خانه » همه » مذهبی » شیعه در ایران و شکنجه گران صفوی

شیعه در ایران و شکنجه گران صفوی

با توجه به منابعی که این مطالب را بطور متعدد بیان کرده اند نمی‌شود آنرا انکار کرد اما می‌توان گفت بزرگنمایی شده است چون این نوع شکنجه‌ها برعهده‌ی گروهی از قزلباش‌ها بوده که به هیچ‌چیزی اعتقاد نداشته اند قزلباشان، طوایفی از سرزمین مغول‌ها و خاندان «اغوز» بودند که در مقاطع مختلف زمانی به غرب ایران و آناتولی مهاجرت کرده، از سوی پادشاهان، برای جنگاوری به کار گرفته می‌شدند این ایل‌های ترکمن و مغولی، بعدها با گرایش‌های مشترک مذهبی و علاقه‌مندی به طریقت صفوی، یک ارتش بزرگ به نام قزلباش را تشکیل دادند. گروهی از اینها برای شکنجه و کشتن دشمنان پادشاه صفوی انتخاب شده بودند که به هیچ چیزی اعتقاد نداشتند از نوشته های دوران صفوی بر می‌آید که میگساری و لواط از فضیلت‌های بزرگ واز جمله مستحبات نزد آنها شمرده می‌شده است.
شکنجه‌های دوران صفوی شامل انواع متفاوتی بود. در بعضی مواقع شکنجه‌های وحشیانه‌ای در مورد مخالفین اعمال می‌شد. بسیاری از این شکنجه‌ها و مجازات‌ها ریشه در رسوم قبایل چادرنشین ترک آسیای‌میانه‌ای بود که از حامیان شاه اسماعیل صفوی بودند که او را در به قدرت رسانیدن یاری نمودند.
بد نیست در خصوص شیعه شدن ایرانیان این مطالب هم بدانیم و تصور نشود شیعه شدن مردم ایران از دوره صفویان با وحشت و ارعاب شروع شده است:
شیعه در ایران:
از وقتى که اسلام در ایران راه پیدا کرد، به همراه آن اسلام شیعى و سنى در این سرزمین راه یافت؛ چون تشیع و تسنن دو شاخه یا دو قرائت و یا دو جمعیت سیاسى – مذهبى درون خانواده اسلام قرار دارند. امروزه همه شاهدیم که در هر جا اسلام پا گذاشته است، دو جریان سیاسى – مذهبى مذکور حضور دارند. در اکثر کشورهاى اسلامى جمعیت شیعه نسبت به جمعیت سنى کم تر است، به جز در چند کشور از جمله ایران، جمهورى آذربایجان، عراق، کویت، بحرین، یمن و لبنان که جمعیت شیعه برابر با اهل سنت، و یا بیشتر است. در ایران قریب به نود درصد مردم شیعه هستند. این پدیده مانند دیگر پدیده هاى مهم اجتماعى از زمینه ها و عوامل گوناگونى پدید آمده که برخى از مهم ترین علل بدین شرح است:
۱ـ تفاوت در سیاست هاى علوى و اموى در جذب و دفع ایرانیان:
برتری عرب بر عجم از سیاست هاى عمر، خلیفه دوم بود و بعد عثمان آن را ادامه داد.
هنگامى که امام على(ع) حکومت را در دست گرفت، با آنان به عدل رفتار کرد. بعد از آن که بنى‌امیه قدرت را در دست گرفت، سیاست عمر را در پیش گرفت و ایرانیان را شهروند درجه دوم به حساب آورد.
در سیاست عمر و بنى امیه آمده است:
در مدینه نباید ایرانیان باشند؛ زبان ایرانى نباید تکلم گردد؛ از پول بیت المال باید اسراى عرب آزاد شوند، نه ایرانى؛ عرب ها از ایرانى ها زن بگیرند، ولى به ایرانى ها زن ندهند؛ مسلمانان واقعى عرب ها هستند، نه عجم‌ها و ایرانى ها. عرب از غیر عرب ارث ببرد، ولى غیر عرب و ایرانى از عرب نباید ارث ببرد؛ کارهاى مشکل و طاقت فرسا را باید ایرانى ها انجام دهند، نه عرب ها؛ در صف اوّل نماز جماعت باید عرب ها باشند، نه غیر عرب؛ امام جماعت و قاضى باید عرب باشد، نه عجم و غیر عرب.( اسرار آل محمد، سلیم بن قیس هلالى، ص ۶۲۰)
طبیعى است که این سیاست، ایرانى ها را به «عُمَر» که از شخصیت هاى برجسته اهل سنت به شمار مى آید، بدبین مى کند. اما امام على(ع) در برابر این سیاست قرار داشت. حضرت با کمال رفق و مدارا با ایرانى ها برخورد مى کرد که گاهى مورد اعتراض برخى از عرب ها قرار مى گرفت. ابن عباس مى گوید: یکى از دلائل شکست على(ع) این بود که امتیازات عربى را در نظر نگرفت و عرب ها بر حضرت خشمگین شدند.( شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۲۳، و ۲۴) سیاست امام على ایرانیان را به خود جذب نمود.
۲ـ قدرت تأثیر گذارى شیعه سیاسى موجود در عراق بر ایران: آن گاه که کوفه مرکز خلافت امام على شد و عراقى ها از حکومت امام دفاع و در برابر معاویه ایستادگى کردند، بسیارى از یاران حضرت از نظر اعتقادى شیعه نبودند، ولى از نظر سیاسى شیعه على بودند.
تشیع سیاسى عراقى ها زمینه اى شد براى تشیع اعتقادى در عراق و مناطقى که از نظر تشکیلات سیاسى زیر نظر عراق بود. (در دوره بنى امیه تمامى مناطق ایران زیر نظر استاندارى کوفه اداره مى شد). افزون بر این مهاجرت طایفه اشعرى ها به قم، موجب شد قمى ها شیعه شوند.
شهر قم را باید نخستین شهر شیعی دانست. شهر قم از شهرهایی بود که در سال ۲۳ هجری به دست اعراب و با فرماندهی ابوموسی اشعری فتح گردید و مردم آن به اسلام گرویدند. پس از گذشت شصت سال این شهر و اطراف آن توسط قبیله اشعری که از اهالی کوفه بودند، به عنوان پناهگاهی امن برگزیده شد و آنان از ترس حجاج، حاکم بنی‌امیه در عراق، از کوفه به عنوان پناهگاه به قم آمدند.( مقالات تاریخی، رسول جعفریان، دفتر اوّل، ص ۲۷۶)
برخی از مورخان علت آمدن اشعریان را به قم این گونه نوشته‌اند: «عبدالرحمان بن محمد بن اشعث» امارت سجستان را از ناحیه حجاج بر عهده داشت، پس از خروج (شورش) وی بر حجاج و شکست او، به کابل گریخت؛ فرزندان سعد بن مالک بن عامر اشعری به نام‌های عبدالرحمان و عبدالله و احوص و اسحاق و نعیم که در شمار لشکر ابن اشعث بودند، از وی جدا شده و در اطراف قم ساکن شدند. به دنبال آن بستگان و عموزادگانشان نیز به قم آمدند و بر این منطقه تسلط یافتند؛ عبدالله فرزند بزرگ سعد بود. وی پسری داشت که شیعه امامی بود و در کوفه رشد یافته بود. او هم از کوفه به قم آمد و می‌توان گفت که او افکار تشیع را به قم انتقال داد.( معجم البلدان، شهاب‌الدین یاقوت الحموی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج ۴، ص ۴۵۰ ـ ۴۵۱)
پسر عبدالله بن سعد اولین کسی بود که پیرو امام صادق(ع) شد. به احتمال زیاد او «عیسی بن عبدالله» است، که از امام صادق و امام کاظم(ع) روایت نقل کرده و همچنین سؤالاتی را برای امام رضا(ع) فرستاده است. به نظر می‌رسد دیگر افراد این قبیله از او پیروی کرده باشند.( مقالات تاریخی، ص ۲۷۷ ـ ۲۷۹)
پس از عیسی بن عبدالله فرزندش «محمد بن عیسی» رهبری اشعریان را عهده‌دار شد. وی امام رضا(ع) را دید و از حضرت جواد(ع) روایت نقل کرد؛ پس از محمد پسرش «احمد بن محمد بن عیسی» رهبری را به دست گرفت. احمد با حضرت رضا و حضرت جواد و امام‌هادی(ع) ملاقات کرد.
بدین ترتیب قم به عنوان مرکز عمده حدیث امامی که در ابتدا در کوفه روایت می‌شد، مرکزی برای تشیع شناخته شد. کمک قم در رشد مذهب شیعه امامی به لحاظ پناهگاه اصلی دانشمندان محدث امامی و به دلیل پیروی از امامان(ع) مؤثر بوده است.( همان، ص ۲۸۰ ـ ۲۷۹)
انشعاباتی که در کوفه میان شیعیان پدید آمد، هیچ‌ کدام در بین شیعیان قم دیده نشده است، بدین ترتیب قم به عنوان مرکز عمده حدیث و شیعیان امامی درآمد. کمک قم در رشد شیعه امامی، هم به لحاظ پناهگاه اصلی دانشمندان محدث امامی و هم به دلیل پیروی بی شائبه از امامان شیعه اثری به سزا داشته است.( همان، ص ۲۷۹)
در قرن چهارم که بغداد مرکز علمای شیعی شد، تلاش‌های عالمانه شیخ مفید، شیخ طوسی و دیگران سبب شد برخی از مناطق ایران همانند ری و جبال به تشیع گرایش پیدا کنند.
فعالیت‌های علامه حلی در اوضاع سیاسی ایران در زمان سلطان مغول «اولجایتو» تأثیر گذاشت و او به مذهب تشیع گرایش پیدا کرد و از سال ۷۰۷ هجری قمری در ایران مذهب شیعه اثنا عشری رسم شد.
۳ـ محبوبیت علویان در ایران، مظلومیت آنان و مهاجرت سادات علوی به ایران نیز، زمینه‌ساز گسترش شیعه در ایران است.
۴ـ کمک‌های شایان امامان به ایرانی‌ها در رفع تبعیض و ظلم بر آنان در این رویکرد مؤثر است.
۵ـ پیدایش سنی‌های معتدل و دوستدار اهل بیت که از اینها برخی تعبیر کرده‌اند به سنی دوازده امامی.( تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج ۲، ص ۷۲۵ ـ ۷۲۸) آنان هم به خلافت خلفای راشدین عقیده داشتند و هم به امامت دوازده امام.
۶ـ حکومت صفویه و تلاش عالمان شیعی جبل عامل و…( همان)
در قرن سوم، مردم گیلان بر اثر ظلم و ستم کارگزاران طاهریان، علیه آنان قیام کردند و جابر بن‌هارون را که در آن نواحی، فرمانروا بود، از آن جا بیرون کردند. رهبران این قیام، محمد و جعفر، از اهالی دیلم، شیعه بودند. دیلمیان برای استواربخشی قدرت خود، تصمیم گرفتند از علویان دعوت کنند. آنان به سراغ «محمد بن ابراهیم» رفتند که نپذیرفت و «حسن بن زید حسنی» را به آنان معرفی کرد. «حسن بن زید» که بعدها به نام داعی اوّل یا داعی کبیر لقب یافت،‌دعوت آنان را پذیرفت و به سوی طبرستان رفت. با رفتن وی به آن نواحی، عده‌ای از مردم غیر مسلمان نیز به دست او مسلمان شدند. او از دیلم روانه شرق مازندران شد و ضمن درگیری با حاکمان طاهری، موفّق شد بر منطقة مازندران تسلط یابد و بعد از پیروزی، در آمل استقرار یافت. پس از آن، آمل، ساری و گرگان، به ضمیمة گیلان و دیلم، جزو مناطقی بودند که مدت بیست سال توسط علویان اداره می‌شد.
دولت علویان طبرستان، نخستین دولتی علوی بود که در شرق اسلامی، به دور از تأیید خلفای عباسی تشکیل شد.( همان) در حقیقت این نخستین بار بود که علویان پس از قیام‌های طولانی در مناطق مختلف، توانسته بودند دولتی را تشکیل دهند.( همان، ص ۲۹۷)
عقیده «حسن بن زید» را تشیع زیدی دانسته‌اند، اما برخی از منابع وی را از علمای شیعه و والیان امامیه به حساب آورده‌اند.( همان، ص ۲۹۲) آنان از سال ۲۵۰ تا ۳۴۵ بر طبرستان حکومت کردند.( تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج ۲، ص ۷۹۲، عبدالرفیع حقیقت)
عده‌ای بر این باورند که اولین سلسلة دوازده امامی ایرانی، باوندیان(باوندان منسوب به «آل باوند» سلسله‌ای از امیران مازندران بودند که احتمالاً از نوادگان قبادشاه ساسانی هستند. رک: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، ص ۵۸۵)، حاکم در مازندران، در دورة سلجوقی بودند که به عنوان پناه دهنده به عالمان امامی، عمل می‌کردند.( همان، ص ۲۸۵)
برخی آل‌بویه را به عنوان نخستین سلسلة شیعة دوازده امامی ایرانی به شمار آورده‌اند. کسانی که در آغاز بیشتر زیدی بودند و بعد از مدتی در صدد حمایت از معتزله و شیعه برآمدند.( همان، ص ۲۸۵)
دومین حکومت مقتدر شیعی در ایران
آل‌بویه، فرزندان ابوشجاع (که برخی نسب آنان را به شاپور پادشاه ساسانی می‌رسانند) دولت مقتدر شیعی را در بخش بزرگی از ایران و عراق تشکیل دادند. بویهیان در سال ۳۲۲ وارد شیراز شده،‌ آنجا را مقر حکومت آتی خود قرار دادند. آل بویه پس از تثبیت حکومت خود در فارس و خوزستان، به سوی بغداد حرکت کردند. سرانجام در سال ۳۳۴ معزّالدوله وارد بغداد شد و بر خلیفه بغداد چیره گردید.( تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۵۹ ـ ۳۶۰؛ تاریخ جنبش‌های مذهبی ایران، ج ۲، ص ۷۹۲)
سلطة آنان بر بغداد، از عوامل مهم گسترش تشیع در قرن چهارم است. البته پیش از آمدن آنان به بغداد، تشیع در آن جا نفوذ داشت، که بدون چنین نیرویی، آل‌بویه نمی‌توانستند در این شهر دوام بیاورند.( تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۱)
در تشیع آل بویه تردیدی نیست، ولی در اینکه زیدی بودند یا امامی، به صورت قطعی نمی‌توان نظر داد. به نظر می‌رسد نخستین فرمانروایان آنان زیدی باشند(دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، ص ۶۴۰) اما سپس به مذهب اثنی عشری گرایش پیدا کردند. رکن‌الدوله با شیخ صدوق مناسبات گرمی داشته است.
نوشتن برخی از شعارهای شیعی به دستور معزّالدوله در سال ۳۵۱ بر در مساجد، حکایت از تشیع امامی وی دارد.( تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۶۲ ـ ۳۶۳؛ الکامل، ج ۸، ص ۵۴۲)
در سایه حکومت ۱۱۳ سالة آل‌بویه، شیعیان توانستند با آزادی نسبی موجود، دامنه‌های افکار شیعی را توسعه داده، عقاید و احادیث خود را در قالب کتاب‌ها و رساله‌ها تدوین و عرضه کنند.
از پدیده‌های مهم این دوران را می‌توان برگزاری مراسم گرامیداشت عاشورا در بغداد در سال ۳۵۲ از سوی معزّالدوله برشمرد. در کنار این مراسم، مراسم بزرگداشت روز غدیر نیز با شکوه تمام برگزار شد، بنابر این نباید در گرایش امامی معزّالدوله تردید کرد.( تاریخ تشیع، ص ۳۶۴ ـ‌۳۶۷)
در ادامه به این مساله می پردازیم که مذهب شیعه توسط چه کسی در ایران رواج یافت به توضیح بیشتر مطلب نخست نیز خواهیم پرداخت:
نفوذ و گسترش تشیع در ایران
گرایش به تشیع در ایران, به صورت دفعی و ناگهانی نبود; بلکه تشیع در ایران سیر تدریجی زیر را داشته است:
۱. نفوذ تشیع در میان موالی ایران در عراق; (مراد از موالی: ایرانیان ساکن (این افراد از سه دسته زیر تشکیل می‌شدند: الف) برخی از این افراد ایرانیان حاضر در سپاه ساسانی بودند که به اسارت در آمده بودند. ب) برخی دیگر سپاهیانی بودندکه به همراه فرمانده خود به اسلام گرویده و مسلمان شده بودند.ج) و برخی دیگر ساکنان همان منطقه بودند) در مناطق عرب نیشینی است که تحت حمایت یکی از طوایف عرب قرار می‌گرفتند).
۲. نفوذ تشیع در مناطق مرکزی ایران همچون قم ، کاشان، آوه؛
۳. توسعه گرایش های شیعی با روی کار آمدن بنی عباس؛ هر چند در ادامه حاکمان عباسی از بزرگترین دشمنان اهل بیت شدند اما حرکت اولیه و سنگ بنای این حرکت توسط شیعیان پایه گذاری شده وشعار آنان: «فرد برگزیده از آل محمد(ص) بود».
۴. فتح طبرستان به دست علویان و ایجاد سلسله‌ها و حکومت‌های کوچک و بزرگ شیعی در آن‌جا(جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این مورد ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ذیل حوادث سال‌های: ۲۵۰ به بعد) . با توجه و مطالعه اسناد این سخن درخواهید یافت که اصولا مردم مناطق شمال ایران از همان ابتدا به مذهب تشیع گرویدند ، نه اینکه ابتدا سنی و سپس شیعه شده باشند.
