شیرینیاش همین است که آدم با مولایش حرف بزند.
۱۳۹۲/۱۰/۲۵
–
۱۲۵ بازدید
آیتالله روحالله قرهی در دویست و شصت و پنجمین جلسه درس اخلاق خود، که در تاریخ چهارشنبه ۱۸دی ماه ۱۳۹۲ در مهدیه القائم المنتظر(عج) واقع در شرق تهران برگزار شد، به بررسی راه ثبوت ایمان، اهل ورع بودن و دوری از طمع است پرداختند.
“به قدری بندگی، شیرین است و لذّت دارد که انسان، عبد شود که اصلاً اولیاء خدا نمیخواهند من و شما را به مقامات برسانند. بلکه میخواهند من و شما را عبد کنند. کدام مقامی بالاتر از عبد شدن که تا انسان، عبد و بنده خدا نشود و طعم بندگی را نچشد، معلوم است اصلاً آنچه را که در عالم موجود است، نمیفهمد، ولو از مقامات ظاهری. چون همه این مطالب، چشم باز شدن، دیدن خیلی از چیزهایی که انسانها نمیبینند، شنیدن صدای ملکوت و صدای خوبیها، اتّصال به اصوات الهی، غرق در نور شدن، طی الارض، طی الجوّ، دیدن، شنیدن و…، عند الاولیاء، ظواهر است. قبلاً هم عرض کردم که اینها میترسند که این موارد، حجاب شود و لذا از اینها وحشت دارند.
عشق عبد!
لذا همه آن مقاماتی که گاهی من و شما به دنبال آنها هستیم، برای عبد – که چقدر قشنگ است، عینش، عشق و عقل است؛ بائش، برّ است و دالش، دعوتالله است – هیچ است و عشقش این میشود که مولا دارد. اصلاً تمام عشق و لذّتش، این است که مولا دارد. عبد در عبودیّت اینقدر پیش میرود که عاشق این است که خودش عبد است و مولایی دارد، هیچ موقع خودش، مولا، آقا و سرور نیست، بلکه لذّت میبرد که سرور و مولایی دارد.
عرض کردم لذّت حضرت حجّت(اروحنا فداه) این است که مولا دارد و مولایش، پروردگار عالم است. گر چه لذّت ما هم در باب سلسله مراتبی، همین است که اگر به آنجا برسیم، اگر امضاء کنند، اگر قبول کنند، اگر لطف کنند، اگر محبّت کنند، اگر بزرگواری کنند، اگر بنده نوازی کنند و حضرت حجّت ما را عبد خودش بداند، ما عبد غلام حلقه به گوش ایشان بشویم و آنچه که فرمان بدهد، همان باشد.
لذا عبدالله نمیتواند عبدالله گردد، مگر اینکه عبدالحجّه گردد و راه عبداللّهی، عبدالحجّه شدن است و بدون بندگی حضرت حجّت(اروحنا فداه) و بدون پذیرش ولایت و مولایی ایشان، هیچ گاه نمیتوانیم بگوییم: پروردگار عالم، سیّد و مولای ماست. پس تنها راه بندگی برای پروردگار عالم هم همین است.
عبد المهدی!
السّلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
حال، برای این که این بندگی به تو بیشتر مزه بدهد، عرض کردم که هرشب با آقاجان حرف بزن. یک لذّت همین اظهار بندگی کردن همیشگی است. البته صبح هم آن زیارت مخصوص آقا و دعای عهد هست که بیان میشود: «اللَّهُمَ بَلِّغْ مَوْلَایَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ». امّا دلیل این که شب بیان میکنیم، این است که اگر خوابیدی و بلند نشدی، با آقاجانت حرف زده باشی و آخرین مطالبت با مولایت باشد. عبد باید حرفهای آخرش را با مولایش بزند، با اغیار که نباید بزند. شیرینیاش همین است که آدم با مولایش حرف بزند. با آن آقایی که «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء».
عالم به وجود اوست یعنی چه؟ ای کاش همه مثل شما جوانهای خوب میفهمیدند (که اگر بفهمند به نفع خودشان است) که همه چیز، بندگی آن مولاست و این که انسان، عبد حجّت شود.
اگر اینطور به جلو پیش برود که اسم شما عندالملائکه تأثیر کند؛ یعنی هر اسمی که داری، حسن، حسین و …، عندالملائکه تو را به عبدالمهدی بشناسند. اگر عبدالمهدی شوی، عندالملائکه صدایت میزنند: «عبدالمهدی». آخ چه مزهای می دهد! آخ چه لذّتی دارد! انسان غش میکند و از حال میرود. میشود اینگونه بشویم؟ عالم اگر میفهمید، چه خبر است؛ همه میخواستند عبدالمهدی بشوند. اصلاً همه این آخرالزمانیها میخواستند یک اسم داشته باشند.
آیا میشود به حقیقت وقتی یکبار سلام دادیم و گفتیم: «السّلام علیک یا مولای یا بقیة اللّه»، جواب سلام بشنویم که میفرمایند: «علیک السلام یا عبدی»؟! …..”
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه امام مهدی(عج)