شهید بهشتی (ره) در کلام مقام معظم رهبری
۱۳۹۴/۰۴/۰۷
–
۳۳۲۹ بازدید
شهید بهشتی (ره) در کلام مقام معظم رهبری
لطفا نظر کامل مقام معظم رهبری رو در مورد شخصیت شهید بهشتی بگید.
باتشکر.
شهید بهشتی با اینکه از لحاظ علمی یک شخصیت برجسته ای بود آنچنانکه در حد مقام
علمی ایشان بود شناخته نشدند اما باید بگویم که ناشناخته ماندن جنبه علمی شهید
بهشتی در میان عامه مردم بدلیل آن بوده است که جنبه های سیاسی، بقیه ابعاد شخصیت
ایشان را تحت الشعاع قرار داده بود و ایشان را در درجه اول بعنوان یک سیاستمدار
مجرب میشناختند.
همیشه اینطور است که یک جنبه برجسته در شخصیت چند بعدی یک انسان
در آن محیطی که آن جنبه بیشتر رواج دارد سایر جنبه ها را تحت الشعاع قرار میدهد.
شما در محیط های پزشکی دنیا اگر بروید، مشکل است که ثابت کنید ابن سینا یک فیلسوف
الهی هم بوده است.
در محیطهای فلسفی هم مشکل است که بیاد آورید ابن سینا طبیبی
بوده که با قاروره و خون و نبض و امراض هم سر و کار داشته است. علت این امر آن است
که در آن محیطها، آن بعد از شخصیت چند بعدی این آدم آنقدر بزرگ است که اجازه نمیدهد
به یاد بقیه ابعاد باشند.
شهید بهشتی همینجور بود. بی شک اگر در بین دوستان
فرهنگی قدیمی شهید بهشتی بروید و با آنها صحبت کنید، درست یادشان نمی آید که ایشان
رئیس دیوان عالی کشور بوده و سررشته قضا در یک برهه ای دست ایشان بوده است.
برای این عده مشکل است که بعد قضائی شخصیت شهید بهشتی را تصور کنند. چون بعد فرهنگی
او با همان عظمت در ذهن آنها مجسم است. تنها کسانی همه ابعاد زندگی این شخصیت بزرگ
ما را بیاد می آورند که در هر برهه ای از زمان با بخشی از وجود او و بعدی از ابعاد
شخصیت او سر و کار داشته اند.
دوستان نزدیک ایشان غالباً از این گروهند، دوره
علمی ایشان را دیده اند، دوره سیاسی شان را دیده اند، دوره مدیریت شان را دیده اند،
دوره جنگ و گریزشان با دستگاه طاغوت را دیده اند. همه این دوره ها را شهید بهشتی
داشتند که ما از نزدیک شاهد بودیم و من خودم یکی از آن کسانی هستم که تصورم این است
که بیشتر ابعاد شخصیت شهید بهشتی را میدانم اما در عین حال اگر به من بگویند که
شخصیت ایشان را توصیف کنم یقین دارم که نمی توانم توصیف کنم، علتش هم این است که
شهید بهشتی به معنای حقیقی کلمه یکی از شخصیتهای ما بود.
من بارها این را به
دوستان نزدیکمان، بعد از شهادت آقای بهشتی می گفتم که ایشان از جمله آن شخصیت هائی
بود که از عادی بالاتر بود، ما در بین شخصیت های جهانی و انقلابی افرادی رامی بینیم
که آدمهای خیلی خوب وکارآمدی هستند اما آدمهای عادی هستند و جنبه فوق العاده و
برجسته ای در آنها نیست.
ما اگر بخواهیم مثالی برای یک شخصیت فوق العاده که
جنبه برجسته ای داشته باشد بزنیم باید از امام خمینی نام ببریم که نمونه عالی آن
شخصیت برجسته است یعنی همه چیز در او فراتر از معمول شخصیت هاست. شهید بهشتی از آن
جمله کسانی بودند که در او یک چیزی فراتر از شخصیت های عادی و معمولی آدمها وجود
داشت و این را ما در او مشاهده می کردیم. شخصیت های جهانی دنیا هم که ایشان را دیده
بودند چنین احساسی را داشتند.
البته افراد معدودی از شخصیتهای برجسته در زمان
ایشان به ایران آمدند اما همانها که آمدند تحت تأثیر ایشان قرار گرفتند و بعد هم به
ما اظهار میکردند. بهر حال شهیدبهشتی یک چنین شخصیتی بود. به این جهت بود که ابعاد
فراوان شخصیت ایشان را حتی کسانی که دوستان نزدیکش بودند نمی توانند جمع بندی کنند،
لااقل من نمی توانم اینکار را بکنم.
اما در مورد جنبه های علمی شهید بهشتی،
اولاً ایشان در فقه یک شخص برجسته ای بودند و تحصیلات عالیه و بسیار خوبی در قم
داشتند. میدانید که درس مرحوم داماد در فقه درسی بود که اگر چه از لحاظ کمیت تعداد
کسانی که در درس ایشان شرکت می کردند زیاد نبودند، اما غالباً فضلای ممتاز در درس
مرحوم داماد حضور داشتند.
البته بعضی از آنها مختص درس ایشان بودند و بعضی دیگر
درس ایشان را می رفتند و در درسهای دیگر مثل درس امام هم شرکت میکردند. اما یک
مجموعه سطح بالای علمی و خوب در درس مرحوم داماد جمع میشدند که یکی از برجسته ترین
شاگردهای درس فقه مرحوم امام، شهید بهشتی بودند.
من وقتی در سال 37 به قم رفتم.
آقای بهشتی یکی از فضلای معروف قم بودند. یعنی ایشان در آن وقت مدرس سطح بودند و
ظاهراً سطوح عالیه را درس میدادند و طلبه هائی را میشناختم که به درس شهیدبهشتی
می رفتند. از جمله بعضی از فرزندان مرحوم داماد هم بودند که در درس مرحوم بهشتی
حاضر میشدند و ایشان استادزاده های خودش را تربیت می کرد. این از لحاظ فقهی که خود
این حاکی از این است که شهید بهشتی یک شخصیت بالائی بود.
بعدها هم ما در مسائل و
جریانات مختلف و در بحثهائی که در طول دوران مبارزه پیش می آمد و هر جا که صحبت به
مباحث فقهی کشیده میشد، آثار همان فکر باز و قوی را در شهید بهشتی میدیدیم. ایشان
با مسائل کاملاً پخته و آشنا برخورد میکردند.
با اینکه سالها بود که ایشان
کارهای تخصصی فقهی مثل یک آدم مشغول به فقه که دائماً کتب فقهی مطالعه می کنند
نداشتند. بقول ما طلبه ها نسبت به فقه تارک بودند، در عین حال همیشه حاذق و مسلط به
کلیات مسائل بودند و آن فکر روشن و باز ایشان کار خودش را میکرد و راهگشائی میکرد.
در زمینه فلسفه هم اینجور بود.من در سال اول یا دومی بود که اطلاع پیدا کردم مرحوم
طباطبائی جلساتی دارند که شبهای پنج شنبه و جمعه عده ای از فضلا در آن شرکت می کنند
و علامه مباحث فلسفی را در آن جلسه در سطح بالائی مطرح می کردند این همان جلسه ای
بود که به تدوین کتب اصول فلسفی منتهی شد و تقریباً از سال 34 شروع شده بود.
این
موضوع را که بنده میگویم مربوط به سال 39 است که در آن جلسات شرکت میکردم. در آن
سالها من تصادفاً با آن جلسه ارتباط پیدا کردم و آشنا شدم و چند جلسه هم شرکت کردم
بعدها البته مدت چند ماه به آن جلسه می رفتم اما در آغاز ورودم به قم تصادفاً با
این جلسه مرتبط شدم. در آن جلسه هم آن کسی که حرف میزد و با استاد بحث میکرد مرحوم
بهشتی بود.
یعنی در آن جلسه که چهره های خوب و فاضل امروز که میشناسیم و به
فلسفه معروفند شرکت داشتند، سخنگوی اول، و اشکال کننده اول، آقای بهشتی بود. بقول
ما طلبه ها مستشکلین غالباً فضلای برتر و صاحبان ذهنهای فعال بودند و آقای بهشتی
بیشترین اشکال را می کرد و بیشترین حرف را می زد و با استاد بحث می کرد. استاد هم
به ایشان کمال اهتمام و توجه را می کرد.
بعدها هم در مباحث فلسفی که کاملاً
آشکار بود که مرحوم بهشتی یک چهره برجسته ای است. منتهی در طول این چند سالی که بعد
از سالهای 42 پیش آمد و فعالیتهایی که بود، کارهای فقهی و فلسفی و به اصطلاح
حوزه ای و علمی ایشان تحت الشعاع کارهای بنیانی و عمیقی قرار گرفت که ایشان در پیش
گرفته بود، بهر حال ایشان در علوم فقهی و فلسفی متبحر بودند و در طول سالهای مبارزه
به شیوه ای دیگر و با استفاده از مایه هائی که ایشان از حوزه بطور خوب و بالا بدست
آورده بودند تبحر خود را نشان دادند. مطمئناً اگر ایشان در حوزه میماندند یکی از
مراجع تقلید مسلم زمان میشدند.
* مرحوم شهید بهشتی اهل کار تحقیقاتی بود، منتهی
سمت کار تحقیقی اش یک سمت مبارزه ای وانقلابی بود. به این معنا که ایشان آدمی بود
که از دوران نهضت ملی وارد مبارزه شده بود. یعنی از سنین جوانی و حتی نوجوانی و از
سالهای 27، 28 اینطور که خودشان نقل می کردند وارد مسائل مبارزه شدند و با
انگیزه ها و حرکتهای سیاسی آشنا شدند، بعد به قم آمده و دنباله درسشان را ادامه
دادند، اما آن فکر سیاسی و جهت گیری های سیاسی از ذهن ایشان نرفته بود.
ایشان
ناگهان درسالهای 38 و39 در قم به این فکر می افتد که اگر بخواهیم مبارزه سیاسی کنیم
با چه هدفی باید باشد و با چه وسیله ای مبارزه صورت بگیرد؟ باید توجه کرد که اصولاً
روح کارهای تحقیقاتی شهید بهشتی اینگونه بود. هدف تشکیل یک جامعه آرمانی و ایده آل
بود، ولی آن جامعه با چه کسی می خواهد آنرا اداره کند و بگرداند.
در این جا بود
که شهید بهشتی متوجه نیاز یک نیروی انسانی کارآمد شد. اما اینکه با چه ابزار و
هدایتی می خواهد حرکت کند، مسلم بود که باهدایت ایدئولوژی اسلامی و در اینجا بود که
متوجه افکار اصولی و بنیانی اسلامی شده بود.
تحقیقات ایشان برای این بود که آن
تفکر اصولی اسلامی بتواند مبارزه را از آغاز تا پیروزی هدایت کند و بعد از این
پیروزی بنای نوین جامعه را پی ریزی کند.
* آدمی که مورد اعتماد افراد باشد و
مورد مشورت افراد قرار بگیرد و هم اینکه به کارهای جاری بپردازد لازم است که نیروی
فراوانی صرف کند و طبعاً خیلی زود خسته می شود. اما شهید بهشتی هیچوقت خسته نمی شد.
در مدرسه رفاه، در صندوقهای قرض الحسنه، دفتر نشر، چاپ کتب مختلف، در کار ما همکاری
داشتند، در کار دوستان مؤتلفه شرکت داشت، در امور اقتصادی سازمانهای اسلامی حل و
فصل اختلافات، و بسیاری از کارهای دیگر از جمله اشتغالات ذهنی و جسمی ایشان بود،
ولی با این وجود هیچوقت کسی ندید که آقای بهشتی از خستگی گله کرده باشد، بطور کلی
آقای بهشتی فردی اعجاب انگیز بود و توانائی های وافری داشت.
شهید بهشتی
مجموعه ای از خصلتهای پسندیده و نیک بود و من شخصاً خودم تابحال فردی مثل آقای
بهشتی در گذشته و در حال ندیده ام، شهادت آقای بهشتی واقعاً مکمل شخصیت ایشان بود و
مرگ طبیعی مسلماً برای ایشان ناچیز بود. وقتی آقای بهشتی زنده بودند از همه توان و
ظرفیت خودشان برای اعتلای اسلام استفاده کردند و شهادتشان هم به همینگونه برای
اعتلای اسلام مؤثر شد. البته ما از شهادت ایشان بسیار متأسف شدیم و ایشان را در
زمانی که ما بیشترین احتیاج را به وجودشان داشتیم از ما گرفتند.
ولی مرگ حماسی
آقای بهشتی مسلماً خسرانی برای عالم اسلام نخواهد بود، چرا که گوهر گرانقدر وجود
ایشان در راه اسلام خرج شد و هرگز گم و تلف نشد. اگر بالاتر بگوئیم شخصیت و حیثیت
آقای بهشتی در پیشگاه الهی برای انقلاب ما ذخیره شد و ما می توانیم برای همیشه
بگوییم که چنین فردی داشته ایم و انقلاب ما با وجود چنین انسانهایی شکل گرفته است.(
جاودانه تاریخ، ج 1، مصاحبه با رهبر معظم انقلاب، ص 30 تا 36 و 51)
در باب
حادثه ى هفت تیر آنچه که بیش از همه اهمیت دارد این است که در این حادثه عزیزترین و
برجسته ترین عناصر انقلاب در معرض فداکارى قرار گرفتند و فدا شدند. شخصیتى مثل شهید
بهشتى که یک عنصر بى نظیر، لااقل کم نظیر در مجموعه انقلاب بود، در خدمت انقلاب و
در جهت انقلاب قربانى شد.
شهید بهشتى، آن شخصیت برجسته و ممتاز، حقاً و انصافاً
حقوق زیادى بر نظام جمهورى اسلامى و بر قوه ىقضائیه بالخصوص دارد. در همان دوران
کوتاهى که ایشان در قوه قضائیه مشغول بودند – یعنى از اواخر سال 58 تا اوائل سال 60
– ابتکارات زیاد، کارهاى بزرگ، نقشه هاى دوراندیشانه براى قوه ى قضائیه طراحى
کردند. بحمدالله قوه هم حرکت کرده است و در این سى سال کارهاى خوبى انجام گرفته. (
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوه ى
قضائیه، 7/4/88)
حادثه ى هفتم تیر همچنین نشانه اقتدار و استحکام هم است؛ چون
اگر کسى شهید بهشتى را مى شناخت و قوّت فکر و اراده و ابتکار در تصمیم و اقدام را
در این شخصیت ممتاز مى دانست، خوب مى فهمید که حذف یک چنین شخصیتى از مجموعه
مدیریتى کشور چه معنایى مى دهد. شهید بهشتى حقیقتاً مثل سنگ آسیاى گرانى بود که با
گردش خود، ده ها کار انجام مى داد؛ تولید انرژى مى کرد، کار راه مى انداخت، پیش مى
رفت و فکر تولید مى کرد. وقتى کسى مثل این شخصیت را که در مدیریت، در اجرا، در
اقدام، در فکر، در مبانى فقهى و فلسفى، در تجربه و جهان دیدگى و روشنفکرى و وسعت
نظر در آن پایه و رتبه بود، از دل مدیریت نظامى نوپا بیرون بکشند و آن را از بین
ببرند، باید نظام فلج مى شد؛ اما نظام نه تنها با رفتن بهشتى و با رفتن شخصیتهاى
برجسته دیگرى که چه با او، چه قبل از او و چه بعد از او به شهادت رسیدند، فلج و
زمین گیر نشد، بلکه هر کدام از این شهادتها مثل خون تازه یى در رگ کالبد زنده و
پُرطراوت این نظام جوان دوانده شد و او را سرحال تر، بانشاطتر و پُرانگیزه تر کرد؛
این، همان استحکام نظام است، که تا الان هم همین طور است.
( همان ، بیانات رهبر
معظم انقلاب اسلامى در دیدار مسؤولان قوه قضائیه و خانواده شهداى هفتم تیر ،
7/4/83)
در رأس قضاء کشور، یک شخصیت فاضل، روشنفکر، آگاه، مدیر، باتدبیر و از
عمق جان معتقد به احکام و قضاى اسلام قرار داشت. این چیزى بود که بسیارى از
مخالفتها را علیه شهید بهشتى و قوّه قضاییّه در آن روز سازماندهى مى کرد. امام
فرمودند شهید بهشتى مظلوم بود. ما هم یادمان هست که او چقدر مظلوم بود؛ اما این
مظلومیت از سوى چه کسانى بر او تحمیل مى شد؟ از جمله کسانى که باید پاسخ مظلومیت
این شهید عزیز را بدهند، اینهایى هستند که حاضر نبودند قضاى اسلامى را در جامعه
ایران اسلامى تحمّل کنند. اینها مایل بودند که قضاوت کشور، همچنان با الگوهاى ناقص،
نارسا، کاملاً کهنه شده و منسوخِ غربى ادامه پیدا کند؛ آن هم با همان فسادهایى که
قبل از انقلاب چنان در دستگاه قضاء رسوخ کرده بود که شبیه آن را در کمتر جایى مى شد
پیدا کرد. این که بناى قضاى اسلامى به دست یک معمار توانا و شجاع و بااراده، آن هم
درست بر پایه هاى اسلامى تشکیل و بنیانگذارى شود، براى آنها غیر قابل تحمّل بود. مى
خواستند مسؤولان قضاى اسلامى را با هو و جنجال و تهمت زدن از میدان خارج کنند.
کسانى که آن زمانها را به یاد دارند، جزئیات را مى دانند.
شهداى هفتم تیر، شهداى
حاکمیت ارزشهاى اسلامى و اساس جمهورى اسلامى اند. این طور نبود که کُشندگان و
ترورکنندگان و حمله کنندگانِ ناجوانمرد به شهداى عزیز هفتم تیر، با شخص و جناح و
گروهى مخالف باشند؛ آنها با اصل نظام اسلامى و استقلال ایران مخالف بودند. نامها
تأثیرى نمى گذارد؛ حقایق را باید در نظر گرفت. حقیقت مخالفت با شخصیتهایى مثل شهید
بهشتى و دیگر بزرگانى که در هفتم تیر به شهادت رسیدند، در همین جمله خلاصه مى شود:
مقابله با حاکمیت اسلام و قوانین و ارزشهاى اسلامى. لذا این عزیزان در تاریخ ما جاى
برجسته اى دارند؛ هم شهید بهشتى و هم دیگر عزیزان شهیدشده در آن ماجراى خونبار.(
بیانات معظم له در دیدار مسؤولان قوّه قضاییه، خانواده هاى شهداى هفتم تیر و جمعى
از قُضات ، 7/4/80)
حقیقتاً مردن معمولى و در بستر، براى کسانى مثل شهید مظلوم
ما – مرحوم شهید بهشتى – با آن همه تلاش، با آن همه همّت و غیرت کم بود و باید شهید
مىشد. شهادت پاداش بزرگى است که خداوند به او و یارانش داد. امیدواریم که همچنان
در نعیم الهى باشند و هستند و روزبهروز درجات آن عزیزان متعالى باشد و ما هم در
همین راه و بهسوى همین هدف، به آنها ملحق شویم. ( بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى
در دیدار مسؤولان دستگاه قضایى کشور و خانواده هاى شهداى هفتم تیر، 7/4/77)
شخصیت ممتاز آیت الله بهشتى جمع بین علم، تقوا، تدبیر و خلقیات ارزشمند انسانى در
آن وجود شریف و کم نظیر بود و از لحاظ قدرت مدیریت و سازماندهى نیز یکى از برجستگان
قطعى انقلاب به شمار مى رفت. بنا بر این از دست دادن این بزرگوار و سایر شهداى هفتم
تیر ضایعه بزرگى بود که بر انقلاب اسلامى تحمیل شد.( بیانات دیدار مسؤولان دستگاه
قضایى کشور ، 7/4/76)