۱۳۹۸/۰۶/۰۱
–
۱۰۳۳ بازدید
سلام کشف وشهودنفسانی با رحمانی چه فرقی دارد؟کشف وشهود ملکی وشیطانی چه فرقی باهم وبارحمانی دارند؟ایا کلا همه کشف وشهودها باید تحت نظراسلام باشدوپیرواسلام باشندوگرنه کشف وشهود شیطانی میشودفقط بگویید بله یاخیر ؟کمی هم بیشتر توضیح بدید .ممنون
بدین جهت – چنان که براى هر علمى معیار و میزانى وجود دارد که به وسیله آن صحت و سقم و درستى و نادرستى آن دانسته مى شود – احتیاج سلوک معنوى به میزان و معیار شدیدتر است. البته سلوک معنوى به حسب افراد، حالات، مراتب و مقام ها متفاوت است؛ از این رو میزان یابى آن محصور و محدود نیست و نمى توان تمامى آنها را با جزئیات مخصوص به خود مطرح کرد.
یک میزان کلى و کلان براى تمییز «شهود ربانى» از «شهود و القاى شیطانى» کتاب و سنت است. سالک شهود خویش را باید با میزان کتاب و سنت بسنجد و چنانچه میان آنها ناسازگارى یافت، بداند که شهود غیر حقیقى و شیطانى بوده است. اگر شهود او منطبق بر امر وجوبى و مستحب باشد، بداند رحمانى و الهى است و اگر بر امر منهى تطبیق دارد، بداند شهود شیطانى است.
یکى از نشانه هاى مهم تشخیص «شهود حقیقى» از «غیر حقیقى» آن است که بعد از شهود، لذتى عظیم و خاص – فراتر از لذت هاى جسمانى و مادى که انسان را مستغرق مى کند – دست دهد. این لذت گاهى به اندازه اى است که سالک را از طعام و غذا باز مى دارد و نفس، مستغرق در حقایق مى شود و از جهات بدنى غفلت پیدا مى کند.شرح مقدمه قیصرى، ص 592؛ الفتوحات المکیة، ج 3، ص 39.
به هر حال تا زمانى که آدمى با بدن جسمانى و این سویى خویش همراه است، از تلبیس ابلیس در امان نیست؛ مگر مانند حضرت رسول«صلى الله علیه وآله» و معصومان«علیهم السلام» که جسم آنان نیز مانند ارواحشان در عروج بوده و بر عالمى فراتر از عوالم مادى و معنوى – که جاى واردات شیطانى است – صعود کرده اند.الفتوحات المکیة، ج 2، ص 622.
توجه به نکاتى در این خصوص بایسته است:
یکم.
بسیارى از عارفان راستین معتقدند: به دلیل پیچیدگى تمییز شهود حقیقى از غیر آن، سالک عارف باید تحت مراقبت استاد کامل متوجّه به حق و اهل مکاشفه – بر طبق موازین و قوانینى که شریعت اسلام و رسول اکرم«صلى الله علیه وآله» و ائمه اطهار«علیهم السلام» مقرر کرده اند – وارد مرحله سلوک و سیر الى الله شود.شرح مقدمه قیصرى، صص 594 و 595 و نیز نگا: همان، صص 628 و 629.
طى این مرحله بى همرهى خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهى
به هر حال اگر منشأ القائات، الهامات، مکاشفه ها و مشاهده ها، «ریاضت هاى شرعى» و تبعیت محض از سنت ها و آداب الهى باشد و آنچه را که مرشد کامل بیان مى کند، از شرع گرفته باشد و مرید مشتاق را بر طبق موازین صحیح خالى از اشتباه رهبرى نماید؛ در این صورت آنچه که بر نفس سالک افاضه مى شود، قهراً مربوط به معارف الهى و طاعت حق خواهد بود. اگر سیر و سلوک بر طبق موازین عارى از انحراف باشد، مشاهده ها و کشفیات، آمیخته با القائات شیطانى نخواهد شد.
دوم.
گاهى سالک در تعبیر کشف و شهود خویش، دچار خطا مى شود؛ هر چند شهودش درست و مطابق با واقع بوده و به دور از تلقین و وهم و القائات شیطانى است. مانند کسى که در مشاهدات ظاهرى، شخصى را در تاریکى شب، مشاهده مى کند که از دیوار خانه اى بالا مى رود؛ آن گاه مى گوید: «دزد وارد آن خانه شد»! در حالى که او همان صاحب خانه بوده که کلیدش را گم کرده و به ناچار از دیوار بالا رفته است. او در اینکه دیده کسى از دیوار خانه همسایه بالا رفته، خطا نکرده و آنچه دیده، در خارج واقع شده است؛ امّا در گزارش خویش دچار خطا گردیده است. منشأ این خطا آن است که در گزارش، به بیان همان چیزى که دیده، اکتفا نکرده و امورى را نیز بر آن افزوده است.نگا: الفتوحات المکیة، ج 3، ص 7؛ مبانى نظرى تجربه دینى، ص 162.
سوم.
از آنجا که مکاشفات و مشاهدات، داراى مراحلى است، بسیارى از عارفان معتقدند: اگر شهود از مرحله «عین الیقین» فراتر رود و به مرتبه «حق الیقین» برسد؛ در آنجا اصلاً خطا راه ندارد و هرچه هست، حق محض است. علاوه بر آنکه در این مرحله، به معناى واقعى، عالِم با معلوم، نوعى اتحاد پیدا کرده، خویش را نمى بیند.
در مثال مى توان مراتب علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین را چنین دانست: این سه مرحله بسان خرمنى از آتش است که وقتى انسان، به وجود آن آگاه مى شود و به علم خویش ایمان مى آورد، نسبت به آن آتش «علم الیقین» دارد. هرگاه آن را ببیند، در موقف «عین الیقین» است. هنگامى که خود را مردانه در خرمن آتش فروزان اندازد و بسوزد و به هستى آتش، هست گردد و جزوى از آن شود، نسبت به آتش مزبور در مرحله «حق الیقین» است.
به هر حال سالک در مرحله «حق الیقین» – که حق محض است – اصلاً شهود غیر حقیقى و خطا ندارد؛ زیرا در این مرحله از شهود هرگز خطا نمى کند.یواقیت العلوم و درارى النجوم، ص 72؛ تمهیدالقواعد، ص 163؛ شرح مقدمه قیصرى، صص 348 – 350.
چون شود آهن ز آتش سرخ رنگ پس «اناالنار»ست، لافش بى درنگ