شک


شک

۱۳۹۳/۰۴/۱۲


۱۹۸ بازدید

بسم الله.سلام
شک مومن باعث کم ارزش شدن عملیاتش می شود.این مسئله را باید با کسب علم و به یقین رسیدن برطرف کند یا مورد دیگر؟ در کل اطمینان از عمل چگونه بوجود می آید؟ در حالیکه ما انسان جامعی نیستیم و ممکن است موردی در مسئله ای را در نظر نگرفته باشیم؟
از نقش‌های این جهان هم چشم بستم هم دهان / تا نقش بندی عجب بی‌رنگ و بو آموختم

«شک » گذرگاه خوبی است ولی نباید در آن باقی ماند چون توقفگاه بدی است، بله شک اگردر وجود شخص باقی بماند، اعمالش را ناقص می کند ، بیشترین شک ،درمورد خدا ودین ، ایجاد می شود که بایستی از آن با از بین بردن شک وتبدیل آن به یقین، عبور کرد!
«روزی شخصی به نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و عرض کرد: هلاک شدم! امام پرسیدند: چرا؟ او پاسخ داد: برای این که شک کردم و آن هم به وجود خدا! امام فرمودند: الله اکبر، هذا اول الیقین – یعنی: الله اکبر، این (تازه)اول یقین است. » شک معقول، ابتدای یقین است. ولی باید مواظب باشد که تجاهل، عصبیت و لجاج به شک او راه پیدا نکند. از خدا بخواهد و او خود ،بنده‌اش را هدایت می کند.
– روزی یک جمع سه نفره از کفار دهری (یا به قول امروزی ماتریالیسم) در ایام حج برای مسخره کردن مسلمانان در مکه جمع شدند. یکی از آنها (ابن مقفع) ضمن اهانت به همه مسلمانان و چهارپا خواندن آنها، امام صادق (ع) را به لحاظ برخورداری از علم، حکمت و درایت مستثنی خواند و دیگری (ابن ابی العوجاء) برای آن که خلاف گفته‌ی رفیقش را به اثبات رساند، برخاست تا امام وارد بحث شود. پس از مقدماتی که بسیار خواندنی است و حتماً بخوانید، پرسید:اگر خدایی هست، چه اشکالی دارد که بر مخلوقش آشکار شود و آنها را به پرستش خود بخواند تا حتی دو نفر هم با هم اختلاف نکنند. چرا از آنها پنهان گشت و فرستادگانش را به سوی آنها گسیل داشت، اگر خود بی واسطه این کار را می‌کرد، راه ایمان مردم به او نزدیک‌تر می‌شد؟!
امام (ع) او را به خودش ارجاع و توجه داد و فرمود:‌«چگونه پنهان گشته بر تو، کسی که قدرتش را در وجود خودت به تو ارائه داده است؟! پیدا شدنت بعد هیچ بودنت، بزرگسالیت بعد از کودکی، خرسندیت بعد از خشم و خشمت پس از خرسندی، و اندوهت پس از شادی و شادیت پس از اندوه، دوستی‌ات بعد از دشمنی و دشمنی‌ات پس از دوستی، تصمیمت بعد از درنگت و درنگت پس از تصمیم، خواهشت پس از نخواستن و نخواستنت پس از خواهش، تمایلت پس از هراس و هراست پس از تمایل، امیدت پس از ناامیدی و ناامیدیت پس از امید، به خاطر آمدنت آن چه در ذهنت نبود و ناپیدا گشتن آن چه نیک می‌دانی از ذهنت …؟
او که یک دانشمند ماتریالیسم بود و در ضمن می‌دانست که هر چیزی علتی دارد و پشت هر کاری باید اراده‌ای باشد و امام (ع) افعالی را برای او بر شمرد که مادی نیست و تحت اراده‌ی خود او و یا دیگران نیز نیست، گفت: دیدم به همین نحو قدرت خدا را که در وجودم بود و نمی‌توانستم انکار کنم، پشت سر هم برای من می‌شمرد و معتقد شدم که به زودی در این مباحثه بر من غلبه می‌کند. لذا بحث را رها کرده و برگشتم. (اصول کافی، ترجمه، ج1، کتاب التوحید، ص 96)».
– انسان هر چه را تکفیر و تکذیب کند، اصل وجود و هستی را نمی‌تواند انکار نماید و همین که به وجود هستی اقرار کند، اقرا به وجود هستی مطلق کرده است. او با چشم سر و چشم عقل خود هستی را در سایر موجودات می‌بیند و می‌فهمد که هر موجودی از درجه‌ای از هستی برخوردار است. هستی در مرتبه‌های پایین‌تر و هستی در مرتبه‌های بالاتر. پس هستی هست و لابد هستی مطلق یا کمال مطلق وجود دارد که این درجات هستی نیز وجود دارد. مضاف بر این که عقل او گواهی می‌دهد، هیچ چیزی نمی‌تواند هستی خود را از عدم گرفته باشد. پس لابد یک هستی مطلقی وجود دارد که به دیگران هستی داده است. او همان هستی بخش یا «الله جل جلاله» می‌باشد.
«یقین»‌عبارت است از اعتقاد ثابت و قطعی انسان به امری که مطابق با واقع بوده و با هیچ شبهه ای، هر قدر هم قوی،قابل زوال نباشد.»(1) مرحوم علّامه طباطبایی ـ رحمه الله علیه ـ می فرماید:«یقین به معنی قوت ادراک ذهنی است، به طوری که قابل زوال و ضعف نباشد»(2)
مورد و متعلّق یقین یا مربوط است به چیزی که از لوازم و اجزاء ایمان است مانند اعتقاد به وجود خداوند تبارک و تعالی و بعثت انبیا و عالم آخرت، و یا مربوط به اموری است که دخالتی در ایمان ندارد و آنچه در کمال انسان و رسیدن او به سعادت نقش دارد، قسم اول است و آن یقین داشتن به این است که تمام امور هستی به دست خداست و او مسبّب الاسباب می باشد؛ هیچگونه توجهی به غیر او نداشته بلکه همه اسباب و وسائط را مسخّر فرمان و حکم خدا بداند. بداند که خدا ضامن روزیِ اوست و هر چه را او مقدّر کرده می رسد، و در نتیجه طمعی به دیگران نداشته باشد. بداند که نتیجه تمامی اعمال خوب و بد خود را می بیند و خدای شاهد و ناظر بر اعمال،‌خود حاکم روز قیامت است. و حتی از خاطرات قلبی انسان نیز آگاه است. این حقیقت یقین است.
کسی که دارای چنین یقینی باشد به لوازم آن نیز ملتزم می شود، زیرا تفاوت میان ایمان و یقین به همین است که چه بسا انسان ایمان به چیزی دارد ولی بعضی از لوازم آن را فراموش می کند و در نتیجه، عمل منافی با ایمانش انجام می دهد، به خلاف یقین که دیگر با فراموشی نمی سازد، زیرا اگر کسی عالم و مؤمن به روز حساب باشد و همواره به یاد آن روزی باشد، که به حساب کوچک و بزرگ اعمالش می رسند، مرتکب گناهان نگردیده بلکه نزدیک قُرق گاه های خدا هم نمی شود.(3) از این رو برخی روایاتی که در بیان معنی و تفسیر یقین آمده، آن را به لوازم و آثارش تعریف کرده اند.
از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده که فرمود: «از جبرئیل پرسیدم تفسیر یقین چیست؟ گفت: مؤمن به گونه ای برای خدا عمل کند که گویا او را می بیند، و اگر او خدا را نمی بیند، خدا او را می بیند. و یقیناً بداند که آنچه به او رسیده ممکن نبود از او بگذرد و آنچه از او گذشته ممکن نبود به او برسد.»(4)
از امام رضا ـ علیه السلام ـ سؤال شد: یقین چیست؟ فرمود: «توکل بر خدا و تسلیم او شدن و راضی به قضای الهی بودن و همه امور را به خدا واگذاردن.»(5)
فضیلت یقین
در زمینه فضیلت و ارزش یقین به عنوان یکی از کمالات انسان مؤمن و نیز ترغیب به کسب و تقویت آن، روایات بسیاری آمده است که برخی را یادآور می شویم:
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:«خیرُ ما اُلْقِ فِی القَلبِ الیَقینُ»(6) بهترین چیزی که در قلب افکنده شده، یقین است. و نیز فرمود: «کفی بِالیَقینِ غِنیً»(7)برای بی نیازی همین بس که صاحب یقین باشی.
نشانه های یقین
یکی از راه های پی بردن به وجود چیزی دقّت و بررسی در علائم و نشانه های آن است. از این رو اگر کسی بخواهد وجود یقین و یا درجه و میزان آن را در قلب خود بیابد، باید ببیند آیا آثار و نشانه های آن را دارد یا نه؟
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:«علامت کسی که صاحب یقین باشد، شش چیز است:
1 . از روی حقیقت به خدا یقین کند پس به او ایمان آورد.
2 .یقین آورد که مرگ حق است و از آن بترسد.
3 . یقین کند که قیامت حق است و از رسوایی بترسد.
4 . یقین کند که بهشت حق است و خود را محاسبه کند و شیفته آن باشد.
5 . یقین کند که دوزخ حق است و کوشش خود را برای نجات از آن ظاهر گرداند.
6 . یقین دارد حساب حق است و خود را محاسبه کند.»(8)
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «روزی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نماز صبح را با مردم گذارد سپس در مسجد نگاهش به جوانی افتاد که چرت می زد و سرش پایین می افتاد، رنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش به گودی فرورفته. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به او فرمود: حالت چگونه است؟ عرض کرد من صبح کردم در حالی که دارای یقین هستم، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: همانا هر یقین را حقیقتی است حقیقت یقین تو چیست؟ جوان گفت: یا رسول الله همین یقین من است که مرا اندوهگین ساخته و بیداری شب و تشنگی روزهای گرم را به من چشانیده و به دنیا و آنچه در آن است بی رغبت گشته ام، تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را می بینم که برای رسیدگی به حساب مردم برپا شده و مردم برای حساب محشور شده اند و من هم در میان آنها هستم وگویا اهل بهشت را می نگرم که در نعمتند،و بر کرسی ها تکیه زده یکدیگر را معرفی می کنند وگویا اهل دوزخ را می بینم که در آنجا معذبند و فریادرس می طلبند و گویا الآن صدای زبانه های آتش دوزخ را می شنوم.
آنگاه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:«این جوان بنده ای است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته» و به او فرمود: «بر این حال که داری ثابت باش.» جوان گفت: «یا رسول الله از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزیم کند.» رسول خدا برای او دعا فرمود. مدتی نگذشت که در جنگی همراه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ شرکت کرد و بعد از 9 نفر شهید گشت و او دهمین شهید بود.(9)
آثار یقین
یقین، برترین درجه کمال ایمان و بالاترین فضائل انسانی است. کسی که به قلّه بلند یقین رسیده باشد؛ دستیابی او به سایر کمالات و فضایل اخلاقی آسان می گردد؛ بلکه باید گفت آن کسی که دارای یقین است، تمامی صفات و اخلاق حسنه را همراه دارد و کسب کرده است. اینک به برخی از آن آثار اشاره می کنیم:
الف) آرامش روحی
کسی که صاحب یقین باشد دارای یک نوع آرامش روحی و اطمینان قلب بوده و حوادث، سختی ها و مشکلات او را مضطرب و نگران نمی سازد؛ بلکه همه مصیبت ها و ناگواری ها در نظرش آسان گردیده و کوچک می شود.
امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: «إنِّ اللهَ تعالی بعَدلِهِ و قسطِهِ جَعَلَ الرَّوحَ و الرّاحهَ فی الیَقینِ و الرِّضا و جَعلَ الهَمَّ و الحُزنَ فی الشَّکِّ و السَّخَط»(10) خداوند به عدل و داد خود نشاط و آسایش را در یقین و رضا قرار داده است و غم و اندوه را در شک و ناخوشنودی.
ب) صبر
دومین نتیجه پرثمر یقین، صبر و استقامت در برابر مشکلات زندگی است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«الصَّبرُ ثَمَرهُ الیقین»(11) صبر، ثمره یقین است. و نیز فرموده است: «اگر نه این بود که (برخی از ما مسلمانان) دچار ضعف یقین هستیم، این گونه نبودیم که زبان به شکایت بگشاییم در برابر سختی کمی که امیدواریم در آینده نزدیک یرطرف شود و در آینده دور (قیامت) ثواب بزرگ آن نصیب مان گردد.»(12)
ج) اخلاص:
کسی که صاحب یقین باشد اعمال و نیات او خالص است و جز رضای خدا کسی و چیزی رادر نظر ندارد. علی علیه السلام ـ می فرماید: «غایهُ الیقینِ الإخلاصُ»(13) نهایت درجه یقین، اخلاص است.
د) زهد
از دیگر آثار و ثمرات یقین زهد است؛ زیرا کسی که یقین به فنا و زوال دنیا دارد، هیچ گاه به آن دل نمی بندد. امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «الزُّهدُ ثَمَرهُ الیَقینِ»(14)زهد ثمره یقین است.
هـ ) توکّل
کسی که یقین دارد در عالم هستی مؤثری جز خدا نیست، در تمام امورش فقط به خدا توکل نموده و اعتمادش تنها به قدرت لایزال الهی می باشد که یکی دیگر از آثار یقین است.علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «التَّوَکُّلُ من قُوَّهِ الیقین»(15) توکل نشانه قوّت یقین است.
و) رضا و تسلیم
از جمله ثمرات ارزشمند دیگری که یقین در پی دارد، رضا و تسلیم است زیرا فرد صاحب یقین تمامی امور را از سوی خداوند می داند و معتقد است که هیچ برگی از درختی نمی افتد مگر به اذن و اراده حق تعالی از این رو در برابر آنچه از سوی خداوند برای او مقدّر شده باشد راضی بوده و در برابر قضای الهی تسلیم است. امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:«الرِّضا ثَمَرَهُ الیَقینِ»(16) رضا ثمره یقین است. امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: «الرِّضا بِمکروهِ القضاءِ مِن أعلی دَرجاتِ الیَقینِ»(17) راضی بودن به قضای مکروه، نشانه برترین درجات یقین می باشد.
ز) آسان شدن انفاق
کسی که صاحب یقین باشد، انفاق کردن اموال، در راه خدا، برایش آسان است، زیرا او یقین دارد که هر چه را انفاق کند عوض آن را می گیرد، چرا که این وعده خداوند است و یقین دارد که حق تعالی صادق ترین افراد در گفتار و وعده هایش می باشد. پس در هنگام بخشش، دستش باز است و با جود و سخاوت بیشتری انفاق می کند.
امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «اِستَنزلُوا الرِّزقَ بِالصَّدَقَهِ وَ مَنْ أَیْقَنَ بالخَلَفِ جادَ بالعَطیَّهِ»(18) با دادن صدقه روزی را طلب کنید، چون کسی که به گرفتن عوض یقین دارد در بخشیدن سخاوتمند است.
پی نوشت ها:
(1) . مراه العقول، ص 354، دارالکتب الاسلامیه، به نقل از محقق طوسی.
(2) . المیزان، ج 4، ص 40، ترجمه مصباح.
(3) . ترجمه المیزان، ج 1، ص 73، انتشارات اسلامی.
(4). بحارالانوار، ج 67، ص 173، بیروت.
(5) . همان، ص 138.
(6) . همان، ص 173.
(7) . بحارالانوار، ج 67، ص 174.
(8) . تحف العقول، ص 22.
(9). اصول کافی، ج 2، ص 44.
(10) . اصول کافی.‌ج 2، ص 51، چ بیروت.
(11) . شرح غررالحکم، ج 1، ص 133.
(12) . شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 255.
(13) . شرح غررالحکم، ج 4، ص 369.
(14) . همان، ج 1، ص 125.
(15) . همان، ص 184.
(16) . شرح غررالحکم، ج 1، ص 190.
(17) . بحارالانوار، ج 71، ص 152، اسلامیه.
(18) . نهج‌البلاغه، فیض، حکمت 132، ص 1152.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد