۱۳۹۲/۰۳/۰۷
–
۵۳۳۱ بازدید
فرقه صوفیه چگونه است؟ آیا فرقه ای متناسب با احکام اسلامی و قرآنی است؟ فرقه صوفی گنابادی چگو نه و چیست؟
در پاسخ به مطالب زیر توجه کنید . الف. تصوف و صوفی گری1- دراویش و صوفیه فرقه هاى مختلفى دارند و نمى شود درباره همه آنها یکسان قضاوت کرد؛ طریقه تصوف تقریباً از قرن دوم به صورت یک مسلک معینی درآمده و تا قرن هفتم رو به تکامل بوده و قرنهای 7 و 8 اوج این مکتب است و از قرن نه تاکنون رو به نزول و انحطاط داشته . اگر نگوییم که تعریف تصوف غیرممکن است باید اعتراف کرد که بسیار مشکل است. در روشن شدن این مطلب کافی است که بدانیم که ابوالمنصور بغدادی حدود 1000 تعریف درباره تصوف جمع آوری کرده، (تاریخ تصوف، دکتر مهدیزاده، ص 4) و علت این مطلب این است که در تصوف در طول تاریخ دگرگونی های بسیار زیادی حاصل شده که تصوف در اسلام از زهد ابتدائی شروع تا اوج عرفان که امروزه بعضی عرفان را تکامل یافته تصوف می دانند علاوه بر اینکه در هر دوره در تصوف فرقه های گوناگون که حتی گاه در مقابل هم بودند پیدا شده اند که همین مکاتب متعدد گاه متضاد نشان می دهد که تصوف واقعاً دارای چهارچوب منظم و قابل تعریف نیست و رد کردن آن بصورت مطلق و یا قبول کردنش بنحو مطلق درست نیست لهذا باید آراء و عقاید فرقه خاصی از صوفیه را که ما شخصاً با آن مواجه هستیم مورد شناخت قرار دهیم تا بتوانیم بصورت مستدل قبول یا رد کنیم. 2-آشنایی از احوال صوفیه و تاریخچه آنها و پیدایش و علل آن در این مقال مختصر نمی گنجد, لهذا برای این که شما برادر عزیز به صورت کامل پی به حقیقت این فرقه ها ببرید، به منایع زیر مراجعه فرمائید.: 1. تاریخ تصوف , عباسعلی عمید زنجانی 2. عارف و صوفی چه می گوید, جواد تهرانی 3. تصوف و تشیع , هاشم معروف الحسنی , ترجمه : محمد صادق عارف 4. عرفان و تصوف , داود الهامی 5. فلسفه عرفان , دکتر سید یحیی یثربی 6. آشنائی با علوم اسلامی قسمت فلسفه و عرفان , شهید مطهری 7. دین عرفانی و عرفان دینی , علی شیروانی دو – 8-کتاب جلوه حق، تألیف آیت الله مکارم شیرازی
3- از آنجا که پرداختن تفصیلی در گنجایش این مختصر نیست به چند نکته اشاره میشود :
الف – اگر منظور از درویش گرى و علی اللهی، صِرف ذکر گفتن و عبادت و اظهار ارادت به حضرت على(ع) باشد وانحرافى در اعتقادات (مخصوصا توحید و معاد) وجود نداشته باشد و پایبند به انجام واجبات و ترک محرمات باشند؛ این نه تنها بد نیست، بلکه بسیار عالى نیز مى باشد.چنان که امام خمینى(ره) فرمودند: «اگر اهل حق (گروهى از دراویش) مى گویند على حق است پس ما هم اهل حق هستیم».
ب- در خصوص راهنمائی برای شناخت گروه صوفیه و راهکارهای مقابله با آن ابتداءً باید این نکته را یادآور شویم که برای این که ما یک اندیشه و مکتبی را قبول و یا رد کرده و با آن مقابله کنیم ابتداءً باید حقیقت آن اندیشه و مکتب را خوب بفهمیم و در مرحله بعد به نقادی عقل گذارده و اینکه آیا با ضروریات علمی و عقلی منافات دارد یا خیر و در مرحله سوم شخص صاحب مکتب و دین باید ملاحظه کند که این اندیشه و مکتب آیا با حقایق قطعی دینش همخوانی و سازگاری دارد یا خیر؟ بررسی مکتب تصوف هم از این قاعده مستثنی نیست.
4- یکی از ویژگیهای این فرقه که همه محققین به آن اعتراف کرده اند التقاطی بودن این مکتب است. بدین معنا که مبانی خود را از ادیان و مذاهب و اندیشه های گوناگون مانند اسلام، مسیحیت، هندو، بودا، زردشت گرفته و از مزج اینها تصوف ایجاد شده که همین التقاطی بودن باعث ایجاد تضادهای در درون این مکتب شده، (جلوه حق، آیت الله مکارم شیرازی، ص 24) و باعث شده که بعضی دعاوی آنها با عقل و بعضی با دین و بعضی با هر دو در تضاد باشد .
