شک در اصول دین و سرانجام ایشان در اخرت
۱۳۹۲/۰۴/۲۱
–
۶۲۴ بازدید
شک به تنهایی چیز ناپسندی نیست بلکه آنچه در مورد شک و تردید نکوهیده است باقی ماندن و توقف در آن است. هم چون پلی است لرزان و سست که ماندن در آن باعث سقوط و نابودی می گردد اما از آنجا که پل است می تواند ما را به سر منزلی آرام و استوار برساند.
شک به تنهایی چیز ناپسندی نیست بلکه آنچه در مورد شک و تردید نکوهیده است باقی ماندن و توقف در آن است. هم چون پلی است لرزان و سست که ماندن در آن باعث سقوط و نابودی می گردد اما از آنجا که پل است می تواند ما را به سر منزلی آرام و استوار برساند.
اگر فردی در مورد اصلی از اصول دین شک داشتند و به یقین نرسیده باشد، در صورتی که در راه رسیدن به یقین تلاش و کوشش کرده باشد اما مرگ فرصت دست یابی بدان را به او نداده باشد، به هیچ وجه کافر و مشرک شمره نمی شود. چرا که او به ندای قبلش و حکم عقلش گوش فرا داده است و برای رسیدن به آن اصل تلاش کرده است اما فرصت کافی در اختیار نداشته است. و این عدم دست یابی به یقین به علت کوتاهی و بی توجهی او نبوده است بلکه به علتی بوده که خارج از قدرت و توان او می باشد.
البته باید توجه داشت که این وقتی انسان در مورد اصلی دچار شک می شود این بدان دلیل است که عقل خود را اسیر هوا و هوس کرده است و آن را از آزادیی که خداوند به او داده است محروم ساخته، و عقلی هم که در بند شهوات گرفتار آمده است عقلی نیست که معاد را بتواند بپذیرد، خدا را درک کند و پیامبرش را تصدیق نماید. چرا که بسیاری از اینها فطری اند. و فرد یا رجوع به درون خود آنها را می یابد در صورتی که فرد مذکور در سؤال چنین فردی نباشد حکم داده شده در مورد او صادق است.
اینکه ما از کجا آمده ایم، به کجا می رویم، چرا بدین جا وارد شده ایم و چه کسی ما را همراهی می کند و سرانجام کارمان چگونه است، مسائلی اند که انسان همواره با آنها سر و کار دارد و عقل بشری نیز به او حکم می کند که در پی پاسخ آنها براید، چرا که پاسخی که انسان بدین سؤالات می دهد زندگی و طرز فکرش را شکل می دهد، بنابراین انسان فطرتا و به حکم عقل در پی این مسائل است و چون پاسخ به این پرسش ها در قلمرو تجربه و دانش بشری نیست، انسان به چیزی نیاز دارد تا او را در این موارد راهنمایی نماید و آن همان دین است چیزی که خداوند برای معرفی خود و هدایت بندگانش توسط پیامبران خود برای ما فرستاده است و نیز چون شرط ورود به این دین تقلید و ایمان صرف نیست، فرد باید خود با استمداد از عقل و فطرت خود به یقین دست یابد و پس از آن گام در راه و مسیری نهد که دین معین می کند.
در آخر باید خاطر نشان کنیم که همان طوری گفته شد بسیاری از این اصول، اصولی اند که فرد با رجوع به فطرت و عقل خود می تواند بدانها دست یابد و نیازی نیست تا تمام دلایل و سخنان و کتاب ها را بخواند تا یقین حاصل نماید؛ مثلا اینکه خدایی است امر است فطری که می توان با نگاه به موجود است این عالم، نیاز به خالق را در آنها دید آنهم خالقی که حکیم، دانا و قادر باشد. از این روست که بسیاری از این برهان ها و دلایل فقط جنبه تنبیه و اگاهاندن و بیدار کردن ما را دارند.
اگر فردی در مورد اصلی از اصول دین شک داشتند و به یقین نرسیده باشد، در صورتی که در راه رسیدن به یقین تلاش و کوشش کرده باشد اما مرگ فرصت دست یابی بدان را به او نداده باشد، به هیچ وجه کافر و مشرک شمره نمی شود. چرا که او به ندای قبلش و حکم عقلش گوش فرا داده است و برای رسیدن به آن اصل تلاش کرده است اما فرصت کافی در اختیار نداشته است. و این عدم دست یابی به یقین به علت کوتاهی و بی توجهی او نبوده است بلکه به علتی بوده که خارج از قدرت و توان او می باشد.
البته باید توجه داشت که این وقتی انسان در مورد اصلی دچار شک می شود این بدان دلیل است که عقل خود را اسیر هوا و هوس کرده است و آن را از آزادیی که خداوند به او داده است محروم ساخته، و عقلی هم که در بند شهوات گرفتار آمده است عقلی نیست که معاد را بتواند بپذیرد، خدا را درک کند و پیامبرش را تصدیق نماید. چرا که بسیاری از اینها فطری اند. و فرد یا رجوع به درون خود آنها را می یابد در صورتی که فرد مذکور در سؤال چنین فردی نباشد حکم داده شده در مورد او صادق است.
اینکه ما از کجا آمده ایم، به کجا می رویم، چرا بدین جا وارد شده ایم و چه کسی ما را همراهی می کند و سرانجام کارمان چگونه است، مسائلی اند که انسان همواره با آنها سر و کار دارد و عقل بشری نیز به او حکم می کند که در پی پاسخ آنها براید، چرا که پاسخی که انسان بدین سؤالات می دهد زندگی و طرز فکرش را شکل می دهد، بنابراین انسان فطرتا و به حکم عقل در پی این مسائل است و چون پاسخ به این پرسش ها در قلمرو تجربه و دانش بشری نیست، انسان به چیزی نیاز دارد تا او را در این موارد راهنمایی نماید و آن همان دین است چیزی که خداوند برای معرفی خود و هدایت بندگانش توسط پیامبران خود برای ما فرستاده است و نیز چون شرط ورود به این دین تقلید و ایمان صرف نیست، فرد باید خود با استمداد از عقل و فطرت خود به یقین دست یابد و پس از آن گام در راه و مسیری نهد که دین معین می کند.
در آخر باید خاطر نشان کنیم که همان طوری گفته شد بسیاری از این اصول، اصولی اند که فرد با رجوع به فطرت و عقل خود می تواند بدانها دست یابد و نیازی نیست تا تمام دلایل و سخنان و کتاب ها را بخواند تا یقین حاصل نماید؛ مثلا اینکه خدایی است امر است فطری که می توان با نگاه به موجود است این عالم، نیاز به خالق را در آنها دید آنهم خالقی که حکیم، دانا و قادر باشد. از این روست که بسیاری از این برهان ها و دلایل فقط جنبه تنبیه و اگاهاندن و بیدار کردن ما را دارند.