۱۳۹۲/۰۴/۲۱
–
۳۷۷ بازدید
پاسخ: صفات ذاتیه ،صفاتی هستند که از ذات الهی انتزاع می شوند و ذات الهی مصداق عینی انهاست . به بیان فنی تر؛ صفات ذاتیه مساوق با وجود حضرت حق هستند ، یعنی از همان حیثی که وجود حق را انتزاع می کنیم ، از همان حیث صفات کمالیه حق را در می یابیم .
پاسخ: صفات ذاتیه ،صفاتی هستند که از ذات الهی انتزاع می شوند و ذات الهی مصداق عینی انهاست . به بیان فنی تر؛ صفات ذاتیه مساوق با وجود حضرت حق هستند ، یعنی از همان حیثی که وجود حق را انتزاع می کنیم ، از همان حیث صفات کمالیه حق را در می یابیم .
باید توجه داشت که اینگونه صفات گر چه وجود خارجی دارند( به خلاف صفات فعلیه که وجود اعتباری دارند) ولیکن به حیثیت اطلاقیه، موجود نیستند بلکه به حیثیت تقییدیه اندماجیه حق موجودند. یعنی اگر صفات ذاتیه را فی حد نفسه و بما هی هی لحاظ کنیم وفقط به خود انها بنگریم ، بهره ای از وجود ندارند بلکه به واسطه ذات حق موجود می باشند نه اینکه ذات الهی وجودی داشته باشد و صفات ذاتیه وجودی غیر از ذات.
وخصوصیت دیگر انکه وجود اینگونه صفات برای حضرت حق ، کمال محسوب می شوند زیرا وجود خارجی دارند نه وجود اعتباری .
بحث دیگر در خصوص عداد و شمارش انهاست که مشهور متکلمین قائلند صفات ذاتیه شامل هفت صفت می شوند 1.حیات 2.علم 3.قدرت 4.سمیعیت 5.بصیریت 6.کلام 7. اراده.
ولیکن بنا بر قول تحقیق ،باید گفت که صفت ذاتیه فقط شامل یک صفت کمالیه میشود و ان صفت حیات است ودیگر صفات تحت الشعاع ان واقع می شوند و یا اینکه بعض ازصفات به معنایی از تحت صفات ذاتیه خارجند.
توضیح مطلب این است که اساسا دو صفت کلام و اراده از صفات فعلیه محسوب می شوند نه از صفات ذاتیه مگر اینکه مراد از کلام ؛قدرت باشد و مراد از اراده ؛علم. بنابراین این دو صفت به معنای مرسوم ، از صفات ذاتیه به شمار نمی ایند.
واما در خصوص صفت سمیع و بصیر باید گفت که عود و مرجع این صفات به صفت علم الهی است.زیرا تحقق علم به سمیعیت و بصیریت است.
وهمچنین دو صفت علم و قدرت برگشتشان به صفت حیات است چرا که حیات ،مبداء علم وقدرت است.
بنابراین نتیجه می گیریم که صفت ذاتی حق فقط شامل صفت حیات است وحیات مبداء علم وقدرت است و علم شامل سمیعیت و بصیریت واراده ( اگر اراده به معنای علم اخذ شود )و قدرت شامل تکلم (اگر تکلم به معنای قدرت استعمال شود ) نه اینکه دیگر صفات در عرض صفت حیات واقع شده باشند بلکه همگی در طول ان واقع می شوند ” چون که صد اید نود هم پیش ماست .”
نظیر این مطلب در صفات فعلیه نیز ساری و جاری است به این بیان که حاقّ همه صفات فعلیه اعتباریه که ما باِزای خارجی ندارند به صفت قیومیت حضرت حق است که ما بازای خارجی دارد.
بعد از طرح همه این مباحث به این نتیجه می رسیم که مرجع همه صفات ذاتیه و فعلیه در دو صفت حیّ و قیّوم است واز همین جهت است که اکابر علمای اخلاق قائلند به اینکه اسم ” یا حی و قیوم ” اسم اعظم است زیرا اسم اعظم ،اسمی است که همه اسماء الهی را تحت پوشش قرار دهد.
باید توجه داشت که اینگونه صفات گر چه وجود خارجی دارند( به خلاف صفات فعلیه که وجود اعتباری دارند) ولیکن به حیثیت اطلاقیه، موجود نیستند بلکه به حیثیت تقییدیه اندماجیه حق موجودند. یعنی اگر صفات ذاتیه را فی حد نفسه و بما هی هی لحاظ کنیم وفقط به خود انها بنگریم ، بهره ای از وجود ندارند بلکه به واسطه ذات حق موجود می باشند نه اینکه ذات الهی وجودی داشته باشد و صفات ذاتیه وجودی غیر از ذات.
وخصوصیت دیگر انکه وجود اینگونه صفات برای حضرت حق ، کمال محسوب می شوند زیرا وجود خارجی دارند نه وجود اعتباری .
بحث دیگر در خصوص عداد و شمارش انهاست که مشهور متکلمین قائلند صفات ذاتیه شامل هفت صفت می شوند 1.حیات 2.علم 3.قدرت 4.سمیعیت 5.بصیریت 6.کلام 7. اراده.
ولیکن بنا بر قول تحقیق ،باید گفت که صفت ذاتیه فقط شامل یک صفت کمالیه میشود و ان صفت حیات است ودیگر صفات تحت الشعاع ان واقع می شوند و یا اینکه بعض ازصفات به معنایی از تحت صفات ذاتیه خارجند.
توضیح مطلب این است که اساسا دو صفت کلام و اراده از صفات فعلیه محسوب می شوند نه از صفات ذاتیه مگر اینکه مراد از کلام ؛قدرت باشد و مراد از اراده ؛علم. بنابراین این دو صفت به معنای مرسوم ، از صفات ذاتیه به شمار نمی ایند.
واما در خصوص صفت سمیع و بصیر باید گفت که عود و مرجع این صفات به صفت علم الهی است.زیرا تحقق علم به سمیعیت و بصیریت است.
وهمچنین دو صفت علم و قدرت برگشتشان به صفت حیات است چرا که حیات ،مبداء علم وقدرت است.
بنابراین نتیجه می گیریم که صفت ذاتی حق فقط شامل صفت حیات است وحیات مبداء علم وقدرت است و علم شامل سمیعیت و بصیریت واراده ( اگر اراده به معنای علم اخذ شود )و قدرت شامل تکلم (اگر تکلم به معنای قدرت استعمال شود ) نه اینکه دیگر صفات در عرض صفت حیات واقع شده باشند بلکه همگی در طول ان واقع می شوند ” چون که صد اید نود هم پیش ماست .”
نظیر این مطلب در صفات فعلیه نیز ساری و جاری است به این بیان که حاقّ همه صفات فعلیه اعتباریه که ما باِزای خارجی ندارند به صفت قیومیت حضرت حق است که ما بازای خارجی دارد.
بعد از طرح همه این مباحث به این نتیجه می رسیم که مرجع همه صفات ذاتیه و فعلیه در دو صفت حیّ و قیّوم است واز همین جهت است که اکابر علمای اخلاق قائلند به اینکه اسم ” یا حی و قیوم ” اسم اعظم است زیرا اسم اعظم ،اسمی است که همه اسماء الهی را تحت پوشش قرار دهد.