برای جواب، بیان یک مقدمه ضرورت دارد.
مقدمه:
در مکتب اسلام و آموزه های قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام، صراط مستقیم، تنها یک راه است، نه بیشتر وکسانی که این مسیر اصلی را بیابند و در حدود آن حرکت نمایند، به رستگاری خواهند رسید. کسانی که خارج از این مسیر حرکت میکنند، طبیعتا در زمره رستگاران نخواهند بود؛ البته اینکه سرانجامشان چه خواهد شد، در حوزه اختیارات خدای حکیم و رحیم است.
راهبران این مسیر، یعنی پیامبران و جانشینان ایشان، همگی در این مسیر قرار دارند و خارج از آن حرکت نمیکنند؛ چرا که اگر چنین نباشد، نقض غرض شده و راهبری در مسیر هدایت میسّر نخواهد شد. به عبارت سادهتر، اگر رهبران الهی که از سوی خدای متعال وظیفه دستگیری و هدایت دیگران را برعهده دارند، خود هدایت یافته نباشند، چگونه میتوانند به این وظیفه قیام کرده، دیگران را به راه بیاورند.
(أَفَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لایَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى ) (یونس، 35) به تعبیر علمای منطق، مُعطی شیء نمیتواند فاقد شیء باشد.
بنابر این اصلکلی، تفاوتی میان هیچ کدام از رهبران الهی و ائمه معصومین علیهم السلام در مسیری که پیموده اند نیست. آنچه که موجب برداشت متفاوت ما از رفتار، عملکرد و سخنان آنان می شود، عدم توجه کامل به مقتضیات زمانی و مکانی عملکردهای ایشان است. از این رو، باید به سه نکته توجه تامّ داشته باشیم:
یک: ائمه علیهمالسلام همگی نور واحدند. یک مسیر الهی را طی میکردند و هیچ فرقی بین آنها نیست و پرچم هدایت که امام علی(ع) از پیامبر اسلام(ص) تحویل گرفت پس از خود به امام حسن(ع) تحویل داد و ایشان پس از خود به امام حسین(ع) سپرد و این رویه تا رسیدن پرچم به امام زمان(ع) ادامه یافت.
دو: با دقت به مطالعه و بررسی زندگی ائمهعلیهم السلام و شرایط اجتماعی دوره امام(ع) بپردازیم و همه زوایای زندگی ایشان را بشناسیم.
سه: با درک درست از مقتضیات زمانی و مکانی خودمان، بهترین شیوه و راهکار را از قرآن و روایات و زندگی ائمه علیهم السلام برگزینیم.
اما جواب سوال:
یک اصل مسلّم در سیره همه اولیای الهی، از رسول خدا صلوات الله علیه و آله و جانشینان ایشان، تا باقی انبیاء و اولیاء الهی، صلح دوستی و احتراز تا حدّ امکان از جنگ و خونریزی است. این اصل را هم در سیره رسول خدا صلوات الله علیه و آله می توان به وضوح نشان داد و هم در سیره باقی اهل بیت علیهم السلام. اما اینکه این نسبت را تنها به امام حسن مجتبی علیه السلام نسبت دهیم و تنها ایشان را صلح طلب قلمداد کنیم، اولین اشتباهی است که در سوال خودنمایی می کند.
البته این بدان معنی نیست که دین اسلام و اولیاء الهی از ابراز خشونت در موارد لازم و در جای خود پرهیز کرده و بدان نپردازند، بلکه هر کجا که ضرورت ایجاب کرده است، خشونت نیز از ایشان بروز کرده است؛ بلکه این برخوردها، یک امر الهی بوده است. آیات بسیاری از قرآن کریم، دستور به قتل دشمنانِ دین الهی داده و حتی اجازه اسیر گرفتن از دشمن در میدان جنگ را نیز، تا زمانی که گرمای جنگ برقرار است نمی دهد. (ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ) (انفال، 67). البته باید توجه کرد که از آنجا که اولیای الهی آینه تمام نمای خداوند، هم در صفات جمال و هم در صفات جلال، هستند، به درستی جلوه گر این وصف خدایند که «یا من سبقت رحمتُه غضبه».
اما باید دقت داشت، صلحی که امام حسن مجتبی علیه السلام انجام داد، صلحی تحمیلی بود. اگر ما با دقت به مطالعه زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام بپردازیم، ایشان به هیچ وجه از ابتدا خواهان صلح نبود و تمام تلاش خویش را در جهت تشکیل سپاه و حرکت به سمت معاویه و غلبه بر او انجام داد. تنها توجه به حضور ایشان در کنار امیرمومنان علی علیه السلام و رشادتهایی که در جنگهای دوران پدر بزرگوارش انجام داد، کافی است تا به روحیّه سلحشوری و شجاعت ایشان پی برده شود. در اینجا تنها یکی از نامه های امام مجتبی علیه السلام به معاویه که گویای دیدگاه امام حسن علیه السلام نسبت به جنگ با معاویه است را ذکر میکنیم. در همان روزهای ابتدایی خلافت امام حسن علیه السلام، دو جاسوس معاویه در کوفه و بصره شناسایی و دستگیر شدند. امام علیه السلام دستور دادند تا هر دو را گردن زدند و سپس در نامهای به معاویه، چنین نوشتند: (و کتب الحسن إلى معاویة: أما بعد، فإنک دسست إلیّ الرجال کأنک تحب اللقاء، و ما أشک فی ذلک، فتوقّعه إن شاء اللّه ؛ ای معاویه، مردانی (جاسوسانی) را به سوی من می فرستی! گویا سر ستیز و جنگ داری! من نیز در آن تردیدی ندارم. چشم به راه باش، اگر خدا بخواهد.) (مقاتل الطالبیین، ص63)
اما درباره امام حسین علیه السلام و تمسّک به سیره ایشان در میان شیعیان، باید به دو نکته توجه کرد:
یک: یادکرد و گرامی داشت قیام امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا، از جهت ظلم ستیزی و عزت مداری و کوتاه نیامدن از راه حقّ و حقیقت است؛ حتی اگر استقامت در این مسیر، به کشته شدن و اسارت زن و فرزند منجر شود.
دو: شیعیان در طول تاریخ، در اکثر مواقع در استضعاف بوده و مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند. از این رو بیش از آنکه به ترویج صلح دوستی و تبلیغ کنار آمدن با دشمنان و مخالفان نیاز داشته باشند، نیازمند ترویج روحیه سلحشوری و استقامت تا پای جان بوده و هستند و در این راه، بهترین الگو و اسوه، امام حسین علیه السلام و قیام ایشان است.
البته این بدان معنی نیست که شیعیان به دیگر امامان خویش بی توجه بوده یا هستند، بلکه چنانکه توضیح داده شد، با توجه به استمرار استضعاف شیعیان، هم چنان تمسّک به سیره و عملکرد سیدالشهداء علیه السلام، به خصوص در امور سیاسی و تبلیغی، بهترین گزینه است. چنانکه شیعیان در استنباط احکام فقهی و کلامی خویش، بیشترین بهره را از روایات صادقین علیهما السلام برده و می برند، یا در اصول حاکم بر اجرائیات حکومتی، بیشترین بهره را از سیره و کلام رسول خدا صلوات الله علیه و آله و امیرمومنان علیه السلام می گیرند.
ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که اگر تمسّک به سیره امام حسن مجتبی علیه السلام به معنی پذیرش ذلت و کنار آمدن با دشمنان است، باید گفت: اولا: با توضیحاتی که داده شد، این نسبت به هیچ وجه به امام حسن علیه السلام صحیح نیست؛ ثانیا: پذیرش آن صلح تحمیلی، تنها برای شرایط خاصّ آن دوران بود که امام حسن علیه السلام یاوری برای دستیابی به اهداف بلند خویش نیافت. اما امروزِ ما، به هیچ وجه، با آن دوران شباهتی ندارد که بخواهیم از این سیره و عملکرد خاصّ ایشان الگو بگیریم.
در پایان برای آشنایی با سیره امام مجتبی علیه السلام و فهم دقیق و درست زمانه ایشان و دلایل پذیرش صلح، چند کتاب معرفی میگردد:
– صلح امام حسن علیه السلام (سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام)، شهید مطهری، (مجموعه آثار، ج16، ص617).
– حیات فکری سیاسی ائمه علیهم السلام، رسول جعفریان، بخش امام حسن علیه السلام.
– صلح امام حسن علیه السلام، پر شکوه ترین نرمش قهرمانه تاریخ، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه سید علی خامنه ای.
مقدمه:
در مکتب اسلام و آموزه های قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام، صراط مستقیم، تنها یک راه است، نه بیشتر وکسانی که این مسیر اصلی را بیابند و در حدود آن حرکت نمایند، به رستگاری خواهند رسید. کسانی که خارج از این مسیر حرکت میکنند، طبیعتا در زمره رستگاران نخواهند بود؛ البته اینکه سرانجامشان چه خواهد شد، در حوزه اختیارات خدای حکیم و رحیم است.
راهبران این مسیر، یعنی پیامبران و جانشینان ایشان، همگی در این مسیر قرار دارند و خارج از آن حرکت نمیکنند؛ چرا که اگر چنین نباشد، نقض غرض شده و راهبری در مسیر هدایت میسّر نخواهد شد. به عبارت سادهتر، اگر رهبران الهی که از سوی خدای متعال وظیفه دستگیری و هدایت دیگران را برعهده دارند، خود هدایت یافته نباشند، چگونه میتوانند به این وظیفه قیام کرده، دیگران را به راه بیاورند.
(أَفَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لایَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى ) (یونس، 35) به تعبیر علمای منطق، مُعطی شیء نمیتواند فاقد شیء باشد.
بنابر این اصلکلی، تفاوتی میان هیچ کدام از رهبران الهی و ائمه معصومین علیهم السلام در مسیری که پیموده اند نیست. آنچه که موجب برداشت متفاوت ما از رفتار، عملکرد و سخنان آنان می شود، عدم توجه کامل به مقتضیات زمانی و مکانی عملکردهای ایشان است. از این رو، باید به سه نکته توجه تامّ داشته باشیم:
یک: ائمه علیهمالسلام همگی نور واحدند. یک مسیر الهی را طی میکردند و هیچ فرقی بین آنها نیست و پرچم هدایت که امام علی(ع) از پیامبر اسلام(ص) تحویل گرفت پس از خود به امام حسن(ع) تحویل داد و ایشان پس از خود به امام حسین(ع) سپرد و این رویه تا رسیدن پرچم به امام زمان(ع) ادامه یافت.
دو: با دقت به مطالعه و بررسی زندگی ائمهعلیهم السلام و شرایط اجتماعی دوره امام(ع) بپردازیم و همه زوایای زندگی ایشان را بشناسیم.
سه: با درک درست از مقتضیات زمانی و مکانی خودمان، بهترین شیوه و راهکار را از قرآن و روایات و زندگی ائمه علیهم السلام برگزینیم.
اما جواب سوال:
یک اصل مسلّم در سیره همه اولیای الهی، از رسول خدا صلوات الله علیه و آله و جانشینان ایشان، تا باقی انبیاء و اولیاء الهی، صلح دوستی و احتراز تا حدّ امکان از جنگ و خونریزی است. این اصل را هم در سیره رسول خدا صلوات الله علیه و آله می توان به وضوح نشان داد و هم در سیره باقی اهل بیت علیهم السلام. اما اینکه این نسبت را تنها به امام حسن مجتبی علیه السلام نسبت دهیم و تنها ایشان را صلح طلب قلمداد کنیم، اولین اشتباهی است که در سوال خودنمایی می کند.
البته این بدان معنی نیست که دین اسلام و اولیاء الهی از ابراز خشونت در موارد لازم و در جای خود پرهیز کرده و بدان نپردازند، بلکه هر کجا که ضرورت ایجاب کرده است، خشونت نیز از ایشان بروز کرده است؛ بلکه این برخوردها، یک امر الهی بوده است. آیات بسیاری از قرآن کریم، دستور به قتل دشمنانِ دین الهی داده و حتی اجازه اسیر گرفتن از دشمن در میدان جنگ را نیز، تا زمانی که گرمای جنگ برقرار است نمی دهد. (ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ) (انفال، 67). البته باید توجه کرد که از آنجا که اولیای الهی آینه تمام نمای خداوند، هم در صفات جمال و هم در صفات جلال، هستند، به درستی جلوه گر این وصف خدایند که «یا من سبقت رحمتُه غضبه».
اما باید دقت داشت، صلحی که امام حسن مجتبی علیه السلام انجام داد، صلحی تحمیلی بود. اگر ما با دقت به مطالعه زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام بپردازیم، ایشان به هیچ وجه از ابتدا خواهان صلح نبود و تمام تلاش خویش را در جهت تشکیل سپاه و حرکت به سمت معاویه و غلبه بر او انجام داد. تنها توجه به حضور ایشان در کنار امیرمومنان علی علیه السلام و رشادتهایی که در جنگهای دوران پدر بزرگوارش انجام داد، کافی است تا به روحیّه سلحشوری و شجاعت ایشان پی برده شود. در اینجا تنها یکی از نامه های امام مجتبی علیه السلام به معاویه که گویای دیدگاه امام حسن علیه السلام نسبت به جنگ با معاویه است را ذکر میکنیم. در همان روزهای ابتدایی خلافت امام حسن علیه السلام، دو جاسوس معاویه در کوفه و بصره شناسایی و دستگیر شدند. امام علیه السلام دستور دادند تا هر دو را گردن زدند و سپس در نامهای به معاویه، چنین نوشتند: (و کتب الحسن إلى معاویة: أما بعد، فإنک دسست إلیّ الرجال کأنک تحب اللقاء، و ما أشک فی ذلک، فتوقّعه إن شاء اللّه ؛ ای معاویه، مردانی (جاسوسانی) را به سوی من می فرستی! گویا سر ستیز و جنگ داری! من نیز در آن تردیدی ندارم. چشم به راه باش، اگر خدا بخواهد.) (مقاتل الطالبیین، ص63)
اما درباره امام حسین علیه السلام و تمسّک به سیره ایشان در میان شیعیان، باید به دو نکته توجه کرد:
یک: یادکرد و گرامی داشت قیام امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا، از جهت ظلم ستیزی و عزت مداری و کوتاه نیامدن از راه حقّ و حقیقت است؛ حتی اگر استقامت در این مسیر، به کشته شدن و اسارت زن و فرزند منجر شود.
دو: شیعیان در طول تاریخ، در اکثر مواقع در استضعاف بوده و مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند. از این رو بیش از آنکه به ترویج صلح دوستی و تبلیغ کنار آمدن با دشمنان و مخالفان نیاز داشته باشند، نیازمند ترویج روحیه سلحشوری و استقامت تا پای جان بوده و هستند و در این راه، بهترین الگو و اسوه، امام حسین علیه السلام و قیام ایشان است.
البته این بدان معنی نیست که شیعیان به دیگر امامان خویش بی توجه بوده یا هستند، بلکه چنانکه توضیح داده شد، با توجه به استمرار استضعاف شیعیان، هم چنان تمسّک به سیره و عملکرد سیدالشهداء علیه السلام، به خصوص در امور سیاسی و تبلیغی، بهترین گزینه است. چنانکه شیعیان در استنباط احکام فقهی و کلامی خویش، بیشترین بهره را از روایات صادقین علیهما السلام برده و می برند، یا در اصول حاکم بر اجرائیات حکومتی، بیشترین بهره را از سیره و کلام رسول خدا صلوات الله علیه و آله و امیرمومنان علیه السلام می گیرند.
ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که اگر تمسّک به سیره امام حسن مجتبی علیه السلام به معنی پذیرش ذلت و کنار آمدن با دشمنان است، باید گفت: اولا: با توضیحاتی که داده شد، این نسبت به هیچ وجه به امام حسن علیه السلام صحیح نیست؛ ثانیا: پذیرش آن صلح تحمیلی، تنها برای شرایط خاصّ آن دوران بود که امام حسن علیه السلام یاوری برای دستیابی به اهداف بلند خویش نیافت. اما امروزِ ما، به هیچ وجه، با آن دوران شباهتی ندارد که بخواهیم از این سیره و عملکرد خاصّ ایشان الگو بگیریم.
در پایان برای آشنایی با سیره امام مجتبی علیه السلام و فهم دقیق و درست زمانه ایشان و دلایل پذیرش صلح، چند کتاب معرفی میگردد:
– صلح امام حسن علیه السلام (سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام)، شهید مطهری، (مجموعه آثار، ج16، ص617).
– حیات فکری سیاسی ائمه علیهم السلام، رسول جعفریان، بخش امام حسن علیه السلام.
– صلح امام حسن علیه السلام، پر شکوه ترین نرمش قهرمانه تاریخ، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه سید علی خامنه ای.