عقل و شرع مانعى ندارد و به اصطلاح مباح و یا مکروه هستند، ولى انسان این گونه کارها را نمى خواهد در انظار مردم انجام دهد. اگر بنا باشد که دیگران تمام خصوصیات زندگى انسان را تحت مراقبت قرار دهند لذت زندگى و لطف آن – که در آزادى عملى در نهان و درون است – از بین مى رود.

البته در مواردى که کنجکاوى اساسى کار و بقاى حیات اجتماعى است و بستگى به روشن شدن خصوصیات زندگى و اسرار داخلى شخصى دارد، مثل امر مهم زناشویى ، در چنین موردى تحقیق و بررسى و کنجکاوى مجاز و بلکه ممدوح مى باشد.

رابطه مؤ منان با طبیعت

تفکر در طبیعت

در قرآن مجید و منابع حدیثى ، آیات و روایات زیادى است که در طبیعت ، یعنى زمین ، آسمان ، ستارگان ، خورشید، ماه ، ابر، جریان باد، حرکت کشتى ها در دریا، گیاهان ، حیوانات و هر امر محسوسى که انسان در اطراف خود مى بیند مورد توجه قرار داده و عاقلان ، صاحبان تدبیر، عالمان ، اهل یقین و ایمان و فکر و اندیشه و…توصیه به تفکر در خلقت آنها نموده است . در این میان مؤ منان مخاطب اصلى این توصیه و سفارشند، زیرا آنان واجد این خصوصیات مى باشند که در سایه این تفکر، هم پایه هاى ایمان آنان تثبیت مى شود و هم درجه ایمان آنان افزوده مى گردد.

و فى خلقکم و ما یبث من دابه آیات لقوم یوقنون (490)

و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که (در سراسر زمین ) پراکنده ساخته ، نشانه هایى است ، براى جمعیتى که اهل یقینند.

ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التى تجرى فى البحر بما ینفع الناس و ما اءنزل الله من السماء من ماء فاءحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابه و تصریف الریاح و السحاب المسخر بین السماء و الارض لآیات لقوم یعقلون (491)

در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتى هایى که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبى که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن ، زمین را پس از مرگ زنده نموده ، و انواع جنبندگان را در آن گسترده ، و (هم چنین ) در تغییر مسیر بادها و ابرهایى که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه هایى است (از ذات پاک خدا و یگانگى او) براى مردمى که عقل دارند و مى اندیشند.

و نیز مى فرماید:

و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف اءلسنتکم و اءلوانکم ان فى ذلک لایات للعالِمین (492)

و از نشانه هاى او آفرینش آسمان ها، و زمین ، و تفاوت زبان ها و رنگ هاى شماست . در این نشانه هایى است براى عالمان .

در این جا توجه شما را به چند روایت جلب مى نماییم :

امام صادق (علیه السلام ) فرمود:

افضل العباده ادمان التفکر فى الله و فى قدرته (493)

بهترین عبادت همواره اندیشیدن درباره خدا و قدرت اوست .

امام رضا (علیه السلام ) مى فرماید:

لیس العباده کثره الصلاه و الصوم انما العباده التفکر فى اءمر الله عز و جل (494)

عبادت نماز و روزه بسیار نیست ، همانا عبادت اندیشیدن در کار خداى عزوجل است .

طبیعت و خداشناسى

شاید در میان دلایل وجود خدا برهان نظم معروف ترین آنها باشد و از آن جا که مقدمات این برهان از طریق مطالعه در مظاهر طبیعت به دست آمده است ، هستى و جهان و طبیعت و جایگاه ارزشمند و مقدسى پیدا کرده است . وجود نظم و تدبیر و سنجش و اندازه گیرى و… در طبیعت و شاخه هاى آن ، ما را به وجود خدا و علم نامتناهى او رهنمون مى سازد، چرا که این امور نمى تواند معلول تصادف و اتفاق کور و بى حس و شعور باشد.

جهان چون خد و خال و چشم و ابروست که هر چیزى به جاى خویش نیکوست

خلقت هر چیز به جاى خود و قانون انطباق انسان با عوامل طبیعت و انطباق طبیعت با انسان و تعادل در کوچک ترین ذره و مطالعه در دیگر شگفتى هاى طبیعت بیانگر این است که در همه این تشکیلات و نظم و ترتیب ها مقصد و منظورى نهفته و قادر متعال این منظور را با برنامه دقیقى به وقتش به اجرا مى گذارد.

بزرگ ترین زیبایى طبیعت

جهان هستى علاوه بر این که داراى نظامى است متقن و حکیمانه ، زیبایى هاى فراوانى نیز دارد، اما هیچ منظره اى مانند آسمان ، جذاب و دلپذیر و آموزنده نیست ! قرآن کریم در میان زیبایى هاى بسیارى که در عالم وجود دارد به موضوع ((زیبایى آسمان )) تاکید فراوانى دارد و در آیات خود از زیبایى کاخ پر شکوه آسمان سخن مى گوید:

((و زیناها للناظرین ))(495)

آسمان را براى بینندگان زینت دادیم .

مراد قرآن از این تذکرات ، توجه دادن مردم به شگفتى هاى این کاخ با عظمت است تا افکار آنان براى درک اسرار فضا و ستارگانى که در این اقیانوس پهناور، شناورند به کار افتند و به قدرت الهى پى ببرند.

هر چه را خوب و کش و زیبا کنند از براى دیده بینا کنند

معصومین (علیهم السلام ) و طبیعت

پیامبر عالى قدر اسلام صلى الله علیه و آله و امامان معصوم (علیهم السلام ) نیز به طبیعت و مظاهر آن چشم مى دوختند و به پیروان خود نیز آموزش مى دادند تا با نظاره طبیعت و تفکر در آن به سرمایه ارزشمند ایمان به خدا برسند.

پیامبر صلى الله علیه و آله در میان مظاهر طبیعت بیش از همه آسمان را نظاره مى فرمود و در آن تعمق و اندیشه مى کرد. شب ها همواره براى تهجد و شب زنده دارى برمى خاست ، اما پیش از آن که به خواندن نماز بپردازد صفحه روح انگیز آسمان را مورد مطالعه قرار مى داد. نگاه عمیقى به ستاره ها مى انداخت و این آیه را تلاوت مى فرمود:

ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب ممم (496)

همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و گردش منظم شب و روز نشانه هاى (خداشناسى ) براى خردمندان پدیدار است .

حضرت سجاد (علیه السلام ) نیز همواره براى عبادت شب بیدار مى شد، بسیار اتفاق مى افتاد هنگامى که دست خود را براى وضو در ظرف آب فرو مى برد نگاهى به ستارگان آسمان مى انداخت ، در این حال ، منظره زیباى اختران تابناک سحرى آن چنان توجه حضرت را به خود جلب مى کرد که عمیقا سرگرم مطالعه آنها مى گشت و به طورى این اندیشه و تفکر طولانى مى شد که فجر طلوع مى کرد و مؤ ذن اذان مى گفت در حالى که دست آن حضرت هم چنان در میان ظرف آب بود و هنوز وضو نگرفته بود(497) .

طبیعت و ایمان

مؤ منان که معصومین (علیهم السلام ) الگوهاى کامل آنانند نیز در این مسیر حرکت مى کنند و با تفکر در طبیعت و آسمان ها به عبادت و سحرخیزى مى پردازند و ایمان خویش ‍ را محکم و تقویت مى کنند.

اهل ایمان با بررسى تاریخچه جهان – از آغاز پیدایش تاکنون – از راه مطالعه در طبیعت مانند آفرینش کیهان و ستارگان و پیدایش خورشید و زمین و منظومه شمسى و سرگذشت زمین و پیدایش حیات و نباتات و حیوانات و به ویژه انسان و جهان شگفت انگیز جنین و جریان تولد نوزاد و هدف از آفرینش انسان و دوران زندگانى او و ده ها مظاهر طبیعى دیگر مثل نیروى جاذبه زمین ، باد و باران ، ابر، آب و هوا، فضا و دریا و شگفتى هاى خاک و زمین و کوه ها و نمونه هاى حیرت انگیز نظام بدن انسان و نقش ‍ حیوانات و گیاهان و… در زندگى انسان و…باعث کسب ایمان برتر و تقویت و ازدیاد مراتب یقین به ذات اقدس الهى مى شوند. و این عمل که تضمین کننده سعادت دنیا و آخرت انسان است ارزش فوق العاده اى دارد. از این رو ضرورى است که اهل ایمان به طبیعت و امور آن با تعمق تمام بیندیشند و از آن درس خداشناسى بگیرند.

حفظ طبیعت

به دلیل فواید و آثار ارزنده طبیعت و موارد آن در سعادت حیات جسمى و روحى انسان به ویژه توجه دادن آنها به سوى خدا، یکى از وظایف بشرى حفظ طبیعت است که امروزه به عنوان حفظ محیط زیست از آن یاد مى شود و در تمام کشورهاى دنیا تشکیلات عریض و طویلى جهت محافظت از طبیعت (کوه ها، جنگل ها، دریاها، حیوانات و…) به وجود آمده است . در احادیث زیادى سفارش به حفظ و بهره ورى از این امور شده است .

زمین

پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:

الارض ارض الله و العباد عباد الله من اءحیا مواتا فهى له .(498)

زمین ، زمین خداست و بندگان ، بندگان خدا هستند، هر که زمین مرده اى را آماده و احیا کند، متعلق به اوست .

و نیز فرمود:

تحفظوا من الارض ، فانها اءمکم و اءنه لیس من اءحد عامل علیها خیرا و شرا الا و هى مخبره به (499)

از زمین حفاظت کنید و آن را گرامى بدارید که به منزله مادر شماست و هر که روى زمین کار بد یا خوبى کند از آن خبر مى دهد.

و فرمود:

تمسحوا بالارض فانها بکم مره (500)

زمین را مسح کنید که نسبت به شما نیک است .

و فرمود:

من اءحیا اءرضا میتا ثقه بالله و احتسابا کان حقا على الله تعالى اءن یعینه و اءن یبارک له (501)

هر که اعتماد به خدا کند و به امید ثواب زمین مرده و بایرى را آباد نماید بر خدا لازم است که وى را یارى کند و او را برکت دهد.

و هم چنین از آن بزرگوار است که فرمود:

اکرموا الخبز، فان الله اءنزله من برکات السماء و اءخرجه من برکات الارض ممم (502)

نان را گرامى بدارید، زیرا خداوند آن را از برکات آسمان فرو فرستاده و از برکات زمین بیرون آورده است .

و حضرت فرمود:

ما من رجل یغرس غرسا الا کتب الله من الاجر قدر ما یخرج من ثمر ذلک الغرس ممم (503)

هر که درختى بنشاند خدا به اندازه میوه هاى آن درخت پاداش براى وى ثبت مى کند.

امام صادق (علیه السلام ) فرمود:

من تختم بالفیروزج لم یفتقر کفه ؛(504)

کسى که انگشتر فیروزه در انگشت دست کند، همواره کف دستش از فقر دور است .

و ده ها روایت دیگر که ما را به ارزش زمین و برکات آن راهنمایى فرموده است تا در حفظ و مطالعه و تعمق در آن کوشا باشیم .

حیوانات

در روایات براى پرورش دهندگان و حفظکنندگان حیوانات پاداش هاى سنگین و برعکس براى کسانى که در حق آنان ظلم و بى رحمى روا مى دارند، مجازات سنگین قرار داده شده است .

پیامبر رحمت ، حضرت محمد صلى الله علیه و آله مى فرماید:

غفر لامراءة مؤ منه مرت بکلب على راءس رکى یلهث کاد یقتله العطش ، فنزعت خفها فاءوثقته بخمارها فنزعت له من الماء فغفر لها بذلک .(505)

زن روسپى اى آمرزیده شد، زیرا به سگى گذشت که بر لب چاهى از تشنگى نزدیک به مرگ بود، کفش خویش به خمار بست و با آن براى سگ آب بر آورد و او را سیراب کرد. براى همین آمرزیده شد.

و نیز آن حضرت فرمود:

من قتل عصفورا بغیر حق ساءله الله عنه یوم القیامه (506)

هر که گنجشکى را به ناحق بکشد، خدا روز قیامت از وى بازخواست کند.

و فرمود:

من زرع زرعا فاءکل منه طیر کان له صدقه (507)

هر که زراعتى کاشته و پرنده اى از آن بخورد، براى وى صدقه محسوب مى شود.

آب

آیات و روایات بسیارى انسان ها را متوجه این نعمت بزرگ کرده است .

خداوند مى فرماید:

و جعلنا من الماء کل شى ء حى اءفلا یؤ منون (508)

و هر چیز زنده اى را از آب قرار دادیم ! آیا ایمان نمى آورند؟

و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:

ثلاث یجلبن البصر: النظر الى الخضره و الى الماء الجارى و الى الوجه الحسن ممم (509)

سه چیز چشم را قوت مى بخشد: دیدن سبزه ، آب جارى ، روى نیکو.

ده ها روایت دیگر درباره ارزش طبیعت و امور آن وجود دارد که در این جا به همین اندازه بسنده مى شود. امید است با اندیشه در اسرار و نظام شگفت انگیز آنها درس ‍ خداشناسى و ایمان زایى نصیب گردد.

فصل پنجم : پاداش اهل ایمان در دنیا و آخرت

خداوند در حدیث قدسى مى فرماید:

ان قلب المؤ من عرش الرحمن ،

همان قلب مؤ من عرش خداست .

و فرمود:

لم یسعنى سمائى و لا ارضى و وسعنى قلب عبدى المؤ من

آسمان و زمین وسعت وجود من را ندارد، ولى قلب بنده مؤ من جایگاه من است .

بحارالانوار، ج 58، ص 39.

در قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السلام )، درباره جایگاه رفیع و پاداش ارزشمند اهل ایمان تعابیر بزرگ و شگفت آورى وارد شده است که بخشى از آنها مربوط به پاداش و آثار دنیوى است و پاره اى در ارتباط با پاداش و آثار اخروى آنان مى باشد که در دو قسمت زیر ارائه مى گردد:

الف ) پاداش اهل ایمان در دنیا،

ب ) پاداش اهل ایمان در آخرت ،

الف ) پاداش اهل ایمان در دنیا

1. هدایت پروردگار

و ان الله لهاد الذین آمنوا الى صراط مستقیم (510)

و خداوند کسانى را که ایمان آوردند، به سوى صراط مستقیم هدایت مى کند.

2. ولایت الهى

ذلک باءن الله مولى الذین آمنوا، و اءن الکافرین لا مولى لهم (511)

این براى آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانى است که ایمان آوردند، اما کافران مولایى ندارند.

3. رحمت الهى

و رحمتى وسعت کل شى ء فساءکتبها للذین یتقون و یؤ تون الزکوه و الذین هم بآیاتنا یؤ منون (512)

و رحمتم همه چیز را فرا گرفته ، و آن را براى کسانى که تقوا پیشه کنند و زکات بپردازند و آنها که به آیات ما ایمان مى آورند، مقرر خواهم داشت .

4. مغفرت الهى

والذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفره و اجر کبیر(513)

و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگ براى آنهاست .

5. محبوبیت

ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا(514)

همانا کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، خداوند رحمان محبتى براى آنان در دل ها قرار مى دهد.

6. رزق الهى

فالذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفره و رزق کریم (515)

آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آمرزش و روزى پرارزشى براى آنهاست .

و نیز مى فرماید:

والذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبیل الله والذین آووا و نصروا اولئک هم المؤ منون حقا لهم مغفره و رزق کریم (516)

و آنها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یارى نمودند، آنان مؤ منان حقیقى اند، براى آنها، آمرزش (و رحمت خدا) و رزق و روزى شایسته اى است .

7. مشمول نصرت الهى

انا لننصر رسلنا والذین آمنوا فى الحیوه الدنیا و یوم یقوم الاشهاد(517)

ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آوردند، در زندگى دنیا و (در آخرت ) روزى که گواهان به پا مى خیزند یارى مى دهیم .

8. امنیت

الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون (518)

(آرى ) آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را به شرک و ستم نیالودند، ایمنى تنها براى آنهاست ، و آنها هدایت یافتگانند.

9. عزت

و لله العزه و لرسوله و للمؤ منین (519)

و عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤ منان است .

10. خوشبختى و زندگى خوب

الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن مآب .(520)

آنها که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، پاکیزه ترین (زندگى ) و بهترین سرانجام ها نصیبشان است .

11. استجابت دعا

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

ان المؤ من اذا دعا الله اءجابه ؛(521)

قطعا هر گاه مؤ من به درگاه پروردگارش درخواستى کند او را اجابت مى کند.

12. رؤ یت نور خدا

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

اتقوا فراسه المؤ من فانه ینظر بنور الله (522)

مراقب تیزهوشى و فراست مؤ من باشید (آگاهانه و حکیمانه با او برخورد کنید) زیرا مؤ من با نور خدا (که بر درون او پرتوافشانى کرده به مسایل ) مى نگرد.

13. مشمول دعاى خیر فرشتگان

الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤ منون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شى ء رحمه و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قِهم عذاب الجحیم ؛(523)

فرشتگانى که حامل عرش اند و آنها که گرداگرد آن (طواف مى کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را مى گویند و به او ایمان دارند و براى مؤ منان استغفار مى کنند. (و مى گویند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است ، پس کسانى را که توبه کرده و راه تو را پیروى مى کنند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار.

14. یارى و نصرت فرشتگان

ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه اءلا تخافوا و لا تحزنوا و اءبشروا بالجنه التى کنتم توعدون .(524)

به یقین کسانى که گفتند: ((پروردگار ما خداوند یگانه است )) سپس استقامت کردند فرشتگان بر آنان نازل مى شوند که : ((نترسید و غمگین مباشید، و شما را بشارت باد به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است .))

15. شهرت در آسمان ها

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:

مثل المؤ من کمثل ملک مقرب ، و ان المؤ من اءعظم حرمة عند الله و اءکرم علیه من ملک مقرب ، و لیس شى ء اءحب الى الله من مؤ من تائب و مؤ منه تائبه و اءن المؤ من یعرف فى السماء کما یعرف الرجل اءهله و ولده (525)

مثل مؤ من مثل فرشته مقرب الهى است و همانا مؤ من در پیش خدا حرمتش بالاتر و گرامى تر از ملک و فرشته مقرب الهى است و چیزى محبوب تر از مرد مؤ من توبه کننده و زن مؤ منه توبه کننده در پیشگاه الهى نیست و همانا مؤ من شناخته شده در آسمان هاست همان گونه که مرد در بین اهل و فرزندانش شناخته شده است .

16. اصلاح امور

والذین آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم کفر عنهم سیئاتهم و اءصلح بالهم .(526)

و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند و به آنچه بر محمد صلى الله علیه و آله نازل شده – و همه حق و از سوى پروردگارشان است – نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مى بخشد و کارشان را اصلاح مى کند.

17. مهر و محبت الهى

هو الذى یصلى علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الى النور و کان بالمؤ منین رحیما.(527)

او کسى است که بر شما درود و رحمت مى فرستد، فرشتگان او (نیز براى شما تقاضاى رحمت مى کنند) تا شما را از ظلمات (جهل و شرک گناه ) به سوى نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون گردد، او به مؤ منان همواره مهربان بوده است .

18. عاقبت نیک

(و حسن مآب )(528)

(آنها که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند از) بهترین سرانجام ها (برخوردارند).

ب ) پاداش اخروى اهل ایمان

1. مرگ آسان

اءم حسب الذین اجترحوا السیئات اءن نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون (529)

آیا کسانى که مرتکب بدى ها و گناهان شدند گمان کردند که ما آنها را هم چون کسانى قرار مى دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات و مرگشان یکسان باشد.

و نیز خداى تبارک و تعالى مى فرماید:

الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنه بما کنتم تعملون ممم (530)

همان ها که فرشتگان (مرگ ) روحشان را مى گیرند در حالى که پاک و پاکیزه اند، به آنها مى گویند: ((سلام به شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مى دادید.))

2. حق شفاعت

و الذین آمنوا و اتبعتهم ذریتهم بایمان اءلحقنا بهم ذریتهم و ما اءلتناهم من عملهم من شى ء کل امرى ء بما کسب رهین (531)

کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت ) به آنان ملحق مى کنیم ، و از (پاداش ) عملشان چیزى نمى کاهیم ، و هر کس در گرو اعمال خویش است .

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

ان المؤ من منکم یوم القیامه لیمر به الرجل و قد اءمر به الى النار فیقول : یا فلان اغثنى فانى کنت اءصنع الیک المعروف فى دار الدنیا فیقول للملک : خل سبیله فیاءمر الله به فیخلى سبیله (532)

در روز قیامت مردى که مامور به جهنم شده است به مؤ منى برخورد مى کند و از او به جهت خدمتى که در دنیا به آن مؤ من کرده کمک و یارى مى طلبد پس آن مؤ من از ملک و فرشته تقاضاى نجات او را مى کند و خداوند به خاطر درخواست مؤ من ، آن شخص را از آتش نجات مى دهد.

ابن عباس از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى کند که فرمود:

هنگامى که انسان وارد بهشت مى شود سراغ پدر و مادر و همسر و فرزندانش را مى گیرد، به او مى گویند: آنها به درجه و مقام و عمل تو نرسیده اند، عرض مى کند: پروردگارا! من براى خودم و آنها عمل کردم . در این جا دستور داده مى شود که آنها را به او ملحق کنید.(533)

3. بخشش

و الذین آمنوا و عملوا الصالحات … کفر عنهم سیئاتهم (534)

کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند…، خداوند گناهانشان را مى بخشد.

4. قبولى اعمال

من عمل صالحا من ذکر اءو اءنثى و هو مؤ من فلنحیینه حیاه طیبه و لنجزینهم اءجرهم باءحسن ما کانوا یعملون .(535)

هر کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن ، در حالى که مؤ من است او را به حیاتى پاک زنده مى داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند خواهیم داد.

انما یتقبل الله من المتقین .(536)

خداوند ما تنها (اعمال ) پرهیزکاران را مى پذیرد.

5. اجر و پاداش شهادت

و الذین آمنوا بالله و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم اءجرهم و نورهم .(537)

کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها صدیقین و شهداء نزد پروردگارشانند، براى آنان است پاداش (اعمالشان و نورشان (ایمان )).

امام صادق (علیه السلام ) فرمود:

ان المؤ من شهید(538)

به تحقیق مؤ من شهید است .

6. بهشت

و الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون (539)

و آنها که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، آنها اهل بهشتند و همیشه در آن خواهند ماند.

و هم چنین مى فرماید:

وعد الله المؤ منین و المؤ منات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها و مساکن طیبه فى جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم (540)

خداوند به مردان و زنان باایمان ، باغ هایى از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جارى است ، جاودانه در آن خواهند ماند و مسکن هایى پاکیزه در بهشت هاى جاودان (نصیب آنها ساخته ) و (خشنودى و) رضاى خدا (از همه اینها) برتر است و پیروزى بزرگ همین است .

و در آیه دیگر مى فرماید:

والذین آمنوا و عملوا الصالحات لنبوئنهم من الجنه غرفا تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها نعم اءجر العاملین (541)

و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، آنان را در غرفه هایى از بهشت جاى مى دهیم که نهرها در زیر آن جارى است ، جاودانه در آن خواهند ماند، چه خوب است پاداش عمل کنندگان .

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:

… و طوبى شجره فى الجنه اءصلها فى دار النبى و لیس فى مؤ من الا و فى داره غصن منها، لا تخطر على قلبه شهوه شى ء الا اءتى به ذلک الغص …(542)

… و درخت طوبى ، درختى است در بهشت که ریشه اش در خانه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است و نیست مؤ منى در بهشت مگر این که چیزى را (از خوردنى هاى بهشت ) مگر این که شاخه اى از آن درخت خواسته و اشتهاى او را برآورده مى سازد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد