همانطور که می دانید امام حسین(ع) هرگز دنبال جنگ نبودند به همین دلیل برای بیعت نکردن با یزید شبانه از مدینه خارج شده و به سمت مکه رفتند و در مکه هم، حج خود را ناتمام گذاشته مبادا این که خونی در آن حریم پاک ریخته شود. در مسیر رسیدن به کوفه وقتی که در صحرای کربلا با حر بن یزید ریاحی روبرو شدند و حرّ اجازه حرکت به حضرتش نداد، امام فرمودند: ما را به حال خود واگذارید که به سمت یمن و جای دیگر برویم.
از دیگر سو شب نهم محرم هم از حضرت عباس(ع) درخواست کردند که مهلت بخواهد و یک شب جنگ را به تعویق انداختند و ….
این اقدامات امام(ع) همگی نشان از آن است که حضرت دنبال جنگ و نبرد نبودند همانطور که در هنگام خروج از مدینه فرمودند: که انی لم اخرج بطراً و شرراً بل خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی(من برای طغیان وشرورش خارج نشدم بلکه برای اصلاح در امت جدم این کار را کردم)
بنابر این وقتی که امام دیدند در روز عاشورا چاره ای جز نبرد با آن قوم حرامی ندارند، مجبور شدند که تن به نبردی نابرابر و ناخواسته دهند. چرا که هیچ راه سومی غیر از بیعت با یزید و یا کشته شدن وجود نداشت.
اما این که امام چرا با شروع جنگ اذن میدان میدادند باید گفت که فزونی سپاه دشمن و اندکی سپاه امام(ع) چاره ای جز تاکتیک نبرد تن به تن را نداشت. لازم به ذکر است که در میان عرب رسم بر این بود که اگر در جنگها، کسی مبارز میطلبید و خواستار جنگ تن به تن میشد، به خواسته او احترام میگذاشتند و گروهی و جمعی به او حمله نمیکردند. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا از همین تاکتیک جنگی استفاده کردند تا با توجه به کم بودن تعداد سپاه خود، مدت و زمان مبارزه طولانیتر شود و هر کدام از یاران آن حضرت حماسهای داشته باشند. به این ترتیب در روز عاشورا مشاهده میکنیم که امام حسین علیه السلام یاران خود را یکییکی به میدان میفرستادند و هر کدام از آنها با ورود به میدان رجزی میخواندند، خود را معرفی میکردند و میجنگیدند. به این صورت بود که امروز میبینیم پیام قیام امام حسین علیه السلام در تاریخ ماندگارتر شده و برای هر یک از شهدای کربلا ماجراها و رجزهایی وجود دارد. اگرچه لشکر عمر بن سعد به هیچ عنوان این اصل جنگی که آن زمان در میان آنها رایج بود، رعایت نکرد.
با این توصیف وقتی یکی از یاران امام میخواست به جبهه و کارزار برای نبرد برود آیا نباید از امام وفرماندهی خویش اجازه بگیرد و تاکتیک جنگ را رعایت کند ؟ آیا با صلاحدید امامش نباید وارد میدان می شد؟
همانطور که می بینیم علاوه بر اصحاب امام، که باحترام اهلبیت مقدم در مبارزه میشدند خاندان امام هم تکتک افراد مثل علیاکبر(ع) و حضرت عباس(ع) و فرزندان امام حسن (ع) و …. هم از امامشان اذن جهاد و میدان گرفتند و این نشانه احترام و ادب آنها در اطاعت از فرمانده بود (درست همانطور که در سپاه مقابل هم هرکدام راهی کارزار می شدند از عمر سعد به عنوان فرمانده اجازه می گرفتند)
کلام آخر این که اذن میدان دادن از سوی امام برای اصحاب و یارانش، به هیچوجه دلیلی نیست بر این که حضرت دنبال جنگ طلبی و نبرد بودند، بلکه وقتی برای امام(ع) چاره ای جز جنگ باقی نماند و دشمن مصمم به درگیری بود، امام هم به کسانی که می خواستند مبارزه کنند اجازه ورود به میدان را می داد.
از دیگر سو شب نهم محرم هم از حضرت عباس(ع) درخواست کردند که مهلت بخواهد و یک شب جنگ را به تعویق انداختند و ….
این اقدامات امام(ع) همگی نشان از آن است که حضرت دنبال جنگ و نبرد نبودند همانطور که در هنگام خروج از مدینه فرمودند: که انی لم اخرج بطراً و شرراً بل خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی(من برای طغیان وشرورش خارج نشدم بلکه برای اصلاح در امت جدم این کار را کردم)
بنابر این وقتی که امام دیدند در روز عاشورا چاره ای جز نبرد با آن قوم حرامی ندارند، مجبور شدند که تن به نبردی نابرابر و ناخواسته دهند. چرا که هیچ راه سومی غیر از بیعت با یزید و یا کشته شدن وجود نداشت.
اما این که امام چرا با شروع جنگ اذن میدان میدادند باید گفت که فزونی سپاه دشمن و اندکی سپاه امام(ع) چاره ای جز تاکتیک نبرد تن به تن را نداشت. لازم به ذکر است که در میان عرب رسم بر این بود که اگر در جنگها، کسی مبارز میطلبید و خواستار جنگ تن به تن میشد، به خواسته او احترام میگذاشتند و گروهی و جمعی به او حمله نمیکردند. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا از همین تاکتیک جنگی استفاده کردند تا با توجه به کم بودن تعداد سپاه خود، مدت و زمان مبارزه طولانیتر شود و هر کدام از یاران آن حضرت حماسهای داشته باشند. به این ترتیب در روز عاشورا مشاهده میکنیم که امام حسین علیه السلام یاران خود را یکییکی به میدان میفرستادند و هر کدام از آنها با ورود به میدان رجزی میخواندند، خود را معرفی میکردند و میجنگیدند. به این صورت بود که امروز میبینیم پیام قیام امام حسین علیه السلام در تاریخ ماندگارتر شده و برای هر یک از شهدای کربلا ماجراها و رجزهایی وجود دارد. اگرچه لشکر عمر بن سعد به هیچ عنوان این اصل جنگی که آن زمان در میان آنها رایج بود، رعایت نکرد.
با این توصیف وقتی یکی از یاران امام میخواست به جبهه و کارزار برای نبرد برود آیا نباید از امام وفرماندهی خویش اجازه بگیرد و تاکتیک جنگ را رعایت کند ؟ آیا با صلاحدید امامش نباید وارد میدان می شد؟
همانطور که می بینیم علاوه بر اصحاب امام، که باحترام اهلبیت مقدم در مبارزه میشدند خاندان امام هم تکتک افراد مثل علیاکبر(ع) و حضرت عباس(ع) و فرزندان امام حسن (ع) و …. هم از امامشان اذن جهاد و میدان گرفتند و این نشانه احترام و ادب آنها در اطاعت از فرمانده بود (درست همانطور که در سپاه مقابل هم هرکدام راهی کارزار می شدند از عمر سعد به عنوان فرمانده اجازه می گرفتند)
کلام آخر این که اذن میدان دادن از سوی امام برای اصحاب و یارانش، به هیچوجه دلیلی نیست بر این که حضرت دنبال جنگ طلبی و نبرد بودند، بلکه وقتی برای امام(ع) چاره ای جز جنگ باقی نماند و دشمن مصمم به درگیری بود، امام هم به کسانی که می خواستند مبارزه کنند اجازه ورود به میدان را می داد.