۱۳۹۳/۰۳/۱۳
–
۱۱۲۶۶ بازدید
شیوه نفوذمخالفان اسلام وکشورهای اسلامی(ابرقدرتهای چپاولگر)در ممالک اسلامی چگونه است؟
استعمارگران در طول تاریخ به شیوه های گوناگون به چپاول و غارت منابع و سرمایه های کشورهای اسلامی پرداخته اند که در مجموع استعمار سه سیر کلی را دنبال نموده است .
۱- استعمار کهنه
استعمار کهنه را اینگونه تعریف می کنند: «سیستم ارتباط نابرابر بین یک کشور قدرتمند و پیشرفته با یک کشور ضعیف و عقب مانده» (طلوعى، محمود ، فرهنگ جامع سیاسى، تهران: نشر سخن،1372، ص 151) یعنى یک رژیم سیاسى و اقتصادى که على رغم خواست اهالى یک منطقه، بر آن ها مسلط شده و هدفش تأمین منافع خارجیان است (على بابایى، غلامرضا ، فرهنگ علوم سیاسى،تهران : نشر ویس، 1365، ج ۱, ص 43). این گونه رابطه استعمارى قرن ها در جهان حاکم بود و بیش ترین قربانیان آن از قاره هاى آسیا و افریقا بودند، ولى پس از جنگ جهانى دوم، قدرت خود را از دست داد و جاى خود را به استعمار نو داد. بستر تاریخی شکل گیری این نوع استعمار صدور بیانیه معروف پاپ در سال 1493میلادی بود که به «فرمان تقسیم» مشهور گشت، در واقع تأیید چپاول و غارت ممالک دیگر توسط دو قدرت مطرح آن روز یعنی اسپانیا و پرتغال و سرآغاز استعمار مستقیم بود. طبق این بیانیه، تمام آمریکای شمالی و قسمت عمدة آمریکای جنوبی به اسپانیا، و مناطقی همچون هند، ژاپن، چین و سایر سرزمین های شرقی به انضمام افریقا به پرتغال اعطا گردید. با این وصف، پرتغالی ها توانستند بیشتر به طرف شرق هجوم ببرند و اسپانیایی ها مناطق غربی را تحت تصرف در آوردند و منابع آنجا را به چپاول و یغما بردند. (الهی، همایون ، امپریالیسم و عقب ماندگی. تهران: نشرقومس ، 1380، ص67) بعدها با افول قدرت این دو کشور، قدرت های دیگری از جمله انگلستان با نفوذ گستردة خود در مناطق گوناگون، به غارت مستقیم منابع مالی و انسانی دیگر کشورها اقدام کردند. این روند، که تا جنگ جهانی دوم، یعنی سال 1945 م (1324ش) ادامه داشت، تحت عنوان «استعمار کهن» قسمت عمده ای از تحولات روابط بین المللی را رقم زد. این نوع استعمار که به شکل مستقیم صورت میگرفت، از ویژگیهایی برخوردار بود که برخی از آنها عبارتند از:
ـ قدرت نظامی حرف اول را میزد و تهدیدها از نوع تهدید سخت بود.
ـ لشکرکشی و کشتار موجه بود و کشتار بیشتر دلیل قدرت بیشتر بود.
ـ برای استعمارگران پرهزینه بود.
ـ سرزمینها فتح میشدند و حاکمیت مستقیم بر آنها اعمال میشد.
ـ از ابزارهای رسانهای مانند روزنامه که به واسطه پدید آمدن صنعت چاپ شکل گرفته بود، بهره میگرفت
(برای مثال، ناپلئون پیش از حمله به مصر، برای آن کشور روزنامهای منتشر نمود یا رویتر، مؤسس خبرگزاری رویترز، امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو را از ناصرالدین شاه گرفت).
اشغال و الحاق سرزمین و اعمال زور و کشتار برای ایجاد ترس و تثبیت از ویژگی های بارز این دوره است از سال 1870م تا جنگ جهانی اول، رشد استعمار بسیار سریع بود و تمامی آفریقا و خاور دور بهجز چند کشور را در برگرفت.(19). اما پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد و بهویژه در دهههای 1950 و 1960م شاهد رشد سریع جریان استعمار زدایی و مبارزه برای کسب استقلال سیاسی بودیم. بهطوری که تعداد کشورهای عضو سازمان ملل افزایش یافت و این کشورها با در دست داشتن اکثریت در مجمع عمومی، مسائل مربوط به توسعه ی اقتصادی و اجتماعی را مرکز توجه سازمان ملل قرار دادند .
این شیوه استعماری سرانجام به دلایلی همچون پرهزینه بودن، ناممکن بودن، افزایش مقاومتها در برابر اشغالگران و تغییر شرایط جوامع استعمارگر و مستعمره و فروپاشی درونی امپراتوریهای سنتی به پایان رسید. اما نباید در این باره زود نتیجه گیرى کرد؛ اینکه با آغاز فرایند مستعمره زدایى و خودمختارى دموکراتیک، امپریالیسم دست کم در کشورهاىصنعتى غرب در اصول، به تاریخ سپرده شد و آخرین بقایاى آن از زمانى که اسپانیا وپرتغال دارایى هاى فرادریایى خود را رها ساختند، به طور کلى ناپدید گشت. این پرسش هنوز هم پابرجاست که «آیا به راستى امپریالیسم با دادن استقلال رسمى به مستعمراتپیشین، پایان یافته است، یا نوع جدیدى از حکومت امپریالیستى با وجود مستعمره زدایىبر جاى مانده است؟»
۲- استعمار نو
هر چند به ظاهر دوران استعمار کهنه بهسر آمد و کشورهای زیادی به استقلال دست یافتند اما در دوران پسااستعماری، به دلایل مختلف همان نفوذ استعمارگران اما این بار به شیوههای جدیدی ادامه یافت که از آن به استعمار نو تعبیر میشود. در مجموع ارتباط کشورهای پیشرفته (استعمارگران) سابق با کشورهای استقلال یافته (مستعمرات سابق) به-گونهای شکل گرفته است که آن را استعمار نو مینامند(فربد، ناصر، عصر استعمارزدائی، تهران: امیرکبیر، 1356، ص 75). این اصطلاح در دهه ۱۹۵۰ مصطلح شد و منظور از آن نوعى استعمار است که در لباس تازه و از طریق سلطه اقتصادى و فرهنگى، همان اهداف استعمار قدیم (قرون ۱۶- ۱۹) را تعقیب مى کند. (آقابخشى، على ، فرهنگ علوم سیاسى. تهران: نشر چاپار، 1382، ص ۵۶) این شیوه سیاستى است که استعمارگران از اواسط قرن بیستم براى مقابله با موج نهضت هاى استقلال طلبانه در پیش گرفتند. در استعمار جدید، استعمارگر به طور مستقیم حکومت نمى کند، بلکه حکومت هاى بومى- ولى وابسته- را بر سر کار مى آورد و در حالى که به ظاهر، به آن ها استقلال سیاسى مى دهد، در باطن، وابستگى سیاسى و اقتصادى آن ها را حفظ مى کند و همچنان به استثمارشان ادامه مى دهد. استعمار جدید یا پنهان همان شیوه هاى معلوم امپریالیستى تفرقه اندازى بین دولت هاى جدید و تحریک انگیزه هاى قبیله اى و ایجاد نزاع و مشاجرات ناحیه اى را به کار مى گیرد. اعمال محدودیت هاى گوناگون اقتصادى و فرهنگى و جذب نیروى انسانى متخصص و خبره در کشورهاى کم رشد و در حال توسعه از دیگر مظاهر این استعمار است(همان ، ص 224). در مورد چگونگی شکل گیری این شیوه استعماری می توان گفت انسان طماع نظام سرمایه دارى با استفاده از ضعف و جهل ساکنان سرزمین هاى دیگر، با قوت هر چه بیشتر، به گسترش حوزه ى نفوذ و اقتدار خویش افزود. این نفوذ منجر به برهم خوردن تعادل فضاى فرهنگى جوامع سنتى، تخریب مبانى اقتصادى آنها و اختلال در تولیدات محلى گردید. افزایش نفوذ به تدریج، زمینه را براى تغییر شیوه ى استعمارى فراهم ساخت و استعمار مستقیم به «استعمار نوین» تبدیل شد.هارى مگداف و تام کمپ «نیازهاى جدید نظام سرمایه دارى» را عامل تغییر شیوه ى استعمار معرفى مى کنند:
«نیاز به بازار و فشار لاینقطع براى مواد خام جدید و غذا سرانجام، به سیاست هایى انجامید که درصدد انطباق مناطق استعمارى با اولویت هاى جدید کشورهاى صنعتى بود. این گونه انطباق مستلزم اختلالات عمده در سیستم هاى اجتماعى موجود مناطق وسیعى از جهان شد» (مگداف، هارى و کمپ، تام ، امپریالیسم (تاریخ ـ تئورى ـ جهان سوم).(هوشنگ مقتدر، مترجم)تهران: نشر کویر، 1378، ص 26). از سوی دیگر به دلیل تأثیر شدید استعمار کهنه بر کشورهای مستعمره، استعمارزدایی آنان نه تنها مشکلات آنها را حل نکرد بلکه این کشورها دچار دوگانگی شدند. آنها از یک طرف خواستار کمکهای اقتصادی کشورهای پیشرفته یا همان استعمارگران سابق بودند و از سویی دیگر نمیخواستند در مسائل داخلی آنها دخالتی صورت گیرد. کشورهای پیشرفته نیز هنوز به این کشورها و بهویژه بازارهای داخلی و مواد خام و اولیه آنها نیازمندند بودند و میخواستند به این مهم دست یابند(پلینو، جک سی و آلتون، روی ، فرهنگ روابط بین الملل،(ابوالفضل رئوف،مترجم) تهران: نشر فرهنگ معاصر ، 1375، ص 30).
بنابراین استعمار در قالبی نو ادامه یافت.در استعمار نو استفاده از نیروهای مزدور و وابسته بومی برای اداره منطقه زیر سلطه، جایگزین لشگرکشی و اشغال نظامی شد دارای ویژگی هایی نظیر شناسایی و کادرسازی از نیروهای بومی منطقه تحت سطله توسط سرویس های جاسوسی و گماردن آن ها در پست های حساس و کلیدی، حاکمیت نامحسوس اما قوی بر حاکمان دست نشانده، غارت ثروت های ملی کشورهای مستعمره، تخریب فرهنگ ملی و بومی، ایجاد فرهنگ التقاطی، وابستگی اقتصادی و اشاعه سکولاریزم، است. دوران استعمار نو که تفاوت اساسی با دوره قبل هزینه نکردن برای لشکرکشی نظامی و در نتیجه اشغال حاکمیت به جای اشغال سرزمین بود استقلال سرزمین ها را با حکومت های دست نشانده و وابسته از بین برده و موجب وابستگی های اقتصادی و فرهنگی شدند. شاید بتوان گفت مهمترین هدف از استعمار نو دسترسی به منابع تولید، بازار مصرف، مواد اولیه بویژه نفت بود. این دوره استعماری نیز که تا اواخر قرن بیستم میلادی ادامه داشت سرانجام به دلایلی همچون ظلم و ستم و فساد استبداد وابسته؛بیعرضگی و فقدان کارآمدی استبداد وابسته؛پرهزینه بودن نگهداری استبداد وابسته و تغییر شرایط و مراحل اقتصاد جهانی؛ مانند شرایط تولید و عدم تأمین منافع نظام سلطه رو به زوال نهاد و جای خود را به شکل دیگری از استعمار به نام استعمار فرانو داد.
3- استعمار فرانو
استعمار فرانویاسلطه گری نوین، مبتنی بر ایجاد تغییر در جهان بینی، فرهنگ، باورها، بینش ها، رفتار و نگرش های سیاسی فرهنگی بوده و با هدف تغییر نامرئی و نامحسوس فرهنگ و هویت ملت ها پایه ریزی شده است. سست کردن پایه های وحدت ملی، تشدید اختلافات داخلی، بی تفاوت ساختن مردم نسبت به فرهنگ و هویت ملی، خیرخواه جلوه دادن استعمارگران در افکار عمومی، از مهمترین محورهای القایی استعمار فرانو می باشد. در این نوع استعمار، سلطه فرهنگى بر سلطه نظامى مقدم است و رسالت اصلى بر عهده رسانه هاست و نه ادوات نظامى. البته ممکن است ادوات نظامى هم به کار گرفته شوند که تنها براى تقویت همان سلطه رسانه اى هستند. در این نوع استعمار، به دنبال استحاله فرهنگى هستند.
استعمار فرانو عبارت است از: تسخیر هویت ملت ها از طریق دخالت توجیه شده در شئون آنها با استفاده از اهرم تبلیغات رسانه اى و اطلاعات و داده هاى به ظاهر صادق. در این نوع استعمار، دولت هاى استعمارگر با موجه جلوه دادن دخالت خود در امور ملت هاى دیگر، ابزارهاى سیاسى و فرهنگى جوامع گوناگون را به نفع خود مصادره مى کنند.
استعمار فرانو نشان دهنده نوعى نفوذ اجتماعى از طریق فن آورى هاى نوین ارتباطى است که به مدد آن کشورى، تصورات، باورها، ارزش ها، معلومات و هنجارهاى رفتارى و نیز روش هاى زندگى خود را بر کشورهاى دیگر تحمیل مى کند. در این مسیر، شرایطى پدید مى آید که اشکال فریبنده تر و پنهان تر هجوم فرهنگ سلطه جو در لواى جهانى شدن برترى مى یابد و ملى کردن سبک ها و الگوها، که محور اصلى تولیدات فرهنگى امپریالیستى را شکل مى دهد، مورد توجه استعمارگران عصر ارتباطات قرار مى گیرد. امروزه مخالفان امپریالیسم، جهانى شدن را در جهت استعمار فرانو تلقى مى کنند که هدف آن را استیلاى همه جانبه بازیگران قدرتمند جهانى بر دیگران مى دانند.
ویژگیهای استعمار فرانو
1- اولویت سیطره فرهنگی بر سیطره نظامی
2- توجه به کانون های سرمایه داری جدیددر جهان سوم برای تحقق استعمار
3- کمرنگ کردن نقش دولتها
4- از بین بردن نظم داخلی کشورها از طریق ایجاد شورشهای جمعی
5- ازمیان برداشتن امنیت فردی و اجتماعی
6- یکنواخت کردن دنیا
7- ترویج عناصر فرهنگ بیگانه از طریق جاذبه های تولید رسانه ای (ماهواره ،اینترنت، سینما و…)
8-وابستگی اقتصادی وگسترش بازار مصرف
9- گسترش فرایندهای فرد گرایانه (به انزوا کشاندن افراد و کمرنگ کردن مشارکت اجتماعی)
10- کنترل شدید وزمینه سازی جاسوسی گسترده
11- ایجاد نابرابری افزون تر و ایجاد بحران های اجتماعی وفرهنگی و از خود بیگانگی فردی
12- استفاده از حربه های تبلیغاتی وتکنیک های خاص نفوذ نظیر:
جنگ روانی، تحریف، ناامنی، ایجاد تعارض، اعتبار بخشی کاذب، تهدید و تطمیع، گسترش فحشاء، ارائه نظر به جای حقیقت، جوسازی، شایعه، سانسور واقعیتها، ادامه حربه ها، توجیه کردن، شستشوی مغزی، القای یاس، دروغ، تشنج والتهاب، مظلوم نمایی، جعل خبر، تضعیف روحیه، جاسوسی، ایجاد ترس، تجاهل عمدی، استفاده از فساد.
استعمار فرانو و جهانی شدن
در عصر حاضر ما شاهد تحولات بزرگى در ساختارهای مختلف هستیم. یکى از این ساختارها، ساختارهاى ارتباطى و اطلاعاتى است که به گونه اى شگرف متحول شده اند و در خدمت اهداف استعمار فرانو هستند. استعمارگران براى این که هویت جدیدشان محفوظ بماند، دست به نظریه پردازى زده اند. از جمله نظریه هاى آنها، نظریه «جهانى شدن» است. استعمار فرانو آن چنان با فرایند جهانى شدن درآمیخته شده است که گویى تمایزى بین این دو وجود ندارد.شاخصه هاى استعمار فرانو را مى توان به موارد اساسى جهانى سازى در عرصه هاى اقتصاد، سیاست و فرهنگ تقلیل داد که هر یک ازاین موارد به صورت ذیل است:
الف. اقتصاد
از لحاظ تاریخى، تقدم و برترى به جهانى شدن اقتصادىتعلق دارد و از بعد استعمارگرى نیز تقدم به استعمار اقتصادى ممالک اختصاص دارد. پیشرفت هاى خارق العاده در رایانه اى کردن امور و مخابرات مانند نظام هاى دیجیتالى و فن آورى ماهواره اى هم در پیشبرد فرایند جهانى شدن اقتصادى در سال هاىاخیر نقشى بسزا داشته اند. در نتیجه ى چنین تحولاتى، امروزه بسیارى از کالاها وخدماتى که تاکنون قابل تجارت نبوده اند، در مدار تجارت جهانى قرار گرفته اند(گل محمدی، احمد، جهانی شدن ، فرهنگ، هویت. تهران: نشر نی ، 1381، ص 6).
در عرصه اقتصاد، گسترش فعالیت شرکت هاى بزرگ چند ملیتى، آزادسازى تجارت یا تجارت آزاد از طریق سازمان تجارت جهانى از ابزارهاى اساسى استعمار فرانو محسوب مى شود. برآورد شده است که در اواسط دهه ى نود، 45000 شرکت چند ملیتى مادر، قریب280هزار سازمان وابسته را کنترل مى کردند. از این تعداد، 37 هزار شرکت (قریب 82درصد) به یکى از چهارده کشور پیشرفته جهان تعلق داشتند و دفتر مرکزى 90 درصد آنهادر جهان توسعه یافته قرار داشت. شرکت هاى مورد نظر در سال 1996 قریب هفت تریلیوندلار فروش داشتند که بیش از ارزش کل تجارت جهانى (2 / 5 تریلیون دلار)بود.
گسترش فضاهاى فراجهانى موجب تسهیل گسترش انباشت مازاد به بخش هاى مصرفىشده است. مصرف گرایى رفتارهایى را توصیف مى کند که اشخاص با شور و اشتیاق زیاد،انواعى از کالاها را، که موجب نوعى ارضاى آنى اما زودگذر مى شود، به دست مى آورند ومعمولا به سرعت آنها را دور مى اندازند. در این نوع مصرف، ارضاى تمایلات زودگذر، به ویژه میل به چیزهاى نو، سرگرمى، خیال پردازى، مد و لذت از اهمیت برخوردارند. درنتیجه ى افزایش قیمت ها، که منجر به تولید بیشتر مى شود، و عمر نسبتا کوتاه محصولات، که منجر به خریدهاى زیادتر مى شود، مصرف گرایى نقش اصلى را در بقا و رشدسرمایه دارى صنعتى معاصر ایفا مى کند. در واقع، ارکان برجسته ى مصرف گرایى دربزرگ ترین شرکت هاى دنیا قرار دارند(شولت، یان آرت ، نگاهى موشکافانه بر پدیده جهانى شدن. (مسعود کرباسیان، مترجم) تهران: انتشارات علمى و فرهنگی ، 1382، ص 141).
با توجه به اینکه مهم ترین عناصرتبلیغاتى در دسترس کشورهاى شمال است، روند شکل دهى به مصرف گرایى نیز در دست اینکشورها است و در این بین، کشورهاى جنوب به خاطر جمعیت زیاد، عمده ترین مصرف کننده ىکالاهاى تولیدى کشورهاى غرب هستند. بنابراین، کشورهاى استعمارگر با در دست داشتنقدرت هاى عمده ى اقتصادى در روند جهانى شدن، عملا به حذف کشورهاى ضعیف مى پردازند وبا توجه به اینکه کشورهاى ضعیف قدرت مقاومت در مقابل آنها را ندارند، پس از کوتاهزمانى در این روند هضم مى شوند.
ب. سیاست
در مباحث سیاسى، یکى از مهم ترین مسائل، اعمال دموکراسى بر تمام کشورهاى دنیاست. در دموکراتیک کردن، استعمار فرانو نمى خواهد نظام جهانى دموکراتیک شود، به گونه اى که همه ى اعضاى آن در اداره ى آن سهم مساوى داشته باشند. این امر از نظر قدرت هاى بزرگ نه میسر است و نه مطلوب، بلکه مقصود طراحى نظام هاى سیاسى داخلى کشورها بر مبناى الگوى لیبرال- دموکراسى است. از این طریق، در کشورهاى تحت استعمار، ساختارى به ظاهر مشروع و مردمى حاکم مى شود که با شعارهاى حقوق بشرى هماهنگى دارد، اما قدرت هاى استعمارى با تکیه بر قدرت رسانه اى و تأثیرگذار خود برافکار عمومى مردم جهان، آنان را به سمت و سوى مورد نظر خود هدایت مى کنند. جهانى شدن وسیع و سریع تاریخ معاصر موجب تغییر و تداوم حکومت شده است. ظهور فوق قلمروگرایى به تغییراتى در خصلت دولت کمک کرده است، بدون اینکه خود دولت را رو به تحلیل ببرد. جهانى شدن موجب گسترش موضع هاى حکومت شده، بدون آن که دیوان سالارى رابه عنوان چارچوب زیربنایى زمامدارى از میان بردارد.
دولت ها، تحت تأثیر جهانى شدن معاصر، براى سیاست قلمروگراى دفاع از داخل در برابر خارج، همسانى و ثبات کمترى دارند. دولت ها دیگر همواره به طور آشکار از منافع داخلى در برابر خارجیان دفاعنمى کنند. به عکس، دولت هاى پسا خودمختار در حال تبدیل شدن به صحنه هاى همکارى ورقابت میان مجموعه پیچیده اى از منافع وابسته به قلمرو فوق قلمروى هستند. این منافع در قالب هایى پوشیده و ابهام آمیز هر چند تعلق به کل کشورها را مى رساند، اماعملا در جهت تأمین منافع کشورهایى خاص و یا اتحادیه ى مجموعه سرزمین هایى مشخص استو در این میان، کشورهاى مستعمره بدون آن که از این رهیافت اطلاعى داشته باشند درجهت تأیید این روند حرکت مى کنند.
ج. فرهنگ
گرچه دیدگاه هاى متعددى درباره ى جهانى شدن فرهنگى و نقش خاص استعمار فرانو در به سیطره کشیدن دنیا وجود دارد، ولى به طور کلى، مى توان سه جنبه ى اساسى را در این خصوص شناسایى و بیان کرد. این جنبه ها عبارتند از: گسترش تجدد غربى، گسترش و جهانگیر شدن فرهنگ مصرفى سرمایه دارى و جهانى شدن فرهنگ امریکایى. در ذیل، ویژگى هاى هر سه جنبه را به اختصار ذکر مى کنیم:
چند ویژگى تجدد عبارتند از: «صنعت گرایى» که نوعى سازمان اجتماعى- اقتصادى به شمار مى آید.صنعت گرایى خود در چارچوب نظام فراگیرترى قرار مى گیرد که «سرمایه دارى» نام دارد. «سرمایه دارى» نوعى نظام تولید کالایى است که بازارهاى تولید رقابتى و کالایى شدن نیروى کار را دربر مى گیرد. در این نظام، همه ى حوزه ها و روابط اجتماعى در رابطه با تولید کالا بازسازى مى شود و کارایى اقتصادى به صورت مهم ترین معیار ارزش درزندگى اجتماعى به شمار مى آید.
گسترش تجدد به سوى جوامع غیر غربى در طول چندین دهه، تداوم داشت، ولى در سده ى بیستم و به ویژه دهه هاى اخیر، شتاب بیشترى گرفته است. از این رو، فرایند جهانى شدن را مى توان فرایند «جهانى شدن تجدد» یا به عبارت دیگر، «جهانى شدن فرهنگ و تمدن غربى» دانست. بر اساس چنین دیدگاهى، برخى نظریه پردازان عقیده دارند: فرایند جهانى شدن صرفا به ادغام اقتصادى جهان نمى انجامد، بلکه نوعى همگونى فرهنگى را نیز به همراه دارد، ولى این همگونى فرهنگى در مسلط و جهانگیر شدن تجدد یا فرنگ و تمدن غربى نمود مى یابد(همان ، ص 101).
«فرهنگ جهانگیر» فرهنگى است جهانشمول، فارغ از زمان و حتى فرهنگ هاى جهان شمولى همچون فرهنگ هاى یونانى و روسى جهان باستان، و فرهنگ هاى اسلامى و مسیحى قرون وسطا که از مکان هاى خاصى منتشر مى شدند وبار تاریخى سنگینى داشتند. اما فرهنگ جهانگیر امروز بى ریشه است و در فضایى وسیع قرار گرفته است. بر اساس استدلال اسمیت، این فرهنگ به دلیل این ویژگى ها رقیق وناموثق است و هویت هاى کلى نمى توانند در چنین خاک ضعیفى ریشه بگیرند. این فرایندهابیش از آن که انسجام هویت ایجاد کنند موجد تردید و نوسان مى شوند یا هویت هاى چندگانه محلى، ملى یا اروپایى، سیاه پوست یا سرخ پوست را به وجود مى آورند و بدینسان، به تضعیف تار و پود سازمان هاى قدیمى کمک مى کنند(اکسفورد، باری، نظام جهانی: اقتصاد، سیاست و فرهنگ. (حمیرا مشیرزاده، مترجم). تهران : مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1378، ص 213).
جریان هاى فرهنگى موجب دگرگونى سیاست هویت ملى و به طور کلى، هر نوع سیاست مربوط به هویت مى شوند.بعضى از نظریه پردازان جهانى این تحولات به عنوان ایجاد یک احساس تعلق جهانى وآسیب پذیرى جدید تلقى مى کنند که موجب کاهش وفادارى به دولت ملى- درست یا غلط- مى شوند. در اینجاست که استعمار فرانو نقش ویژه ى خودرا ایفا مى کند؛ چنان که در این میان، امریکا به عنوان مدعى برپایى دهکده ى جهانى،به سرپرستى این کشور از راه هاى گوناگون سعى در اعمال این سلطه دارد و با روش هاى متفاوت از جمله جهانى سازى، ارزش هاى امریکایى و قدرت اقتصادى و سیاسى مسلط خود،بیش از سایر کشورهاى هم سطح، در جهت دست یابى به این هدف است (مک گرو،آنتونی و هلد، دیوید ، جهانى شدنو مخالفان آن.(مسعود کرباسیان، مترجم). تهران :انتشارات علمی و فرهنگی ، 1382، ص 41).
نقش وسایل ارتباط جمعی در استمعار فرانو
تصور این موضوع که امپریالیسم ارتباطى چگونه از طریق شبکه ارتباطات انگلیس، فرانسه، امریکا و سایر کشورهاى صنعتى بر کشورهاى جهان سوم اعمال مى شود، دشوار نیست. باید در نظر داشت که تلویزیون، سینما، ماهواره و اینترنت صرفاوسائل ارتباطى نیستند، بلکه دامنه ى آنها وسیع بوده و براى ملت هایى که بخواهندنمادهاى فرهنگى، سیاسى و هویت خود را ارائه دهند، بسیار واجد اهمیت است.جریان آزاد ورود فرآورده هاى ارتباطى به جهان سوم در نهایت، به سیل مهیبى تبدیل شده که کنترل آن غیر ممکن است. اتکا به وسایل و تجهیزات پیشرفته ى الکترونیکى در شهرهایى که پس از دوره ى استعمار گسترش یافته اند، حاکى از آن است که آموزش نویسندگان،تهیه کنندگان، فروشندگان، بازیگران و متصدیان دوربین در چارچوب فرهنگ خارجى صورت پذیرفته است. برنامه ها مطابق الگوهاى شبکه اى امریکایى، فرانسوى و یا انگلیسى تهیهمى شوند و در این زمینه، ارزش هاى خارجى ارائه شده به طور بنیادى، با عوامل بومىارائه شده در ستیزند (اسمیت، آنتونی ، ژئوپلتیک اطلاعات. (فریدون شیرانی، مترجم) تهران: انتشارات سروش ، 1364، ص 38).
واقعیت آن است که در این تقابل سرنوشتساز و تاریخی استعمار فرانو و نهضت بیداری اسلامی، دنیای اسلام میتواند با اتحاد و یکدلی و تمسک به حبلالمتین قرآن و با عترت و بهرهگیری به موقع از ظرفیتهای آشکار شده جهان اسلام برای بازتولید قدرت و عظمت و اقتدار ملت اسلامی، برای همیشه نویدبخش پایان سلطهگری و استکبار استعمارگران باشد؛ همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند: «قدرت طلبان با ورود به مرحله استعمار فرانو، تلاش میکنند با تبلیغات و اغواگری، چهرهای رنگین از مستکبران جهان را در افکار عمومی ملتها ترسیم کنند و آنان را جذب خود سازند؛ اما ملتها میدانند که چهره واقعی آمریکا و انگلیس و دیگر قدرتطلبان همان چهره کریه و نفرتآوری است که در عراق و در زندانهای ابوغریب و گوانتانامو آشکار شده است. مردم کشورهای اسلامی منتظر فرصت هستند تا نفرت عمیق خود را از ایالات متحده آمریکا و عواملش آشکار کنند و این واقعیات نشان میدهد که دوران استکبار رو به پایان است و در این مرحله، ملتهای بااراده و آگاه میتوانند نقش تاریخی ایفا کنند که در این میان، ملت باهوش و استعداد و باتجربه ایران میتواند محور کلی حرکت عظیم جهانی بر ضد استکبار قرار گیرد.» (سخنرانی مقام معظم رهبری، در دیدار با مسئولان صدا و سیما ،دیماه 1383)
(استعمار فرانو امتداد استعمار کهن، www.rasekhoon.net/article/show/791133)
۱- استعمار کهنه
استعمار کهنه را اینگونه تعریف می کنند: «سیستم ارتباط نابرابر بین یک کشور قدرتمند و پیشرفته با یک کشور ضعیف و عقب مانده» (طلوعى، محمود ، فرهنگ جامع سیاسى، تهران: نشر سخن،1372، ص 151) یعنى یک رژیم سیاسى و اقتصادى که على رغم خواست اهالى یک منطقه، بر آن ها مسلط شده و هدفش تأمین منافع خارجیان است (على بابایى، غلامرضا ، فرهنگ علوم سیاسى،تهران : نشر ویس، 1365، ج ۱, ص 43). این گونه رابطه استعمارى قرن ها در جهان حاکم بود و بیش ترین قربانیان آن از قاره هاى آسیا و افریقا بودند، ولى پس از جنگ جهانى دوم، قدرت خود را از دست داد و جاى خود را به استعمار نو داد. بستر تاریخی شکل گیری این نوع استعمار صدور بیانیه معروف پاپ در سال 1493میلادی بود که به «فرمان تقسیم» مشهور گشت، در واقع تأیید چپاول و غارت ممالک دیگر توسط دو قدرت مطرح آن روز یعنی اسپانیا و پرتغال و سرآغاز استعمار مستقیم بود. طبق این بیانیه، تمام آمریکای شمالی و قسمت عمدة آمریکای جنوبی به اسپانیا، و مناطقی همچون هند، ژاپن، چین و سایر سرزمین های شرقی به انضمام افریقا به پرتغال اعطا گردید. با این وصف، پرتغالی ها توانستند بیشتر به طرف شرق هجوم ببرند و اسپانیایی ها مناطق غربی را تحت تصرف در آوردند و منابع آنجا را به چپاول و یغما بردند. (الهی، همایون ، امپریالیسم و عقب ماندگی. تهران: نشرقومس ، 1380، ص67) بعدها با افول قدرت این دو کشور، قدرت های دیگری از جمله انگلستان با نفوذ گستردة خود در مناطق گوناگون، به غارت مستقیم منابع مالی و انسانی دیگر کشورها اقدام کردند. این روند، که تا جنگ جهانی دوم، یعنی سال 1945 م (1324ش) ادامه داشت، تحت عنوان «استعمار کهن» قسمت عمده ای از تحولات روابط بین المللی را رقم زد. این نوع استعمار که به شکل مستقیم صورت میگرفت، از ویژگیهایی برخوردار بود که برخی از آنها عبارتند از:
ـ قدرت نظامی حرف اول را میزد و تهدیدها از نوع تهدید سخت بود.
ـ لشکرکشی و کشتار موجه بود و کشتار بیشتر دلیل قدرت بیشتر بود.
ـ برای استعمارگران پرهزینه بود.
ـ سرزمینها فتح میشدند و حاکمیت مستقیم بر آنها اعمال میشد.
ـ از ابزارهای رسانهای مانند روزنامه که به واسطه پدید آمدن صنعت چاپ شکل گرفته بود، بهره میگرفت
(برای مثال، ناپلئون پیش از حمله به مصر، برای آن کشور روزنامهای منتشر نمود یا رویتر، مؤسس خبرگزاری رویترز، امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو را از ناصرالدین شاه گرفت).
اشغال و الحاق سرزمین و اعمال زور و کشتار برای ایجاد ترس و تثبیت از ویژگی های بارز این دوره است از سال 1870م تا جنگ جهانی اول، رشد استعمار بسیار سریع بود و تمامی آفریقا و خاور دور بهجز چند کشور را در برگرفت.(19). اما پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد و بهویژه در دهههای 1950 و 1960م شاهد رشد سریع جریان استعمار زدایی و مبارزه برای کسب استقلال سیاسی بودیم. بهطوری که تعداد کشورهای عضو سازمان ملل افزایش یافت و این کشورها با در دست داشتن اکثریت در مجمع عمومی، مسائل مربوط به توسعه ی اقتصادی و اجتماعی را مرکز توجه سازمان ملل قرار دادند .
این شیوه استعماری سرانجام به دلایلی همچون پرهزینه بودن، ناممکن بودن، افزایش مقاومتها در برابر اشغالگران و تغییر شرایط جوامع استعمارگر و مستعمره و فروپاشی درونی امپراتوریهای سنتی به پایان رسید. اما نباید در این باره زود نتیجه گیرى کرد؛ اینکه با آغاز فرایند مستعمره زدایى و خودمختارى دموکراتیک، امپریالیسم دست کم در کشورهاىصنعتى غرب در اصول، به تاریخ سپرده شد و آخرین بقایاى آن از زمانى که اسپانیا وپرتغال دارایى هاى فرادریایى خود را رها ساختند، به طور کلى ناپدید گشت. این پرسش هنوز هم پابرجاست که «آیا به راستى امپریالیسم با دادن استقلال رسمى به مستعمراتپیشین، پایان یافته است، یا نوع جدیدى از حکومت امپریالیستى با وجود مستعمره زدایىبر جاى مانده است؟»
۲- استعمار نو
هر چند به ظاهر دوران استعمار کهنه بهسر آمد و کشورهای زیادی به استقلال دست یافتند اما در دوران پسااستعماری، به دلایل مختلف همان نفوذ استعمارگران اما این بار به شیوههای جدیدی ادامه یافت که از آن به استعمار نو تعبیر میشود. در مجموع ارتباط کشورهای پیشرفته (استعمارگران) سابق با کشورهای استقلال یافته (مستعمرات سابق) به-گونهای شکل گرفته است که آن را استعمار نو مینامند(فربد، ناصر، عصر استعمارزدائی، تهران: امیرکبیر، 1356، ص 75). این اصطلاح در دهه ۱۹۵۰ مصطلح شد و منظور از آن نوعى استعمار است که در لباس تازه و از طریق سلطه اقتصادى و فرهنگى، همان اهداف استعمار قدیم (قرون ۱۶- ۱۹) را تعقیب مى کند. (آقابخشى، على ، فرهنگ علوم سیاسى. تهران: نشر چاپار، 1382، ص ۵۶) این شیوه سیاستى است که استعمارگران از اواسط قرن بیستم براى مقابله با موج نهضت هاى استقلال طلبانه در پیش گرفتند. در استعمار جدید، استعمارگر به طور مستقیم حکومت نمى کند، بلکه حکومت هاى بومى- ولى وابسته- را بر سر کار مى آورد و در حالى که به ظاهر، به آن ها استقلال سیاسى مى دهد، در باطن، وابستگى سیاسى و اقتصادى آن ها را حفظ مى کند و همچنان به استثمارشان ادامه مى دهد. استعمار جدید یا پنهان همان شیوه هاى معلوم امپریالیستى تفرقه اندازى بین دولت هاى جدید و تحریک انگیزه هاى قبیله اى و ایجاد نزاع و مشاجرات ناحیه اى را به کار مى گیرد. اعمال محدودیت هاى گوناگون اقتصادى و فرهنگى و جذب نیروى انسانى متخصص و خبره در کشورهاى کم رشد و در حال توسعه از دیگر مظاهر این استعمار است(همان ، ص 224). در مورد چگونگی شکل گیری این شیوه استعماری می توان گفت انسان طماع نظام سرمایه دارى با استفاده از ضعف و جهل ساکنان سرزمین هاى دیگر، با قوت هر چه بیشتر، به گسترش حوزه ى نفوذ و اقتدار خویش افزود. این نفوذ منجر به برهم خوردن تعادل فضاى فرهنگى جوامع سنتى، تخریب مبانى اقتصادى آنها و اختلال در تولیدات محلى گردید. افزایش نفوذ به تدریج، زمینه را براى تغییر شیوه ى استعمارى فراهم ساخت و استعمار مستقیم به «استعمار نوین» تبدیل شد.هارى مگداف و تام کمپ «نیازهاى جدید نظام سرمایه دارى» را عامل تغییر شیوه ى استعمار معرفى مى کنند:
«نیاز به بازار و فشار لاینقطع براى مواد خام جدید و غذا سرانجام، به سیاست هایى انجامید که درصدد انطباق مناطق استعمارى با اولویت هاى جدید کشورهاى صنعتى بود. این گونه انطباق مستلزم اختلالات عمده در سیستم هاى اجتماعى موجود مناطق وسیعى از جهان شد» (مگداف، هارى و کمپ، تام ، امپریالیسم (تاریخ ـ تئورى ـ جهان سوم).(هوشنگ مقتدر، مترجم)تهران: نشر کویر، 1378، ص 26). از سوی دیگر به دلیل تأثیر شدید استعمار کهنه بر کشورهای مستعمره، استعمارزدایی آنان نه تنها مشکلات آنها را حل نکرد بلکه این کشورها دچار دوگانگی شدند. آنها از یک طرف خواستار کمکهای اقتصادی کشورهای پیشرفته یا همان استعمارگران سابق بودند و از سویی دیگر نمیخواستند در مسائل داخلی آنها دخالتی صورت گیرد. کشورهای پیشرفته نیز هنوز به این کشورها و بهویژه بازارهای داخلی و مواد خام و اولیه آنها نیازمندند بودند و میخواستند به این مهم دست یابند(پلینو، جک سی و آلتون، روی ، فرهنگ روابط بین الملل،(ابوالفضل رئوف،مترجم) تهران: نشر فرهنگ معاصر ، 1375، ص 30).
بنابراین استعمار در قالبی نو ادامه یافت.در استعمار نو استفاده از نیروهای مزدور و وابسته بومی برای اداره منطقه زیر سلطه، جایگزین لشگرکشی و اشغال نظامی شد دارای ویژگی هایی نظیر شناسایی و کادرسازی از نیروهای بومی منطقه تحت سطله توسط سرویس های جاسوسی و گماردن آن ها در پست های حساس و کلیدی، حاکمیت نامحسوس اما قوی بر حاکمان دست نشانده، غارت ثروت های ملی کشورهای مستعمره، تخریب فرهنگ ملی و بومی، ایجاد فرهنگ التقاطی، وابستگی اقتصادی و اشاعه سکولاریزم، است. دوران استعمار نو که تفاوت اساسی با دوره قبل هزینه نکردن برای لشکرکشی نظامی و در نتیجه اشغال حاکمیت به جای اشغال سرزمین بود استقلال سرزمین ها را با حکومت های دست نشانده و وابسته از بین برده و موجب وابستگی های اقتصادی و فرهنگی شدند. شاید بتوان گفت مهمترین هدف از استعمار نو دسترسی به منابع تولید، بازار مصرف، مواد اولیه بویژه نفت بود. این دوره استعماری نیز که تا اواخر قرن بیستم میلادی ادامه داشت سرانجام به دلایلی همچون ظلم و ستم و فساد استبداد وابسته؛بیعرضگی و فقدان کارآمدی استبداد وابسته؛پرهزینه بودن نگهداری استبداد وابسته و تغییر شرایط و مراحل اقتصاد جهانی؛ مانند شرایط تولید و عدم تأمین منافع نظام سلطه رو به زوال نهاد و جای خود را به شکل دیگری از استعمار به نام استعمار فرانو داد.
3- استعمار فرانو
استعمار فرانویاسلطه گری نوین، مبتنی بر ایجاد تغییر در جهان بینی، فرهنگ، باورها، بینش ها، رفتار و نگرش های سیاسی فرهنگی بوده و با هدف تغییر نامرئی و نامحسوس فرهنگ و هویت ملت ها پایه ریزی شده است. سست کردن پایه های وحدت ملی، تشدید اختلافات داخلی، بی تفاوت ساختن مردم نسبت به فرهنگ و هویت ملی، خیرخواه جلوه دادن استعمارگران در افکار عمومی، از مهمترین محورهای القایی استعمار فرانو می باشد. در این نوع استعمار، سلطه فرهنگى بر سلطه نظامى مقدم است و رسالت اصلى بر عهده رسانه هاست و نه ادوات نظامى. البته ممکن است ادوات نظامى هم به کار گرفته شوند که تنها براى تقویت همان سلطه رسانه اى هستند. در این نوع استعمار، به دنبال استحاله فرهنگى هستند.
استعمار فرانو عبارت است از: تسخیر هویت ملت ها از طریق دخالت توجیه شده در شئون آنها با استفاده از اهرم تبلیغات رسانه اى و اطلاعات و داده هاى به ظاهر صادق. در این نوع استعمار، دولت هاى استعمارگر با موجه جلوه دادن دخالت خود در امور ملت هاى دیگر، ابزارهاى سیاسى و فرهنگى جوامع گوناگون را به نفع خود مصادره مى کنند.
استعمار فرانو نشان دهنده نوعى نفوذ اجتماعى از طریق فن آورى هاى نوین ارتباطى است که به مدد آن کشورى، تصورات، باورها، ارزش ها، معلومات و هنجارهاى رفتارى و نیز روش هاى زندگى خود را بر کشورهاى دیگر تحمیل مى کند. در این مسیر، شرایطى پدید مى آید که اشکال فریبنده تر و پنهان تر هجوم فرهنگ سلطه جو در لواى جهانى شدن برترى مى یابد و ملى کردن سبک ها و الگوها، که محور اصلى تولیدات فرهنگى امپریالیستى را شکل مى دهد، مورد توجه استعمارگران عصر ارتباطات قرار مى گیرد. امروزه مخالفان امپریالیسم، جهانى شدن را در جهت استعمار فرانو تلقى مى کنند که هدف آن را استیلاى همه جانبه بازیگران قدرتمند جهانى بر دیگران مى دانند.
ویژگیهای استعمار فرانو
1- اولویت سیطره فرهنگی بر سیطره نظامی
2- توجه به کانون های سرمایه داری جدیددر جهان سوم برای تحقق استعمار
3- کمرنگ کردن نقش دولتها
4- از بین بردن نظم داخلی کشورها از طریق ایجاد شورشهای جمعی
5- ازمیان برداشتن امنیت فردی و اجتماعی
6- یکنواخت کردن دنیا
7- ترویج عناصر فرهنگ بیگانه از طریق جاذبه های تولید رسانه ای (ماهواره ،اینترنت، سینما و…)
8-وابستگی اقتصادی وگسترش بازار مصرف
9- گسترش فرایندهای فرد گرایانه (به انزوا کشاندن افراد و کمرنگ کردن مشارکت اجتماعی)
10- کنترل شدید وزمینه سازی جاسوسی گسترده
11- ایجاد نابرابری افزون تر و ایجاد بحران های اجتماعی وفرهنگی و از خود بیگانگی فردی
12- استفاده از حربه های تبلیغاتی وتکنیک های خاص نفوذ نظیر:
جنگ روانی، تحریف، ناامنی، ایجاد تعارض، اعتبار بخشی کاذب، تهدید و تطمیع، گسترش فحشاء، ارائه نظر به جای حقیقت، جوسازی، شایعه، سانسور واقعیتها، ادامه حربه ها، توجیه کردن، شستشوی مغزی، القای یاس، دروغ، تشنج والتهاب، مظلوم نمایی، جعل خبر، تضعیف روحیه، جاسوسی، ایجاد ترس، تجاهل عمدی، استفاده از فساد.
استعمار فرانو و جهانی شدن
در عصر حاضر ما شاهد تحولات بزرگى در ساختارهای مختلف هستیم. یکى از این ساختارها، ساختارهاى ارتباطى و اطلاعاتى است که به گونه اى شگرف متحول شده اند و در خدمت اهداف استعمار فرانو هستند. استعمارگران براى این که هویت جدیدشان محفوظ بماند، دست به نظریه پردازى زده اند. از جمله نظریه هاى آنها، نظریه «جهانى شدن» است. استعمار فرانو آن چنان با فرایند جهانى شدن درآمیخته شده است که گویى تمایزى بین این دو وجود ندارد.شاخصه هاى استعمار فرانو را مى توان به موارد اساسى جهانى سازى در عرصه هاى اقتصاد، سیاست و فرهنگ تقلیل داد که هر یک ازاین موارد به صورت ذیل است:
الف. اقتصاد
از لحاظ تاریخى، تقدم و برترى به جهانى شدن اقتصادىتعلق دارد و از بعد استعمارگرى نیز تقدم به استعمار اقتصادى ممالک اختصاص دارد. پیشرفت هاى خارق العاده در رایانه اى کردن امور و مخابرات مانند نظام هاى دیجیتالى و فن آورى ماهواره اى هم در پیشبرد فرایند جهانى شدن اقتصادى در سال هاىاخیر نقشى بسزا داشته اند. در نتیجه ى چنین تحولاتى، امروزه بسیارى از کالاها وخدماتى که تاکنون قابل تجارت نبوده اند، در مدار تجارت جهانى قرار گرفته اند(گل محمدی، احمد، جهانی شدن ، فرهنگ، هویت. تهران: نشر نی ، 1381، ص 6).
در عرصه اقتصاد، گسترش فعالیت شرکت هاى بزرگ چند ملیتى، آزادسازى تجارت یا تجارت آزاد از طریق سازمان تجارت جهانى از ابزارهاى اساسى استعمار فرانو محسوب مى شود. برآورد شده است که در اواسط دهه ى نود، 45000 شرکت چند ملیتى مادر، قریب280هزار سازمان وابسته را کنترل مى کردند. از این تعداد، 37 هزار شرکت (قریب 82درصد) به یکى از چهارده کشور پیشرفته جهان تعلق داشتند و دفتر مرکزى 90 درصد آنهادر جهان توسعه یافته قرار داشت. شرکت هاى مورد نظر در سال 1996 قریب هفت تریلیوندلار فروش داشتند که بیش از ارزش کل تجارت جهانى (2 / 5 تریلیون دلار)بود.
گسترش فضاهاى فراجهانى موجب تسهیل گسترش انباشت مازاد به بخش هاى مصرفىشده است. مصرف گرایى رفتارهایى را توصیف مى کند که اشخاص با شور و اشتیاق زیاد،انواعى از کالاها را، که موجب نوعى ارضاى آنى اما زودگذر مى شود، به دست مى آورند ومعمولا به سرعت آنها را دور مى اندازند. در این نوع مصرف، ارضاى تمایلات زودگذر، به ویژه میل به چیزهاى نو، سرگرمى، خیال پردازى، مد و لذت از اهمیت برخوردارند. درنتیجه ى افزایش قیمت ها، که منجر به تولید بیشتر مى شود، و عمر نسبتا کوتاه محصولات، که منجر به خریدهاى زیادتر مى شود، مصرف گرایى نقش اصلى را در بقا و رشدسرمایه دارى صنعتى معاصر ایفا مى کند. در واقع، ارکان برجسته ى مصرف گرایى دربزرگ ترین شرکت هاى دنیا قرار دارند(شولت، یان آرت ، نگاهى موشکافانه بر پدیده جهانى شدن. (مسعود کرباسیان، مترجم) تهران: انتشارات علمى و فرهنگی ، 1382، ص 141).
با توجه به اینکه مهم ترین عناصرتبلیغاتى در دسترس کشورهاى شمال است، روند شکل دهى به مصرف گرایى نیز در دست اینکشورها است و در این بین، کشورهاى جنوب به خاطر جمعیت زیاد، عمده ترین مصرف کننده ىکالاهاى تولیدى کشورهاى غرب هستند. بنابراین، کشورهاى استعمارگر با در دست داشتنقدرت هاى عمده ى اقتصادى در روند جهانى شدن، عملا به حذف کشورهاى ضعیف مى پردازند وبا توجه به اینکه کشورهاى ضعیف قدرت مقاومت در مقابل آنها را ندارند، پس از کوتاهزمانى در این روند هضم مى شوند.
ب. سیاست
در مباحث سیاسى، یکى از مهم ترین مسائل، اعمال دموکراسى بر تمام کشورهاى دنیاست. در دموکراتیک کردن، استعمار فرانو نمى خواهد نظام جهانى دموکراتیک شود، به گونه اى که همه ى اعضاى آن در اداره ى آن سهم مساوى داشته باشند. این امر از نظر قدرت هاى بزرگ نه میسر است و نه مطلوب، بلکه مقصود طراحى نظام هاى سیاسى داخلى کشورها بر مبناى الگوى لیبرال- دموکراسى است. از این طریق، در کشورهاى تحت استعمار، ساختارى به ظاهر مشروع و مردمى حاکم مى شود که با شعارهاى حقوق بشرى هماهنگى دارد، اما قدرت هاى استعمارى با تکیه بر قدرت رسانه اى و تأثیرگذار خود برافکار عمومى مردم جهان، آنان را به سمت و سوى مورد نظر خود هدایت مى کنند. جهانى شدن وسیع و سریع تاریخ معاصر موجب تغییر و تداوم حکومت شده است. ظهور فوق قلمروگرایى به تغییراتى در خصلت دولت کمک کرده است، بدون اینکه خود دولت را رو به تحلیل ببرد. جهانى شدن موجب گسترش موضع هاى حکومت شده، بدون آن که دیوان سالارى رابه عنوان چارچوب زیربنایى زمامدارى از میان بردارد.
دولت ها، تحت تأثیر جهانى شدن معاصر، براى سیاست قلمروگراى دفاع از داخل در برابر خارج، همسانى و ثبات کمترى دارند. دولت ها دیگر همواره به طور آشکار از منافع داخلى در برابر خارجیان دفاعنمى کنند. به عکس، دولت هاى پسا خودمختار در حال تبدیل شدن به صحنه هاى همکارى ورقابت میان مجموعه پیچیده اى از منافع وابسته به قلمرو فوق قلمروى هستند. این منافع در قالب هایى پوشیده و ابهام آمیز هر چند تعلق به کل کشورها را مى رساند، اماعملا در جهت تأمین منافع کشورهایى خاص و یا اتحادیه ى مجموعه سرزمین هایى مشخص استو در این میان، کشورهاى مستعمره بدون آن که از این رهیافت اطلاعى داشته باشند درجهت تأیید این روند حرکت مى کنند.
ج. فرهنگ
گرچه دیدگاه هاى متعددى درباره ى جهانى شدن فرهنگى و نقش خاص استعمار فرانو در به سیطره کشیدن دنیا وجود دارد، ولى به طور کلى، مى توان سه جنبه ى اساسى را در این خصوص شناسایى و بیان کرد. این جنبه ها عبارتند از: گسترش تجدد غربى، گسترش و جهانگیر شدن فرهنگ مصرفى سرمایه دارى و جهانى شدن فرهنگ امریکایى. در ذیل، ویژگى هاى هر سه جنبه را به اختصار ذکر مى کنیم:
چند ویژگى تجدد عبارتند از: «صنعت گرایى» که نوعى سازمان اجتماعى- اقتصادى به شمار مى آید.صنعت گرایى خود در چارچوب نظام فراگیرترى قرار مى گیرد که «سرمایه دارى» نام دارد. «سرمایه دارى» نوعى نظام تولید کالایى است که بازارهاى تولید رقابتى و کالایى شدن نیروى کار را دربر مى گیرد. در این نظام، همه ى حوزه ها و روابط اجتماعى در رابطه با تولید کالا بازسازى مى شود و کارایى اقتصادى به صورت مهم ترین معیار ارزش درزندگى اجتماعى به شمار مى آید.
گسترش تجدد به سوى جوامع غیر غربى در طول چندین دهه، تداوم داشت، ولى در سده ى بیستم و به ویژه دهه هاى اخیر، شتاب بیشترى گرفته است. از این رو، فرایند جهانى شدن را مى توان فرایند «جهانى شدن تجدد» یا به عبارت دیگر، «جهانى شدن فرهنگ و تمدن غربى» دانست. بر اساس چنین دیدگاهى، برخى نظریه پردازان عقیده دارند: فرایند جهانى شدن صرفا به ادغام اقتصادى جهان نمى انجامد، بلکه نوعى همگونى فرهنگى را نیز به همراه دارد، ولى این همگونى فرهنگى در مسلط و جهانگیر شدن تجدد یا فرنگ و تمدن غربى نمود مى یابد(همان ، ص 101).
«فرهنگ جهانگیر» فرهنگى است جهانشمول، فارغ از زمان و حتى فرهنگ هاى جهان شمولى همچون فرهنگ هاى یونانى و روسى جهان باستان، و فرهنگ هاى اسلامى و مسیحى قرون وسطا که از مکان هاى خاصى منتشر مى شدند وبار تاریخى سنگینى داشتند. اما فرهنگ جهانگیر امروز بى ریشه است و در فضایى وسیع قرار گرفته است. بر اساس استدلال اسمیت، این فرهنگ به دلیل این ویژگى ها رقیق وناموثق است و هویت هاى کلى نمى توانند در چنین خاک ضعیفى ریشه بگیرند. این فرایندهابیش از آن که انسجام هویت ایجاد کنند موجد تردید و نوسان مى شوند یا هویت هاى چندگانه محلى، ملى یا اروپایى، سیاه پوست یا سرخ پوست را به وجود مى آورند و بدینسان، به تضعیف تار و پود سازمان هاى قدیمى کمک مى کنند(اکسفورد، باری، نظام جهانی: اقتصاد، سیاست و فرهنگ. (حمیرا مشیرزاده، مترجم). تهران : مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1378، ص 213).
جریان هاى فرهنگى موجب دگرگونى سیاست هویت ملى و به طور کلى، هر نوع سیاست مربوط به هویت مى شوند.بعضى از نظریه پردازان جهانى این تحولات به عنوان ایجاد یک احساس تعلق جهانى وآسیب پذیرى جدید تلقى مى کنند که موجب کاهش وفادارى به دولت ملى- درست یا غلط- مى شوند. در اینجاست که استعمار فرانو نقش ویژه ى خودرا ایفا مى کند؛ چنان که در این میان، امریکا به عنوان مدعى برپایى دهکده ى جهانى،به سرپرستى این کشور از راه هاى گوناگون سعى در اعمال این سلطه دارد و با روش هاى متفاوت از جمله جهانى سازى، ارزش هاى امریکایى و قدرت اقتصادى و سیاسى مسلط خود،بیش از سایر کشورهاى هم سطح، در جهت دست یابى به این هدف است (مک گرو،آنتونی و هلد، دیوید ، جهانى شدنو مخالفان آن.(مسعود کرباسیان، مترجم). تهران :انتشارات علمی و فرهنگی ، 1382، ص 41).
نقش وسایل ارتباط جمعی در استمعار فرانو
تصور این موضوع که امپریالیسم ارتباطى چگونه از طریق شبکه ارتباطات انگلیس، فرانسه، امریکا و سایر کشورهاى صنعتى بر کشورهاى جهان سوم اعمال مى شود، دشوار نیست. باید در نظر داشت که تلویزیون، سینما، ماهواره و اینترنت صرفاوسائل ارتباطى نیستند، بلکه دامنه ى آنها وسیع بوده و براى ملت هایى که بخواهندنمادهاى فرهنگى، سیاسى و هویت خود را ارائه دهند، بسیار واجد اهمیت است.جریان آزاد ورود فرآورده هاى ارتباطى به جهان سوم در نهایت، به سیل مهیبى تبدیل شده که کنترل آن غیر ممکن است. اتکا به وسایل و تجهیزات پیشرفته ى الکترونیکى در شهرهایى که پس از دوره ى استعمار گسترش یافته اند، حاکى از آن است که آموزش نویسندگان،تهیه کنندگان، فروشندگان، بازیگران و متصدیان دوربین در چارچوب فرهنگ خارجى صورت پذیرفته است. برنامه ها مطابق الگوهاى شبکه اى امریکایى، فرانسوى و یا انگلیسى تهیهمى شوند و در این زمینه، ارزش هاى خارجى ارائه شده به طور بنیادى، با عوامل بومىارائه شده در ستیزند (اسمیت، آنتونی ، ژئوپلتیک اطلاعات. (فریدون شیرانی، مترجم) تهران: انتشارات سروش ، 1364، ص 38).
واقعیت آن است که در این تقابل سرنوشتساز و تاریخی استعمار فرانو و نهضت بیداری اسلامی، دنیای اسلام میتواند با اتحاد و یکدلی و تمسک به حبلالمتین قرآن و با عترت و بهرهگیری به موقع از ظرفیتهای آشکار شده جهان اسلام برای بازتولید قدرت و عظمت و اقتدار ملت اسلامی، برای همیشه نویدبخش پایان سلطهگری و استکبار استعمارگران باشد؛ همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند: «قدرت طلبان با ورود به مرحله استعمار فرانو، تلاش میکنند با تبلیغات و اغواگری، چهرهای رنگین از مستکبران جهان را در افکار عمومی ملتها ترسیم کنند و آنان را جذب خود سازند؛ اما ملتها میدانند که چهره واقعی آمریکا و انگلیس و دیگر قدرتطلبان همان چهره کریه و نفرتآوری است که در عراق و در زندانهای ابوغریب و گوانتانامو آشکار شده است. مردم کشورهای اسلامی منتظر فرصت هستند تا نفرت عمیق خود را از ایالات متحده آمریکا و عواملش آشکار کنند و این واقعیات نشان میدهد که دوران استکبار رو به پایان است و در این مرحله، ملتهای بااراده و آگاه میتوانند نقش تاریخی ایفا کنند که در این میان، ملت باهوش و استعداد و باتجربه ایران میتواند محور کلی حرکت عظیم جهانی بر ضد استکبار قرار گیرد.» (سخنرانی مقام معظم رهبری، در دیدار با مسئولان صدا و سیما ،دیماه 1383)
(استعمار فرانو امتداد استعمار کهن، www.rasekhoon.net/article/show/791133)