در کتاب عیون اخبار رضا آمده است حسین بن قیاما که از رؤساى واقفیان بود از حضرت رضا(ع) اذن ملاقات خواست و وقتی با امام روبرو شد، پرسید: شما امام هستید؟ حضرت فرمود: بله من امامم، ابن قیاما گفت: من خدا را شاهد می گیرم که تو امام نیستى، امام مدّتى سر بزیر افکنده خاموش بود و با انگشت بر زمین میزد بعد سر برآورده فرمود: از کجا میدانى که من امام نیستم؟ ابن قیاما گفت: چون از امام صادق(ع) برای ما را روایت کرده اند که فرموده است: امام عقیم و بدون فرزند پسر نخواهد بود و سنّى از شما گذشته و فرزندى ندارید!
حضرت بار دیگر به فکر فرو رفت و بیش از پیش طول داده آنگاه سر برافراشت و گفت: من نیز خداوند را شاهد مى گیرم که چند روزى نمى گذرد که خداوند رحمان به من پسرى عنایت خواهد کرد. عبد الرّحمن بن ابى نجران گوید: ما ماهها را انگشت شمارى می کردیم، از آن روزى که این سخن رفته بود یک سال نگذشته بود که خداوند حضرت جواد(ع) را به او عطا فرمود.
اما وسوسه های واقفیه به حدی بود سبب شد که حتی پس از ولادت امام جواد(ع) برخی از نزدیکان امام رضا(ع) در خصوص اینکه این مولود فرزند ایشان باشد تشکیک ایجاد کرده و ادعا کردند امام جواد(ع) فرزند امام رضا(ع) نیست. برای این منظور قیافه شناسی را حاضر کردند تا این موضوع را اثبات کند.
قضیه تشکیک در امامت امام رضا(ع) از اینجا نشات می گرفت که عده ای پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر بر امامت توقف کردند و به واقفیه معروف شدند. بهانه آنها این بود که امام رضا دارای فرزند نیستند و به همین دلیل نمی توانند امام شیعیان باشند. امام رضا(ع) در پاسخ به حسین بن قیاما فرمود خداوند به من فرزندی عطا می کند که «یفرغ به بین الحق و الباطل»، یعنی به وسیله آن فرزند بین حق و باطل فاصله می اندازد و حق را آشکار می کند.
دلایل اصلی جریان واقفیه بر وقوف بر امامت این است که بعضی از آنها سمت نمایندگی امام کاظم(ع) را داشتند و به خاطر شرایط زندانی موسی بن جعفر(ع) سرمایه های زیادی در دست آنها بود که باید آن را به دست امام رضا(ع) می رساندند. لذا می خواستند به شکلی در آنها تصرف کرده و آن را به دست امام رضا(ع) ندهند.
این جریان به دنبال بهانه بودند که از این امکانات و سرمایه ها بهره برداری کنند و زیر بار امامت امام رضا (ع) نروند و این ثروت ها در دست خودشان باقی بماند. لذا مسئله فرزند امام رضا(ع) را نیز بهانه کردند و گفتند ولی خدا نمی تواند بدون فرزند باشد.
در نهایت وقتی خداوند امام جواد(ع) را به امام رضا(ع) عطا فرمود ایشان تعبیری را به کار بردند که این تعبیر چند جا از آن حضرت از جمله در سفر حج نقل شده است. راوی به نام یحیی سفیانی نقل می کند که در سفر حج بودم حضرت امام رضا(ع) حضور داشتند و فرزندشان ابن الرضا(ع) در سن دو یا سه سالگی بودند که ایشان را همراه خود آورده بودند. امام رضا(ع) بنا داشتند که مکرر این فرزند را به شیعیان نشان دهند و در این حین می فرمودند: هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِی لَمْ یُولَدْ فِی الْإِسْلَامِ مِثْلُهُ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنْهُ، یعنی این مولودی است که خداوند با برکت تر از او برای شیعیان ما نیاورده است. این روایت را مرحوم کلینی در کافی نقل فرموده است.
دشمنانی مثل واقفیه چون دنبال اهداف کثیف خود بودند از هر نوع تهمت و تشکیکی دریغ نمیکردند والا مگر میشود مولود به این مبارکی که همچون حضرت عیسی(ع) در سن کودکی با عنایت الهی به مقام امامت و ولایت رسید نشانهای از پدر و اجداد معصوم خود در شباهت نداشته باشد؟
حضرت بار دیگر به فکر فرو رفت و بیش از پیش طول داده آنگاه سر برافراشت و گفت: من نیز خداوند را شاهد مى گیرم که چند روزى نمى گذرد که خداوند رحمان به من پسرى عنایت خواهد کرد. عبد الرّحمن بن ابى نجران گوید: ما ماهها را انگشت شمارى می کردیم، از آن روزى که این سخن رفته بود یک سال نگذشته بود که خداوند حضرت جواد(ع) را به او عطا فرمود.
اما وسوسه های واقفیه به حدی بود سبب شد که حتی پس از ولادت امام جواد(ع) برخی از نزدیکان امام رضا(ع) در خصوص اینکه این مولود فرزند ایشان باشد تشکیک ایجاد کرده و ادعا کردند امام جواد(ع) فرزند امام رضا(ع) نیست. برای این منظور قیافه شناسی را حاضر کردند تا این موضوع را اثبات کند.
قضیه تشکیک در امامت امام رضا(ع) از اینجا نشات می گرفت که عده ای پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر بر امامت توقف کردند و به واقفیه معروف شدند. بهانه آنها این بود که امام رضا دارای فرزند نیستند و به همین دلیل نمی توانند امام شیعیان باشند. امام رضا(ع) در پاسخ به حسین بن قیاما فرمود خداوند به من فرزندی عطا می کند که «یفرغ به بین الحق و الباطل»، یعنی به وسیله آن فرزند بین حق و باطل فاصله می اندازد و حق را آشکار می کند.
دلایل اصلی جریان واقفیه بر وقوف بر امامت این است که بعضی از آنها سمت نمایندگی امام کاظم(ع) را داشتند و به خاطر شرایط زندانی موسی بن جعفر(ع) سرمایه های زیادی در دست آنها بود که باید آن را به دست امام رضا(ع) می رساندند. لذا می خواستند به شکلی در آنها تصرف کرده و آن را به دست امام رضا(ع) ندهند.
این جریان به دنبال بهانه بودند که از این امکانات و سرمایه ها بهره برداری کنند و زیر بار امامت امام رضا (ع) نروند و این ثروت ها در دست خودشان باقی بماند. لذا مسئله فرزند امام رضا(ع) را نیز بهانه کردند و گفتند ولی خدا نمی تواند بدون فرزند باشد.
در نهایت وقتی خداوند امام جواد(ع) را به امام رضا(ع) عطا فرمود ایشان تعبیری را به کار بردند که این تعبیر چند جا از آن حضرت از جمله در سفر حج نقل شده است. راوی به نام یحیی سفیانی نقل می کند که در سفر حج بودم حضرت امام رضا(ع) حضور داشتند و فرزندشان ابن الرضا(ع) در سن دو یا سه سالگی بودند که ایشان را همراه خود آورده بودند. امام رضا(ع) بنا داشتند که مکرر این فرزند را به شیعیان نشان دهند و در این حین می فرمودند: هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِی لَمْ یُولَدْ فِی الْإِسْلَامِ مِثْلُهُ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنْهُ، یعنی این مولودی است که خداوند با برکت تر از او برای شیعیان ما نیاورده است. این روایت را مرحوم کلینی در کافی نقل فرموده است.
دشمنانی مثل واقفیه چون دنبال اهداف کثیف خود بودند از هر نوع تهمت و تشکیکی دریغ نمیکردند والا مگر میشود مولود به این مبارکی که همچون حضرت عیسی(ع) در سن کودکی با عنایت الهی به مقام امامت و ولایت رسید نشانهای از پدر و اجداد معصوم خود در شباهت نداشته باشد؟