برترینها: برای مشتاقان «سریال ایرانی» تنها ماوایی که مانده، «نمایش خانگی» است! در این روزها به طور همزمان چند سریال در حال عرضه است و در اینجا از شما خواستهایم که بنویسید کدام سریال را تماشا میکنید و ترجیح میدهید.
دراکولا
سریال دراکولا آخرین اثر مهران مدیری است که با محوریت کاراکتر کامران کامروا از شخصیتهای سریال هیولا ساخته شده و داستان این کلاهبردار را پس از وقایع آن سریال دنبال میکند اما زیادهروی در نشان دادن عظمت و شکوه زندگیِ کامروا مانند پرداخت شخصیتها اغراق شده و اگزجره است.از اپیزود اول سریال دراکولا انتظار موقعیت کمیک یا طنز خنده داری نمیشود داشت، بدون محتوایی ارزشمند، با پروداکشنی عظیم و پر زرق و برق که بهجای داستان بیشتر به علایق کارگردان پرداخته است. تقلیل دادن و لوده کردن مضامینی که سریال به آن میپردازد هم موجب عادی سازی فجایع جاری در جامعه میشود.
سیاوش
سریال سیاوش در مورد زندگی شخصی سیاوش کشتی گیر مطرح تیم ملی است که در اردوی آمادگی تیم ملی متوجه می شود نامزدش نیاز به پیوند کبد دارد. او برای تهیه پول پیوند به هر دری می زند اما… سیاوش قصد یادآوری برخی آرمانهای فراموش شده را برای ما دارد. عشق سیاوش از جنس دیگری است.قهرمان سریال سیاوش مصداقی برای بازآفرینی واژهی غیرت و مردانگی است با این حال سریال سیاوش هم مانند اغلب سریالهای ایرانی تشکیل شده از داستانهایی کلیشهای که نهتنها تکراری هستند بلکه خستهکننده هم شدهاند.
گیسو
منوچهر هادی پس از چهار سال دنباله عاشقانه را در قالب سریالی با نام گیسو ساخته است. سهیل در مهمانسرایی زندگی میکند و با بیپولی دست و پنجه نرم میکند تا اینکه همسرش پگاه به سراغ او میآید و درخواستی عجیب از سهیل دارد. از طرفی یونس شکیبا هنوز درگیر ماجراهای حقوقی و رسواییهای گیسو است. فیلمنامه «گیسو» دقیقاً مشابه کارهای قبلی منوچهر هادی به سادهترین شکل ممکن تصویری شده و در عمل چیزی به نام کارگردانی و توجه به ظرافتها وجود ندارد، از دقیقه به دقیقه آن میتوان سوتی و اشتباهات تکنیکی استخراج کرد.
مردم معمولی
رامبد جوان بعد از مدتها با سریال «مردم معمولی» به عرصه سریالسازی و البته کمدی بازگشته است. سریال مردم معمولی، داستان مدیر یک انستیتو زیبایی به نام بردیا برازنده است. او که قرار است یکی از امیران عرب را جراحی کند در تلاش است تا همه چیز به خوبی و خوشی پیش برود، اما در همان روزآژانس مسافرتی خواهرش پلمپ میشود و او وسایلش را به محل کار بردیا میآورد. از این پس آنها با هم اختلافاتی پیدا میکنند.در «مردم معمولی» ما با مجموعهای از شخصیتهای نچسب طرفیم که تلاش شده است جدید باشند و بعضی بازیهای تیپیک که در دهها اثر دیگر دیدهایم. خط روایی و اتفاقات هر قسمت که طبق الگوی سیتکامها باید کوتاه باشد و حداکثر در دو قسمت جمع شود هم بسیار کمرمق و بدون اوج و فرود و چالش جذاب است. تا اینجا شخصیتپردازی و جذابیت روایی نزدیک به صفر است.
ملکه گدایان
حسین سهیلی زاده با موفقیتی که در سریال آوای باران به دست آورده بود، دوباره به همان حال و هوا برگشته و این بار داستان بیشتری را به دنیای بچههای کار وارد کرده است. سریال ملکه گدایان درباره پسری سی ساله به نام البرز شمس است که در آلمان زندگی میکند. او در هامبورگ شیمی خوانده و بهنوعی نابغه و داروساز است.کیفیت ساخت ملکه گدایان ناامید کننده است به طور خلاصه می توان گفت ملغمه ای از سریال های نوجوان پسند شبکه نمایش خانگی است. جز ایدههای تکراری در غافلگیری مخاطب و دراماتیزه کردن بیش از حد پلانها با موسیقی متن احساسی و پر حجم، کارگردان در سریال ملکه گدایان هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
میخواهم زنده بمانم
سریال با حضور بازیگران سینما و تلویزیون و با قصهای در دل اتفاقات پرشمار دهه ۶۰ روایت میشود. میخواهم زنده بمانم با شروعی آتشین موفق شد امیدوارکنندهترین سریال حال حاضر ایرانی باشد. از نکات مثبت سریال به جز صحنهپردازی و طراحی لباس جذاب، مجموعهی بازیهای درست و به اندازه است. این سریال به واسطه شخصیتپردازی قابل اتکایی که به شخصیتهای اصلیاش هدیه میدهد به عنوانی محترم و دلنشین تبدیل میشود که ارتباط خوبی میان شخصیتهایش با تماشاگر برقرار میکند.همین احترام گذاشتن بهکار و جدی گرفتن جوانب مختلف آن موجب واکنش متقابل بینندگان خواهد شد که میفهمند سریال نمیخواهد آنها را دستکم بگیرد و به هر قیمتی فقط وقت پر کند.