عبداللّه بن عباس؛ خادم سیاستمدار
۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۵۲۵ بازدید
سیمایی که از عبدالله بن عباس ترسیم شده است؛ مبهم و غیرشفاف است؛ درباره شخصیت او به خصوص در دوران خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام) توضیح دهید؟
عبداللّه بن عباس عموزاده امیرمؤمنان(علیه السلام) سه سال پیش از هجرت در مکه زاده شد. او در سال هشتم هجرت به مدینه رفت و با عنایت پیامبر روبه رو شد.[ محمد بن احمد ذهبی: سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 439 و 440.] پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، به خلیفه دوم گفت: قریش، به سبب حسد و ستم، خلافت را از علی(علیه السلام) دور کردند.[ محمد بن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 4، ص 223.] عبداللّه ، در برابر این سخن عمر «سبب عدم انتخاب علی(علیه السلام) این بود که قریش کراهت داشت خلافت و نبوت در یک خاندان باشد»، گفت: آن ها آنچه را خدا نازل کرده بود، کراهت داشتند.[ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 53.]ابن عباس به دلیل شاگردی مکتب علی(علیه السلام) در تفسیر، حدیث و فقه به مرتبه ای والا دست یافت.[ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 12، ص 301.] او در دوران خلافت علی(علیه السلام) در دو حوزه سیاست و جنگ خدمت کرد. ابن عباس در جنگ جمل شرکت داشت و از سوی امام، برای مذاکره نزد طلحه و زبیر و عایشه گسیل شد.[ شیخ مفید، الجمل، ص 313؛ و ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 31.]
عبدالله بن عباس با تمام توان در خدمت امام بود و پس از شهادت حضرت نیز تلاش نمود بر خط استوار امیرمؤمنان(علیه السلام) باقی بماند. درباره این شخصیت بزرگ چند نکته لازم به یادآوری است:
ابن عباس پس از پایان جنگ جمل، حاکم بصره گردید.[ احمدبن یحیی بلاذری: انساب الاشراف، ج 4، ص 39؛ نهج البلاغه، نامه 76.] امیرمؤمنان(علیه السلام)، رفتار نیک حاکم با قبایل نامی بصره را مهم می دانست و به ابن عباس چنین نگاشت:
«بدان که بصره فرود آمدنگاه شیطان است و رستنگاه آشوب و عصیان. پس، دل مردم آن را با نیکویی روشن ساز و گره بیم را از دل آنان باز. به من خبر داده اند با تمیمیان درشتی کرده ای و به آنان سخن سخت گفته ای، حال آن که مهتری از بنو تمیم در نگذشت جز آن که مهتری به جای او نشست و در جاهلیت و اسلام کسی هماوردشان نگشت و آنان با ما هم پیوندند و نزدیک و خویشاوند. ما در رعایت این خویشاوندی پاداش داریم و در بریدن آن گناهکار. پسر ابوالعباس، خدایت بیامرزد در آنچه بر زبان و دست تو جاری گردد، خوب باشد یا بد. کار به مدارا کن که من و تو در آن شریک خواهیم بود. چنان کن که گمانم به تو نیکو گردد و اندیشه بد درباره ات نرود».[ نهج البلاغه، نامه 18.]برخی از تاریخ نگاران چنان نگاشته اند که ابن عباس به بیت المال دستاندازی کرد و با تصرف دو میلیون از بیت المال بصره، سمت مکه رهسپار شد.[ ر.ک: محمدبن عمرکشی: رجال الکشی، ج 1، ص 279.] این سخن با شأن و جایگاه این یار نامی علی(علیه السلام) سازگار نمی نماید و گویا ساخته و پرداخته امویانی است که از محبت ابن عباس به امام خشمگین بودند. بی تردید اگر این ادعا درست بود، امام او را از حکومت بصره برکنار می کرد؛ چنانکه بدون مصلحتاندیشی کارگزاران دیگر را کنار زد. ابن عباس تا هنگام شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام) بر بصره حکم می راند.[ شیخ مفید: الارشاد، ج 2، ص 9؛ محمد بن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج5، ص 141.]
چنانکه به نوشته برخی از تاریخ نویسان، امام(علیه السلام) گزارشی دریافت کرد که نشان می داد ابن عباس دست اسراف به بیت المال دراز کرده است. بنابراین، نامه ای نگاشت و ماجرا را جویا شد. حاکم بصره گزارش را «دروغ و بهتان» خواند و چنین تصریح کرد: «به خدا که اگر جمله زر و سیم که در روی زمین است به دست من باشد و در آن تصرف نامشروع کنم و (حال آن که) در عرصه قیامت از عهده حساب آن بیرون باید، تا این زمان و غایت، چنان که توانستم بدین عمل که مرا فرموده بودید، قیام نمودم؛ اکنون نمی توانم که شرایط این عمل را به جای آرم».
امیرمؤمنان(علیه السلام) در پاسخ وی چنین نگاشت:
«اما بعد، ما این قدر که نوشته بودیم از غایت اعتمادی بود که بر کمال شفقت و حُسن اخوّت و صدق مناصحت تو می داشتیم. بدین قدر در خشم نبایست شد و ترک عمل بصره نباید گفت. ما را چون آفتاب معلوم است که آن سخن که نوشته بودند و تقریری که کرده بودند، دروغ محض است. دل فارغ باید داشت و بر قرار معهود بر سر شغل و عمل خویش می باید بود که ما را در جهان، رضای تو باید. والسلام».[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 732 – 735.]عبداللّه بن عباس در صفین فرماندهی کوشا بود و چون جنگ به حکمیت انجامید، امام(علیه السلام) او را نماینده خود، خواند و فرمود: «سینه عمرو عاص را با مشت گره کرده عبداللّه بن عباس بشکنید».[ نهج البلاغه عبده، خطبه 233؛ جعفر سبحانی: فروغ ولایت، ص 589.] اشعث و همراهان طغیان گرش عبداللّه را چون علی(علیه السلام) شمردند؛ [ ابوحنیفه دینوری: اخبار الطوال، ص 192.] پیشنهاد حضرت را نپذیرفتند و ابوموسی اشعری را برگزیدند.
با شکل گیری خوارج و غوغای نهروانیان، ابن عباس بارها به نمایندگی از سوی امام، در نهروان حاضر شد و با سران آنان به گفت وگو پرداخت.[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 742 و 743.]
پس از شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام)، ابن عباس مردم را به سوی امام مجتبی(علیه السلام) فراخواند و گفت: او فرزند پیامبر شما و وصی امام شما است؛ با وی بیعت کنید.[ شیخ مفید: الارشاد، ج 2، ص 8.]
عبداللّه بن عباس به وقت حماسه امام حسین(علیه السلام) از همراهی با امام معذور بود؛ او هر چند همچون عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه، امام را از رفتن به عراق برحذر می داشت[ معالی السبطین، محمد مهدی حائری، ج 1، ص 246.]؛ اما در قیام کربلا، گویا مشکل بینایی و حتی نابینایی، توفیق همراهی را از او سلب کرد[ تنقیح المقال، ج 2، ص 191؛ طبسی، الامام الحسین(علیه السلام) فی مکة المکرمة، ج 2، ص 244 و 245.].
ابن عباس در سال 68 در طائف به سرای جاودانگی پر کشید.[ ابوعبداللّه حاکم نیشابوری: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 626؛ محمد بن احمد ذهبی: سیراعلام النبلاء، ج 4، ص 456.] او هنگام وفات این دعا را زمزمه می کرد: «اللّهم انّی أتقرب الیک بولایة علی بن ابی طالب»[ ابوجعفر طبری: بشارة المصطفی، ص 239.]؛ «پروردگارا، به وسیله ولایت علی(علیه السلام) به تو تقرب می جویم».
عبدالله بن عباس با تمام توان در خدمت امام بود و پس از شهادت حضرت نیز تلاش نمود بر خط استوار امیرمؤمنان(علیه السلام) باقی بماند. درباره این شخصیت بزرگ چند نکته لازم به یادآوری است:
ابن عباس پس از پایان جنگ جمل، حاکم بصره گردید.[ احمدبن یحیی بلاذری: انساب الاشراف، ج 4، ص 39؛ نهج البلاغه، نامه 76.] امیرمؤمنان(علیه السلام)، رفتار نیک حاکم با قبایل نامی بصره را مهم می دانست و به ابن عباس چنین نگاشت:
«بدان که بصره فرود آمدنگاه شیطان است و رستنگاه آشوب و عصیان. پس، دل مردم آن را با نیکویی روشن ساز و گره بیم را از دل آنان باز. به من خبر داده اند با تمیمیان درشتی کرده ای و به آنان سخن سخت گفته ای، حال آن که مهتری از بنو تمیم در نگذشت جز آن که مهتری به جای او نشست و در جاهلیت و اسلام کسی هماوردشان نگشت و آنان با ما هم پیوندند و نزدیک و خویشاوند. ما در رعایت این خویشاوندی پاداش داریم و در بریدن آن گناهکار. پسر ابوالعباس، خدایت بیامرزد در آنچه بر زبان و دست تو جاری گردد، خوب باشد یا بد. کار به مدارا کن که من و تو در آن شریک خواهیم بود. چنان کن که گمانم به تو نیکو گردد و اندیشه بد درباره ات نرود».[ نهج البلاغه، نامه 18.]برخی از تاریخ نگاران چنان نگاشته اند که ابن عباس به بیت المال دستاندازی کرد و با تصرف دو میلیون از بیت المال بصره، سمت مکه رهسپار شد.[ ر.ک: محمدبن عمرکشی: رجال الکشی، ج 1، ص 279.] این سخن با شأن و جایگاه این یار نامی علی(علیه السلام) سازگار نمی نماید و گویا ساخته و پرداخته امویانی است که از محبت ابن عباس به امام خشمگین بودند. بی تردید اگر این ادعا درست بود، امام او را از حکومت بصره برکنار می کرد؛ چنانکه بدون مصلحتاندیشی کارگزاران دیگر را کنار زد. ابن عباس تا هنگام شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام) بر بصره حکم می راند.[ شیخ مفید: الارشاد، ج 2، ص 9؛ محمد بن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج5، ص 141.]
چنانکه به نوشته برخی از تاریخ نویسان، امام(علیه السلام) گزارشی دریافت کرد که نشان می داد ابن عباس دست اسراف به بیت المال دراز کرده است. بنابراین، نامه ای نگاشت و ماجرا را جویا شد. حاکم بصره گزارش را «دروغ و بهتان» خواند و چنین تصریح کرد: «به خدا که اگر جمله زر و سیم که در روی زمین است به دست من باشد و در آن تصرف نامشروع کنم و (حال آن که) در عرصه قیامت از عهده حساب آن بیرون باید، تا این زمان و غایت، چنان که توانستم بدین عمل که مرا فرموده بودید، قیام نمودم؛ اکنون نمی توانم که شرایط این عمل را به جای آرم».
امیرمؤمنان(علیه السلام) در پاسخ وی چنین نگاشت:
«اما بعد، ما این قدر که نوشته بودیم از غایت اعتمادی بود که بر کمال شفقت و حُسن اخوّت و صدق مناصحت تو می داشتیم. بدین قدر در خشم نبایست شد و ترک عمل بصره نباید گفت. ما را چون آفتاب معلوم است که آن سخن که نوشته بودند و تقریری که کرده بودند، دروغ محض است. دل فارغ باید داشت و بر قرار معهود بر سر شغل و عمل خویش می باید بود که ما را در جهان، رضای تو باید. والسلام».[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 732 – 735.]عبداللّه بن عباس در صفین فرماندهی کوشا بود و چون جنگ به حکمیت انجامید، امام(علیه السلام) او را نماینده خود، خواند و فرمود: «سینه عمرو عاص را با مشت گره کرده عبداللّه بن عباس بشکنید».[ نهج البلاغه عبده، خطبه 233؛ جعفر سبحانی: فروغ ولایت، ص 589.] اشعث و همراهان طغیان گرش عبداللّه را چون علی(علیه السلام) شمردند؛ [ ابوحنیفه دینوری: اخبار الطوال، ص 192.] پیشنهاد حضرت را نپذیرفتند و ابوموسی اشعری را برگزیدند.
با شکل گیری خوارج و غوغای نهروانیان، ابن عباس بارها به نمایندگی از سوی امام، در نهروان حاضر شد و با سران آنان به گفت وگو پرداخت.[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 742 و 743.]
پس از شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام)، ابن عباس مردم را به سوی امام مجتبی(علیه السلام) فراخواند و گفت: او فرزند پیامبر شما و وصی امام شما است؛ با وی بیعت کنید.[ شیخ مفید: الارشاد، ج 2، ص 8.]
عبداللّه بن عباس به وقت حماسه امام حسین(علیه السلام) از همراهی با امام معذور بود؛ او هر چند همچون عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه، امام را از رفتن به عراق برحذر می داشت[ معالی السبطین، محمد مهدی حائری، ج 1، ص 246.]؛ اما در قیام کربلا، گویا مشکل بینایی و حتی نابینایی، توفیق همراهی را از او سلب کرد[ تنقیح المقال، ج 2، ص 191؛ طبسی، الامام الحسین(علیه السلام) فی مکة المکرمة، ج 2، ص 244 و 245.].
ابن عباس در سال 68 در طائف به سرای جاودانگی پر کشید.[ ابوعبداللّه حاکم نیشابوری: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 626؛ محمد بن احمد ذهبی: سیراعلام النبلاء، ج 4، ص 456.] او هنگام وفات این دعا را زمزمه می کرد: «اللّهم انّی أتقرب الیک بولایة علی بن ابی طالب»[ ابوجعفر طبری: بشارة المصطفی، ص 239.]؛ «پروردگارا، به وسیله ولایت علی(علیه السلام) به تو تقرب می جویم».