۱۳۹۲/۰۴/۰۹
–
۴۴۰۲ بازدید
شرح احوال خیام و آثار علمی خیام الان موجود است ؛ و شکی در این نیست که وی فیلسوف و ریاضی دان ولی شاعر بودن محل بحث است ولی به نظر می رسد که تا حدودی هم شاعر بوده است و گهگاه ابیاتی هم می سروده است ؛ که اهل نظر تعداد آنها را کمتر سی رباعی گفته اند . اما متأسفانه شهرت خیام به اشعار منسوب به اوست نه با فلسفه و ریاضیات او. اشعار منسوب به خیام که اکثریت قریب به اتفاق آنها از خود او نیست، به او چهره ای داده که کاملاً مغایر با چهره واقعی او است ؛ یعنی چهره یک انسان شکاک پوچ گرای دم غنیمت شمار غیرمسؤول.
شرح احوال خیام و آثار علمی خیام الان موجود است ؛ و شکی در این نیست که وی فیلسوف و ریاضی دان ولی شاعر بودن محل بحث است ولی به نظر می رسد که تا حدودی هم شاعر بوده است و گهگاه ابیاتی هم می سروده است ؛ که اهل نظر تعداد آنها را کمتر سی رباعی گفته اند . اما متأسفانه شهرت خیام به اشعار منسوب به اوست نه با فلسفه و ریاضیات او. اشعار منسوب به خیام که اکثریت قریب به اتفاق آنها از خود او نیست، به او چهره ای داده که کاملاً مغایر با چهره واقعی او است ؛ یعنی چهره یک انسان شکاک پوچ گرای دم غنیمت شمار غیرمسؤول. شاعری انگلیسی به نام فیتز جرالد که رباعیات او را به زبانی فصیح به شعر ترجمه کرده، بیش از هرکس دیگر موجب این شهرت کاذب شده است. از خیام برخی رسالات فلسفی باقی مانده که طرز تفکر او را روشن می سازد؛ یکی رساله ای است به نام « کون و تکلیف » که در پاسخ سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی، قاضی نواحی فارس است. وی از خیام درباره حکمت خلقت و غرض آفرینش و همچنین درباره فلسفة عبادات سؤال کرده است. خیام، حکیمانه مطابق مبانی استادش (یا استاد استادش) ابوعلی سینا پاسخ گفته است. خیام در آن رساله از بوعلی به عنوان «معلم» یاد می کند و در مسائل مورد سؤال کهدر ضمن آنها ، سرّ وجود «تضاد در عالم» و مسألة شرور هم مطرح شده، مانند فیلسوفی جزمی اظهارنظر می کند و می گوید: من و آموزگارم بوعلی، در این باره تحقیق کرده و کاملاً اقناع شده ایم؛ ممکن است دیگران آن را حمل بر ضعف نفس ما نمایند، اما از نظر خود ما کاملاً قانع کننده است. اتفاقاً آنچه خیام در این رساله قاطعانه اظهار کرده است همانهاست که بر عکس در اشعار منسوب به او درباره آنها اظهار تحیّر شده است ؛ و به همین جهت است که برخی از محققان اروپایی و ایرانی، انتساب این اشعار را به خیام نفی می کنند و برخی بر اساس یک سلسله قرائن تاریخی، معتقدند که دو نفر به نام خیّام موجود بوده است . یکی شاعر و دیگری حکیم و فیلسوف؛ شاعر به نام خیام بوده است و حکیم و ریاضی دان به نام خیامی، و به عقیدة بعضی، شاعر، علی خیام بوده است و حکیم و ریاضی دان عمر خیامی.
شهید مطهری آنجا که در مورد رباعی « من مى خورم و هر که چو من اهل بود مى خوردن من نزد وی سهل بود مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست گر مى نخورم علم خدا، جهل بود. » بحث می کند ، در وصف خیام می فرماید : « بعید به نظر می رسد که رباعی بالا از خیام که لااقل نیمه فیلسوفی است ، بوده باشد . شاید این رباعی جزء اشعاری است که بعد به خیام نسبت داده اند ، یا از خیام است ولی خیام نخواسته در این رباعی به زبان جد و فلسفه سخن بگوید ، خواسته فقط خیالی را به صورتی زیبا در لباس نظم ادا کند . بسیاری از اهل تحقیق آنجا که شعر می سروده اند افکار علمی و فلسفی خود را کنار گذاشته ، تخیلات لطیف را جامه ای زیبا از شعر پوشانیده اند ، به عبارت دیگر ، به زبان اهل ادب سخن گفته اند نه به زبان اهل فلسفه ، همچنانکه بسیاری از اشعار منسوب به خیام از این قبیل است .» ( انسان و سرنوشت ؛ شهید مطهری ؛ ص 125 و 126)
استاد علامه محمد تقی جعفری در تحلیل شخصیت خیام می فرمایند: « عمرابن ابراهیم خیامی، مردی است فیلسوف و دانشمند، کاملا مذهبی و نسبت دادن رباعیاتی که دارای محتویات پوچ گرایی و لذت پرستی است. به این شخصیت بزرگ، دروغ محض است، بلکه آن گروه از رباعیات را شعرایی دیگرسروده و به عمرابن ابراهیم نسبت داده شده است.»