4- شکستن حریم احکام دین در زمینه های گوناگون و زیر پا نهادن احکام صریح و قطعی شریعت مانند ترک نماز، رقص و سماع، ترک ازدواج، ریاضت کشیهای سخت عزلت و گوشه نشینی، ایجاد خانقاه، خرقه پوشی، خرد کردن شخصیت خود از مشخصات این گروههاست . در ریاضت کشیهای ایشان درباره ابوبکر شبلی از بزرگان صوفیه نقل شده به اول که به مجاهده دست بر گرفت سالهای دراز نمک در چشم کشیدی تا در خواب نشود و گویند که هفت من نمک در چشم کرده بود، (تذکره الاولیاء، شیخ قربه الدین عطار، جلد 2، ص 164) و داستان معروف لُص (دزد) حمام _ که غزالی از یکی از شیوخ بنام ابن کزینی نقل می کند که: من زمانی وارد یکی از مناطق شدم و در آنجا حسن سابقه ای پیدا کردم. برای نجات از این حسن شهرت روزی به گرمابه ای رفتم و لباس گرانبهائی را دزدیده از گرمابه خارج شدم مردم دویدند مرا گرفته جامعه های گرانبها از من برکندند پس از این واقعه در میان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به این وسیله نفس من راحت شد!! و غزالی هم این عمل را تأیید کرده که باعث تعجب دانشمند بزرگ ابن جوزی شده که می گوید آیا هیچ راهی صحیح برای اصلاحی قلب نبود که به این گونه امور بپردازند و آیا رواست که مسلمان بر خود نام دزد نهد. اعتقادى فراوانى در بین آنها وجود دارد. به عنوان مثال گروهى از آنها ذکر مى گویند؛ ولى نماز نمى خوانند و مى گویند انسان مى تواند به جایى برسد که نیازى به شریعت نداشته باشد و گروهى دیگر حضرت على(ع) را خدا مى دانند و گروهى هم مى گویندحضرت على(ع) خدا نیست؛ ولى مخلوق هم نیست و به جاى روزه ماه رمضان فقط سه روز روزه مى گیرند و… که همه اینها مخالف صریح آیات قرآن وادله معتبر شرعى است. . درباره بایزد بسطامی که در میان صوفیه مقام فوق العاده ای دارد بطوری که او را سلطان العارفین ملقب کرده اند نقل شده روزی مردی پیش او آمد بایزید گفت: کجا می روی؟ گفت به حج خانه خدا گفت چه داری گفت دویست درهم. گفت: آن را بمن بده که صاحب عیالم و هفت بار دور یمن بگرد و باز گرد که حج تو همین است! و بالا تر از این شیخ عطار نقل می کند که بایزد را گفتند روز قیامت که می شود مردم در زیر لوای محمد(ص)، جمع می شوند گفت به خدا قسم که لوای و پرچم من از لوای محمد بزرگتر است، (تذکره الاولیاء، ج 2، ص 112). و جمله ما اعظم شأنی که فقط در حق خداوند متعال سزاوار است گفته شود همیشه ورد زبان او بوده به این معنا که چه مقامم بالا است و صدها نمونه از این قبیل کفریات از این شخص که به عقیده خود صوفیها بعنوان بزرگترین صوفی مطرح شده داریم وانگهی صوفیه قائل به شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم است به گونه ای که اگر فردی به حقیقت رسید دیگر نیاز به شریعت را در خود احساس نمی کند. در صورتی که بنای اهلبیت (ع ) بر این بوده است که تأکید می کردند بر ظاهر شریعت محمدی (ص ). و خود ظاهر اگر درست باشد به دوستی باطن کمک خواهد کرد – الظاهر عنوان الباطن – و اضافه بر اینها ائمه (ع ) از این تیپ افراد ناراضی بودند چنان که امام صادق (ع ) در جوابی به سفیان ثوری به این مهم اشاره نمود.
البته ممکن است، شخص خاصى از دراویش، هیچ یک از اشکالات ذکر شده را نداشته باشد و مقید به اصول و فروع دین باشد که در واقع خارج از آن مسلک خواهد بود.
5- از نظر نقلی کتابهایی به جمع آوری روایاتی که درباره صوفیه وارد شده پرداخته اند که از همه مهمتر دو کتاب است یکی کتاب حدیقه الشیعه محقق اردبیلی و دیگری کتاب الاثنی عشریه شیخ حر عاملی که هر دو از دانشمندان بسیار معروف شیعه هستند. برای نمونه فقط یک حدیث معتبر و صحیح که در هر دو کتاب ذکر شده بسنده می کنیم. بزنطی و اسماعیل ابن بزیع از امام رضا(ع) نقل می کنند، قال علی ابن موسی(ع) من ذکر عنده الصوفیه و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منا و من انکرهم فکانما جاهد الکفار بین یدی رسول الله(ص)، امام رضا(ع) فرمود هر کس در نزد او از صوفیه ذکری بشود و به زبان و دل ایشان را انکار ننماید چنین کسی از ما نیست و هر کسی صوفیه را انکار کرد مانند کسی است که در راه خدا و در حضور رسول خدا(ص) جهاد کرده باشد، (الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 32 و حدیقه الشیعه، محقق اردبیلی، ص 563). که به خاطر این روایات و بعضی دعاوی بزرگان این گروه و فتاوای خاص آنها معمولاً علماء و فقهاء شیعه با این فرقه مخالفت کرده و به ابطال عقاید آنان پرداخته اند و در رد عقاید آنان کتاب نوشته اند. اخیرا آیت الله مکارم شیرازی کتابی در رد ایشان نوشته است .
6- بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیت هاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سیاسى جامعه، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف و به اصطلاح رهبانیت، چیزى است که با طبیعت اسلام سازگار نبوده و نیست. هر چقدر بتوان از عرفان دفاع کرد، از مشى صوفیانه – که مهم ترین رکن آن در عرصه زهد به صورت یک شغل است – نمى توان دفاع کرد. امام على«علیه السلام» در رسیدگى به بینوایان، ساده زیستى و اجتناب از کمترین لذایذ دنیوى، اجراى عدالت و حفظ و رعایت بیت المال، اخلاق نیکو و ایثار، سخاوت، صلابت، شجاعت، عبادت و درایت سرآمد روزگار بود؛ با این حال در صحنه سیاست و کارزار حضور دائمى و همیشگى داشت. او خود مدت کوتاهى متصدى امر حکومت گشت و در زمان هاى دیگر، که در کنار بود همچون ناظرى دقیق، اعمال حاکمان را تحت نظارت داشت. او هیچ گاه به زهد به عنوان یک شغل _ که باعث کنار گذاشتن دیگر مسولیت ها گردد _ نمى نگریست.
لهذا گرچه ممکن است بعضی گفته های آنها هم خوب و درست باشد ولی غالب مطالب آنها مخالف با عقل و دین و شریعت است .
7- دین، داراى سه رکن اساسى است که ما از آنها به نظام اعتقادى، نظام ارزشى یا اخلاقى و نظام فقهى یاد مى کنیم. هیچ دینى بدون سه رکن پیش گفته، تحقق پذیر نیست و در شناخت دین، معرفت به هر سه رکن، بایسته و ضرورى است. اگر فردى تنها به یکى از این سه رکن توجه کرده و آن را فراگیرد دانش و نگرش دینى او ناقص خواهد بود. صوفیان با تمامى شعبه ها و فرقه هاى گوناگون خود، نگرشى یک سویه و ناقص به دین دارند و عمده آموزه هاى دین را در اخلاق مى بینند. حتى در این بخش نیز این آموزه ها را به طور کامل از کلمات گهربار ائمه«علیهم السلام» و به خصوص حضرت على«علیه السلام» درنیافته اند. نظام فقهى آنان بسیار اندک است و بدعت هایى در آن دیده مى شود و نظام اعتقادى مستحکم، منسجم و مستدل ندارند.
8- مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه می نمایاند که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله آنها از میان اهل سنت برخاسته اند. و تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه یک مرشدی نمی توان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت باشد, (عرفان و تصوف , ص 316, الهامی , داود). در حدیثی از امام حسن عسکری (ع ) نقل شده که از امام صادق (ع ) پرسیدند ابو هاشم کوفی چگونه آدمی است فرمود: وی شخص فاسدالعقیده ای بوده و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد, (سفینه البحار, ج 2, ص 57, نقل از کتاب تاریخ تصوف , عمید زنجانی , ص 185).
9- باید نیک دانست بهترین بستر برای رشد و تهذیب و سلوک و مجاهده نفسانی تعالیم اسلام است که در متون دینی – قرآن , سنت نبوی , و احادیث اهل بیت (ع ) – آمده است و قرآن و عترت برای هر سالک الی الله دستگیره محکم و چراغ پرفروغ است . و از انوار عرفان التقاطی متصوفه بی نیاز می سازد. .
ابن عربی که در عرفان اسلامی جایگاه والایی دارد می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!… حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبایی دراین باره فرموده اند: اینکه از بعضی شنیده شده است که میگویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است. (مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان.
آیت الله بهجت در فرمایشی عمیق این مهم را این گونه یادآور شده اند: مگر می شود راهی برای رسیدن به خداوند باشد و آن را خداوند از طریق پیامبرانش به مردم نرسانده باشد؟)
لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسیدن به خداوند جدای از احکام باشد در ان صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بی جواب خواهد بود .
10- نکته ای که نباید از آن غفلت نمود این است که دراویشی که فعلا مطرح می باشند و جلسات و حلقات ذکر و ورد دارند در حقیقت چیزی جدا از تصوف بوده و بنوعی کلاه بردار و کاسب محسوب می شوند. مشکلى که در عموم فرقه هاى صوفیه به خصوص در دوران حاضر پیش آمده دورى رؤساى آنها از شیوه ى علما و اتکا بر تأویلات و اصرار بر جدایى از شیوه عالمان فقه مى باشد وگرنه بسیارى از عارفان و صوفیان برجسته در گذشته از عالمان نامدار در علوم مختلف اسلامى بوده اند و خود آنان از شیوه هاى علمى در فقه و سایر رشته هاى معارف اسلامى بهره مى بردند ولى صوفیه در زمان ما بیشتر بر تأویل دین و متون دینى و دورى از شریعت استوار گذشته است. البته این منحصر به دوران ما نیست و شخصیت هاى برجسته اى همچون صدرالمتألهین شیرازى که نسبت به عرفان و عرفا نظر مثبت داشته در رد بعضى از صوفیه و عقاید باطل آنان کتاب نوشته است .
11- نکته قابل ذکر این که انجام برخی کارهای به ظاهرعجیب توسط گروه های اشاره شده ، محصول پرورش توانایی ها و مهارتهایی در خودشان است. آنها با تمرین و انجام برخی از ریاضت ها به چنین مهارت هایی دست می یابند و هیچ ارتباط خاصی با گفتن ذکر کلمه هو ندارد و با اموری چون کرامات اولیای خدا و معجزه امامان و پیامبران تفاوت ماهوی دارد. شاهد بر این مطلب این است که بسیاری از دیگر فرقه های صوفیه هستند که این اذکار را مرتب بر زبان تکرار می کنند ولی فاقد چنین مهارت ها و توانایی هایی هستند .
12- وظیفه ما در مرحله اول تقویت بنیه فکری خود ، در مرحله بعد اگاه سازی دیگران است . البته باید توجه داشت مشاجره و درگیری لفظی و یا فیزیکی با این گروهها مناسب نیست ، چرا که مذهب شیعه دارای پشتوانه ای محکم ، واز منطقی قوی برخوردار است بنابر این بهترین روش مقابله با انها ، مقابله فکری است.
12- در پایان، جهت مطالعه بیشتر کتاب های ذیل پیشنهاد می شوند:
ـ تاریخ تصوف، عباسعلی عمید زنجانی
ـ عرفان و تصوف، داود الهامی
ـ در کوی صوفیان، سید تقی واحدی صالح علیشاه
ـ آن سوی صوفیگری، احمد باقریان ساروی
ـ فرقه صوفیان، سید محمد محدث
ـ رویشگاه تصوف، سید محمد حسین فقیه ایمانی
ـ نگرشی دیگر بر تصوف، شهاب الدین کاکویی
ـ جلوه حق، آیت الله العظمی مکارم شیرازی
ـ مناظرات و مکاتبات، محمد مردانی
ـ رهبران ضلالت، امیر علی مستوفیان
ـ عارف و صوفی چه می گویند، میرزا جواد تهرانی
ب. فرقه دراویش گنابادی
معرفی اجمالی سلسله نعمت اللهیه گنابادیه :
مؤسس این سلسله را شخصی به نام شاه نعمت الله ولی می دانند. البته شاه نعمت الله خود اقدام به تشکیل این فرقه ننموده بلکه به دلیل تأثیرات عمیق اندیشه های او بر این فرقه و رهبران فرقه که از فرزندان او به شمار می رفتند، شاه نعمت الله را بانی این فرقه می دانند. رهبری سلسله های صوفی بر عهده اشخاصی با نام قطب می باشد و اقطاب این سلسله ها برای اعتبار بخشیدن به خود، نسبتشان را به ائمه معصوم علیهم السلام می رسانند. آنان بر این عقیده اند که امور طریقت ملت، از طرف امام معصوم بر عهده اقطاب تصوف قرار گرفته و آنان جانشینان ائمه در این امر می باشند. سلسله نعمت اللهیه نیز از این امر مستثنی نبوده و نسبت اقطاب خود را به امام هشتم علیه السلام و از ایشان به حضرت امیر علیه السلام می رسانند. قطب سی و نهم این سلسله سلطان محمد گنابادی بود که از زمان او به بعد این سلسله با نام نعمت اللهیه گنابادیه مشهور گردید. البته لازم به ذکر است که در قرون دوازدهم و سیزدهم مدعیانی در قطبیت این سلسله پیدا شدند که هر یک خود را دارای اجازه نامه کتبی از قطب قبل برای ریاست بر این سلسله می دانستند. اما شاخه گنابادیه نسبت به دیگر اقطاب مدعی از معروفیت بیشتری برخوردار می باشد .
اصول این فرقه :
اکثر احکام آنها تقریبا با مذهب شیعه اثنی عشری مشابه است اما بزرگترین تفاوتشان با ما شیعیان اثنی عشری این است که در زمان غیبت حضرت قائم علیه السلام تا زمان فعلی معتقد به قطبیت 40 نفر هستند و خود را پیرو آنها دانسته و این قطب ها برای پیروان در واقع حکم امام را دارند و خودشان را فدایی و بنده قطب دانسته و از پسوندهایی که شیعیان بعد از اسم امام زمان علیه السلام می گویند مثل : روحی لتراب مقدمه فداه و غیره برای قطبشان استفاده می کنند . آنها در واقع با روحانیت و مراجع تقلید اختلاف داشته و اصل مرجع تقلید در شیعه اثنی عشری را تنها جانشین امامان معصوم در امر شریعت می دانند. بر این اساس ولایت فقیه را رهبر طریقتی و معنوی ندانسته و قطب خود را رهبر طریقت می دانند که همه باید مرید همان قطب باشند. از ویژگی های بارز این سلسله این است که به خلاف دیگر سلاسل تصوف، گوشه گیر نبوده و در مسائل اجتماعی و سیاسی حضور فعال دارند و خود را از جامعه دور نگاه نمی دارند، مانند برخی از سلاسل دیگر چون خاکساریه دارای لباس خاص و خرقه پشمینه نمی باشندو جامه مخصوص ندارند، به کسب و کار اهمیت داده و مانند برخی از سلاسل به گدایی و دریوزگی اشتغال ندارند و این که خود را شیعه اثنی عشری دانسته و مقید به احکام شرعی معرفی می نمایند .
ذکر پاره ای از احکام و عقاید این سلسله :
ولایت: ولایت در دیدگاه آنان عبارت است از پذیرش بیعت امامان معصوم و در زمان غیبت پذیرش بیعت اقطاب، تا کسی این بیعت را انجام ندهد گرچه همه عمر به عبادت و طاعت مشغول باشد، فایدهای ندارد. هنگامی که چنین بیعتی حاصل شد صورت ملکوتی قطب وارد قلب می شود و خداوند حیا می کند شخص بیعت کننده را اگر چه از فاجران باشد، عذاب کند .
اقطاب، محدّث هستند: در دیدگاه ایشان هر سخنی که قطب بگوید در حکم احادیث ائمه اطهار بوده و لازم است تبعیت شود .
شریک بودن با پیامبر در برخی از احکام: اقطاب در بعضی از احکام نظیر حرام بودن همسران پیامبر بر مؤمنان دیگر، با ایشان شریک بوده و در نبیجه همسران آنان بر مریدان حرام می باشند و بعد از وفات اقطاب کسی حق ازدواج با همسران آنان را ندارد .
منحصر بودن طی کردن راه سیر و سلوک در این سلسله: اقطاب این سلسله بر این عقیده اند که دیگر سلاسل تصوف بر حق نبوده و تنها راه طی کمال و رسیدن به خداوند از طریق سیر و سلوک اقطاب این سلسله امکان دارد .
نیاز به إذن در امامت جماعت: تنها کسی می تواند به امامت جماعت منصوب باشد که از جانب قطب یا نماینده قطب اجازه داشته باشد. در نتیجه شرایطی که در احکام برای امامت جماعت آمده است کفایت از امامت نمی کند بلکه اگر کسی آن شرایط را داشته باشد اما مأذون از قطب نباشد، صلاحیت امامت ندارد .
مصافحه با اقطاب و ممنوعیت مصافحه با دیگران: از جمله آداب این سلسله مصافحه فقری می باشد. که به روش مخصوصی به یکدیگر دست داده و دست یکدیگر را می بوسند. قطب حق مصافحه با تمامی مریدان اعم از مرد و زن، پیر یا جوان را دارد و بر طبق فرمایشات قطب، مصافحه تنها بین مریدان و قطب انجام می گیرد و نه خارج از سلسله .
عشریه: یکی از اعتقادات جدی این فرقه ، پرداخت عشریه به قطب به جای خمس و زکات است. به این ترتیب که هر صوفی باید یک دهم درآمد خود را به قطب یا نماینده قطب بپردازد .
سلطان محمد گنابادی در این زمینه می گوید :
یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود؛ مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود .
( نابغه علم و عرفان، ص203-204 ).
سماع و غنا: در این سلسله به خلاف سلاسل دیگر صوفیه، سماع و غنا ممنوع می باشد .
تقید به شارب و سبیل: آنان مقید به بلند گذاشتن سبیل خود بوده و این برای اقطاب اجباری است. بر طبق باور این سلسله مرید و قطب مشغول طواف محبوب است و در طواف کوتاه کردن موها ممنوع می باشد، و این مطلب در دیدگاه ایشان فقط بر شارب صدق می کند. البته شاید شارب به عنوان سمبلی برای چنین عقیده ای باشد .
تعدد زوجات در این سلسله ممنوع است .
مرید عقیده دارد که قطب عالم به غیب بوده و حتی در پنهان می تواند اعمال مرید را ببیند و اعمال بد مرید حکم خنجری در قلب قطب می باشد .
قضاوت در مورد این سلسله :
سلسله گنابادیه از چند جهت دارای اشکال است که به برخی از مهمترین آن ها تنها اشاره ای می نماییم و شما را به کتاب گنابادیه، عقاید و تاریخ از علی حسن بیگی، ارجاع می دهیم .
مهمترین اشکال این سلسله، جدایی طریقت از شریعت از زمان معصوم می باشد. آنان معتقدند که شریعت بعد از معصوم به فقها رسیده و طریقت به اقطاب این سلسله. این عقیده تالی فاسد زیادی دارد. از جمله این که می توان فقیهی جامع شرایط پیدا کرد که از عنصر معنویت و تقوا خالی باشد و می توان قطبی پیدا کرد، که خود احکام را نفهمد و به ارشاد معنوی مریدان بپردازد .
از جمله اشکالات دیگر این فرقه، مقام بالایی است که برای اقطاب خود قائل بوده و آنان را همطراز امامان می شمارند. مقاماتی که حتی ما برای فقهای بارز شیعه قائل نیستیم و به تبع این مقامات به دست بوسی، پابوسی و حتی سجده بر اقطاب خود می پردازند .
دیگر اشکال این فرقه پرداخت عشریه است. که در هیچ روایتی و آیه ای بر آن تاکید نشده و از مصادیق بارز بدعت در دین محسوب می شود و به تبع آن دو فرع مهم از فروع دین را کنار گذاشته و به آن بی اعتنا می باشند .
