۱۳۹۲/۱۲/۰۵
–
۲۱۵ بازدید
سران آیین شیطانی مدام به ناکامیهای جوانان و محرومیتهای آنان اشاره کرده و با زبانهای مختلف، این درد را تکرار میکنند. انتخاب رنگ سیاه به عنوان رنگ شیطانی از طرف آنتوان لاوی در انجیل شیطانی با همین هدف صورت گرفته است.
امروزه شیطانگرایی فراتر از حرکتی زودگذر، با داعیه معنویت به میدان آمده است. این مرام برخلاف تصور رایج، جذابیتهایی دارد که فهم و درک آن برای کسانی که تصور روشنی از آموزههای این آیین ندارند، بسیار دشوار است. برای بازخوانی مفهوم شیطانگرایی به تورق کتاب «کاوشی در معنویتهای نوظهور» به قلم حجتالاسلام حمزه شریفی دوست پرداختیم که بخش سوم آن در ادامه میآید:
*دو جریان اصلی در شیطانگرایی
امروزه شیطانگرایی در قالب دو جریان و شاخه رواج دارد:
1- سیتنیسم(satenism)
همان شیطانگرایی لاوایی است و با سرکردگی «آنتوان ساندور لاوی» شناخته میشود، او کلیسای شیطان را در 1966 تأسیس و خود را پاپ کلیسای شیطان معرفی کرد و در سال 1969 انجیل شیطان را منتشر کرد، این گروه معتقدند که موجودی به نام شیطان وجود خارجی و عینی ندارد و شیطان فقط نماد هوا و هوس، آرزوها و لذتطلبی است.
2- شاخه ستانیسم(setians)
این شاخه از سوی مایکل اکینو، دوست آنوان لاوی، پایهریزی شد، وی «معبد ست» را در سانفرانسیسکو با نگاهی متفاوت از لاوی نسبت به وجود شیطان بنا نهاد. مایکل آکینو بر خلاف لاوی قائل به وجود خارجی شیطان و قدرت شگرف شیطان در تدبیر جهان هستی بود، اکینو برای تسلط خارجی شیطان بر هستی و زمینهسازی برای این تسلط، مسیر خود را از لاوی جدا کرد و در مقابل «کلیسای شیطان» لاوی، «معبد ست» را تأسیس کرد.
*روشهای جذب و گسترش
امروزه شیطانپرستی با به کارگیری شگردهای مختلف، سعی میکند خود را به صفحه دل و ذهن انسان امروزی نزدیک میکند. پارهای از ترفندهای تبلیغی در این مسلک، جهت اقناع فکری و ذهنی و دستهای دیگر با هدف تغییر در رفتار و بعضی دیگر برای به خدمت گرفتن احساسات و هیجانات طراحی شدهاند. مهمترین روشهای گسترش جریان شیطانی این شرح است:
-وعده اقتدار
شیطان پرستی امروزه در غرب برای گروهی از جوان جذابیت دارد. این جذابیت نه از آن جهت که ذاتاً مطلوب است، بلکه از آن روی که «نقش جایگزین» را در پر کردن خلاءها به دست گرفته، مورد توجه و اقبال جوانان و نوجوانان است. در کشورهای صنعتی، از یک سو افزایش پیچیدگیهای اجتماعی و رشد تکنولوژی و از سوی دیگر، تغییرات سریع جسمی و جنسی باعث احساس نگرانی و ترس در میان جوانان شده است.
جوانان معمولاً احساس ترس را با رفتارهای «ضد ترس» دفع میکنند، رفتارهای ضد ترس به طور غیر مستقیم و در قالب رفتارهای خطرناک و خطر پذیر نمود مییابد. آنچه برای جوان حیاتی است، تسلط بر اضطراب ناشی از ترس و تردید است. در این شرایط برخی به مخدر و الکل پناه میبرند و پارهای دیگر به سراغ قدرتهای ماورایی میروند.
اینجاست که بزرگترین جذابیت شیطانپرستی خود را در قالب یک راهحل عملی نشان میدهد و آن هم «وعده قدرت» است. شیطانپرستی از آنجا که به نیرویی به نام شیطان دعوت میکند و این نیرو را دارای قدرتهای بیپایان معرفی میکند، به پیروان خود وعده «قدرتمند بودن» میدهد.
در آیین شیطانپرستی به دو شیوه، «زیست مقتدرانه» به عنوان هدف دنبال میشود؛ از یک سو احساس گناه و پشیمانی برداشته میشود (رفع مانع درونی) و از سوی دیگر روی آوردن به قدرتهای شیطان (نشان دادن یک نقطه اتکای بیرونی) تأکید میشود.
نگاهی به وضیعت روانی افرادی که گرایش به شیطانپرستی داشتهاند و دورهای را با این جریان سپری کردهاند، نشان میدهد که برای این افراد، مفاهیمی چون گناه، خلاف و انحراف اساساً مطرح نیست؛ به همین دلیل احساس پشیمانی هم ایجاد نمیشود. کسانی که پیش از ورود به شیطانپرستی ترسهای سرکوب شده داشتهاند، با دو فرآیند، فوق احساس بهبود و تسکین پیدا میکنند.
رفع مانع درونی از طریق دستکاری در تصورات دنبال میشود، چرا که از یک سو گناهان رایج در مسیحیت (حسد، زنا، ترس…) نه فقط عصیان و لغزش معرفی نمیشوند، بلکه پرداختن به آنها_ با این شعار که اقتضای وجود آدمی است_ «مطلوب» معرفی میشود. از سوی دیگر «وعده قدرت» به عنوان پادزهر تمام مشکلات ناشی از ترسهای سرکوب شده، جذابیت ویژهای خواهد داشت.
راهکارهای عملی دیگر همچون استفاده از مواد مخدر و توهمزا نیز در شیطانپرستی تجویز میشود و حتی راهکاری چون خودکشی که نهاییترین روش فرار از ترسها و اوهام نجات از آشفتگیهاست، تأیید میشود.
از مجموع مطالب یاد شده بر میآید که شیطانپرستی برای بسیاری از جوانان غربی، نوعی فرار از مشکلات روانی و گریز از تهدیدات اجتماعی در زندگی ماشینی است.
لاوی از یک سو با این ادعا که دین نمیتواند به تمام نیازهای انسان پاسخ گوید، ادیان الهی را ناکارآمد دانسته، تلاش میکند مخاطب، هر چه بیشتر نسبت به ادیان توحیدی بدبین شود و تصویری کاملاً منفی از ادیان پیدا کند. از سوی دیگر وی به چیزی دعوت میکند که ضد ادیان است.
ترفندی که لاوی برای ترویج شیطانپرستی به کار میبرد، در روانشناسی «تقویت منفی» خوانده میشود؛ یعنی «از کار انداختن ضد». مثال معروف آن، ایجاد ترس نسبت به جهنم برای دعوت به بهشت است که مخاطب از ترس عذاب جهنم به بهشت توجه کنند.
لاوی بدون آنکه تلاش کند کارآمدی شیطانپرستی را اثبات کند، با ساختن تصویری منفی از ادیان، مطلوب خود -کارآمدی شیطانپرستی- را به ذهن مخاطب القا میکند.
لاوی برای اثبات «اقتدار شیطانی» از همین ترفند استفاده میکند؛ یعنی با این ادعا که مسیحیان افرادی ضعیف هستند و «وقتی به یک طرف صورتشان سیلی بزنند، طرف دیگر از جلو میآورند»، ادعا میکند که شیطانپرستی آیین اقتدار است و چون مسیحیت آیین ضد است، در آیین ضد مسیح، افرادی قوی و نیرومند پرورش مییابند.
وی بدون آنکه به خود زحمت دهد و بگوید که کدام اقتدار و قدرت از سوی شیطان به هواداران او داده میشود، با پرداختن به ضعف مسیحیان، اقتدار شیطانگرایان را نتیجه میگیرد.
جوانان غربی از امنیت روانی و لذت مهرورزی و عطوفت در خانواده بهرهای نبردهاند و از سوی دیگر احساس درماندگی، ناکامی و ضعف را در حاشیه زندگی ماشینی به خوبی لمس کردهاند و از همه مهمتر خود را از تغییر محیط ناتوان میبینند. طبیعی است که این وضعیت روانی، زمینه مساعدی برای دعوت به «امنیت» و قدرت» است. در چنین اوضاعی انسانها حتی به «توهم اقتدار» و «خیال قدرت» هم راضیاند؛ چرا که خیال میتواند بدون اینکه حقیقتی در کار باشد، برای آدمی تکیهگاه موهوم دست و پا کند.
نیاز فوری آنها، احساس است و تصویری مطمئن از شخصیت خود است. نه اعتماد به نفس واقعی و نه اقتدار حقیقی. آنچه در شیطانپرستی برجسته میشود، پرداختن به این نیاز و انگشت نهادن بر درد جوانان است. شیطانپرستی تلاش میکند نشان دهد درک درستی از چنین کمبودی دارد؛ به همین علت سران آیین شیطانی مدام به مشکلات اجتماعی و ناکامیهای جوانان و محرمیتهای آنان اشاره کرده و با زبانهای مختلف، این درد را تکرار میکنند.
انتخاب نشان مشکی به عنوان نماد ظلم و تجاوز در عالم و رنگ سیاه به عنوان رنگ شیطانی از طرف لاوی در کتاب انجیل شیطانی، با همین هدف صورت گرفته است. در فیلم گابریل که همان جبرائیل است، حتی فرشتهها هم درمانده و شکستخورده به تصویر کشیده میشوند، طوری که تمام صحنههای فیلم با تاریکی آمیخته است و نشانی از نور و عدالت به چشم نمیخورد. در این محصول هالیوودی، از آنجا که تمام قدرت و قوا از آن شیطان است، دست یافتن به این زندگی مقتدرانه در ارتباط گرفتن با شیطان معرفی میشود و در نهایت، خاتمه دادن آشفتگیها و سامان دادن به نابسامانیها هم فقط از شیطان انتظار میرود.
در مرام شیطانپرستی، از آنجا که راهی برای اقتدار باطنی و قدرت حقیقی نشان داده نمیشود، در انتظار «اقتدار» نشستن هم میتواند رضایتبخش باشد. شیطانپرستی «باور به قدرتمند بودن» را به جای «قدرت حقیقی» مینشاند و صدالبته این فرآیند میتواند سرپوشی بر ضعف و ناکامی یاران شیطان باشد.
لاوی از دیگران میخواهد با ایجاد رعب و وحشت در دل مخالفان، برای خود اقتدار کسب کنند و احساس گناه را که عامل رنجش درونی است کنار بگذارند و با پرداختن به گناه، هیجانات مثبت خود را تقویت کنند و با کنار گذاشتن دین، به عذاب وجدان خود خاتمه دهند. در شیطانپرستی حتی توان فریب والدین و دیگران نه تنها ارزش است که نشانی از اقتدار معرفی میشود. پیروان شیطان، مراسم سری و رازآلود در شیطانپرستی را نیز نوعی دانش اقتدار ارزیابی میکنند و بالاترین عامل اقتدار که استفاده از قدرت شیطان و تمسک به نیروهای شگرف شیطانی است، در صدر تمام نیروها و به عنوان سمبلی از «اقتدار کامل» معرفی و تبلیغ میشود.
آنچه در شیطانپرستی به نام جادو و اعمال جادویی مطرح است، برای درک تجربه اقتدار است. پدر شیطانپرستی مدرن، یعنی «الیستر کرولی» کسی بود که جادوگری را به طور گستردهای رواج داد. او انجمنی برای گسترش جادو تاسیس کرده و کتاب قانون خود را با همین هدف به رشته تحریر درآورد.
ادامه دارد…