خیام در نوشته های هم دوره های خود نیز به بزرگی یاد شده است ؛ و این نشان می دهد که در جامعه دینی آن زمان ازشهرتی عظیم برخوردار بوده است که به گفته دکترعلی اصغرحلبی در «تاریخ فلسفه درایران وجهان» این امر به سبب کمال وادب و حکمت او بوده است . و از این جهت علمای هم دوره او وی را در زمان حیاتش به القابی بزرگ ملقّب ساختند ؛ شاگردش نظامی عروضی سمرقندی از او به عنوان حجة الحق یاد کرده ؛ و ابوالحسن بیهقی او را امام و دستور و فیلسوف و حجة الحق خوانده است . و قاضی محمدبن عبدالرحیم نسوی او را سیدالحکماء نامیده است . همچنین وی را حکیم الدّنیا ، امام خراسان ، علّامة الزمان و الشیخ الامام الاجلّ نامیده اند.
خلاصه کلام آن که:
با این اوصاف اوّلا بعید است که رباعی مذکور در سوال از خیام حکیم و فیلسوف باشد ؛ وثانیا اگر هم از او باشد باید آن رابه صورت فرضی معنا نمود یعنی فرضا اگر من می بخورم و مراد از من هم می تواند نوعی باشد یعنی اگر کسی می بخوردافزون بر آن می توان آن را در فضای عرفانی معنا نمود نه در فضای زبان عامیانه . همانطور که اشعار حافظ و سعدی و مولوی را در فضای عرفانی معنی می کنند ؛ چرا که سخن هر شخصی را باید متناسب با افکار واقعی او معنا نمود ؛ ما اگر نمی دانستیم که حافظ یک عارف است بسیاری از اشعار او را هم می توانستیم به معانی خلاف شرع حمل کنیم ؛ کما اینکه برخی سعی نموده اند حافظ را فردی عیّاش و شرابخوار معرّفی نمایند . حتی مشابه این سخنها را در مورد سعدی نیز گفته اند. ثالثا اگر به فرض ثابت شود که این ابیات از خیام است ، و معنی درست عرفانی هم برای آن یافت نشود باید آن را حمل بر طعنه خیام بر متکلمین جبری مسلک اشعرینمود. یعنی به این وسیله او خواسته طرح شبهه کند ؛ چون جواب این شبهه برای یک فیلسوف کاملا روشن است ؛ ولی با مبانی فکری متکلمین اشعری این شبهه جواب ندارد ؛ لذا آنها یا باید از نظریه خود دست بردارند و یا قبول کنند که شربخوار در شراب خوردن خود مجبور است . و هر کدام را که قبول کنند محکوم فلاسفه خواهند بود ؛ لذا اگر این شعر از خیام باشد می توان گفت که یک نوع دست انداختن مخالفین فلسفه است.
اما فارغ از این که رباعی مذکور را چه کسی گفته است ، و فارغ از قصد گوینده آن ، و فارغ از معنی عرفانی آن ( اگر معنی عرفانی داشته باشد ) باید بگوییم که این سخن درمعنای ظاهری عمومی اش سخن باطلی است ؛ زیرا علم خداوند متعال در ازل به فعل بدون اختیار تعلق نگرفته است ؛ بلکه علم خدا به فعل اختیارى بنده تعلق گرفته ؛ بنابراین ، فعل بنده به همان صورتى که خداوند متعال از ازل بدان علم داشته ، یعنى فعل با اختیار و اراده ، واقع مى شود؛ و لذا علم خدا،از شراب نخوردن کسی جهل نمى شود بلکه از ازل به شراب نخوردنش تعلق می گرفت و می دانست ه شراب نمی خورد.
به عبارت دیگر از نظر فلسفی علم ازلى خداوند، به فعل علت فعل نخواهد بود.خدا از ازل علم ندارد که فلان شخص با اختیار خود شراب خواهد خورد یا نخواهد خورد . بنا بر این نه علم خدا جهل می شود و نه جبر لازم می آید.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد شخصیت خیام ، مطالعه کتاب « تحلیل شخصیت خیام » تألیف علامه محمد تقی جعفری ، می تواند سودمند باشد
شهید مطهری آنجا که در مورد رباعی « من مى خورم و هر که چو من اهل بود مى خوردن من نزد وی سهل بود مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست گر مى نخورم علم خدا، جهل بود. » بحث می کند ، در وصف خیام می فرماید : « بعید به نظر می رسد که رباعی بالا از خیام که لااقل نیمه فیلسوفی است ، بوده باشد . شاید این رباعی جزء اشعاری است که بعد به خیام نسبت داده اند ، یا از خیام است ولی خیام نخواسته در این رباعی به زبان جد و فلسفه سخن بگوید ، خواسته فقط خیالی را به صورتی زیبا در لباس نظم ادا کند . بسیاری از اهل تحقیق آنجا که شعر می سروده اند افکار علمی و فلسفی خود را کنار گذاشته ، تخیلات لطیف را جامه ای زیبا از شعر پوشانیده اند ، به عبارت دیگر ، به زبان اهل ادب سخن گفته اند نه به زبان اهل فلسفه ، همچنانکه بسیاری از اشعار منسوب به خیام از این قبیل است .» ( انسان و سرنوشت ؛ شهید مطهری ؛ ص 125 و 126)
استاد علامه محمد تقی جعفری در تحلیل شخصیت خیام می فرمایند: « عمرابن ابراهیم خیامی، مردی است فیلسوف و دانشمند، کاملا مذهبی و نسبت دادن رباعیاتی که دارای محتویات پوچ گرایی و لذت پرستی است. به این شخصیت بزرگ، دروغ محض است، بلکه آن گروه از رباعیات را شعرایی دیگرسروده و به عمرابن ابراهیم نسبت داده شده است.»
خیام در نوشته های هم دوره های خود نیز به بزرگی یاد شده است ؛ و این نشان می دهد که در جامعه دینی آن زمان ازشهرتی عظیم برخوردار بوده است که به گفته دکترعلی اصغرحلبی در «تاریخ فلسفه درایران وجهان» این امر به سبب کمال وادب و حکمت او بوده است . و از این جهت علمای هم دوره او وی را در زمان حیاتش به القابی بزرگ ملقّب ساختند ؛ شاگردش نظامی عروضی سمرقندی از او به عنوان حجة الحق یاد کرده ؛ و ابوالحسن بیهقی او را امام و دستور و فیلسوف و حجة الحق خوانده است . و قاضی محمدبن عبدالرحیم نسوی او را سیدالحکماء نامیده است . همچنین وی را حکیم الدّنیا ، امام خراسان ، علّامة الزمان و الشیخ الامام الاجلّ نامیده اند.
خلاصه کلام آن که:
با این اوصاف اوّلا بعید است که رباعی مذکور در سوال از خیام حکیم و فیلسوف باشد ؛ وثانیا اگر هم از او باشد باید آن رابه صورت فرضی معنا نمود یعنی فرضا اگر من می بخورم و مراد از من هم می تواند نوعی باشد یعنی اگر کسی می بخوردافزون بر آن می توان آن را در فضای عرفانی معنا نمود نه در فضای زبان عامیانه . همانطور که اشعار حافظ و سعدی و مولوی را در فضای عرفانی معنی می کنند ؛ چرا که سخن هر شخصی را باید متناسب با افکار واقعی او معنا نمود ؛ ما اگر نمی دانستیم که حافظ یک عارف است بسیاری از اشعار او را هم می توانستیم به معانی خلاف شرع حمل کنیم ؛ کما اینکه برخی سعی نموده اند حافظ را فردی عیّاش و شرابخوار معرّفی نمایند . حتی مشابه این سخنها را در مورد سعدی نیز گفته اند. ثالثا اگر به فرض ثابت شود که این ابیات از خیام است ، و معنی درست عرفانی هم برای آن یافت نشود باید آن را حمل بر طعنه خیام بر متکلمین جبری مسلک اشعرینمود. یعنی به این وسیله او خواسته طرح شبهه کند ؛ چون جواب این شبهه برای یک فیلسوف کاملا روشن است ؛ ولی با مبانی فکری متکلمین اشعری این شبهه جواب ندارد ؛ لذا آنها یا باید از نظریه خود دست بردارند و یا قبول کنند که شربخوار در شراب خوردن خود مجبور است . و هر کدام را که قبول کنند محکوم فلاسفه خواهند بود ؛ لذا اگر این شعر از خیام باشد می توان گفت که یک نوع دست انداختن مخالفین فلسفه است.
اما فارغ از این که رباعی مذکور را چه کسی گفته است ، و فارغ از قصد گوینده آن ، و فارغ از معنی عرفانی آن ( اگر معنی عرفانی داشته باشد ) باید بگوییم که این سخن درمعنای ظاهری عمومی اش سخن باطلی است ؛ زیرا علم خداوند متعال در ازل به فعل بدون اختیار تعلق نگرفته است ؛ بلکه علم خدا به فعل اختیارى بنده تعلق گرفته ؛ بنابراین ، فعل بنده به همان صورتى که خداوند متعال از ازل بدان علم داشته ، یعنى فعل با اختیار و اراده ، واقع مى شود؛ و لذا علم خدا،از شراب نخوردن کسی جهل نمى شود بلکه از ازل به شراب نخوردنش تعلق می گرفت و می دانست ه شراب نمی خورد.
به عبارت دیگر از نظر فلسفی علم ازلى خداوند، به فعل علت فعل نخواهد بود.خدا از ازل علم ندارد که فلان شخص با اختیار خود شراب خواهد خورد یا نخواهد خورد . بنا بر این نه علم خدا جهل می شود و نه جبر لازم می آید.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد شخصیت خیام ، مطالعه کتاب « تحلیل شخصیت خیام » تألیف علامه محمد تقی جعفری ، می تواند سودمند باشد