صفات الهی (معافی، مهیمن، جبار، مصور، حلیم )
۱۳۹۲/۰۴/۲۱
–
۳۸۸۶ بازدید
پرسشگر گرامی از این که به دنبال شناخت صفات الهی و افزایش اطلاعات خود در این زمینه هستید، بسیار جای خوشحالی است.
1- مهیمن
در اصل این واژه دو قول در میان مفسران و ارباب لغت وجود دارد بعضى آن را از ماده هیمن مى دانند که به معنى مراقبت و حفظ و نگاهدارى است، و بعضى آن را از ماده ایمان مى دانند که همزه آن تبدیل به ها شده است به معنى آرامش بخشیدن، این واژه دو بار در قرآن مجید، یک بار در باره خود قرآن( مائده- 48) و یک بار در توصیف خداوند در آیه 23 حشر به کار رفته و در هر دو مورد مناسب همان معنى اول (یعنی مراقبت و حفظ ونگهداری ) است(ر.ک: تفسیر نمونه، ج 23، ص: 553، لسان العرب، تفسیر فخر رازى و روح المعانى).
در تفسیر انوار العرفان در این رابطه آمده است که مهیمن به معنای « گواه، نگهبان، مراقب، کسیکه دیگرى را ایمن از ترس میکند بهگونهای که حق کسى را ضایع نکند»، میباشد. (ر.ک: أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص: 377)
اما علامه طباطبائی در مورد این کلمه اینگونه توضیح میدهد که:«کلمه مهیمن از ماده هیمنه گرفته شده و به طورى که از موارد استعمال آن بر مى آید معناى هیمنة چیزى بر چیز دیگر، این است که آن شى ء مهیمن بر آن شى ء دیگر تسلط داشته باشد، البته هر تسلطى را هیمنه نمى گویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شى ء و تسلط در انواع تصرف در آن است» ( ترجمه المیزان، ج 5، ص: 570)
البته ایشان در نهایت در ذیل آیه 23 حشر که کلمه مهیمن در مورد خداوند به کار برده شده است، بیان میکنند که :
«کلمه مهیمن به معناى فائق و مسلط بر شخصى و یا چیزى است. » (ترجمه المیزان، ج 19، ص: 382)
2- جبار
برای این کلمه چند معنا ذکر شده است:
1- بزرگوار و عظیم الشأن در ملک و سلطنت.
2- قاهرى که به کنه او نتوان رسید، و ابصار احاطه به او نتوان نمود. بنابراین از صفات سلبیه است.
3- اصلاح کننده کارهاى درهم شکسته انسان از اسباب معاش و ارزاق و غیر آن. به این معنى از صفات فعلیه است. (ر.ک: تفسیر اثنا عشری، ج 13، ص: 117)
جناب مرحوم طبرسی در مجمع البیان ظاهرا معنای اول را اولویت دانسته و اینگونه می نویسند:
«(الْجَبَّارُ) یعنی آن خدایى که در ملک و سلطنتش عظیم الشأنست و مستحق نیست که جز خداى تعالى هیچکس بر این اطلاق موصوف بجبّار شود، پس اگر بندگان موصوف باین صفت شوند جز این نیست که لفظ را در غیر موضع و جاى خود استعمال و اطلاق کرده اند و مذمتشان خواهد بود.(ر.ک: ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 24، ص: 349)
اما علامه طباطبا ئی راجع به معنای جبار بیان می کنند که:
جبار کسى است که اراده اش نافذ است. و اراده خود را بر هر کس که بخواهد به جبر تحمیل مى کند.( ترجمه المیزان، ج 19، ص: 382)
3- مصور
کلمه مصور به معناى کسى است که پدید آورده هاى خود را طورى صورتگرى کرده باشد که به یکدیگر مشتبه نشوند. ( ترجمه المیزان، ج 19، ص: 382)
4- حلیم:
حلیم یعنی بردبار، این کلمه از اسماء حسنى و صیغه مبالغه است و حلیم در باره خدا (چنانکه طبرسى ذیل آیه 225 بقره میگوید)، به معنای مهلت دهنده است وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ: خدا چاره ساز و مهلت دهنده است، بگناهکاران مهلت میدهد و در عذاب آنها عجله نمیکند. نا گفته نماند مهلت دادن یکنوع بردبارى است. پس خدا حلیم است یعنى در عقوبت عجله و در هر نادانى بنده، غضب نمیکند. حلیم مجموعا 15 بار در قرآن شریف استعمال شده، 11 بار در باره خداوند و چهار بار در باره ابراهیم، اسمعیل، و شعیب. (ر.ک: قاموس قرآن، ج 2، ص: 167)
پس به طور کلی
حلیم یعنی بردبار و در مورد پروردگار هر وقت گفته میشود منظور از آن، مهلت دادن در تاخیر عذاب و کیفر است .(ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 315)
5- معافی
به نظر می رسد معافی اسم فاعل از عافی باشد که به معنای حفظ کردن از بلاها و بیماری هاست(ر.ک: فرهنگ ابجدى ج 1 ص 595)
در لغت نامه دهخدا اینگونه امده است که :
معافی (به معنای ): [ م ُ] (ع ص ) عفوکننده . (غیاث ) (آنندراج ). || عافیت بخش ؛ یا شافی یا کافی یا معافی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع معافی (اِخ ) شود.
. و علامه طباطبائی در المیزان می فرمایند که :
خداى تعالى بدان جهت که داراى اسم شافى، معافى، رؤوف و رحیم است بیماران را شفا مى دهد( ترجمه المیزان ، ج 16، ص 368 )
از این کلام بیشتر , این به نظر می رسد که ایشان معافی را به معنای عافیت بخش می دانند.
به هر حال این کلمه هم به معنای عفو کننده و هم به معنای عافیت بخش آمده است. که البته هر دو در مورد خدا صحیح است.
اما با توجه به معنای لغوی عافی و همچنین کلام علامه طباطبائی در المیزان به نظر می رسد که معنای دقیقتر معافی همان عافیت بخش باشد.
برای مطالعه بیشتر در مورد برخی از این صفات می توانید به ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 289
تفسیر اثنا عشری، ج 13، ص: 115-117 و ترجمه المیزان، ج 19، ص: 382 مراجعه نمائید.