این سلسله گر چه به صراحت بر این عقیده نیستند که اقطاب به دلیل طی مسیر و وصول به خداوند به عبادت نیازی ندارند و عبادت مخصوص بندگان است، اما در عمل بر طبق مشاهدات، بی مبالاتی برخی از اقطاب را نسبت به احکام عبادی می توان دید .
همطراز دانستن سخنان اقطاب با احادیث اهل بیت از بدعت های دیگر این سلسله در دین است. و آن چه در پایان باید به آن پرداخت این است که اگر به حقیقت، تنها راه رسیدن به خداوند متابعت از این سلسله می باشد پس آن همه اختلافات بر سر قطبیت سلسله نعمت اللهیه که همه آنان خود را بر حق می شمردند چیست؟ و ا زکجا می توان فهمید که دیگر مدعیان قطبیت حقیقت را نگفته اند. به خصوص که قطبیت در این سلسله با اجازه نامه کتبی قطب قبل صورت میگرفته و جالب است که همه مدعیان دارای چنین اجازه کتبی بوده اند .
کوتاه سخن این که گر چه بسیاری از عقاید این سلسله با شیعه و دین ما مطابقت دارد اما با بدعت های زیادی در آمیخته و چنین امری دوری از این سلسله ها و گرایش به معنویت حقیقی که حاصل تلاش عرفای راستین از جمله علامه طباطبائی ها و … می باشد را ضروری می نماید .
3- از آنجا که پرداختن تفصیلی در گنجایش این مختصر نیست به چند نکته اشاره میشود :
الف – اگر منظور از درویش گرى و علی اللهی، صِرف ذکر گفتن و عبادت و اظهار ارادت به حضرت على(ع) باشد وانحرافى در اعتقادات (مخصوصا توحید و معاد) وجود نداشته باشد و پایبند به انجام واجبات و ترک محرمات باشند؛ این نه تنها بد نیست، بلکه بسیار عالى نیز مى باشد.چنان که امام خمینى(ره) فرمودند: «اگر اهل حق (گروهى از دراویش) مى گویند على حق است پس ما هم اهل حق هستیم».
ب- در خصوص راهنمائی برای شناخت گروه صوفیه و راهکارهای مقابله با آن ابتداءً باید این نکته را یادآور شویم که برای این که ما یک اندیشه و مکتبی را قبول و یا رد کرده و با آن مقابله کنیم ابتداءً باید حقیقت آن اندیشه و مکتب را خوب بفهمیم و در مرحله بعد به نقادی عقل گذارده و اینکه آیا با ضروریات علمی و عقلی منافات دارد یا خیر و در مرحله سوم شخص صاحب مکتب و دین باید ملاحظه کند که این اندیشه و مکتب آیا با حقایق قطعی دینش همخوانی و سازگاری دارد یا خیر؟ بررسی مکتب تصوف هم از این قاعده مستثنی نیست.
4- یکی از ویژگیهای این فرقه که همه محققین به آن اعتراف کرده اند التقاطی بودن این مکتب است. بدین معنا که مبانی خود را از ادیان و مذاهب و اندیشه های گوناگون مانند اسلام، مسیحیت، هندو، بودا، زردشت گرفته و از مزج اینها تصوف ایجاد شده که همین التقاطی بودن باعث ایجاد تضادهای در درون این مکتب شده، (جلوه حق، آیت الله مکارم شیرازی، ص 24) و باعث شده که بعضی دعاوی آنها با عقل و بعضی با دین و بعضی با هر دو در تضاد باشد .
4- شکستن حریم احکام دین در زمینه های گوناگون و زیر پا نهادن احکام صریح و قطعی شریعت مانند ترک نماز، رقص و سماع، ترک ازدواج، ریاضت کشیهای سخت عزلت و گوشه نشینی، ایجاد خانقاه، خرقه پوشی، خرد کردن شخصیت خود از مشخصات این گروههاست . در ریاضت کشیهای ایشان درباره ابوبکر شبلی از بزرگان صوفیه نقل شده به اول که به مجاهده دست بر گرفت سالهای دراز نمک در چشم کشیدی تا در خواب نشود و گویند که هفت من نمک در چشم کرده بود، (تذکره الاولیاء، شیخ قربه الدین عطار، جلد 2، ص 164) و داستان معروف لُص (دزد) حمام _ که غزالی از یکی از شیوخ بنام ابن کزینی نقل می کند که: من زمانی وارد یکی از مناطق شدم و در آنجا حسن سابقه ای پیدا کردم. برای نجات از این حسن شهرت روزی به گرمابه ای رفتم و لباس گرانبهائی را دزدیده از گرمابه خارج شدم مردم دویدند مرا گرفته جامعه های گرانبها از من برکندند پس از این واقعه در میان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به این وسیله نفس من راحت شد!! و غزالی هم این عمل را تأیید کرده که باعث تعجب دانشمند بزرگ ابن جوزی شده که می گوید آیا هیچ راهی صحیح برای اصلاحی قلب نبود که به این گونه امور بپردازند و آیا رواست که مسلمان بر خود نام دزد نهد. اعتقادى فراوانى در بین آنها وجود دارد. به عنوان مثال گروهى از آنها ذکر مى گویند؛ ولى نماز نمى خوانند و مى گویند انسان مى تواند به جایى برسد که نیازى به شریعت نداشته باشد و گروهى دیگر حضرت على(ع) را خدا مى دانند و گروهى هم مى گویندحضرت على(ع) خدا نیست؛ ولى مخلوق هم نیست و به جاى روزه ماه رمضان فقط سه روز روزه مى گیرند و… که همه اینها مخالف صریح آیات قرآن وادله معتبر شرعى است. . درباره بایزد بسطامی که در میان صوفیه مقام فوق العاده ای دارد بطوری که او را سلطان العارفین ملقب کرده اند نقل شده روزی مردی پیش او آمد بایزید گفت: کجا می روی؟ گفت به حج خانه خدا گفت چه داری گفت دویست درهم. گفت: آن را بمن بده که صاحب عیالم و هفت بار دور یمن بگرد و باز گرد که حج تو همین است! و بالا تر از این شیخ عطار نقل می کند که بایزد را گفتند روز قیامت که می شود مردم در زیر لوای محمد(ص)، جمع می شوند گفت به خدا قسم که لوای و پرچم من از لوای محمد بزرگتر است، (تذکره الاولیاء، ج 2، ص 112). و جمله ما اعظم شأنی که فقط در حق خداوند متعال سزاوار است گفته شود همیشه ورد زبان او بوده به این معنا که چه مقامم بالا است و صدها نمونه از این قبیل کفریات از این شخص که به عقیده خود صوفیها بعنوان بزرگترین صوفی مطرح شده داریم وانگهی صوفیه قائل به شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم است به گونه ای که اگر فردی به حقیقت رسید دیگر نیاز به شریعت را در خود احساس نمی کند. در صورتی که بنای اهلبیت (ع ) بر این بوده است که تأکید می کردند بر ظاهر شریعت محمدی (ص ). و خود ظاهر اگر درست باشد به دوستی باطن کمک خواهد کرد – الظاهر عنوان الباطن – و اضافه بر اینها ائمه (ع ) از این تیپ افراد ناراضی بودند چنان که امام صادق (ع ) در جوابی به سفیان ثوری به این مهم اشاره نمود.
