خانه » همه » مذهبی » شخصیت محی الدین عربی

شخصیت محی الدین عربی


شخصیت محی الدین عربی

۱۳۹۲/۰۵/۱۳


۶۲۰ بازدید

بسمه تعالیبا سلام و ارادت و تشکر از زحمات شما و دوستاندر خصوص ابن عربی مطالب زیاد و متناقضی در سایت ها وجود دارد از جمله از امام خمینی و آقای سید علی قاضی و علامه طباطبایی (رحمت الله علیهم) که از بزرگان دین هستند و جزء عرفای عصر شناخته می شوند ابن عربی را بسیار تایید کرده اند و برخی کتب ایشان مانند فتوحات را بی نظیر و یا کم نظیر می دانند از طرفی برخی از مراجع و علما بسیار مخالف ابن عربی هستند و عقاید او را کاملاً بر خلاف تشیع می دانند از جمله تعاریف که از خلفای اول و دوم نموده و سایر تفاسیری که با منابع شیعه همخوانی ندارد.
۱- می خواستم مشخصاً بدانم که آیا ابن عربی شیعه بوده و برخی مطالب آن از روی تقیه بوده است؟ و اگر چنین نیست چرا امثال امام خمینی و علامه طباطبایی به ایشان بسیار ارادتمند هستند و کتاب ایشان را بسیار ارزنده می دانستند و برخی دیگر ایشان را بعد از ۱۴ معصوم دارای بالاترین مقامات می دانند؟ مشخصات نظر کارشناسان محترم چیست؟

با سلام خدمت شما پرسشگر گرامی:نام اصلی إبن عربی، محمد حاتمی طائی است که در رمضان سال 560 هجری قمری در مرسیه اندلس متولد شد. لقب او شیخ اکبر و مشهور به محیی الدین عربی از بزرگان صوفیه است. پدرش علی و جد اعلای او حاتم طائی است که به سخاوت مشهور بوده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را ستوده است. پدر او، از فقها و محدثین و مشاهیر تصوف و از دوستان فیلسوف مشهور ابن رشد بود.ابن عربی، دوران کودکی را در خانواده ای گذراند که افراد آن به زهد و پارسایی و علم، شهرت داشتند. در هشت سالگی با خانواده به «اشبیلیه» پایتخت اندلس رفت و در آنجا به تحصیل علوم و معارف پرداخت تا جائی که به عنوان دبیر و کاتب حکومت شد.
وی در همان جوانی به تصوف، گرایش پیدا کرد و با بسیاری از بزرگان صوفیه و مشایخ دیدار و با ابن رشد نیز ملاقات کرد. در میان بزرگان بیشتر به شیخ ابومدین مغربی ارادت داشت بطوری که او را از رجال غیب می‌دانست و تا سرحد امکان او را می‌ستود.
در همین دوران به سراسر اسپانیا و مغرب، تونس، مراکش، قونیه، انطاکیه سفر کرد و پس از آن به خاورمیانه رفت و از بیت المقدس، مکه، بغداد، حلب، و خلاصه آسیای صغیر دیدن کرد؛ سر انجام در شهر دمشق وارد شد و پس از سال‌ها سفر و سیاحت، در آنجا مقیم شد و آن‌جا را مسکن خود قرار داد.
در تمام این سفرها او به دیدن مشایخ طریق و عارفان بزرگ می‌رفت و با علما دیدار میکرد و استفاده معنوی از ایشان می برد. در همین سفرهایش بود که به تألیف آثاری کوتاه و بلند پرداخت و در دمشق، زمانی که مستقر شد آثار جاودان «فتوحات مکیه» و «فصوص الحکم» را تألیف کرد.
إبن عربی آثار بسیاری از خود به جای گذاشته که در نامه ای حدود 240 آثارش را ذکر می کند که به یادش مانده ولی محققان بیش از 500 اثر و رساله را به او نسبت می‌دهند. موضوعات اصلی رسالات او، تصوف، عرفان و حالات و واردات قلبی است ولی در واقع تمام علوم دینی اعم از حدیث و تفسیر، سیره، فقه و همچنین علومی از قبیل علم کیمیا، جفر و نجوم و دیوان شعر را نیز در بر می گیرد.
پس از نشر افکار و آراء و آثار ابن عربی، عده بسیاری در زمان حیاتش دور او جمع شدند و از او تعلیمات زیادی کسب کردند. مریدانی از او بهره ها بردند و تربیت شدند و این آثار و عقاید و افکار در عالم تسنن و در عالم تشیع رواج یافت. اگرچه در عالم تشیع همراه با مدح کنندگان بسیار، برخی از علمای شیعه افکار او را نپسندیدند و او را سنی متعصب خواندند و بعضی عرفا به دلیل بی پروا بودنش در افشای اسرار عرفانی از او کناره گرفتند، اما بزرگانی او را از محبین اهل بیت و شیعه خالص میدانند که همانطور که شیخ بهائی در کتاب اربعین می‌گوید: ابن عربی در محیطی سکونت داشت که سال‌ها تحت تسلط بنی امیه و مرکز خلافت آنها بود، لذا او مجبور به تقیه شده است. علمای موافق هم هر کدام به نحوی در تأیید ابن عربی سخن گفته اند که او نمی توانسته عقاید حقه امامیه خود را اظهار کند.
وفات وی در شب جمعه (28 ربیع الاخر سال 638 هجری قمری) در 78 سالگی در دمشق بود. قبر او در خارج دمشق، نزدیک به صالحیه در حوالی کوه قاسیون می باشد که سال‌ها بعد به دستور سلطان سلیم خان عثمانی در آن محل، مدرسه و مسجدی تأسیس شد و محل قبرش تعمیر گردید.
اما در مورد شخصیت إبن عربی همان‌گونه که در شرح زندگی‌نامه این شخصیت بزرگ عرفانی نیز بیان گردید، سخنان زیادی در رد و تکفیر و یا قبول و احترام وی مطرح گردیده است که این سخنان ضد و نقیض عوامل مختلفی می‌تواند داشته باشد که ما به چند عامل آن به صورت گذرا اشاره می‌نماییم:
1. همانطور که می‌دانید عرفان اسلامی نیز مانند سایر علوم دیگر در گذشت زمان تکامل یافته و شکل گرفته است؛ در یک تقسیم بندی اجمالی دوره های عرفان اسلامی به مرحله زمینه ها و جوانه ها، کمال و پختگی، بسط و گسترش و تنظیم، شکوفایی و پویایی و تحول و دگرگونی تقسیم می‌نمایند که خود مرحله آخر؛تحول و دگرگونی، به چهار دوره منشعب می‌شود که عبارت باشد از بنیان گذاران، تابعان رمز گشا، تابعان پویشگر و تابعان حکمت گرا؛ إبن عربی در حقیقت از جمله عارفانی است که باعث تحول و دگرگونی عرفان اسلامی در دوره آخر گشته و از جمله بنیان گذاران این دوره می‌باشد. عرفان با توجه به جنبه فرهنگی آن به دو قسم عرفان عملی و عرفان نظری تقسیم می‌شود؛ عرفان عملی در واقع ناظر بر سیر و سلوک عارف برای رسیدن به هدف اصلی خود که عرفان ناب توحیدی باشد می‌باشد. اوج عرفان عملی با نوشتن کتاب منازل السائرین خواجه عبد الله انصاری در قرن پنجم می‌باشد و عرفان نظری نیز ناظر به نوع جهان بینی عرفا است که در آن از توحید عرفانی و رابطه پروردگار با مخلوقات و مباحثی چون انسان کامل و ولایت و صفات پروردگار و مظهریت مخلوقات برای آن صفات سخن گفته شده است. پیش از قرن هفتم کتابی که در آن به بخش نظری عرفان به صورت مستقل اشاره کرده باشد یافت نمی‌شود. در قرن هفتم با ظهور إبن عربی عرفان نظری نیز رسمیت پیدا کرد و در واقع آن چه مشهور است اوج عرفان نظری با تألیفات إبن عربی در قرن هفتم صورت پذیرفته است. از این رو در حقیقت می‌توان گفت تمام کسانی که در حال حاضر نیز به مباحث عرفان نظری می‌پردازند به نوعی از إبن عربی و آثار او استفاده کرده و البته هر یک رنگی به آن می‌دهند. نظیر علمای عارف شیعی که رنگ عرفان شیعی به این تألیفات داده و آن را با اصول شیعی تطبیق می‌دهند. علمایی که نام بردید نظیر سید علی آقای قاضی و یا هاشم حداد و علامه طباطبایی و … در واقع از این دست علما می‌باشند.
این گروه با این‌که برای إبن عربی شأن و منزلت ویژه ای قائل بوده و او را شیخ اکبر لقب داده اند اما مطالبی از وی را نقل کرده و مورد استفاده قرار داده اند که مطابق آموزه های شیعی باشد و حتی مطالب مخالف شیعی وی را از او ندانسته و همانطور که عرض شد یا حاصل از تقیه دانسته و یا ان را حاصل اضافات دیگران به کتابهای او می‌دانند.
2. باید دقت داشت که عرفان اسلامی نیز همچون علوم دیگر اسلامی دارای اصطلاحات خاص خود می‌باشد و اظهار نظر و سخن راندن در آن مستلزم آشنایی و فراگیری این اصطلاحات دارد. همان‌طور که اظهار نظر در علمی چون فلسفه بدون داشتن تخصص در آن امری دور از عقل می‌باشد همان‌گونه است عرفان اسلامی که اظهار نظر در مسائل آن مستلزم آشنایی با آن علم می‌باشد. بسیاری از خرده گیری‌هایی که به مشایخ عرفان می‌شود ناشی از همین مسأله می‌باشد. به طور مثال زمانی که إبن عربی بحث وحدت وجود عرفانی که همان توحید ناب عرفانی باشد را مطرح می‌نماید و در آن قائل به یک وجود حقیقی شده و بقیه موجودات را مظهر و تجلی صفات آن وجود واحد در نظر می‌گیرد؛ کسانی که به اصطلاحات عرفانی آشنا نیستند از این مطلب حلول را نتیجه گرفته و قائل می‌شوند که عرفا گویند خداوند در جسم موجودات حلول کرده است و در جسم آنان زندگی می‌کند و این یعنی عدم آشنایی با اصطلاحات عرفانی؛ در حالی که بر طبق گفته شهید مطهری خود عرفا توحیدشان را مرتبه والایی از توحید دانسته که عوام از آن بیخبرند. اما آنچه لازم به ذکر است این است که این نوع توحید مستلزم کشف و شهود بوده و اثبات آن به سادگی میسر نیست و تنها بر اهل شهود امکان دارد و آن چه ما بر آن تکلیف داریم همان توحید کلامی خودمان است که عرفان اسلامی چنین توحیدی را لازمه شروع راه سیر و سلوک می‌داند.
3. برخی از مطالب موجود در کتب إبن عربی مملو از استعارات عرفانی و کاربرد مجاز می‌باشد که تنها آشنای به این اصطلاحات می‌تواند آن را دریابد به طور مثال در آثار إبن عربی اشعاری وجود دارد که إبن عربی آن را خطاب به دختر استاد خود شیخ مکین الدین که هم پدر و هم دختر از عرفای زمان خود بوده اند گفته است و در آن عشق به پروردگار را در قالب اصطاحات عرفانی مطرح کرده است. اما شاهدیم که برخی از منتقدین، إبن عربی را انسانی هرزه تصور کرده اند که در این اشعار به هرزگی پرداخته است.
4. مطالبی در کتب إبن عربی به چشم می‌خورد که به هیچ وجه سازگار با مکتب تشیع نمی‌باشد و برخی از مکاشفاتی که از ایشان نقل می‌شود گویای این مطلب است ( برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب عارف و صوفی چه می‌گویند از جواد تهرانی)؛ که برخی از بزرگان و مشایخ علما این مطالب را از خود إبن عربی ندانسته و بر این باورند که به مرور زمان توسط برخی از مغرضین به آثار إبن عربی اضافه شده است.
5. در رابطه با مذهب إبن عربی نیز اقوال زیادی مطرح است. عده ای او را سنی دوازده امامی، برخی او را شیعه که تقیه می‌کرده است می‌دانند. اما در هر حال نباید از نکته ای غفلت کرد که در آثار إبن عربی مصادیق بارز انسان های کامل پیامبر و ائمه معرفی شده است گرچه راه را برای دیگران نیز مسدود نکرده است و اینکه آثار إبن عربی راه را برای نشو و نمای عرفان شیعی هموار کرده است.
6. از این نکته نیز نباید غفلت کرد که با توجه به عرفان شیعی قسمتی از راه را می‌توان در عرفان به وسیله محبت اهل بیت طی کرد اما درجات بالای عرفانی جز با متابعت اهل بیت و شیعه واقعی شدن قابل رفتن نیست. اگر با چنین مبنایی به مساله نظر شود باید گفت اگر إبن عربی و عرفای معروفی که زبانزد خاص و عام می‌باشند راه را به طور کامل طی کرده و به درجات بالا رسیده اند چنین نکته ای نمی‌شود مگر با فرض شیعی بودن و متابعت کامل ایشان.
7. و در آخر این که در هر مرام و مکتبی احتمال ورود انحرافات وجود دارد و چنین امری نباید باعث شود که موارد مثبت و اصل چنین جریاناتی زیر سوال برود و همانگونه که شهید مطهری فرموده اند عرفا نیز مانند سایر طبقات فرهنگی نسبت به اسلام نهایت خلوص را داشته اند منتها در این راه دچار انحرافاتی نیز به خصوص در بخش عملی آن می‌باشیم. در هر صورت آن چه مسلم است عرفان نظری در اسلام با زحمات إبن عربی و شاگردان او تبلور یافته و لذا بزرگانی چون آیت الله جوادی آملی در مقدمه سر الصلوة حضرت امام وی را شیخ اکبر خوانده و از او با احترام یاد می‌نمایند.
در پایان به سخنانی که شهید مطهری در معرفی إبن عربی ذکر کرده اند اشاره می‌نماییم:
«مسلما بزرگترین عرفای اسلام است . نه پیش از او و نه بعد از او کسی به پایه او نرسیده است . به همین جهت او را شیخ اکبر لقب داده اند . عرفان اسلامی از بدو ظهور قرن به قرن تکامل یافت . در هر قرنی – چنانکه
اشاره شد – عرفای بزرگی ظهور کردند و به عرفان تکامل بخشیدند و بر سرمایه اش افزودند . این تکامل تدریجی بود ولی در قرن هفتم به دست محی الدین عربی جهش پیدا کرد و به نهایت کمال خود رسید .
محی الدین عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد که سابقه نداشت . بخش دوم عرفان یعنی بخش علمی و نظری و فلسفی آن وسیله محی الدین پایه گذاری شد . عرفای بعد از او عموما ریزه خوار سفره او هستند . محی الدین علاوه بر اینکه عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد یکی از اعاجیب روزگار است . انسانی است شگفت و به همین دلیل اظهار عقیده های متضادی درباره اش شده است .
برخی او را ولی کامل ، قطب الاقطاب می خوانند و بعضی دیگر تا حد کفر تنزلش می دهند . گاهی ممیت الدین و گاهی محی الدین اش می خوانند . صدر المتألهین فیلسوف بزرگ و نابغه عظیم اسلامی نهایت احترام برای او قائل
است . محی الدین در دیده او از بوعلی سینا و فارابی بسی عظیمتر است . محی الدین بیش از دویست کتاب تألیف کرده است . بسیاری از کتابهای او و شاید همه کتابهایی که نسخه آنها موجود است ( در حدود سی کتاب )
چاپ شده است . مهمترین کتابهای او یکی فتوحات مکیه است که کتابی است بسیار بزرگ و در حقیقت یک دائره المعارف عرفانی است . دیگر کتاب فصوص الحکم است که اگر چه کوچک است ولی دقیقترین و
عمیقترین متن عرفانی است . شروح زیاد بر آن نوشته شده است . در هر عصری شاید دوسه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند. محی الدین در سال 638 در دمشق درگذشت و همانجا دفن شد . قبرش در شام هم اکنون معروف است .» (آشنایی با علوم اسلامی شهید مطهری )

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد