۱۳۹۳/۰۷/۲۱
–
۲۱۲۳ بازدید
آیا صادق هدایت انسان خوبی است؟
1.= زندگینامه صادق هدایت
صادق هدایت در سال 1280 هجری شمسی در یک خانواده اشرافی رو به زوال در تهران متولد شد و در سال 1330 در پاریس به وسیله گاز به زندگی خود پایان داد؛ یعنی حدوداً 50 سال زندگی کرد. پدرِ پدربزرگش از رجال دوره ناصری و مفسر کتاب افضل السفها و روضه الصفا نادری و بعضی آثار دیگر بود.
پدربزرگش یعنی جعفر قلی خان نیرالملک، رئیس مدرسه مشهور دارالفنون و مدتی هم وزیر علوم بود (بین سالهای 1275 تا 1283 به مدت هشت سال). از دیگر پستهای او: مدیر موسسه نظام، رئیس معارف استان فارس، حاکم مراغه، رئیس هیئت شیلات، مدیر کل ثبت اسناد و املاک و مدتی هم رئیس الوزراء حاکم وقت بود.
پدر صادق هدایت، یعنی هدایت قلی خان اعتضاد الملک، در زمان قاجار مناسب بالایی داشت؛ سالها حاکم شهرهای مختلف بود. مشاور نخست وزیران دولت قاجار بود و سالها مدیر کل ادارات و سازمان های بزرگ بود. با سقوط دولت قاجار و روی کار آمدن دولت پهلوی، منسبی در حد دولت قاجار به او ندادند، ولی باز هم جزء مدیران مهم دوران محمدرضا پهلوی بود.
مادر هدایت زیورالملوک نام داشت. دختر مخبرالسلطنه بزرگ و نوه اعتضاد الملک بود.
برادر بزرگ صادق هدایت، یعنی محمود هدایت، حقوقدان بودودر زمان رضاخان نخست وزیر و معاون دیوان عالی کشور بود.
برادر دیگرش عیسی، از افسران ارتش رضاخان بود؛ او سرلشکر و رئیس دانشکده افسری رضاخان بود.
مخبرالسلطنه پسر عموی صادق هدایت، در سالهایی که هدایت بورسیه شده بود و در اروپا مشغول به تحصیل بود، نخست وزیر رضاخان بود.
درواقع در بعضی تذکره ها نوشته اند که به خاطر نفوذ خانوادهاش در دستگاه دولتی بود که هدایت بورسیه گرفت و در اروپا مشغول به تحصیل شد. مخبرالسلطنه پسرعموی صادق هدایت، همان کسی بود که نهضت خیابانی را در آذربایجان متلاشی کرد.
شوهر خواهر هدایت، سپهبد علی رزمآرا، نخست وزیر دولت محمدرضا بود که به علت کارهایی که انجام داده بود، توسط فدائیان اسلام اعدام انقلابی شد. خلاصه اینکه در کل، در طایفه هدایت، مدیر و سرلشکر و وزیر زیاد بود؛ این را محمد علی همایون کاتوزیان در کتاب صادق هدایت از افسانه تا واقعیت می گوید. بنابراین دیده می شود که صادق هدایت در یک خانواده اشرافی روبه زوال، ولی بانفوذ که هم در دوره قاجار و هم در رژیم پهلوی دارای مناسب بود ند زندگی میکرد.
صادق هدایت مدتی در دارالفنون درس خواند، ولی به علت ناراحتی چشم مدتی ترک تحصیل کرد. بعد در مدرسه مسیحی تهران تحت نظر کشیشان و مدرسان فرانسوی ادامه تحصیل داد.
هدایت در سال 1305 یعنی در 25 سالگی جزء محصلین اعزامی با بورسیه دولت، به بلژیک سفر کرد. در آنجا چند رشته عوض کرد و در کل، در تحصیل موفق نبود و طی نامه نگاری های زیادی که با اقوام خود در ایران کرد، اصرار داشت اورا به فرانسه منتقل کنند. خانواده اش هم به دلیل نفوذی که در دربار داشتند، او را به فرانسه اعزام کردند و در آنجا در رشتهی دیگری شروع به تحصیل کرد که در آن هم موفق نبود و کلاً از حد دیپلم در زمان خودش فراتر نرفت.
یک بار در فرانسه خواست خودش را در دریاچه بیاندازد و غرق کند که موفق نشد. پس از مدتی به ایران برگشت و مدت محدودی مشغول به کار شد. پس از آن، حدود یک سال به هند رفت و در آنجا زبان پهلوی را آموخت و چند متن پهلوی و یک کتاب کوچک پهلوی را هم به فارسی ترجمه کرد. در سال 1316 مجدداً به ایران برگشت و در بانک ملی استخدام شد، اما بعد از مدتی استعفا داد و به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. بعد از مدتی در سال 1320، به عنوان مترجم در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول به کار شد. تا پایان زمانی که در ایران بود یعنی سال 1329، مشغول به همین کار بود که در اواخر سال 1329 برای خود کشی به پاریس رفت و درآنجا در 19 فروردین 1330، در خانهاش شیر گاز را باز گذاشت وخودکشی کرد و در گورستان مسیحیان در پاریس به خاک سپرده شد.
2.= آثار صادق هدایت
آثاری که از او منتشر شده عبارتند از :
1. انسان و حیوان: کتاب ابتدایی و ضعیفی بود که در همان بیست و سه سالگی آن را چاپ کرد.
2. فواید گیاهخواری: در 1303 در برلین آن را چاپ کرد.
3. نمایشنامه پروین دختر ساسان و نمایشنامه کوچک افسانه آفرینش: که در سالهای 1308 و 1309 به صورت دو کتاب مستقل بود.
4. زنده به گور: اولین کتاب داستانی است که در سال 1309 به چاپ می رسد؛ یعنی در بیست و نه سالگی صادق هدایت.
5. سه قطره خون: در سال 1311.
6. سایه روشن: مجموعه داستان در سال 1312.
7. نیرنگستان: مجموعه ای از آداب و رسوم خرافی مردم (به تعبیر خود او) در سال 1312.
8. نمایشنامه مازیار: در سال 1312.
9. علویه خانم: مجموعه داستان در سال 1312.
10. ترانه های خیام: که همان دیوان خیام است با یک مقدمه ای که هدایت نوشته در سال 1313.
11. مستطاب وقوق سهاب: مجموعه طنز روزنامه ای در سال 1313.
12. سگ ولگرد: مجموعه داستان در سال 1321.
13. ولنگاری: مجموعه طنز در سال 1323.
14. حاجی آباد: داستان بلند در سال 1324.
15. توپ مرواری: در سال 1327.
16. بوف کور: در سال 1315 در هند.
هدایت همچنین در سالهای 1327 و 1329 با کمک حسن قائمیان که دوست صمیمی او بود، آثاری از کافکا را ترجمه کرد و مقاله ای هم به نام پیام کافکا نوشت. بعضی آثار هدایت بعد از مرگش به زبان های عربی، انگلیسی و فرانسوی ترجمه و چاپ شد.
بنا به گفته برخی حدود 70 کتاب دربارهی صادق هدایت منتشر شده است.
3.= نقدو بررسی آثار صادق هدایت
پیرامون آثار صادق هدایت نوشته ها و دیدگاههای بسیار زیادی وجود دارد ، در ادامه تنها به چند نمونه اکتفا می نماییم :
یکم. استاد شهید مطهری در کتاب «عدل الهى»صفحه 161 دربارة خودکشی صادق هدایت مینویسد: صادق هدایت چرا خودکشی کرد؟ یکی از علل خودکشی او این بود که اشراف زاده بود او پول توجیبی بیش از حد کفایت داشت، اما فکر صحیح و منظم نداشت. او از موهبت ایمان بیبهره بود، جهان را مانند خود بوالهوس و گزافهکار و ابله میدانست. از آن نوع لذتهایی که او با آنها آشنا بود، دیگر چیزی باقی نمانده بود که هستی و زندگی ارزش انتظار آنها را داشته باشد. او دیگر نتوانست از جهان لذت ببرد.
دوم . شهریار زرشناس، صادق هدایت، آیینة تمام نمای شبهمدرنیتة بیمار ایران در سالهای اخیر که مظاهر فرهنگ و ادبیات و آداب و عادات و آراء و مشهورات بهمدرنیتة بیمار و بحرانزدة ایران متأسفانه درحال احیاء و قوتیابی مجدد هستند و تقریباً میتوان صورتی از مشهورات تجددگرایی سطحی را گفتمان هژمنوتیک یا مسلط بسیاری از فضاها و محافل کشور دانست، داستاننویسان نمایندة شبهمدرنیته نیز پس از یکیدو دهه حاشیهنشینی، توسط کانونهای سرمایه و قدرت و تبلیغات به مرکز صحنة ادبیات کشور رانده میشوند.
وقتی قرار باشد میراث ادبیات سترون شبهمدرنیست ایران احیاء گردد تا از طریق آن زنجیرة احیاء مجدد مظاهر غربزدگی سطحی در حوزة ادبیات داستانی و مطبوعات به موازات دیگر قلمروهای فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی، تکمیل شود بیتردید قبل از آنکه نویسندگان تازهکار دستپروردة محافل ادبی روشنفکرزده به عنوان محور و کانون تبلیغات مطرح شوند، نسل بنیانگذار و پیشتاز و زمینهساز این جریان است که در مرکز تبلیغات و توجهات قرار میگیرد.
یکی از دلائل تلاش سازمانیافتة یکیدو سالة اخیر جهت برگزاری جلسات ادواری یادواره و بزرگداشت برای صادق هدایت، و انتشار آثار متعدد ژورنالیستی دربارة زندگی و آراء و آثار او، همین امر است. آنچه دربارة صادق هدایت گفته و یا نوشته میشود تقریباً تماماً مدح و ستایش اوست. من با تجلیل یا ستایش از یک داستاننویس مخالفتی ندارم. بلکه محور بحث و سخنم این است که ارزیابی ما از یک داستاننویس یا متفکر یا شخصیت تاریخی باید رنگوبویی از جامعنگری داشته باشد و بهویژه در تبیین مقام یک رماننویس، باید او را در نسبت با عالم تاریخی، فرهنگیای که در آثار او ظاهر گردیده است سنجید. با صرف مداحی در خصوص یک نویسنده، نسبت او با تاریخ ما و افق عالمی که در آن به سر میبریم و وجوه و شئون از آن عالم که در آثار آن نویسنده نیز ظاهر گردیده است، به هیچ روی روشن نمیشود. گمان میکنم تبیین نقادانه بسیار ارزشمندتر از مشاطهگری ژورنالیستی مبتنی بر اغراض سیاسی است. آنچه که در اکثر آثار و کتبی که دربارة هدایت و گلشیری و شاملو و دیگران منتشر میشود یا در سخنرانیها و یادوارهها بیان میگردد، نقد و ارزیابی جدی نیست، مشاطهگری به منظور پیشبرد اغراض خاص است. و این امر خلاف شأن بحث منصفانة نظری و نقد عالمانه است.
هدایت، فرزند عصر مشروطه صادق هدایت، چهار سال قبل از صدور فرمان مشروطه یعنی به سال1281 شمسی در یک خانوادة متمول از نسل اشراف کلاسیک ایرانی به دنیا آمد. دورهای که او در آن پرورش یافت و بزرگ شد، دوران پرهیاهوی غلبة مشهورات متجددمآبانه و به تعبیر دقیقتر، شبهمدرنیستیای بود که در هیأت تأکید بر ناسیونالیسم باستانگرای افراطی، ضدیت شدید با مظاهر فرهنگ و ادب اسلامی، حالت مرعوبیت و مجذوبیت نسبت به غرب مدرن و اعتقاد به ضرورت تقلید و اقتباس از آن، تحقیر باورهای دینی و ترویج آشکار و پنهان سکولاریسم و ستایش لیبرالیسم انگلیسی آدام اسمیت و جان استوارت میل به عنوان ایدئولوژی آزادیبخش، ظاهر گردیده بود.
نهضت مشروطه با سرنوشتی که پیدا کرد، در واقع تجسم قدرتگیری شبهمدرنیته در ایران و پایانیافتن تام و تمام تمدن کلاسیک پس از اسلام در ایران بود. مشروطه پس از سقوط محمدعلی شاه (برخلاف آنچه که تبلیغات رایج مدعی میشوند) به معنای پایان یافتن استبداد و آغاز دوران آزادی نبود. مشروطه، آغاز سیطرة استبداد شبهمدرنی بود که تجسم سیاسی بارز آن، همانا رژیم استبدادی رضاشاه و پسرش بود صادق هدایت در چنین فضایی فعالیت ادبی خود را آغاز کرد و بیش از هر نویسندهای که پیش از او کار کرده بود در مقام بنیانگذار ادبیات داستانی شبهمدرنیته ایران ظاهر گردید. نگاهی فهرستوار به ویژگیهای آثار و آراء هدایت صادق بیانگر وجوه مختلف و شؤون گوناگون تجددگرایی سطحی معاصر ایران و بحرانها و بنبستهای آن بوده است.
اساساً شبهمدرنیتة ایران، از آغاز بیمار و بحرانزده و فاقد چشمانداز تاریخی و بنبستزده بوده است. هدایت: راوی نیستانگاری ذاتی این تجددزدگی سطحی است. ویژگیهای کلی محتوای آثار و شاخصهای آراء و ساختار داستاننویسی او را میتوان اینگونه فهرست کرد:
1. در برخی آثار هدایت بهویژه نمایشنامههایی نظیر “پروین دختر ساسان” (1306)، “مازیار” و یا تتبعات تاریخی او در خصوص ایران باستان، اعتقاد صریح و گاه حتی افراطی به ناسیونالیسم شووینیستی (برتری طلبی نژادپرستانه) ایران باستان (که از خصایص فرهنگ رسمی شبهمدرنیته ایران است) دیده میشود. 2. هدایت هم آثار رئالیستی و هم برخی آثار سوررئالیستی دارد. آثار رئالیستی او نظیر داستان کوتاه “حاجیمراد” و یا رمان رئالیستی “حاجیآقا” (1324) مضامین آشکار ضددینی دارد و از یک کینهورزی متعصبانه نسبت به روح تفکر دینی و سنتی حکایت دارد. رمان سوررئالیستی و وهمآلود “بوفکور” (1315) نیز حکایت از یک ذهن افسردة اسکیزوئید توهمزدة ضداخلاق و دینستیز دارد.
3. اکثر داستانهای هدایت (اعم از مثلث آثار سوررئالیستی او: “زندهبگور” (1309)، “سهقطرهخون” (1311) و “بوفکور” (1315) و یا آثار رئالیستی وی نظیر آثاری چون “عروسک پشتپرده” از مجموعه “سایهروشن” (1311)، “طلب آمرزش” از مجموعه “سهقطرهخون” و حتی داستانی چون “داشآکل”) دارای مضامین نیستانگارانه، وهمآلود، مأیوس، بیمارگونه و ضداخلاقی هستند. در واقع صادق هدایت نماینده و سخنگو و بلکه بنیانگذار ادبیات بیمار مأیوس نیستانگار دینستیز و اخلاقگریز شبهمدرن ایران است. نیهیلیسم او، نیستانگاری جامعة تکنولوژیک و اسیر فضای سرد از خودبیگانة نیست، بلکه نیهیلیسم ویران، ورشکسته، برزخی و بیهویت شبهمدرنیته بیمار ایران است. هدایت از تمدن کلاسیک ایران پس از اسلام بریده است و هیچ مأوا و امکان و افق و چشماندازی در مدرنیتة سطحی مقلد ندارد و لذا از آنجا رانده و از اینجا مانده است.
4. زبان داستانی هدایت، زبانی رکیک و فحاش است و گویی آدمی را یکسرده در شکم و اسافل اعضاء تعریف میکند. در این زبان، اثری از نزاکت ادبی و پختگی نثر و حتی رعایت اصول درستنویسی زبان فارسی دیده نمیشود. نثر هدایت مثل روان او آشفته و شلخته است و صبغة آلودگی و تلخی و بیماری دارد.
5. هدایت به لحاظ روانشناسی و بر پایة معیارها و استانداردهای روانشناسی بالینی غربی و یا از منظر روانشناسی معنوی، فردی عمیقاً افسرده و بیمار است. آنگونه که از آثار او بر میآید درونی پر کشمکش و سرشار از عقدهها و محرومیتهای جنسی و امیال سادیستیک داشته است (برای دریافت این ویژگی کافی است نگاهی به “بوفکور” بیفکنید و یا مروری کوتاه بر خاطرات دوستان وی از او و یا نامهها و تکیهکلامها و سیر عملی زندگی او داشته باشید.)
6. روح تجددگرایی تقلیدی در ایران، مذهب گریز و دینستیز و بیاعتماد به موازین اخلاقی و به شدت مبتذل و اسیر هویها و اوهام نفسانی است
7. جهانی که هدایت در آثارش میآفریند، جهانی است اسیر بیمعنایی، اوهام مالیخولیایی، حضور هراسآور مرگی عبث در عین کشش ناخودآگاه نسبت به آن، آرمانگریز و واداده و منفعل که با تخیلات بیمارگونة جنسی درآمیخته است. این ادبیات برای یک رژیم شبهمدرنیست (استبداد پهلوی) ادبیات بیآزار و حتی مفیدی است. زیرا آدمیان را از مبارزه و تحرک و آرمانگرایی دور میکند و آنها را فاقد حس مسئولیت نسبت به مسائل اجتماعی و اهل ستیز با مظالم و فاقد هر نوع ایمان معنوی و اعتقاد دینی بار میآورد.
8. اگرچه سیاهی و ناخشنودیای که در این آثار موج میزند چندان خوشایند رژیم پهلوی نبوده است، اما چون ناخشنودی حاکم بر این آثار، یک ناخشنودی منفعل فاقد توان اعتراض بوده است، از این رو در کل، به پرورش نسل واداده و منفعل و درهم شکسته و اسیر در بیمعنایی و سرگردان کمک میکرد و این امر خدمتی بزرگ به تداوم استبداد تجددگرای سطحی رژیم پهلوی بود و از همین رو بود که دستگاه تبلیغاتی رژیم پهلوی کلاً نسبت به صادق هدایت روی خوش نشان داده و از ایشان تجلیل و ستایش میکرد. سرانجام تراژیک زندگی و افکار و آثار داستانی و برخی تعلقات فکری او، آیینة سیر و سلوک شبهتجدد غربزده و سطحی و غربزدگی شبهمدرن دارای وضعیت برزخی و بیهویتی و سطحیت و بیریشگی و سرگردانی و یأس و فقدان افق تاریخی پیش رو و بیمار گونه و گرفتار بنبست و بیسرانجامی است. آدرس http://shahristan.persianblog.com/
سوم. محمد رضا سرشار
( بوف کور در بوته نقد سخنرانی محمد رضا سرشار ، منبع: باشگاه اندیشه، 8/6/84) کتاب بوف کور قبل از سال 1316 نوشته شده؛ یعنی صادق هدایت این کتاب را تقریباً در سال 1315 نوشته بعدها در دهه 20 که حکومت رضاخان سقوط می کند، و در زمان اشغال کشور توسط قوای متفقین، این کتاب به عنوان پاورقی در روزنامه ایران که روزنامه ای دولتی بود چاپ می شود و بعدها به صورت کتاب منتشر می شود. بوف کور در زمان حیات صادق هدایت، کتاب کم فروشی بوده است و زمانی هم که چاپ می شود، چندان مورد استقبال قرار نمی گیرد. بعدها یک سری عوامل و نیز نوع مرگ صادق هدایت باعث می شود که آثار او سر زبان ها بیافتد و مورد استقبال قرار گیرد. از آن پس کتابهای او به چاپ های مکرر می رسد و مورد نقد های مختلف در داخل و خارج قرار می گیرد؛ تا امروز که صحبت این کتاب او همچنان در محافل عربی هم مطرح است.
این کتاب در طول مدت انتشار خود (تاکنون بیش از 70 سال از انتشار این کتاب گذشته) به زبان های مختلف خارجی ترجمه می شود و نویسنده او در این کشور جزء مشهورترین نویسندگان قرار می گیرد، نقدهای مکرری هم در مورد این کتاب چه توسط خوانندگان خارج از کشور و چه توسط خوانندگان داخل کشور نوشته میشودبه خصوص اگر بدانیم که تعدادی از این منتقدین تصمیم گرفته بودند که این اثر را به عنوان یک شاهکار به رسمیت بشناسند و کتاب و نویسندهی آن را تا عرش بالا ببرند.
خود صادق هدایت، به نقل از دوستدارانش، از اینگونه شهرت پیدا کردن بیزار بود و آن را به تمسخر می گرفت. بعضی از دوستانش هم گفته اند که این شهرت، شهرت مشکوکی بود که خود صادق هدایت از این شهرت به عنوان شهرت مشکوک یاد می کرد و اینکه مشخص بود که عواملی دست به دست هم داده اند و خواسته اند این شهرت را به وجود بیاورند.
نکته بعد اینکه حجم نوشته هایی که تابه امروز راجع به صادق هدایت چاپ شده، شاید دهها برابر حجم آثار خود او است. ما تا به امروز در ایران نویسنده ای نداریم که اینقدر راجع به او در داخل و خارج از کشور مطلب یا کتاب نوشته شده باشد که در این میان یکی دو مورد، نظرات مخالف بوده و بقیه نظرات موافق بوده و نظرات مخالف هم، نظرات مخالف مستند و محکم نبوده است و بیشتر جنبه های شعاری و احساسی داشته است.
بوف کور اثری است چند لایه و نسبتاً دارای جنبه های پیچیده و تاثیر پذیر وبه قول جلال آل احمد اگر کسی بخواهد آن را نقد کند، نقد آن باید به اندازه خود کتاب باشد. بوف کور به قول غربی ها یک رمان کوتاه است. مکان وقوع داستان، شهر ری است که البته اشاره ای به زمان وقوع داستان نمی شود. مفسرین می گویند زمان رضاخان است. شخصیت مهم داستان، مرد جوانی است که راوی داستان است و تا آخر داستان، ….
بوف کور به نظر اکثر نقدکننده های آثار هدایت، از آثار دیگری متاثر بود. هم از آثار قبلی خود هدایت که گفته می شود آنها مقدمه این اثر بودند، هم از بعضی آثار و هم از برخی مکاتب ادبی غربی. مجموعه آثاری که بوف کور از آنها اقتباس کرده، کتابهای خود صادق هدایت مثل داستان های کوتاه سه قطره خون، زنده به گور و… است
راویان هر دوداستانش (بوف کور و سه قطره خون) مریض احوال هستند، ولی می خواهند بنویسند. در هر دو کتاب، راوی داستان می خواهد با دیگران تماس برقرار کند و ریشه بیماریش نیز تنهایی است. دیگران هم به این نکته اشاره کردهاند.
چند ماه بعد از مرگ هدایت، جلال آل احمد نقدی بر بوف کور نوشت که بهترین نقد نیز بوده و هست؛ در صورتیکه آل احمد مدعی نقد هم نبود. صادق هدایت تا آخر عمر ازدواج نکرد .
حضور دائمی مرگ (حساسیت متافیزیک) در آثار او فراوان است ،نه تنها بوف کور مرگ آلوده است، بلکه مرگ، از کارهای اساسی آثار هدایت است. رنج بردن از یک گناه نابخشودنی گناهی که ریشه در بودن و زندگی کردن دارد؛ زندگی که طی آن باید عقوبت این گناه را همواره تحمل کرددر آثار هدایت وجود دارد.صادق هدایت به جادوگری علاقه داشت.
صادق هدایت با اینکه ارتباط تنگا تنگی با چپیها داشت، ولی هیچ وقت بازداشت نشد. یعنی هیچ وقت خطری او را تهدید نمیکرد.
همچنین نقدهایی دیگر از آثار صادق هدایت توسط آقای سرشار انجام شده که در آدرس ذیل قابل دسترسی است: یکم. نقد رمان «حاجی آقا» صادق هدایت . دوم.نقد مجموعه داستان «زنده به گور»صادق هدایت. سوم. نقد کتاب «پیام کافکا»ی صادق هدایت . چهارم. نقد کتاب «نوشته های پراکنده» صادق هدایت . پنجم . ولنگاری در همه چیز ، نقد داستان «مرغ روح» صادق هدایت . ششم . نقد رمان «توپ مرواری» صادق هدایت . هفتم . معلق میان رمان، داستان کوتاه و خاطره ،نقد داستان «علویه خانم»صادق هدایت . آدرس اینترنتی : http://www.sarshar.org/archives/cat_uuoe.html
صادق هدایت به عنوان تجسم بارز نیستانگاری ورشکستة شبهمدرنیتة ایران و بنیانگذار و شاید نمایندة اصلی ادبیات تجددزدة ایران، در زندگی و درون خود گرفتار همان بنبستی بود که غربزدگی متجددمآبانه در ایران بدان مبتلاست و برای آنکه نیهیلیسم، این بیهویتی برزخی را محاکات میکند پایانی جز مرگ روانی و درغلتیدن به الکلیسم و اعتیاد و جنون و یا خودکشی وجود ندارد. هدایت از این منظر نیز آیینة تمامنمای شبهمدرنیتة بیمار ایران بود.
خلاصه اینکه هدایت وآثار او مظهری از ناامیدی ،یاس فلسفی ، بدبینی ، گریز از مذهب ، سیر و سلوک شبهتجدد غربزده و سطحی، وضعیت برزخی و بیهویتی ، سطحی و بیریشگی،سرگردانی و یأس و فقدان افق تاریخی پیش رو و بیمار است ودر نهایت صادق هدایت وآثار او پایانی جز مرگ روانی و درغلتیدن به الکلیسم و اعتیاد و جنون و خودکشی ورسیدن به مقصدی در گورستان مسیحیان در پاریس وجود ندارد.
صادق هدایت در سال 1280 هجری شمسی در یک خانواده اشرافی رو به زوال در تهران متولد شد و در سال 1330 در پاریس به وسیله گاز به زندگی خود پایان داد؛ یعنی حدوداً 50 سال زندگی کرد. پدرِ پدربزرگش از رجال دوره ناصری و مفسر کتاب افضل السفها و روضه الصفا نادری و بعضی آثار دیگر بود.
پدربزرگش یعنی جعفر قلی خان نیرالملک، رئیس مدرسه مشهور دارالفنون و مدتی هم وزیر علوم بود (بین سالهای 1275 تا 1283 به مدت هشت سال). از دیگر پستهای او: مدیر موسسه نظام، رئیس معارف استان فارس، حاکم مراغه، رئیس هیئت شیلات، مدیر کل ثبت اسناد و املاک و مدتی هم رئیس الوزراء حاکم وقت بود.
پدر صادق هدایت، یعنی هدایت قلی خان اعتضاد الملک، در زمان قاجار مناسب بالایی داشت؛ سالها حاکم شهرهای مختلف بود. مشاور نخست وزیران دولت قاجار بود و سالها مدیر کل ادارات و سازمان های بزرگ بود. با سقوط دولت قاجار و روی کار آمدن دولت پهلوی، منسبی در حد دولت قاجار به او ندادند، ولی باز هم جزء مدیران مهم دوران محمدرضا پهلوی بود.
مادر هدایت زیورالملوک نام داشت. دختر مخبرالسلطنه بزرگ و نوه اعتضاد الملک بود.
برادر بزرگ صادق هدایت، یعنی محمود هدایت، حقوقدان بودودر زمان رضاخان نخست وزیر و معاون دیوان عالی کشور بود.
برادر دیگرش عیسی، از افسران ارتش رضاخان بود؛ او سرلشکر و رئیس دانشکده افسری رضاخان بود.
مخبرالسلطنه پسر عموی صادق هدایت، در سالهایی که هدایت بورسیه شده بود و در اروپا مشغول به تحصیل بود، نخست وزیر رضاخان بود.
درواقع در بعضی تذکره ها نوشته اند که به خاطر نفوذ خانوادهاش در دستگاه دولتی بود که هدایت بورسیه گرفت و در اروپا مشغول به تحصیل شد. مخبرالسلطنه پسرعموی صادق هدایت، همان کسی بود که نهضت خیابانی را در آذربایجان متلاشی کرد.
شوهر خواهر هدایت، سپهبد علی رزمآرا، نخست وزیر دولت محمدرضا بود که به علت کارهایی که انجام داده بود، توسط فدائیان اسلام اعدام انقلابی شد. خلاصه اینکه در کل، در طایفه هدایت، مدیر و سرلشکر و وزیر زیاد بود؛ این را محمد علی همایون کاتوزیان در کتاب صادق هدایت از افسانه تا واقعیت می گوید. بنابراین دیده می شود که صادق هدایت در یک خانواده اشرافی روبه زوال، ولی بانفوذ که هم در دوره قاجار و هم در رژیم پهلوی دارای مناسب بود ند زندگی میکرد.
صادق هدایت مدتی در دارالفنون درس خواند، ولی به علت ناراحتی چشم مدتی ترک تحصیل کرد. بعد در مدرسه مسیحی تهران تحت نظر کشیشان و مدرسان فرانسوی ادامه تحصیل داد.
هدایت در سال 1305 یعنی در 25 سالگی جزء محصلین اعزامی با بورسیه دولت، به بلژیک سفر کرد. در آنجا چند رشته عوض کرد و در کل، در تحصیل موفق نبود و طی نامه نگاری های زیادی که با اقوام خود در ایران کرد، اصرار داشت اورا به فرانسه منتقل کنند. خانواده اش هم به دلیل نفوذی که در دربار داشتند، او را به فرانسه اعزام کردند و در آنجا در رشتهی دیگری شروع به تحصیل کرد که در آن هم موفق نبود و کلاً از حد دیپلم در زمان خودش فراتر نرفت.
یک بار در فرانسه خواست خودش را در دریاچه بیاندازد و غرق کند که موفق نشد. پس از مدتی به ایران برگشت و مدت محدودی مشغول به کار شد. پس از آن، حدود یک سال به هند رفت و در آنجا زبان پهلوی را آموخت و چند متن پهلوی و یک کتاب کوچک پهلوی را هم به فارسی ترجمه کرد. در سال 1316 مجدداً به ایران برگشت و در بانک ملی استخدام شد، اما بعد از مدتی استعفا داد و به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. بعد از مدتی در سال 1320، به عنوان مترجم در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول به کار شد. تا پایان زمانی که در ایران بود یعنی سال 1329، مشغول به همین کار بود که در اواخر سال 1329 برای خود کشی به پاریس رفت و درآنجا در 19 فروردین 1330، در خانهاش شیر گاز را باز گذاشت وخودکشی کرد و در گورستان مسیحیان در پاریس به خاک سپرده شد.
2.= آثار صادق هدایت
آثاری که از او منتشر شده عبارتند از :
1. انسان و حیوان: کتاب ابتدایی و ضعیفی بود که در همان بیست و سه سالگی آن را چاپ کرد.
2. فواید گیاهخواری: در 1303 در برلین آن را چاپ کرد.
3. نمایشنامه پروین دختر ساسان و نمایشنامه کوچک افسانه آفرینش: که در سالهای 1308 و 1309 به صورت دو کتاب مستقل بود.
4. زنده به گور: اولین کتاب داستانی است که در سال 1309 به چاپ می رسد؛ یعنی در بیست و نه سالگی صادق هدایت.
5. سه قطره خون: در سال 1311.
6. سایه روشن: مجموعه داستان در سال 1312.
7. نیرنگستان: مجموعه ای از آداب و رسوم خرافی مردم (به تعبیر خود او) در سال 1312.
8. نمایشنامه مازیار: در سال 1312.
9. علویه خانم: مجموعه داستان در سال 1312.
10. ترانه های خیام: که همان دیوان خیام است با یک مقدمه ای که هدایت نوشته در سال 1313.
11. مستطاب وقوق سهاب: مجموعه طنز روزنامه ای در سال 1313.
12. سگ ولگرد: مجموعه داستان در سال 1321.
13. ولنگاری: مجموعه طنز در سال 1323.
14. حاجی آباد: داستان بلند در سال 1324.
15. توپ مرواری: در سال 1327.
16. بوف کور: در سال 1315 در هند.
هدایت همچنین در سالهای 1327 و 1329 با کمک حسن قائمیان که دوست صمیمی او بود، آثاری از کافکا را ترجمه کرد و مقاله ای هم به نام پیام کافکا نوشت. بعضی آثار هدایت بعد از مرگش به زبان های عربی، انگلیسی و فرانسوی ترجمه و چاپ شد.
بنا به گفته برخی حدود 70 کتاب دربارهی صادق هدایت منتشر شده است.
3.= نقدو بررسی آثار صادق هدایت
پیرامون آثار صادق هدایت نوشته ها و دیدگاههای بسیار زیادی وجود دارد ، در ادامه تنها به چند نمونه اکتفا می نماییم :
یکم. استاد شهید مطهری در کتاب «عدل الهى»صفحه 161 دربارة خودکشی صادق هدایت مینویسد: صادق هدایت چرا خودکشی کرد؟ یکی از علل خودکشی او این بود که اشراف زاده بود او پول توجیبی بیش از حد کفایت داشت، اما فکر صحیح و منظم نداشت. او از موهبت ایمان بیبهره بود، جهان را مانند خود بوالهوس و گزافهکار و ابله میدانست. از آن نوع لذتهایی که او با آنها آشنا بود، دیگر چیزی باقی نمانده بود که هستی و زندگی ارزش انتظار آنها را داشته باشد. او دیگر نتوانست از جهان لذت ببرد.
دوم . شهریار زرشناس، صادق هدایت، آیینة تمام نمای شبهمدرنیتة بیمار ایران در سالهای اخیر که مظاهر فرهنگ و ادبیات و آداب و عادات و آراء و مشهورات بهمدرنیتة بیمار و بحرانزدة ایران متأسفانه درحال احیاء و قوتیابی مجدد هستند و تقریباً میتوان صورتی از مشهورات تجددگرایی سطحی را گفتمان هژمنوتیک یا مسلط بسیاری از فضاها و محافل کشور دانست، داستاننویسان نمایندة شبهمدرنیته نیز پس از یکیدو دهه حاشیهنشینی، توسط کانونهای سرمایه و قدرت و تبلیغات به مرکز صحنة ادبیات کشور رانده میشوند.
وقتی قرار باشد میراث ادبیات سترون شبهمدرنیست ایران احیاء گردد تا از طریق آن زنجیرة احیاء مجدد مظاهر غربزدگی سطحی در حوزة ادبیات داستانی و مطبوعات به موازات دیگر قلمروهای فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی، تکمیل شود بیتردید قبل از آنکه نویسندگان تازهکار دستپروردة محافل ادبی روشنفکرزده به عنوان محور و کانون تبلیغات مطرح شوند، نسل بنیانگذار و پیشتاز و زمینهساز این جریان است که در مرکز تبلیغات و توجهات قرار میگیرد.
یکی از دلائل تلاش سازمانیافتة یکیدو سالة اخیر جهت برگزاری جلسات ادواری یادواره و بزرگداشت برای صادق هدایت، و انتشار آثار متعدد ژورنالیستی دربارة زندگی و آراء و آثار او، همین امر است. آنچه دربارة صادق هدایت گفته و یا نوشته میشود تقریباً تماماً مدح و ستایش اوست. من با تجلیل یا ستایش از یک داستاننویس مخالفتی ندارم. بلکه محور بحث و سخنم این است که ارزیابی ما از یک داستاننویس یا متفکر یا شخصیت تاریخی باید رنگوبویی از جامعنگری داشته باشد و بهویژه در تبیین مقام یک رماننویس، باید او را در نسبت با عالم تاریخی، فرهنگیای که در آثار او ظاهر گردیده است سنجید. با صرف مداحی در خصوص یک نویسنده، نسبت او با تاریخ ما و افق عالمی که در آن به سر میبریم و وجوه و شئون از آن عالم که در آثار آن نویسنده نیز ظاهر گردیده است، به هیچ روی روشن نمیشود. گمان میکنم تبیین نقادانه بسیار ارزشمندتر از مشاطهگری ژورنالیستی مبتنی بر اغراض سیاسی است. آنچه که در اکثر آثار و کتبی که دربارة هدایت و گلشیری و شاملو و دیگران منتشر میشود یا در سخنرانیها و یادوارهها بیان میگردد، نقد و ارزیابی جدی نیست، مشاطهگری به منظور پیشبرد اغراض خاص است. و این امر خلاف شأن بحث منصفانة نظری و نقد عالمانه است.
هدایت، فرزند عصر مشروطه صادق هدایت، چهار سال قبل از صدور فرمان مشروطه یعنی به سال1281 شمسی در یک خانوادة متمول از نسل اشراف کلاسیک ایرانی به دنیا آمد. دورهای که او در آن پرورش یافت و بزرگ شد، دوران پرهیاهوی غلبة مشهورات متجددمآبانه و به تعبیر دقیقتر، شبهمدرنیستیای بود که در هیأت تأکید بر ناسیونالیسم باستانگرای افراطی، ضدیت شدید با مظاهر فرهنگ و ادب اسلامی، حالت مرعوبیت و مجذوبیت نسبت به غرب مدرن و اعتقاد به ضرورت تقلید و اقتباس از آن، تحقیر باورهای دینی و ترویج آشکار و پنهان سکولاریسم و ستایش لیبرالیسم انگلیسی آدام اسمیت و جان استوارت میل به عنوان ایدئولوژی آزادیبخش، ظاهر گردیده بود.
نهضت مشروطه با سرنوشتی که پیدا کرد، در واقع تجسم قدرتگیری شبهمدرنیته در ایران و پایانیافتن تام و تمام تمدن کلاسیک پس از اسلام در ایران بود. مشروطه پس از سقوط محمدعلی شاه (برخلاف آنچه که تبلیغات رایج مدعی میشوند) به معنای پایان یافتن استبداد و آغاز دوران آزادی نبود. مشروطه، آغاز سیطرة استبداد شبهمدرنی بود که تجسم سیاسی بارز آن، همانا رژیم استبدادی رضاشاه و پسرش بود صادق هدایت در چنین فضایی فعالیت ادبی خود را آغاز کرد و بیش از هر نویسندهای که پیش از او کار کرده بود در مقام بنیانگذار ادبیات داستانی شبهمدرنیته ایران ظاهر گردید. نگاهی فهرستوار به ویژگیهای آثار و آراء هدایت صادق بیانگر وجوه مختلف و شؤون گوناگون تجددگرایی سطحی معاصر ایران و بحرانها و بنبستهای آن بوده است.
اساساً شبهمدرنیتة ایران، از آغاز بیمار و بحرانزده و فاقد چشمانداز تاریخی و بنبستزده بوده است. هدایت: راوی نیستانگاری ذاتی این تجددزدگی سطحی است. ویژگیهای کلی محتوای آثار و شاخصهای آراء و ساختار داستاننویسی او را میتوان اینگونه فهرست کرد:
1. در برخی آثار هدایت بهویژه نمایشنامههایی نظیر “پروین دختر ساسان” (1306)، “مازیار” و یا تتبعات تاریخی او در خصوص ایران باستان، اعتقاد صریح و گاه حتی افراطی به ناسیونالیسم شووینیستی (برتری طلبی نژادپرستانه) ایران باستان (که از خصایص فرهنگ رسمی شبهمدرنیته ایران است) دیده میشود. 2. هدایت هم آثار رئالیستی و هم برخی آثار سوررئالیستی دارد. آثار رئالیستی او نظیر داستان کوتاه “حاجیمراد” و یا رمان رئالیستی “حاجیآقا” (1324) مضامین آشکار ضددینی دارد و از یک کینهورزی متعصبانه نسبت به روح تفکر دینی و سنتی حکایت دارد. رمان سوررئالیستی و وهمآلود “بوفکور” (1315) نیز حکایت از یک ذهن افسردة اسکیزوئید توهمزدة ضداخلاق و دینستیز دارد.
3. اکثر داستانهای هدایت (اعم از مثلث آثار سوررئالیستی او: “زندهبگور” (1309)، “سهقطرهخون” (1311) و “بوفکور” (1315) و یا آثار رئالیستی وی نظیر آثاری چون “عروسک پشتپرده” از مجموعه “سایهروشن” (1311)، “طلب آمرزش” از مجموعه “سهقطرهخون” و حتی داستانی چون “داشآکل”) دارای مضامین نیستانگارانه، وهمآلود، مأیوس، بیمارگونه و ضداخلاقی هستند. در واقع صادق هدایت نماینده و سخنگو و بلکه بنیانگذار ادبیات بیمار مأیوس نیستانگار دینستیز و اخلاقگریز شبهمدرن ایران است. نیهیلیسم او، نیستانگاری جامعة تکنولوژیک و اسیر فضای سرد از خودبیگانة نیست، بلکه نیهیلیسم ویران، ورشکسته، برزخی و بیهویت شبهمدرنیته بیمار ایران است. هدایت از تمدن کلاسیک ایران پس از اسلام بریده است و هیچ مأوا و امکان و افق و چشماندازی در مدرنیتة سطحی مقلد ندارد و لذا از آنجا رانده و از اینجا مانده است.
4. زبان داستانی هدایت، زبانی رکیک و فحاش است و گویی آدمی را یکسرده در شکم و اسافل اعضاء تعریف میکند. در این زبان، اثری از نزاکت ادبی و پختگی نثر و حتی رعایت اصول درستنویسی زبان فارسی دیده نمیشود. نثر هدایت مثل روان او آشفته و شلخته است و صبغة آلودگی و تلخی و بیماری دارد.
5. هدایت به لحاظ روانشناسی و بر پایة معیارها و استانداردهای روانشناسی بالینی غربی و یا از منظر روانشناسی معنوی، فردی عمیقاً افسرده و بیمار است. آنگونه که از آثار او بر میآید درونی پر کشمکش و سرشار از عقدهها و محرومیتهای جنسی و امیال سادیستیک داشته است (برای دریافت این ویژگی کافی است نگاهی به “بوفکور” بیفکنید و یا مروری کوتاه بر خاطرات دوستان وی از او و یا نامهها و تکیهکلامها و سیر عملی زندگی او داشته باشید.)
6. روح تجددگرایی تقلیدی در ایران، مذهب گریز و دینستیز و بیاعتماد به موازین اخلاقی و به شدت مبتذل و اسیر هویها و اوهام نفسانی است
7. جهانی که هدایت در آثارش میآفریند، جهانی است اسیر بیمعنایی، اوهام مالیخولیایی، حضور هراسآور مرگی عبث در عین کشش ناخودآگاه نسبت به آن، آرمانگریز و واداده و منفعل که با تخیلات بیمارگونة جنسی درآمیخته است. این ادبیات برای یک رژیم شبهمدرنیست (استبداد پهلوی) ادبیات بیآزار و حتی مفیدی است. زیرا آدمیان را از مبارزه و تحرک و آرمانگرایی دور میکند و آنها را فاقد حس مسئولیت نسبت به مسائل اجتماعی و اهل ستیز با مظالم و فاقد هر نوع ایمان معنوی و اعتقاد دینی بار میآورد.
8. اگرچه سیاهی و ناخشنودیای که در این آثار موج میزند چندان خوشایند رژیم پهلوی نبوده است، اما چون ناخشنودی حاکم بر این آثار، یک ناخشنودی منفعل فاقد توان اعتراض بوده است، از این رو در کل، به پرورش نسل واداده و منفعل و درهم شکسته و اسیر در بیمعنایی و سرگردان کمک میکرد و این امر خدمتی بزرگ به تداوم استبداد تجددگرای سطحی رژیم پهلوی بود و از همین رو بود که دستگاه تبلیغاتی رژیم پهلوی کلاً نسبت به صادق هدایت روی خوش نشان داده و از ایشان تجلیل و ستایش میکرد. سرانجام تراژیک زندگی و افکار و آثار داستانی و برخی تعلقات فکری او، آیینة سیر و سلوک شبهتجدد غربزده و سطحی و غربزدگی شبهمدرن دارای وضعیت برزخی و بیهویتی و سطحیت و بیریشگی و سرگردانی و یأس و فقدان افق تاریخی پیش رو و بیمار گونه و گرفتار بنبست و بیسرانجامی است. آدرس http://shahristan.persianblog.com/
سوم. محمد رضا سرشار
( بوف کور در بوته نقد سخنرانی محمد رضا سرشار ، منبع: باشگاه اندیشه، 8/6/84) کتاب بوف کور قبل از سال 1316 نوشته شده؛ یعنی صادق هدایت این کتاب را تقریباً در سال 1315 نوشته بعدها در دهه 20 که حکومت رضاخان سقوط می کند، و در زمان اشغال کشور توسط قوای متفقین، این کتاب به عنوان پاورقی در روزنامه ایران که روزنامه ای دولتی بود چاپ می شود و بعدها به صورت کتاب منتشر می شود. بوف کور در زمان حیات صادق هدایت، کتاب کم فروشی بوده است و زمانی هم که چاپ می شود، چندان مورد استقبال قرار نمی گیرد. بعدها یک سری عوامل و نیز نوع مرگ صادق هدایت باعث می شود که آثار او سر زبان ها بیافتد و مورد استقبال قرار گیرد. از آن پس کتابهای او به چاپ های مکرر می رسد و مورد نقد های مختلف در داخل و خارج قرار می گیرد؛ تا امروز که صحبت این کتاب او همچنان در محافل عربی هم مطرح است.
این کتاب در طول مدت انتشار خود (تاکنون بیش از 70 سال از انتشار این کتاب گذشته) به زبان های مختلف خارجی ترجمه می شود و نویسنده او در این کشور جزء مشهورترین نویسندگان قرار می گیرد، نقدهای مکرری هم در مورد این کتاب چه توسط خوانندگان خارج از کشور و چه توسط خوانندگان داخل کشور نوشته میشودبه خصوص اگر بدانیم که تعدادی از این منتقدین تصمیم گرفته بودند که این اثر را به عنوان یک شاهکار به رسمیت بشناسند و کتاب و نویسندهی آن را تا عرش بالا ببرند.
خود صادق هدایت، به نقل از دوستدارانش، از اینگونه شهرت پیدا کردن بیزار بود و آن را به تمسخر می گرفت. بعضی از دوستانش هم گفته اند که این شهرت، شهرت مشکوکی بود که خود صادق هدایت از این شهرت به عنوان شهرت مشکوک یاد می کرد و اینکه مشخص بود که عواملی دست به دست هم داده اند و خواسته اند این شهرت را به وجود بیاورند.
نکته بعد اینکه حجم نوشته هایی که تابه امروز راجع به صادق هدایت چاپ شده، شاید دهها برابر حجم آثار خود او است. ما تا به امروز در ایران نویسنده ای نداریم که اینقدر راجع به او در داخل و خارج از کشور مطلب یا کتاب نوشته شده باشد که در این میان یکی دو مورد، نظرات مخالف بوده و بقیه نظرات موافق بوده و نظرات مخالف هم، نظرات مخالف مستند و محکم نبوده است و بیشتر جنبه های شعاری و احساسی داشته است.
بوف کور اثری است چند لایه و نسبتاً دارای جنبه های پیچیده و تاثیر پذیر وبه قول جلال آل احمد اگر کسی بخواهد آن را نقد کند، نقد آن باید به اندازه خود کتاب باشد. بوف کور به قول غربی ها یک رمان کوتاه است. مکان وقوع داستان، شهر ری است که البته اشاره ای به زمان وقوع داستان نمی شود. مفسرین می گویند زمان رضاخان است. شخصیت مهم داستان، مرد جوانی است که راوی داستان است و تا آخر داستان، ….
بوف کور به نظر اکثر نقدکننده های آثار هدایت، از آثار دیگری متاثر بود. هم از آثار قبلی خود هدایت که گفته می شود آنها مقدمه این اثر بودند، هم از بعضی آثار و هم از برخی مکاتب ادبی غربی. مجموعه آثاری که بوف کور از آنها اقتباس کرده، کتابهای خود صادق هدایت مثل داستان های کوتاه سه قطره خون، زنده به گور و… است
راویان هر دوداستانش (بوف کور و سه قطره خون) مریض احوال هستند، ولی می خواهند بنویسند. در هر دو کتاب، راوی داستان می خواهد با دیگران تماس برقرار کند و ریشه بیماریش نیز تنهایی است. دیگران هم به این نکته اشاره کردهاند.
چند ماه بعد از مرگ هدایت، جلال آل احمد نقدی بر بوف کور نوشت که بهترین نقد نیز بوده و هست؛ در صورتیکه آل احمد مدعی نقد هم نبود. صادق هدایت تا آخر عمر ازدواج نکرد .
حضور دائمی مرگ (حساسیت متافیزیک) در آثار او فراوان است ،نه تنها بوف کور مرگ آلوده است، بلکه مرگ، از کارهای اساسی آثار هدایت است. رنج بردن از یک گناه نابخشودنی گناهی که ریشه در بودن و زندگی کردن دارد؛ زندگی که طی آن باید عقوبت این گناه را همواره تحمل کرددر آثار هدایت وجود دارد.صادق هدایت به جادوگری علاقه داشت.
صادق هدایت با اینکه ارتباط تنگا تنگی با چپیها داشت، ولی هیچ وقت بازداشت نشد. یعنی هیچ وقت خطری او را تهدید نمیکرد.
همچنین نقدهایی دیگر از آثار صادق هدایت توسط آقای سرشار انجام شده که در آدرس ذیل قابل دسترسی است: یکم. نقد رمان «حاجی آقا» صادق هدایت . دوم.نقد مجموعه داستان «زنده به گور»صادق هدایت. سوم. نقد کتاب «پیام کافکا»ی صادق هدایت . چهارم. نقد کتاب «نوشته های پراکنده» صادق هدایت . پنجم . ولنگاری در همه چیز ، نقد داستان «مرغ روح» صادق هدایت . ششم . نقد رمان «توپ مرواری» صادق هدایت . هفتم . معلق میان رمان، داستان کوتاه و خاطره ،نقد داستان «علویه خانم»صادق هدایت . آدرس اینترنتی : http://www.sarshar.org/archives/cat_uuoe.html
صادق هدایت به عنوان تجسم بارز نیستانگاری ورشکستة شبهمدرنیتة ایران و بنیانگذار و شاید نمایندة اصلی ادبیات تجددزدة ایران، در زندگی و درون خود گرفتار همان بنبستی بود که غربزدگی متجددمآبانه در ایران بدان مبتلاست و برای آنکه نیهیلیسم، این بیهویتی برزخی را محاکات میکند پایانی جز مرگ روانی و درغلتیدن به الکلیسم و اعتیاد و جنون و یا خودکشی وجود ندارد. هدایت از این منظر نیز آیینة تمامنمای شبهمدرنیتة بیمار ایران بود.
خلاصه اینکه هدایت وآثار او مظهری از ناامیدی ،یاس فلسفی ، بدبینی ، گریز از مذهب ، سیر و سلوک شبهتجدد غربزده و سطحی، وضعیت برزخی و بیهویتی ، سطحی و بیریشگی،سرگردانی و یأس و فقدان افق تاریخی پیش رو و بیمار است ودر نهایت صادق هدایت وآثار او پایانی جز مرگ روانی و درغلتیدن به الکلیسم و اعتیاد و جنون و خودکشی ورسیدن به مقصدی در گورستان مسیحیان در پاریس وجود ندارد.