عصراسلام: خیلی نکات مشترکی دارند یعنی هر چه بدبختیهایی حاصل از فرهنگ مردسالارانه میتواند متصور باشد دارا و مشترکاند، پس، هر دو مظلومند، هر دو شکست خورده، زخمی، طلاق گرفته و هر دو مُرده در ایام جوانی. یکی در حسرت بچه داشتن و دیگری در حسرت آغوش کشیدن بچهاش…
اما به اندازه ای که شبیه هم هستند بیشتر از آن، متفاوت و ناهمگون هستند گویی از دو سیاره متفاوت آمدهاند: یکی مطیع و منقاد این سنت مردسالارانه است ولی دیگری در مقابل آن، طغیانگر! به میزانی که فروغ سرکش، سنت شکن و عصیانگر است پروین سر بزیر، سنتی و محجوب است…
ازدواجشان نیز چنین است: ازدواج پروین متعارف و ازدواج فروغ عاشقانه و نامتعارف. فروغ عاشق میشود و پروین عشق (زمینی) را می نکوهد و آنرا هوی و هوس می نامد…
شعرشان نیز متفاوت است: پروین مردانه میسراید اما فروغ زنانه. پروین پوشیده در حجب و حیاست اما فروغ عریان و حتی از آبستنیاش میگوید:
«آه میبینی
که چگونه پوست من میدرد از هم
که چگونه شیر در رگهای آبی رنگ پستانهای سرد من
مایه میبندد؟»
یکی عشق را مینکوهد و دیگری میستاید پروین میگوید:
«تو گفتی راه عشق از فتنه پاک است چو دیدم پرتگاهی خوفناک است»
اما فروغ عشق را عین زندگی و جوهره زندگی میداند:
«من
پری كوچك غمگينی را
می شناسم كه در اقيانوسی مسكن دارد
و دلش را در يك نی لبك چوبين
می نوازد آرام، آرام
پری كوچك غمگينی
كه شب از يك بوسه می ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد»
پروین از عشق می ترسد و در ترس از عشق میسراید:
«بسی است پرتگه اندر ره هوی،پروین/ مپوی جز ره پرهیز و باش نیک انجام»
اما در مقابل، فروغ می سراید:
«بیا دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری
فدای لحظه ای شادی کن این رویای هستی را
لبت را بر لبم بگذار کز این ساغر پر می
چنان مست ات کنم تا خود بدانی قدر مستی را»
نویسنده: علی مرادی مراغهای