۱۳۹۳/۰۶/۲۴
–
۱۱۳ بازدید
گاهى براى سالک در عرفان عملى و نظرى، «شک پویا» حاصل مى شود که موجب «تأمل» در سیر عملى و «تفکر» در سیر علمى مى شود و نتیجه آن خلوص بیشتر در عمل و تقویت بنیان هاى اعتقادى است این نوع شک موجب جرقه هاى عرفانى شده و از آن به «شک مقدس» یاد مى شود.
اما گاهى براى رهروان، «شک ایستا» به معناى تردید ناشى از جهل و ابهام است و سالک را به سستى و توقف مى کشاند.
از آنجا که «عرفان» با کشف و شهود و علم حضورى ارتباط دارد، چنین شکى با عرفان بى ارتباط است. آنچه که در عرفان مطرح است، «حیرت و اضطراب و تشویش خاطر» مى باشد؛ از این رو در مقامات، منازل و مراحل سیر و سلوک مسأله ثبات و سکون مطرح است.
گاهى براى سالک در عرفان عملى و نظرى، «شک پویا» حاصل مى شود که موجب «تأمل» در سیر عملى و «تفکر» در سیر علمى مى شود و نتیجه آن خلوص بیشتر در عمل و تقویت بنیان هاى اعتقادى است این نوع شک موجب جرقه هاى عرفانى شده و از آن به «شک مقدس» یاد مى شود.
اما گاهى براى رهروان، «شک ایستا» به معناى تردید ناشى از جهل و ابهام است و سالک را به سستى و توقف مى کشاند.
از آنجا که «عرفان» با کشف و شهود و علم حضورى ارتباط دارد، چنین شکى با عرفان بى ارتباط است. آنچه که در عرفان مطرح است، «حیرت و اضطراب و تشویش خاطر» مى باشد؛ از این رو در مقامات، منازل و مراحل سیر و سلوک مسأله ثبات و سکون مطرح است.
«ثبات» امرى است که پس از ایمان حاصل مى شود. امکان دارد عارف ایمان را در وجود خود تحصیل کند؛ ولى در این حالت ثبات نداشته و متزلزل باشد. گاهى به سمت حق و گاهى به سمت باطل خواهد رفت و روشن است که مجموع حق و باطل، باطل است. از این رو در عرفان، ثبات قدم در ایمان مطرح است؛ زیرا در این صورت دیگر چیزى سالک را نمى لرزاند. «1»
در مراحل بالاتر سلوک، سالک قبل از وصول و در حین طى طریق، چون مى داند راهزن خطرناکى بر سر راهش کمین کرده، مضطرب است.
از سوى دیگر وقتى سالک خویش را به بارگاه قدس الهى نزدیک مى بیند، جلال و شکوه خدا، او را مرعوب مى کند؛ امّا وقتى از منطقه خطر گذشت و به محور امن رسید، کم کم اضطرابش فرو مى نشیند و به سکون و آرامش مى رسد.
به هر روى در این مرحله، تپش دل و اضطراب قلب سالک، به این جهت است که خدا را هم به عنوان «قهر» مى شناسد و هم به عنوان مبدأ «مهر» و مى ترسد مبادا از دستور او تخلّف کند و از قهر او در امان نباشد! مهمانى که به جایى ناآشنا مى رود، ابتدا مضطرب است؛ اما وقتى نشانه لطف میزبان را دید، آرامش مى یابد. انسان سالک مى بیند همراه، خداى او است و راه او نیز صراط خداى او است. او در صراطى گام مى نهد که راه محبوب او است و همراه کسى این راه را طى مى کند که محبوب او است.
آنچه درباره برخى از امامان نقل شده است که در هنگام نماز پهلوى شان از شدت هراس مى لرزید (ولى کم کم آرام مى شدند) و یا در هنگام «لبیک گفتن» صدایشان در گلو مى شکست و اشک از چشمانشان فرو مى ریخت (ولى بعد در اثناى مناسک، آرام مى شدند)، به همین جهت بوده است. «1»
حمله ها و رقص خاشاک اندر آب هم ز آب آمد به وقت اضطراب «2»
اما گاهى براى رهروان، «شک ایستا» به معناى تردید ناشى از جهل و ابهام است و سالک را به سستى و توقف مى کشاند.
از آنجا که «عرفان» با کشف و شهود و علم حضورى ارتباط دارد، چنین شکى با عرفان بى ارتباط است. آنچه که در عرفان مطرح است، «حیرت و اضطراب و تشویش خاطر» مى باشد؛ از این رو در مقامات، منازل و مراحل سیر و سلوک مسأله ثبات و سکون مطرح است.
«ثبات» امرى است که پس از ایمان حاصل مى شود. امکان دارد عارف ایمان را در وجود خود تحصیل کند؛ ولى در این حالت ثبات نداشته و متزلزل باشد. گاهى به سمت حق و گاهى به سمت باطل خواهد رفت و روشن است که مجموع حق و باطل، باطل است. از این رو در عرفان، ثبات قدم در ایمان مطرح است؛ زیرا در این صورت دیگر چیزى سالک را نمى لرزاند. «1»
در مراحل بالاتر سلوک، سالک قبل از وصول و در حین طى طریق، چون مى داند راهزن خطرناکى بر سر راهش کمین کرده، مضطرب است.
از سوى دیگر وقتى سالک خویش را به بارگاه قدس الهى نزدیک مى بیند، جلال و شکوه خدا، او را مرعوب مى کند؛ امّا وقتى از منطقه خطر گذشت و به محور امن رسید، کم کم اضطرابش فرو مى نشیند و به سکون و آرامش مى رسد.
به هر روى در این مرحله، تپش دل و اضطراب قلب سالک، به این جهت است که خدا را هم به عنوان «قهر» مى شناسد و هم به عنوان مبدأ «مهر» و مى ترسد مبادا از دستور او تخلّف کند و از قهر او در امان نباشد! مهمانى که به جایى ناآشنا مى رود، ابتدا مضطرب است؛ اما وقتى نشانه لطف میزبان را دید، آرامش مى یابد. انسان سالک مى بیند همراه، خداى او است و راه او نیز صراط خداى او است. او در صراطى گام مى نهد که راه محبوب او است و همراه کسى این راه را طى مى کند که محبوب او است.
آنچه درباره برخى از امامان نقل شده است که در هنگام نماز پهلوى شان از شدت هراس مى لرزید (ولى کم کم آرام مى شدند) و یا در هنگام «لبیک گفتن» صدایشان در گلو مى شکست و اشک از چشمانشان فرو مى ریخت (ولى بعد در اثناى مناسک، آرام مى شدند)، به همین جهت بوده است. «1»
حمله ها و رقص خاشاک اندر آب هم ز آب آمد به وقت اضطراب «2»