خانه » همه » مذهبی » شک در باورها

شک در باورها


شک در باورها

۱۳۹۸/۰۵/۲۹


۱۳۲۰ بازدید

سلام من مدتی پیش سوالاتی در رابطه با خداشناسی ، اسلام ، ولایت فقیه و.. برام مطرح شده بود که همه ی اون ها رو سعی کردم طبق موازین برهانی و عقلی بررسی کنم و به نتیجه هم رسیدم ولی هر چند وقت یکبار دوباره به همه یا بخشی از اعتقاداتی که قبلا عقلا به اون ها رسیدم شک می کنم و انگار در این مسایل به یقین نرسیده ام و این خیلی اذیت کننده است چون عقلا اون ها رو اثبات کرده ام ولی قلبا یقین حاصل نکرده ام من در همین سایت خواندم که برای تقویت ایمان قلبی می بایست به انجام واجب و ترک محرم اهتمام داشت و وقتی در خودم دقیق شدم اتفاقا دیدم من به این مورد اهتمام دارم یعنی واجبات رو انجام میدم و سعی بر ترک محرمات هم دارم ولی باز هم گاها شک میکنم و حس بلا تکلیفی دارم . علتش چیه و به نظر شما چه راهکاری برای حلش وجود داره؟

باید متوجّه بود که هر پدیده ای در عالم هستی علّتی و حکمتی دارد؛ که شک در اعتقادات نیز از این امر مستثنی نیست. گاه شک در اعتقادات می تواند نعمتی از جانب خدای حکیم باشد که بنده خود را از این طریق به سوی یقینهای بالاتری سوق می دهد؛ لذا شک از هر سنخی که باشد می تواند باعث رشد و ترقّی انسان شود به شرط آنکه انسان از شک خود نتیجه نگیرد. برخی افراد به محض اینکه در چیزی شک می کنند حکم می کنند که آن چیز وجود ندارد؛ درحالی که شک نه یقین است و نه انکار، بلکه در بین این دو قرار دارد؛ لذا شخص شاکّ تا دلیلی بر اثبات یا ردّ هر کدام از دو سمت مساله نداشته باشد منطقاً نمی تواند یکی را بر دیگری ترجیح دهد. شک، بسته به منشاء آن اقسامی دارد که عبارتند از شک روانشناختی، شک نفسانی و شک منطقی.شکّ روانشناختی: در برخی افراد، علّت شک، شرایط فیزیولوژیکی بدن است؛ تغییرات زیاد هورمونی که در دوران نوجوانی ( تا حدود بیست سالگی) در بدن رخ می دهد معمولاً عوارضی چون شکّاکیّت، اضطراب و واسواس عملی یا فکری را در پی دارد که این عوارض معمولاً تا بیست سالگی از بین می روند؛ مگر اینکه شخص با بها دادن بیش از اندازه به این امور مانع از زوال طبیعی آنها شود. همچنین ممکن است در برخی افراد، این تغییرات هورمونی با تاخیر همراه بوده تا سنین بالاتر از بیست سالگی نیز برسد. بنا بر این، لازم است که حضرت عالی، این عامل را در مورد خود بررسی نمایید. اگر منشاء شکهای شما این عامل باشد راه برطرف نمودن آن، بی اعتنایی نمودن به شکّ است. شکّ نفسانی: علّت دوم شک در اعتقادات، تمایل پنهانی نفس به امور دنیوی است که با اعتقاد به خدا و قیامت و دیگر امور دینی در تضادّ است؛ لذا نفس سعی می کند با ایجاد شک در این گونه اعتقادات، راه خود را باز نماید. امّا از آنجا که فریب نفس بسیار مخفیانه است، انسان اکثر اوقات متوجّه ترفندهای آن نمی شود. گاه اینگونه امیال نفسانی، چنان خود را استتار می کنند که شخص، شک نفسانی خود را ناشی از حسّ حقیقت جویی می پندارد. در چنین شکهایی انسان معمولاً با انواع مغالطات از براهین عقلی فرار می کند و انتظار دارد که خدا برای او معجزه یا نشانه ای نشان دهد. برای اینکه معلوم شود شک انسان از این عامل ریشه گرفته است یا نه، باید منصفانه امیال و اعمال و خواستهای درونی خود را کاوید؛ اگر در این کاوش دقیق، انسان متوجّه شد که امیالی در او وجود دارند که خداباوری مانع از بروز آنهاست باید شک خود را منتسب به نفس امّاره کرده با آن به مبارزه برخیزد. این دو گونه از شک، در حقیقت شکّ علمی نیستند بلکه شکّ روانشناسانه و اخلاقی اند.
شکّ منطقی: امّا عامل سوم شک در اعتقادات، نداشتن یقین عقلی محکم و استوار است. برای وجود خدا و حقّانیّت نبوّت و امامت و معاد و فروعات آنها، براهین عقلی متعدّدی، در سطوح مختلف اقامه شده است. لذا باید تلاش نمود که وجود خدا را با براهینی هرچه محکمتر اثبات نمود، به گونه ای که شک در آن راه نیابد. برای این منظور روشن است که باید وقت گذاشت و کتابهایی چون کتب شهید مطهری را مطالعه نمود؛ برای نمونه چهار جلد نخست مجموعه آثار شهید مطهری را. اگر اعتقادات انسان از راه برهان عقلیِ محکم باشد در آن صورت از عهده دو عامل پیش گفته نیز راحتتر می تواند برآید. امّا با ضعف در این حیطه، دو عامل قبلی و به خصوص عامل نفسانی که به نوعی در اکثر انسانها وجود دارد، می توانند بسیار خطرناک باشند. بنا بر این، اوّلین کاری که حضرت عالی می توانید انجام دهید این است که برای خود وقتی را اختصاص دهید تا با یک برنامه ریزی درست و منطقی، اعتقادات را از راه اصولی آن از راه کتب معتبر فرابگیرید. البته باید مواظب بود که نفس همواره با این کار مخالف خواهد نمود و سعی خواهد کرد به بهانه های گوناگون راه تحصیل برهان را ببندد. پس قبل از هر چیز برای این کار، همّتی بزرگ و روحیّه ای حقیقت جو و خستگی ناپذیر لازم است. باید دانست که هر متاعی قیمتی دارد؛ متاع یقین نیز بهایی دارد؛ و بهای آن تحمّل رنج مطالعه و تحقیق و تعقّل است. حقیقت همواره در مرتبه بالاست لذا مثل بالا رفتن از یک آسمانخراش باید از برج علم بالا رفت تا به حقیقت و یقین دست یافت؛ البته در مراتب میانی این برج بلند، آسانسورهایی نیز تعبیه شده است؛ لکن مراتبی از برج یقین را باید از پلّه عقل و برهان و با پای همّت طی نمود. دنیای بی ارزش که خداوند متعال آن را متاع قلیل خوانده است، بی تلاش و همّت به چنگ نمی آید کجا رسد کالای یقین که معصوم(ع) در حقّش فرموده است:« ما اوتى النّاس اقلّ من الیقین . ــ کمترین چیزی که به مردم داده شده یقین است.» همچنین باید دانست که راه کسب یقین، در درجه اوّل تعقّل و اقامه برهان است؛ امّا با این مقدار، برای همه، یقین قلبی حاصل نمی شود؛ یقین قلبی در اکثر افراد، زمانی حاصل می شود که انسان نفس خود را مطیع عقل نماید؛ و این امر حاصل نمی شود مگر با تمرین مداوم و نشان دادن عظمت خدا و اولیای او و ذکر مداوم. لذا باید مدام قدرت و شوکت الهی را در قاب طبیعت به قلب نشان داد و آثار اهل بیت را مطالعه نمود و عجائب و شگفتی های کلام این بزرگواران را مشاهده کرد و شیرینی آنها را چشید.
ـ خدا کیست؟
عمده عامل شک درباره ی خدا یا انکار خدا، نداشتن تصوّری درستی از خداست. لذا شخص ابتدا تصوّری نادرست از خدا پیدا می کند و آنگاه وجود آن را ردّ می کند یا درباره اش گرفتار شبهات غیر قابل حلّ می شود.
واژه ی خدا و معادلهای متعدد آن در زبانهای گوناگون، لفظی تک معنایی نبوده در هر فرهنگ و دین و مذهب و مکتبی معنایی خاصّ دارد. برای مثال خدای مدّ نظر مسیحیان، یک اَبَر انسان و یک پدر آسمانی است که در ضمن، نقش خالقیت و ربوبیّت نیز دارد؛ و می تواند به صورت بشر (عیسی مسیح) در آمده فدای گناهان امّت شود؛ یا خدای مطرح در کتاب مقدّس تحریف شده ی یهودیان، خدایی است که گاه ناتوان و جاهل نیز هست؛ و برخی اوقات از کار خود اظهار پشیمانی هم می کند؛ یا خدای واحد زرتشتیان قادر به خلقت مستقیم موجودات نیست لذا دو منشاء خلقت آفریده است تا آنها موجودات خیر و شرّ عالم را پدید آورند؛ یا خدای مورد نظر علمای اشعری مذهب، خدایی است که اوصافش عین ذاتش نبوده در اتّصاف به عالمیّت و قادریّت و امثال آنها محتاج به علم و قدرت و امثال اینهاست که خارج از ذات خدا بوده ازلی هستند و … .
بنا بر این هر کسی می خواهد درباره ی خدا بحث کرده وجود خدا را اثبات یا انکار نماید ، قبل از ورود در بحث ابتدا باید روشن کند که چه تعریفی از خدا دارد و می خواهد وجود چگونه خدایی را اثبات یا ردّ نماید.
روش شناخت خداوند:
ما برای شناخت خدای متعال سه راه در پیش روی خود داریم که به صورت مرحله ای طی می شوند. مرحله اول شناخت او با آیات آفاقی و انفسی است. این همان راه شناخت خداوند از طریق نشانه های او در طبیعت و روش تجربی است و لازم است که انسان در ابتدای راه شناخت از طریق شناخت طبیعت و نشانه های تکوینی و و همچنین مطالعه آیات تدوینی قرآن کریم به معرفت خدای متعال دست یابد. البته شناخت خداوند منان با آیات انفسی مفیدتر است (من عرف نفسه فقد عرف ربه) چون معمولاً با اصلاح صفات و اعمال نفس همراه است. بنابراین اندیشیدن در آیات آفاقی و انفسی به شناخت خداوند منتهی می‌شود و این نیز به نوبة خود راهنمای انسان به سوی حق و شریعت الهی خواهد بود. این راه که در کتاب شریف توحید مفضل پی گیری شده است بهترین راه خدا شناسی برای مبتدیان است. دوم شناخت خداوند از طریق عقل است. نیرویی که بیشتر عمل کردش محاسبه و درک وجودات وصفی و صفات الهی است. این روش طریق خواص از مردم می‌باشد، کسانی که پس از مطالعه در طبیعت و آیات تکوینی او در خلقت، از طریق استدلال و برهان عقل و فلسفه و حکمت به شناخت خدای تعالی می پردازند. سوم شناخت خداوند لطیف از طریق رؤیت و ابزار دل می‌باشد که طریق اولیاء است و همگان را به آن راه نیست مگر مسیری که به عنوان سیر و سلوک نظری ترسیم شده طی نمایند، یعنی از طریق طبیعت و شناخت آفاقی و انفسی به عقل و استدلال عقلی راه یابند و با گذر از عقل به عشق و عرفان برسند و اهل مشاهده و معاینه و وصول به حق تعالی شوند. به بیان دیگر، انسانها به سه صورت، معرفت حق تعالی را حاصل می‌کنند. اول تقلید که در این روش خداوند به واسطه حواس و امور قابل احساس شناخته می‌شود، دوم تحقیق و استدلال که در این روش خداوند به واسطه عقل و برهان شنـاخته می‌شود و سوم کشف و رویت که در این روش خدای متعال به واسطه مکاشفات درونی، شناخته می‌شود. در پایان توجه به یک نکته حایز اهمیت فراوان است و آن اینکه این روش که سیر و سلوک نظری انسان به سوی معرفت خدای متعال است اگر با سیرو سلوک عملی همراه نشود، بی نتیجه و ابتر خواهد بود. انسان از طریق علم و عمل به کمال می رسد و لازم است این دو سیر همزمان با هم و هماهنگ با هم طی شوند. روش خداشناسی تجربی و خدایابی از طریق رجوع و توجه به طبیعت و خلقت، اولین و همگانی ترین روش خداجوئی است. آنگاه که انسان به آسمان و زمین و آنچه در آنهاست نظر می کند و از فرط هیجان و شگفتی ساعت ها به آن ها خیره می ماند، ناخواسته اقرار می کند به حکمت و دانش و تدبیری که در پس این مناظر شگفت انگیز وجود دارد. و چون دانش و حکمت از آن موجودی عاقل و داناست، به وجود او نیز اعتراف و اذعان می کند. انسان آنگاه که دارای جهان بینی الهی باشد به هر چه نگاه کند خدا را در پس آن حاضر خواهد دید. چه آنگاه که به طبیعت چشم دوخته است و چه آنگاه که با قوانین فیزیکی و شیمیائی حاکم بر طبیعت سر و کار دارد. چرا که انسان فقط کاشف آن قوانین و بینده آن مناظر است نه خالق آنها. پس جا دارد که از خود بپرسید اینها از کجا آمده اند و چه کسی آنها را آفریده است. کتاب «توحید مفضل» که حضرت امام جعفر صادق (ع) به مفضل املاء کردند و وی نیز گفته های ایشان را به رشته تحریر درآورند، پر است از توجه به خلقت و اندیشیدن در آفرینش الهی. چرا که یکی از راههای شناخت خداوند تفکر در آثار، مخلوقات و معلولات او و اندیشیدن درباره ظرافت آفرینش آنهاست. روشی که هر فردی را و یا هر مقدار دانش و معلوماتی، به درک و تامل وا می دارد. و در واقع آنکه از دانش بهره بیشتری دارد با دیدن شگفتی های آفرینش بیشتر شگفت زده شده و به فکر می رود. رسیدن از معلول علت در واقع یکی از دلایل فلسفی اثبات خداوند است که فلیسوفان به عنوان اولین دلیل برای اثبات وجود خداوند از آن مدد می جویند. خداوند در قرآن نیز بسیار از طبیعت و آفرینش موجودات یاد کرده و ما را به توجه بدان ترغیب نموده است، آیاتی که یا اشاره به خود طبیعت و آثار آن دارد و یا به واقع و حوادث واقع شده در جهان اشاره می کند، آیاتی مانند؛ آیه 17 و 18، سوره غاشیه: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى اْلإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ؛ آیا به شتر نمى نگرند که چگونه آفریده شده و به آسمان که چگونه برافراشته شده». و آیه 5 سوره طارق: «فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ؛ پس انسان باید بنگرد ….
براساس ادله فلسفی و دلالتهای قرآنی خداوند دو گونه تاثیر در جهان هستی دارد: تاثیر مستقیم و غیر مستقیم، یعنی از راه علل و اسباب خاصی که بر اساس سنن و قوانینش در هستی موثر قرار داده است.
لیکن تاثیر غیر مستقیم خدا حتی اگر همه هستی را هم پوشش دهد به معنای عدم دخالت در کار و بار جهان آنگونه که دئیست ها ( deists) می گویند نیست. بر اساس حکمت متعالیه معلول هیچ حقیقتی جز ربط و تعلق به علت ندارد و بدون آن هیچ است و پوچ. بر اساس این نظر که مستفاد از آیات قرآن است هیچگاه فیض حضرت حق از جهان قطع نمی شود. جهان به فیض پیوسته و آفرینش مدام حقتعالی برقرار است و اگر لحظه ای این فیض قطع شود دیگر جهانی نخواهد بود.
پیشرفت علمى و صنعتى غرب مرهون عوامل بسیارى است که بررسى تمام موارد آن مجالى وسیع مى طلبد؛ ولى مختصراً به برخى از آنها اشاره مى شود:
الف) آشنایى غربى ها با تمدن اسلامى و شرقى در طول جنگ هاى صلیبى و نیز مسافرت هاى جهانگردان (مانند مارکوپولو)؛
ب ) رنسانس فکرى در اروپا (با توجه به مجموعه عواملى که این تحول فکرى را ایجاد کرد) و مبارزه با خرافات و عقاید موهومى که در بین مردم آن دیار رایج بود؛
ج ) کنار گذاشتن کلیسا از اداره امور جامعه و به وجود آوردن نهادهاى جدیدى براى اداره آن. گفتنى است که اروپا در قرون وسطى، غرق در تاریکى جهل و خرافه ها بود.
ارباب کلیسا با تلقین برخى عقاید موهوم (از جمله ضدیت با علم و سخن جدیدى در این مقوله) اجازه رشد علم و دانش را نمى داد؛ در حالى که در همان قرون دانشمندان اروپایى تحت تأثیر تمدن اسلامى قرار داشتند که تا قلب اروپا پیش رفته بود (آندلس یا اسپانیاى امروزى و شبه جزیره بالکان) و خواهان تحول اروپا و نگرش جدید به علم و دانش شده بودند؛ چه این که ارباب کلیسا با تفتیش عقاید حتى اظهار نظر درباره پدیده هاى جهان را گمراهى تلقى مى کردند، چنان که گالیله در همین رابطه محاکمه شد و صدها دانشمند به همین دلیل محکوم گردیدند. این وضعیت در حالى بود که مراکز علمى جهان اسلام در آن زمان، محل فراگیرى دانش و ساخت ابزارهاى دقیق (مانند ساعت و لوازم جراحى و…) بود. ده ها دانش پژوه اروپایى در این مراکز مشغول به تحصیل بودند. تعالیم اسلامى همگان را به علم و دانش و تفکّر در آفرینش دعوت مى کرد و آیات قرآنى، خود پیشگام در بیان حقایق هستى و چگونگى رخدادهاى آن بود. همین شرایط بود که اروپا تحت تأثیر قرار گرفت و خیزشى علمى در آن سامان شکل داده شد. آنچه گفتیم ادعا نیست، شما مى توانید در این زمینه به کتاب هاى «تمدن اسلام و غرب» نوشته گوستاولوبون فرانسوى و «تاریخ تمدن» ویل دورانت و ده ها اثر دیگر مراجعه کنید. غرض از همه این مقدمات آن است که، آنچه مورد انکار پیشقراولان رنسانس در اروپا قرار گرفت، عقاید موهوم ارباب کلیسا درباره خداوند و تعالیم آنها درباره علم و نحوه زندگى مردم بود؛ و گرنه اصل خداى جهان کمتر مورد انکار دانشمندى فرهیخته قرار گرفته است. البته این که چرا کشورهاى مسلمان از قافله پیشرفت صنعتى عقب ماندند، مقوله دیگرى است که در جاى خود باید به آن پرداخت.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد