۱۳۹۸/۰۴/۲۰
–
۱۷۷۸ بازدید
باسلام بنده چن وقت هستش که سالک الی الله بشم ولی نه استادی دارم ونه ذکرخاصی میگم فقط نمازاول وقت باحضورقلب وترک محرمات وحال خوشی پیداکردم امابادیدن افرادوبعضی غذاهاوبعضی جاهااین حال میره میخاستم بپرسم بایدعزلت نشینی کنم یانه لطفاکمکم کنیداین حال ازدست ندهم
دوست گرامی. برنامه سلوکی خود را حفظ کنید و سعی کنید همواره در امور زندگی تعادل داشته باشید و از کارهای افراطی پرهیز کنید و به دنبال استادی هم باشید که شما را راهنمایی کند و مراقب قلب شما باشد و در مورد عزلت و خلوت به مطالب زیر توجه نمایید:امام صادق(ع) فرمود: «صاحب العزله متحصن بحصن الله متحرس بحراسته فیاطوبی لمن تفرد به سرا و علانیه » (هرکس عزلت گزیند در دژ الهی مسکن گزیده و خداوند از او نگهبانی میکند، پس خوشا به حال کسی که در پنهان و آشکار با او خلوت کرده است.خلوت حصار عبودیت و بنای سلوک راه دین و از آداب و ارکان سلوک در عرفان است که در قرآن، سیره پیامبر(ص)، ائمه اطهار(ع) و عارفان بزرگ به عنوان یکی از عوامل مهم در پرورش روح و تهذیب نفس با عناوینی از جمله: عزلت، چلهنشینی، اعتکاف و … مطرح گردیده است. «خلوت» برای سالک، بستری مناسب جهت رهایی از آشفتگی ها و تعلقات دنیوی ایجاد می کند، تا متوجه عالم غیب و وحدت گردد.
هیچ پیامبر و امامی نیست مگر اینکه مدتی از عمرش را عزلت گزیده است، حال چه در ابتدا مأموریت و رسالتش یا در انتهای آن! در این آیه کریمه تأمل کن: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیاً؛ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیاً . یاد کن قصه حضرت مریم(س) را در قرآن، آن زمان که آن حضرت از قومش جدا شد و در گوشهای خلوت، به عزلت نشست، اینجا بود که ما هم روح الهیمان را در چهره بشری زیبا و سرو قامت بسویش فرستادیم.
امام صادق(ع) فرمودند: کسی که عزلت گزیده است در حصن وارد شده و در حفظ و حراست الهی است، پس خوشا به حال کسی که در خلوت و جلوت تنها باشد.
حضرت ابراهیم علیه السلام به بت پرستان زمان خود فرمود:«أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیا. من از شما و آنچه که می پرستید دوری و عزلت گزیده و پروردگار خود را می خوانم و امیدوارم که خداوند مرا شقی و بد عاقبت نفرموده و از لطف خود محروم ننماید. (سوره مریم/۱۹، آیه۴۸(
همچنین آن حضرت پس از نجات از آتش فرمود:«وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیهْدینِ»؛ من به سوی پروردگارم خواهم رفت و او به زودی مرا راهنمایی میکند. (سوره صافات/۳۷، آیه۹۹(
یک نمونه از عزلت گزینی در داستان اصحاب کهف است که مجبور شدند از ظلم حاکمان زمان خود فرار کنند و به غار پناه ببرند، این داستان را قرآن کریم نقل کرده است. اصحاب کهف به یکدیگر گفتند: حال که از پادشاه و بت پرستی جدا شدیم، جایی برای فرار از اینان برویم پس به غار پناهنده شدند و خداوند رحمت خود را بر آنان نشر داد. پس از قوم خود جدا شدند و از میان آنها رفتند و بر توحید ثابت قدم ماندند. چون در غار وارد شدند از اذیت و آزار پادشاه و بت پرستان در امان ماندند. آنان جوانان خدا پرستی بودند که از هراس پادشاه ستمگر که مردم را به اجبار به بت پرستی می خواند به غار پناهنده شدند.
و اذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الی الکهف ینشرلکم ربکم من رحمته و یهیئ لکم من امرکم مرفقاً. اگر از مردم خود کناره جسته اید و جز خدا را نمی پرستید، به غار پناه برید تا خدا رحمت خویش برشما ارزانی دارد و نعمت تان را در آن مهیا دارد. (کهف: 16(
هر که را توفیق حق آمد دلیل*** گوشه ای بگرفت و رست از قال و قیل.
حضرت مریم هم که در کفالت حضرت زکریا یا شوهر خاله خود در آمد در قسمت شرقی بیت المقدس (مسجدالاقصی) سکونت گزید و از مردم به طور عموم عزلت اختیار نموده و کناره گیری کرد و فقط حضرت زکریا از احوال او با خبر بود و گاهی به او سر می زد، غذا و میوه های بهشتی نزدش مشاهده می کرد و با تعجب سؤال می نمود که این میوه و غذا از کجاست؟ مریم پاسخ می داد از موهبت پروردگار می باشد که به من ارزانی فرموده است.
مصداق بارز دیگر سیره پیامبر اکرم(ص) است که عادت داشت قبل از بعثت در حدود 35 سالگی، سالی یک ماه در غار حراء خلوت گزیده و مطابق دین ابراهیم عبادت می کرد و در باره ی خدا و مخلوقات تفکر می کرد آیا می شود که خالق و مدبر انسان و هستی آفریده خود را مهمل و بی هدف و بدون برنامه تنها بگذارد. و در آستانه بعثت نیز میل فراوانی به خلوت داشت تا بدانجا که قریشیان به طعن و تعریض می گفتند: انّ محمداً عَشِق رَبّه : محمد عاشق پروردگارش شده است. ( السیره النبویه بن هاشم 1/252- میناگر عشق (639
خلوت نشینی یا خلوت نشستن از آداب لازم سلوک است . خلوت نشینی در نزد صوفیه عبارت است از دوری از خلق به قصد عبادت و ریاضت تا بدین سبب ، حالت انقطاع و جمعیت خاطر و تمرکز فکر حاصل آید .
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد *** فتح آن در نظر رحمت درویشان است( غزل 52 (
همچنین سنت خلوت نشینی از سنن پسندیده انبیا و اولیا است ، چنانکه حضرت موسی چهل شبانه و روز به میقات رفت و از خلق و خلایق دوری گزید . همین طور حضرت عیسی نیز ادب خلوت نشیینی را رعایت می کرد .
وقتی حق تعالی حضرت موسی را برای استماع کلام خود بی واسطه، امر فرمود که به میقات بیاید همانطور که در (سوره بقره آیه 51) آمده است، پس چهل شبانه روز به خلوت او را آراسته کرد تا به این مقام برسد.
در خبری معروف آمده است : هر که برای خداوند چهل بامداد ، خالص و بی شائبه باشد ، چشمه ساران حکمت و فرزانگی از قلبش جوشیدن گیرد و بر زبانش جاری گردد .
بنابراین حکمت خلوت نشینی در چهل صباح آن است که در هر صباح ، حجابی از سالک برداشته شود . و نشان صحت خلوت نشینی آن است که پس از اتمام این دوره ، جویبار حکمت از دل او بجوشد و بر زبانش جاری گردد .
در روایات بر وجود مصلّی (نمازخانه) در خانه تأکید شده است. جایی که دائماً سجاده پهن است و به نماز و عبادت اختصاص دارد. رسول الله و فاطمه زهرا و همه ائمه: در خانه مصلی داشتهاند و مستحّب است انسان با مصلی همچون مسجد رفتار کند. سابق بر این افراد در خانه های خود اطاقکی مخصوص ذکر و عبادت می ساخته اند و این اطاقک خلوت ایشان با خداوند را تامین می کرده است.
در قرآن به بیان فواید خلوت کردن در دل شب اشاره شده و اینکه بیداری در شب بهتر و استوارتر است؛ چراکه در طول روز تمرکز و فرصت کافی برای خلوت وجود ندارد:
«اِنَّ نَاشِئَهِ الَلیلِ هِی اَشَدُّ وَطاً وَاَقوَمَ قِیلَا اِن لَکَ فِی النَّهارِ سَبحًا طَوِیلًا وَ اذکُرُ اسمِ رَبِّکَ وَ تَبَتَّل اِلَیهِ تَبتِیلَا» (مزمل: 5).
بی تردید عبادتی که در دل شب انجام می گیرد، پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درستتر است. تو را در روز (برای مشاغل فراوان معنوی و هدایت مردم و حل مشکلات نیازمندان) رفتوآمدی طولانی است، پس ساعتهای شب برای عبادت فرصتی بهتر است.
چند روایت در فضیلت عزلت و خلوت:
1- علی(ع): «کناره گیری از دنیاپرستان، جامع هر گونه صلاح(درستی)است.»(غررالحکم ح 6505 )
2- علی (ع):«پیوستن به خدا، در کناره گیری از مردم است. » (غررالحکم ح 1750)
3- علی (ع): «تنهایی، آسایش برای عبادت کنندگان است.» (غررالحکم ح 661)
4-علی(ع):«کسی که ازمردم کناره گرفت،انسش به خداوندسبحان زیادترمی شود.»(غرراحکم ح 6504)
5- پیامبر(ص): «گوشه گیری، سالم ماندن است.» (کنزالعمال ح 7 /699)
6- علی (ع):« سلامتی دین در کناره گیری از مردم است.» (غررالحکم ح 5609)
7- امام صادق (ع) : «اگر توانستی که از خانه ات بیرون نیایی این کار را بکن، زیرا وقتی بیرون آمدی باید غیبت نکنی، دروغ نگویی، حسادت نورزی، ریا نکنی، تملق نگویی و سازش کاری نکنی.» (الکافی 8 /128)
8- از علت گوشه نشینی از امام صادق سؤال کردند فرمود:« زمانه فاسد شده و برادران تغییر کرده اند، بنابراین آرامش دل را در تنهایی یافتم.» (بحار 47 /60)
9- پیامبر(ص): «حکمت ده جزء است نُه جزء در گوشه گیری و یک جزء در خاموشی است.» (کنز العمال 2 /372)
10-علی(ع):«مداومت برتنهایی،سلامت بیشتری درپی داردتا آمیزش با مردم.»(غررالحکم ح 9796)
فرق عزلت و خلوت:
عزلت یعنی دوری جستن از کسانی که مقصد اعلایشان خداوند نیست. یعنی همراه نشدن با اهل دنیا و کسانی که به ماسوی الله دل بستهاند.
از امام رضا علیه السلام پرسیدند: مردمان پست کیانند؟ فرمود: «هرکس چیزی داشته باشد که او را از خدا بازدارد» (بحارالانوار،ج۷۵، ص۳۳۵.)
پس عزلت یعنی دوری از انسانهای پست و دون همّت که به چیزی غیر حق دل بستهاند اگرچه آن چیز حور و قصور باشد.
به قول شاعر:
خدایا زاهد از تو حور میخواهد قصورش بین
به جنّت از درت بگریزد او یا رب شعورش بین
این عزلت و کناره گیری در ظاهر و باطن از مردم غافل، مرتبه شدیدتری نیز دارد که از آن تعبیر به خلوت شده است که در واقع عزلتی بر عزلتی دیگر است و اهل خلوت و وحدت در این مقام به اسرار عرفانی زیادی دست می یابند که در وصف آن بسیار سخن گفته شده است.
اصل در عزلت و خلوت بر عزلت و خلوت قلبی است و عزلت و خلوت ظاهری جز در مواردی خاص به دستور استاد عرفان توصیه نمی شده و نمی شود، آن هم برای مدت زمانی محدود. همچنان که پیامبر اسلام در غار حرا برای مدتی عزلت اختیار می نمود.
معنای حقیقی و باطنی خلوت در واقع تمرین و تمرکز برای رهایی از تکثرات وافکار دنیوی و دائمالحضور بودن خداوند در تمامی عرصههای فردی و اجتماعی است.
پس عزلت عبارت است از کناره گیری از غیر اهل الله از مردمان، سیما از نسوان و طفلان و عوام و ارباب عقول ناقصه و اهل عصیان و طالبین دنیا مگر به قدر ضرورت و حاجت و مصاحبت و مجالست به اهل طاعت منافی این خلوت نیست. اما خلوت بیشتر مربوط به خلوت دل است با خداوند که همان عزلت باطنی است.
عزلت باطنی یعنی اینکه ظاهر با مردم است اما باطن خود را ازمردم جدا نگهدارد . خلوت و عزلتی در تصوف و عرفان اسلامی پسندیده و موردتائید پیران صاحب ولایت است که انسان مومن از نفس خویش عزلت گیرد و پیرو هوای نفس نباشد.
در روایت است که: کن فی الناس و لا تکن معهم. با مردم باش اما از مردم مباش.
هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای من درمیان جمع ودلم جای دیگراست.
آداب خلوت نشینی و چله:
1- اطاق کوچک و خالی ای را انتخاب کند که بدور از شلوغی باشد و چیزی که حواس را به خود مشغول و فکر را از تمرکز باز دارد در آن نباشد.
2- پیوسته بر وضو بودن است ، تا مسلح باشد و شیطان برو ظفر نیابد ، که « الوضوء سلاح المومن.
3- مداومت نمودن بر کلمه « لا اله الا الله » است.
4- مداومت بر نفی خاطرست ، باید که هر خاطر آید از نیک و بد جمله به « الا اله » نفی می کند ، بدان معنی که گوید هیچ چیز نمی خواهم الا خدای.
5- دوام صوم است ، باید پیوسته روزه دارد ، که روزه را در قطع تعلقات بشری و خمود صفات حیوانی و بهیمی خاصیتی عظیم است.
6- دوام سکوت است ، باید که با هیچ کس سخن نگوید مگر با استاد خود بقدر ضرورت.
7- از آداب خلوت یکی تقلیل طعام است نه چندانک ضعیف و بی قوت شود ، آن مقدار که قوت مواظبت بر ذکر سخت ومدام گفتن باقی باشد . فی الجمله باید که در شب سبک باشد تا خواب غلبه نکند و از ذکر بازنماند از قلت طعام یا کثرت . و آن مقدار طعام که خورد با ذکر و حضور دل خورد ، و لقمه کوچک بردارد ، و بشره نخورد و چون نیم سیر شد دست بدارد تا اسراف نبود . و در طعام تکلف نکند تا لذیذ باشد ، و از گوشت بسیار احتراز کندو
8- در قلت خواب کوشد ، تا بتواند باختیار پهلو بر زمین ننهد مگر از غلبات خواب بیخود بیفتد یا خوابش ببرد ، چون با خویش آمد برخیزد و وضو تازه کند و بذکر مشغول شود.
رهبانیت منفی:
1- رهبانیت :منسوب به رهبان از ماده رهب بر وزن وهب به معنی خوف وخشیت می باشد و به کسانی گفته می شود که به عنوان ترس از خدا و پرداختن به عبادت دائمی ترک دنیا گفته و از مردم و جامعه جدا می شود ، و بدیهی است چنین کسانی نه ازدواج می کنند و نه تشکیل خانواده می دهند . تاریخ می گوید این عمل از قدیم در میان هندو ها رائج بوده ، و هم اکنون در میان مرتاضان هند نمونه های روشن آن را می بینیم . تاریخ مسیحیت نیز نشان می دهد که در قرون نخستین مسیحیت رهبانیت به شکل امروز در میان آنها وجود نداشت و آغاز پیدایش آن را از بعد از قرن سوم میلادی نوشته اند . از همان زمان شخصی بنام دیسیوس امپراطور روم شد و دست به مبارزه شدیدی با مسیحیان زد و موجب رانده شدن آنها به کوهها و بیابانها گردید و رهبانیت از آن زمان پیدا شد .
2- به نظر می رسد و تاریخ نیز گواهی می دهد که رهبانیت یک نوع واکنش منفی روانی در برابر شکست های اجتماعی بوده ، زیرا می دانیم شکست یک فرد یا یک ملت گاهی بصورت یک عامل سازنده تجلی می کند و فرد و جامعه را به سراغ شستشوی نقطه های ضعف می فرستد.این مخصوص افراد و جوامعی است که ذاتاً مثبت و فعال باشند ولی گاهی سرچشمه ضعف و بد بینی و گریز از اجتماع و پناه بردن به تخیلات و جستجوی اهداف نهایی در عالم خیال می گردد و این در مورد افرادی است که منفی ، تنبل و ناتوان بار آمده اند .
3- رهبانیت تمام زیانهای انزوای اجتماعی را در بر دارد و از انجا که بر خلاف روح اجتماعی انسان است علاوه بر تضعیف بنیه جامعه موجب انحرافات اخلاقی و روانی نیز می گردد ، از نظر اجتماعی میدان را برای طبقات استثمار کننده می گشاید و به آنها امکان می دهد که منابع حیات هر چه بیشتر بهره گیرند و همه چیز را به خود اختصاص دهند . یکی از جامعه شناسان می گوید : مطالعاتی که در مورد افراد تارک دنیا و صومعه نشین شده نشان می دهد که انزوا اثری بدی در روح آنها گذارده و در آنان تولید افسردگی و یأس و وهم و در غالب اوقات تولید اختلال روانی می کند
(ساموئیل کینک) رهبانیت جامعه انسانی را به قهقرا برمی گرداند و موجب عقب ماندگی در شئون مختلف فکری و اجتماعی می شود .
4- باید توجه داشت که رهبانیت به شدت از ناحیه اسلام نفی شده و حدیث معروف « لا رهبانیه فی الاسلام » در اسلام رهبانیت وجود ندارد ، در بسیاری از منابع اسلامی نقل گردیده است و همانطور که گفتیم زهد اسلامی که به معنی سادگی در زندگی و حذف تجملات در عین نفوذ کردن در متن زندگی اجتماعی ، از رهبانیت جداست زیرا رهبانیت به معنی جدائی و بیگانگی از اجتماع است و زهد به معنی وارستگی به خاطر اجتماعی تر زیستن است.
شاهد این سخن اینکه در حدیث عثمان بن مظعون که فرزندش از دنیا رفت و به کلی از زندگی مأیوس و جدا شد و تصمیم به رهبانیت گرفت می خوانیم پیامبر صلوات الله علیه صریحاً به او گفت « خداوند هیچ گاه رهبانیت را بر ما مقرر نداشته ، رهبانیت پیروان من تنها در جهاد است » یعنی اگر تصمیم داری پشت پا به زندگی مادی بزنی این کار را به صورت منفی و انزوای اجتماعی انجام مده بلکه در یک مسیر مثبت یعنی جهاد بخاطر سر بلندی اجتماع ، هدف خود را جستجو کن ، این همان وارستگی بخاطر اجتماعی زیستن است .در حدیثی از امام موسی بن جعفر نقل شده است که کسی از او پرسید : هل یصلح للرجل ان یسیح فی الارض او یرهب فی بیت لا یخرج منه ؟ مرد مسلمان سیاحت کند یارهبانیت اختیار کرده در خانه بنشیند و از آن خارج نشود ؟ امام در پاسخ گفت : نه
توضیح اینکه سیاحت که در این روایت در ردیف رهبانیت قرار گرفته و از هر دو نهی شده یک نوع رهبانیت سیار بوده است به معنی که بعضی از افراد بدون اینکه خانه و زندگی برای خود تهیه کنند و یا کسب و کاری داشته باشند به صورت جهانگردی بدون زاد و توشه دائماً از نقطه ای به نقطه دیگر می رفتند و با گرفتن کمک از مردم و گدائی زندگی می کردند ، و به این ترتیب اسلام هم رهبانیت ثابت را نفی کرده و هم رهبانیت سیار را .
از توضیحات بالا روشن شد که اصولاً مسئله ای بنام رهبانیت نه در اسلام وجود دارد و نه در مسیحیت اصلی وجود داشته است ، و وجود آن در مسیحیت تحریف یافته دلیل بر استعماری بودن این نوع مذهب آمیخته با خرافه است و هرگز نمی تواند مقیاس برای ارزیابی انگیزه مذاهب بطور کلی گردد.
فرق زهد اسلامی و رهبانیت:
اسلام به زهد دعوت و رهبانیت را محکوم کرده است. زاهد و راهب هر دو از تنعم و لذت گرایی دوری می جویند ولی راهب از جامعه و تعهدات و مسئولیتهای اجتماعی می گریزد و آنها را جزء امور پست و مادی دنیایی می شمارد و به صومعه و دیر و دامن کوه پناه می برد، اما زاهد به جامعه و ملاکهای آن و ایده های آن و مسئولیتها و تعهد ها ی آن رو می آورد. زاهد و راهب هر دو آخرت گرایند، اما زاهد آخرت گرای جامعه گراست و راهب آخرت گرای جامعه گریز. در لذت گریزی نیز این دو در یک حد نمی باشند؛ راهب سلامت و نظافت و قوت و انتخاب همسر و تولید فرزند را تحقیر می کند. اما زاهد حفظ سلامت و رعایت نظافت و برخورداری از همسر و فرزند را جزء وظیفه می شمارد. زاهد و راهب هر دو تارک دنیایند، اما دنیایی که زاهد آن را رها می کند سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و این امور را کمال مطلوب و نهایت آرزو دانستن است. ولی دنیایی که راهب آن را ترک می کند کار، فعالیت و تعهد و مسئولیت اجتماعی است. این است که زهد زاهد بر خلاف رهبانیت راهب در متن زندگی و در بطن روابط اجتماعی است و نه تنها با تعهد و مسئولیت اجتماعی و جامعه گرایی منافات ندارد، بلکه وسیله بسیار مناسبی است برای خوب از عهده مسئولیتها بر آمدن. تفاوت روش زاهد و راهب، از دو جهان بینی مختلف ناشی می شود. از نظر راهب، جهان دنیا و آخرت دو جهان کاملاً از یکدیگر جدا و بی ارتباط به یکدیگرند؛ حساب سعادت جهان دنیا نیز از حساب سعادت آخرت کاملاً جداست بلکه کاملاً متضاد با یکدیگرند و غیر قابل جمع، طبعاً کار مؤثر در سعادت دنیا نیز از کار مؤثر در سعادت آخرت مجزاست. و به عبارت دیگر وسایل سعادت دنیا با وسایل سعادت آخرت مغایر و مباین است؛ امکان ندارد یک کار و یک چیز هم وسیله سعادت دنیا باشد وهم وسیله سعادت آخرت. ولی در جهان بینی زاهد، دنیا و آخرت به یکدیگر پیوسته اند، دنیا مزرعه آخرت است. از نظر زاهد آنچه به زندگی این جهان سامان می بخشد و موجب رونق و صفا و امنیت و آسایش آن می گردد، این است که ملاکهای اخروی و آن جهانی وارد زندگی این جهانی شود، و آنچه مایع و پایه سعادت و آن جهانی است این است که تعهدات و مسئولیتهای این جهانی خوب انجام شود و با ایمان و پاکی و طهارت و تقوا توام باشد. حقیقت این است که فلسفه زهد زاهد و رهبانیت راهب، کاملاً مغایر یکدیگر است. اساساً رهبانیت تحریف و انحرافی است که افراد بشر، از روی جهالت یا اغراض سوء، در زمینة تعلیمات زهد گرایانه انبیاء ایجاد کرده اند. مجموعه آثار شهید مطهری ج14 ـ سیری در نهج البلاغه شهید مطهری
هیچ پیامبر و امامی نیست مگر اینکه مدتی از عمرش را عزلت گزیده است، حال چه در ابتدا مأموریت و رسالتش یا در انتهای آن! در این آیه کریمه تأمل کن: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیاً؛ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیاً . یاد کن قصه حضرت مریم(س) را در قرآن، آن زمان که آن حضرت از قومش جدا شد و در گوشهای خلوت، به عزلت نشست، اینجا بود که ما هم روح الهیمان را در چهره بشری زیبا و سرو قامت بسویش فرستادیم.
امام صادق(ع) فرمودند: کسی که عزلت گزیده است در حصن وارد شده و در حفظ و حراست الهی است، پس خوشا به حال کسی که در خلوت و جلوت تنها باشد.
حضرت ابراهیم علیه السلام به بت پرستان زمان خود فرمود:«أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیا. من از شما و آنچه که می پرستید دوری و عزلت گزیده و پروردگار خود را می خوانم و امیدوارم که خداوند مرا شقی و بد عاقبت نفرموده و از لطف خود محروم ننماید. (سوره مریم/۱۹، آیه۴۸(
همچنین آن حضرت پس از نجات از آتش فرمود:«وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیهْدینِ»؛ من به سوی پروردگارم خواهم رفت و او به زودی مرا راهنمایی میکند. (سوره صافات/۳۷، آیه۹۹(
یک نمونه از عزلت گزینی در داستان اصحاب کهف است که مجبور شدند از ظلم حاکمان زمان خود فرار کنند و به غار پناه ببرند، این داستان را قرآن کریم نقل کرده است. اصحاب کهف به یکدیگر گفتند: حال که از پادشاه و بت پرستی جدا شدیم، جایی برای فرار از اینان برویم پس به غار پناهنده شدند و خداوند رحمت خود را بر آنان نشر داد. پس از قوم خود جدا شدند و از میان آنها رفتند و بر توحید ثابت قدم ماندند. چون در غار وارد شدند از اذیت و آزار پادشاه و بت پرستان در امان ماندند. آنان جوانان خدا پرستی بودند که از هراس پادشاه ستمگر که مردم را به اجبار به بت پرستی می خواند به غار پناهنده شدند.
و اذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الی الکهف ینشرلکم ربکم من رحمته و یهیئ لکم من امرکم مرفقاً. اگر از مردم خود کناره جسته اید و جز خدا را نمی پرستید، به غار پناه برید تا خدا رحمت خویش برشما ارزانی دارد و نعمت تان را در آن مهیا دارد. (کهف: 16(
هر که را توفیق حق آمد دلیل*** گوشه ای بگرفت و رست از قال و قیل.
حضرت مریم هم که در کفالت حضرت زکریا یا شوهر خاله خود در آمد در قسمت شرقی بیت المقدس (مسجدالاقصی) سکونت گزید و از مردم به طور عموم عزلت اختیار نموده و کناره گیری کرد و فقط حضرت زکریا از احوال او با خبر بود و گاهی به او سر می زد، غذا و میوه های بهشتی نزدش مشاهده می کرد و با تعجب سؤال می نمود که این میوه و غذا از کجاست؟ مریم پاسخ می داد از موهبت پروردگار می باشد که به من ارزانی فرموده است.
مصداق بارز دیگر سیره پیامبر اکرم(ص) است که عادت داشت قبل از بعثت در حدود 35 سالگی، سالی یک ماه در غار حراء خلوت گزیده و مطابق دین ابراهیم عبادت می کرد و در باره ی خدا و مخلوقات تفکر می کرد آیا می شود که خالق و مدبر انسان و هستی آفریده خود را مهمل و بی هدف و بدون برنامه تنها بگذارد. و در آستانه بعثت نیز میل فراوانی به خلوت داشت تا بدانجا که قریشیان به طعن و تعریض می گفتند: انّ محمداً عَشِق رَبّه : محمد عاشق پروردگارش شده است. ( السیره النبویه بن هاشم 1/252- میناگر عشق (639
خلوت نشینی یا خلوت نشستن از آداب لازم سلوک است . خلوت نشینی در نزد صوفیه عبارت است از دوری از خلق به قصد عبادت و ریاضت تا بدین سبب ، حالت انقطاع و جمعیت خاطر و تمرکز فکر حاصل آید .
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد *** فتح آن در نظر رحمت درویشان است( غزل 52 (
همچنین سنت خلوت نشینی از سنن پسندیده انبیا و اولیا است ، چنانکه حضرت موسی چهل شبانه و روز به میقات رفت و از خلق و خلایق دوری گزید . همین طور حضرت عیسی نیز ادب خلوت نشیینی را رعایت می کرد .
وقتی حق تعالی حضرت موسی را برای استماع کلام خود بی واسطه، امر فرمود که به میقات بیاید همانطور که در (سوره بقره آیه 51) آمده است، پس چهل شبانه روز به خلوت او را آراسته کرد تا به این مقام برسد.
در خبری معروف آمده است : هر که برای خداوند چهل بامداد ، خالص و بی شائبه باشد ، چشمه ساران حکمت و فرزانگی از قلبش جوشیدن گیرد و بر زبانش جاری گردد .
بنابراین حکمت خلوت نشینی در چهل صباح آن است که در هر صباح ، حجابی از سالک برداشته شود . و نشان صحت خلوت نشینی آن است که پس از اتمام این دوره ، جویبار حکمت از دل او بجوشد و بر زبانش جاری گردد .
در روایات بر وجود مصلّی (نمازخانه) در خانه تأکید شده است. جایی که دائماً سجاده پهن است و به نماز و عبادت اختصاص دارد. رسول الله و فاطمه زهرا و همه ائمه: در خانه مصلی داشتهاند و مستحّب است انسان با مصلی همچون مسجد رفتار کند. سابق بر این افراد در خانه های خود اطاقکی مخصوص ذکر و عبادت می ساخته اند و این اطاقک خلوت ایشان با خداوند را تامین می کرده است.
در قرآن به بیان فواید خلوت کردن در دل شب اشاره شده و اینکه بیداری در شب بهتر و استوارتر است؛ چراکه در طول روز تمرکز و فرصت کافی برای خلوت وجود ندارد:
«اِنَّ نَاشِئَهِ الَلیلِ هِی اَشَدُّ وَطاً وَاَقوَمَ قِیلَا اِن لَکَ فِی النَّهارِ سَبحًا طَوِیلًا وَ اذکُرُ اسمِ رَبِّکَ وَ تَبَتَّل اِلَیهِ تَبتِیلَا» (مزمل: 5).
بی تردید عبادتی که در دل شب انجام می گیرد، پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درستتر است. تو را در روز (برای مشاغل فراوان معنوی و هدایت مردم و حل مشکلات نیازمندان) رفتوآمدی طولانی است، پس ساعتهای شب برای عبادت فرصتی بهتر است.
چند روایت در فضیلت عزلت و خلوت:
1- علی(ع): «کناره گیری از دنیاپرستان، جامع هر گونه صلاح(درستی)است.»(غررالحکم ح 6505 )
2- علی (ع):«پیوستن به خدا، در کناره گیری از مردم است. » (غررالحکم ح 1750)
3- علی (ع): «تنهایی، آسایش برای عبادت کنندگان است.» (غررالحکم ح 661)
4-علی(ع):«کسی که ازمردم کناره گرفت،انسش به خداوندسبحان زیادترمی شود.»(غرراحکم ح 6504)
5- پیامبر(ص): «گوشه گیری، سالم ماندن است.» (کنزالعمال ح 7 /699)
6- علی (ع):« سلامتی دین در کناره گیری از مردم است.» (غررالحکم ح 5609)
7- امام صادق (ع) : «اگر توانستی که از خانه ات بیرون نیایی این کار را بکن، زیرا وقتی بیرون آمدی باید غیبت نکنی، دروغ نگویی، حسادت نورزی، ریا نکنی، تملق نگویی و سازش کاری نکنی.» (الکافی 8 /128)
8- از علت گوشه نشینی از امام صادق سؤال کردند فرمود:« زمانه فاسد شده و برادران تغییر کرده اند، بنابراین آرامش دل را در تنهایی یافتم.» (بحار 47 /60)
9- پیامبر(ص): «حکمت ده جزء است نُه جزء در گوشه گیری و یک جزء در خاموشی است.» (کنز العمال 2 /372)
10-علی(ع):«مداومت برتنهایی،سلامت بیشتری درپی داردتا آمیزش با مردم.»(غررالحکم ح 9796)
فرق عزلت و خلوت:
عزلت یعنی دوری جستن از کسانی که مقصد اعلایشان خداوند نیست. یعنی همراه نشدن با اهل دنیا و کسانی که به ماسوی الله دل بستهاند.
از امام رضا علیه السلام پرسیدند: مردمان پست کیانند؟ فرمود: «هرکس چیزی داشته باشد که او را از خدا بازدارد» (بحارالانوار،ج۷۵، ص۳۳۵.)
پس عزلت یعنی دوری از انسانهای پست و دون همّت که به چیزی غیر حق دل بستهاند اگرچه آن چیز حور و قصور باشد.
به قول شاعر:
خدایا زاهد از تو حور میخواهد قصورش بین
به جنّت از درت بگریزد او یا رب شعورش بین
این عزلت و کناره گیری در ظاهر و باطن از مردم غافل، مرتبه شدیدتری نیز دارد که از آن تعبیر به خلوت شده است که در واقع عزلتی بر عزلتی دیگر است و اهل خلوت و وحدت در این مقام به اسرار عرفانی زیادی دست می یابند که در وصف آن بسیار سخن گفته شده است.
اصل در عزلت و خلوت بر عزلت و خلوت قلبی است و عزلت و خلوت ظاهری جز در مواردی خاص به دستور استاد عرفان توصیه نمی شده و نمی شود، آن هم برای مدت زمانی محدود. همچنان که پیامبر اسلام در غار حرا برای مدتی عزلت اختیار می نمود.
معنای حقیقی و باطنی خلوت در واقع تمرین و تمرکز برای رهایی از تکثرات وافکار دنیوی و دائمالحضور بودن خداوند در تمامی عرصههای فردی و اجتماعی است.
پس عزلت عبارت است از کناره گیری از غیر اهل الله از مردمان، سیما از نسوان و طفلان و عوام و ارباب عقول ناقصه و اهل عصیان و طالبین دنیا مگر به قدر ضرورت و حاجت و مصاحبت و مجالست به اهل طاعت منافی این خلوت نیست. اما خلوت بیشتر مربوط به خلوت دل است با خداوند که همان عزلت باطنی است.
عزلت باطنی یعنی اینکه ظاهر با مردم است اما باطن خود را ازمردم جدا نگهدارد . خلوت و عزلتی در تصوف و عرفان اسلامی پسندیده و موردتائید پیران صاحب ولایت است که انسان مومن از نفس خویش عزلت گیرد و پیرو هوای نفس نباشد.
در روایت است که: کن فی الناس و لا تکن معهم. با مردم باش اما از مردم مباش.
هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای من درمیان جمع ودلم جای دیگراست.
آداب خلوت نشینی و چله:
1- اطاق کوچک و خالی ای را انتخاب کند که بدور از شلوغی باشد و چیزی که حواس را به خود مشغول و فکر را از تمرکز باز دارد در آن نباشد.
2- پیوسته بر وضو بودن است ، تا مسلح باشد و شیطان برو ظفر نیابد ، که « الوضوء سلاح المومن.
3- مداومت نمودن بر کلمه « لا اله الا الله » است.
4- مداومت بر نفی خاطرست ، باید که هر خاطر آید از نیک و بد جمله به « الا اله » نفی می کند ، بدان معنی که گوید هیچ چیز نمی خواهم الا خدای.
5- دوام صوم است ، باید پیوسته روزه دارد ، که روزه را در قطع تعلقات بشری و خمود صفات حیوانی و بهیمی خاصیتی عظیم است.
6- دوام سکوت است ، باید که با هیچ کس سخن نگوید مگر با استاد خود بقدر ضرورت.
7- از آداب خلوت یکی تقلیل طعام است نه چندانک ضعیف و بی قوت شود ، آن مقدار که قوت مواظبت بر ذکر سخت ومدام گفتن باقی باشد . فی الجمله باید که در شب سبک باشد تا خواب غلبه نکند و از ذکر بازنماند از قلت طعام یا کثرت . و آن مقدار طعام که خورد با ذکر و حضور دل خورد ، و لقمه کوچک بردارد ، و بشره نخورد و چون نیم سیر شد دست بدارد تا اسراف نبود . و در طعام تکلف نکند تا لذیذ باشد ، و از گوشت بسیار احتراز کندو
8- در قلت خواب کوشد ، تا بتواند باختیار پهلو بر زمین ننهد مگر از غلبات خواب بیخود بیفتد یا خوابش ببرد ، چون با خویش آمد برخیزد و وضو تازه کند و بذکر مشغول شود.
رهبانیت منفی:
1- رهبانیت :منسوب به رهبان از ماده رهب بر وزن وهب به معنی خوف وخشیت می باشد و به کسانی گفته می شود که به عنوان ترس از خدا و پرداختن به عبادت دائمی ترک دنیا گفته و از مردم و جامعه جدا می شود ، و بدیهی است چنین کسانی نه ازدواج می کنند و نه تشکیل خانواده می دهند . تاریخ می گوید این عمل از قدیم در میان هندو ها رائج بوده ، و هم اکنون در میان مرتاضان هند نمونه های روشن آن را می بینیم . تاریخ مسیحیت نیز نشان می دهد که در قرون نخستین مسیحیت رهبانیت به شکل امروز در میان آنها وجود نداشت و آغاز پیدایش آن را از بعد از قرن سوم میلادی نوشته اند . از همان زمان شخصی بنام دیسیوس امپراطور روم شد و دست به مبارزه شدیدی با مسیحیان زد و موجب رانده شدن آنها به کوهها و بیابانها گردید و رهبانیت از آن زمان پیدا شد .
2- به نظر می رسد و تاریخ نیز گواهی می دهد که رهبانیت یک نوع واکنش منفی روانی در برابر شکست های اجتماعی بوده ، زیرا می دانیم شکست یک فرد یا یک ملت گاهی بصورت یک عامل سازنده تجلی می کند و فرد و جامعه را به سراغ شستشوی نقطه های ضعف می فرستد.این مخصوص افراد و جوامعی است که ذاتاً مثبت و فعال باشند ولی گاهی سرچشمه ضعف و بد بینی و گریز از اجتماع و پناه بردن به تخیلات و جستجوی اهداف نهایی در عالم خیال می گردد و این در مورد افرادی است که منفی ، تنبل و ناتوان بار آمده اند .
3- رهبانیت تمام زیانهای انزوای اجتماعی را در بر دارد و از انجا که بر خلاف روح اجتماعی انسان است علاوه بر تضعیف بنیه جامعه موجب انحرافات اخلاقی و روانی نیز می گردد ، از نظر اجتماعی میدان را برای طبقات استثمار کننده می گشاید و به آنها امکان می دهد که منابع حیات هر چه بیشتر بهره گیرند و همه چیز را به خود اختصاص دهند . یکی از جامعه شناسان می گوید : مطالعاتی که در مورد افراد تارک دنیا و صومعه نشین شده نشان می دهد که انزوا اثری بدی در روح آنها گذارده و در آنان تولید افسردگی و یأس و وهم و در غالب اوقات تولید اختلال روانی می کند
(ساموئیل کینک) رهبانیت جامعه انسانی را به قهقرا برمی گرداند و موجب عقب ماندگی در شئون مختلف فکری و اجتماعی می شود .
4- باید توجه داشت که رهبانیت به شدت از ناحیه اسلام نفی شده و حدیث معروف « لا رهبانیه فی الاسلام » در اسلام رهبانیت وجود ندارد ، در بسیاری از منابع اسلامی نقل گردیده است و همانطور که گفتیم زهد اسلامی که به معنی سادگی در زندگی و حذف تجملات در عین نفوذ کردن در متن زندگی اجتماعی ، از رهبانیت جداست زیرا رهبانیت به معنی جدائی و بیگانگی از اجتماع است و زهد به معنی وارستگی به خاطر اجتماعی تر زیستن است.
شاهد این سخن اینکه در حدیث عثمان بن مظعون که فرزندش از دنیا رفت و به کلی از زندگی مأیوس و جدا شد و تصمیم به رهبانیت گرفت می خوانیم پیامبر صلوات الله علیه صریحاً به او گفت « خداوند هیچ گاه رهبانیت را بر ما مقرر نداشته ، رهبانیت پیروان من تنها در جهاد است » یعنی اگر تصمیم داری پشت پا به زندگی مادی بزنی این کار را به صورت منفی و انزوای اجتماعی انجام مده بلکه در یک مسیر مثبت یعنی جهاد بخاطر سر بلندی اجتماع ، هدف خود را جستجو کن ، این همان وارستگی بخاطر اجتماعی زیستن است .در حدیثی از امام موسی بن جعفر نقل شده است که کسی از او پرسید : هل یصلح للرجل ان یسیح فی الارض او یرهب فی بیت لا یخرج منه ؟ مرد مسلمان سیاحت کند یارهبانیت اختیار کرده در خانه بنشیند و از آن خارج نشود ؟ امام در پاسخ گفت : نه
توضیح اینکه سیاحت که در این روایت در ردیف رهبانیت قرار گرفته و از هر دو نهی شده یک نوع رهبانیت سیار بوده است به معنی که بعضی از افراد بدون اینکه خانه و زندگی برای خود تهیه کنند و یا کسب و کاری داشته باشند به صورت جهانگردی بدون زاد و توشه دائماً از نقطه ای به نقطه دیگر می رفتند و با گرفتن کمک از مردم و گدائی زندگی می کردند ، و به این ترتیب اسلام هم رهبانیت ثابت را نفی کرده و هم رهبانیت سیار را .
از توضیحات بالا روشن شد که اصولاً مسئله ای بنام رهبانیت نه در اسلام وجود دارد و نه در مسیحیت اصلی وجود داشته است ، و وجود آن در مسیحیت تحریف یافته دلیل بر استعماری بودن این نوع مذهب آمیخته با خرافه است و هرگز نمی تواند مقیاس برای ارزیابی انگیزه مذاهب بطور کلی گردد.
فرق زهد اسلامی و رهبانیت:
اسلام به زهد دعوت و رهبانیت را محکوم کرده است. زاهد و راهب هر دو از تنعم و لذت گرایی دوری می جویند ولی راهب از جامعه و تعهدات و مسئولیتهای اجتماعی می گریزد و آنها را جزء امور پست و مادی دنیایی می شمارد و به صومعه و دیر و دامن کوه پناه می برد، اما زاهد به جامعه و ملاکهای آن و ایده های آن و مسئولیتها و تعهد ها ی آن رو می آورد. زاهد و راهب هر دو آخرت گرایند، اما زاهد آخرت گرای جامعه گراست و راهب آخرت گرای جامعه گریز. در لذت گریزی نیز این دو در یک حد نمی باشند؛ راهب سلامت و نظافت و قوت و انتخاب همسر و تولید فرزند را تحقیر می کند. اما زاهد حفظ سلامت و رعایت نظافت و برخورداری از همسر و فرزند را جزء وظیفه می شمارد. زاهد و راهب هر دو تارک دنیایند، اما دنیایی که زاهد آن را رها می کند سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و این امور را کمال مطلوب و نهایت آرزو دانستن است. ولی دنیایی که راهب آن را ترک می کند کار، فعالیت و تعهد و مسئولیت اجتماعی است. این است که زهد زاهد بر خلاف رهبانیت راهب در متن زندگی و در بطن روابط اجتماعی است و نه تنها با تعهد و مسئولیت اجتماعی و جامعه گرایی منافات ندارد، بلکه وسیله بسیار مناسبی است برای خوب از عهده مسئولیتها بر آمدن. تفاوت روش زاهد و راهب، از دو جهان بینی مختلف ناشی می شود. از نظر راهب، جهان دنیا و آخرت دو جهان کاملاً از یکدیگر جدا و بی ارتباط به یکدیگرند؛ حساب سعادت جهان دنیا نیز از حساب سعادت آخرت کاملاً جداست بلکه کاملاً متضاد با یکدیگرند و غیر قابل جمع، طبعاً کار مؤثر در سعادت دنیا نیز از کار مؤثر در سعادت آخرت مجزاست. و به عبارت دیگر وسایل سعادت دنیا با وسایل سعادت آخرت مغایر و مباین است؛ امکان ندارد یک کار و یک چیز هم وسیله سعادت دنیا باشد وهم وسیله سعادت آخرت. ولی در جهان بینی زاهد، دنیا و آخرت به یکدیگر پیوسته اند، دنیا مزرعه آخرت است. از نظر زاهد آنچه به زندگی این جهان سامان می بخشد و موجب رونق و صفا و امنیت و آسایش آن می گردد، این است که ملاکهای اخروی و آن جهانی وارد زندگی این جهانی شود، و آنچه مایع و پایه سعادت و آن جهانی است این است که تعهدات و مسئولیتهای این جهانی خوب انجام شود و با ایمان و پاکی و طهارت و تقوا توام باشد. حقیقت این است که فلسفه زهد زاهد و رهبانیت راهب، کاملاً مغایر یکدیگر است. اساساً رهبانیت تحریف و انحرافی است که افراد بشر، از روی جهالت یا اغراض سوء، در زمینة تعلیمات زهد گرایانه انبیاء ایجاد کرده اند. مجموعه آثار شهید مطهری ج14 ـ سیری در نهج البلاغه شهید مطهری