البته ممکن است، شخص خاصى از دراویش، هیچ یک از اشکالات ذکر شده را نداشته باشد و مقید به اصول و فروع دین باشد که در واقع خارج از آن مسلک خواهد بود.
5- از نظر نقلی کتابهایی به جمع آوری روایاتی که درباره صوفیه وارد شده پرداخته اند که از همه مهمتر دو کتاب است یکی کتاب حدیقه الشیعه محقق اردبیلی و دیگری کتاب الاثنی عشریه شیخ حر عاملی که هر دو از دانشمندان بسیار معروف شیعه هستند. برای نمونه فقط یک حدیث معتبر و صحیح که در هر دو کتاب ذکر شده بسنده می کنیم. بزنطی و اسماعیل ابن بزیع از امام رضا(ع) نقل می کنند، قال علی ابن موسی(ع) من ذکر عنده الصوفیه و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منا و من انکرهم فکانما جاهد الکفار بین یدی رسول الله(ص)، امام رضا(ع) فرمود هر کس در نزد او از صوفیه ذکری بشود و به زبان و دل ایشان را انکار ننماید چنین کسی از ما نیست و هر کسی صوفیه را انکار کرد مانند کسی است که در راه خدا و در حضور رسول خدا(ص) جهاد کرده باشد، (الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 32 و حدیقه الشیعه، محقق اردبیلی، ص 563). که به خاطر این روایات و بعضی دعاوی بزرگان این گروه و فتاوای خاص آنها معمولاً علماء و فقهاء شیعه با این فرقه مخالفت کرده و به ابطال عقاید آنان پرداخته اند و در رد عقاید آنان کتاب نوشته اند. اخیرا آیت الله مکارم شیرازی کتابی در رد ایشان نوشته است .
6- بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیت هاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سیاسى جامعه، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف و به اصطلاح رهبانیت، چیزى است که با طبیعت اسلام سازگار نبوده و نیست. هر چقدر بتوان از عرفان دفاع کرد، از مشى صوفیانه – که مهم ترین رکن آن در عرصه زهد به صورت یک شغل است – نمى توان دفاع کرد. امام على«علیه السلام» در رسیدگى به بینوایان، ساده زیستى و اجتناب از کمترین لذایذ دنیوى، اجراى عدالت و حفظ و رعایت بیت المال، اخلاق نیکو و ایثار، سخاوت، صلابت، شجاعت، عبادت و درایت سرآمد روزگار بود؛ با این حال در صحنه سیاست و کارزار حضور دائمى و همیشگى داشت. او خود مدت کوتاهى متصدى امر حکومت گشت و در زمان هاى دیگر، که در کنار بود همچون ناظرى دقیق، اعمال حاکمان را تحت نظارت داشت. او هیچ گاه به زهد به عنوان یک شغل _ که باعث کنار گذاشتن دیگر مسولیت ها گردد _ نمى نگریست.
لهذا گرچه ممکن است بعضی گفته های آنها هم خوب و درست باشد ولی غالب مطالب آنها مخالف با عقل و دین و شریعت است .
7- دین، داراى سه رکن اساسى است که ما از آنها به نظام اعتقادى، نظام ارزشى یا اخلاقى و نظام فقهى یاد مى کنیم. هیچ دینى بدون سه رکن پیش گفته، تحقق پذیر نیست و در شناخت دین، معرفت به هر سه رکن، بایسته و ضرورى است. اگر فردى تنها به یکى از این سه رکن توجه کرده و آن را فراگیرد دانش و نگرش دینى او ناقص خواهد بود. صوفیان با تمامى شعبه ها و فرقه هاى گوناگون خود، نگرشى یک سویه و ناقص به دین دارند و عمده آموزه هاى دین را در اخلاق مى بینند. حتى در این بخش نیز این آموزه ها را به طور کامل از کلمات گهربار ائمه«علیهم السلام» و به خصوص حضرت على«علیه السلام» درنیافته اند. نظام فقهى آنان بسیار اندک است و بدعت هایى در آن دیده مى شود و نظام اعتقادى مستحکم، منسجم و مستدل ندارند.
8- مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه می نمایاند که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله آنها از میان اهل سنت برخاسته اند. و تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه یک مرشدی نمی توان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت باشد, (عرفان و تصوف , ص 316, الهامی , داود). در حدیثی از امام حسن عسکری (ع ) نقل شده که از امام صادق (ع ) پرسیدند ابو هاشم کوفی چگونه آدمی است فرمود: وی شخص فاسدالعقیده ای بوده و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد, (سفینه البحار, ج 2, ص 57, نقل از کتاب تاریخ تصوف , عمید زنجانی , ص 185).
9- باید نیک دانست بهترین بستر برای رشد و تهذیب و سلوک و مجاهده نفسانی تعالیم اسلام است که در متون دینی – قرآن , سنت نبوی , و احادیث اهل بیت (ع ) – آمده است و قرآن و عترت برای هر سالک الی الله دستگیره محکم و چراغ پرفروغ است . و از انوار عرفان التقاطی متصوفه بی نیاز می سازد. .
ابن عربی که در عرفان اسلامی جایگاه والایی دارد می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!… حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبایی دراین باره فرموده اند: اینکه از بعضی شنیده شده است که میگویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است. (مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان.
آیت الله بهجت در فرمایشی عمیق این مهم را این گونه یادآور شده اند: مگر می شود راهی برای رسیدن به خداوند باشد و آن را خداوند از طریق پیامبرانش به مردم نرسانده باشد؟)
لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسیدن به خداوند جدای از احکام باشد در ان صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بی جواب خواهد بود .
10- نکته ای که نباید از آن غفلت نمود این است که دراویشی که فعلا مطرح می باشند و جلسات و حلقات ذکر و ورد دارند در حقیقت چیزی جدا از تصوف بوده و بنوعی کلاه بردار و کاسب محسوب می شوند. مشکلى که در عموم فرقه هاى صوفیه به خصوص در دوران حاضر پیش آمده دورى رؤساى آنها از شیوه ى علما و اتکا بر تأویلات و اصرار بر جدایى از شیوه عالمان فقه مى باشد وگرنه بسیارى از عارفان و صوفیان برجسته در گذشته از عالمان نامدار در علوم مختلف اسلامى بوده اند و خود آنان از شیوه هاى علمى در فقه و سایر رشته هاى معارف اسلامى بهره مى بردند ولى صوفیه در زمان ما بیشتر بر تأویل دین و متون دینى و دورى از شریعت استوار گذشته است. البته این منحصر به دوران ما نیست و شخصیت هاى برجسته اى همچون صدرالمتألهین شیرازى که نسبت به عرفان و عرفا نظر مثبت داشته در رد بعضى از صوفیه و عقاید باطل آنان کتاب نوشته است .
11- نکته قابل ذکر این که انجام برخی کارهای به ظاهرعجیب توسط گروه های اشاره شده ، محصول پرورش توانایی ها و مهارتهایی در خودشان است. آنها با تمرین و انجام برخی از ریاضت ها به چنین مهارت هایی دست می یابند و هیچ ارتباط خاصی با گفتن ذکر کلمه هو ندارد و با اموری چون کرامات اولیای خدا و معجزه امامان و پیامبران تفاوت ماهوی دارد. شاهد بر این مطلب این است که بسیاری از دیگر فرقه های صوفیه هستند که این اذکار را مرتب بر زبان تکرار می کنند ولی فاقد چنین مهارت ها و توانایی هایی هستند .
12- وظیفه ما در مرحله اول تقویت بنیه فکری خود ، در مرحله بعد اگاه سازی دیگران است . البته باید توجه داشت مشاجره و درگیری لفظی و یا فیزیکی با این گروهها مناسب نیست ، چرا که مذهب شیعه دارای پشتوانه ای محکم ، واز منطقی قوی برخوردار است بنابر این بهترین روش مقابله با انها ، مقابله فکری است.
12- در پایان، جهت مطالعه بیشتر کتاب های ذیل پیشنهاد می شوند:
ـ تاریخ تصوف، عباسعلی عمید زنجانی
ـ عرفان و تصوف، داود الهامی
ـ در کوی صوفیان، سید تقی واحدی صالح علیشاه
ـ آن سوی صوفیگری، احمد باقریان ساروی
ـ فرقه صوفیان، سید محمد محدث
ـ رویشگاه تصوف، سید محمد حسین فقیه ایمانی
ـ نگرشی دیگر بر تصوف، شهاب الدین کاکویی
ـ جلوه حق، آیت الله العظمی مکارم شیرازی
ـ مناظرات و مکاتبات، محمد مردانی
ـ رهبران ضلالت، امیر علی مستوفیان
ـ عارف و صوفی چه می گویند، میرزا جواد تهرانی
ب. فرقه دراویش گنابادی
معرفی اجمالی سلسله نعمت اللهیه گنابادیه :
مؤسس این سلسله را شخصی به نام شاه نعمت الله ولی می دانند. البته شاه نعمت الله خود اقدام به تشکیل این فرقه ننموده بلکه به دلیل تأثیرات عمیق اندیشه های او بر این فرقه و رهبران فرقه که از فرزندان او به شمار می رفتند، شاه نعمت الله را بانی این فرقه می دانند. رهبری سلسله های صوفی بر عهده اشخاصی با نام قطب می باشد و اقطاب این سلسله ها برای اعتبار بخشیدن به خود، نسبتشان را به ائمه معصوم علیهم السلام می رسانند. آنان بر این عقیده اند که امور طریقت ملت، از طرف امام معصوم بر عهده اقطاب تصوف قرار گرفته و آنان جانشینان ائمه در این امر می باشند. سلسله نعمت اللهیه نیز از این امر مستثنی نبوده و نسبت اقطاب خود را به امام هشتم علیه السلام و از ایشان به حضرت امیر علیه السلام می رسانند. قطب سی و نهم این سلسله سلطان محمد گنابادی بود که از زمان او به بعد این سلسله با نام نعمت اللهیه گنابادیه مشهور گردید. البته لازم به ذکر است که در قرون دوازدهم و سیزدهم مدعیانی در قطبیت این سلسله پیدا شدند که هر یک خود را دارای اجازه نامه کتبی از قطب قبل برای ریاست بر این سلسله می دانستند. اما شاخه گنابادیه نسبت به دیگر اقطاب مدعی از معروفیت بیشتری برخوردار می باشد .
اصول این فرقه :
اکثر احکام آنها تقریبا با مذهب شیعه اثنی عشری مشابه است اما بزرگترین تفاوتشان با ما شیعیان اثنی عشری این است که در زمان غیبت حضرت قائم علیه السلام تا زمان فعلی معتقد به قطبیت 40 نفر هستند و خود را پیرو آنها دانسته و این قطب ها برای پیروان در واقع حکم امام را دارند و خودشان را فدایی و بنده قطب دانسته و از پسوندهایی که شیعیان بعد از اسم امام زمان علیه السلام می گویند مثل : روحی لتراب مقدمه فداه و غیره برای قطبشان استفاده می کنند . آنها در واقع با روحانیت و مراجع تقلید اختلاف داشته و اصل مرجع تقلید در شیعه اثنی عشری را تنها جانشین امامان معصوم در امر شریعت می دانند. بر این اساس ولایت فقیه را رهبر طریقتی و معنوی ندانسته و قطب خود را رهبر طریقت می دانند که همه باید مرید همان قطب باشند. از ویژگی های بارز این سلسله این است که به خلاف دیگر سلاسل تصوف، گوشه گیر نبوده و در مسائل اجتماعی و سیاسی حضور فعال دارند و خود را از جامعه دور نگاه نمی دارند، مانند برخی از سلاسل دیگر چون خاکساریه دارای لباس خاص و خرقه پشمینه نمی باشندو جامه مخصوص ندارند، به کسب و کار اهمیت داده و مانند برخی از سلاسل به گدایی و دریوزگی اشتغال ندارند و این که خود را شیعه اثنی عشری دانسته و مقید به احکام شرعی معرفی می نمایند .
ذکر پاره ای از احکام و عقاید این سلسله :
ولایت: ولایت در دیدگاه آنان عبارت است از پذیرش بیعت امامان معصوم و در زمان غیبت پذیرش بیعت اقطاب، تا کسی این بیعت را انجام ندهد گرچه همه عمر به عبادت و طاعت مشغول باشد، فایدهای ندارد. هنگامی که چنین بیعتی حاصل شد صورت ملکوتی قطب وارد قلب می شود و خداوند حیا می کند شخص بیعت کننده را اگر چه از فاجران باشد، عذاب کند .
اقطاب، محدّث هستند: در دیدگاه ایشان هر سخنی که قطب بگوید در حکم احادیث ائمه اطهار بوده و لازم است تبعیت شود .
شریک بودن با پیامبر در برخی از احکام: اقطاب در بعضی از احکام نظیر حرام بودن همسران پیامبر بر مؤمنان دیگر، با ایشان شریک بوده و در نبیجه همسران آنان بر مریدان حرام می باشند و بعد از وفات اقطاب کسی حق ازدواج با همسران آنان را ندارد .
منحصر بودن طی کردن راه سیر و سلوک در این سلسله: اقطاب این سلسله بر این عقیده اند که دیگر سلاسل تصوف بر حق نبوده و تنها راه طی کمال و رسیدن به خداوند از طریق سیر و سلوک اقطاب این سلسله امکان دارد .
نیاز به إذن در امامت جماعت: تنها کسی می تواند به امامت جماعت منصوب باشد که از جانب قطب یا نماینده قطب اجازه داشته باشد. در نتیجه شرایطی که در احکام برای امامت جماعت آمده است کفایت از امامت نمی کند بلکه اگر کسی آن شرایط را داشته باشد اما مأذون از قطب نباشد، صلاحیت امامت ندارد .
مصافحه با اقطاب و ممنوعیت مصافحه با دیگران: از جمله آداب این سلسله مصافحه فقری می باشد. که به روش مخصوصی به یکدیگر دست داده و دست یکدیگر را می بوسند. قطب حق مصافحه با تمامی مریدان اعم از مرد و زن، پیر یا جوان را دارد و بر طبق فرمایشات قطب، مصافحه تنها بین مریدان و قطب انجام می گیرد و نه خارج از سلسله .
عشریه: یکی از اعتقادات جدی این فرقه ، پرداخت عشریه به قطب به جای خمس و زکات است. به این ترتیب که هر صوفی باید یک دهم درآمد خود را به قطب یا نماینده قطب بپردازد .
سلطان محمد گنابادی در این زمینه می گوید :
یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود؛ مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود .
( نابغه علم و عرفان، ص203-204 ).
سماع و غنا: در این سلسله به خلاف سلاسل دیگر صوفیه، سماع و غنا ممنوع می باشد .
تقید به شارب و سبیل: آنان مقید به بلند گذاشتن سبیل خود بوده و این برای اقطاب اجباری است. بر طبق باور این سلسله مرید و قطب مشغول طواف محبوب است و در طواف کوتاه کردن موها ممنوع می باشد، و این مطلب در دیدگاه ایشان فقط بر شارب صدق می کند. البته شاید شارب به عنوان سمبلی برای چنین عقیده ای باشد .
تعدد زوجات در این سلسله ممنوع است .
مرید عقیده دارد که قطب عالم به غیب بوده و حتی در پنهان می تواند اعمال مرید را ببیند و اعمال بد مرید حکم خنجری در قلب قطب می باشد .
قضاوت در مورد این سلسله :
سلسله گنابادیه از چند جهت دارای اشکال است که به برخی از مهمترین آن ها تنها اشاره ای می نماییم و شما را به کتاب گنابادیه، عقاید و تاریخ از علی حسن بیگی، ارجاع می دهیم .
مهمترین اشکال این سلسله، جدایی طریقت از شریعت از زمان معصوم می باشد. آنان معتقدند که شریعت بعد از معصوم به فقها رسیده و طریقت به اقطاب این سلسله. این عقیده تالی فاسد زیادی دارد. از جمله این که می توان فقیهی جامع شرایط پیدا کرد که از عنصر معنویت و تقوا خالی باشد و می توان قطبی پیدا کرد، که خود احکام را نفهمد و به ارشاد معنوی مریدان بپردازد .
از جمله اشکالات دیگر این فرقه، مقام بالایی است که برای اقطاب خود قائل بوده و آنان را همطراز امامان می شمارند. مقاماتی که حتی ما برای فقهای بارز شیعه قائل نیستیم و به تبع این مقامات به دست بوسی، پابوسی و حتی سجده بر اقطاب خود می پردازند .
دیگر اشکال این فرقه پرداخت عشریه است. که در هیچ روایتی و آیه ای بر آن تاکید نشده و از مصادیق بارز بدعت در دین محسوب می شود و به تبع آن دو فرع مهم از فروع دین را کنار گذاشته و به آن بی اعتنا می باشند .
این سلسله گر چه به صراحت بر این عقیده نیستند که اقطاب به دلیل طی مسیر و وصول به خداوند به عبادت نیازی ندارند و عبادت مخصوص بندگان است، اما در عمل بر طبق مشاهدات، بی مبالاتی برخی از اقطاب را نسبت به احکام عبادی می توان دید .
همطراز دانستن سخنان اقطاب با احادیث اهل بیت از بدعت های دیگر این سلسله در دین است. و آن چه در پایان باید به آن پرداخت این است که اگر به حقیقت، تنها راه رسیدن به خداوند متابعت از این سلسله می باشد پس آن همه اختلافات بر سر قطبیت سلسله نعمت اللهیه که همه آنان خود را بر حق می شمردند چیست؟ و ا زکجا می توان فهمید که دیگر مدعیان قطبیت حقیقت را نگفته اند. به خصوص که قطبیت در این سلسله با اجازه نامه کتبی قطب قبل صورت میگرفته و جالب است که همه مدعیان دارای چنین اجازه کتبی بوده اند .
کوتاه سخن این که گر چه بسیاری از عقاید این سلسله با شیعه و دین ما مطابقت دارد اما با بدعت های زیادی در آمیخته و چنین امری دوری از این سلسله ها و گرایش به معنویت حقیقی که حاصل تلاش عرفای راستین از جمله علامه طباطبائی ها و … می باشد را ضروری می نماید .