۵. برپایی حکومت شیعیه مذهب آل بویه و دعوت از بزرگانی همچون شیخ صدوق برای مناظره با علمای اهل سنت و حمایت از عالمان و افکار شیعی(در این زمینه می‌توانید به مقاله: شیخ صدوق و رکن الدوله، بررسی تعامل دانشمند بزرگ شیعه با حاکم بویهی، نویسنده: سید علی حسین‌پور، مجله علمی- ترویجی معرفت، شماره ۱۲۹، شهریور۱۳۸۷ش. مراجعه فرمایید)
۶. نفوذ تشیع پس از حمله مغول‌ها;(با نفوذ برخی از بزرگان و متفکران شیعه به دربار مغول. زیرا این گروه تنها راه کم کردن خسارت و صدمات جبران ناپذیر مغولان به جهان اسلام را نفوذ در میان آنان و تغییر و تصحیح افکار آنان می‌دانسنتد.
۷. روی کار آمدن دولت صفویه.
بر این اساس, نمی‌توان برای نفوذ تشیع و علاقه به اهل بیت در ایران, یک عامل یا دو عامل ذکر کرد.
ایرانیان با حضور مولای متقیان و اسوه عدالت امام علی(ع) در کوفه (که در آن زمان جمع بسیاری از ایرانیان مسلمان شده را در خود جای می‌داد و از این گروه با عنوان موالی یاد می‌شد) با اهل‌بیت و افکار و عقاید آنان بیشتر آشنا شده و گرایش‌شان به تشیع آغاز گردید. مهاجرت برخی طوایف عربِ شیعه به قم و ایجاد پایگاهی شیعی در قلب ایران سرآغازی بر گسترش این حرکت بود.
دولت علویان طبرستان از اولین حکومت‌های شیعه مذهب ایران بود و برخی از حاکمان آن عبارت بودند از: حسن بن زید، محمد بن زید علوی، حسن بن علی اطروش، حسن بن قاسم داعی و … . تا آن‌که در دوره آل بویه (قرن چهارم به بعد) برخی شهرهای ایران تبدیل به شهر‌هایی کاملا شیعه نشین شد. بعلاوه در این دوره از برخی شهرها به عنوان «مراکز تشیع» نیز یاد می‌شود همانند: قم، ری، کاشان و … . شیعی بودن حکومت آل بویه خود از فاکتور‌های مهم جذب مردم به تشیع بوده است. پس از این مقدمات و گذشت صدها سال صفویان به قدرت رسیدند. آنان با اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران خدمات شایان توجهی در این زمینه ارائه کردند. هرگز از این نکته نباید غافل شد که: پادشاهان صفوی تنها به ترویج مذهب تشیع پرداختند و آن را در تمام مناطق تحت نفوذ خود گسترش دادند. وجود پیشینه تشیع به صورت منسجم و متمرکز در نقاط مرکزی(قم، ری، کاشان، آوه و…) و نوار شمالی (مناطق طبرستان) ایران و به صورت پراکنده در بسیاری از شهرهای ایران (همانند نیشابور، طوس و …) تاثیر بسزایی در تسریع پذیرش این روند داشت. تا آنجا که مورخین نوشته‌اند: اصرار شاه اسماعیل در رواج مذهب تشیع، با دشواری چندانی روبرو نشد. این درست است که او تهدیدات فراوانی می‌کرد، اما در عمل بسیاری از مردم به طور آرام و طبیعی شیعه شدند.( رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،‌فرهنگ و سیاست، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ص۳۴)
در زمان شاه عباس هم این روند آرام و طبیعی به صورت تدریجی ادامه داشت(همان) (و همانگونه که گذشت تهدید بود اما غالبا عملی نمی‌شد). در برخی از اسناد تاریخی آمده است که وی از مشوق‌های فروانی نیز برای شیعه کردن مردم استفاده می‌کرده است. از جمله وی در سمنان طی فرمانی آورده است: اگر کسی شیعه شود از مالیات معاف خواهد شد.( همان، به نقل از: سیمای استان کرمان، ج۱، ص۱۱۹) چنین دستوری از شاه عباس در مورد مردم نطنز نیز ثبت شده است.( همان به نقل از: اعظمی واقفی، میراث فرهنگی نطنز، ص۵۷)
نتیجه آنکه: روند تشیع و فشار بر اهل سنت از زمان شاه اسماعیل آغاز شد و در زمان دیگر سلاطین صفوی نیز ادامه یافت. اسناد تاریخی نیز منکر تهدید مردم نیست اما عملی شدن تهدیدات در موارد بسیار اندکی بوده است. اندک بودن این موارد، از مقایسه آنها با عملی که اهل‌سنت با شیعیان (در همان برهه از زمان) می‌کردند به راحتی بدست می‌آید که برای اطلاع شما فقط به گوشه‌ای از آنها اشاره خواهیم کرد و مطالعات بیشتر در این زمینه را به خود شما واگذار می‌کنیم:
یکی از مورخان غربی به نام «براون» گزارشی از قتل عام شیعیان در دولت سنی مذهب عثمانی آورده وتعجب کرده که چرا مورخان ایرانی از قتل عام شیعیان در کشور عثمانی چیزی نگفته‌اند یا کم گفته‌اند. وی می‌گوید: در یکی از این قتل عام‌ها که در سال ۹۱۹ رخ داد، قریب به چهل هزار نفر به قتل رسیدند. به نقل مورخین، سلطان سلیم به والیان خود در آناتولی شرقی و دیگر مناطقی که اکثریت ساکنان آن را شیعیان تشکیل می‌دادند، دستور داد تا به گونه‌ای پنهانی شیعیان حیدری را از هفت ساله تا هفتاد ساله، شناسایی و نام آن‌ها را در دفاتر مخصوص ثبت کنند. پس از آن دستور قتل آنان را صادر کرد.( رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،‌فرهنگ و سیاست، ص۳۸ به نقل از: براون، تاریخ ادبیات ایران از ظهور قدرت صفوی تا …، ص۸۱-۸۲)
در موردی دیگر، سپاهیان عثمانی (که به آنان ینی‌چری می‌گفتند) در نامه ای شکوه آمیز پس از نبرد چالداران در تبریز (میان صفویان و عثمانیان) برای سلطان سلیم نوشتند: قریب چهل پنج هزار نفس در مملکت ما و قریب بیست هزار نفس در خاک ایران به صِرْف اتهام شیعه بودن و اِلْحاد، طعمه شمشیر گردیدند. علمای متعصب ما، به ما از معنای رَفْض(تشیع) و الحاد اطلاع کامل نداده و اعلی حضرت همایونی را نیز اغفال کرده‌اند و باعث ریخته شدن خون آن تعداد نفوس مکرمه شده، ما را به قتل مسلمین واداشتند.( محمد عارف، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام، ص۱۱۸)
سپاهیان عثمانی پس از آگاهی از اینکه: این تعداد مسلمان بوده و تنها اتهامشان تشیع بوده است از عمل خود پشیمان شده نامه اعتراض آمیز فوق را به سلطان خود نوشتند.
حتی تا اواخر عهد صفوی، زمانی که افاغنه بر ایران حاکم شدند، هنوز فتوای کشتن رافضیان(شیعیان) به صراحت تمام از استانبول (دربارِ سلاطینِ سنی عثمانی) صادر می‌شد.( لکهارت، انقراض سلسله صفویه، ص۲۹۳-۲۹۴)
در نتیجه پس از مطالعات و مقایسه اعمال اهل‌سنت با شیعیان در آن دوره تاریخی می‌توان این نتیجه را گرفت که اعمال شاه عباس بیشتر جنبه مقابله به مثل داشته و هر آنچه را اهل‌سنت آن زمان با شیعیان انجام می‌داند وی متقابلا با اهل سنت انجام می‌داد. به عنوان نمونه: «علمای اهل سنت فتوا داده بودند که ریختن خون هر ایرانی برابر است با کشتن هفتاد کافر» !! وی نیز پس از دسترسی و اسیر کردن آنان دستور داد آنان را به سخت ترین وضع هلاک کنند و … (نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۳ش،چاپ سوم، ج۳، ص۳۸) اما وی هرگز چنین رفتاری را با سایر ادیان نداشته است. (همان، ص۶۷-۹۳ پیرامون نحوه رفتار شاه عباس با عیسویان است و از ص۲۰۱به بعد رفتار وی با ارامنه ارمنستان بیان شده است. نکاتی نیز از ص۲۹۳ به بعد ثبت شده است)
جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به کتاب زیر مراجعه فرمایید:
۱- رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،‌فرهنگ و سیاست، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۷۹ش.
۲- نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۳ش،چاپ سوم، ج۳، ص۳۵-۳۹.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد