۱۳۹۵/۰۹/۰۴
–
۴۹۰ بازدید
گفته می شود که حجت الاسلام آقای فاطمی نیا در یکی از جلسات خویش این موضوع که حضرت علی اصغر (ع) را امام حسین (ع) خود برده باشند و با دشمن آن گونه که در مقاتل آمده گفتگو کرده باشند را انکار کرده اند و فرموده اند چنین نبوده که امام خود فرزند خویش را برده باشند بلکه هنگامی که بچه در میان زنان حرم و یا نزد امام نزد حرم بوده دشمن تیر انداخته و ایشان را شهید کرده اند . آیا نسبت چنین سخنی به آقای فاطمی نیا صحیح است و در صورت صحت مبنای کلام ایشان تا چه حد است ؟
از مصائب بزرگ روز عاشورا و از حوادث مسلّم این روز، شهادت طفل شیرخوار امام حسین است که سپاه عمرسعد با کمال بی رحمی او را به شهادت رساند و جنایت نابخشودنی دیگری بر جنایاتشان افزودند. دربارة چگونگی شهادت طفل شیرخوار، از جمعبندی آنچه در منابع کهن آمده است میتوان دو قول را به دست آورد: یکی بیانگر آن است که طفل شیرخوار در هنگامی که بر در خیمهها در دامن امام بود، به شهادت رسید، اکثر مقتلنویسان و مورّخان ـ با تفاوتهایی ـ این قول را مطرح کردهاند.[1] قول دوّم آن است که آن طفل در میدان جنگ بر روی دست امام توسط دشمن مورد هدف تیر قرار گرفت و به شهادت رسید. اینک به ترتیب، هر دو قول را توضیح میدهیم که در ضمن سوال شما نیز پاسخ داده میشود:1. شهادت او بر در خیمه، به گزارش یعقوبی و فُضَیْل بنزَبیر بدینگونه بوده که، آن طفل، همان روز به دنیا آمده بود و امام میخواست کام او را بردارد که هدف تیر قرار گرفت:
حسین بر اسبش سوار بود که نوزادی که در همان لحظه به دنیا آمده بود، نزد وی آورده شد، پس در گوش وی اذان گفت و او را در دامان خود قرار داد و با آب دهان خود، کام او را برداشت و او را عبدالله نامید. ناگاه حرملة بنکاهل تیری* به او زد و او را کشت، حسین تیر را از گلویش خارج کرد و او را به خونش آغشته کرده و فرمود: به خدا سوگند، تو گرامی تر از ناقه [صالح†] نزد خد ا هستی. و محمّدˆ نزد خدا از صالح گرامی تر و عزیزتر است. سپس حسین آمد و او را کنار [جنازههای] فرزندان و برادرزادگانش گذاشت.[2] پس حسین خون او را گرفت و جمع کرد و به آسمان پرتاب کرد و قطره ای از آن بر زمین نریخت. امام باقر† فرمود: اگر قطره ای از آن خون بر زمین می ریخت، عذاب نازل می شد.[3]
مورّخان دیگر نیز شهادت او را بر در خیمه گزارش کردهاند:
طبری می نویسد:
چون حسین [جلوی خیمه گاه] نشست، کودکی که او را عبدالله بنحسین†دانسته اند، نزدش آورده شد، پس او را در دامانش نشاند. ابومخنف از قول عُقْبة بنبَشیر (بشر) اسدی گوید: ابوجعفر محمد بنعلی (امام باقر) به من گفت: ای بنی اسد، خونی از ما پیش شما هست. گفتم: ای ابوجعفر، رحمت خدا بر تو باد، گناه من در آن چیست و آن [خون] چیست؟ فرمود: کودکی نزد حسین آورده شد و او در دامانش بود که یکی از شما بنی اسد، تیری به سوی او انداخت و گردن او را برید [و او را کشت]. پس حسین خون او را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یاری شدن از آسمان را از ما بازداشتهای، آن را در چیزی که برای ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این ستمگران بگیر.[4]در خبری که عمّار دُهْنی از امام باقر نقل کرده، آمده است که چون پسر حسین† در دامانش هدف تیر قرار گرفت، گفت: خدایا خود، بین ما و قومی که ما را دعوت کردند، تا یاریمان کنند، اما ما را کشتند، حکم کن.[5]
شیخ مفید و به پیروی او طبرسی، می نویسند : سپس امام حسین جلوی خیمه نشست و پسرش عبدالله بنحسین ـ که طفلی بیش نبود ـ نزدش آورده شد، پس او را در دامانش نشانید. آن گاه مردی از بنی اسد تیری به سوی عبدالله انداخت و او را کشت، پس حسین† خون این طفل را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یاری رسانی از آسمان را از ما بازداشتهای، آن را در چیزی که برای ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این قوم ستمگر بگیر، سپس او را برداشت و کنار شهدای دیگر اهل بیت‰ قرار داد. [6]
امام حسین† خون های گلوی این کودک را گرفته و به سوی آسمان (نه به زمین) پرتاب میکرد و چیزی از آن بازنگشت و گفت: خدایا [کشتن] این طفل نزد تو آسانتر از [کشتن] ناقة صالح [پیامبر] نیست.[7]و بنا بر گزارشی دیگر: حسین† به در خیمه آمد و به زینب فرمود: فرزند کوچکم را به من بده تا با او وداع کنم. پس او را گرفت و خواست او را ببوسد که حرملة بنکاهل تیری به سوی این کودک زد. تیر در گلوی کودک نشست و گلوی او را برید. حسین† به زینب فرمود: این کودک را بگیر. سپس خون این کودک را با دو دستش گرفت تا پر شد و به سوی آسمان پاشید و فرمود: آنچه برای من پیش آمده است، آسان است، چون خدا آن را می بیند. امام باقر† فرمود: حتی یک قطره از آن بر زمین نیفتاد.[8][1]. یعقوبی، تاریخالیعقوبی، ج2، ص 245؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 108؛ طبرسی، اِعلام الوری بأعلام الهدی، ص243.
*. از مورّخان متقدّم، ابوحنیفه دِیْنَوَری، تنها کسی است که ضمن گزارش شهادت این طفل، ویژگی تیری که به او اصابت کرده را نوشته است. او مینویسد: «در حالی که آن طفل در آغوش حسین بود، شخصی از بنیاسد تیری باریک و بلند، پرتاب کرد و آن طفل را کشت». (الاخبار الطوال، ص381). امّا تعبیر «تیر سه شعبه» که اکنون در منابر و مجالس روضهخوانی مرسوم است، تنها در برخی از مقاتل معاصر (ملاحبیب شریف کاشانی، تذکرة الشهداء، ص 218؛ محمّدباقر خراسانی قائنی بیرجندی، کبریت احمر فی شرائط المنبر، ص 126) و اشعار شعرای معاصر آمده است، چنان که شاعری در این باره سروده است:
حلق ورا خَست و جَست بر شه مظلوم وز شه مظلوم، آن سه شعبة مسموم
احتمالاً تعبیر سه شعبه، از گزارش دِیْنَوَری گرفته شده است. (دیوان افصح المتکلمین میرزا جیحون، ص 382).
[2]. یعقوبی، تاریخالیعقوبی، ج2، ص 245.
[3]. فُضَیْل بنزَبیر، تسمیة من قتل مع الحسین، فصلنامه تراثنا، ش 2، 1406ق، تحقیق: سید محمّدرضا حسینی جلالی، ص150.
[4]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 448.
[5]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص389؛ ابوالفرج عبدالرّحمن بنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج5، ص 340.
[6]. الارشاد، ج2، ص108؛ اِعلام الوری بأعلام الهدی، ص243. در گزارش ابننما آمده است که امام خون عبدالله را به آسمان پاشید. (ابننما، مثیرالاحزان، ص70)؛ امّا چنان که در گزارش فُضَیْل بنزَبیر آمده بود، آنچه درست به نظر می رسد آن است که امام† خون را به طرف آسمان پاشید، تا خدا را به عنوان بهترین شاهد و حاکم بین خود و دشمن که در حق طفل شیرخوار او چنین ستمی را روا داشتند، بگیرد، بنابراین اگر حضرت می خواست خون بر زمین ریخته شود، خواناخواه بر زمین ریخته می شد و دیگر نیازی نبود که حضرت دستش را پر از خون کند و بر زمین بریزد ابنسعد به اختصار، این جریان را گزارش کرده است. (ترجمة الحسین و مقتله، فصلنامه تراثنا، سال سوم، شماره 10، ص 182).
[7]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص90؛ ابنشهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 118.
[8]. سید ابنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 169 ـ 168.
حسین بر اسبش سوار بود که نوزادی که در همان لحظه به دنیا آمده بود، نزد وی آورده شد، پس در گوش وی اذان گفت و او را در دامان خود قرار داد و با آب دهان خود، کام او را برداشت و او را عبدالله نامید. ناگاه حرملة بنکاهل تیری* به او زد و او را کشت، حسین تیر را از گلویش خارج کرد و او را به خونش آغشته کرده و فرمود: به خدا سوگند، تو گرامی تر از ناقه [صالح†] نزد خد ا هستی. و محمّدˆ نزد خدا از صالح گرامی تر و عزیزتر است. سپس حسین آمد و او را کنار [جنازههای] فرزندان و برادرزادگانش گذاشت.[2] پس حسین خون او را گرفت و جمع کرد و به آسمان پرتاب کرد و قطره ای از آن بر زمین نریخت. امام باقر† فرمود: اگر قطره ای از آن خون بر زمین می ریخت، عذاب نازل می شد.[3]
مورّخان دیگر نیز شهادت او را بر در خیمه گزارش کردهاند:
طبری می نویسد:
چون حسین [جلوی خیمه گاه] نشست، کودکی که او را عبدالله بنحسین†دانسته اند، نزدش آورده شد، پس او را در دامانش نشاند. ابومخنف از قول عُقْبة بنبَشیر (بشر) اسدی گوید: ابوجعفر محمد بنعلی (امام باقر) به من گفت: ای بنی اسد، خونی از ما پیش شما هست. گفتم: ای ابوجعفر، رحمت خدا بر تو باد، گناه من در آن چیست و آن [خون] چیست؟ فرمود: کودکی نزد حسین آورده شد و او در دامانش بود که یکی از شما بنی اسد، تیری به سوی او انداخت و گردن او را برید [و او را کشت]. پس حسین خون او را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یاری شدن از آسمان را از ما بازداشتهای، آن را در چیزی که برای ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این ستمگران بگیر.[4]در خبری که عمّار دُهْنی از امام باقر نقل کرده، آمده است که چون پسر حسین† در دامانش هدف تیر قرار گرفت، گفت: خدایا خود، بین ما و قومی که ما را دعوت کردند، تا یاریمان کنند، اما ما را کشتند، حکم کن.[5]
شیخ مفید و به پیروی او طبرسی، می نویسند : سپس امام حسین جلوی خیمه نشست و پسرش عبدالله بنحسین ـ که طفلی بیش نبود ـ نزدش آورده شد، پس او را در دامانش نشانید. آن گاه مردی از بنی اسد تیری به سوی عبدالله انداخت و او را کشت، پس حسین† خون این طفل را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یاری رسانی از آسمان را از ما بازداشتهای، آن را در چیزی که برای ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این قوم ستمگر بگیر، سپس او را برداشت و کنار شهدای دیگر اهل بیت‰ قرار داد. [6]
امام حسین† خون های گلوی این کودک را گرفته و به سوی آسمان (نه به زمین) پرتاب میکرد و چیزی از آن بازنگشت و گفت: خدایا [کشتن] این طفل نزد تو آسانتر از [کشتن] ناقة صالح [پیامبر] نیست.[7]و بنا بر گزارشی دیگر: حسین† به در خیمه آمد و به زینب فرمود: فرزند کوچکم را به من بده تا با او وداع کنم. پس او را گرفت و خواست او را ببوسد که حرملة بنکاهل تیری به سوی این کودک زد. تیر در گلوی کودک نشست و گلوی او را برید. حسین† به زینب فرمود: این کودک را بگیر. سپس خون این کودک را با دو دستش گرفت تا پر شد و به سوی آسمان پاشید و فرمود: آنچه برای من پیش آمده است، آسان است، چون خدا آن را می بیند. امام باقر† فرمود: حتی یک قطره از آن بر زمین نیفتاد.[8][1]. یعقوبی، تاریخالیعقوبی، ج2، ص 245؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 108؛ طبرسی، اِعلام الوری بأعلام الهدی، ص243.
*. از مورّخان متقدّم، ابوحنیفه دِیْنَوَری، تنها کسی است که ضمن گزارش شهادت این طفل، ویژگی تیری که به او اصابت کرده را نوشته است. او مینویسد: «در حالی که آن طفل در آغوش حسین بود، شخصی از بنیاسد تیری باریک و بلند، پرتاب کرد و آن طفل را کشت». (الاخبار الطوال، ص381). امّا تعبیر «تیر سه شعبه» که اکنون در منابر و مجالس روضهخوانی مرسوم است، تنها در برخی از مقاتل معاصر (ملاحبیب شریف کاشانی، تذکرة الشهداء، ص 218؛ محمّدباقر خراسانی قائنی بیرجندی، کبریت احمر فی شرائط المنبر، ص 126) و اشعار شعرای معاصر آمده است، چنان که شاعری در این باره سروده است:
حلق ورا خَست و جَست بر شه مظلوم وز شه مظلوم، آن سه شعبة مسموم
احتمالاً تعبیر سه شعبه، از گزارش دِیْنَوَری گرفته شده است. (دیوان افصح المتکلمین میرزا جیحون، ص 382).
[2]. یعقوبی، تاریخالیعقوبی، ج2، ص 245.
[3]. فُضَیْل بنزَبیر، تسمیة من قتل مع الحسین، فصلنامه تراثنا، ش 2، 1406ق، تحقیق: سید محمّدرضا حسینی جلالی، ص150.
[4]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 448.
[5]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص389؛ ابوالفرج عبدالرّحمن بنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج5، ص 340.
[6]. الارشاد، ج2، ص108؛ اِعلام الوری بأعلام الهدی، ص243. در گزارش ابننما آمده است که امام خون عبدالله را به آسمان پاشید. (ابننما، مثیرالاحزان، ص70)؛ امّا چنان که در گزارش فُضَیْل بنزَبیر آمده بود، آنچه درست به نظر می رسد آن است که امام† خون را به طرف آسمان پاشید، تا خدا را به عنوان بهترین شاهد و حاکم بین خود و دشمن که در حق طفل شیرخوار او چنین ستمی را روا داشتند، بگیرد، بنابراین اگر حضرت می خواست خون بر زمین ریخته شود، خواناخواه بر زمین ریخته می شد و دیگر نیازی نبود که حضرت دستش را پر از خون کند و بر زمین بریزد ابنسعد به اختصار، این جریان را گزارش کرده است. (ترجمة الحسین و مقتله، فصلنامه تراثنا، سال سوم، شماره 10، ص 182).
[7]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص90؛ ابنشهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 118.
[8]. سید ابنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 169 ـ 168.